حضرت حمزه (ع)

حضرت حمزه (ع)

حضرت حمزه (ع)

حضرت حمزه (ع)

حضرت حمزه (ع)
حضرت حمزه (ع)
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
حمزه سید الشهدا(ع)-شهادت ای آن که نور عشق و شرف در جبین توست روشن سرای دل زچراغ یقین توست تو حمزه ای

حمزه سید الشهدا(ع)-شهادت

 

ای آن که نور عشق و شرف در جبین توست

روشن سرای دل زچراغ یقین توست

تو حمزه ای و آینه ی جان مصطفی

عشق و امید در همه جا همنشین توست

در یاری رسول خدا، جان دشمنان

آتش گرفته از نفس آتشین توست

مهر  رسول نور تو را برده سوی نور

این رشتۀ سعادت و حبل المتین توست

بر روی مرگ خنده زدی در شب وداع

تا گفت مصطفی که شب آخرین توست

ای سرو سربلند و سرافراز باغ دین

از چه به خاک غم ،سر شور آفرین توست

ازآن زمان که ریخته خونت به روی خاک

صحرای لاله زار احد شرمگین توست

ای مصحف عظیم رشادت ، شهادتت

حسن ختام و مطلع فصل نوین توست

از اشک فاطمه زدل خاک گل دمید

آن جا که زیر خاک تن نازنین توست

آمد احد«وفایی» وگفتا که این حریم

تصویری از شجاعت و عزم متین توست

 

سید هاشم وفائی


تعداد بازديد : 237
چهارشنبه 30 تیر 1395 ساعت: 15:32
نویسنده:
نظرات(0)
حمزه سید الشهدا(ع)-شهادت بنویسیم از مسیر بهشت باید از این سعود پاک نوشت باید از عزتی فرا تر گفت نه

حمزه سید الشهدا(ع)-شهادت

 

بنویسیم از مسیر بهشت

باید از این سعود پاک نوشت

باید از عزتی فرا تر گفت

نه عمو ، یاور پیمبر گفت

تا که آن پیر سر بلند آمد

نفس هر که بود بند آمد

آمده عبد عشق خود باشد

مرد رزم آور احد باشد

سمت او تا که هر که می آید

لرزه ای حول مکه می آید

جهل اعراب را به رزم آورد

قلم این جلوه را به نظم آورد

گر که الگوی هر نبرد شده

او جوانیست پیرمرد شده

خون کفر از شجاعتش جاری

دین حق در ابهتش جاری

شرح صدرش به قدر اسلام و

شیر مردان صدر اسلام و

قدر ظرفش اگر چه ظرفی نیست

چشمه ای از علی ست حرفی نیست

سجده ی عشق او قبول شده

بازوی لشکر رسول شده

دین کجا کار با نفر دارد ؟!!

چه کسی این وسط جگر دارد !؟

مرد وقتی که نیتش زیباست

در ره حق حمیتش زیباست

کشته ی غمزه ی رسول الله

حضرت حمزه ی رسول الله

عشق اینگونه جلوه گر می شد

حمزه اینگونه خون جگر می شد

رقص خون در مقابل دلبر

پیش چشمان اشک پیغمبر

خون به مردان رند می آید...

و صد افسوس هند می آید

بدنی پاره پاره واویلا

دل بی راه چاره واویلا

کار این دل چه چیز جز آه ست

وای من چون صفیه در راه است

از خجالت زمین خجل شده بود

خاک از خون حمزه گل شده بود

خواهرش می رسید وا می ماند

باید این نعش پاره را پوشاند

احمد آرام عباش را وا کرد

خار و خاشاک را مهیا کرد

قصه با این رویه می گذرد

غصه های صفیه می گذرد

قاتلش آن طرف عرق می خورد

برگ تاریخ دین ورق می خورد

صحبت از یک عموی دیگر شد

غم و اندوه شیعه از سر شد

روضه هایی که مو به مو گفتند

کودکانی عمو عمو گفتند

شده اوضاع خیمه ها در هم

دشت و یک مشت مرد نا محرم

تا عمو رفت هی کتک خوردند

بی هوا گوشواره را بردند

کاش اینجا هم ای نبی بودی

فکر اندوه زینبی بودی !!

چه عذابی کشید این خواهر

تا به نیزه رسید این خواهر

پیش چشمان خواهری مضطر

رفته بر روی نی ز پهلو سر

 

مجتبی کرمی


تعداد بازديد : 231
چهارشنبه 30 تیر 1395 ساعت: 15:31
نویسنده:
نظرات(0)
غزوه ی ذوالعشیره در مدحت اتّکا کرده است بر ابواء شیر میدان روزهای نبرد قوت بازوی رسول الله پسر مشرک

غزوه ی ذوالعشیره در مدحت
اتّکا کرده است بر ابواء
شیر میدان روزهای نبرد
قوت بازوی رسول الله

 

پسر مشرک ابوطلحه
حتما از ضربه ی تو دم زده است
رقص شمشیر حیدری وارت
غزوه ی بدر را رقم زده است

در احد مثل شیر جنگیدی
یک نفر در کمین جان تو بود
بعد تو غصه ی سپاه خدا
غصه ی زخم بی امان تو بود

ناله زد حضرت رسول الله
از غم هجر سیدالشهدا
فاطمه گریه کرد حضرت گفت
ما اَصابَ بِمِثلِکَ اَبَداً

چه قَدر داغ بر دلم مانده
چه کسی حمزه ی مرا کشته
از خدا بی خبر غریبانه
حمزه ام را چه بی حیا کشته

جگرش را گرفت بر دندان
تا که آتش زند به هر جگری
بدنش را چطور مثله کرد
که نمانده دگر از او اثری

سینه ی حمزه را دریدندو
جگرش را بخورد هم دادند
من بمیرم میان این صحرا
چه کسانی به جانش افتادند

تا صفیه به دیدنش آمد
حمزه اش را غریب و تنها دید
بدن مثله برادر را
بروی خاک داغ صحرا دید

من بمیرم برای زینب که
شاهدضربه های آخر بود
آن چه او را عذاب داد آن روز
ناله جانگداز مادر بود

نیزه داران هجوم آورند
یک نفر می کشید مویش را
یک نفر پا گذاشت روی تنش
تا بّبُرد رگ گلویش را

محمدصادق باقی زاده


تعداد بازديد : 177
چهارشنبه 30 تیر 1395 ساعت: 15:14
نویسنده:
نظرات(0)
ای مسیحا دم رسول الله چون علی مرهم رسول الله سپر محکم رسول الله عزّت پرچم رسول الله حمزه، ای افتخار

ای مسیحا دم رسول الله
چون علی مرهم رسول الله
سپر محکم رسول الله
عزّت پرچم رسول الله

حمزه، ای افتخار اسلامی
مظهر اقتدار اسلامی

در عبادت قیامتی داری
با مناجات اُلفتی داری
بین میدان شجاعتی داری
به علی چه ارادتی داری
آسمان زیر گام های شماست
آخر عشق ابتدای شماست

قد احمد ز غصّه ات تا شد
تا که یک نیزه بر تنت جا شد
آه بالا سرت چه غوغا شد
بر سَرِ غارت تو دعوا شد
لشگری دور پیکرت آمد
جگرت را زنی به دندان زد

گرچه خیلی بلا سرت آمد
گرچه قاتل برابرت آمد
تا کنار تو خواهرت آمد
یک عبا روی پیکرت آمد
تا نبیند صَفیه حالت را
وای از روضه های کرب و بلا

کربلا دِشنه دارها بودند
یک نفر نه هزارها بودند
وسط نیزه زارها بودند
روی سینه سوارها بودند
آبروی قبیله غارت شد
پیش زینب به تن جسارت شد

حرم الله در خطر افتاد
ردّ شلاّق بر کمر افتاد
خواهری بین صد نفر افتاد
بین بازار و هر گذر افتاد
همه دیدند ضعف تن ها را
مَردها می زدند زن ها را

شاعر؟؟؟


تعداد بازديد : 311
چهارشنبه 30 تیر 1395 ساعت: 15:13
نویسنده:
نظرات(0)
مسافر دیار ری ، ز حلقه ی بلا منم آن که بود زیارتش ، شبیه کربلا منم من از تبار عترتم ، ز خاندان عصمتم ک

مسافر دیار ری ، ز حلقه ی بلا منم
آن که بود زیارتش ، شبیه کربلا منم

من از تبار عترتم ، ز خاندان عصمتم
کشته ی جام محنتم ، همسفر بلا منم

 

منم به کوی دل مقیم ، عبد خداوند عظیم
منم کریم بن کریم ، زاده ی مجتبی منم

فروغ شمع انجمن ، امیر وادی سخن
نواده ی نسل حسن ، ز آل مرتضی منم

نور خدای دادی ام ، به راه حق منادی ام
عبد امام هادی ام ، ولی اولیا منم

چهار امام دیده ام ، حدیثشان شنیده ام
رنج و بلا کشیده ام ، وارث نینوا منم

به ری هر آن که زائر است ، به کربلا مسافر است
به اهل عشق ظاهر است ، که کعبه ی ولا منم

مهر دیار مشرقین ، به فاطمه نور دوعین
ناله زن داغ حسین ، به اشک و گریه ها منم

شبیه او شدم غریب ، به راه دلبر و حبیب
اجل بود مرا طبیب ، به غصه آشنا منم

غریب دور از وطنم ، لاله ی دشت و دمنم
عبد شه بی کفنم ، بر او به اقتدا منم

دلم که بین سینه بود ، به هر تپش نوحه سرود
به محنت ماه کبود ، اسیر و مبتلا منم

در دل من به زمزمه ، بزم عزاست قائمه
کشته ی داغ فاطمه ، ز جور اشقیا منم

محمد مبشری


تعداد بازديد : 275
چهارشنبه 30 تیر 1395 ساعت: 14:40
نویسنده:
نظرات(0)
حمزه که جان عالم و آدم فدای او لب باز می‌کنم که بگویم رثای او مردی که در شجاعت و هیبت نمونه بود در غی

حمزه که جان عالم و آدم فدای او
لب باز می‌کنم که بگویم رثای او

مردی که در شجاعت و هیبت نمونه بود
در غیرت و شکوه و شهامت نمونه بود

الگوی اهل سرّ و یقین بود طاعتش
یعنی زبانزد همه می‌شد عبادتش

شیر خدا و شیر نبی، فارس العرب
در انتهای جاده‌ی مردانگی، ادب

هم یکه تاز عرصه‌ی جنگ و نبردها
هم آشنای بی کسی اهل دردها

هنگام رزم و حادثه مردی دلیر بود
خورشید آسمانی و روشن ضمیر بود

بالا گرفت روز اُحد تا که کارزار
شد آسمان روشن آن روز تارِ تار

آتشفشان چشم اُحد هم گدازه ریخت
از بس از آسمان و زمین خون تازه ریخت

حمزه در آن میانه که گرم قتال شد
کم کم برای حمله‌ی‌ دشمن مجال شد

آنقدر روبهان به شکارش کمین زدند
تا نیزه‌ای به سینه‌ی آن نازنین زدند

حمزه که رفت قلب رسول خدا شکست
خورشید چشم‌های رئوفش به خون نشست

لبریز زخم بود و جراحت دل نبی
از دست رفته بود همه حاصل نبی

میدان خروش ناله‌ی‌ واویلتا گرفت
عالم برای غربت حمزه عزا گرفت

جانم فدای پیکر پاک و مطهرش
جانم فدای زخم فراوان پیکرش

اما هنوز غربت آن روز مانده بود
داغی عظیم بر دل عالم نشانده بود

خواهر کنار جسم برادر رسید و بعد
آهی ز داغ لاله‌ی پرپر کشید و بعد

پیمانه‌های صبر دل او که جوش رفت
آنقدر ناله زد که همان جا ز هوش رفت

اما دلم گرفته از اندوه دیگری
دارم دوباره ماتم مظلومه‌خواهری

زینب غروب واقعه را غرق خون که دید
از خیمه تا حوالی گودال می‌دوید

ناگاه دید در دل گودال قتلگاه
درخون تپیده پیکر سردار بی‌سپاه

«پس با زبان پُر گله آن بضعه‌ی‌ بتول
رو کرد بر مدینه که یا أیها الرسول

این کشته‌ی‌ فتاده به هامون حسین توست
این صید دست و پا زده در خون حسین توست»

یوسف رحیمی


تعداد بازديد : 178
چهارشنبه 30 تیر 1395 ساعت: 14:40
نویسنده:
نظرات(0)
از شیر غیر از شیر بودن برنمی آید یعنی که درپای شما جز سر نمی آید از سینه ات جز عشق احمد درنمی آید مثل �

از شیر غیر از شیر بودن برنمی آید
یعنی که درپای شما جز سر نمی آید
از سینه ات جز عشق احمد درنمی آید
مثل تو درکل عرب دیگر نمی آید
تو حمزه ای سنگر شدی حتی پیمبر را
اسم تو تارومار کرده کل لشگررا
وقتی که افتادی زمین دین هم زمین افتاد
پای تنت پیغمبر اکرم زمین افتاد
حتی امیرالمومنین محکم زمین افتاد
زهرا میان خانه ازاین غم زمین افتاد
مثله شدی یعنی عبا لازم شدی دیگر
بالاترین داغ بنی هاشم شدی دیگر
بالا تنت آمد همینکه خواهری جان داد
حرف عبا شد پابه پایش مادری جان داد
با روضه های ثانی پیغمبری جان داد
شمشیرها آمد علی اکبری جان داد
یک کوچه وا شد ازروی مرکب سوار افتاد
کل حرم مثل علی به احتضار افتاد
آیات قرآن را روی سرنیزه ها بردند
سر را جدا بردند و پیکررا جدا بردند
کار جوانان شد علی را بانوا بردند
با چه عذابی نوررا بین عبا بردند
عمه اگربیرون نمی آمد پدر میمرد
بابا خودش دروقت تشییع پسر میمرد


سید پوریا هاشمی


تعداد بازديد : 189
سه شنبه 29 تیر 1395 ساعت: 18:49
نویسنده:
نظرات(0)
شعر روضه حضرت حمزه سیدالشهداء (ع) تا همیشه غمت بر این دلهاست گریه بر تو سفارش طاها ست در مقامت همین

شعر روضه حضرت حمزه سیدالشهداء (ع)


تا همیشه غمت بر این دلهاست

گریه بر تو سفارش طاها ست

در مقامت همین بس است نبی

گفت حمزه سیدالشهدا ست

 ای عموی نجیب پیغمبر

تکیه گاه غریب پیغمبر

اسدالله غزوه های رسول

وقت غمها حبیب پیغمبر

همه جا یار مصطفی بودی

تو مددکار مصطفی بودی

هر زمانی که اذیتش کردند

تو طرفدار مصطفی بودی

رفتی و در مدینه غوغا شد

باب توهین به مصطفی وا شد

بعد پیغمبر و تو و جعفر

آتش کینه سهم زهرا شد

من بمیرم چه بر سرت آمد  

چه به احوال پیکرت آمد

عالمی سوخت آن زمانی که

سر نعش تو خواهرت آمد

خواهرت قد کمان رسید از راه

ضجه میزد به ناله ای جانکاه

تا که چشمش به پیکرت افتاد  

گفت وا حمزتا ! رسول الله

 خواهر تو ندید پیکر تو  

که چه آورده هند بر سر تو

خارها و عبا کمک کردند

که نمیرد عزیز خواهر تو


خواهرت را کسی اسیر نکرد

از خجالت که سر به زیر نکرد

دختر نازدانه ات هرگز

گیسویش بین پنجه گیر نکرد



ابوالفضل عطاری
 


تعداد بازديد : 225
دوشنبه 28 تیر 1395 ساعت: 9:29
نویسنده:
نظرات(0)
شعر شهادت حمزه سیدالشهدا علیه السلام تا همیشه غمت بر این دلهاست گریه بر تو سفارش طاها ست در مقامت �

شعر شهادت حمزه سیدالشهدا علیه السلام

تا همیشه غمت بر این دلهاست
گریه بر تو سفارش طاها ست

در مقامت همین بس است نبی
گفت حمزه    سیدالشهدا ست
......
ای عموی نجیب پیغمبر
تکیه گاه غریب پیغمبر

اسدالله غزوه های رسول
وقت غمها حبیب پیغمبر
.........
همه جا یار مصطفی بودی
تو مددکار مصطفی بودی

هر زمانی که اذیتش کردند
تو طرفدار مصطفی بودی
. ........

رفتی و در مدینه غوغا شد
باب توهین به مصطفی وا شد

بعد پیغمبر و تو و جعفر
آتش کینه سهم زهرا شد
.........
من بمیرم چه بر سرت آمد
چه به احوال پیکرت آمد

عالمی سوخت آن زمانی که
سر نعش تو خواهرت آمد
.........
خواهرت قد کمان رسید از راه
ضجه میزد به ناله ای جانکاه

تا که چشمش به پیکرت افتاد
گفت وا حمزتا !    رسول الله
........
 خواهر تو ندید پیکر تو
که چه آورده هند بر سر تو

خارها و عبا کمک کردند
که نمیرد عزیز خواهر تو
.......


خواهرت را کسی اسیر نکرد
از خجالت که سر به زیر نکرد

دختر نازدانه ات هرگز
گیسویش بین پنجه گیر نکرد
..........

ابوالفضل عطاری

 


تعداد بازديد : 171
دوشنبه 28 تیر 1395 ساعت: 9:27
نویسنده:
نظرات(0)
عمویم حمزه یاری با وفا بود حبیب و یاور دین خدا بود سپاهِ لشگرم را، بود رهبر شهیدان را امیر و شاه و سر�

عمویم حمزه یاری با وفا بود
حبیب و یاور دین خدا بود
سپاهِ لشگرم را، بود رهبر
شهیدان را امیر و شاه و سرور

 

جوانمردی غلامِ حلقه گوشش
فتوت بوده، مست و، جرعه نوشش
شجاعت، عاشقِ مردانگی اش
مروَّت، کرده عمری بندگی اش
خدیجه، همسر و هم یارِ من بود
ابوطالب، به شِعب، غمخوارِ من بود
چو آن دو از برِ من، پَر کشیدند
علی و حمزه، بر یاری دویدند
علی دائم به حالِ پاسداری
عمو می زد به دشمن، زخمِ کاری
عمویم با غم و درد و محن، ساخت
به راهِ عشقِ من دین و دلش، باخت
به میدانِ قضا، سرلشگر من
به وقتِ بی کسی، او یاورِ من
به هر میدان، جلودارِ سپه بود
نمک نشناس ها، او بی گنه بود
به مثلِ حمزه، مظلومی ندیدم
بسانِ عمه مغمومی ندیدم
بگویید، دخترم زهرا بیاید
دمی او عمه را یاری نماید
الا ای راحتِ قلبِ پیمبر
بگردان روی خواهر، از برادر
در این شرحِ مصیبت، دل کجا رفت؟
کجا دل، غیرِ دشتِ کربلا رفت
به صحرایی که چشمِ دختِ حیدر
فتاده برگلی در خون شناور
اگر اینجا صفیّه بوده نالان
خدا داند، ندیده جسم عریان
اگر شد جسم حمزه پاره پاره
نشد پامال مرکب ها دوباره
الّا «حیرانِ» در غم ها و ماتم
مگو دیگر ز رنج و دردِ خاتم

شاعر : حسین رضایی


تعداد بازديد : 249
پنجشنبه 08 مرداد 1394 ساعت: 11:31
نویسنده:
نظرات(2)
می رفت تا که دِینِ خودش را ادا کند این دشت را به تیر غمش مبتلا کند تنهاترین مدافع اسلام، یک نفس می ر�


می رفت تا که دِینِ خودش را ادا کند
این دشت را به تیر غمش مبتلا کند

تنهاترین مدافع اسلام، یک نفس
می رفت مثل باد که طوفان به پا کند

آتش گرفته بود دل لشگر از تبش
می خواست حاجت جگرش را روا کند

اما ز دور، نیزه ای او را نشان گرفت
باید صَفیّه در حرم او را دعا کند

افتاد روی خاک و تنش پاره پاره شد
کو یک نفر که مادر او را صدا کند

دارد صَفیّه خواهرش از راه می رسد
گویید مصطفی کفنی دست و پا کند

یا لااقل عبای خودش را در آورد
این جسم پاره جمع، به زیر عبا کند

دارد صَفیّه خواهرش از راه می رسد
چشمش به جسم حمزه نیفتد، خدا کند

شاعر دوباره حال و هوایش عوض شد و
باید اشاره ای ز غم کربلا کند

اینجا صَفیّه زیر عبا دید حمزه را
او را اگر برهنه ببیند چه ها کند

رضاباقریان


تعداد بازديد : 185
چهارشنبه 07 مرداد 1394 ساعت: 16:20
نویسنده:
نظرات(0)
نیزه ها را سمت پهلویش ز بس انداختند حامیِ دین نبی را از فرس انداختند بی نَسَب ها چارسویش را گرفتند و

نیزه ها را سمت پهلویش ز بس انداختند
حامیِ دین نبی را از فرس انداختند

بی نَسَب ها چارسویش را گرفتند و سپس
حمزه را چون شیر در کنج قفس انداختند

سینه اش را چاک دادند و به روی خاک ها
مُثلِه و صدپاره جسمش را سپس انداختند

هر یک از اعضاء جسم او به صحرا پخش شد
دستهایش را میان خاروخس انداختند

آنقدَر پامال سُمِ اسبها شد پیکرش
عاقبت یار نبی را از نفس انداختند

با تمام این مصیبت ها، کفن شد پیکرش
از فرس افتادنش را هم ندیده خواهرش

رضاباقریان


تعداد بازديد : 177
چهارشنبه 07 مرداد 1394 ساعت: 16:19
نویسنده:
نظرات(0)
آشفته دل و شیفته و عاشق رهبر آن یاور دین نبوی، یار پیمبر مستِ گلِ رخسار نبی، واله و شیدا پروانه صفت،

آشفته دل و شیفته و عاشق رهبر
آن یاور دین نبوی، یار پیمبر
مستِ گلِ رخسار نبی، واله و شیدا
پروانه صفت، او به طوافِ گلِ دلبر
دلداده ودلباختۀ ، احمد مختار

افروخته و سوخته و دلبر و یاور
او شمع ِ فروزانِ بنی هاشمیان بود
می سوخت، که تا نور دهد، بهرِ پیمبر
یکتا به جوانمردی و او اشجع مردان
در عرصۀ میدانِ قضا، شیرِ دلاور
او سید و سالارِ شهیدانِ اُحُد شد
در راه نبی مُثله شده چون گلِ پرپر
تا دید نبی جسم به خون خفته حمزه
گفتا که دوباره شده ام بی کس و یاور
ناگه ز قفا، فاطمه و عمه رسیدند
این صحنه زند بر دلِ هر عاشقی آذر
گفتا به صفیّه که برو تاب نداری
تا بلکه ببینی بدن زار برادر
احمد به جلوداری و عمه به توسل
چشم علی و فاطمه پُر گشته ز کوثر
تا دید صفیّه بدن مثله ی حمزه
افتاد به خاک غم و گفت خاک بر این سر
ای کاش برادر که ز بعد تو بمیرم
ای کشتۀ مظلومِ به خون گشته شناور
این صحنه به ناگه، دلِ آشفتۀ جان را
تا کرب و بلا بُرده، به نزد شه بی سر
آن لحظه که زینب شده مشغولِ تماشا
بر جسم به خون خفتۀ صد چاک برادر
می گفت حسین جان و سوی علقمه می رفت
آخر چه کند با غمِ عباسِ دلاور
فریاد برآورد، به سوز و به دوصد آه
«حیران» مگشا پرده ز رسوائی معجر

آشفته دل و شیفته و عاشق رهبر
آن یاور دین نبوی، یار پیمبر
مستِ گلِ رخسار نبی، واله و شیدا
پروانه صفت، او به طوافِ گلِ دلبر
دلداده ودلباختۀ ، احمد مختار
افروخته و سوخته و دلبر و یاور
او شمع ِ فروزانِ بنی هاشمیان بود
می سوخت، که تا نور دهد، بهرِ پیمبر
یکتا به جوانمردی و او اشجع مردان
در عرصۀ میدانِ قضا، شیرِ دلاور
او سید و سالارِ شهیدانِ اُحُد شد
در راه نبی مُثله شده چون گلِ پرپر
تا دید نبی جسم به خون خفته حمزه
گفتا که دوباره شده ام بی کس و یاور
ناگه ز قفا، فاطمه و عمه رسیدند
این صحنه زند بر دلِ هر عاشقی آذر
گفتا به صفیّه که برو تاب نداری
تا بلکه ببینی بدن زار برادر
احمد به جلوداری و عمه به توسل
چشم علی و فاطمه پُر گشته ز کوثر
تا دید صفیّه بدن مثله ی حمزه
افتاد به خاک غم و گفت خاک بر این سر
ای کاش برادر که ز بعد تو بمیرم
ای کشتۀ مظلومِ به خون گشته شناور
این صحنه به ناگه، دلِ آشفتۀ جان را
تا کرب و بلا بُرده، به نزد شه بی سر
آن لحظه که زینب شده مشغولِ تماشا
بر جسم به خون خفتۀ صد چاک برادر
می گفت حسین جان و سوی علقمه می رفت
آخر چه کند با غمِ عباسِ دلاور
فریاد برآورد، به سوز و به دوصد آه
«حیران» مگشا پرده ز رسوائی معجر

شاعر : حسین رضائی ( حیران )


تعداد بازديد : 191
چهارشنبه 07 مرداد 1394 ساعت: 8:33
نویسنده:
نظرات(0)
یا سید الکریم... اينجا ديار گريه كن ها از قديم است دولت سراي حضرت عبدالعظيم است صاحب لواي اين حرم شا

یا سید الکریم...

اينجا ديار گريه كن ها از قديم است

دولت سراي حضرت عبدالعظيم است

صاحب لواي اين حرم شاهي كريم است

تنها پناه بي پناهان اين حريم است

 

با لطف اين آقا گدا عبد خدا شد

هرسائلي در اين حرم حاجت روا شد

 

بوي حسن دارد ضريح دل ربايش

قربان رنگ سبز اين گلدسته هايش

اينجا غمي ديرينه دارد گريه هايش

اين سرزمين خيلي گران باشد بهايش

 

اين خاك را وعده به يك نامرد دادند

داغ حسين را بر دل زهرا نهادند

 

شبهاي جمعه نيمه شبها تا سپيده

بر روي اسرارش خدا پرده كشيده

از راه مي آيد زني قد خميده

لب ميگذارد روي حلقوم بريده

 

فريادهاي يا بني پا بگيرد

حيدر بيايد بازوي زهرا بگيرد

 

روضه نميخواهد تني كه سر ندارد

قربان آن آقا كه انگشتر ندارد

يك تكه اي سالم همه پيكر ندارد

جايي براي بوسه ي مادر ندارد

 

گيسوي خود را ريخته روي گلويش

مادر بود اينگونه شكل گفتگويش

 

گويد بنيّ يا بنيّ يا بنيّ

برخيز آمد مادرت زهرا بنيّ

ديدم خودم در عصر عاشورا حسين جان

افتاده بودي زير دست و پا بنيّ

 

من بي وضو موي تو را شانه نكردم

حالا به دنبال سرت بايد بگردم

 

از تشنگي لبهاي عطشانت به هم خورد

تركيب ابروها و چشمانت به هم خورد

از شدت ضربه دو دندانت به هم خورد

آيه آيه نذر قرآنت به هم خورد

 

راه تو را در گودي گودال بستند

بر پيكر تو نيزه ها را مي شكستند


تعداد بازديد : 363
دوشنبه 06 بهمن 1393 ساعت: 19:26
نویسنده:
نظرات(0)
یا سید الشهدا... دنیا مثال حمزه علمدار دیده ؛ نه! پیغمبر شبیه تو غمخوار دیده ؛ نه! کوه احد ز خویش قوی تر ندیده بود مانند تو امیر قلندر ندیده بو

یا سید الشهدا...

دنیا مثال حمزه علمدار دیده ؛ نه!

پیغمبر شبیه تو غمخوار دیده ؛ نه!

کوه احد ز خویش قوی تر ندیده بود

مانند تو امیر قلندر ندیده بود

وقتی که تو مدافع آزادگی شدی

روح شُکوه مردی و مردانگی شدی

تو راستی برای پیمبر سپر شدی

روزی که این به شیعه جگر بی جگر شدی

مصلح شدن نصیب کسی می شود که او

سرتا به پا مطیع رسول است مو به مو

تو عاشق تمام عیار پیمبری

شش دُنگ تحت پوشش فرمان حیدری

یک ذره ام ارادت اعداء نداشتی

بالاتر از اراده ی زهرا نداشتی

آری تو عبد صالح درگاه ایزدی

تنها به نام فاطمه شمشیر می زدی

در صحنه ی نبرد علیِِ مجسمی

شیر خدا و شیر رسول مکرمی

از بس که پاره پاره شد از تیغ تو ستم

شد پاره پاره پیکرت ای صاحب علم

ای آنکه طعم نیزه و خنجر کشیده ای

آیا تَن امام ، به گودال دیده ای؟

حمزه ، آیا امام بی کفن شنیده ای؟

یا طعم نیزه را به دهانت چشیده ای؟

آیا شده به نیزه شوی قاری سپاه؟

یا که کُنی به نیزه علمداری سپاه؟

آیا شده عمود به فرقت فرو رود؟

یا جای آب دِشنه به حلقت فرو رود؟

حمزه ؛ هنوز قوم جگر خوار جانی اند

اما قسم به خون تو این قوم فانی اند

 

شاعر ؟


تعداد بازديد : 253
جمعه 24 مرداد 1393 ساعت: 11:30
نویسنده:
نظرات(0)
شب جمعه و دلم در حرمت زار شده عقده ها در دل من باز تلنبار شده آنقدر شأن تو بالاست كه حتي عيسي با كمي خواندن اوصاف تو بيمار شده بهترين نقطه ي ت

شب جمعه و دلم در حرمت زار شده

عقده ها در دل من باز تلنبار شده

آنقدر شأن تو بالاست كه حتي عيسي

با كمي خواندن اوصاف تو بيمار شده

بهترين نقطه ي تفريحي تهران حرمت

شهر ما با قدمت سكه ي بازار شده

آنقدر محترمي كه همه شاهت خوانند

علوي خصلتي و حرمتت اجبار شده

در حرم صحبت ميخ در و مادر ممنوع

حسني هست و بر اين غصه گرفتار شده

در حرم بودم و ناگه دل زارم خون شد

دل من با غم يك مرد عزادار شده

شاه لطف است ولي در وطنش هست غريب

پسر نجمش اينجاست ، حرم دار شده

شاعر : مهدي برجلو


تعداد بازديد : 189
پنجشنبه 23 مرداد 1393 ساعت: 9:44
نویسنده:
نظرات(1)
عبا رسید که گرما به پیکرت نرسد و گرد و خاک به موی مطهرت نرسد عبارسید به جسمت قبول حرفی نیست ولی خداکند از راه خواهرت نرسد اگر رسید به مقتل دع

عبا رسید که گرما به پیکرت نرسد

و گرد و خاک به موی مطهرت نرسد

عبارسید به جسمت قبول حرفی نیست

ولی خداکند از راه خواهرت نرسد

اگر رسید به مقتل دعا کن ان لحظه

کسی برای جدا کردن سرت نرسد

تلاش کن به روی خاک تشنه هم بودی

صدای وا عطشایت به مادرت نرسد

تنت توسط سر نیزه جا به جا نشود

خداکند که دگر حرف بوریا نشود

 

به روی حنجرت از زخم بود اثر یانه؟

تونیزه خورده ای اصلا زپشت سر یانه؟

به جای دفن،زمانی که بر زمین بودی

سوار اسب رسیدند ده نفر یانه؟

تنت به روی زمین مانده است در گودال؟

شدی مقابل خواهر بدون سر یانه؟

عبور کرده ای از کوچه یهودی ها

زدند سنگ به سمتت ز هر گذر یانه؟

به غیر شام که در ان نبود هم نفسی 

سری به نیزه نبوده بلند پیش کسی

 

 

به شام قافله را با عذاب اوردند

برای دست یتیمان طناب اوردند

مگرکه طشت زر و چوب خیزران کم بود؟

که بعدچند دقیقه شراب اوردند

به روی نیزه سر شیر خواره را عمدا

درست پیش نگاه رباب اوردند

برای اینکه دلش بیشتر به درد اید

مدام روبرویش ظرف اب اوردند

به روی نیزه دشمن تمام هستش رفت

نه شیر خواره که گهواره هم ز دستش رفت

 

 

شاعر : علی زمانیان


تعداد بازديد : 511
سه شنبه 21 مرداد 1393 ساعت: 20:33
نویسنده:
نظرات(0)
ﻣﯿﺎن ﻗﻮم و ﻗﺒﯿﻠﻪ ﺳﺮآﻣﺪی ﺣﻤﺰه ﺑﻪ ﭘﻬﻠﻮاﻧﯽ و ﻣﺮدی زﺑﺎﻧﺰدی ﺣﻤﺰه درون ﺳﯿﻨﻪ ی ﺧﻮد ﻧﻮر ﻫﺎﺷﻤﯽ داری ﻋﻤﻮی ﺧﻮب ﻋﻠﯽ و ﻣﺤﻤ�

ﻣﯿﺎن ﻗﻮم و ﻗﺒﯿﻠﻪ ﺳﺮآﻣﺪی ﺣﻤﺰه
ﺑﻪ ﭘﻬﻠﻮاﻧﯽ و ﻣﺮدی زﺑﺎﻧﺰدی ﺣﻤﺰه
درون ﺳﯿﻨﻪ ی ﺧﻮد ﻧﻮر ﻫﺎﺷﻤﯽ داری
ﻋﻤﻮی ﺧﻮب ﻋﻠﯽ و ﻣﺤﻤﺪی ﺣﻤﺰه

 

آﺋﯿﻨﻪ ای و از ﺟﻠﻮات ﻣﺤﻤﺪی
ﺗو ﺷﯿﺮ ﺑﯿﺸﻪ ی ﻏﺰوات ﻣﺤﻤﺪی
ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﺣﺰب ﺧﺪا از ﺑﺮای ﺗﻮﺳﺖ
ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻪ ﻣﺤﻀﺮت "ﺻﻠﻮات ﻣﺤﻤﺪی"

 

 

علیرضا خاکساری

 


تعداد بازديد : 177
سه شنبه 21 مرداد 1393 ساعت: 12:43
نویسنده:
نظرات(0)
مرا با اشك، الفت از قدیم است كه مرغ دل به صحن غم مقیم است محبین ! خون ز ابر دیده بارید عزای حمزه و عبدالعظیم است
مرا با اشك، الفت از قدیم است
كه مرغ دل به صحن غم مقیم است
محبین ! خون ز ابر دیده بارید
عزای حمزه و عبدالعظیم است
 
رضا رسولی

تعداد بازديد : 219
سه شنبه 06 خرداد 1393 ساعت: 10:15
نویسنده:
نظرات(0)
یاکریم هوای پیغمبر مستحق دعای پیغمبر حامی باوفای پیغمبر عموی باصفای پیغمبر همه جا یاور رسول ا

 

یاکریم هوای پیغمبر

مستحق دعای پیغمبر

حامی باوفای پیغمبر

عموی باصفای پیغمبر 

 

همه جا یاور رسول الله

حیدر دیگر رسول الله

 

شیر میدان غزوه هایی تو

یل اردوی مصطفایی تو

یار و همرزم مرتضایی تو

تیغ برنده ی خدایی تو

 

غیرت جاری ات تماشایی ست

ضربه ی کاری ات تماشایی ست

 

از بزرگان مومنین هستی

از دبیران درس دین هستی

خار چشمان مشرکین هستی

شک ندارم که بهترین هستی

 

کاشف الکرب احمد مختار

اسدالله ای سپه سالار

 

اَحَد از شوکت تو میخواند 

اُحُد از غربت تو میخواند

نبی از قربت تو میخواند

علی از هیبت تو میخواند

 

سر نیزه نشانه رفته تورا

چشم بد دور سیدالشهدا

 

تاکه زوبین اجاره کرد وحشی

جدلت را نظاره کرد وحشی

شکمت را اشاره کرد وحشی

پهلویت پاره پاره کرد وحشی

 

از اشارات سخت سر نیزه 

نفست بند آمد ای حمزه

 

علم افتاده است؟ فدای سرت

من به قربان زخم بال و پرت

چه خبر گشته است به دور و برت

زیر دندان هنده است جگرت

 

آخرالامر اسیر و یکه شدی

وای من تکه تکه تکه شدی

 

ای محاسن سپید آل الله

همه چشم و امید آل الله

ای غیور شهید آل الله

ای عموی رشید آل الله 

 

ذکر و خیر تو بر لب همه است

زائر تربت تو فاطمه است

 

از بلا ، کربلا به یاد آمد

از نوا ، نینوا به یاد امد

از جفا ، نیزه ها به یاد آمد

از عبا ، بوریا به یاد آمد

 

کاش در کربلا پیمبر بود

یا که  مقداد بود و حیدر بود

 

کربلا غرق در محن شده یود

کربلا قحطی کفن شده بود

تشنه لب پاره پاره تن شده بود

مثل یک لایه پیرهن شده بود

 

نیزه ای که به پهلویش کردند

گرگ ها از تنش در آوردند

شاعر: عليرضا خاكساري

 


تعداد بازديد : 379
جمعه 01 شهریور 1392 ساعت: 9:50
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 3
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف