بسترت را جمع کن از خانه، بیماری بس است زیر چشمت گود افتاده، پس زاری بس است از همان روزی ک

بسترت را جمع کن از خانه، بیماری بس است زیر چشمت گود افتاده، پس زاری بس است از همان روزی ک

بسترت را جمع کن از خانه، بیماری بس است زیر چشمت گود افتاده، پس زاری بس است از همان روزی ک

بسترت را جمع کن از خانه، بیماری بس است زیر چشمت گود افتاده، پس زاری بس است از همان روزی ک

بسترت را جمع کن از خانه، بیماری بس است زیر چشمت گود افتاده، پس زاری بس است از همان روزی ک
بسترت را جمع کن از خانه، بیماری بس است زیر چشمت گود افتاده، پس زاری بس است از همان روزی ک
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
بسترت را جمع کن از خانه، بیماری بس است زیر چشمت گود افتاده، پس زاری بس است از همان روزی ک

 

بسترت را جمع کن از خانه، بیماری بس است

زیر چشمت گود افتاده، پس زاری بس است



از همان روزی که تو تب کرده ای؛ تب کرده ام

خوب شد خوبم کنی دو ماهِ بیماری بس است



تو به فکر گریه ای من هم به فکر گریه ام

این تبسّم کردنِ از روی ناچاری بس است



لاله لاله، لاله لاله، لاله لاله

جای خالی در لباست نیست گلکاری بس است



من مرتب می کنم این خانه ات را تو فقط

لحظه ای هم دست از دیوار برداری بس است



ای شکسته بال، پس کی استراحت میکنی

هر زمان که پا شدم دیدم تو بیداری، بس است



این طرفداریِ از من کار دستت داده است

بعد از این کاری نکن، دیگر طرفداری بس است



باشد امشب میروم پیش خدا رو می زنم

بسترت را جمع کن از خانه، بیماری بس است



وقت کردی یک کفن هم بعدِ پیراهن بباف

زندگی کردن برای من بس است، آری بس است



علی اکبر لطیفیان



تعداد بازديد : 303
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:23
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف