شهادت پیامبر اکرم ص

شهادت پیامبر اکرم ص

شهادت پیامبر اکرم ص

شهادت پیامبر اکرم ص

شهادت پیامبر اکرم ص
شهادت پیامبر اکرم ص
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است

گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است
دیدم شروع محشر کبرای دیگر است

گردون شده سیاه و فضا پر زدود و آه
تاریک تر ز عرصه ی تاریک محشر است

گرد ملال بر رخ اسلام و مسلمین
اشک عزا به دیده ی زهرای اطهر است

گفتم چه روی داده که زهرا زند به سر
دیدم که روز، روز عزای پیمبر است

پایان عمر سید و مولای کائنات
آغاز دور غربت زهرا و حیدر است

قرآن غریب و فاطمه از آن غریب تر
اسلام را سیاه به تن، خاک بر سر است

روی حسین مانده به دیوار بی کسی
چشم حسن به اشک دو چشم برادر است

ای دل بیا گریه ی زینب نظاره کن
مانند پیرهن جگر خویش پاره کن
--
بند دوم

زهرا به خانه و ملک الموت پشت در
از بهر قبض روح شریف پیامبر

از هیچ کس نکرده طلب اذن و ای عجب
بی اذن فاطمه ننهد پای پیش تر

با آن که بود داغ پدر سخت، فاطمه
در باز کرد و اشک فرو ریخت از بصر

یک چشم او به سوی اجل چشم دیگرش
محو نگاه آخر خود بود بر پدر

اشک حسن چکیده به رخسار مصطفی
روی حسین بر روی قلب پیامبر

دیگر نداشت جان که کند هر دو را سوار
بر روی دوش خویش به هر کوی و هر گذر

زد بوسه ها به حلق حسین و لب حسن
از جان و دل گرفت چو جان هر دو را به بر

هر لحظه یاد کرد به افسوس و اشک و آه
گاهی ز طشت و گاه ز گودال قتلگاه
--
بند سوم

پیغمبری که دید ستم های بی شمار
از کس نخواست اجر رسالت به روزگار

چون ارتحال یافت خلایق شدند جمع
تا هدیه ای دهند به زهرای داغدار

گویا نداشت شهر مدینه درخت گل
کآن را کنند در قدم فاطمه نثار

بر دوش بار هیزمشان جای دسته گل
رنگ شرارت از رخشان بود آشکار

بابی که بود زائر آن سید رسل
آتش زدند عاقبت آن قوم نا به کار

بر روی دست و سینه ی آن بضعه ی الرسول
تقدیم شد سه لوحه به عنوان افتخار

سیلی و تازیانه و ضرب غلاف تیغ
ای دل بگیر آتش و ای دیده خون ببار

آید صدای فاطمه از پشت در به گوش
تا صبح روز حشر مباد این صدا خموش
--
بند چهارم

دردا که بعد فاطمه روز حسن رسید
روز ملال و غصه و رنج و محن رسید

از زهر همسرش جگرش پاره پاره شد
بس تیرها که لحظه ی دفنش به تن رسد

بعد از حسن به نیزه عیان شد سر حسین
بیش از هزار زخم ورا بر بدن رسید

بر پیکری که بود پر از بوسه ی رسول
از گرد و خاک و نیزه شکسته کفن رسید

از جامه های یوسف کرببلا فقط
بر زینب ستم زده یک پیرهن رسید

پاداش آن نصایح زیبا از آن گروه
تیرش درون سینه، سنان بر دهن رسید

"میثم" بگو به فاطمه زآن خیمه ها که سوخت
یک کربلا شراره ی آتش به من رسید

مرثیه خوان خامس آل عبا منم
در خیمه های سوخته اش سوخت دامنم


حاج غلام رضا سازگار


تعداد بازديد : 13
چهارشنبه 29 شهریور 1402 ساعت: 11:08
نویسنده:
نظرات(0)
ای ملائک سوی یثرب همه پرواز کنید‌

ای ملائک سوی یثرب همه پرواز کنید‌
شمع سان ناله ز سوز جگر آغاز کنید

همه با هم به سما دست دعا باز کنید
خون فشانید ز چشم و به خدا راز کنید

مهر غم، نقش به بال و پرتان می‌گردد
مرگ دور سر پیغمبرتان می‌گردد
--
پیک غم از حرم خواجه اسری آید
خبر از فاجعه محشر کبری آید

کاروان اجل از جانب صحرا آید
نگذارید در خانه زهرا‌(س) آید

قاصد مرگ کجا، کعبه مقصود کجا
ملک الموت کجا، خانه معبود کجا
--
اجل استاده هراسان به در بیت رسول(ص)
پشت در لحظه به لحظه طلبد اذن دخول

لرزد از زمزمه او دل زهرای بتول (س)
فاطمه سوی پدر آمده محزون و ملول

کی پدر پیک غریبی است تو را میخواند؟
کیست کز هر سخنش قلب مرا لرزاند؟
--
گفت در پاسخ زهرا(س) پدر ای پاک سرشت
دست تقدیر برای تو غم تازه نوشت

پدرت می‌رود امروز به گلزار بهشت
آسمان کوه بلا را به سر دوش تو هِشت

فلک امروز پر از ناله جبرائیل است
این غریبی که بود پشت در عزرائیل است
--
این نه آن است که از کس بطلبد اذن دخول
این اجل باشد و بر بردن جانهاست عجول

اذن ناکرده طلب جز به در بیت رسول(ص)
پاسداری کند از حرمت زهرای بتول(س)

ای فدای تو و خون دل و اشک بصرت
باز کن در که شود خاک یتیمی به سرت
--
فاطمه (س) برد به بابا سر تسلیم فرود
در کاشانه به سوی ملک الموت گشود

چون به دارالشرف وحی، اجل یافت ورود
به ادب روی به پیغمبر اسلام(ص) نمود

کی تنت جان جهان گر دهی اذنم ز کرم
آمدم روح تو در جنت اعلا ببرم
--
گفت ای دوست کمی صبر و تحمل باید
که مرا پیک خدا حضرت جبریل آید

رنگ اندوه ز آیینه دل بزداید
عقده از سینه پر غصه من بگشاید

جبرئیل آمد و گفت ای به فدایت گردم
باغ جنت را از بهر تو زینت کردم
--
گفت ای پیک خدا حامل فیض و رحمت
سخنی گو که ز قلبم بربائی محنت

غم من نیست غم حور و قصور و جنت
چه کند روز جزا خالق من با امت

گفت جبریل که فرموده چنین معبودت
آنقدر بر تو ببخشم که کنم خوشنودت
--
ای بدوشت غم امت همه دم در همه حال
برده بر شانه خود کوه غم و درد و ملال

امت اجر تو عطا کرد به قرآن و به آل
حُرمَتِ هر دو کنار حَرَمَت شد پامال

کرده غصب فدک و حق علی (ع) را بردند
پهلوی فاطمه‌ات (س) را ز لگد آزردند
--
بر لب خلق هنوز از غم تو زمزمه بود
شعله ها در جگر و اشک به چشم همه بود

شهر از فتنه ایام پر از واهمه بود
اولین اجر رسالت زدن فاطمه(س) بود

گشت از حق‌کشی امت بیدادگرت
کشتن محسن مظلوم تو اجر دگرت
--
با سر انگشت خزان سخت ورق برگردید
غنچه و لاله خونین تو پرپر گردید

سومین اجر تو زخم سرحیدر گردید
به حسن(ع) از همه کس ظلم فزون‌تر گردید

بعد از آن زهر که بر نور دو عینت دادند
اجرها بود که امت به حسینت دادند
--
گرگ ها بر بدن یوسف تو چنگ زدند
بر رخ چرخ ز خون دل او رنگ زدند

دست بگشوده به پیشانی او سنگ زدند
تهمت کفر به آل تو به نیرنگ زدند

زین مصیبت همه دم سینه "میثم" سوزد
بلکه تا حشر دل آدم و عالم سوزد


تعداد بازديد : 13
چهارشنبه 29 شهریور 1402 ساعت: 11:08
نویسنده:
نظرات(0)
شهر مدینه صحنه ی صحرای محشر است

شهر مدینه صحنه ی صحرای محشر است
باور کنیم عمر جهان رو به آخر است

ملک خدای عزوجل خیمه ی عزاست
کی صاحب عزاست؟ خداوند اکبر است

در بیت وحی آمده در می زند اجل
این لحظه ی یتیمی زهرای اطهر است

جاری است اشک دیده ی شیرخدا علی
انگار آب غسل نبی اشک حیدر است

عترت غریب گشته و قرآن به زیر پا
دست امین وحی خداوند بر سر است

باور کنید بر جگر شیر حق علی
داغ نبی فقط نه که داغ برادر است

رکن علی شکسته و از بس شده غریب
از غصه گشته مثل همایی که بی پر است

یارب بر او تو فاطمه اش را نگاه دار
زهرا برای شیرخدا رکن دیگر است

مویی مباد کم ز سر فاطمه شود
کو دست و تیغ و بازوی سردار خیبر است

«میثم» اگر رسول خدا رفت از جهان
نفس نبی به خلق امام است و رهبر است


تعداد بازديد : 11
چهارشنبه 29 شهریور 1402 ساعت: 11:07
نویسنده:
نظرات(0)
مدینه شهر رسالت محیط غمها بود

مدینه شهر رسالت محیط غمها بود
بکوچه کوچه ی آن ناله بود و غوغا بود

حکایت از غم هجرانِ مصطفی میکرد
قیامتی که به شهر مدینه بر پا بود

نفس نفس زدنش بود پیک رحلت او
که از وجود وی آثار ضعف پیدا بود

بدست داشت بلالش عصای منشوقش
که بر قصاص رسولخدا مهیا بود

غمی بزرگ به سرها فکند سایه دریغ
که بار این همه غم روی دوش مولا بود

ز خانه ای که بِبُردند جسم احمد را
نشانه های جدایی ز شهر دلها بود

به خانه اشکِ عزا، در سقیفه طرح نفاق
به خانه شور غم و در سقیفه شورا بود

بناله امت اسلام جمع گشته ولی
میان جمع علی بود آنکه تنها بود

تمام بر سر یک حرف متفق گشتند
که آن گرفتن حق علی و زهرا بود

بزیر سقف سقیفه چها که روی نداد
هر آنچه بر سر امت رسید از آنجا بود


تعداد بازديد : 19
چهارشنبه 29 شهریور 1402 ساعت: 11:06
نویسنده:
نظرات(0)
ای محمّد ای رسول بهترین کردارها

ای محمّد ای رسول بهترین کردارها
حسن خلقت شهره در اخلاقها، رفتارها

در بیانت بند می آید زبان ناطقان
قامت مدحت کجا و خلعت گفتارها

بال رفتن تا حریمت را ندارد شاعری
قاب قوسینت کجا و مرغک پندارها

اشهد ان لا اله جز خدای دین تو
اشهد انت نبی ای احمد مختار ها

طفل ابجد خوان تو سلمان سیصد ساله است
استوار مکتب ایثار تو عمّارها

تا نفس داریم و تا خورشید می تابد به خاک
دل به عشق بی زوالت می کند اقرارها

پای بوسی تو عزّت داده ما را این چنین
گُل نباشد کس نمی آید سراغ خارها

کی رود از خاطرم یادت؟ که در روز ازل
کنده اند اسم تو را بر سنگ دل حجّارها

داغ تو در سینه ی ما هست چون خاک توایم
لاله کی روییده در آغوش شوره زارها؟

گل که منسوب تو گردد رنگ و بویش می دهند
شاهد حرفم گلاب و شیشه ی عطّارها

وقت رزمت آن چنانی که میان کارزار
رو به تو آرند وقت خستگی کرّارها

ای که با خون دلت پرورده ای اسلام را
چشم واکن که نهالت داده اکنون بارها

سنگ می خوردی و می گفتی که ایمان آورید
کس ندیده از رسولی اینچنین ایثارها

با عیادت از کسی که بارها آزرده ات
روح ایمان را دمیدی بر دل بیمارها

رفتی و داغ تو پشت دین رحمت را شکست
جان به لب شد از غمت، شهرت مدینه، بارها

تا که چشمت بسته شده ای قافله سالار عشق
رم نمودند عده ای و پاره شد افسارها

آنقدر گویم پس از تو میخ در هم خون گریست
ناله ها برخواست بعدت از در و دیوارها

محسن عرب خالقی


تعداد بازديد : 13
چهارشنبه 29 شهریور 1402 ساعت: 11:06
نویسنده:
نظرات(0)
مُلک وجود غرق در اندوه و در عزاست

مُلک وجود غرق در اندوه و در عزاست
آغاز صبح غربت زهرا و مرتضاست

قرآن عزا گرفته و عترت شده غریب
شهر مدینه را به جگر داغ مصطفاست

خون گریه کن مدینه! کز این ماتم عظیم
گر آسمان خراب شود بر سرت رواست

گشتند انبیا همه چون فاطمه یتیم
زیرا عزای قافله سالار انبیاست

خلقت چه لایق است که صاحب عزا شود
عالم عزا گرفته و صاحب عزا خداست

اهل ولا به هوش که با رحلت نبی
شهر مدینه یکسره آبستن بلاست

قومی برای غصب خلافت شدند جمع
یا لَلعَجَب! وصی پیمبر، علی، کجاست

دار الولا محاصره، زهراست پشت در
دود وشراره بر فلک از بیت کبریاست

آتش زدن به خانه ی ریحانه ی رسول
پاداش رنج های شب و روز مصطفاست

آزردن بتول پس از رحلت رسول
باللَّه قسم شروع جنایات کربلاست

از لحظه ای که غصب خلافت شد از علی
تا حشر حقّ آل محمد به زیر پاست

هرروز راس شاه شهیدان به نوک نی
هرشب صدای ناله ی زهرا به گوش ماست

میثم! قسم به میثمِ آزاده ی علی
آزادگی ولایت سلطان اولیاست
سازگار


تعداد بازديد : 10
چهارشنبه 29 شهریور 1402 ساعت: 11:05
نویسنده:
نظرات(0)
جان پدر از برم زود سفر می کنی

جان پدر از برم زود سفر می کنی
آه که از دخترت قطع نظر می کنی

گفتی ام از امتت رسد خطرها به من
از چه رهایم به گرداب خطر می کنی

گاه مرا گفته ای قصه غصب فدک
گاه مرا آگه از ضربت در می کنی

سوز مصیبت بود هر چه نظر می کنم
برق جدایی بود هر چه نظر می کنی
سازگار


تعداد بازديد : 0
چهارشنبه 29 شهریور 1402 ساعت: 11:04
نویسنده:
نظرات(0)
ملک الموت مزن شعله به زخم جگرم

ملک الموت مزن شعله به زخم جگرم
وای من گر تو مدارا نکنی با پدرم

صبر کن سیر ببینم رخ بابایم را
چه کنم سدّ نگاهم شده اشک بصرم

قسمت این بود که بالای سرش بنشینم
چشم بگشایم و جان دادن او را نگرم

وقت جان دادن خود گفت: مقدر این است
دو مه و نیم دگر فاطمه را هم ببرم

ای پدر! مادر مظلومه من یار تو بود
من پس از رفتن تو جان علی را سپرم

با تن خسته و بازوی کبود از مسجد
قول دادم که علی را به سوی خانه برم

دست از دامن حیدر نکشم یک لحظه
گر بریزند همه اهل مدینه به سرم

قسمت این بود که بعد از تو بمانم بابا
تا که با دادن جان، جان علی را بخرم

به فدای سر یک موی علی باد پدر
گر میان در و دیوار دهد جان، پسرم

جگرت سوخت به هر بیت که گفتی «میثم»
اجر این سوختنت با احدِ دادگرم
سازگار


تعداد بازديد : 0
چهارشنبه 29 شهریور 1402 ساعت: 11:02
نویسنده:
نظرات(0)
بوی غم می آید از شهر رسول

بوی غم می آید از شهر رسول
بوی اشک حیدر و آه بتول

آسمانی ها همه دل بی شکیب
بر لب شیر خدا امن یجیب

لحظه ها لبریز از دل وا پسی
فاطمه گریان ز داغ بی کسی

می چکد بر گونه ها با صد محن
دانه دانه اشک از چشم حسن

اینک، غم گرفته عالمین
بغض کرده گوشه ی خانه حسین

در میان حجره ای غرق ملال
آیه های اشک می خواند بلال

لحظه های اخر پیغمبر است
روح هستی در میان بستر است

با دلی محضون به حال احتضار
چشم های خسته ی او اشک بار

اشک او از بی کسی حیدر است
قصه نامردی و میخ در است

گوشه ای گرم نیایش با خدا
می برد بالا علی دست دعا

اهل بیت خویش را با اشک و آه
در وداع آخرین دارد نگاه

گاه گوید با علی از غسل و قبر
درد دل با چاه و مظلومی و صبر

گاه گوید با غم و درد و محن
غم مخور هستی من زهرای من

بعد من حامی دست حق شوی
اولین کس تو به من ملحق شوی

بعد من اجر رسالت هیزم است
هستی ام در آتش نا مردم است

اشک او تصویری از حق نمک
در میان کوچه ها غصب فدک

آسمان را رنگ نیلی می زنند
بین کوچه بر تو سیلی می زنند

قطره قطره اشک او دارد سخن
از دل و لب های پر خون حسن

در نگاه آخرش راز مگوست
حرف ها از بوسه زیر گلوست
شعر از: سید محسن احمدزاده


تعداد بازديد : 1
چهارشنبه 29 شهریور 1402 ساعت: 11:00
نویسنده:
نظرات(0)
من هرچه دارم از کرام اهل بیت است

من هرچه دارم از کرام اهل بیت است
گنج دو دنیا زیر گام اهل بیت است        
زیبا ترین جا کنج بام اهل بیت است
صبح و مساء ذکرم سلام اهل بیت است


شد هرکسی مجنون اینان جاودان شد    
از افتخارات زمین و آسمان شد      
یا شد اباذر یا که شخصی چون کیان شد    
دارد شرف هرکس غلام اهل بیت است

از هر لحاظی بنگری تو برترین اند
دارای اعجازی عظیم و بی قرین اند   
تاج سر خلق و عباد الصالحین اند   
این یک نم از شان مقام اهل بیت است   

غافل شود عاقل ترین بایک نگاهی
باعشق و جود و معرفت گردیده راهی  
اینجا گدا دارد مقام پادشاهی  
این چشمه ای از خیر عام اهل بیت است

اینجا به اوج خود رسد هر شور و حالی
اهل کرم هستند و این مولی الموالی
سائل نرفت از نزدشان با دست خالی!!
از بس پر آوازه کرام اهل بیت است

هردرد درمان میشود بی شک دراینجا
دل غرق ایمان میشود بی شک در اینجا
محبوب یزدان میشود بی شک در اینجا
اوج شفا در بطن نام اهل بیت است


آری اجابت میشود قطعا حوائج
باید بر آورده شود شرعا حوائج
اینجا نماند بر زمین اصلا حوائج
این دور از لطف و مرام اهل بیت است

ما از روایتهای اینان جان گرفتیم
در پیش راه حضرت یزدان گرفتیم    
درس زیاد از هر خط قرآن گرفتیم
غرق حلاوت بس کلام اهل بیت است  

اینجا گره در کار معنایی ندارد
این خانواده مثل و همتایی ندارد  
کس مثل اینان فضل و اعطایی ندارد
جود و کرم کارمدام اهل بیت است

دارد دلی آذین زالماس و عقیقی  
باشد بنی آدم به معنای حقیقی  
با آل احمد هست او در هر طریقی
هرکس که منعم از طعام اهل بیت است  

دیدم که روزی عارفی فرزانه میگفت
در شان چهارده گل جانانه میگفت    
از مخزن الاسرار این کاشانه میگفت
میگفت سعادت نزد جام اهل بیت است

رضا_آهی

 


تعداد بازديد : 433
شنبه 30 بهمن 1395 ساعت: 11:39
نویسنده:
نظرات(0)
چو همطراز تو درعرصه ی وجود نبود

یا رسول الله

 

چو همطراز تو درعرصه ی وجود نبود
جواب مسئله ی ما بجز(( نبود))، نبود

به احترام تو بت ها به سجده افتادند
وگرنه هیچ دلیلی بر این سجود نبود

حرا گواهی این که کسی به خلوت تو
به جز خدا و علی لایق ورود نبود

کنار تو پر جبریل سوخت ، ثابت شد
که شان و منزلت او در این حدود نبود

لب ملایکه را ذکر نیست جز صلوات
چرا که بهتر از این در جهان سرود نبود

وزید عطر نفس های تو ، دگر جایی
برای عنبر و مشک و گلاب و عود نبود

دلیل ((رحمة للعالمین)) شدن این است :
کسی شبیه تو مشتاق لطف و جود نبود

نمی نشست مصیبت به جان آل الله
اگر که دور و بر تو پر از حسود نبود

عجب نبود که محشر به پانمی شد اگر
که صورت گل یاست چنین کبود نبود

چه خوب می شد اگر که مدینه چوب نداشت
چه خوب می شد اگر کربلا عمود نبود ...

مجتبی خرسندی

 


تعداد بازديد : 267
چهارشنبه 10 آذر 1395 ساعت: 9:14
نویسنده:
نظرات(0)
رفتی نگفتی دخترت تنها چه خواهد کرد این درد پهلو، با دل زهرا چه خواهد کرد رفتی نگفتی اهل بیتت بی کس و

رفتی نگفتی دخترت تنها چه خواهد کرد
این درد پهلو، با دل زهرا چه خواهد کرد

رفتی نگفتی اهل بیتت بی کس و کارند
بعد از تو دنیا با علی اینجا چه خواهد کرد

این بی بصیرت بودنِ این شهر از آخر
با مردمِ بی دین و بی پروا چه خواهد کرد

بابا سقیفه بعد تو تنها خدا داند
در بینِ این شهر ستم با ما چه خواهد کرد

شهر مدینه با تو شد شهر مدینه، لیک
بر حال من این چرخش دنیا چه خواهد کرد

در بیت الاحزان رفتم و روضه به پا کردم
این کلبه را آتش ببین حتی چه خواهد کرد

کردی وصیت صبر کن یاحیدرکراّر
وقتی که می اُفتم زمین، مولا چه خواهد کرد

یک تازیانه راه من را بست در کوچه
باور نمی کردم رود بالا چه خواهد کرد

رضاباقریان

 

کانال تلگرام سایت حرم شاه :

https://telegram.me/harameshah2

 


تعداد بازديد : 240
یکشنبه 22 آذر 1394 ساعت: 10:58
نویسنده:
نظرات(0)
بر باد داده عاشقی خاکسترم را وقتی تو را دیدم زدم قیدِ سرم را ایل و تبارم عاشق ایل و تبارت نذر ِتو کرد

بر باد داده عاشقی خاکسترم را
وقتی تو را دیدم زدم قیدِ سرم را

ایل و تبارم عاشق ایل و تبارت
نذر ِتو کردم والدین و همسرم را

با بُردنِ نام ِشما معراج رفتم
فطرس شدم دادی به من بال و پرم را

باید برای عاشقی تَرکِ قرن کرد
من آمدم اینجا ببینم دلبرم را

کویِ تو را جارو زدم با اشک و مژگان
از من نگیر این دیده یِ رُفتگرم را

گریه نشانِ قلبِ پاک و صاف باشد
از دست دادم مدتی چشم ِترم را

غار ِحرا ذاتش همان گوشه نشینی ست
باید کمی خلوت کنم دور و برم را

پرسید که مُزد ِرسالت را چه خواهی؟
گفتی نگه دار احترام ِدخترم را

گفتی که این خانه همان عرش برین است
گفتی فقط حیدر امیرالمؤمنین است

رضا قربانی

 

 

کانال تلگرام سایت حرم شاه :

https://telegram.me/harameshah2

 


تعداد بازديد : 179
شنبه 21 آذر 1394 ساعت: 12:48
نویسنده:
نظرات(0)
درحسینیه ی جبین روضه است خط به خط گریه، چین به چین روضه است آسمان گریه کرده بالاخره هرشبی راکه درزم�

درحسینیه ی جبین روضه است
خط به خط گریه، چین به چین روضه است

آسمان گریه کرده بالاخره
هرشبی راکه درزمین روضه است

به کجا می روی؟در عالم اگر؛
خبری هست درهمین روضه است

سند ادعای من محشر
که بفهمی تمام دین روضه است

هدیه ی ما به ساکنان بهشت
باز در روز واپسین روضه است

درمیان اهالی گریه
اولین روضه آخرین روضه است

اینکه بعد از غدیر،پیغمبر
ازعلی گفت و گفت، این روضه است

زهر کم کم براو اثر می کرد
زردی چهره هم یقین روضه است

لفظِ اِرْجِع فاِنَّه یَهْجُر
تا قلم خواست بدترین روضه است

باگریزش شکستن دندان
وسط کوچه اولین روضه است

با دلیل شهادت زهرا
لفظ پیغمبر امین روضه است

شتر سرخ درجمل فتنه است
اسب اما بدون زین روضه است

دو:

روضه ازاین به بعد رفت به دشت
روضه دنبال خواهرش می گشت

روضه شد عاطفی دمی که حسین
یک قدم رفت یک قدم برگشت

باغدیر و کریم و بزم شراب
روضه می زد گریز هی بر تشت

کاش بودم پس از دوماه عزا
پشت باب الجواد، ساعت هشت

مهدی رحیمی زمستان

پانوشت:
وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله لحظات آخر قلم و دوات خواست تا حقایق را بنگارد دومی خبیث لعنت الله فریاد زد اِرْجِع فاِنَّه یَهْجُر
بازگرد پیغمبر هذیان می گوید

 

 

کانال تلگرام سایت حرم شاه :

https://telegram.me/harameshah2

 


تعداد بازديد : 167
شنبه 21 آذر 1394 ساعت: 12:42
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت رسول(ص)-شهادت رفتی و دست مهربانت رفت در خاک رفتی و از داغت عزادارند افلاک با خویش بردی آن نگاه

حضرت رسول(ص)-شهادت

 

رفتی و دست مهربانت رفت در خاک

رفتی و از داغت عزادارند افلاک

با خویش بردی آن نگاه مهربان را

آن رحمت جاری و پاک و بیکران را

رفتی ولی بوی تو را دارد مدینه

ابری شده از غصه می بارد مدینه

یک عمر در راه خدا سختی کشیدی

رفتی ولی از امتت خیری ندیدی

قرآن صدایت می زند برگرد احمد

آیات رحمن غرق ذکر یا محمد

برگرد آیات خدا بی تو غریبند

آیات نور و انّما بی تو غریبند

غار حرا دلتنگ شبهای تو مانده

در حسرت یک بوسه از پای تو مانده

رفتی ولی در قلبهای دشمن و دوست

آن چهره و لبخند زیبای تو مانده

هر چند نشنیدند یک عده صدایت

در آسمان شهر آوای تو مانده

بر روی پیشانی ایتام مدینه

مثل همیشه جای لبهای تو مانده

نور علی نور دل غمگین زهرا

در ظلمت این قوم زهرای تو مانده

رفتی برایش ناله مانده درد مانده

رفتی علی در بین صد نامرد مانده

آقا تو رفتی بیت الأحزان را ندیدی

سینه زدن بر خاک سوزان را ندیدی

رفتی ندیدی ناله های دخترت را

خون گریه ها و ربنای دخترت را

رفتی ندیدی بعد تو حرمت شکستند

دستان حیدر را میان کوچه بستند

رفتی سفارشهای تو روی زمین ماند

بعد از تو زهرا و امیرالمومنین ماند

بعد از علی تنها و بی یاور حسن شد

خونین جگر خونین دهن خونین کفن شد

رفتی ندیدی ماجرای کربلا را

رفتی ندیدی پیکر در بوریا را

در کربلا اجر رسالت اینچنین بود

جسم حسینت پاره پاره بر زمین بود

بی اعتنا از گریه زینب گذشتند

از روی جسمش با سم مرکب گذشتند

اینجا میان روضه ها زینب قدم زد

آتش به جان شعرهای محتشم زد

این کشته افتاده بی سر حسین است

این که نمانده از تنش پیکر حسین است

این که سپاهی ریخته روی تن او

این شاه بی سردار و بی لشکر حسین است

این خیمه ای که گیسوی حورش طناب است

حالا اسیر شعله ها و آفتاب است

این پیکری که زینت دوش نبی بود

حالا تمام پیکرش شد خاک آلود

***

 

مجتبی شکریان

 

 

کانال تلگرام سایت حرم شاه :

https://telegram.me/harameshah2

 


تعداد بازديد : 145
جمعه 20 آذر 1394 ساعت: 12:01
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت رسول(ص)-شهادت بیا ای مادر و ای دختر من دم آخر تو بنشین در بر من مکن زاری که من طاقت ندارم ببینم

حضرت رسول(ص)-شهادت

 

بیا ای مادر و ای دختر من

دم آخر تو بنشین در بر من

مکن زاری که من طاقت ندارم

ببینم اشک چشمت کوثر من

بیا تا سیر رویت را ببینم

مکن گریه کنار بستر من

بیا نزدیک تا رازی بگویم

به تو ای محرم غم پرور من

بزودی می روم سوی خدیجه

بسوی اولین همسنگر من

مخور غصه که چون دیری نپاید

که ملحق می شوی بر محضر من

عدو طرح خیانت در سقیفه

بریزد وقت دفن پیکر من

شود محراب من جای منافق

نشیند کافری بر منبر من

فدک را با کتک از تو بگیرد

عدوی بی حیای کافر من

کنار بیت وحی و عصمت و دین

کشد آتش زبانه دختر من

بجای من در آن هنگام زهرا

حمایت کن ز عشق و دلبر من

بخور سیلی ولی یا فاطمه جان

مکش دست از ولای حیدر من

 

محمد مبشری

 

https://telegram.me/harameshah2

 


تعداد بازديد : 183
پنجشنبه 19 آذر 1394 ساعت: 13:19
نویسنده:
نظرات(0)
پس از تو ای پدر قدم خمیده عجب ارثی به زهرایت رسیده نه تنها قامتم از غم کمان شد که از هر تار مویم زد س

پس از تو ای پدر قدم خمیده

عجب ارثی به زهرایت رسیده

نه تنها قامتم از غم کمان شد

که از هر تار مویم زد سپیده

برای یاری حیدر پدرجان

نگر زهرای تو با جان دویده

چهل ظالم علی را می کشیدند

فلک مثل علی تنها ندیده

کجایی تاببینی بین کوچه

عدویت پنجه بر رویم کشیده

به بازو و به پهلویم نظر کن

ببین از میخ در خونم چکیده

پدر شد محسنم نشکفته پرپر

که با ضرب لگد شد غنچه چیده

حسین رضایی(حیران)

 

کانال تلگرام سایت حرم شاه :

https://telegram.me/harameshah2

 


تعداد بازديد : 151
پنجشنبه 19 آذر 1394 ساعت: 12:50
نویسنده:
نظرات(0)
بس کُن عزیزِ تا سحر بیدار بس کُن کُشتی مرا از گریه ی بسیار بس کُن ای چند شب بیدار مانده آب رفتی ای چن�

بس کُن عزیزِ تا سحر بیدار بس کُن
کُشتی مرا از گریه ی بسیار بس کُن

ای چند شب بیدار مانده آب رفتی
ای چند شب گریانِ من اینبار بس کُن

بس کُن کنارِ بسترم خیس است زهرا
آتش نزن بر این تنِ تَب دار بس کُن

رویت ندارد طاقتِ این اشکها را
طاقت ندارد اینهمه آزار بس کُن

باید ببینی روزهایِ بعد از این را
باید بمانی با غمی دشوار بس کُن

باید بگویم روضه های بعد خود را
باید بسوزی بعد از این دیدار بس کُن

ای کاش بعد از من کسی جایت بگوید
با هیزم و با آتش و دیوار بس کُن

ای کاش میگفتند خانوم بچه دارد
ای کاش میگفتند با مسمار بس کُن

در کوچه می اُفتی کَسی غیر از حسن نیست
با گریه می گوید که در انظار بس کُن

در کوچه می اُفتی و می گوید به قنفذ
اُفتاد دستِ مادرم از کار بس کُن

دستت مغیره بشکند حالا که اُفتاد
از چادر او پایِ خود بردار بس کُن

بگذار یک جمله هم از گودال گویم
خون گریه ات را کربلا بگذار بس کُن

وقت هزار و نُهصدو پنجاه زخم است
ای نیزه ی خونبار این اصرار بس کُن

این ناله هایِ دخترت پیشِ حرامی است
با شمر می گوید نزن نشمار… بس کُن

حسن لطفی

 

کانال تلگرام سایت حرم شاه :

https://telegram.me/harameshah2

 


تعداد بازديد : 147
پنجشنبه 19 آذر 1394 ساعت: 12:50
نویسنده:
نظرات(0)
مثل یک سایه چه زود از سرِ این خانه گذشت چه غریبانه،غریبانه،غریبانه گذشت چشم را بست ولی صبر نکردند ا

مثل یک سایه چه زود از سرِ این خانه گذشت
چه غریبانه،غریبانه،غریبانه گذشت

چشم را بست ولی صبر نکردند این قوم
پیشِ او بود علی صبر نکردند این قوم

ای دل از غربتِ این لحظه ی تشییع بگو
از غریبانه ترین لحظه ی تشییع بگو

او غریبانه ترین لحظه ی رفتن دارد
روضه ی رفتن او گفتن و گفتن دارد

اندک اندک اثرِ زهر به جانش اُفتاد
رویِ دامانِ علی بود توانش اُفتاد

شهر در مکر و سکوت است علی تنها شد
یک تنه گرم حنوط است علی تنها شد

یک طرف داشت علی آب به پیکر می ریخت
یک طرف داشت جماعت سرِ مادر می ریخت

آب غسلش به تنش بود که هیزم پُر شد
شعله پیچید به در نوبتِ یک چادر شد

بدنش روی زمین بود به زحمت اُفتاد
وای ناموس علی بینِ جماعت اُفتاد

در عزای پدرش بود که سیلی را خورد
سوگوار پسرش بود که سیلی را خورد

تا که مولا کفنش کرد زنش را کُشتند
تا کفن روی تنش کرد زنش را کُشتند

دست بر پهلوی خود داشت پرش خورد به در
درد پهلو که خَم اش کرد سرش خورد به در

حسن لطفی

 

 

کانال تلگرام سایت حرم شاه :

https://telegram.me/harameshah2

 


تعداد بازديد : 151
پنجشنبه 19 آذر 1394 ساعت: 12:49
نویسنده:
نظرات(0)
اگرچه روز و شب هستیم دائم برسر خوانت ببخش آقا که کم بودیم عمری مرثیه خوانت پراز دردم ولی درد من اصلا

اگرچه روز و شب هستیم دائم برسر خوانت
ببخش آقا که کم بودیم عمری مرثیه خوانت
پراز دردم ولی درد من اصلا جسم خاکی نیست
بیا روح مرا درمان بکن قربان درمانت
فقط یا رحمه للعالمین یک گوشه چشمی کن
کویرم خاک بی خیرم منو امید بارانت
مرا همسفره ی یک وعده نان خشک خود گردان
که طعنه میزند برهر ضیافت تکه ی نانت
برای تا خدا رفتن بدستان تو محتاجم
بکش دستی سرم شاید شدم یکروز سلمانت
گدایی را ندیدم از درت نومید برگردد
به هرکس میرسد بی شک و شبهه لطف و احسانت
من اعجاز تو را دیدم میان لحظه هایی که
عیادت رفتی و درجا یهودی شد مسلمانت
چه انسی با حسن داری که باهم سفره وا کردید
میان عرش غوغا کرده آوای حسن جانت

 


سید پوریا هاشمی

 

کانال تلگرام سایت حرم شاه :

https://telegram.me/harameshah2

 


تعداد بازديد : 169
پنجشنبه 19 آذر 1394 ساعت: 12:46
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 7
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف