شهادت امام هادی ع

شهادت امام هادی ع

شهادت امام هادی ع

شهادت امام هادی ع

شهادت امام هادی ع
شهادت امام هادی ع
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
هر شب اگر کبوتر دل سوی کربلاست

شهادت_امام_هادی_ع

هر شب اگر کبوتر دل سوی کربلاست

امشب مسیر رفتنش از سمت سامراست

علی_علی_بیگی


تعداد بازديد : 265
سه شنبه 15 فروردین 1396 ساعت: 6:43
نویسنده:
نظرات(0)
در نقشه ها کوفه مکان دیگری دارد

در نقشه ها کوفه مکان دیگری دارد
در شهرسامرا نشان دیگری دارد

رفته علیِّ دیگری در خیبری دیگر
تاریخ در نقلش بیان دیگری دارد

یعنی پس از «نهج البلاغه» پشت این صورت
با «جامعه» شیعه، دهان دیگری دارد

بر دشمنان آمد علی تا چاربار از نو
این زلزله هردم تکان دیگری دارد

وقت غضب گاهی شبیه زلزله اما
در رحمتش هردم جهان دیگری دارد

در خاک سامرا علیِّ چارمین آمد
این جسم دیگرگونه جان دیگری دارد

هم دوستانی مثل سلمان و ابوذر نه؛
هم اینکه قطعا دشمنان دیگری دارد

با تیغ زهرآلود،نه با زهر چونان تیغ
جان دادنش هم داستان دیگری دارد

با زهر سر می بُرّد ازلب تشنه ای، این بار؛
گودال سامرّا سنان دیگری دارد

مثل علی از جنس اصغر گونه اش اما
این قصه گویا قهرمان دیگری دارد

آن جا که غیر از اکبرش ارباب ما تازه؛
با ذبح اصغر امتحان دیگری دارد

دنیا گمان دارد که اصغر می شود سیراب
تیر سه پر اما گمان دیگری دارد

غیر از کمانش حرمله بر زجرکُش کردن
من مطمئن هستم کمان دیگری دارد

آن جا که بعد از تیر می بینم علی اصغر؛
انگار بر حنجر دهان دیگری دارد

آن جا که بعد از تیر خوردن حس شد این کودک؛
درپشت گردن استخوان دیگری دارد

درگوشه ی گودال هم غیر از سنان ارباب
با چکمه هایش میهمان دیگری دارد

پشت سر هم می زند گویا یزید اصلا
در دست هایش خیزران دیگری دارد

مهدی_رحیمی_زمستان


تعداد بازديد : 247
سه شنبه 15 فروردین 1396 ساعت: 6:43
نویسنده:
نظرات(0)
چون دل میان زلف کسی ساده گم شدم

چون دل میان زلف کسی ساده گم شدم
شکر خدا اسیر امام دهم شدم

مسعود_اصلانی


تعداد بازديد : 265
سه شنبه 15 فروردین 1396 ساعت: 6:42
نویسنده:
نظرات(0)
ناله ها پرده ی راز جگرش را بردند

ناله ها پرده ی راز جگرش را بردند
گریه ها باز وقار بصرش را بردند

مرد تبعید نباید که بلرزد بدنش
به گمانم که ستون سفرش را بردند

کم کسی نیست، امام است ولیکن تنها
مشرکین، خیل صحابیِ درش را بردند

سامره خاک فقط داشت که ریزد به سرش
عده ای آبروی بوم و برش را بردند

جای یاری، کفنش کرد همین شهر غریب
مثل آن وقت که جدّ و پدرش را بردند

به شفاعت نظری داشت ولیکن با شرط
صوفیان جمله ی شرط و اگرش را بردند

برگ ریزان طرب بود که بر گوش خزان
خبر جرأت نقاش ترش را بردند

حیف از آن فکر بلندی که لحد جایش شد
مرد طرّاح زیارات، سرش را بردند

زینبی داشت اگر، امر به معجر می کرد
چون مقامات خُذینی جگرش را بردند

نفس آخر او نیمه برون آمده بود
که به صدّیقه، ملائک خبرش را بردند


استاد_محمد_سهرابی


تعداد بازديد : 241
سه شنبه 15 فروردین 1396 ساعت: 6:41
نویسنده:
نظرات(0)
امام هادی النقی(ع)-مناجات شُکر کبوترِ هوایِ تو ایم نفس نفس زیرِ لوای تو ایم مدافعانِ حرمِ زینبیم �

امام هادی النقی(ع)-مناجات

 

شُکر کبوترِ هوایِ تو ایم

نفس نفس زیرِ لوای تو ایم

مدافعانِ حرمِ زینبیم

فدائیانِ سامرایِ تو ایم

 

حسن لطفی


تعداد بازديد : 233
شنبه 27 شهریور 1395 ساعت: 10:02
نویسنده:
نظرات(0)
سید محمد فرزند امام هادی (ع) بین راه سامرا خورشید پیدا میشود آسمان درهاش روی زائران وا میشود یک حیاط

سید محمد فرزند امام هادی (ع)

 

بین راه سامرا خورشید پیدا میشود
آسمان درهاش روی زائران وا میشود
یک حیاط کوچک و یک گنبد فیروزه ای
روستا با این حرم عرش معلی میشود

هرقبیله اختلافاتش به پایان میرسد
تا گدای آستان قدس اقا میشود
قاضی مردم خود سبع دجیل است و یقین
با قسم بر نام او حل معما میشود
دست رد اینجا ندیده هیچکس! چیزی بخواه
برگه حاجات خیلی زود امضا میشود
چه فلج ها که دراینجا روی پا می ایستند
چه مریضی ها که با لطفش مداوا میشود
ما گرفتاریم اما هیچ جای غصه نیست
حضرت سید محمد شافع ما میشود
آنقدر بالاست شانش که امام عسکری
در عزای رفتن او قامتش تا میشود
رفت از دنیا ولی پیراهنش غارت نشد
پای داغش روضه گودال افشا میشود
نه کسی با پا به پهلویش لگد زد چند بار
نه کسی با خنجری از سینه اش پا میشود..

سید پوریا هاشمی

 

 


تعداد بازديد : 211
دوشنبه 21 تیر 1395 ساعت: 20:29
نویسنده:
نظرات(0)
السلام ای ابوالحسن هادی وارث غصه و محن هادی السلام ای امام مظلومان تا ابد هم کلام مظلومان حرمت بود�

السلام ای ابوالحسن هادی
وارث غصه و محن هادی

السلام ای امام مظلومان
تا ابد هم کلام مظلومان

 

حرمت بوده حسرت شیعه
ای چراغ هدایت شیعه

باز کن از کرامتت گره ای
تو امام غریب سامره ای

تو به درد همه دوا هستی
نوه ی حضرت رضا هستی

بوده است حافظ تو با اولاد
بین گهواره ی تو حرز جواد

ذولفقاری سینجلی داری
تا نشانی تو از علی داری

گرچه مظلومی و غریبی تو
گرچه بی یار و بی حبیبی تو

گرچه بزم شراب را دیدی
آن همه اضطراب را دیدی

شمر و زجر و سنان ندیدی که
چکمه روی دهان ندیدی که

پیرمردی عصا زنان نرسید
به تنت نیزه و کمان نرسید

گرچه بسیار درد و غم داری
باز هم شکر که حرم داری

امیر فرخنده


تعداد بازديد : 229
سه شنبه 24 فروردین 1395 ساعت: 9:50
نویسنده:
نظرات(0)
امام هادی النقی(ع)-شهادت علت روی زمین ریختنم معلوم است اثر زهر به هر عضو تنم معلوم است جگرم سوخته ا

امام هادی النقی(ع)-شهادت

 

علت روی زمین ریختنم معلوم است

اثر زهر به هر عضو تنم معلوم است

جگرم سوخته از زهر... تنم می ‌وزد   

لخته‌های جگرم در دهنم معلوم است

چقدر درد از این شهر به خاطر دارم

از دل سوخته درد و محنم معلوم است

حق من رفتنِ در خان صعالیک نبود*

در نگاهم غم هجر وطنم معلوم است

وسط سجده به کاشانه‌ی من ریخته‌اند

رد پا روی عبا و بدنم معلوم است

از همین کوچه و توهین و دو دست بسته

روضه‌ی ارثیه از پنج تنم معلوم است

هتک حرمت جلوی اهل و عیالم شده‌ام

شرم در چهره‌ی هر یاسمنم معلوم است

مردک پست به من باده تعارف کرده

خجلتم در دل شعر و سخنم معلوم است

یک نفر هست کنار من و شکرش باقی است

دور بالین من اشکِ حسنم معلوم است

حسنم روضه بخوان، روضه‌ی جسمی عریان

من که بر روی تنم پیرهنم معلوم است

در میان کفنم تربت یک بی‌کفن است

غربت جد من از این کفنم معلوم است

یاد تشنه‌شدن و پا زدنش افتادم

تشنه‌ام علت پرپر زدنم معلوم است

 

* طبق دستور «متوکل لعنة الله علیه» روز ورود به سامراء به بهانه اینکه هنوز محل اقامت امام آمده نیست! حضرت را در محل پستى که به «خان الصعالیک» (کاروانسراى گدایان و مستمندان) معروف بود، وارد کردند و حضرت آن روز را در آنجا به سر برد. البته هدف از این کار تحقیر موذیانه و دیپلمات مآبانه حضرت بود.

 

محمد جواد شیرازی


تعداد بازديد : 139
سه شنبه 24 فروردین 1395 ساعت: 9:47
نویسنده:
نظرات(0)
سلام حضرت هادی ، سلاله ی زهرا سلام ، عاشر آل محمّد طاها بگیر دست گداهای بی شمارت را فدای نام هدای�

سلام حضرت هادی ، سلاله ی زهرا

سلام ، عاشر آل محمّد طاها

 

بگیر دست گداهای بی شمارت را

فدای نام هدایت گرت شوم آقا

 

دلم برای حریمت چقدر بی تاب است

بگیر صحن خودت را ز دست دشمن ها

 

چقدر غربتتان در جهان نمایان است

حرم که هیچ… به نام تو شد اهانت ها

 

همیشه خواسته ایم از شما هدایت را

ولی اگر نشد آقا ، ذلیلشان فرما

 

به شاه دین قسم ، این «شاهْ ئینِ» بد دل را

سپرده ام به دو دست بریده ی سقّا

پوریا باقری

پی_نوشت← نام «شاه ئین» برای حفظ طهارت شعر اهل بیت و ذکر نکردن نام آن منحوس آورده شده است.


تعداد بازديد : 325
دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت: 12:36
نویسنده:
نظرات(0)
دهم امامِ غریبی که جود کارش بود زمین سامره امروز بی قرارش بود اگرچه آخرِ عمری غریب و تنها شد ولی دقا

دهم امامِ غریبی که جود کارش بود
زمین سامره امروز بی قرارش بود

اگرچه آخرِ عمری غریب و تنها شد
ولی دقایق آخر پسر کنارش بود

ملایکه همه پوشیده اند رخت عزا
برون ز هجره اجل هم در انتظارش بود

نبود ماندنِ در کاروان سرا، جایش
کسی که عالم هستی در اختیارش بود

شکست حُرمتِ سنِ چهل و دو سالگی اش
به مجلسی که فقط آه، غم گسارش بود

امامِ طاهرِ ما را تعارفِ مِیْ کرد
همان کسی که نجاسات، زهرِمارش بود

سه بار دشمنِ دون حمله کرد بر قتلش
پیمبر آمد و اینجا خلاصه یارش بود

ولی حسین خودش بود و نیزه و شمشیر
که خواهرش نگران بود و داغدارش بود

رسید شمر و سرش را برید و بر نی زد
همان دقیقه که ارباب، احتضارش بود

رضاباقریان


تعداد بازديد : 177
دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت: 12:35
نویسنده:
نظرات(0)
برق نگاهت ریگ صحرا را طلا کرد شب را به نور صبحگاهان آشنا کرد قبل تو شهر غصه و غم بود اما حسن وجودت

برق نگاهت ریگ صحرا را طلا کرد

شب را به نور صبحگاهان آشنا کرد

 

قبل تو شهر غصه و غم بود اما

حسن وجودت سامرا را سامرا کرد

 

گرچه مسیحا زنده کرده یک نفر را

لطف تو بر جمع غلامان،جان عطا کرد

 

با جامعه کار عصا کردی و موسی

ذکر دعایت، جامعه را باخدا کرد

 

همچون نشا بودیم، لطف گریه هات

ما را درخت سرو ایمان و حیا کرد

 

سنگینی دل های ما بی مشتری بود

احسان تو جنس بدل را کیمیا کرد

 

برگ خزان گردیده از مرکب فتادند

اوج شکوهت دشمنت را مبتلا کرد

 

باد از نشان پلکهایت تا وزیده

راز مگوی پرده ها را بر ملا کرد

 

عیاش را اشعار تو بر سجده افکند

شیطان انسی را کمی هم باخدا کرد

 

اشک دوچشمانت روان شد آن دمی که

دشمن مزار کربلا را بی بنا کرد

 

تبعید و غربت،بی کسی، ارثیه ات شد

کاری که دشمن با رضا و مجتبی کرد

 

رسم جگر آتش زدن را باب کردند

هرکار کرده با جگر زهر جفا کرد

 

این تعارف شربت پر از کینه ست والله

باید که دست رد زد و از آن ابا کرد

 

عالم بمیرد چونکه تنها بودی آقا

اصلا غریبی تو ما را در عزا کرد

 

شعر رثای صیمری باید بخوانیم

از داغ تو اینگونه ابیاتش صدا کرد

 

بار عزای تو چو زلزال است آقا

باید از این غصه برایت جان فدا کرد

قاسم احمدی


تعداد بازديد : 149
دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت: 12:35
نویسنده:
نظرات(0)
دارد امید که دردش به مُداوا نکشد با چنین درد غمش کاش به فردا نکشد زهر خوردو جگرش سوخت لبش را سوزاند �

دارد امید که دردش به مُداوا نکشد
با چنین درد غمش کاش به فردا نکشد

زهر خوردو جگرش سوخت لبش را سوزاند
چکند از دل اگر ناله ی زهرا نکشد

بار اول که در این خانه نبوده اما
کاش می شد بکنار پسرش پا نکشد

سینه وقتی که بسوزد نفست می گیرد
نیست امید که کارش به تقلا نکشد

پسرش چاک گریبان زده بر بالینش
چکند دست اگر بر سرِ بابا نکشد

ظرف آبی به لبش دید فقط گفت حسین
نفسی نیست اگر وای حسینا نکشد

کربلا آب رسیدو به زمین اما ریخت
خواست نامرد که یک آه هم آقا نکشد

دست خواهر به سرش ، داشت دعایی شاید
لحظه ی آخرِ او کار به دعوا نکشد

ضربه ها اینهمه بر صورت آقا نزنید
هیچ کس نیست که یک تیغ در اینجا نکشد

شعله اُفتاده به دامانِ یتیمی اما
می دَود تا که کسی گیسوی او را نشکد

بیشتر می شود آتش اگر اینقدر دَوَد
عمه ای کاش که این شعله به بالا نکشد

می برد هرچه دلش خواست حرامی باشد
کاش فریاد سرِ دختر نوپا نکشد

خوب شد بود عمو بر سر نیزه تا که
حال این خواهر تنها به تماشا نکشد

حسن لطفی


تعداد بازديد : 169
دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت: 12:34
نویسنده:
نظرات(0)
هر چند روزی ام بجز این ابر غم نشد شکر خدا که سایه ی این ابر، کم نشد جان میدهم به گوشه ی چشمی که ابروی�

هر چند روزی ام بجز این ابر غم نشد
شکر خدا که سایه ی این ابر، کم نشد
 
جان میدهم به گوشه ی چشمی که ابرویش
جز ذوالفقار با احدی هم قسم نشد
 
گفتم که غم به یاد تو بیرون کنم ولی
غم با مرور خاطره، شد بیش و کم نشد
 
این قبله خانه ای که نه، بتخانه بود و بس
جز با ولایت تو حرم محترم نشد
 
باید بریزد از عرق شرم بر زمین
این آسمان که در غم تو زیر و بم نشد
 
بغض خیال راه گلوی مرا گرفت
می رفت تا که مرگ کند فارغم، نشد
 
محمد بختیاری


تعداد بازديد : 137
دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت: 12:27
نویسنده:
نظرات(0)
تا که به روی نام تو گردید وا لبم با ذکر خیر تو شده از هم جدا لبم لب وا کنم اگر، همه را مست می کنم از بس

تا که به روی نام تو گردید وا لبم
با ذکر خیر تو شده از هم جدا لبم
 
لب وا کنم اگر، همه را مست می کنم
از بس که از شراب لب تو لبالبم
 
نام تو زمزمه شد و زمزم درست شد
با گریه اینچنین شده است آشنا لبم
 
خون شد دل حروف و لب بسته وا نشد
نام تو شد کلید که گردید وا لبم
 
جان میدهد به مرده فقط "ها" ی اسم تو
"هادی" نگفته از دم عیسی لبالبم
 
جانم به لب رسید و به یک بوسه راضیم
پس در خیال ناله کنم ، بینوا لبم
 
در خواب دیده ام که به پابوس می رسم
در خواب دیده ام که ز سر تا به پا لبم
 
محمد بختیاری


تعداد بازديد : 139
دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت: 12:26
نویسنده:
نظرات(0)
اشعار امام زمان(عج) - شهادت حضرت امام علی النقی(ع) هرچند بی تو غصه هست و نیست شادی از یادت اما با صفات

اشعار امام زمان(عج) - شهادت حضرت امام علی النقی(ع)
 
هرچند بی تو غصه هست و نیست شادی
از یادت اما با صفاتر نیست یادی
 
شادی وصلی هست حتما بعد از این که
در سینه ام درد فراقت را نهادی
 
آقا به یاد صبح موعودت می افتم
با جلوه ی خورشید از هر بامدادی
 
گستاخی این چند خط درد دلم را
بگذار روی جهل ، روی بی سوادی
 
هر بار که می خوانمت من حتم دارم
که حرف این آلوده را هم گوش دادی
 
نام تو را می خوانم و می دانم آقا
هست از سر من این سعادت هم زیادی
 
تو مهربانی ، تو کریمی ، تو جوادی
باب الحوائج هستی و باب المرادی
 
ما میهمان خانه ات هستیم امشب
ای مرثیه خوان مصیبت های هادی


تعداد بازديد : 137
دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت: 12:25
نویسنده:
نظرات(0)
امام هادی النقی(ع)-مدح و مناجات در میان جامعه از آه خود با ماه گفتم أیها الهادی النقی؛ یابن رسول ال�

امام هادی النقی(ع)-مدح و مناجات

 

در میان جامعه از آه خود با ماه گفتم

أیها الهادی النقی؛ یابن رسول الله گفتم

نامتان تا بر زبان آمد به سامرّا رسیدم

ذکرکم فی الذاکرین را در میان راه گفتم

نیمه شب از مویتان از لیلةالقدرم نوشتم

صبح شد از رویتان از فالق الإصباح گفتم

آسمان چشم هایم را کمی ابری کشیدم

زیر باران قطره قطره از شما آنگاه گفتم

خاک‌های صحنتان مرطوب شد مانند ساحل

رو به دریا ایستادم از غمی جانکاه گفتم

خانه‌ات آباد ای مرد غریب ای مرد تنها

خواستم از غربتت چیزی نگویم؛ آه گفتم

آبرو دارم ولی با شوق لبخند رضایت

از گناهان خودم بینی و بین الله گفتم

بیت هشتم بود سامرّا برایم مشهدی شد

سمت خورشید خراسان جمله‌ای کوتاه گفتم

گفتم از شمس الشموس و تو همان شمس الشموسی

من ندانسته شما را تو شما را ماه گفتم...

 

رضا خورشیدی فرد


تعداد بازديد : 293
دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت: 12:21
نویسنده:
نظرات(0)
دهمین حجت خدا هستی کعبه ی شهر سامرا هستی هادیِ راهی و رسولان را تا قیامت تو رهنما هستی شأنتان را کس�

دهمین حجت خدا هستی
کعبه ی شهر سامرا هستی

هادیِ راهی و رسولان را
تا قیامت تو رهنما هستی

شأنتان را کسی نمی داند
تو فراتر ز ماسوا هستی

مثل زهرای مرضیه آقا
لحظه لحظه به فکر ما هستی

غم روزی نمیخورم هرگز
تا که مولای من شما هستی

آنقدر خوب و مهربانی که
دائما در پی گدا هستی

کشتی عشق و جود و احسان را
ای ابر مرد ناخدا هستی

دشمنت هم مریدتان گشته
بسکه آقا تو دلربا هستی

در غریبیِ تان امام دهم
چقدر مثل مجتبی هستی

شب به شب در میان حجره تان
مرثیه خوان کربلا هستی

روضه های سه ساله پیرت کرد
که چنین دست بر عصا هستی

#کلب_آستان_علی_علیه_السلام


ابراهیم_لآلی

 


تعداد بازديد : 143
دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت: 12:21
نویسنده:
نظرات(0)
امام هادی النقی(ع)-مدح و شهادت امامی که از انوارش قیامت می شود معنا اگر هادی ست از اسمش هدایت می شود

امام هادی النقی(ع)-مدح و شهادت

 

امامی که از انوارش قیامت می شود معنا

اگر هادی ست از اسمش هدایت می شود معنا

صبوری جلوه می گیرد اگر یک گوشه بنشیند

اگر برخیزد از جایش شجاعت می شود معنا

عرق از روی پیشانیش اگر بر روی آب افتد

از آن یک قطره دریای طهارت می شود معنا

کسی که حلقه ی وصل محمد با محمد شد

علی هم گر شود با او رسالت می شود معنا

علیِّ چارمین وقتی که خود جد محمد شد

برای شیعه اش قطعا ولایت می شود معنا

علیِّ آخرین یعنی که بعد از حیدر کرّار

امامت در امامت در امامت می شود معنا

نه اینکه کور بینا گردد و از جا به پا خیزد

فقط با بردن نامش شفاعت می شود معنا

برای جامعه از یک فراز«جامعه» بی شک؛

دیانت می شود پیدا، سیاست می شود معنا

علیِّ دیگری هم برده شد در بزم«مِی»این بار؛

به سامرّا به جای شام غربت می شود معنا

گریز روضه دارد می رود در بزم«مِی» وقتی؛

میان تشت، خورشید قیامت می شود معنا

حسابش را بکن مستی بگیرد چوب در دستی

دراین حالت برای ضربه سرعت می شود معنا

دوچندان می شود در حالت مستی توان فرد

بدین ترتیب دربرخورد شدت می شود معنا

وَ دربرخوردها یک روز هم آیینه بر در خورد

شکستن بعد از آن برخورد راحت می شود معنا

یکی ازدست،آن یک از در و آن دیگر از دیوار

فقط سیلی براین صورت سه صورت می شود معنا

 

مهدی رحیمی


تعداد بازديد : 191
دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت: 12:20
نویسنده:
نظرات(0)
امام هادی النقی(ع)-مدح و مناجات دلم امشب گدای سامراست از تو غیر از تو را نخواهم خواست یا علیّ النقی

امام هادی النقی(ع)-مدح و مناجات

 

دلم امشب گدای سامراست

از تو غیر از تو را نخواهم خواست

یا علیّ النقیٍ الهادی

حرم تو بهشت قرب خداست

آسمان خاکبوس گنبد تو

کهکشان پیش پای تو برخاست

«مهبط الوحی و معدن الرحمه»

دل دریایی و زلال شماست

ذره با یک اشاره ات خورشید

قطره با یک نگاه تو دریاست

« من عصاکم فقد عصی الله »است

که مطیع شما مطیع خداست

قصه ی دوستی تان مولا

شرح و تفسیر وال من والاست

«قد نشرتم شرایع الاحکام»

راه غیر از شما فریب و خطاست

«قولکم صدق ، فعلکم حقٌّ

امرکم متبع » که حکم قضاست

بسته بر بال هر ملک آمین

نفس جاری تو عین دعاست

«من اتاکم نجی» ، برای همه

آن ضریح شکسته قبله نماست

مشعل جامعه کبیره ی تو

به یقین رهگشای اهل ولاست

هر فرازش کتاب معرفت است

سطر سطرش شعور و شور افزاست

و خدا در طلیعه ی خلقت

عرش خود را به نورتان آراست

برج و باروی اقتدار شما

تا قیامت بلند و پا بر جاست

بزم می ، برکة السباع ، ای وای

روضه هایت گریز عاشوراست

خاکبوس در تو سلطان است

هرکه بیچاره ی تو شد آقاست

 

کمیل کاشانی


تعداد بازديد : 213
دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت: 12:19
نویسنده:
نظرات(0)
امام هادی النقی(ع)-مدح و شهادت اینجا به گنبد و به مناره چه حاجت است اصلا بهشت را چه نیازی به زینت اس�

امام هادی النقی(ع)-مدح و شهادت

 

اینجا به گنبد و به مناره چه حاجت است

اصلا بهشت را چه نیازی به زینت است

وقتی ضریح نیست به نفع فقیرهاست

زائر بدون واسطه گرم زیارت است

زائر سرا چرا؟به روی خاک خوشتریم

زیبایی وصال همین رنج و زحمت است

پای همه به صحن شما وا نمیشود

در سامرا ملاک زیارت لیاقت است

هر صبح و شام ساعت ده گریه میکنیم

باتو قرار گریه ما رأس ساعت است

وقتش رسیده حق غمت را ادا کنیم

تا در رجب محرم دیگر بپا کنیم

تبعید میبرند تو را خون جگر شوی

در خانه حبس باشی و بی بال و پر شوی

سنگین شده سر تو اثر کرده است زهر

چیزی نمانده غش کنی و محتضر شوی

بنشین!قدم نزن که نیفتی به روی خاک

تا کم دچار تشنگی و دردسر شوی

از آب آب تو جگر اهل خانه سوخت

قسمت براین شده ز عطش شعله ور شوی

رد طناب دست تو ما را به شام برد

گویا بناست تا که تو هم نوحه گر شوی

از عمه ای بگو که به بازار رفته است

از کربلا به کوفه به اجبار رفته است

 

سید پوریا هاشمی


تعداد بازديد : 305
دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت: 12:18
نویسنده:
نظرات(1)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 14
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف