شهادت حضرت زهرا س

شهادت حضرت زهرا س

شهادت حضرت زهرا س

شهادت حضرت زهرا س

شهادت حضرت زهرا س
شهادت حضرت زهرا س
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
اندازه بود چادرش اما کشیده شد

غزل زیبا تقدیم به
مادر دوعالم حضرت صدیقه طاهره(س)




اندازه بود چادرش اما کشیده شد
جان حسن بگو زچه قدت خمیده شد

تا ضربه زد عدو نفسش بین کوچه ها
همپای  چادرش چه بریده بریده شد

سیلی که خورد قرة العین رسول شهر
تا وقت مرگ فارق از نور دیده شد

رنگی به رخ نبود ، همان هم که بود با
سیلی ی خصم از رخ زردش پریده شد

اینجا صدای ناله ی یاس نبی بلند
دربین کوچه های مدینه شنیده شد

دخت رسول خاتمو هم سنگر علی
بین در و مقابل حیدر شهیده شد

حقا گزافه نیست که از نور کوثرش
یک شاخه بین ان درو دیوار چیده شد

اه غریب غربت مظلومه ی علی
با میخ در به گوش ملائک دمیده شد

وقتی که جان فاطمه هم راز خاک شد
جان علی به بستر غم ارمیده شد

زهراکه رفت نسیم غمو دردو بی کسی
درحجره حجره خانه ی حیدر وزیده شد


ریــــــــحان


تعداد بازديد : 720
دوشنبه 23 اسفند 1395 ساعت: 8:48
نویسنده:
نظرات(0)
شب آخر صدای او زخمی است

وصیت حضرت زهرا (سلام الله علیها) به حضرت عقیله (سلام الله علیها)

▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️


شب آخر صدای او زخمی است
زیر لب باز زینبش را خواند
گفت : زینب! ببین که رفتنی ام
آخرش حرف آخر من ماند

خیره شد در نگاه دختر خود
مادرانه نوازشش میکرد
با نگاه پر از امید خودش
باز دعوت به سازشش میکرد

دست هایش به روی گیسویش
سر زینب به پای مادر بود
آه انگار ، کوله بار همه
به روی شانه های خواهر بود

گفت : مادر فدای این دختر
تو خودت تکیه گاه بابا باش
سرو قامت بمان ، عقیله ی من
دخترم! جانشین زهرا باش

بین محراب نا نجیبانه
میشکافند فرق بابا را
مثل یک کوه با صلابت باز
زیر و رو کن تمام دنیا را

جگری پاره پاره میبینی
حسن از دست میرود مادر
تن او در میان یک حجره
چقدر آب میشود مادر

بازهم شکر کن عزیز دلم
تو پس از او برادری داری
بین این شهر ، بین این مردم
باز هم یار و یاوری داری

قصه ها فرق میکند حالا
حال مادر دوباره بدتر شد
قصه های عذاب عاشورا
صحبت از بی کسی خواهر شد

پیرهن را به دست زینب داد
گفت : این هم وصیت آخر
کربلا میروی و میمانی
تک و تنها میان یک لشگر

حرف سر بسته گویمت زینب
جای من بوسه زن گلویش را
با صلابت میان عاشورا
حفظ کن مادر ، آبرویش را

بدنش زیر سم مرکب ها
روی تل داد میزنی اما...
هیچکس نیست یاورت باشد
تویی و خیمه ی کبوترها

کوفه و شام میروی مادر
پشت هر کوه غصه را خم کن
با حیا دخترم ، عزیز دلم
معجرت را مدام محکم کن

زینب آرام زیر لب میگفت:
لحظه ای وا نمی دهم مادر
می دهم تک تک عزیزانم
معجرم را نمی دهم مادر


✍️ #پوریا_باقری


تعداد بازديد : 546
پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 11:05
نویسنده:
نظرات(0)
شکسته می نویسم ماجرای کوچه و در را

السلام علیک ایتها الصدیقه الشهیده


شکسته می نویسم ماجرای کوچه و در را
کسیکه باورش دارد گرفته حال مضطر را

علی با سبقه ی خیبر خجل از روی زهرا شد
چو دیده بین نامردان قد رعنای یاور را

رخی که همسرش پوشانده اسرار نهان دارد
ندیده مرتضی آن هجمه ی مابین معبر را

کبود و پر شکسته، خون چکان و خسته می آید
شکایت از دو تن دارد، نگوید داغ دیگر را

سپر شد، بار خود را نذر مولا پر خطر کرده
بنازم کار کوثر را، بنازم شان مادر را

زمان گفت و گو با تو عاشقی ها بود
دگر با رفتنت بردی تمام عشق حیدر را

علی احمدیان -جنت


تعداد بازديد : 640
پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 11:05
نویسنده:
نظرات(0)
درِشکسته مرا آخرش شکستم داد

فاطمه جان...

درِشکسته مرا آخرش شکستم داد

ببین که میخِ درِ خانه کار دستم داد

محمد حسن بیاتلو


تعداد بازديد : 480
پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 11:04
نویسنده:
نظرات(0)
توان واژه کجا و مدیح گفتن او؟

توان واژه کجا  و مدیح گفتن او؟
قلم قناری گنگی ست در سرودن او

کشاندنش به صحارّی شعر ممکن نیست
کمیت معجزه لنگ است پیش توسن او

چه دختری ، که پدر پشت بوسه ها می دید
کلید گلشن فردوس را به گردن او

چه همسری ، که برای علی به حظّ حضور
طلوع باور معراج داشت دیدن او

چه مادری ، که به تفسیر درس عاشورا
حریم مدرسه ی کربلاست دامن او

بمیرم آن همه احساس بی تعلق را
که بار پیرهنی را نمی کشد تن او

دمی که فاطمه تسبیح گریه بردارد
پیامی می چکد از چلچراغ شیون او

از آن ز دیده ی ما در حجاب خواهد ماند
که چشم را نزند آفتاب مدفن او

غلامرضا_شکوهی


تعداد بازديد : 514
پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 11:04
نویسنده:
نظرات(0)
گهواره نیست کودکی ات را فلک ، که هست


حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها

گهواره نیست کودکی ات را فلک ، که هست
فرمانبر تو نیست سما تا سمک ، که هست

وقتی به خواب می روی ، ای کوثر کثیر!
لالایی خدیجه نباشد ، ملک که هست

آن روزه ی سه روزه نیازی به نان نداشت
ای زخمی محبتَ عالم! نمک که هست

وقتی حضور غصّه تو را آب می کند
اشک علی نشسته برای کمک که هست

مردیم از فراق تو ، دل با چه خوش کنیم؟
قبری که نیست از تو به جا؟ یا فدک که هست؟

نقش کبود شانه ات از ضربه های در
بر شانه ی شبان سیه نیست حک ، که هست


 

غلامرضا_شکوهی


تعداد بازديد : 235
پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 11:03
نویسنده:
نظرات(0)
نخواستم بنویسم که در خطر بوده ست

نخواستم بنویسم که در خطر بوده ست
گلی که زیرلگدهای حمله ور بوده ست

به هر "در"ی که زدم باز ، باز شد روضه
دلم همیشه در این غصه"در"به "در" بوده ست!

چه شد که جوهرشعرم به رنگ نیلی شد
و سرخ شد رخش از این که بی خبر بوده ست!

قلم رها شد و اول نوشت اینگونه:
گلی که پاره ی جسم پیامبر بوده ست

پس از تمام سپس ها رسید آنجا که
هم او که جان نبی بوده پشت در بوده ست

نوشتم "آتش" و شعرم نسوخت ، این آتش
به لطف واژه ی "زهرا"ست  بی اثر بوده ست

برای کشتن محسن  بهانه ها این بود
همین که فاطمه مادر، علی پدر بوده ست !

دری توان علی را  گرفت و پرسیدم
مگر که از در خیبر بزرگتر بوده ست؟!

علی که قدرت یک  دست او میان نبرد
به قدر قدرت و زورچهل نفر بوده ست!

چگونه شد که سپر شدبرای او زهرا
علی همان که به هر جنگ بی سپر بوده ست

امیرتیغ دوسر طعنه  هافراوان خورد
ز مارها که زبان هایشان دوسر بوده ست!

و بیت بیت غزل شد شبیه یک کوچه
دلم گرفت و نوشتم علی اگر بوده ست...
***

قلم به دست من آمد دوباره ساکت شد
قلم نخواست بگوید که درخطر بوده ست

و نام قاتل او را میان قافیه ها
نشد بیاورد و گفت "میخ در" بوده ست!!!
.
.
#محسن_کاویانی


تعداد بازديد : 221
پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 11:03
نویسنده:
نظرات(0)
حرام گشته به آتش، جدا شده است ز نار

فَطَمَت هي و شيعَتُنا مِنَ النّار
.
.
حرام گشته به آتش، جدا شده است ز نار
به نام فاطمه،حيران نام فاطمه ام
نگفته حاجتمان را روا كند بانو
هميشه شكر گذار مرام فاطمه ام
تمامي بركات از علي و آل عليست
خوشم كه پيروِ اين يك پيام فاطمه ام
سه روز روزه گرفت و غذا به سائل داد
تمام عمر گداي صيام فاطمه ام
چهل نفر همه در جنگ با علي بودند
عجيب در عجب از اين قيام فاطمه ام

مهدي داوري


تعداد بازديد : 507
پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 11:02
نویسنده:
نظرات(0)
طرز نفس کشیدنش امشب عوض شده

طرز نفس کشیدنش امشب عوض شده

چیزی به پرکشیدن مادر نمانده است

علی_علی_بیگی


تعداد بازديد : 279
پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 11:02
نویسنده:
نظرات(0)
داغ تو را چو شمعِ شبِ تار می‌گریست

داغ تو را چو شمعِ شبِ تار می‌گریست
میرفت از خود و زغمت زار می‌گریست

بر لرزه می‌فتاد چرا شانه‌ی خدا
وقتی که بر تو حیدر کرار می‌گریست
.
اول گداختیم و سپس خون گریستیم
آن‌گونه که ز داغ تو مسمار می‌گریست

از دل چگونه گریه نجوشد؟ که آن میان
دلداده ناله می‌زد و دلدار می‌گریست

هرگاه سر به شانه‌ی هم می‌گذاشتند
در می‌کشید آهی و دیوار می‌گریست

حیدر اگرچه از گل رو اشک پاک کرد
شبنم دهد گواه که گلزار می‌گریست


محمد جواد مرادخانی


تعداد بازديد : 237
پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 11:01
نویسنده:
نظرات(0)
امروز حالت بهتر است اما انگار ، طور دیگری هستی

مرثیه حضرت زهرا (سلام الله علیها)


امروز حالت بهتر است اما
انگار ، طور دیگری هستی
پوشیه ات را باز کردی و ...
معجر به پیشانی خود بستی

امروز بوی نان تو آمد
خانه دوباره گرم شد زهرا
گفتم خدا را شکر انگاری
تو ماندنی هستی در این دنیا

یک دست بر جارو گرفتی و...
یک دست دیگر بر کمر داری
خانه خرابم کرده ای بانو
از حال و روز من خبر داری؟

بعد از سه ماه و پنج روز حالا
روی تو را دیدم امید من
انگار خیلی فرق کردی ای...
"تازه جوان" مو سپید من

ای با صلابت ، همسر حیدر
قامت کمانت کرده این دنیا
جان علی کمتر بزن جارو
دلخوش نکن این بچه هایت را

زینب به جای تو در این مدت
در کار "خانه" محشری کرده
این روزها در حق این خانه
هم "مادری" هم "خواهری" کرده

انگار حرف رفتنت ، حتمی است
انگار تنها میشود ، حیدر
باشد ، خداحافظ عزیز من
ای تکیه گاه فاتح خیبر

یادت بماند وعده گاه ما
گودال خون آلود عاشورا
آنجا که نیزه رو به پایین و...
فریاد زینب ، میرود بالا


پوریا_باقری


تعداد بازديد : 193
پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 11:00
نویسنده:
نظرات(0)
نشسته ام به کنار تو باز کن چشمت

بسم الله الرحمن الرحیم
«یَا فَاطِمَةُ كَلِّمِینِی فَأَنَا ابْنُ عَمِّكَ عَلِیُّ»

نشسته ام به کنار تو باز کن چشمت
علی بدون تو در این جهان نمی ماند
دو زانویش به بغل زینبت هراسان است
ببین حسین کنار تو «حمد» می خواند
ز چه حسن به رخت اینچنین نگاه کند
ز راز کوچه فقط اوست خوب می داند
کبودی رخ و سیلی و چادر خاکی
چگونه این غم سنگین به سینه بنشاند
چه گفته ای تو به فضه دلش پرآشوب است
هماره بر لبش «امن یجیب» می راند
مدینه شهر غریبی است هرکه را دیدم
مقابل رخ من چهره را بپوشاند
نشان آن لگد و تازیانه بر بدنت
خدای، ریشه آن دست و پا بخشکاند
وصیتی که نمودی به من چنان سخت است
دعا نما که علی بر تو صبر بتواند
چگونه جسم تو را شب به خاک بسپارم
ز فضه خواه که اطفال تو بخواباند

زهیر دهقانی آرانی


تعداد بازديد : 243
پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 10:52
نویسنده:
نظرات(0)
کنارِ احمدِ خاتم، خدیجه‌ی کبرا

مدح و ثنای حجه الله علی الحجج
عصمه الله الکبری، انسیه‌ی حورا، حضرتِ فاطمه‌ی زهرا، سلام الله علیها

کنارِ احمدِ خاتم، خدیجه‌ی کبرا
ظهورِ نورِ علی نور، می‌شود زهرا

همان که از لَمَعانش جوانه‌های بهشت
ز عرش سر زند و عشق را دهد معنا

نکاحِ عصمت و حکمت، شهادت است بَرَش
مبارک است عروسیِ سمع و عینِ خدا

اگر نبود بتول و حدیثِ سبزِ کِساء
کویرِ تیره‌ی غم بود و آستانِ بلا

اگر نبود بتول و قبولِ عصمتِ او
نبود بر سرِ ما آسمانِ آلِ عبا

در این سپهر اگر پَر زنند آدمیان
زمین ز شرم، زند سر به آفتابِ سما

اگر که شیرزنِ کربلاست نورِ دمشق
وگر که خونِ حسین است خاکِ کرب و بلا ،

وگر بشر متنسّم شود به روضه‌ی خُلد
رهد ز دوزخِ شرّ و رسد به باغِ لقا ،

وگر کنون که لهیبِ تجمّلاتِ بلیس
به آب‌پاشیِ ایمان و دین شود اطفا ،

بساطِ نعمتِ امّ الائمّه است و به‌حق
نهاده‌ نام بر او عرش، حُرّه‌ی حورا

مدافعِ حرمِ بوتراب و ارثِ رسول
مقابلِ عَلَمِ کفر، با صدای رسا

«تو ارث می‌بری و من ز ارث محرومم ؟ ،
به جُرمِ این که منم دختِ مصطفی ! عجبا »

فدک، مشابهِ املاکِ خاکیان نبوَد
که جبرئیلِ ملَک، باغبان بوَد آن‌جا

قباله‌اش همه از برگ‌های رضوان است
نگینِ ختمِ نبوّت، نشانِ فتحِ ولا

کنون که غصبِ فدک، غصبِ جنّت است، ببین
که بر نتابد سدِّ بهشت را عذرا

فدک ستاندن، غصبِ ولایتِ علوی است
صلات یعنی: سبحانَ ربّیَ الاَعلی

هر آن‌که ظلم بر این خاندان کند، جانش
ز خوانِ معرفت و دین، ندیده نان و نوا

مگر نگفت رسولِ امین که «آذانی»
هر آن‌که فاطمه را رنج داد و «آذاها»

ز خشمِ فاطمه، حق می‌رود به جلوه‌ی خشم
چنین بُوَد که عقب مانده امّتِ طاها

اگر به فاطمه اکنون رسد کلیدِ فدک
یقین بدان که مسلمان شوند انسان‌ها

نه کفر مانَد بر جا، نه تیغِ تکفیری
شود هویدا، معنای والَ مَن والا ...

حمیدرضا شیرعلی مهرآیین


تعداد بازديد : 245
پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 10:51
نویسنده:
نظرات(0)
از زنـدگیِ بـی تـو دگـر سیـر شـدم

از زنـدگیِ بـی تـو دگـر سیـر شـدم

من خانه نشین شـدم زمینگـیـر شـدم

در مـاتـم تـو فـاطمـه جـان میمـیـرم

تو پیـر شدی بـه پـات من پیـر شدم

مصطفی_محمـدی


تعداد بازديد : 252
دوشنبه 09 اسفند 1395 ساعت: 11:14
نویسنده:
نظرات(0)
جای آتش، شمع گر سوسو بگیرد بهتر است

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَاَبیها و َبَعْلِها وَبَنیها
.
جای آتش، شمع گر سوسو بگیرد بهتر است
شمع اصلا آتش از یک سو بگیرد بهتر است

باعث زحمت شود اصلا اگر شانه زدن
گاه روی صورتی را مو بگیرد بهتر است

اینکه می خواهد بگوید بهترم این خوب نیست
اتفاقاً دست بر زانو بگیرد بهتر است

بی تعادل درمیان خانه جارو می زند
کشتی بی بادبان پهلو بگیرد بهتر است

گرچه می ارزد به شادی علی این اتفاق
فضه از دستش ولی جارو بگیرد بهتر است

 برخلاف آنچه می گویند با این حال و روز
هرچه زهرا از علی اش رو بگیرد بهتر است

از علی رو را بپوشاند ولی پیش حسن
اتفاقاً دست بر بازو بگیرد بهتر است

مهدی_رحیمی_زمستان


تعداد بازديد : 232
دوشنبه 09 اسفند 1395 ساعت: 11:14
نویسنده:
نظرات(0)
صفای دورو برم فاطمه تو گریه نکن

صفای دورو برم فاطمه تو گریه نکن
گل شکسته پرم فاطمه تو گریه نکن

تمام غصه ی عالم برای قلب علی  
عزیز و تاج سرم فاطمه تو گریه نکن

زگریه ی تو شرر در دلم زبانه کشد
ببین دو چشم ترم فاطمه تو گریه نکن

فدای تو تن حیدر شود یگانه ی من
ستاره و قمرم فاطمه تو گریه نکن

نگو تو با نگهت حیف علی پدر نشدی
ز رفتن پسرم فاطمه تو گریه نکن

عزیز شیر خدا از تنت نمانده دگر
دو نیم شد جگرم فاطمه تو گریه نکن
 
به یاری تو نگارا دل علی گرم است
پناه من سپرم فاطمه تو گریه کن

قسم به تو که مرا ناله ات به هم ریزد
ترنم سحرم فاطمه تو گریه نکن   

غم عظیم زمین خوردنت بس است بانو
دگر مزن شررم فاطمه تو گریه نکن

برای دلخوشی زینب و حسین و حسن
تمامی ثمرم فاطمه تو گریه نکن

رضا آهی


تعداد بازديد : 328
دوشنبه 09 اسفند 1395 ساعت: 11:10
نویسنده:
نظرات(0)
هنوز وقتِ نمازت پرِ تو می‌اُفتد

هنوز وقتِ نمازت پرِ تو می‌اُفتد
به رویِ شانه‌یِ زینب سَرِ تو می‌اُفتد

بگیر چهره ولی عاقبت که می‌دانم
نگاهِ من به دو پلکِ ترِ تو می‌اُفتد

حسین پا شُد و یک دفعه پیشِ تو اُفتاد
از آن به بعد ببین دخترِ تو می‌اُفتد

کَمر خمیده‌یِ این خانواده پا نَشَوی...
که باز ساقه‌یِ نیلوفرِ تو می‌اُفتد

بخواب سُرفه برایَت بَد است می‌شِکنی
تَرَک به هر طرفِ پیکرِ تو می‌اُفتد

تو خنده می‌کنی و شهر هم که می‌خندد
نگاه جمع که بر شوهرِ تو می‌اُفتد

حواسِ من به درِ خانه بود می‌گفتم
اگر که در شِکَنَد بر سرِ تو می‌اُفتد

شکسته شد در و از آن به بعد میبینم
هنوز خون رویِ بسترِ تو می‌اُفتد

نبود باورم اینکه مقابلم آنجا
که ردِ شعله رویِ معجر تو می‌اُفتد

فقط سفارش پیراهن است و زیرِ گلو
همینکه چشمِ تو بر دخترِ تو می‌اُفتد

حسین را تو بغل میکنی و میخوانی
چقدر لطمه به انگشترِ تو می‌اُفتد

عزیز من به زمین می‌خوری و می‌بینی
درست پیشِ سَرَت مادرِ تو می‌اُفتد

حسن لطفی


تعداد بازديد : 341
یکشنبه 08 اسفند 1395 ساعت: 6:03
نویسنده:
نظرات(0)
شکسته شد کمرم فاطمه زجا برخیز

شکسته شد کمرم فاطمه زجا برخیز
ترحمی بنما یار باوفا برخیز

بدون تو به زمین میخورد یل یلها  
سلاله ی نبوی جان مرتضی برخیز  

چراغ خانه ی من قوت دلم زهرا
گره ز کار علی وا کن و بیا برخیز   

غریب گشتم و بشنو تو التماس مرا
بیا برای رضامندی خدا برخیز

غریق ترس عجیبی ببین شده حسنم
تسلیه دل لرزان مجتبی برخیز

ببین که گیسوی زینب به شانه محتاج ست

  دلش تو خوش کن و ای نازنین ما برخیز  

ببین فتاده حسین ات ز رنگ و رو زهرا  
بیا به نور دو عین ات، گل ولا برخیز   

دلم شکسته و زخمی و کوه دردم من  
به اشک دیده ی این خسته، دلربا برخیز

به پای درد تو من رفته ام از این دنیا
ببخش بر تن بی جان من بقا برخیز  

بیا زکیه دوباره تو مهربانی کن  
پناه شیر خدا معنی صفا برخیز

رضا_آهی


تعداد بازديد : 237
یکشنبه 08 اسفند 1395 ساعت: 5:59
نویسنده:
نظرات(0)
شعر باران خورده ام بادست تضمین ، تر شده

شعر باران خورده ام بادست تضمین ، تر شده
قصه ی فرهاد ، با غم هایِ شیرین تر شده !!

زیرِ قطره قطره ، دانه دانه مصرع ساختم
باهمین تصویر رؤیایم نمادین تر شده

مدتی که گوش هایم ازصدا سنگین شدند
سایه ات هم  پیش رویم ، ماه ، سنگین تر شده

نه به دل ، نه در برِ چشمم ، نمی بینم تورا
عیب اصلی ازمن است این چشم خودبین تر شده

آن زمان که بود بابایت علی(ع) ، دین مُرده بود
حال که تونیستی... ، این شهر بی دین تر شده

وای بابایت علی (ع) ، قربانِ اشکش هستیَم
من بمیرم که دلش غمیگین و غمگین تر شده...

روی پیشانیش ازغربت کمی خط مانده بود
که زداغ فاطمه(س)مخروب و پُرچین تر شده

بارهامیدید بعد از کوچه و آن ماجرا
روی‌زهرا(س)،بسترزهرا(س)چه‌خونین ترشده

ابراهیم روشن روش


تعداد بازديد : 289
یکشنبه 08 اسفند 1395 ساعت: 5:54
نویسنده:
نظرات(0)
درس کرامت پیش او حاتم ببیند

درس کرامت پیش او حاتم ببیند
درس حیا و مادری مریم ببیند

إنسیة الحوراست و قطعا محال است
کُنه کمالش را بنی آدم ببیند

تا پای جان پای امامش ماند زهرا
حیدر سپر دارد همه عالم ببیند

آن در که پیغمبر از آن بی اذن نگذشت
حالا هجوم چند نامحرم ببیند

با میخ و آتش داده شد اجر رسالت
باید بیاید حضرت خاتم ببیند

در کوچه طفلی را تصور کن که ناگه
از ضرب سیلی مادرش مبهم ببیند

دیگر حسن در خواب مادر را همیشه
با صورتی نیلی و قدی خم ببیند

از غربت کوچه غم گودال پیداست
جایی که زینب پیکری دَرهم ببیند

بین حرامی ها سر عمامه دعواست
حالا تصور کن که مادر هم ببیند

ای ساربان بس کن...چه میخواهی ز جانش؟
زهرا چگونه غارت خاتم ببیند؟

مرضیه نعیم امینی


تعداد بازديد : 417
شنبه 07 اسفند 1395 ساعت: 7:57
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 177
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف