ولادت حضرت عباس ع

ولادت حضرت عباس ع

ولادت حضرت عباس ع

ولادت حضرت عباس ع

ولادت حضرت عباس ع
ولادت حضرت عباس ع
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
بوی تو آمد توانم داده اند

بوی تو آمد توانم داده اند
مرده ای بودم که جانم داده اند

سر به قربان همان ها که مرا
هدیه بر این خاندانم داده اند

روز میلادم برای نوکری
بر حسین مهربانم داده اند

قول دادم روز و شب گویم حسین
روز اول که زبانم داده اند

فطرس و حر و رسول ترک ها
شیوه توبه نشانم داده اند

بهترین راه سلوکم با حسین
پاک گشتم تا که گفتم یا حسین

می رسد نان و نوایم از حسین
این همه آوازه هایم از حسین

هر سحر دست دعای مادرم
خیر می خواهد برایم از حسین

بندگی با من، دعا با حضرتش
التماس از من، عطایم از حسین

آن قدر در می زنم این خانه را
تا بگیرم کربلایم از حسین

ای خدا جان ابوفاضل نکن
تا خود محشر جدایم از حسین

نام او آمد عوض شد حال من
گریه ها و خنده هایم از حسین

هر چه از او می رسد بر ما نکوست
عشق یعنی هر چه خاطر خواه اوست

هر که نامش عبد این دربار نیست
تا ابد با او زمانه یار نیست

برده دل از آدم و جن و ملک
روی دستش تا ابد دلدار نیست

هر که در عالم حسینی می شود
بی کس و تنها و بی غمخوار نیست

ما فقط از او تقاضا می کنیم
با کس دیگر که ما را کار نیست

بر می آید از محبش معجزه
هیچ کاری با حسین دشوار نیست

او شده شمع و جهان پروانه اش
کافران و مومنان دیوانه اش

هر که شد خانه خرابش بیشتر
شد دعای مستجابش بیشتر

هر که زیر پرچم آقا نرفت
روز محشر اضطرابش بیشتر

هر کسی شد ثروتش خرج حسین
رزق بی حد و حسابش بیشتر

هر که می گوید الهی بالحسین
می دهد زهرا جوابش بیشتر

عالِمی می گفت گریه بر حسین
از نماز شب ثوابش بیشتر

اولیاء الله گریان حسین
سائل لطف فراوان حسین

ای که در تاریخ همتای تو نیست
نیست دل آن دل که شیدای تو نیست

تا ابد روشن چراغ روضه ات
در جهان مانند غم های تو نیست

گریه بر تو عادت پیغمبران
چشم هر بنده، که دریای تو نیست

آه آه ای زینت دوش نبی
خار و خاشاک زمین جای تو نیست

وای از آن دم، که زینب ناله زد:
جای سالم بین اعضای تو نیست

بگذریم از آن چه آمد بر سرت
ناگهان در پیش چشم مادرت …

محمد حسین رحیمیان


تعداد بازديد : 277
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396 ساعت: 10:04
نویسنده:
نظرات(0)
به نام نامی شاه جهان ابوفاضل

به نام نامی شاه جهان ابوفاضل
به نام ماه زمین و زمان ابوفاضل
به نام اسوه نام اوران ابوفاضل
به غیرت و شرف عشقمان ابوفاضل

بگو یکسیت فقط پهلوان ابوفاضل

ذخیره است برای حسین، ذُخر حسین
کلام شاه برایش تمامْ، نصب العین
قرینهء خود مولاست ابن ذوالقرنین
غضب نکرده ببین سجده میکند صفین

به پای جرأت شیر جوان ابوفاضل

اُبُهتی ست در این یل که در قیامت نیست
شهامتی که در او هست در شهامت نیست
قیامتی ست قیامش،شبیه قامت نیست!
پرِ ملک به بهای پرِ علامت نیست

علم کشیم و جلو دارمان ابوفاضل

اگر که باد بیفتد به گیسویش غوغاست
هزار نکته ی باریک تر ز مو اینجاست
عزیز ام بنین و سلاله ی زهراست
ادب کنید علمدار سیدالشهداست

عزیز قلب همه خاندان ابوفاضل

هوای عشق قمر مثل گرد باد طبس
به سینه ام شده جا بی هوا شبیه نفس
از او جدا نشوم من ولو به قدر عدس
به روی برگ درختان یکی علی و سپس

نوشته است یکی در میان ابوفاضل

به روی کعبه چه پر بار خطبه میخواند
چقدر خوب و هدفدار خطبه میخواند
حلال زاده علی وار خطبه میخواند
شبیه حیدر کرار خطبه میخواند

حسین عینِ علی و لسان ابوفاضل

ندیده اند کسی را شبیه او شاکر
و رعد و برق نگاهش پدیده ای نادر
نبرد اوست تجلی ذکر یا قادر
اگرچه از دم تیغش گذشته صد کافر

نکرده حمله به یک ناتوان ابوفاضل

همان خدا که عصا را به دست موسی داد
همان که قدرت احیا گری به عیسی داد
هرانچه داد برای رضای زهرا داد
تمام قدرت خود را خدا به سقا داد

خداست خالق و روزی رسان ابوفاضل

طلوع ماه فدای غروب خاموشش
بهشت نازِ علی اصغر است اغوشش
به سمت علقمه میرفت و مشک بر دوشش
صدای زینب کبری رسید بر گوشش

که گفت ای به فدای تو جان ابوفاضل

چه خوش نشسته ردیفم از اول مطلع
فدای نام ابوفاضلم که از منبع
ببارد عشق بر این سینه های لم یزرع
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مصرع

که بی نشان منم و لامکان ابوفاضل

عماد بهرامی


تعداد بازديد : 445
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396 ساعت: 10:01
نویسنده:
نظرات(0)
شام مارا سحر رسید امشب

شام مارا سحر رسید امشب
آسمان را قمر رسید امشب
می به ما بیشتر رسید امشب
که علی را ثمر رسید امشب

عشق اینجا قدم قدم آمد
حضرتِ صاحبِ علم آمد

بنویسید او ابالادب است
او به خلق تمام ما سبب است
از دم او مسیح در عجب است
شیر غران حیدری نسب است

در کرمخانه کار او بذل است
مرحبا هر که با ابالفضل است

ذکر هر روز ما ابوفاضل
درد هارا دوا ابوفاضل
شاه مشگل گشا ابوفاضل
کاشف الکرب یا ابوفاضل

عالمی غرق در جمال تو باد
شیر ام البنین حلال تو باد

مرد میدان ما جگر دارد
رزم حیدر در او اثر دارد
مالک از خشم او خبر دارد
وای اگر که نقاب بردارد

کیست او؟ اینقدر مثال علیست
که در او عزت و جلال علیست

آمده اقتدا به یار کند
لشگر کفر تار و مار کند
یک به یک صید را شکار کند
لشگر از خشم او فرار کند

بین میدان رزم شد غوغا
بی پسر مانده بود ابوشعثا

ای دلیر نبرد ها عباس
غیرت شاه کربلا عباس
ساقی علقمه اَلا عباس
دست ما بگیر یا عباس

گرچه دستی نمانده بر تن تو
دستهای همه به دامن تو

امیرفرخنده


تعداد بازديد : 325
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396 ساعت: 9:59
نویسنده:
نظرات(0)
دلهای عاشق حلقه بر در دارد امشب

دلهای عاشق حلقه بر در دارد امشب
باران لطافت مثل کوثر دارد امشب
حیدر میان خانه حیدر دارد امشب
عباس می آید علم بر دارد امشب

مردی به بی همتاییِ دریا می آید
بهر حسین بن علی سقا می آید
وقتی علم در دست این آقا می آید
“کفر تمام نیزه ها بالا می آید”

امشب شب شور و شب ذکر و نماز است
امشب به سوی آسمان ها راه باز است
هر کس که جنس خواهشش جنس نیاز است
بر دامنش دست توسل چاره ساز است

از گوشه ی چشمش غضب می ریزد این مرد
از زلف هایش راه شب می ریزد این مرد
از قد و بالایش ادب می ریزد این مرد
از کنج لب هایش رطب می ریزد این مرد

باید خدا در وصف او قرآن بسازد
یا بلکه تندیسی خود از ایمان بسازد
یک چشمه اش کافیست تا باران بسازد
جای تعجب نیست که سلمان بسازد

او آمد و مهتاب را بی آبرو کرد
ماه رخش را آسمان ها آرزو کرد
در عرش باید نام او را جستجو کرد
باید برای مسح نام او وضو کرد

این مرد یعنی صورت اخلاص ارباب
این مرد یعنی شاخه های یاس ارباب
این مرد یعنی جلوه ی احساس ارباب
این مرد یعنی حضرت عباس ارباب

تکیه زده دنیا به دستان ابالفضل
جان علی بسته است بر جان ابالفضل
نان خورده عمری نوکر از خان ابالفضل
بیچاره ام، دستم به دامان ابالفضل

تو کاشف الکربی، همیشه بی نظیری
بر خانه ات رو کرده امشب را فقیری
وقتی پس از ارباب تو نعم الامیری
امکان ندارد دست نوکر را نگیری

خیلی ضریح با صفایت دیدنی بود
آن گنبد و گلدسته هایت دیدنی بود
خیلی خدایی کربلایت دیدنی بود
آن روز را هم که… وفایت دیدنی بود

آن روز با مشک و علم… آبی نخوردی
شد سینه ات لبریز غم… آبی نخوردب
حتی میان آب هم… آبی نخوردی
تا دست هایت شد قلم… آبی نخوردی

وحید محمدی


تعداد بازديد : 223
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396 ساعت: 9:58
نویسنده:
نظرات(0)
خورشید هم امشب به این درگاه می آید

خورشید هم امشب به این درگاه می آید
زیرا خبر پیچیده هر جا ، ماه می آید

امشب خیال حضرت ارباب آسوده ست
دارد کفـــیل زینبـش از راه می آید

سلطان عشّاق دو عالم جشن می گیرد
وقتی وزیرش مثـل شاهنشاه می آید

با دست و پای غرق گِل از سمت نخلستان
با سر به دیدارش ، ولی الله می آید

جانها فدای عاشقی کز شوق وصل او
معشوق،سویش مثل خاطرخواه می آید

عبّاس یعنی عاشق صادق که بی ارباب
او را ز هست و نیستش ، اکراه می آید

با جرعه ی آبی هدایت میشود قطعاً
در آستانش هر کسی گمراه می آید

طوبی به جنّت نغمه سرداده ست با احساس
جانم فدای قامتت یا حضرت عبّاس

گفتند اهل دل ، دل امّ البنین روشن
حالا که شد چشم امیرالمؤمنین روشن

آن قدر او ماه است که، از نور رُخسارش
چون ماه کامل می شود کلّ زمین روشن

دنیا و ما فیها نه تنها بلکه از نورش
در دیده ی ما میشود تا…(نقطه چین) روشن

هر چند خاموشی در آنجا هست بی معنا
از او شده سرتاسر عرش برین روشن

وقتی نوشتم “یاابوفاضل مدد”دیدم
در حلقه ی انگشتر من شد نگین روشن

در صحن او بر خاک افتادیم و فهمیدیم
عشّاق عالم را چگونه شد جبین روشن

عبّاس نه ، عابس شدن را درک خواهی کرد
وقتی تورا شد سرّ دستورات دین روشن

هرکس به او وارد شد و از خویش خارج شد
ذکرش تمام عمر یا باب الحوائج شد

فریادِ ما تا صبح محشر یااباالفضل است
یعـنی که تا آخر دل ما با اباالفضـل است

دلمُرده ی مَحضیم آنجایی که ساقی نیست
هستیم غرق دلخوشی هرجا اباالفضل است

هرچیز را مقیاس و معیاری ست درعالَم
معیار در بحث ادب تنها اباالفضل است

از ادّعای با وفایی دور باش ای دوست
گر در وفاداری تو را مبنا اباالفضل است

پایین تر از پایین من و امثال من هستند
وقتی فقط بالاتر از بالا اباالفضل است

بایدکه گرد و خاک پای “تاویه”* باشیم
وقتی فدای زاده ی زهرا اباالفضل است

با دیدن دستـش نه تنها ذکر ما ، بلکه
ذکر خدا در محشر کبریٰ اباالفضل است

دیدم تو محبوب القلوبی یا ابوفاضل
الحق ، تو کَشّافُ الکرُوبی ، یا ابوفاضل

ای أحسنُ الحالم ببین حال خرابم را
آرام کن این سینه ی پُر التهابم را

از بسکه زیر دِیْنِ تو بودن بزرگم کرد
تسویه کردم با همه جز تو حسابم را

تا که تمام عمر را عطشان تو باشم
بشکن به دست خویشتن جام شرابم را

حتّی شب میلاد تو ، فکر مصیبت هات
آقای من ، می گیرد از دل صبر و تابم را

ارباب هم می گفت : میفهمند رفتی تو
هر کس ببیند صورتِ از خون خضابم را

عباس من یاد لب خُشک تو اُفتادم
وقتی که بوسیدم لب طفل ربابم را

تو رفتی و هر بار بعدت العطش گفتم
داده ست با تیر و سنان دشمن جوابم را

فرقت که تا بین دو ابرو باز شد عباس
فصل اسیری حرم آغاز شد عباس

*تاویه : اسم مرکب حضرت

محمّدقاسمی


تعداد بازديد : 291
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396 ساعت: 9:58
نویسنده:
نظرات(0)
تـیغِ اَبرویِ تو بُرَّنده تر از شمشـیر است

تـیغِ اَبرویِ تو بُرَّنده تر از شمشـیر است
رشته یِ دل به سَرِ گیسوی تو زنجیر است
عشق توعشقِ حسین است…وَعالمگیر است
سر سِپردن درِ این خانه اگر تقدیر است…

به قـضا و قَـدَرم دسـت نباید بزنید
صاحبـم آمـده آری کفِ مـُمـتَد بزنید

من ابالفضلی اَم و صاحبِ من این آقاست
پسـرِ شیرِ خـدا تاجِ سرِ شیرِ خداست
مادرش حُجـب و حیـا…او یَـلِ ایثار و وفاست
عرشْ پایِ عـَلَمِ رایـه العـباسی هاست

قبله یِ قـلبِ من و قلـّه یِ ایثـار تویی
افتخارِ عَلَم این است علمـدار تویی

آمدی تا غَمـی از سینه یِ ما برداری
مثـلِ بابا عـَلـَمِ دیـن و وِلا برداری
تو شـفایی چه نیاز است دَوا برداری
رو به مِـحراب اگر دستِ دعا برداری

می شود قلبِ گدایِ تو حسینی باشد
شـبِ قـدرِ همه بیـن الحرمینی باشد

شده آوای علی وُّ حسن و ثارالله
ذکـرِ لا حـولَ وَلا قـوَّهَ الّا باالله
پسر شیر خداوند پس از بسم الله
زیر لب گفته که لبّـیک ابا عبدالله

قمری بود که خورشید به دورش چرخید
علی از جانبِ حق خَم شدُودستَش بوسید

عَـلـوی مَسلـَکی از ایل و تبارِ حیدر
آمـده تا که شـود قـوّتِ قـلبِ دِلـبـر
روزِ موعود خودش یک نفره صد لشکر
ذکرِ تکـبیرِ لبِ اوست قـرارِ خـواهر

بیرقِ کرب و بلا را که به کف می گیرد
معرکه عطر و بویِ شاهِ نجف می گیرد

ایّـها النـّاس گـدایِ حـرمِ عـبّاسم
همـه یِ عمر به زیـرِ عـَلـَمِ عبّاسم
شاعری باشم اگر محتشمِ عبّاسم
بی قـرارِ غـمِ ارباب و غمِ عبّاسم

شبِ مـیلادِ علـمدار زبان می گیرم
تشنه یِ جامِ وصالم ندبه خوان می میرم

حسین ایمانی


تعداد بازديد : 257
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396 ساعت: 9:57
نویسنده:
نظرات(0)
تو آمدی زمین و زمان بیقرار شد

تو آمدی زمین و زمان بیقرار شد
توحید در نهایتِ خود آشکار شد

با روی کار آمدن رویت،آفتاب؛
از کار سَروَری جهان برکنار شد

اینگونه صبح سوم شعبان به خاطرت
هر سال از طلوع خودش شرمسار شد

یعنی که با طلوع تو پنجاه و هفت سال
خورشید در غروب خودش خانه دار شد

باعلت سپید و سیاهی چشم تو
پلکت دلیل گردش لیل و نهار شد

درمجلسی که گیسوی تو درس میدهد
بوی بهار موی تو شرح بِحار شد

نام حسین پهن شد و بین سین آن
جبریل شد زمینی و فُطرس شکار شد

ترویج گشت در شب میلادت این مَثَل
گاهی گلی بهانه ی فصل بهار شد

گفتم حسین پس همه‌ی قُم قُمار شد
گفتم حسین مِی وسط خُم خُمار شد

با یا غفور و یا احد و یا صمد نشد
با یاحسین نَفْس ولیکن مهار شد

«وحشی بافقی» اگر «اهلی» شد ازتو شد
«انسانی» فخیم غمش «سازگار» شد

هم یا حسین بوی «گلاب وگل» آفرید
هم یا حسین ریشه ی «نخل» چهار شد

مجبور بودم از تو بگویم در این غزل
این جبر درنهایتِ امر اختیار شد

دستی که سجده تکیه برآن کرد پیش تو
درکربلا ز خاک درآمد مِنار شد

نگذاشت هیچگاه عبا روی دوش خویش
هرکس به روضه ی علی اکبر دچار شد

مهدی رحیمی زمستان


تعداد بازديد : 329
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396 ساعت: 9:56
نویسنده:
نظرات(0)
دوتا بازو به دنیا آمده نامش اباالفضل است

دوتا بازو به دنیا آمده نامش اباالفضل است
دوتا ابرو که وقت رزم پیغامش اباالفضل است

به وقت رزم قاسم از رجزهای علی اکبر
اگر وامی گرفته ضامن وامش اباالفضل است

همان که خَلقَن و خُلقَن شده مانند پیغمبر
علیِ اکبری که نسخه ی خامش اباالفضل است

علی در ضربه های مستقیمش چون حسین است و
علی در ضربه های نا به هنگامش اباالفضل است

حسین بن علی خاصیت خاصش علی اصغر
حسین بن علی خاصیت عامش اباالفضل است

اباالفضل است معنای ابوالقِربَه به وقت صلح
و عباس است شیر آن شیر که رامش اباالفضل است

فرات این فالگیر کهنه چون بر عکس شد در خود
خودش هم دیده که عکس تَه جامش اباالفضل است

شبیه تو شبیه او میان مردمان من هم
کسی را می شناسم کُل اسلامش اباالفضل است

اگر کوهی به دریا تکیه دارد در دل شیعه است
که زینب نیز اقیانوس آرامش اباالفضل است

مهدی رحیمی زمستان


تعداد بازديد : 217
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396 ساعت: 9:55
نویسنده:
نظرات(0)
صد گره بر هر گره در کار اگر داری کم است

صد گره بر هر گره در کار اگر داری کم است
یا که صدهاحاجتِ دشوار اگر داری کم است
یا که قدَّ آسمان آوار  اگر داری کم است
یا که در قلبت غمی بسیار اگر داری کم است

غم جگر دارد بیاید گفته‌ام در هر غمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

حالِ ما را تا که دوریِ حرم بد می‌کند
کربلا را قسمت ما راهِ مشهد می‌کند
یک دوراهی هست ما را هِی مُردد می‌کند
در میانِ دو حرم دل رفت آمد می‌کند

مثل اینکه شهریار آنجاست می‌خواند : هَمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

این حسن یا این حسین این یا که تکرارِ علیست؟
حیرت آئینه یعنی وقت دیدار علیست
تیغ او تیغ علی و کار او کار علیست
جان عزائیل در دست علمدار علیست

بیرقی دارد که نقشش شد شعارِ عالمی
یِل یاتارطوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

تا زره را می‌کشد بر شانه مُحکم می‌کند
تا که اَبرو را زمان رزم در هم می‌کند
چیست لشکر کوه از هولش کمر خم می‌کند
یا که عزرائیل را پیشش مجسم می‌کند

آمده تا جابجا گردند هر زیر و بَمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

یک قدم کوبیدی و هفت آسمان‌ها ریختند
یک علم کوبیدی و هِی کهکشان‌ها ریختند
ضرب شصت توست یا آتشفشان‌ها ریختند
مصرعی خواندی رجز ، سیف و سنان‌ها ریختند

این به مولارفته دارد ضربه های محکمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

جذب تو جبرئیل تا شد شهپرش بر باد رفت
خواست نزدیکت شود خاکسترش بر باد رفت
هر سلحشوری که آمد یا سرش بر باد رفت…
یاکه تیغت چرخ خورد و لشکرش بر باد رفت

شاهباز کربلایی شهریار القمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

تاکه گیسو را کمی در پیچ و تاب انداختی
شام را گویا به جانِ آفتاب انداختی
بِرکه‌ای رفتی و عکست را به آب انداختی
یا که عکس مرتضا را بِینِ قاب انداختی

ماه بی تکرار ما تکرار اسم اعظمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

شانه‌ات نازم که جایِ دستهای زینب است
تا تویی ، بالاترین مَحمل برای زینب است
روی زانوی تو ، تنها ردِّ پایِ زینب است
هر دلی که گفت یاعباس جایِ زینب است

کور می‌سازد نگاهت چشم هر نامحرمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

هرکه شد مستِ حسن بدجور بد مستِ تو شد
کوچه بُن بست حسن شد کوچه بن بست تو شد
بعد غوغای جمل دست حسن دست تو شد
فاطمه هست حسن  شد فاطمه هست تو شد

از کریمیِ حسن داریم با هم عالمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

قبله وقتی رو به تو هر صبح راهی میشود
قبله‌ی ما چشم تو خواهی نخواهی میشود
گاه گاهی هم نمازم اشتباهی میشود
قلبِ ما بِین حرم انگار ماهی میشود

تو شراب کوثری و موج موجِ زمزمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

ناز مجنون را اگر در کوی لیلا می‌کِشند
ناز دستان تو را دستان زهرا می‌کِشند
آش نذری تو را هم ارمنی‌ها می‌کِشند
در جوارت منتِ بیچاره‌ها را می‌کِشند

دل ، ابالفضلی نمی‌ماند برایش ماتمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

مَشک وقتی می‌چکد تقدیر می‌ریزد بِهم
دست وقتی نیست در تَن شیر می‌ریزد بِهم
حق بده این چشها را تیر می‌ریزد بِهَم
دختران را بعدِ تو زنجیر می‌ریزد بِهَم

بر زمین اُفتاده‌ای بد جور آقا درهَمی…
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

حسن لطفی


تعداد بازديد : 569
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396 ساعت: 9:54
نویسنده:
نظرات(0)
ابرو گره زدی و گره خوردلشکری

ابرو گره زدی و گره خوردلشکری
“به به”به این صلابت وشور و دلاوری

وقتی میان معرکه شمشیر میزنی
یک نسخه ی برابراصلی زحیدری

میدان جنگ قبضه ی جنگاوری توست
“لشگر” “نفر”شود ز میانش که بگذری

صفین رابه هم زده بودی تو یک تنه
تفریح نوجوانی تو جنگ و دلبری

باچشم خودکه دسته ای ازشیروآهواست
ازگرگهای دوروبرت زهره می دری

علامه ای به سطح توعالم ندیده است
توگوی سبقت ازعلما همه می بری

شاگردحیدروحسن و زینب وحسین
ای خطبه خوان کعبه که استادمنبری

روزجزاشفاعت ماها به دست توست
روزجزا توباز علمدارمحشری!

سنی وارمنی ومسیحی چه فرق داشت
ماهی و کل اهل زمین برتو مشتری

مادلشکسته ی غم مشک و سر توایم
آقا دل شکسته ی مارا نمیخری؟

گشتم پی لغت که به عنوان قافیه
بنویسم از وجوده تو یک بیت دیگری

افتادیادمن لغتی،روضه شد غزل
شرمنده ام که روضه شداین بیت آخری

سر بسکه زخم بود نشدصاف روی نی
ازگوش روی نیزه سرت رفت،چه سری!

رأس تورا به گردن یک اسب بسته اند
پاشیده چهره ی تو زبس خورده هر وری…

محمد کابلی


تعداد بازديد : 445
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396 ساعت: 9:52
نویسنده:
نظرات(0)
مدح حضرت عباس دریا به وسعت نگهت چون دچار شد از آبروی حیدری ات بی قرار شد تا بر زمین رسیدی و چشمت گشود

مدح حضرت عباس
دریا به وسعت نگهت چون دچار شد
از آبروی حیدری ات بی قرار شد

تا بر زمین رسیدی و چشمت گشوده ای
خورشید و مه رسید و سپس روزگار شد

وقتی قمر به عرصه ی شب پا نهاده است
خجلت زده ز جلوه ی رویت کنار شد

رو زد به ساقی همه عالم، سرشت ما
بعدش ملازم سر کویش، شمار شد

وقت سحر گدا به درت رو نهاده است
وقت سحر گدایی تان اعتبار شد

هنگام رزم دشمنت از ترس در فرار
یک دسته در مواجهه ات تار و مار شد

مردانه حافظی به حرم یا به اهل آن
شیرانه تیغ جنگی تو، ذوالفقار شد

از آن زمان که پا، سر چشمم گذاشتی
اینگونه کار عاشقی ات یادگار شد

یکبار هم سقایت جمعی خمار کن
بی جرعه ی لبت سر ما پرغبار شد

راضی نمی شوم ز تو بی روضه بگذرم
راست به حجم نیزه ی عطشان سوار شد
علی احمدیان-جنت


تعداد بازديد : 105
دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:34
نویسنده:
نظرات(0)
دوچشمت چشمه ی آب حیات است دو دستت سفره دار کائنات است اگر چه آسمان این قدر بالاست ولی باید بگویم خاک

دوچشمت چشمه ی آب حیات است
دو دستت سفره دار کائنات است

اگر چه آسمان این قدر بالاست
ولی باید بگویم خاک پات است

 

به درگاهت زدم دست توسل
چرا که درگهت باب النجات است

نفوذ دیده ات تا عمق جان ها
و نور رویت از انوار ذات است

تو تشنه بودی و آبی نخوردی
عطشناک لبت آب فرات است

دوباره از وفایت یاد کردم
دلم را باتو من آباد کردم

تو شیر بیشه ای تو بچه شیری
تو در جنگاوری ات بی نظیری

امیروشاه این عالم حسین است
تو هم بر او برادر هم وزیری

تو کوه سرفراز و استواری
ولی در پیش زینب سر به زیری

تو سر تا پا علی مرتضایی
تو دوم نسخه ی شاه غدیری

چه میگردد که ای بی دست امشب
دو دست خالی ما را بگیری

اسیر بند تو هستم اباالفضل
ارادتمند تو هستم اباالفضل

ز هر زیبا رخی زیبایی آقا
منم مجنون و تو لیلایی آقا

تو ای ماه بنی هاشم همیشه
در اوج آسمان پیدایی آقا

فنون رزم تو همتا ندارد
شبیه مرتضی یکتایی آقا

دو دست تو ضریح حاجت ماست
گدایی مرا معنایی آقا

اگر چه مشک تو آبی ندارد
بدون مشک هم سقایی آقا

قسم خوردم که پای تو بمانم
همیشه هر کجا از تو بخوانم

تو ساقی و خمار باده ات من
تو اوجی و زمین افتاده ات من

میان هر رکوع و هر سجودت
دعاگوی نخ سجاده ات من

نشستم بر دو راهی نگاهت
شدم گوشه نشین جاده ات من

تو جای خود-همه هستی من-تو
غلام هر غلام ساده ات من

مریدت هستم ای سرتابه پاعشق
دلم را بردی و دلداده ات من

همینکه طعم مستی را چشیدم
به زیر پرچم تو قد کشیدم

تو در کرب وبلا طوفان نمودی
تو اول شعر غیرت را سرودی

تو قبل ماجرای کربلا هم
نشان دادی که خیلی با وجودی

چه میگویم؟چرا اصلا نوشتم؟
تو بالاتر ز هر حد و حدودی

دخیل سبز مادرها رها بود
اگر که باب حاجت ها نبودی

چه میبینم چرا بر خاک هستی؟
گمانم پای زهرا در سجودی

اگر چه تیرها بر پیکر توست
ولی خوش باش زهرا مادر توست

محمدحسن بیات لو


تعداد بازديد : 173
دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:18
نویسنده:
نظرات(0)
پروردگار فضل و ادب هردو باهم است لقمان همیشه محضر او تا کمر خم است مثل حسین، جود و سخایش حسن صفت حید�

پروردگار فضل و ادب هردو باهم است
لقمان همیشه محضر او تا کمر خم است

مثل حسین، جود و سخایش حسن صفت
حیدر خصال و ساقی و سردار علقم است

 

بابش ابوتراب و خودش باب آب،پس
با این حساب در کف او کل عالم است

در فن رزم”معجزه گر” گویمش سزاست
دنیا به جنگ او برود باز هم کم است

در هر دو نقش عاشق ومعشوق شد مثل
تعریف عشق بی یل حیدر چه مبهم است

شخصیتی است فوق بشر،ایده آل و ناب
اسباب سرفرازی اولاد آدم است

الحق که شد معاون ممتاز کربلا
استاد جنگ با روش نامنظم است

دریا دلی که دل به دل یم زد و گذشت
دریا به حسرت نگهش غرق ماتم است

از مشک او پیاله چشمم شده پرآب
در کار خیر ونیک همیشه مقدم است

صیاد را هم از در خود رد نمی کند
در این بساط روزی او هم فراهم است

چون درک کرده حالت یک ناامید را
خیلی به رفع حاجت مردم مصمم است

علی اکبر نازک کار


تعداد بازديد : 94
دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:18
نویسنده:
نظرات(0)
ظرف خالی دوباره پر شده است آسمان از ستاره پر شده است هر دو چشم ستاره بارانم ازشعف ازنظاره پر شده است

ظرف خالی دوباره پر شده است
آسمان از ستاره پر شده است

هر دو چشم ستاره بارانم
ازشعف ازنظاره پر شده است

 

همه ی شهر گوششان امشب
از اذان مناره پر شده است

برگ برگ تمام دفترم از
غزل و چهارپاره پر شده است

یادت افتاده ام که این گونه
شعرم از استعاره پر شده است

نوبت شعر خوانی من شد
سالن جشنواره پر شده است

من به نامت شروع خواهم کرد
به مقامت خضوع خواهم کرد

به گدایی همین که چیره شدیم
به شب آسمان که خیره شدیم

ناگهان نوری از خدا آمد
ساکن گوشه ی جزیره شدیم

همه از دوری قمر بوده
اگر اینگونه تار و تیره شدیم

لطف زهرا به ما رسیده که ما
نوکر ساقی عشیره شدیم

نذر بی دستی ابوالفضلش
بسته ی دست دستگیره شدیم

نفسی یا اگر حیاتی هست
از دم توست التفاتی هست

آسمان زیر دست دستانت
ماه و خورشید هر دو مهمانت

نه فقط شیعه،ارمنی هم شد
شامل سفره های احسانت

هرکسی میخورد گره کارش
به تو رو میزند – به قربانت

چقدر کشته مرده داری تو
آذری ها چه قدر میخوانت

وقت رزمت پر از حماسه و شور
به به از این خروش و طوفانت

گیسویت را به روی شانه بریز
که شوم باز هم پریشانت

در امان نیست دشمنت هرگز
از رجزهای تیغ بُرّانت

عجبس نیست از دلاوری ات
همه ی دشت گشته حیرانت

به مصاف تو هر که می آید
می زند جا ز ترس پیکانت

پدر مشک ، صاحب دریا
السلام علیک یا سقا

حس خوب پریدن پرها
آسمان همه کبوتر ها

اوج فهمیدن من و مایی
ای تو بالاتر از فراتر ها

ای قیامت شکوهی از قدت
باعث رویش صنوبر ها

حاجت پشت هر در بسته
ای کلید تمامی درها

گره کور مادرم با توست
ای مجیب تمام مضطر ها

بانی سفره های نان و پنیر
آش نذری دست مادر ها

از تبار دلاوران عرب
از نژاد امیر خیبر ها

پسر ذوالفقار صفین و
پدر رزم مالکْ اشترها

تیغ تو تا نیامده بخشید
خاتمه بر تمامی شرها

معنی لا فتایی یا عباس
دومین مرتضایی یا عباس

جذبه ی دلبری تو غوغاست
فن عاشق کشی تو زیباست

نفسی هم قدم شدن باتو
آرزوی اهالی بالاست

رسم مردانگی تو مثل است
ادبت هم زبانزد دنیاست

مشک خالیت هم جواب همه است
لب خشک تو حسرت دریاست

زهره ها را درید نعره ی تو
رعد و برق نگات واویلاست

اذن میدان نداشتی ورنه
هنر تو حماسه در هیجاست

آه از آن زمان تلخی که
دید ارباب دور تو بلواست

بین یک مشت کوفی بی رحم
سر سردار لشکرش دعواست

خوش بحالت که لحظه ی آخر
سر تو روی دامن زهراست

آنکه میخواستی سرت آمد
فاطمه جای مادرت آمد

محمدحسن بیات لو


تعداد بازديد : 227
دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:18
نویسنده:
نظرات(0)
سلام حیدر خون خدا ابوفاضل تو اسوه ی ادبی و حیا ابوفاضل سلام ماه بنی هاشمی خوش آمده ای به خانه ی پدرت

سلام حیدر خون خدا ابوفاضل
تو اسوه ی ادبی و حیا ابوفاضل

سلام ماه بنی هاشمی خوش آمده ای
به خانه ی پدرت مرتضی ابوفاضل

 

همیشه حامی خواهر برادرت هستی
فدای غیرتت ای باوفا ابوفاضل

تو آمدی که غلام حسین باشی و بس
به عشق حضرت ما مبتلا ابوفاضل

همیشه باب الحوائج شدی برای همه
همیشه بوده ای مشگل گشا ابوفاضل

گره نخورده به کار کسی که در همه حال
فقط زده ست شما را صدا ابوفاضل

هنوز کار منه خسته پیشتان گیر است
هنوز ذکر لبم هست یا ابوفاضل

امیر فرخنده


تعداد بازديد : 133
دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:16
نویسنده:
نظرات(0)
دارم به لب همچون رطب نام تو را ای مه جبین بسکه ادب میر عرب داری تو از ام البنین امشب رسیدم محضرت شاید

دارم به لب همچون رطب نام تو را ای مه جبین
بسکه ادب میر عرب داری تو از ام البنین

امشب رسیدم محضرت شاید تو را پیدا کنم
شاید کمی اذنم دهی با تو کمی نجوا کنم

 

من صید دامت می شوم صیاد من باش ای امیر
اصلاً خوشم تا می شوم در دام عشق تو اسیر

کم ناز کن ای نازنین خونم حلال ابرویت
سر در گمم در محضرت مانند پیچ گیسویت

گفتند وقتی آمدی شانه به مویت زد علی
گفتند وقتی آمدی بوسه به رویت زد علی

آقا خدا دست تو را بهر شفاعت آفرید
ام البنین اصلاً تو را بهر اطاعت آفرید

اول تویی آخر تویی حیدر تویی دریا تویی
گوهر تویی محشر تویی یکتا تویی سقا تویی

بالا تویی آقا تویی لیلا تویی مجنون منم
وقتی می آیم علقمه مجنون سرگردون منم

تو شاهکار خلقتی در جنگ ها نام آوری
از هرچه گفتم بهتری از هرچه گویم برتری

باران که می بارد تو را از نم نمش حس می کنم
ماه محرم هم تو را از ماتمش حس می کنم

فرزند زهرا را که می گویند سبط اکبر است
می گفت این در کربلا بهرم امیر لشکر است

ای سومین شیر نر محجوب آل فاطمه
هم در ادب هم در وفا سبقت گرفتی از همه

خندید شاه لوکشف تا بوسه از روی تو چید
از لعل لبهای شما شهد عسل آمد پدید

ای زاده ی ام البنین و تیغ ابروی علی
ذُخرُالحسینی، پهلوانی، زور و بازوی علی

دریا خروشید و به پایت آب شد تا آمدی
مجنون العباسی شدم وقتی به دنیا آمدی

سقایی و لب تشنه را سیراب سازد باده ات
از لطف چشم تو شدم دلداده ات آزاده ات

با یک نگاه نافذت من را مسلمان می کنی
بین نماز نافله هم ختم قرآن می کنی

با تو کسی در منجلاب دین و دنیا غرق نیست
با نور تو در روز و شب های مدینه فرق نیست

در گفتن نام شما گاهی مردد می شوم
در مدحت از هر صفحه ی مولا علی رد می شوم

وصف تو را باید میان صفحه ی محشر نوشت
گاهی سر اجبار باید بهرت از حیدر نوشت

در هر دو چشم محشرت حیدر هویدا می شود
در غیرت زهرایی ات کوثر هویدا می شود

ای پنجه ات مشگل گشا، مشگل گشایی کن مرا
جان رقیه از کرم کرببلایی کن مرا

تو آمدی تا راه ما قدری خدایی تر شود
این وامدار از عشق تو قدری فدایی تر شود

دین و سیاست را کنار هم ز تو آموختیم
از کهکشان ها آمدی از عشق نابت سوختیم

بعد از برادر آمدی تا در ادب معنا شوی
شیرین دهن گشتی که با طعم رطب معنا شوی

رضاباقریان


تعداد بازديد : 135
دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:12
نویسنده:
نظرات(0)
اشعار ولادت حضرت سید الشهدا(ع) – علی اشتری سیمرغی و آفاق همه زیر پر توست هر آنچه که خیر است همه دو�

اشعار ولادت حضرت سید الشهدا(ع) – علی اشتری

 

سیمرغی و آفاق همه زیر پر توست

هر آنچه که خیر است همه دور و بر توست

 

ما خاک تو بر مُلک سلیمان نفروشیم

خیر دوسرا ذرّه‌ای از خاک در توست

 

تشکیک نداریم به وحدانیت عشق

ما هرچه کشیدیم همه زیر سر توست

 

 عیساست که در کوچه‌ی لطف تو نشسته

یحیاست که در شهرِ جنون رهگذر توست

 

تب‌کرده‌ی از دوریِ بین‌الحرمینیم

المنّة لله دل ما محتضر توست

 

 جز دامن تو نیست مرا جای دگر دست

تا بوده همین بوده و تا هست همین هست

 

 دل خسته شد از رفتن و از آمدن خویش

سربار شده تن به من و من به تن خویش

 

هر طور شده جانب قبله بِکِشیدم

با تربت تو پاک نمایم بدن خویش

 

جز کرب و بلا نیست مرا موطن و مقصد

رنجور شود هر دل دور از وطن خویش

 

 عادات انیس‌اند در آئینه‌ی محشر

ما اُنس گرفتیم به سینه‌زدن خویش

 

 گر بر سر قبرم گذر دسته بیفتد

مجنون شده و پاره نمایم کفن خویش

 

 با خطّ خوش و جوهره‌ی ناب نوشتند

تقدیر مرا نوکر ارباب نوشتند

 

 تو پیش خدایی و کسی در برتان نیست

جز یاد خدا یاد کسی در سرتان نیست

 

 قرص قمری نیست مگر حضرت عباس

شمس دگری غیر علی اکبرتان نیست

 

صد سال اگر سجده کنیم، اشک بریزیم

مثل دو رکعت سجده‌ی بالاسرتان نیست

 

 هر وقت به‌کارم گره‌ی کور می‌افتد

باب کرمی غیر علی‌اصغرتان نیست

 

این شور «بُنَیَّ»ست که از دور رسیده‌ست

بر خاک فتادید وَ بال و پرتان نیست

 

 در خواب، شبی روی زمین دست تو دیدم

خاکم به دهان، خاتم پیغمبرتان نیست

 

 ای نیزه‌نشین سحر قافله ارباب

چشمان تو شد در‌به‌در قافله ارباب

 

 علی اشتری


تعداد بازديد : 165
دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:07
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس(ع)-مدح و ولادت درون سینه دارد جا ابالفضل حضور عشق در دلها ابالفضل عجب گفتند " یکفی بالاش

حضرت عباس(ع)-مدح و ولادت

 

درون سینه دارد جا ابالفضل

حضور عشق در دلها ابالفضل

عجب گفتند  " یکفی بالاشاره "

در این دنیا و آن دنیا ابالفضل

ابالفضل است پا تا سر حسین و

حسین اوست سر تا پا ابالفضل

سلام ای وسعتت ، دریا ابالفضل

سلام الله علیکَ یا ابالفضل

زمانی که تو را دارم کمم چیست

کنار سفره ات اصلاً غمم چیست

تو و بابای تو ساقی که باشید

فرات و دجله ، نیل و زمزمم چیست

تو هستی التیام درد عالم

به غیر از ذکر نامت مرهمم چیست

همیشه بیمه هستم با ابالفضل

سلام الله علیک یا ابالفضل

همیشه فاتح پیکارها تو

توئی آسانیِ دشوارها تو

خدا داند که هستی رمز و رازِ

گشایش در تمام کارها تو

مسیحا درس ، پس داده به پیشت

که مُرده زنده کردی بارها تو

مسیحِ حضرت عیسی ابالفضل

سلام الله علیک یا ابالفضل

مرا کردند حیرانت از اول

نوشتند از غلامانت از اول

چه دستان عجیبی داشتی تو

علی بوسید دستانت از اول

به دنیا آمدم با دست مادر

شدم من نذر چشمانت از اول

کنار سفرهء آقا ابالفضل

سلام الله علیک یا ابالفضل

تمام انبیا چلّه نشینت

امامان، عاشقِ ماه جبینت

خودِ ارباب لذت بُرد هر بار

صدا می زد یل ام البنینت

تمام کائنات و ممکناتند

گرفتار جمال نازنینت

همه دیروز تا فردا ابالفضل

سلام الله علیک یا ابالفضل

خدا وقتی که او را بر جهان داد

به زیبائیش ، دنیا را تکان داد

فقط یک درصد از زیبائی اش را

به شکل یوسف کنعان نشان داد

عجب سر مشق شیرینی نوشتیم

همان اول معلم یادمان داد

به جای آب ، نان ، بابا ، ابالفضل

سلام الله علیک یا ابالفضل

شما را یک تنه لشگر نوشتند

کُپی از فاتح خیبر نوشتند

تو را از اول ای باب الحوائج

نمک ، در روضه و منبر نوشتند

نوشت الله ، حیدر را یدالله

تو را اما یدالحیدر نوشتند

پس از او لا فتی الّا ابالفضل

سلام الله علیک یا ابالفضل

تو را مافوق دنیا می پسندم

تو را فرزند زهرا می پسندم

ببینم راستی آقا نگفتم ... !

ضریح تازه ات را می پسندم

لقبهای تو بسیارند اما

تو را با این لقبها می پسندم

علمدار و یل و سقا ابالفضل

سلام الله علیک یا ابالفضل

کشیدی عشق را یک عمر در بند

به لبخند تو زینب داشت لبخند

سخاوت را تو اصلاً بخش کردی

نداری در سخاوت مثل و مانند

تمام آرزویت شد اجابت

که زهرا هم خطابت کرد فرزند

صدا زد حضرت زهرا ابالفضل

سلام الله علیک یا ابالفضل

شبیه حیدری ، شیری علمدار

خودت بُرّنده شمشیری علمدار

به قصد تربت زینب بگو کِی ؟

علم در دست می گیری علمدار

که گیری انتقام خواهرت را

ز نامردان تکفیری علمدار

پناه زینب کبری ابالفضل

سلام الله علیک یا ابالفضل

 

مهدی مقیمی


تعداد بازديد : 151
دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:06
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس(ع)-مدح و ولادت آغاز می کنم سخنم را به نام ماه دم می زنم دوباره ز لطف مدام ماه سر می زنم به �

حضرت عباس(ع)-مدح و ولادت

 

آغاز می کنم سخنم را به نام ماه

دم می زنم دوباره ز لطف مدام ماه

سر می زنم به دور سرایش تمام سال

شعبان که می شود به خدا در تمام ماه...

...خیره به دست رازق باب الحوائجم

چون دست گیری است فقط در مرام ماه

فردا که می رسد همگی غبطه می خورند

هم اولیاء و هم شهدا بر مقام ماه

در سجده خواستم که در این شام با شکوه

کلب سرای دوست شوم یا غلام ماه

دار و ندار خود همه را بذل می کنم

هر بنده را مرید ابالفضل می کنم

تا که صدای شیر دلاور شنیده شد

لبخند بر لب اسدالله دیده شد

تبریک را به حضرت ام البنین بگو

کوه ادب ز کوه ادب آفریده شد

با صد امید ارمنی آمد به مجلسش

عباس مشتری است، یقین کن خریده شد

این چشم کال ما به نوایی نمی رسید

با آب مشک حضرت ساقی رسیده شد

کف می زنیم و باز کمی گریه می کنیم

دیوانگی ما به کجاها کشیده شد

دینم کنار ماه فقط کامل است و بس

صحن دلم به نام ابوفاضل است و بس

عمری دخیل و سائل کاشانه ات شدیم

مست از سبوی کوثر میخانه ات شدیم

از بس به ما بزرگی و شوکت رسانده ای

معتاد بر مواهب پیمانه ات شدیم

ما پست ها کجا... تو کجا... پس خودت بگو

اصلا چه شد که ما همه دیوانه ات شدیم؟!

حاشا به تو اگر که مریض از درت رویم

امشب که جمع، بین شفاخانه ات شدیم

آتش بزن تو این همه پَر را کنار خود

حالا که شمعی و همه پروانه ات شدیم

بالای کعبه خطبه بخوان بنده ات شویم

ما آمدیم تا که پناهنده ات شویم

در کاروان عشق سپاه عقیله ای

این روزها محافظ راه عقیله ای

در لفظ عام اگر چه که ماه قبیله ای

اما علی الخصوص تو ماه عقیله ای

در این مسیر قوت قلب رقیه ای

در این مسیر ضربِ سلاح عقیله ای

فکر کسی به هتک حریمش نمی رسد

تا علت شکوه نگاه عقیله ای

گیرم که روی نیزه رَوی باز حیدری

در مجلس یزید، پناه عقیله ای

ای تو رکاب زینت بیت ابوتراب

آبی بریز، تشنه شده کودک رباب

 

محمد جواد شیرازی


تعداد بازديد : 97
دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 ساعت: 9:04
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس(ع)-مدح و ولادت دِلی دارم و خانه یِ بوتُراب است سَری دارم و خاکِ عالیجناب است عوض کرده روز

حضرت عباس(ع)-مدح و ولادت

 

دِلی دارم و خانه یِ بوتُراب است

سَری دارم و خاکِ عالیجناب است

عوض کرده روز و شَبَم جایِ خود را

که ماهی دمیده پُر از آفتاب است

مرا قبله بابُ الحُسینِ حسین است

مرا نامِ عباس فَصلُ الخِطاب است

حساب و کتابی ندارد دل ما

که دیوانه اش بی حساب و کتاب است

نوشته به ایوانِ میخانه ی او

که در بزمِ ساقی دعا مستجاب است

از امشب بهشت آفرین است زهرا

که مهمانِ ام البنین است زهرا

خدا گِرد گِردَت مداری کشیده

به هر یک صفِ بی شماری کشیده

و در طاقِ عرشش به تصویر سبزی

عَلَم را به دوشِ سواری کشیده

که نصرُمِن الله بر بیرقِ اوست

و در قبضه اش ذوالفقاری کشیده

شَبیهِ علی رویِ دُل دُل نشسته

و در زیرِ پا تار و ماری کشیده

نه اَبرو بگو ذوالفقاری دو پیکر

نه گیسو بگو آبشاری کشیده

اگر حالتِ چشمِمان التماس است

برای حریمش خُماری کشیده

نیازی ندارد به غیر از ضریحت

کسی که به چشمش غباری کشیده

رسیدم مرا زیرِ بالَت بگیری

امیری حسین وَنِعمَ الامیری

نگاه تو جُز شورِ دریا ندارد

طَنینَت به جز لحن مولا ندارد

تو مثلِ حسن کوچه هایت شلوغ است

که بی تو مدینه تماشا ندارد

برای تماشات یوسف رسیده

مدینه ولی بیش از این جا ندارد

من از ارمنی های شهرم شنیدم

که پیش تو رنگی مسیحا ندارد

پسرهای او جایِ خود ، می شود گفت

که مانند عباس زهرا ندارد

گره های کورِ همه، صَف کشیدند

که کارَت اگر،شاید،اما ندارد

اگر کار داری تو هَم با ابالفضل

بگو یا حسین و بگو یا ابالفضل

تو مهتابِ نوری برایِ سحرها

تو خورشیدی اما میانِ قَمرها

تو را روزِ اول برایِ حسینش

سوا کرده زهرا برایِ پسرها

مرا منصبِ تو به شاهی رساند

اگر جا دَهی در صفِ رُفتگرها

نقابی بزن وقتِ رزمت به صفین

که ذُخرالحسینی ...امان از نظرها

از آن دور لشگر تو را خیره دیدند

نیازی ندارد بِپیچَد خبرها

به میدان بیا تا به پایت بریزند

عرق ها جگرها و سرها و پرها

جوابِ رَجزخوانیِ تو سکوت است

فقط می رسد صوتِ اَین المَفَرها

عَلَم را بِزن وقتِ طوفانی توست

علی عاشقِ این رجز خوانی توست

کسی چون تو بر قلب لشگر نمی زد

کسی چون تو فریادِ حیدر نمی زد

تو در سیزده سالگی ات به دشمن

چنان می زدی مالک اشتر نمی زد

چنان گِرد بادی به پا می شُد از تو

که جبریل در پیش تو پَر نمی زد

فقط زانویَت جایِ پایِ عقیله است

که خواهر قدم جایِ دیگر نمی زد

اگر دستهایت نباشد که زهرا

قدم بر شفاعت به محشر نمی زد

فقط خاطرِ فاطمه بود وَر نه

به آقا خطابِ برادر نمی زد

به مدح علی زَر شود دفتر شعر

سه بیت از فؤاد آورم آخر شعر

(نبودی حَصینِ حِصنِ دین گَر زِ مردی

قدم بَر درِ حِصن خیبر نمی زد

چنان کَند در را از آن حِصن سنگین

که گَر حِلمِ او حلقه بر در نمی زد

زمین را هم از جا بِکَند و فِکَندی

به جایی که مرغِ نظر پر نمی زد)*

 

 

* فوادکرمانی

 

 

حسن لطفی


تعداد بازديد : 173
سه شنبه 21 اردیبهشت 1395 ساعت: 13:35
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 9
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف