عید غدیر

عید غدیر

عید غدیر

عید غدیر

عید غدیر
عید غدیر
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
فرمود امیر شهر دلها حیدر:

عید

فرمود امیر شهر دلها حیدر:
روزی که در آن گنه نباشد عید است

جعفر ابوالفتحی


تعداد بازديد : 165
شنبه 20 آذر 1395 ساعت: 10:30
نویسنده:
نظرات(0)
اتّفاقی نبود می دانم، اتّفاقی که در غدیر افتاد

امیرالمومنین(ع)-عید غدیر

 

اتّفاقی نبود می دانم، اتّفاقی که در غدیر افتاد

دست مولا به سمت بالا رفت،سرِ نامردها به زیر افتاد

همه دیدند عشق در کار است، دست بالای دست بسیار است

همه دیدند اشک را وقتی سر زد از گونه امیر افتاد

چه قدر ردّ پا که رفتند و باز از نیمه راه برگشتند

بس که رفتند و بس که برگشتند چین به پیشانی کویر افتاد

از بیابان گذشت لبّیکی که به طرزی عجیب کوفی بود

آن قدر آشنا که در کوفه، لرزه بر کاسه های شیر افتاد

دست خود را گذاشت بر زانو روی پایش بلند شد برکه

عاقبت دستِ دست گیر علی توی دست غدیر گیر افتاد

 

مهدی رحیمی


تعداد بازديد : 173
سه شنبه 30 شهریور 1395 ساعت: 12:43
نویسنده:
نظرات(0)
صحرا به صحرا باد و توفان موج می زد آنجا بیابان در بیابان موج می زد

امیرالمومنین(ع)-عید غدیر

 

صحرا به صحرا باد و توفان موج می زد

آنجا بیابان در بیابان موج می زد

با پشته های ماسه ی در شن نهفته

مغرور تر از قله ی در ابر خفته

کوهان به کوهان اشتران کوه جاری

سُم بر زمین می کوفت باد نو بهاری

روی ترک های زمین خشک ریشه

خورشید می بارید مانند همیشه

آشوبی از دریا فراتر داشت صحرا

انگار شوری تازه در سر داشت صحرا

ناگاه شد آیینه ای از نور پیدا

گرد و غبار کاروان از دور پیدا

آنک ندا آمد رسول عشق برخیز

برخیز و شوری تازه در عالم برانگیز

امروز  خُم ها سر به سر مست تو افتاد

تکمیل دین عشق در دست تو افتاد

دین خدا را تا نماند پرس و جویی

باید بگویی آنچه را باید بگویی

هر چند بعد از این تو را دیوانه خوانند

ننوشته مکتوب تو را هذیان بدانند

هر چند نامردان لباس قهر پوشند

فرزند صلح و آشتی را زهر نوشند

هر چند بعد از تو دل از دلبر ببرّند

خون خدا را تشنه تشنه سر ببرّند

هر چند دینت را سر نیزه بجویی

باید بگویی آنچه را باید بگویی

در نشوه خیزی که زمین مست آسمان مست

ساقی و سقا بر بلندا دست در دست

دستی که با آن در ازل گل می سرشتند

دستی که لوح عشق را با آن نوشتند

دستی که راز کنتُ کنزاً مَخفیا بود

روزی که الرّحمن علی العَرش استوی بود

دستی که ابراهیم را در آستین بود

دستی که بت ها را شکست آری همین بود

دستی که هر شب کفش پاره وصله می کرد

دستی که خیبر را به زانو در می آورد

دستی که گرچه با سکوت چاه پیوست

در روشنای شمع بیت المال ننشست

دستی که بوی غربت و نان و رطب داشت

دستی که دل در پرسه های نیمه شب داشت

دستی که همپای رعیت بیل می زد

اما قنوتش طعنه بر جبریل می زد

دستی که شهر علم را دروازه وا کرد

گویی"سحر بلبل حکایت با صبا کرد"

دستی که از اوج ید اللهی می آمد

دست خدا دست علی دست محمد

امشب "شب وصل است و طی شد نامه ی هجر"

آری "سلامٌ فیه حتّی مَطلع الفجر"

 

مهدی جهاندار


تعداد بازديد : 295
سه شنبه 30 شهریور 1395 ساعت: 12:41
نویسنده:
نظرات(0)
بشنوند این پیام،آنانکه: پیروان تشیّع نابند

امیرالمومنین(ع)-عید غدیر-بصیرت

 

مقام معظم رهبری :

غدیر ، کربلای عوام بود و کربلا ، غدیر خواص ... در غدیر با آن که بیعت گرفته شد "جفا" شد و در کربلا با آن که بیعت برداشته شد "وفا" شد.

 

 

بشنوند این پیام،آنانکه:

پیروان تشیّع نابند

تندروها بس است برگردند

کندروها خوش است بشتابند

***

این پیام غدیر بشنو ، تا

بعد ذکر بلی (بلا) نگوئی لا

کربلای عوام بود غدیر

هم غدیرِ خواص کرب‌وبلا

***

عهد سست غدیریان بنگر

که پس از بیعت آن جفا کردند

در عوض یکدلان عاشورا

پای کار آمده وفا کردند

***

باخت خود را عوام, با اینکه

در غدیر آنهمه رجز خواندند

لیک اندک خواص عاشورا

یا علی گفته , با علی  ماندند

***

بشناسیم موقعیت خویش

تو و من فی امورهم شورا

چیست تدبیرمان به روز عمل

در غدیریم , یا که عاشورا؟!

***

در غدیریم اگر , پس از بیعت

پاک و بی شبهه با علی باشیم

یا اگر باز کربلائی هست

عامل قول یا علی باشیم

***

کاروانها بایستند همه

کز بر حق سفیر آمده است

بر رسول خدا بگو تبریک

روز عید غدیر آمده است

 

ولی الله کلامی زنجانی


تعداد بازديد : 173
سه شنبه 30 شهریور 1395 ساعت: 12:40
نویسنده:
نظرات(0)
اینجا گرفته‌ست مردی بر روی دست آسمان را مردی که در قبضهٔ خود دارد تمام جهان را

امیرالمومنین(ع)-عید غدیر

 

اینجا گرفته‌ست مردی بر روی دست آسمان را

مردی که در قبضهٔ خود دارد تمام جهان را

آورده با ذوق سرشار در پیش چشمان مردم

تصویر زیبایی از این منظومهٔ بی‌کران را

در هالهٔ روشن وحی با قلبی آکنده از مهر

آیینه بر دوش دارد این‌بار باری گران را

در جشن «من کنت مولاه...» آیینهٔ نور کرده‌ست

لبریز از روشنی‌ها چشمان پیر و جوان را

با شور و حالی فراگیر در امتداد رسالت

جبریل در حلّه نور آورده این ارمغان را

باید علی بود و فهمید باید علی بود و حس کرد

در آسمان حقیقت تکبیر افلاکیان را

همراه بارانی از گل ای دشت شور و بشارت

در برکه جاری کن امروز تصویر رنگین‌کمان را

گویا نوای بلال است... آری! که با عطر مولا

بر آسمان می‌فشاند گل نغمه‌های اذان را

 

سید محمد بابامیری


تعداد بازديد : 185
سه شنبه 30 شهریور 1395 ساعت: 12:40
نویسنده:
نظرات(0)
امیرالمومنین(ع)-عید غدیر اسلام چون کودکی بود در اول راه مانده مانند ماهی هلالی در اول ماه مانده خو

امیرالمومنین(ع)-عید غدیر

 

اسلام چون کودکی بود در اول راه مانده

مانند ماهی هلالی در اول ماه مانده

خورشید اما درآمد با ماه بر منبر آمد

امروز اگر ماه کامل بر بام درگاه مانده

ظهر است و آن آبگیرش آری غدیر است و شیرش

دیگر چه باک است اگر دشت در مکر روباه مانده

گشتیم و جز او ندیدیم گشتیم و دیگر نگردید

غیر از علی هیچ کس نیست تا این زمان شاه مانده

از دشمنانش نمانده است غیر از تباهیّ و از او

هذا علیٌ کنار من کنتُ مولاه مانده

هم عادِ عاداه خوانده هم والِ والاه دیده

هرکس که بیراه رفت و هر کس به دلخواه مانده

ایراد کوتاهی ماست تقصیر گمراهی ماست

خرما اگر بر نخیل و دستی که کوتاه مانده

ما آسمان را ندیدیم تنها سلونی شنیدیم

از کوه بالا نرفتیم از ما فقط کاه مانده

بسم اللهِ سوره ی ناس قدر است و ما قدرنشناس

گوشی نماند و صدایش عمریست در چاه مانده

عصر از غدیرش گذشتیم شب شد به چاهش کشیدیم

زآن شب نمانده است چاهی زآن شب ولی آه مانده

 

محسن ناصحی


تعداد بازديد : 251
سه شنبه 30 شهریور 1395 ساعت: 12:39
نویسنده:
نظرات(0)
از روز ازل به ما دو زمزم دادند با عشق على شور دمادم دادند

امیرالمومنین(ع)-عید غدیر-منتظر محرم

 

از روز ازل به ما دو زمزم دادند

با عشق على شور دمادم دادند

هر چند غدیر زاده هستیم ولى

ما را پر و بال در محرم دادند

 

رضا محمدی


تعداد بازديد : 103
سه شنبه 30 شهریور 1395 ساعت: 12:39
نویسنده:
نظرات(0)
این کیست که بالاتر از او دستِ کسی نیست

امیرالمومنین(ع)-عید غدیر

 

این کیست که بالاتر از او دستِ کسی نیست

این کیست که جز دامنِ او دسترسی نیست

این کیست که در سِیطَره اش بود و نبود است

عالم سَرِ این سفره به غیـر از قفسی نیست

این کیست که حتی همه ی هولِ قیامت

در پیشِ تجلّیِ ظهورش قَبَسی نیست

این کیست که در هولِ هراس آورِ محشر

جز سایه ی او هیچ کجا دادرَسی نیست

این کیست که یک عُمر نبی گفت و ستودش

بالاتر از این دستِ خدا دستِ کسی نیست

صد جام به شُکرانه ی این باده شکستیم

تا هست علی تا به اَبَد باده پرستیم

خورشید اگر آب کند پا به سَرَش را

جبریل اگر فرش کند بال و پَرَش را

اَفلاک اگر خاک شود یا که غباری

از پایِ تو گر سُرمه کِشَد چشم تَرَش را

شب پُر کند از پولک و مهتاب و ستاره

دامانِ تو را تا که ببیند سحرش را

اینها همه هیچ اند در آنجا که خداوند

 رو کرده به شکل تو تمامِ هنرش را

نام تو چه دارد که به هنگام رَجَزها

از هیبتِ آن شیر دریده جگرش را

ای شاهِ سواران نظری کُن به پیاده

حالا که خدا دست اُخُوَت به تو داده

آرامش طوفانیِ گیسویِ تو عشق است

طوفانِ تماشاییِ اَبرویِ تو عشق است

با آتشِ هر ضربه یِ دستِ تو خدا گفت

تیغی بزن ای مرد که هوهویِ تو عشق است

بر تیغه ی شمشیرِ تو حَک کرده خداوند

بر پهنه یِ هر معرکه بازویِ تو عشق است

خورشید طلوع می کند از کُنجِ حریمَت

یعنی که در این خاک فقط کویِ تو عشق است

سجاده ام از جنسِ غبارِ قدمِ توست

این قبله که داریم فرا رویِ تو عشق است

سر تا به قدم هرچه که داریم فدایت

عشق است اگر سر بِدَوانیم به پایت

هر شعر که در عرش خدا گفت علی بود

هر شور که در خلقتِ ما گفت علی بود

سوگند به شبهایِ تماشاییِ مکه

نامی که محمد به حرا گفت علی بود

وِردی که به هنگامِ قنوتش به لبش داشت

ذکری که نبی وقتِ دعا گفت علی بود

آن نغمه که در کوچکی ام مادرم آموخت

با کودکِ اُفتاده زِ پا گفت علی بود

لالاییِ ما بود همین نام که هرشب

با زمزمه و گریه ی ما گفت علی بود

تا لحظه یِ مرگم لبم از نام تو گویاست

یا حضرتِ حیدر تپشِ سینه ی زهراست

 

حسن لطفی

 

 


تعداد بازديد : 143
دوشنبه 29 شهریور 1395 ساعت: 9:52
نویسنده:
نظرات(0)
دل سپردم به مهر مهرویی گرچه آلوده ای خرابم من

امیرالمومنین(ع)-عید غدیر

 

دل سپردم به مهر مهرویی

گرچه آلوده ای خرابم من

عرش اعلی اگر شود جایم

خاك راه ابوترابم من

 

من خرابم شراب می خواهم

تشنه ی باده ی ابوالحسنم

می نخورده جداشدم ازخود

وای اگر که پیاله ای بزنم

 

دل آواره كرده بیتوته...

گوشه ای ازحریم شیرخدا

تا خدا می برد مرا امشب

یك نگاه رحیم  شیرخدا

 

هاتفی بیخ گوش من... می گفت:

كه نجف مركز بهشت خداست

همه ی چرخ و نه فلك با یك...

چرخش چشم مرتضی بر پاست

 

چه كسی می رسد به فریادم

در سرم پر شده هوای نجف

این كُنتَ؟ حبیبنا الغوث

صاحب قبّه ی طلای نجف

 ***

باز بر مصطفی سفیرآمد

ای سفیرخدا دلت آرام!

امرشد...یا نبینّا... بلّغ...

تا رسانی وظیفه را انجام

 

جبرئیل امین غریق نوا

مژده مژده بده رسول اله

روی منبر بگو خدا گفته...

شیریزدان  شده ولی الله

 

دست حیدر به دست پیغمبر

دست هردو میان دست خدا

و یدالله فوق ایدیهم...

جلوه كرده بعینه دراینجا

 

حاجیان گردكعبه و دلبر

پا نهاده میان جمعیت

با دلی مطمئن درآنجا داد

مرتضی رانشان جمعیت

 

با صدای بلند می فرمود

این بود امر حیّ دادارم

كه علی می شود به او مولا

هر كه را من ولی و دلدارم

 

برلبش خنده ای رسید... و خواند

این دعا را كه وال من والاه

اشكی آمد ز گوشه ی چشمش

كرد نفرین كه عاد من عاداه

 

بحث حب علی و اولادش

مطلب منبر پیمبر بود

نفراولی كه عاشق شد

فاطمه دختر پیمبر بود

 

فاطمه كوثر رسول خدا

اولین شیعه ی نگاه علی

جز خداوند عالی اعلی

همه در سایه ی پناه علی

 

حضرت عشق! حضرت مولا

سر نهادن به پای تو عشق است

نیش تو  نوش  و درد تو درمان

هم جفا هم وفای تو عشق است

منِ ازپا فتاده را امشب

دست بالا ببردعایی كن

خسته ام از همه ز خود  بیزار

ای خدایی مرا خدایی كن

 

بسمل زیر پای تو دل من

با نگاهی بكش خلاصم كن

چشم تو چشمه ی عطای خدا

نظری سوی التماسم كن

 

یا امیری  و صاحب امری

كی نگه می كنی به احوالم

سیّدی یا محول الاحوال

فاطمی كن تمام اعمالم

 

تو مراد تبارك اللّهی

احسن الخالقین برای تو  بود

خاتم الانبیا محمد هم...

یکسره  غرق در ولای تو بود

 

طالب دیدن رخت هستم

كعبه ی فاطمه ابوالزینب

اهل لاهوت والهِ لحنت

چون شوی غرق نغمه ی یارب

 

پسرت یا علی ابوالفضل است

دخترت مادر مصیبت ها

یاور بیكسان! گل توچه كرد...!؟

در دل لشگرمصیبت ها

 

ای نگاه تو جاری رحمت

مهرخود را به دل نما نازل

ای تجلّی واقعی خدا

دمی ازجلوه ات ابوفاضل

 

من غلام توأم ابوالسادات

نوكر بی نوای فرزندت

همه ی زندگی من!...  بنگر

زنده ام درهوای فرزندت

 

ای تمام امید ختم رسل

كاشف الكرب مصطفی حیدر

همه جا فاطمه صدا می زد

انت مولای مرتضی حیدر

 

خسته ی جستجوی توآدم

بنده ی مبتلای تو ادریس

گر كند برمقام تو اقرار...

می شود عاقبت به خیر ابلیس!

 

روی موج بلند دریاها

نام تو بادبان كشتی نوح

شب قدر تمامی اعصار!

و تنزّل، الیک حضرت روح

 

طالب تو مقام ابراهیم

در طواف تو هجراسماعیل

تشنه ی دیدن رخت زمزم

مُحرم خانه ی تو جبرائیل

 

حافظ جان موسی عمران!

تو مناجات یاد او دادی

به خدا كه به انبیاء عظام

با ولای خود... آبرو دادی!

 

ای نوای خلیل درآتش

وی دعای مسیح، وقت شفا

دركنارمزارتو بودن...

شأن تنزیل جنت الااعلی

 

مست چشمان تو دل یوسف

دیده گریان هجرتو یعقوب

متوسل به نام تو موسی

مات و حیران صبرتو ایوب

 

در فراق تو حضرت داود

پاره كرده سحرگریبان ها

ای گدای نگین حلقه ی تو

در نماز شبت... سلیمان ها

 

سر نهاده به پای توالیاس

خضر بوسه زند به دست تو

یونس از یاد تو مدد می جست

كهفیان بیقرار و مست تو

 

زكریّا میان محرابِ

طاق ابروی تو دعا می كرد

لحظه ی سر بریدنش یحیی

پیش پایت خدا خدا می كرد

 

برده مهر تو هوش سلمان را

عاشق واقعی تو عمّار

مالك قلب مالك اشتر

سر به دارتو میثم تمّار

 

ای مقید به شرع تو مقداد

كشته ی بی كسی تو بوذر

شیعه ی تو علی همینانند

من كجا خاك خانه ی قنبر!

 

ای غزل خوان چشم تو حافظ...

در به در بهر دیدنت  سعدی

مولوی خودكشی كند ز غمت!

قنبرت می زند صدا... بعدی!

 

خواهم ازحق دمی تماشایت

ای كه گفتی" و من یمت یرنی "

العجل یا اجل كه منتظرم

می زنم نعره سیّدی ارنی

 

 

مجتبی روشن روان

 

 


تعداد بازديد : 213
دوشنبه 29 شهریور 1395 ساعت: 9:50
نویسنده:
نظرات(0)
می رسد قصه به آنجا که جهان زیبا شد

امیرالمومنین(ع)-عید غدیر

 

...می رسد قصه به آنجا که جهان زیبا شد

با جهاز شتران کوه احد برپا شد

و از آن آینه با آینه بالا می رفت

دست در دست خودش یک تنه بالا می رفت

تا که از غار حرا بعثت دیگر آرد

پیش چشم همه از دامنه بالا می رفت

تا شهادت بدهد عشق ولی الله است

پله در پله از آن مأذنه بالا می رفت

پیش چشم همه دست پسر بنت اسد

بین دست پسر آمنه بالا می رفت

گفت اینبار ز پایان سفر می گویم

بارها گفته ام و بار دگر می گویم

راز خلقت همه پنهان شده در عین علیست

کهکشانها نخی از وصله ی نعلین علیست

گفت ساقی من این مرد و سبویم دستش

بگذارید که یک شمه بگویم دستش

هرچه در عالم بالاست تصرف کرده

شب معراج به من سیب تعارف کرده

گفتنی ها همگی گفته شد آنجا اما

واژه در واژه شنیدند صدا را اما

سوخت در آتش و بر آتش خود دامن زد

آنکه فهمید و خودش را به نفهمیدن زد

می رود قصه ما سوی سرانجام آرام

دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام

 

سید حمیدرضا برقعی


تعداد بازديد : 269
دوشنبه 29 شهریور 1395 ساعت: 9:50
نویسنده:
نظرات(0)
مشتاق ولایت امیریم هنوز محتاج همان خیر كثیریم هنوز

امیرالمومنین(ع)-عید غدیر

 

مشتاق ولایت امیریم هنوز

محتاج همان خیر كثیریم هنوز

از چشمه كوثرِ على مى نوشیم

ما تشنه جام الغدیریم هنوز

 

محمد مهدی عبدالهی


تعداد بازديد : 127
دوشنبه 29 شهریور 1395 ساعت: 9:49
نویسنده:
نظرات(0)
همی گویم و گفته ام بارها بوَد کیش من مهر دلدارها

امیرالمومنین(ع)-عید غدیر

 

همی گویم و گفته ام بارها

بوَد کیش من مهر دلدارها

پرستش به مستی است در کیش مهر

بُرونند زین جرعه هشیارها

اگر عقل آید به میدان عشق

کشد کارش آخر به انکارها

خوشا مثل سلمان مسلمان شدن

خوشا جذبه ی حالِ تمّارها

من و جبرئیل و تو دیوانه ایم

علی کرده بسیار از این کارها

من امشب خماریِ او میکشم

صدو ده نفس ذکر هو میکشم

اگر تیشه ها بُت تراشیده اند

اگه کعبه را هم پرستیده اند

اگر آسمانها زمین خورده اند

اگر مهر و خورشید تابیده اند

اگر تاکِ انگورها پخته اند

اگر جامها مِی تراویده اند

اگر بیتها دل به آتش زدند

اگر شعرها شعله پاشیده اند

دلیلش فقط این بُود یك كلام

خدا را به رویِ علی دیده اند

غدیر است و جام از سبو میکشم

صد و ده نفس ذکر هو میکشم

خطاب آمد از عشق پیمان بگیر

و این دستها را به دامان بگیر

کویرِ ترک خورده را ابر باش

از این خاکِ خُشکیده باران بگیر

بمان یک به یک حاجیان را بخوان

از این جمع کامل گریبان بگیر

تلاوت کن "الْیومَ اَکْمَلْت" را

و بیعت برای سلیمان بگیر

به دستِ علی دستِ خود را بده

به منبر بگو یاعلی جان بگیر

از این بِرکه آبِ وضو میکشم

صد و ده نفس ذکر هو میکشم

اگر تیغِ تو سایه گستر شود

همان ابتدا کار یکسر شود

غلط گفتم آقا ندارد نیاز

که تیغ شما خرج لشکر شود

سرِ سركشان خاكِ راه شما

به یک ضربه ی مالک اشتر شود

محال است جمع تمام سپاه

که با قنبر تو برابر شود

خدا دوست دارد تماشا کند

کمی ذوالفقار علی تَر شود

به تیغ محبت گلو میکشم

صد و ده نفس ذکر هو میکشم

تو را از رسولان سر آورده است

تو را شور شورآور آورده اند

تصدق بفرما به پیغمبران

برای تو انگشتر آورده اند

به دنبال نامت همه شاعران

فقط واژه ی محشر آورده اند

نه که عَمرو عاصان پس اُفتاده اند

تمام دلیران سر آورده اند

زمان فرار از دمِ تیغ توست

که شلوار خود را در آورده اند

دلم را پِی اَت کو به کو میکشم

صد و ده نفس ذکر هو میکشم

نگهدار ما را برای خودت

فقط بین مهمان سرای خودت

مرا آینه کُن به دردی خورم

در آغوشِ ایوان طلای خودت

برای پدر مادرم کافی است

نخی،ریشه ای از عبای خودت

اگر پا گذارم به جا پایِ تو

مرا می بری تا خدای خودت

مرا می برد گوشه ای از بقیع

فقط ردِ پا ردِ پای خودت

غبار نجف را به رو میكشم

صد و ده نفس ذکر هو میکشم

علی ابتدا  و علی انتهاست

علی مصطفی و علی مرتضاست

علی اول است و علی آخر است

علی در حضور و علی در خَفاست

علی در معارج علی بر بُراق

علی اِنَما...و علی وَالضُحی است

علی با حق است علی بر حق است

علی کعبه است و علی در حَراست

علی نیست آن و علی نیست این

علی نه جدا و علی نه خداست

علی را بگو هرچه گویی کم است

که زهرا علی و علی فاطمه است

 

حسن لطفی

 


تعداد بازديد : 269
دوشنبه 29 شهریور 1395 ساعت: 9:48
نویسنده:
نظرات(0)
آتش گرفت هرکه مِی از این سَبو کشید

امیرالمومنین(ع)-عید غدیر

 

آتش گرفت هرکه مِی از این سَبو کشید

دیوانه شد هر آنکه ننوشید و بو کشید

مدحِ تو را نمی شود آسان سرود و گفت

باید که دست یکسره از آبرو کشید

آئینه ای گرفته خدا در مقابلش

فرمود یا علی و تو را مو به مو کشید

خود را که دید عینِ خودش را ظهور داد

یک یا علی و یکصدوده بار هو کشید

ما را رها نمیکند آن قوسِ اَبروان

باید که تیغِ اَبروی تو بر گلو کشید

ای شاه بیتِ عشق وزیزی مبارکت

بسم اله ای امیر امیری مبارکت

ما باختیم پیش تو دارو ندار باز

ما را نوشته‌اند از اول قُمار باز

دستِ حسن حسین و اباالفضل تیغِ توست

 این خانواده اند همه ذوالفقار باز

وقتی که چرخ میزند این تیغ رحم کن

خورشید را که در نرود از مدار باز

پیداست از حرارتِ لا سیف گفتنش

جبریل دیده است کمی تار و مار باز

چشم تو است جامع الاضدادِ اهلبیت

وقت سلام رحمت و وقت شکار باز

تا پیش چشم فاطمه حیدر بلند شد

روحی لک الفدایِ پیمبر بلند شد

نقش تو بود و تیشه ی پیکر تراش ها

یاد تو بود در سَرِ مرمر تراش ها

از در شروع شد و همه ی قلعه را شکست

دستِ تو بود و حیرتِ خیبر تراش ها

حجاج در طواف تو حلاج می شوند

قربانیان خانه ی تو سر تراش ها

مولا تویی به بیعتِ بیعت شکن چکار

مولا تویی به رغم...سه سرور تراش ها

بر چشم ابرویت چقدر خوش نشسته است

انگار داده اند به خنجر  تراش ها

از هرچه دیده ام حرمت آشناتر است

ایوان طلای شاه نجف دلرباتر است

از ابرِ خشک لطفِ تو باران در آوَرَد

چشمت چقدر جان دهد و جان در آوَرَد

تو آمدی به جلوه که پروردگار هم

خود را چنین به قامتِ انسان در آوَرَد

دست تو کافی است به خرمای تازه ای

از بت پرست حضرتِ سلمان در آوَرَد

ما با علی علی همه ی عمر زنده ایم

ما را به رقص ذکرِ علی جان در آوَرَد

عباس مثل کیست که اصلا نیاز نیست

تیغ از غلاف در دل میدان در آوَرَد

رحمت به مادرم که به ما گفت یاعلی

یا مظهرالعجائب و یا مرتضا علی

ما را بهار ساخته ای زَمهَریر نه

ما را بهشت کرده ای اما کویر نه

ما کعبه را بدونِ علی سنگ دیده ایم

این کعبه است قبله،ولی بی امیر نه

روزِ تولد و همه ی عیدهایمان

شاید زِ یادمان رَوَد اما غدیر نه

وقتی گدا رسید و به این خانه حلقه زد

برگشت از سرایِ تو اما فقیر نه

از آب هم مضایقه کردند در منا‌

سیراب دیو و دَد همه...طفلِ صغیر نه

این خانواده بیش و کمش فرق میکند

*اصلا حسین جنس غمش فرق می کند*

 

حسن لطفی


تعداد بازديد : 373
دوشنبه 29 شهریور 1395 ساعت: 9:46
نویسنده:
نظرات(0)
تا وحی آمد مقتدا را برد بالا دست نبی دست خدا را برد بالا

عید غدیر

 

تا وحی آمد مقتدا را برد بالا
دست نبی دست خدا را برد بالا

با دست گرمش رحمه اللعالمین رفت
دست یل خیبر گشا را برد بالا

فهمیده بود این گوش ها کر می شوند و
تا آخرین حدش صدا را برد بالا

نام علی بر خلق عالم سایه گسترد
تا پرچم شاه ولا را برد بالا

شان نزول سوره ی انسان عیان شد
وقتی که روح هل اتی را برد بالا

یارب محبش سربلند و دشمنش خوار
آرام دستش این دعا را برد بالا

می خواست مردم جلوه ی حق را ببیند
آیینه ی ایزدنما را برد بالا

روزی خرید یوسف ارزان بود اما
این بار پیغمبر بها را برد بالا

سکان کشتی هدایت جانشین داشت
این ناخدا آن ناخدا را برد بالا

بر بام دلها کعبه ی سیار رفت و
با خود صفا مروه منا را برد بالا

هرگز به شعر دیگران حسرت نخوردیم
این بیت های ساده ما را برد بالا

مجتبی خرسندی

 


تعداد بازديد : 135
یکشنبه 28 شهریور 1395 ساعت: 13:48
نویسنده:
نظرات(0)
امیرالمومنین(ع)-عید غدیر بدون مهر علی دین اساس و پایه ندارد علی صراحت دین است و دین کنایه ندارد سق�

امیرالمومنین(ع)-عید غدیر

 

بدون مهر علی دین اساس و پایه ندارد

علی صراحت دین است و دین کنایه ندارد

سقوط کرده به گرداب جهل هرکه بگوید

کتاب روشن حق بر غدیر آیه ندارد

بگو به کوردلان زمانه لطف الهی

به روی دشمن او تا همیشه سایه ندارد

اذان که هیچ نماز و طواف بی مهرش

خرابه ای ست که اصلآ اساس و پایه ندارد

شهید عشق علی مثل ابن سکیت

به زیر تیغ هم از عاشقی گلایه ندارد

 

حسن کردی


تعداد بازديد : 135
جمعه 10 مهر 1394 ساعت: 20:24
نویسنده:
نظرات(0)
امیرالمومنین(ع)-عید غدیر شب عید امام المتقین است غدیر خم کمال و ذات دین است به نامش می خورم سوگند ح

امیرالمومنین(ع)-عید غدیر

 

شب عید امام المتقین است

غدیر خم کمال و ذات دین است

به نامش می خورم سوگند حیدر

ستون آسمانها و زمین است

همان شاهی که با جمع گدایان

همیشه دمخور است و همنشین است

یکی از جلوه های بی نظیرش

شب معراج ختم المرسلین است

سوار کشتی اش اهل نجات است

ولای او همان حصن حصین است

نکن شک، منکر روز غدیرش

لعین ابن لعین ابن لعین است

خدا فرمود ای پیغمبر ما

تو اتمام رسالاتت در این است

بگو ختم کلام دین همین است

فقط حیدر امیرالمومنین است

علی تورات و انجیل است و قرآن

علی ایمان علی  رضوان علی جان

علی یاسین و قاف و صاد و صافات

علی یوسف ، محمد ، نوح ، لقمان

علی قدر و نبأ ، زلزال و طاها

علی اخلاص و نصر و عصر و انسان

علی حمد و علی کهف و علی نور

علی فتح و علی اعراف و فرقان

علی فجر و علی شمس و علی نجم

علی مُلک و قصص ، اعلی و رحمان

علی روم و بروج و انشراح است

علی انفال و یونس ، حج و میزان

علی کوثر ، قلم ، تکویر ، فاطر

علی حشر و ضحی و آل عمران

علی رعد و معارج ، طور و تین است

فقط حیدر امیرالمومنین است

مراد نوح و آدم کیست ؟ حیدر

امیر اهل عالم کیست حیدر

دلیل آفرینش کیست زهرا

ولی الله الاعظم کیست حیدر

دلیل روحبخشِ بی نظیرِ

دمِ عیسی بن مریم کیست حیدر

امام و مقتدا و رهنمای

رسولان مکرم کیست حیدر

منا و مشعر و رکن و مقام و

صفا و سعی و زمزم کیست حیدر

کسی که با نبی در صدر اسلام

قدم برداشت محکم کیست حیدر

نخستین پهلوان در عرصۀ جنگ

که بر میداشت پرچم کیست حیدر

که نصّ آیۀ اکمال دین است ؟

فقط حیدر امیرالمومنین است

گدای این درم الحمدلله

غلام حیدرم الحمدلله

فقط بر درگه این خانواده

از این که نوکرم الحمدلله

خدا را شکر نامش را دمادم

به لب می آورم الحمدلله

فراوان ریخته در بارگاهش

کرم روی کرم الحمدلله

نصیبم می شود با دست مولا

طوافش در حرم الحمدلله

دوتایی یاعلی دادند یادم

پدر با مادرم الحمدلله

پس از مرگم می آید شک ندارم

به بالای سرم الحمدلله

اذان بی نام او تحریف دین است

فقط حیدر امیرالمومنین است

 

 

مهدی مقیمی

 


تعداد بازديد : 195
جمعه 10 مهر 1394 ساعت: 20:18
نویسنده:
نظرات(0)
بگوئـیــد با دل که دلبر علی ست به سرها بگویید سرور علی ست بگوئـــیـد قند مکرّر علی ست و از هرچه گفتن�

بگوئـیــد با دل که دلبر علی ست
به سرها بگویید سرور علی ست
بگوئـــیـد قند مکرّر علی ست
و از هرچه گفتند بهتر علی ست
به قرآن ، که ساقی کوثر علی ست

بُوَد واجب از مرتضیٰ دم زدن
از آن ، آفتاب خدا دم زدن
از آن شاه بی ادّعا دم زدن
و باید از او بی ریا دم زدن
که بیزار از هر چه مُنکَر ؛ علی ست

قَــدَمهام شد وقفِ راهِ نجف
به شوق رسیدن به شاهِ نجف
و یک سجده در بارگاهِ نجف
منم عبد و حیدر اِلــٰه نجف
که الله را اصلِ مَظهَر علی ست

علی صاحب قبضه ی ذوالفقار
علی بهترین معنی اقتدار
علی صاحب الامر و الاختیار
علی غرق در ذات پروردگار
و از حدّ ادراک ؛ برتر علی ست

مٓلک مست یٰا رٓبنّای علی ست
فلک وصله ای بر عبای علی ست
بهشت عکس ایوان طلای علی ست
صدای خدا هم صدای علی ست
نبی گفته بر پیکرم ، سر علی ست

امیری برازنده ی مرتضاست
بزرگی ، خودش بنده ی مرتضاست
بهشت نبی خنده ی مرتضاست
به نامی که زیبنده ی مرتضاست
فقط ذکر خاتون محشر علی ست

کریم است و اولاد او هم کریم
صراط علی جاده ی مستقیم
جنان مهر او هست و قهرش جحیم
شده مرحب از ضربه ی او دو نیم
کسی که کند فتح خیبر علی ست

دو شمشیر را توأمان می زده
دو تا نیزه را همزمان می زده
علی سر ز دشمن چنان می زده
که سر، چرخ در آسمان می زده
به هفتاد لشگـر برابر علی ست

اگر ضربه می زد سپر می شکافت
نه تنها سپر ؛ مغز سر می شکافت
سر و سینه تا به کمر می شکافت
علی نعره می زد جگر می شکافت
فقط لایق نام حیدر … علی ست

سلیمان اگر حشمت الله شد
غبار قدمهای این شاه شد
هر آن کس از این راز آگاه شد
ولیّ خدا را هواخواه شد
که دُردانه ی حیّ داور علی ست

علی نقطه ی با ، علی با خداست
در امواج دریا ، علی ناخداست
بلندای مولای من تا خداست
علی عالی و ربّ اعلیٰ خداست
دراوّل علی بود و آخر علی ست

علی پهلوانی غرور آفرین
علی نور محض است و نور آفرین
نگاهش شراب طهورآفرین
تمامیّ اشعار شور آفرین
پُر از مدح مولای قنبر علی ست

نبی گفت : من کنتُ مولاه را
نشان داد بعد از خودش راه را
و ابلاغ کرد امر الله را
بگیرید : دامان این شاه را
چرا که تمامیّ دین ، در علی ست

سخن بیش از پیش شد دل پذیر
که گفتم از آن دلبر بی نظیر
به من یاد دادند روز غدیر
“علیٌّ امیری و نعم الأمیر”
وصیّ بحقّ پیمبر علی ست


محمدقاسمی


تعداد بازديد : 377
جمعه 10 مهر 1394 ساعت: 17:24
نویسنده:
نظرات(0)
کامل شد اسلامِ پیغمبر از این دست دستی نمی آید بالاتر از این دست از عرش آمد زود چون وحی آخر بود بیعت ب�

کامل شد اسلامِ پیغمبر از این دست
دستی نمی آید بالاتر از این دست
از عرش آمد زود چون وحی آخر بود
بیعت بگیرد دشت سرتاسر از این دست
می ایستد خورشید بر پنجه ی پایش
او در نیاورده چون که سر از این دست
من کنتُ مولا هم بعدش فهذا داشت
پیدا نکرد احمد چون برتر از این دست
عیسی خود از این دست انجیل میگیرد
جبریل میگیرد بال و پر از این دست
خورشید بود و راه میرفت زیر ماه
هربار یاری دید چشم تر از این دست
دریا تماشا کرد وقت رکوع موج
در دست سائل رفت انگشتر از این دست
با ذوالفقار انگار می آمد او هربار
حتی کمک میخواست پیغمبر از این دست
هر خنده ی تیغش یک زخم کاری بود
یعنی فراری بود یک لشگر از این دست
دشمن شده حیران گویا دل میدان
چون دید ضرب شصت در خیبر از این دست
شد نوکرش حتی آقا تر از آقا
دستی نشد قنبر پرورتر از این دست
من سرنوشتم را اذن بهشتم را
میگیرم آخر سر در محشر از این دست

شاعر : علی قدیمی


تعداد بازديد : 113
جمعه 10 مهر 1394 ساعت: 17:23
نویسنده:
نظرات(0)
این عطر حرم مست نموده همگان را تنها نه بشر بلکه همه جانوران را ابروی هلالی تو ای حضرت دلدار در بند ک�

این عطر حرم مست نموده همگان را
تنها نه بشر بلکه همه جانوران را

ابروی هلالی تو ای حضرت دلدار
در بند کشیده همه یوسف صفتان را

من ریزه خور سفره ی احسان تو هستم
آقا به خدا کار ندارم دگران را

حالا که بود روزی من دست تو ای شاه
اصلا نخورم ثانیه ای غصه ی نان را

لو رفته گمانم که علی جان تو خدایی
از بس که شفا داده ای اطفال زنان را

شیری نبود شیرتر از قنبرت ای یار
دنبال نموده صف پیکار یلان را

ای مظهر توحید قسم بر خَم گیسوت
عبد تو کند پادشهی پادشه هان را

ابراهیم لالی


تعداد بازديد : 103
جمعه 10 مهر 1394 ساعت: 17:23
نویسنده:
نظرات(0)
سخن از خیر بی کرانی که هرچه دارد نبی از او دارد پادشاهی که بر ردای تنش اثر وصله و رفو دارد نه فقط آل م

سخن از خیر بی کرانی که
هرچه دارد نبی از او دارد
پادشاهی که بر ردای تنش
اثر وصله و رفو دارد

نه فقط آل مصطفی که خدا
سنگ او را به عرش سینه زده
نخ ایمانمان گره دارد
برهمان دست و پای پینه زده

شوکت و اقتدار دین نبی
گره خورده به اعتبار علی
بت پرستان به یادشان مانده
خندق و تیغِ ذوالفقار علی

نشود شأن هر کسی جز او
رتبه و مسند و ردای ولی
ریشه در پایه های دین دارد
قصه «لیله المبیت »علی

آن شبی را که تا سحر «حیدر»
اشهد و انّ مصطفی خوانده
وخدا هم به گوش پیغمبر
اشهدو ان مرتضا خوانده

همچو تیری همیشه در غزوات
«ما رمیت اذ رمیت» ی از حق بود
تا علی پهلوان میدان است
کی نیازی به حفر خندق بود

عالمی در خودش کجا دیده
«لا فتا» یی جز این دلاور را
عاقبت «عمر عبدود» فهمید
معنی جنگ نا برابر را

غوطه زد در غرور بی ربطش
با چه ترسی به وصف خود پرداخت
مانده ام زان چه طبل تو خالی
پنجه در پنجه علی انداخت

مجید قاسمی


تعداد بازديد : 75
جمعه 10 مهر 1394 ساعت: 17:22
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 10
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف