اشعار - 10

اشعار - 10

اشعار - 10

اشعار - 10

اشعار - 10
اشعار - 10
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
عاشقانه ترین غزل مــــــ♥ـــادر عشق شیرین تر از عسل مـ♥ـادر دوست دارم تو را به قاعده ی ثا

 

عاشقانه ترین غزل مــــــ♥ـــادر

عشق شیرین تر از عسل مـ♥ـادر


دوست دارم تو را به قاعده ی

ثانیه ثانیه بغل مـــــــــ♥ــــــادر


روی دوشت به اوج می رفتم

زیر پاهای تو زحل مــــــ♥ـــادر


عمر شیـــرین مثل قندت را

کرده ای پیش پام حل مـ♥ـادر


مــزه بوسه های بر دستت

در حلاوت چه بی مثل مـ♥ــادر


من کجا ؟ وصف تو کجا ؟ هستی

شعر ناب خدا ، غــــزل ، مـــ♥ـــادر . . .


تعداد بازديد : 171
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:49
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
جشن اشک است و روی صحن دلم غصه ها می کنند آشوبی می شود باز در هوای ضریح آرزوهای من طلاکوبی د

 

جشن اشک است و روی صحن دلم
غصه ها می کنند آشوبی
می شود باز در هوای ضریح
آرزوهای من طلاکوبی


دسته دسته فرشته می آید
سمت قبری که در تصوّر من
موج اشک است جاری از چشمم
موج خون جاری از دل پُر من


جام گلدسته و شراب اذان
وقت احیای صد مسیح رسید
اشهد انَّهُ نبی ... دستم
ششمین گوشه ی ضریح رسید


ششمین گوشه : بارگاه شرف
قبر مردی به وسعت یک دشت
حیدری در حرای هیزم کین
می برد رنگ جرأت یک دشت


گوشه ی آخر ضریح حسین!
حضرت لحظه های طوفانم!
یابن ارباب ! کن پذیرایی
چند بیتی که روضه مهمانم:


این علی گفتنت چه دردسری ست
خونشان را به جوش می آری
روی شمشیر می شوی تشییع
(( زیر این تیغ ها کمر داری؟ ))


در رکوعی ز نیزه ای که زدند
سجده ی تیغ ها به سینه ی توست
مسجد حضرت رسول اینجاست
یثرب کربلا مدینه ی توست


ششمین گوشه بارگاه تو نیست
تو مزارت تمام این صحراست
بارگاهت مزار فاطمه است
وارث بی نشانی زهراست


ششمین گوشه! تشنه ام تشنه
یک شتر باده بار کن ساقی
بیم موج است و هول این گرداب
تو به کشتی سوار کن ساقی


تعداد بازديد : 177
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:47
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
مصیبت هایشان بی انتها بود برای زینب این هم کربلا بود سه آیه : میخ ، سیلی ، زخم بستر همین ها کوثر

 

مصیبت هایشان بی انتها بود
برای زینب این هم کربلا بود
سه آیه : میخ ، سیلی ، زخم بستر
همین ها کوثر آن روزها بود


تعداد بازديد : 115
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:46
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
گفتند جهانی از غمت مجنون است گفتند همه جهان به تو مدیون است گفتند قلوب عاشقانست حرم قلبم شده قتلگ

 

گفتند جهانی از غمت مجنون است
گفتند همه جهان به تو مدیون است
گفتند قلوب عاشقانست حرم
قلبم شده قتلگاهت از بس خون است


تعداد بازديد : 199
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:46
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
طفل دل را به نیل اشک سپرد زائری که رسید خسته حرم باور چشمهای او نشدند گنبد تو ، دل شکسته ، حرم

 

طفل دل را به نیل اشک سپرد
زائری که رسید خسته حرم
باور چشمهای او نشدند
گنبد تو ، دل شکسته ، حرم


دست خود را به روی سینه گذاشت
السّلامُ علیکَ یا خورشید
در شلوغی گریه ها چشمم
به ضریح نگاه تو نرسید


خسته ام ، حاجت همه دِه را
روی دوشم برایت آوردم
التماس دعای مردم را
به امید دعایت آوردم


حجّ امثال من ! نگاهی کن
دور ما غصّه ها طواف کنند
آرزوهای ما به امیدت
دور کرب و بلا طواف کنند


کعبه ای و کنار دست خودت
چقدَر زمزم غمین داری
اینهمه اشک و حاجت و گریه
این همه ناله ، این همه زاری...


کربـلای فقـیرترهـایی
نه فقط کعبه ی فقیرانی
قبله ی هفتم زمین هستی
هشتمین شاهراه ایمانی


تعداد بازديد : 103
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:43
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
بخوان دین دست دنیادوستان است بخوان از غربتی که بی امان است چه آیات نفیسی داری ای سر! که جنس چوب ر

 

بخوان دین دست دنیادوستان است
بخوان از غربتی که بی امان است
چه آیات نفیسی داری ای سر!
که جنس چوب رحلت خیزران است

 

 

بر نیزه سرش بود و صعودی خونین
شمشیر و تنش بود و شهودی خونین
ارثی ز علی داشت که تأویلش کرد
انگشتر داد در سجودی خونین

 

لب را به لب پر شرر نی مگذار
پا در سفر پر خطر نی مگذار
رحمی به دل رباب کن، مادر توست
ای سر! تو دگر سر به سر نی مگذار


تعداد بازديد : 183
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:41
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
دست برداشتن از شعر برایم سخت است چند وقتیست که از شعر جدایم، سخت است حال، این طبع جوانمرگ رسیده بح

 

دست برداشتن از شعر برایم سخت است
چند وقتیست که از شعر جدایم، سخت است
حال، این طبع جوانمرگ رسیده بحیات
رود این بحر رسیده ست بدریای فرات
واژه هایم همه در حال حساب غم تو
بیتهایم همگی خانهخراب غم تو
همۀ قافیه هایم بتو می اندیشند
تک تک ثانیه ها هم بتو می اندیشند
بین اوراق لهوفت نفسی مهموم است
اشک هم از غم این روضه بخون محکوم است
شاه شمشادقدان! خسرو خونین کفنان!
که نداده ست نگاهت به اماننامه امان
آه از آن نسبت دوری که در این نزدیکیست
عمق این روشنی صلح فقط تاریکیست
آن امان نامه نمیخواست برادر باشی
و نمیخواست کنون زائر مادر باشی
آن امان نامه نمیخواست تو سقا باشی
وعدۀ آب دهی راهی دریا باشی
تو ولی مشک بدوش حرمی عطشانی
تیرباران شدۀ کینۀ نامردانی
تو و فریاد "أحامی أبداً عن دینی"
آه از این طایفۀ کفر چه ها میبینی
تیرباران شد و بی جانی و در خون غلتان
"شیر سرخ عربستانی" و در خون غلتان
تیرباران شدنت قد کمان میخواهد
دیدن یار بخون خفته توان میخواهد


تعداد بازديد : 145
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:40
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
سر غم دارد امشب زخم هایم چه ماتم دارد امشب زخم هایم بیا ای طعم تنهایی ام ای عشق نمک کم دارد

 

سر غم دارد امشب زخم هایم

چه ماتم دارد امشب زخم هایم

بیا ای طعم تنهایی ام ای عشق

نمک کم دارد امشب زخم هایم


تعداد بازديد : 201
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:37
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
برای دیدن رویت چقدر لک زده ام به حجم تنگ دلی که ... به خون شَتَک ،زده ام دخیل بسته به نام

خانم موسوی

برای دیدن رویت چقدر لک زده ام

به حجم تنگ دلی که ... به خون شَتَک ،زده ام



دخیل بسته به نامت قنوت هر شبه را

برای صبح ظهورت،"یقین شک زده ام "



سماع می کنمت بی هراس فاصله ها

منی که طعنه به پرهای شاپرک زده ام



نقاب روی نقابم کشیده ام، افسوس!

همیشه اول قصه به خود کلک زده ام



برای از تو سرودن هنوز نا کوکم

اگرچه زخمه به " یا لیتنی معک " زده ام



تمام سهم خیالم پُر از هوای تو شد

تمام ثانیه های دلِ فلکزده ام



بیا ترنم خیس بهار را بچکان

به التماس دعای لب ترک زده ام

***

دلم عقیق یمن می شود ، یقین دارم

اگر که سنک دلم را شما محک بزنی !


تعداد بازديد : 119
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:37
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
محمد مرتضایی سکوت جاده لبریز است از اعجازهای سرخ وروح حادثه در حسرت پروازهای سرخ گلوی

 

محمد مرتضایی


سکوت جاده لبریز است از اعجازهای سرخ

وروح حادثه در حسرت پروازهای سرخ



گلوی فاجعه تصنیف های تازه می خواند

شروع سانحه پیدااست از آوازهای سرخ



زمین در انتظار مبهمی بی تاب می گردد

زمان حادثه دردست دست اندازهای سرخ



صداها در گلو خفتند از هول نهیب شب

اسیر دشنه های مرگ مانده رازهای سرخ



شکاف شانه های زخمی مردان این قریه

نشان زخمه ی مضراب ها بر سازهای سرخ



اگرچه گشت مصلوب توهّم باور این قوم

ولی انگار نزدیک است آن اعجاز های سرخ



دو چشم جاده بی تاب عبوری سبز تا بیند

شروع حادثه پایان آن آغازهای سرخ


تعداد بازديد : 161
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:36
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
ای تیر بیا تشنه به خونم هستی تو کشته و مرده و جنونم هستی من عاشق شش ماهه ی این میدانم ای ت

 

ای تیر بیا تشنه به خونم هستی

تو کشته و مرده و جنونم هستی

من عاشق شش ماهه ی این میدانم

ای تیر بیا که آزمونم هستی


تعداد بازديد : 125
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:36
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
هزار شعر نگفته مرا رها کردند و حرفهای دلم، سکته نا به جا کردند

 

هزار شعر نگفته مرا رها کردند

و حرفهای دلم، سکته نا به جا کردند

نبودنت همه جا هست و بیقرار توام

مدار بی درجه! نقطه استوا کردند



بگو که غیبت تو کِی موجه است آقا

در آستانه ی تقویم، جمعه جا کردند



خبر که نیست از اتمام غیبتت حتی

بگو مگوی دلم هی چرا چرا کردند



گمان که در تب دنیا، نبوده برکه ی آب

که ماهیان همه در بی کسی شنا کردند



تمام عمر من و این اهالی از بر شد

و یاکریم ها که فقط ، هی خدا خدا کردند



مسیح هم دگر از غیبت تو می نالد

درون صومعه ها جمکران بنا کردند



برای آمدنت، ساعت شنی کوک است

گذشت این همه صحرا، که نینوا کردند



تو در شمال جهان، من جنوب حرفی نیست
ولی جهان کُره نیست، یاوه ادعا کردند


تعداد بازديد : 161
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:35
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
به عشق دختر سه ساله ارباب شبیه رقص آتش در عبور باد می لرزید درونش بغض خاموشی پرازفری

 

به عشق دختر سه ساله ارباب





شبیه رقص آتش در عبور باد می لرزید

درونش بغض خاموشی پرازفریادمی لرزید

نشان ازضربه شصتی بی مهاباداشت برصورت

که از افکار دستی با چنین ابعاد می لرزید

زمستانی ترین فصل نزولش بر زمین بود و

کنار آتش این آذر ترین مرداد می لرزید

حرم دور سرش در حال گردش بود وقتی که

به گردش زخمهای آهن و فولاد می لرزید

وخورشیدنگاهش روبه خاموشی شتابان بود

کنار هر قدم چون کور مادر زاد می لرزید

به تعداد تمام زخمهای پیکرش سوگند

برای پرزدن تا لحظه میعاد می لرزید


تعداد بازديد : 111
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:32
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
با همه چشم سفیدی به محرم گفتم آمدی چشم دلم یکسره مشکی شده است

 

با همه چشم سفیدی به محرم گفتم

آمدی چشم دلم یکسره مشکی شده است


تعداد بازديد : 283
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:32
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
کنار بغض یک نیلوفر آبی ، تک وتنها میان برکه ای خشکیده در این گوشه از دنیا بروی رد پایی که

 

کنار بغض یک نیلوفر آبی ، تک وتنها

میان برکه ای خشکیده در این گوشه از دنیا

بروی رد پایی که ترک خورده شبیه دل

شبیه این دل افسرده و غمگین وبس رسوا

چرا حس میکنم عمرم کمی مایل به پاییز است

و هر چه می روم می افتم از امروز به فردا

تمام عمر از کوچ چکاوک ها غزل گفتم

غزل از پای مجنون و غزل از جاده ولیلا

به زیر نور مهتابی که می تابد سراسیمه

رها کردم دو مصرع را میان دشت شب بوها

که خوش بو گردد و طاهر برای مصرع آخر:

تورا جان عزیزت ،خسته ام ، دیگر بیا آقا


تعداد بازديد : 85
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:30
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
تا عشق تو جاریست میان شریانها هفتاد و دو ضربست شمار ضربانها در چله نشینی غم تشنگی تو آنقدر

 

تا عشق تو جاریست میان شریانها

هفتاد و دو ضربست شمار ضربانها

در چله نشینی غم تشنگی تو

آنقدردویدیم که خشکیده دهانها

ای ماه به خون نشسته بر نیزه کینه

آرامش شبهای دل دل نگرانها

در هق هق بی حوصله زمزمه باد

عطر نفست رفته به آنسوی کرانها

با لهجه سبزی به بلندای شهادت

شمشیر کشیدی به تمامی خزانها

درگیر قوافی شده ام ای غزل ناب

فرصت بده با مثنوی ای حضرت ارباب

از اوج غریبی نگاه تو بگویم

با گریه حدیثی ز سپاه تو بگویم

از واقعه روز دهم تا دل بازار

از رنج مسیری به تنی خسته وبیمار

ازشمر ،نه از زجر،نه از این همه نامرد

از حرمله از خولی و از کوفه پردرد

از پنجره ای رو به غروب یک ستاره

از پای ورم کرده ،لباس پاره پاره

اززلزله خطبه یک خواهر تنها

در بهت و پشیمانی این مردم رسوا

....

ای کاش، در این وادی ویران شده، ای کاش

ای کاش، در این شعر پریشان شده ،ای کاش

بی قافیه،بی وزن، شتابان بنویسیم:

صبح جمعه و کعبه و فریاد انالمهدی یک مرد


تعداد بازديد : 205
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:30
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
خالصانه اگر این باغ کمی گل می داد یا که این شعر کمی حس تغزل می داد اندکی دست ز کار عبثش بر می

 

خالصانه اگر این باغ کمی گل می داد

یا که این شعر کمی حس تغزل می داد

اندکی دست ز کار عبثش بر می داشت

حد اقل قول یک ذره تحول می داد

فصل پاییز دلم شرط بهاران میکرد

با نسیمی که دمش بوی تکامل می داد

در عقب ماندگی ساعت کوکی دلم

اگر این ثانیه ها شوق مرا هل می داد

فرج از پشت شب قحطی ما سر می زد

خانه فقر خودش را به تجمل می داد


تعداد بازديد : 155
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:29
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
زهرا که رفت از خانه؛ اِبْکِ لِلیَتامَي با اشک دانه دانه اِبْکِ لِلیَتامَی تابوت من را نی

اشعار فاطمیه - یوسف رحیمی

زهرا که رفت از خانه؛ اِبْکِ لِلیَتامَي

با اشک دانه دانه اِبْکِ لِلیَتامَی



تابوت من را نیمه‌ي شب مخفیانه

بردی به روی شانه اِبْکِ لِلیَتامَی



شمع تو دیگر رو به خاموشی‌ست امشب

پس با گل و پروانه اِبْکِ لِلیَتامَی



با گیسوی آشفته و بی‌تاب زینب

همراه مو و شانه اِبْکِ لِلیَتامَی



وقتی حسن از خواب کوچه می ‌هراسد

بی تاب، بی صبرانه اِبْکِ لِلیَتامَی



هر شب لب خشک حسینم را ببین و

با آه مظلومانه اِبْکِ لِلیَتامَی



تا زنده ام با اشک خود من را مسوزان

زهرا که رفت از خانه اِبْکِ لِلیَتامَی



یوسف رحیمی


تعداد بازديد : 309
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:25
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
بسترت را جمع کن از خانه، بیماری بس است زیر چشمت گود افتاده، پس زاری بس است از همان روزی ک

 

بسترت را جمع کن از خانه، بیماری بس است

زیر چشمت گود افتاده، پس زاری بس است



از همان روزی که تو تب کرده ای؛ تب کرده ام

خوب شد خوبم کنی دو ماهِ بیماری بس است



تو به فکر گریه ای من هم به فکر گریه ام

این تبسّم کردنِ از روی ناچاری بس است



لاله لاله، لاله لاله، لاله لاله

جای خالی در لباست نیست گلکاری بس است



من مرتب می کنم این خانه ات را تو فقط

لحظه ای هم دست از دیوار برداری بس است



ای شکسته بال، پس کی استراحت میکنی

هر زمان که پا شدم دیدم تو بیداری، بس است



این طرفداریِ از من کار دستت داده است

بعد از این کاری نکن، دیگر طرفداری بس است



باشد امشب میروم پیش خدا رو می زنم

بسترت را جمع کن از خانه، بیماری بس است



وقت کردی یک کفن هم بعدِ پیراهن بباف

زندگی کردن برای من بس است، آری بس است



علی اکبر لطیفیان


تعداد بازديد : 303
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:23
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
من ز ثانی اشاره را دیدم ضربه های دوباره را دیدم او نشانم نداد اما من تکه گوشواره را دیدم

 

من ز ثانی اشاره را دیدم

ضربه های دوباره را دیدم

او نشانم نداد اما من

تکه گوشواره را دیدم

پايگاه شعر مذهبي رضيع الحسين عليه السلام 


تعداد بازديد : 245
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:19
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
ليست صفحات
تعداد صفحات : 14
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف