ولادت حضرت علی اکبر ع

ولادت حضرت علی اکبر ع

ولادت حضرت علی اکبر ع

ولادت حضرت علی اکبر ع

ولادت حضرت علی اکبر ع
ولادت حضرت علی اکبر ع
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
ای که از هر نفست نغمه ی هو می ریزد

به مناسبت ولادت حضرت
 شاهزاده علی اکبر (علیه السلام)

تقدیم به شهدای جوان اسلام

 

ای که از هر نفست نغمه ی هو می ریزد
لب خود غنچه نکن سر مگو می ریزد
یوسف مصر که ناز از دم او می ریزد
نزد جعد سمن آرای تو مو می ریزد
دیده مگشا که خدا بر دل ما رحم کند
آخر از ناحیه ی پلک ، سبو می ریزد

چشم خمخانه به خمّیدن جام لب توست
سمع ، مستانه پی گفتن یک یا رب توست

بلبل طبع من اَر لب به سخن باز کند
گره از ناحیه ی زلف چمن باز کند
قمر آمد به کنار تو خجالت زده شد
خواست از خاک زمین تا که دهن باز کند
تو ز قبرم مگذر محض رضای همه چون
خیزد از جا تن من بند کفن باز کند

دل ز شمس و قمر و لیل ربودی بخدا
آنچه خوبان همه گفتند تو بودی بخدا

باز کن در که گدا پشت گدا می آید
بهر بوسیدن دست تو دعا می آید
همه ی خلق گدایند و به تخت ملکوت
تاج شاهی به تو با رنگ طلا می آید
تو اگر زلف رها سازی و بر باد دهی
خود به خود بوی خوش کرببلا می آید

وقت ایجاد، ز لبخند لب خوش سخنت
جبرئیل آمد و یک بوسه گرفت از دهنت

بشنو این نکته که این نکته شنیدن دارد
هوش من نزد لبت میل پریدن دارد
یک نگاهی ، نظری ، گوشه ی چشمی بنما
چه قدر ناز نگاه تو کشیدن دارد
جان عباس بیا تذکره را امضا کن
دل من تا حرمت شوق رسیدن دارد

مرغ جلد توام و بام تو دام است مرا
نام تو میبرم این ختم کلام است مرا

 

جعفر ابوالفتحی


تعداد بازديد : 271
پنجشنبه 14 اردیبهشت 1396 ساعت: 9:45
نویسنده:
نظرات(0)
بمناسبت میلاد حضرت علی اکبر(ع) ای که محوند به خال لب تو هندو ها مست مستند ز عطر نفست شب بوها در گریزن�

بمناسبت میلاد حضرت علی اکبر(ع)

ای که محوند به خال لب تو هندو ها
مست مستند ز عطر نفست شب بوها
در گریزند ز تیر مژه ات آهو ها
بر زمینند ز عز ّ تو همه زانو ها
در شرارند ملائک به رهت از مو ها
زیر پای تو روانند به جنت جو ها
دل ببردی تو به دریای شعف از قو ها
تو خداوند ، تو منظور همه از او ها
می عشقم برسان تا که زنم هو هو ها

جعفر ابوالفتحی


تعداد بازديد : 214
چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:37
نویسنده:
نظرات(1)
از عرش آمده است که تاج سرش کنند راهی شود به سوی تو بال و پرش کنند کل می کشند اهل سما تا به دست تو آیین�

از عرش آمده است که تاج سرش کنند
راهی شود به سوی تو بال و پرش کنند

کل می کشند اهل سما تا به دست تو
آیینه دار شیر نر خیبرش کنند

او یا خداست در پس الله اکبری
یا که علی است آمده تا اکبرش کنند

قصد خداست خلق و تمام فرشته ها
اینجا دوباره سجده به پیغمبرش کنند

آمد پس از سقیفه به یاری دین خویش
آمد دوباره خلق اگر باورش کنند

لیلا ذبیح پرورشش داده پس چنین
حالا رواست سجده گه هاجرش کنند

او آمده که بند دلت باشد ای حسین
او روی خاک آمده تا گوهرش کنند

بی آفت است شاخه ی یاس تو تا ابد
جمعی تبر به دست مگر پرپرش کنند

بر خشکی لبش تو چرا گریه می کنی
اینها رسیده اند که با خون ترش کنند

اینها رسیده اند که داغی شود به دل
تا هم پیاله با لبه ی خنجرش کنند

شاید که تیغ و تیر به جسمش اثر نکرد
شاید ترحمی به دل مادرش کنند

شاید که شرم از تو نه از روی کنند
پیغمبر است ،،،کاش ولی باورش کنند

حسین واعظی


تعداد بازديد : 117
چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:36
نویسنده:
نظرات(0)
اشعار ولادت حضرت علی اکبر(ع) – سید حمیدرضا برقعی می ایستم امروز خدا را به تماشا ای محو شکوه تو خد�

اشعار ولادت حضرت علی اکبر(ع)

 

می ایستم امروز خدا را به تماشا

ای محو شکوه تو خداوند سراپا

 

ای جان جوان مرد به دامان تو دستم

من نیز جوانم ، ولی افتاده ام از پا

 

آتش بزن آتش به دلم ، کار دلم را

ای عشق مینداز از امروز به فردا

 

آتش بزن آتش به دلم ای پسر عشق

یعنی که مکن با دل من هیچ مدارا

 

با آمدنت قاعده ی عشق به هم خورد

لیلای تو مجنون شد و مجنون تو لیلا

 

تا چشم گشودی به جهان ساقی ما گفت :

" المنة لله که در میکده شد وا "

 

ابروی تو پیوسته به هم خوف و رجا را

چشمان تو کانون تولا و تبرا

 

ای منطق رفتار تو چون خلق محمد

معراج برای تو مهیاست ، بفرما

 

این پرده ای از شور عراقی و حجازی است

پیراهن تو چنگ و جهان دست زلیخا

 

لب تشنه ی لب های تو لب های شراب است

لب وا کن و انگور بخواه از لب بابا

 

دل مانده که لب های تو انگور بهشتی است

یا شیر خدا روی لبت کاشته خرما

 

عالم همه مبهوت تماشای حسین است

هر چند حسین است تو را محو تماشا

 

" چون چشم تو دل می برد از گوشه نشینان "

شد گوشه ی شش گوشه برای تو مهیا

 

از گوشه ی شش گوشه دلم با تو سفر کرد

ناگاه درآورد سر از گنبد خضرا

 

مجنون علی شد همه ی شهر ولی من

مجنون علی اکبر لیلام به مولا

 

حمیدرضا برقعی


تعداد بازديد : 117
چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:34
نویسنده:
نظرات(0)
اشعار ولادت حضرت علی اکبر(ع) – علی اشتری و هادی جانفدا تو آمدی به شبم حسّ سر شدن بدهی به شام تیره ت

اشعار ولادت حضرت علی اکبر(ع) – علی اشتری و هادی جانفدا

 

تو آمدی به شبم حسّ سر شدن بدهی

به شام تیره توان سحر شدن بدهی

 

برای ما که جوانیم نذر چشمانت

رسیده‌ای که پر دربه‌در شدن بدهی

 

اراده کرده ای امشب برای پروازم

به بال خسته تمنّای پر شدن بدهی

 

تو ماه قبله‌نمایی که بهر هر ذرّه

رسیده‌ای که مجال قمر شدن بدهی

 

به دیده‌ی پدران شهید در هر شهر

بهانه‌ای شده‌ای چشم تر شدن بدهی

 

الا ستاره‌ی امّید حضرت لیلا

سلام آیه‌ی توحید حضرت لیلا

 

بگو بلا بنویسند، ها که می‌خواهیم

تمام دهر نخواهند ما که می‌خواهیم

 

تو جلوه کردی و ما نیز می‌پرستیمت

به دین نیاز نباشد خدا که می‌خواهیم

 

و چشمهای تو جنّاتُ تَحتِهاَالاَنهار

و چندتایی از این آیه‌ها که می‌خواهیم

 

به روز واقعه تنها رها نکن ما را

در آن بساط یکی آشنا که می‌خواهیم

 

به فرض، روز جزا بر عذاب تن بدهیم

بهشت هم که نباشد تو را که می‌خواهیم

 

تو باشی و پدرت باشد و خدا باشد

ببین بهشت تو را نیز با که می‌خواهیم

 

اگر که روز قیامت حسابمان نکنی

به زندگی سفر کربلا که می‌خواهیم

 

ببینم آنکه مرا نوکر آفریده تویی؟

کسی که قبل من این شعر را شنیده تویی

 

اگر به چشم تو لفظ غزال برگردد

به جسم مرده‌ی شعرم خیال برگردد

 

بدون تو من از این ماه بر نمی‌گردم

اشاره کن به دو ابرو هلال برگردد

 

نگاه می‌کنی و آفتاب حیران است

به سمت غرب و یا که شمال برگردد

 

به ساحتی که تویی آسمان چه میفهمد

کسی به پای بیاید به بال برگردد

 

اگر مکبّر ما هم قد قیامت نیست

به خال خویش بفرما بلال برگردد

 

الهی این قد و بالا بلندتر نشود

قلم الهی از این سطر لال برگردد

 

که از جوار تن جاری تو حضرت کوه

رشید و سخت بیاید هلال برگردد

 

و عقل کل به جز این پاسخی نمی‌یابد

که از جوار تو با صد سوال برگردد

 

از این به بعد در این شعر تو خدا هستی

و امر کن گذر ماه و سال برگردد

 

تو زیر پای پدر من به زیر پای شما

و دفن کرده مرا زیر روضه‌های شما

 

تو آسمان بلند همیشه‌ی مایی

قبیله‌ات همه خوب و شما هم آقایی

 

اراده می‌کنی انگور می شود پیدا

تو شهد جان حسینی، تو تاک لیلایی

 

بهانه می‌کنی از تشنگی که برگردی

تو دائماً به تمنّای روی بابایی

 

زبان بزن به زبانش ببین که تشنه‌تر است

نگو که آب نخوردی، تو روح دریایی

 

زبان قافیه لال از نوشتن این بیت

شنیده ام که تو بر خاک ارباً اربایی

 

ز داغ تشنگی‌ات سال و ماه می‌سوزد

هنوز قلب امیر سپاه می‌سوزد

 

علی اشتری - هادی جانفدا


تعداد بازديد : 131
چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:32
نویسنده:
نظرات(0)
اشعار ولادت حضرت علی اکبر(ع) کردند در میخانه من را مست باده دارد چقدر اینجا گدایی استفاده کوثر �

اشعار ولادت حضرت علی اکبر(ع)

 

کردند در میخانه من را مست باده

دارد چقدر اینجا گدایی استفاده

 

کوثر هوس کرده دل حیدر پسندم

بالا نشینم کرده یک ساغر چه ساده

 

با یا علی و یاعلی معراج رفتم

برده مرا تا عرش این پای پیاده

 

از چشمهای من بهشت افتاده وقتی

طوبای لیلا در مدینه بار داده

 

میگفت در گوشش اذان میگفت اقامه

امشب علی هم داشت حالی فوق العاده

 

کاری ندارد از همه سلمان بسازند

وقتی تصدق میکنند این خانواده

 

حال خوشی در خلوت محراب داریم

امشب حسابی کار با ارباب داریم

 

یار گدای بی سر و سامان حسین است

مجنون لیلاییم لیلامان حسین است

 

آنکس که می میرد برای گریه ماییم

آنکس که عشقش کرده رسوامان حسین است

 

خیر از جوانی دیده ایم الحمدلله

ماها که یک عمر است دنیامان حسین است

 

دیوانه ی روی علی بن الحسینیم

بسکه خیال و خواب و رویامان حسین است

 

ذاتاً علی اکبر کرم دارد نگاهش

بسکه  دوچشمش مثل آقامان حسین است

 

پایین پا سکوی پرواز به بالاست

آنجا که سر جمع دعاهامان حسین است

 

مارا کنار سفره با آقا نشاندند

رزق مناجات سحرها را رساندند

 

ابروی او دائم سر پیکار دارد

یوسف کجااینقدرها بازاردارد

 

از آستینش در می آید صد چو میثم

از بسکه نخل چشمهایش بار دارد

 

کار توسل های ما بالا گرفته

چون جلوه از هرپنج تن بسیار دارد

 

هم شانه ی عباس می آمد  که گفتند

بین مدینه مجتبی هم یار دارد

 

از بس شده دلتنگ آغوش پیمبر

دایم به بوسیدن حسین اصرار دارد

 

وقت سحر بین مصلای قیامت

صوت اذانش بیشتر بازار دارد

 

دیدیم در توحید چشمش ماسوا را

اول خدا دوم خدا سوم خدا را

 

تقسیم کردند از نگاهش نورها را

می، کرده اند از لعل او انگورها را

 

قدری نمک از سفره اش روزی مان شد

بعدا" خریدند از جوانها شور ها را

 

ما را سوار کشتی ارباب کردند

نزدیکتر دیدیم با او دورها را

 

تنزیل اسم اعظم حیدر فقط اوست

عیسا شفا داده است با او کورها را

 

دیدیم چون موسی شب هشت محرم

زیر نقاب چهره ی او طورها را

 

اکبر یکی دوتا سه تا ... پس چند اکبر؟

 فهمیده ایم از کثرتش منظورها را

 

در کربلا محشر به پا کرد و زمین خورد

لشکر برایش کوچه وا کرد و زمین خورد

 

وقتی مسیر روزدن فرقی ندارد

جان تو یا که جان من فرقی ندارد

 

او تشنه ی بابا و بابا تشنه ی او

این چار لب با یک دهن فرقی ندارد

 

آنجا که قصد نیزه ها نسل خلیل است

ابن الحسین ابن الحسن فرقی ندارد

 

این پیکری که جوشنش هم ارباً ارباست

 با یک تن بی پیرهن فرقی ندارد

 

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در 28 اردیبهشت 95


تعداد بازديد : 155
چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:30
نویسنده:
نظرات(3)
شاه امروز آفریده شاهکار دیگری احتیاجی نیست بعد از این به یار دیگری لشکر ارباب میگیرد وقار دیگری مرت

شاه امروز آفریده شاهکار دیگری
احتیاجی نیست بعد از این به یار دیگری
لشکر ارباب میگیرد وقار دیگری
مرتضی باید بسازد ذوالفقار دیگری

بیشتر امشب شب خوشحالی سقا شده
چونکه حالا یک نفر مثل خودش پیدا شده

او برای زینب کبری رکاب آورده است
عمه زینب هم برای او نقاب آورده است
هدیه ای را هم برایش بوتراب آورده است
مرکبی در شان پیغمبر….عقاب آورده است
نیست جایی خوش قدو بالاتر از این آینه
ام لیلا تکیه زد بر جایگاه آمنه

از فراز خانه اش نور کرامت می گذشت
قدر او که هیچ قدش از قیامت می گذشت
غرق در ذات خدا بود از علامت می گذشت
بود در شانش ولیکن از امامت می گذشت
شیر دارد بی امان با شیر بازی می کند
تا که اکبر با عمو شمشیر بازی می کند

پهن کرد از دست خود بر خواهرش سجاده ای
بعد پیغمبر به او دل داده هر دل داده ای
ای فقیران سفره دارد ، سفره آماده ای
اوست آقا زاده ام آن هم چه آقا زاده ای
در مقام او جهانی بانگ یا هو می زند
وقت مدحش ناصرالدین شاه زانو می زند

وقت معراجش رسول و وقت خیبر مرتضی
بین خانه چون پیمبر ؛ بین لشکر مرتضی
سر ، رسول الله هست و هست پیکر مرتضی
نیمی از پیکر نبی و نیم دیگر مرتضی
دست هایش چون که بر هم سخت محکم می شود
باز هم عید غدیر خم مجسم می شود

مثل مادر آسمان ها را تماشا میکند
آسمان در گیسویش خورشید پیدا می کند
کیست این آقا که مارا نیز آقا می کند
خواهر کوچکترش هم کار زهرا می کند
صاحب بالاترین عنوان و منصب می شود
شانه ی او تکیه گاه عمه زینب می شود

کعبه از شش گوشه ارباب کم می آورد
نام او افلاک را زیر قدم می آورد
صحبت از شش گوشه شد ؛حرفی که غم می آورد
بازهم دارد مرا سمت حرم می آورد
هرچه باداباد من این روزها لیلایی ام
هرکه جایی را پسندد من که پایین پایی ام

مرهمی بعد ازتو برداغ پدر پیدا نشد
خواست برخیزد حسین بن علی از جا نشد
خواست جسمت را بگیرد در بغل اما نشد
آخرش هم پیکر تو در عبایش جا نشد
داد زد بابای پیرت ، آه زینب ، اکبرم..
ای جوانان بنی هاشم بیایید از حرم

مجید تال


تعداد بازديد : 465
چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:23
نویسنده:
نظرات(0)
ماندم کنار ارباب پایینِ پای ارباب از بس که هست نایاب پایینِ پای ارباب قلبش رود به تاراج گویا که رفت�

ماندم کنار ارباب پایینِ پای ارباب
از بس که هست نایاب پایینِ پای ارباب

قلبش رود به تاراج گویا که رفته معراج…
…مَن زارَ اِبن الارباب پایینِ پای ارباب

امشب عجیب مستم ساقی گرفته دستم
نوشیده ام میِ ناب پایینِ پای ارباب

شبه پیمبر آمد هم نام حیدر آمد
امشب شده چومهتاب پایینِ پای ارباب

هستم فقیر و نوکر عبد علیِ اکبر
سجده کنم از این باب پایینِ پای ارباب

کلّ حرم بهشت است اما همیشه روی…
…دیوارِ خانه شد قاب پایینِ پای ارباب

بیچاره ام…فقیرم …خیلی خدا حقیرم
بیچاره را تو دریاب پایینِ پای ارباب

بر من شده است روشن کرده بروز قطعا
این اسم ذاتِ وهّاب پایینِ پای ارباب

من از بهشت سیرم کرده حرم اسیرم
هستم خراب و بی تاب پایینِ پای ارباب

«در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند»
ما را بَرید در خواب پایینِ پای ارباب

شد کشته ارباً اربا در خون عزیز لیلا
از غصه می شوم آب پایینِ پای ارباب

یک روز پای عهدی تحت لوای مهدی
حاضر شوند اصحاب پایینِ پای ارباب

مهدی علی قاسمی


تعداد بازديد : 119
سه شنبه 28 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:41
نویسنده:
نظرات(0)
نشسته ام بسرایم از آن مَلَک منظر کسی که گشته به سلطان عشق هم،دلبر اسیر زلف بلندش هزار چون لیلا خُما�

نشسته ام بسرایم از آن مَلَک منظر
کسی که گشته به سلطان عشق هم،دلبر

اسیر زلف بلندش هزار چون لیلا
خُمار چشم سیاهش خُم و می و ساغر


حسین،بس که دلش تنگِ روی احمد بود
خدا دوباره به او داده است پیغمبر

به صورت نبویّ و به صولت علوی
وَ اِن یَکاد بخوانید،بهر دفع نظر

به وقت رزم،همین شد سبب که میگفتند
کسی که آمده پیغمبر است یا حیدر؟!

کمند گیسوی خود را اگر رها بکند
جهان اسیر شود، فارغ از سلاح دگر

همین کمان دو ابرو و تیر مژگانش
کفایت است برای نبردِ یک لشگر

قتیل اول این تیر و این کمان،لیلاست
که گشته است چو مجنون به روی ماه پسر

شب ولادت او گشته عرش میخندد
عطا نموده خدا بر حسین خود اکبر

بهنام فرشی


تعداد بازديد : 93
سه شنبه 28 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:40
نویسنده:
نظرات(0)
آمده ام، سائلِ با زاری ام آمده ام تا تو نگه داری ام بر سر کویت قدم آورده ام روی به کنج حرم آورده ام طع�

آمده ام، سائلِ با زاری ام
آمده ام تا تو نگه داری ام
بر سر کویت قدم آورده ام
روی به کنج حرم آورده ام
طعمِ نگاهت به دلم احتیاج
درد مرا ذکر شما شد علاج
خوش قدوبالای تمامِ حسین
صوت ِاذان تو دوام حسین
تشنه ی رخسار نبی هرکه شد
بر قَمَرِ چهره ی تو بنده شد
سجده به پایت بزنم یا رخت؟
تیغ ِکجِ ابروی تو خط به خط
من که دم از حضرت حیدر زنم
رو به علی با "علی اکبر" زنم
تاجِ سرِ حضرت اربابِ ما
خال لبش علت هر خوابِ ما
وقت به لشگر زدنت محشری
اَشبهِ پیغمبری و . . .حیدری
نم نمِ اشکم ز غمش جاری است
حالِ دلم از عطشش زاری است
کاش که چشمت نزنند این سپاه
خیمه ی دشمن نروی اشتباه!
سخت شود این دو-سه خط باورش:
قبلِ پدر بر تو رسد، خواهرش
حمله ی مِغراض و تنت وای وای
وسعتِ دشت و کفنت وای وای
بعد تو دنیا پسرم تیره شد
چشمِ حرامی به حرم خیره شد
بار دگر خیز و اذانی بگو
تا نَرَوَد نیزه به زیرِگلو

 


شاعر:علی احمدیان-جنت


تعداد بازديد : 99
سه شنبه 28 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:40
نویسنده:
نظرات(0)
ز شرق و غرب می وزد نسیم ها موافقت چه کرده ای تو با دل اویس های عاشقت محمدی ترین شدی به خلق و خلق و منطق

ز شرق و غرب می وزد نسیم ها موافقت
چه کرده ای تو با دل اویس های عاشقت
محمدی ترین شدی به خلق و خلق و منطقت
هزار بار آفرین به ناز شصت خالقت

 

ربیع الاولی شده مه پیمبر خدا
علیست آمده ولی شبیه روی مصطفی

به آسمان تار شب طلوع اخترانه ات
اقامه ی نماز با اذان دلبرانه ات
کمی به ما عطا نما ز لطف در خزانه ات
فدای خال گونه ات، رخ پیمبرانه ات

مرا ز پرسه در صف اویس ها جدا مکن
اسیر زلف تو شدم مرا ز خود رها مکن

در این قبیله جز علی نبوده نام دیگری
به جز ثنای مرتضی مگو کلام دیگری
به جز قلندرش شدن مجو مرام دیگری
شدی چو عاشق علی،مشو غلام دیگری

اگر که رسم می شود بنام مرتضی شدن
نتیجه اش چه می شود،شبیه مصطفی شدن

چقدر دلبری کنی به حسن فوق العاده ات
شکار گشته یوسفان به چهره ی گشاده ات
زمین ز تاک پر شده به گوشه ی اشاره ات
چه خوب آذری زبان بخوانده شاهزاده ات

تو یوسف حسینی و به غمزه دل بری کنی
تو آمدی نبی شده، کمی پیمبری کنی

زدی چو شیر بی امان به قلب لشکر عدو
و گفته ذکر یا علی به طرز رزم تو عمو
بکار برده ای ز او نکات رزم، مو به مو
از این جهت نبوده کس به جنگ با تو رو به رو

ز تیغ تو بجای خون، سر سران چیکده است
شبیه مرتضی شدی که کربلا ندیده است

تنت اسیر بوسه ها ز نیزه ها و تیر شد
معطر از حضور تو تمامی کویر شد
کنار پیکرت پدر کمر خمیده پیر شد
و زینب از همان زمان ز خیمه اش اسیر شد

عراق شد حجاز یا مدینه کربلا شده
چقدر عطر مصطفی در آسمان رها شده
قاسم احمدی


تعداد بازديد : 249
سه شنبه 28 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:37
نویسنده:
نظرات(0)
دریا شُدی حسین گُوهَر در بیاوَرَد طوبیٰ شدی که عشق ثَمَر در بیاوَرَد یا آسمان که شمس و قمر در بیاوَر

دریا شُدی حسین گُوهَر در بیاوَرَد
طوبیٰ شدی که عشق ثَمَر در بیاوَرَد
یا آسمان که شمس و قمر در بیاوَرَد
از رازِ چشمهای تو سر در بیاوَرَد

امشب زِ خنده های تو پَر در بیاوَرَد

سر تا به پا حسن شده ، پا تا به سر حُسین
از هر طرف پیمبری از هر نظر حسُین
با برگ و بار و رویِ تو شد باروَر حُسین
شرین تر از عسل شده ای تا مگر حُسین
با بوسه از لبِ تو شکر در بیاوَرَد

جبریل آمده به سلام ِشما رِسَد
شاید به فیضِ حَضِ کلامِ شما رِسَد
جایی نداشت تا سرِ بامِ شما رِسَد
خواهد اگر به پایِ غلامِ شما رِسَد
باید که چند بالِ دگر در بیاوَرَد

محرابِ اَبروانِ تو شد قتلگاهِ ما
شد مُشتَبه زِ قبله به میخانه راهِ ما
ای بهتر از هزار یقین اشتباهِ ما
در دستِ چشمِ توست تمامِ صَلاحِ ما
تا جانِ ما به نیم نظر در بیاوَرَد

پیغمبرانه خَلقاً و خُلقاً فقط تویی
اعجازِ بیت های مُطَنطَن فقط تویی
طوفانِ تند بادِ تَهَمتَن فقط تویی
کابوسِ سختِ زَهره یِ دشمن فقط تویی
تیغت کجاست تا که جگر در بیاوَرَد

تفریح میکنی به همین تار و مار ها
بگذار تا کمی بنشیند غُبار ها
تا بنگرم که پُر شده خاک از مزارها
پیچیده است ناله ی شان اَلفَرار ها
حیدر رسیده است پدر در بیاوَرَد

*

ای در سُرادِقاتِ الٰهی مَحافِلَت
سجّاده یِ حسین شکوهِ نوافِلَت
ای جلوه یِ جمالی اش اخلاقِ کامِلَت
ای جذبه یِ جلالِ خدا در حَمایِلَت
اما نگاه توست که زَر در بیاوَرَد

از پُشتِ در ببین که گدا سر به شانه است
از پُشتِ در ببین که بهانه اِعانه است
از پشتِ در ببین که گدایی بهانه است
در غیبتِ پدر پسر آقایِ خانه است
ارباب دستِ معجزه گر در بیاوَرَد

عرشی شدیم با نفسِ جاودانه ات
با بویِ سیبِ زمزمه هایِ شبانه ات
از اشک هایِ نیمه شبِ عاشقانه ات
تو در دعا و دامنِ تو بینِ خانه ات
صدها شکوفه وقتِ سحر در بیاوَرَد

ما را که کُشته کربُبَلایت هنوز هم
ما را به خون نشانده صدایَت هنوز هم
پایینِ پا فقط شده جایَت هنوز هم
ارباب زاده ای و گدایَت هنوز هم
سر را گرفته است که بر در بیاوَرَد

حسن لطفی


تعداد بازديد : 113
سه شنبه 28 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:34
نویسنده:
نظرات(0)
گهواره ای می جنبد و عالم اسیرش بابا تصدق می کند هستی فقیرش دلداده لیلا و علی هم گشته دلبر اکبر به دنی

گهواره ای می جنبد و عالم اسیرش
بابا تصدق می کند هستی فقیرش
دلداده لیلا و علی هم گشته دلبر
اکبر به دنیا آمده الله اکبر

آیینه پیغمبر اکرم جمالش
تنها جمالش نه که هم خلق و خصالش
گفته حسین اکبر چو احمد, من چه گویم
گفته نبی از من حسین و من از اویم
پس جان بابا و علی با هم عجین است
اکبر دل و جان امیرالمؤمنین است
آمد به دنیا جد خود را اشبه الناس
دارد تلألؤ بر سر دستان عباس
ذخرالحسین است این قد سرو رسایش
میگفت زینب زیر لب: “جانم فدایش”
می خواند بابا : “ای بهار دلنشینم
بالنده باشی اکبرم داغت نبینم”

عماد مرادی


تعداد بازديد : 151
دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:25
نویسنده:
نظرات(0)
ای ذره از حکایت خورشید دم نزن دراین حریم قدس خدایی قدم نزن بااین وجود دم ز نبود وعدم نزن گرچه زفهم فض

ای ذره از حکایت خورشید دم نزن
دراین حریم قدس خدایی قدم نزن
بااین وجود دم ز نبود وعدم نزن
گرچه زفهم فضل تو پر درمی آوریم

کی از تمام شأن تو سردر می آوریم

بهر بیان فضل توای شاه بی کران
کوتاه و کوچک اند زمان و جهانیان
پای کرامت توشده لال هر زبان
از من که کار نوکری ات برنیامده
وقتی خدا مدیحه سرای شما شده

وقتی که مُرده ازنگهت زنده میشود
عالم به یاد عشق علی بنده میشود
بایاعلی که گریه مان خنده میشود
لبخند من زعشق ولی می دمد فقط
دل مشتعل زنام علی میشود فقط

پیچیده بین گوش زمانها صدایتان
تقدیم کرده عالمیان جان برایتان
ای عرش کبریای الهی سرایتان
من را دوباره حضرت او مستجاب کرد
بد بودم و دوباره مرا انتخاب کرد

محوکرامت و نظر سروری شدم
من راخرید وتا به ابد ،حیدری شدم
برسینه ام نوشته: علی اکبری شدم
ارباب از شروع نفس های نوکرش
در دستمان نهاده دو دستان اکبرش

مهدی قاسمی


تعداد بازديد : 137
دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:25
نویسنده:
نظرات(0)
چشمانمان بر دست ذره پرور لیلاست مستی ما از نام مستی آور لیلاست یک قافله حور و پری دور و بر لیلاست در �

چشمانمان بر دست ذره پرور لیلاست
مستی ما از نام مستی آور لیلاست
یک قافله حور و پری دور و بر لیلاست
در شهر تنها صحبت از تاج سر لیلاست

دل می تپد وقتی که حرف از دلبر لیلاست

کوری چشم هرکه ما را بی نوا خوانده
محبوب مان مارا به دیدار خدا خوانده
دل را به دنبال خودش تا هر کجا خوانده
ما را برای جشن فرزندش فراخوانده
این مُهر و دعوت نامه لطف دیگر لیلاست

امشب برای شمس دین قرص قمر آورد
بانو برای شاه عالم شیر نر آورد
یک دسته گل ، یک پارچه آقا ، پسر آورد
صاحب نفس ، صاحب لوا ، صاحب جگر اورد
میلاد مولود سراپا اطهر لیلاست

از مقدمش شهر مدینه نور باران شد
گهواره اش را عمه اش گهواره جنبان شد
از برکتش هجر پیمبر نیز آسان شد
با اقتدا بر چشم او مادر مسلمان شد
با این حساب او حضرت پیغمبر لیلاست

در مرتبت محمود و در عزّ و جلال احمد
در مهربانی فاطمه و در کمال احمد
در بین میدان مرتضی و در جمال احمد
ابرو و چشم و گیسوان و خط و خال احمد
این تازه مولود مدینه محشر لیلاست

“والیل” قطعا مدحت گیسوی او باشد

مصداق ناب “والضحی” هم روی او باشد
عرش خدا مدهوش عطر و بوی او باشد
“إنا هدیناه السبیل “اش سوی او باشد
شمس و ضحا و قدر و نور و کوثر لیلاست

با یک نظر از مُهر تربت باده میسازد
سجادها از وصله ی سجاده میسازد
“قد قامت…” او قبله را آماده میسازد
با یک نفس صدها مؤذن زاده میسازد
الله اکبر ؛ او علی اکبر لیلاست

در خاک دشمن میدهد جولان به تنهایی
با نعره هایش میکند طوفان به تنهایی
با ذوالفقار تشنه و بران به تنهایی
سر میزند مثل سپهداران به تنهایی
شیر حسین بن علی و حیدر لیلاست

رود زلالی هست و دریا میشود گاهی
در شب چو خورشیدی هویدا میشود گاهی
مثل عموی خویش سقا میشود گاهی
جمع تمام آینه ها میشود گاهی
عباس و عبدالله و عون و جعفر لیلاست

با روضه اش راز پریشانی شش گوشه ست
مرثیه ی همواره طوفانی شش گوشه ست
هم رونق شبهای روحانی شش گوشه ست
هم شک ندارم باعث و بانی شش گوشه ست
کرببلا سرمست سیب نوبر لیلاست

قطعا تحمل کردن زخم زبان سخت است
بوسه گرفتن از عزیز نیمه جان سخت است
راهی شدن تا کوفه ی نامهربان سخت است
داغ جوان دیدن برای مادران سخت است
مرثیه ی محزون و گریه آور لیلاست

تا کوچه وا کردند و در دام بلا افتاد
غرق به خون از پشت مرکب بی هوا افتاد
با “یا أبا”یش ولوله در خیمه ها افتاد
این اربا اربایی که زیر دست و پا افتاد
ای کربلایی ها! جوان پرپر لیلاست

علیرضا خاکساری


تعداد بازديد : 161
دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:24
نویسنده:
نظرات(0)
غُل میخورد به چشمهء چشمان او سبو می جوشد از شراب لبش ذکر حق و هو اول قتیل نسل بنی هاشم است او بر دشمنا

غُل میخورد به چشمهء چشمان او سبو
می جوشد از شراب لبش ذکر حق و هو
اول قتیل نسل بنی هاشم است او
بر دشمنان جاهل آل علی(ع) بگو

بی مایه ها زمان فراغت سر آمده
بیچاره میشوید، علی اکبر آمده

آمد صفا و روشنیِ عرش کبریا
خُلق و مرام و منطق او مثل مصطفی
آیینه ایست رو به جوانیِ مرتضی
او سفره دار میشود از بعد مجتبی

شهر مدینه عبد مرام علی شود
بعد از کریم سفره به نام علی شود

این شعله ها به عشق علی پا گرفته است
عشقش قیامتیست که بالا گرفته است
عطر خوشش زمین و زمان را گرفته است
امشب مدینه بوی مسیحا گرفته است

با اشک شوق غرق تماشا شده حسین(ع)
پیچید در مدینه که بابا شده حسین(ع)

معراج چشم های پدر خنده های اوست
شبهِ پیمبری که سما زیر پای اوست
آغوش پر محبت زینب حرای اوست
پشت سر تمام جوانان دعای اوست

باید دعا کند که بسازد ز ما بُرِیْر
از پیر ها حبیب و میانسال ها زهیر

جانم فدای قاعدهء دلبریِ او
ای رحمت خدا به دل مادریِ او
الله اکبر از نفس حیدریِ او
آید به چشم قدرت جنگاوریِ او

آمد که باز شیر دلاور نشان دهیم
خیبر بیاورید که حیدر نشان دهیم

این نور جلوه ایست ز پروردگار ما
مهرش نشسته در دل ایل و تبار ما
مهری که قرن هاست شده اعتبار ما
پر شد به لطف آل علی کوله بار ما

ایران ما ز جود حسن شد حسینیه
با این وجود نام وطن شد حسینیه

مجنون حریف عشوهء لیلا نمیشود
جز او گره به دست کسی وا نمیشود
باید قبول داشت که پیدا نمیشود
آن مرده ای که با نفسش پا نمیشود

کار من و تو نیست بیان صفات او
منطق فرار می کند از وصف ذات او

در موی او رهاست هزاران هزار گل
گردد به بوی گیسوی اکبر دچار گل
باید فقط نمود به رویش نثار گل
محو نگاه ابروی آن گل عذار گل

تا دید آفتاب رُخش، بی معطلی
شمس جمال اکبر ما گفت، یاعلی(ع)

عماد بهرامی


تعداد بازديد : 123
دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:23
نویسنده:
نظرات(0)
رسیده بعد پیمبر پیمبری دیگر حسین دیگری ودلرباتری دیگر چه جای فاطمه خالیست تا ببیند که نزول کرده زم�

رسیده بعد پیمبر پیمبری دیگر
حسین دیگری ودلرباتری دیگر

چه جای فاطمه خالیست تا ببیند که
نزول کرده زمین باز حیدری دیگر

 

خدا نخواست زمان بی علی بماند پس
کشید عکس خودش را به یک سری دیگر

علی است نام خداوند اکبر و آمد
دوباره نام علی قبل اکبری دیگر

پدر کنار علی و جهان شده خیره
به دلبری که شده محو دلبری دیگر

چه ایده ای به سرش زد عمو ابالفضلش
علیِ اکبر و یک آب آوری دیگر

به زوج اکبر و عباس می رسد آیا
اگر به معرکه آیند لشکری دیگر؟

همینکه او نوه ی مرتضی است فتاح است
اگر که سد بشود باز خیبری دیگر

قیاس ذره مع الفارغ است با خورشید
به حدّ او نرسد قدّ سروری دیگر

بهشت در همه جا زیر پای مادرهاست
میان کرب وبلا زیر پای یک باباست

علی اکبر نازک کار


تعداد بازديد : 107
دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:19
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت خوشا دلی که فقط زیر پای او باشد میان شادی و غم مبتلای او باشد خوشا سر

حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت

 

خوشا دلی که فقط زیر پای او باشد

 میان شادی و غم مبتلای او باشد

 خوشا سری که هواخواه خدمتش باشد

 شبانه روز فقط در هوای او باشد

 خوشا دلی که به فرمان عقل عاشق شد

 و خواست لحظه به لحظه برای او باشد

 برای او که تمنای عالم بالاست

 برای او که جهانی فدای او باشد

 دلیل شهرت بی انتهای شش گوشه است

 زمین فقط کمی از کربلای او باشد

 به ملک سلطنت دل کجاست سلطانی

 که خیل شاه و ملک هم گدای او باشد

 اسیر لهجه ی گلدسته ها شدن خوب است

 به شرط اینکه اذان با صدای او باشد

 شبیه رحمت محض است خَلقاً و خُلقاً

 که احسن القصصم ماجرای او باشد

 چه هیبتی چه جلالی فقط تصور کن

 عبای سبز پیمبر عبای او باشد

 به اشک شوق نشانده نگاه بابا را

 چه گریه ها که پی خنده های او باشد

 رسیده بود به گوش همه رجزهایش

 نبود هیچ حریفی که تای او باشد...

 نخواه روضه بخوانم شب تولد که

 ترانه مرثیه ای در عزای او باشد...

عطیه سادات حجتی

 


تعداد بازديد : 215
شنبه 09 خرداد 1394 ساعت: 10:42
نویسنده:
نظرات(1)
حضرت علی اکبر (ع)-میلاد جمال حضرت حق بی نقاب می آید ز مشرق دلمان آفتاب می آید به ربنای قنوتم جواب م

حضرت علی اکبر (ع)-میلاد

 

جمال حضرت حق بی نقاب می آید

ز مشرق دلمان آفتاب می آید

به ربنای قنوتم جواب می آید

گل محمدی بوتراب می آید

خدا به خانه ی ارباب احمد آورده

بیا حسین که لیلا محمد آورده

رسیده تا که شود جلوه ی جلال حسین

جلال ذات خداوندی جمال حسین

علی اکبر آقا، بزرگ آل حسین

موذن پسر فاطمه، بلال حسین

حسین، اکبر خود را بگیر از لیلا

خودت به گوش علی ات، اذان بگو آقا

چه آفتاب نجیبی، چه مهربان قمری

چه سرو خوش قد و بالایی و عجب ثمری

تبارک الله از این معجزه، از این هنری

کسی که هستی خلقت، طفیلی سر اوست

تمام هستی او این علی اکبر اوست

«علی اکبر ربّ و علی اکبر بالا

علی اکبر یاسین، علی اکبر طاها

علی اکبر حیدر، علی اکبر زهرا

علی، علی حسین و علی زینب کبری»[1]

به لوح سینه نوشته حسین، این مضمون

شدند عالم و آدم به این علی مجنون

علیست کوثر زهرا، حقیقت حیدر

عنایتش به دو عالم، عنایت حیدر

کسی که در جگر اوست، جرأت حیدر

شجاعتش شده مثل شجاعت حیدر

علیست جلوه ی حیدر، علیست خیرالناس

شده است محو نبردش، عموی او عباس

ظهور کرده که حق بر کفش علم بدهد

به دشمنان پدر، کیفر عدم بدهد

علی شده که شکوهی به باورم بدهد

خدا هزار پسر بر حسین هم بدهد

به اذن اُمّ اَبیها، همه علی هستند

شبیه حضرت حیدر همه یلی هستند

اگر که باد بیفتد به سمت گیسویش

اگر که موج نشیند به طره ی مویش

خدا نکرده، خم افتد به روی ابرویش

حسین می شود آشفته، می دود سویش

مباد آنکه علی زخمی گزند شود

تنش به ناز طبیبان نیازمند شود

کنار اهل حرم سایه اش نقاب شده

به دور زینب کبری، علی حجاب شده

برای عمه ی خود، چون عمو رکاب شده

چقدر حال حرم بعد او خراب شده

نوشته اند سه ساله بدون او خسته است

رقیه بر علی اکبر چقدر وابسته است

***

امیر عظیمی
 

 


تعداد بازديد : 287
شنبه 09 خرداد 1394 ساعت: 10:40
نویسنده:
نظرات(1)
محمد بختیاری رسیده پیغمبری دوباره به عاشقان دلبری دوباره امیری و سروری دوباره ادامه ی کوثری دوبار�

 

رسیده پیغمبری دوباره
به عاشقان دلبری دوباره
امیری و سروری دوباره
ادامه ی کوثری دوباره
چه گویمت؟ حیدری دوباره
و فاتح خیبری دوباره
 
نه احمدی و نه حیدری تو
شعاع الله اکبری تو

نشسته در ذهن من خیالت
میان چشمان من جمالت
منم گرفتار دام خالت
تمام فکرم شده وصالت
منم اسیرت منم وبالت
تو شاهزاده تو با اصالت

نه تو خدایی و نه جدایی
که الحق از نسل مرتضایی

منم مریض و تویی مسیحا
منم غلام و تو هستی آقا
تمام عالم نم و تو دریا
تو عشق حیدر تو قلب زهرا
تو وارث خلق و خوی طاها
تو برتری از تفکر ما

کران نداری و بی کرانی
تو فرق داری تو آسمانی

حسین شد مست شهد کامت
صنوبر است این و یا که قامت
چه قامتی پا به سر قیامت
ببر که جانم بهای جامت
فدای چشمت فدای نامت

تو هم نشین ستاره هایی
اذان سبز مناره هایی

تو بر وجود خدا دلیلی
ذبیح لب تشنه ی خلیلی
تو اذن پرواز جبرئیلی
تو کوثری و تو سلسبیلی
بدون همتا و بی بدیلی
از ایل بارانی و اصیلی

تجلی سرمدی به قرآن
علی ولی احمدی به قرآن

از عقلم امشب خبر ندارم
بجز دل دربه در ندارم
پرنده ام بال و پر ندارم
بدون عشقت ثمر ندارم
بجز به دستت نظر ندارم
سر از در خانه بر ندارم

نهال دل را کجا بکارم
منی که جز تو کسی ندارم

امان که روزی تو بین صحرا
تنت شد از کینه اربا اربا
به خاک افتاد سرو رعنا
صدای خنده صدای اعدا
و ناتوان زانوان آقا
رسید عمه به داد بابا

تمام صحرا پر از تن توست
و خون بابا به گردن توست

تو را به چشمان خود کشید و
یکی یکی بر عبات چید و
از این جهان بی تو دل برید و
شهادتش را به چشم دید و
صدا زد از خیمه نا امید و
به قتلگاه عمه ات رسید و

شکست از داغ رفتن تو
هزار چشمه شده تن تو

محمد بختیاری

 


تعداد بازديد : 107
شنبه 09 خرداد 1394 ساعت: 10:36
نویسنده:
نظرات(1)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 7
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف