ولادت امام حسن ع

ولادت امام حسن ع

ولادت امام حسن ع

ولادت امام حسن ع

ولادت امام حسن ع
ولادت امام حسن ع
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
جلوه ی حُسنِ خدا در رمضان است حسن
جلوه ی حُسنِ خدا در رمضان است حسن (ع) 
کشتی جودو کرم را بادبان است حسن(ع) 
خون حیدر به رگش در جریان است حسن(ع) 
روی و مویش به خدا قبله ی جان است حسن(ع) 
 
شده اند عالمیان دست به دامان حسن(ع) 
 
باعث روشنی خانه مولا هستی 
اولین سلاله حیدرو زهرا هستی 
بعدزهرا س و علی شافع عقبی هستی 
به خداوند قسم معنی یکتا هستی 
 
تادم حشربگویم سن قربان حسن 
 
گوشه ی لعل لبت خال پیمبرداری 
وارث جنگ جمل  هیبت حیدر (ع )داری 
غربتی نیست تو را این همه نوکر داری 
تو پدر همچو علی (ع)ساقی کوثر داری 
 
مست شوم تا شنوم ذکر حسن(ع) جان حسن(ع) 
 
شتر سرخ جمل را چه کسی پی کرده 
معنی واژه یل را چه کسی طی کرده 
این حسن(ع) بود که در ساغر ما می کرده 
او کرم کرده که عشقش به دلم ری کرده 
 
بنویسید مرا کلب نگهبان حسن(ع) 
 
عجبی نیست که درمعرکه غوغا می کرد 
رقص شمشیر حسن بود که شیدا می کرد 
ذکر حیدر به لبش بود که نجوا می کرد 
میمنه میسره را یکسر دریا می کرد 
 
بی سبب نیست که گشتیم مسلمان حسن(ع) 
 
روزگاریست که سودای بتان دین من است 
طاق ابروی حسن قبله و آئین من است 
 
علی درویشی

تعداد بازديد : 763
شنبه 20 خرداد 1396 ساعت: 11:25
نویسنده:
نظرات(0)
کردم گذر به کوچه‌ی میخانه‌های‌شهر
به بهانه‌ی ولادت امام مجتبی
 
کردم گذر به کوچه‌ی میخانه‌های‌شهر
دیدم عجیب  نعره‌ی مستانه ‌میزننــد
ساقیِ شاد رو به همه فخـر میکنـد
پیمانه میزنند
 
من بودم و سیـاهِ شب و روزهـایِ تار
دست کسی به مجلس رندان رسانده‌ام
گفتا چرا خمـوش نشستی نفس بـزن
من هم که مانده‌ام...
 
برخواستم و خواندم و یا محسن‌الغریب
غوغـای مـا و راه غـزل را نشان بده
من تـازه واردم کمکـی کن به بینـوا
بر من زمان بده
 
مغرب رسید داد منادی اذان به جان
افطار را ز سفره‌ی این خانه خواستم
از عشق و شـادیِ پسـر شاه لافتـی
عیدانه خواستم
 
آری نشسته ام به تماشایِ وجه او
دارد شبیه فاطمه (س) ایثار میکند
با بوسه بر لبان عسل خیز او علی(ع)
افطار میکند
 
رنگین‌ترین بساط سـر سفـره چیده اند
لطفش چه خوب روزیِ دستان من شده
جای نـزول ذکـرخداونـد بـر لبـم
ذکر حسن شده
 
از روی خطّ و خالِ قَدَر قدرتِ حسن(ع)
نقاش ها به عکس که توصیف گفته‌اند
آوازخوان و مادح و شاعر برای او
تصنیف گفته اند
 
افلاک محوِ روی دل‌آرایِ شاه ما
گیسوش را چنان شب یلدا نوشته‌اند
سر چشمه‌ی صفات دل آرایی است این ...
... آقا ، نوشته اند
 
اول قمر به راه شب اهلبیتی(س) و
نور تو صبر در دل این آسمان شده
دریا تویی و پشت سرت هم مثال ما
ریگ روان شده
 
ماراببر به همره خود کوره‌راه ها
آماده‌ایم در جَرَیان ها و چالشت
ماسربه‌زیر منتظر یک اشاره‌ی
دست نوازشت
 
وقتی کنار تو همه گفت و شنود ها
حتی گلایه ها همه بی پرده می‌شود
امری طبیعی است کرامات دست تو
گسترده می‌شود
 
روی خوشت تجلّی اوصاف دین ما
جانت به روی پاک پیمبر(ص)معطراست
کافر پس از عنایت و لطف تو میشود
عابد ، خدا پرست
 
پس کوچه های شهر تو را جار میزنند
مرد کریم اصل سخاوت به دست توست
صدها هزار حاتم طائـی قبـول کرد
ثروت به دست توست
 
تفسیرها گـم‌اند برای نوشتـن از
یک قطره از صلابت دریای نام تو
آرامش است کار تو در جذر و مدّ سخت
صبر کلام تو ...
 
خورشید وار سلطه‌ به دلها گرفته ای
در رو بروت ریخته سلطـانِ سوخته
نام کتـاب شعـر مرا بعد ها گـذار
دیوان سوخته
 
از میمنه به میسره چشمت نهیب داشت
هرکس که دید گفت که جولان گرفته است
در عرصه‌ی شجاعت و میدان کارزار
طوفان گرفته است
 
وقتی جمل حریف تورا رو به رو کشید
ترجیح داد ماندن خود را به یک فرار
از دست چشمهای تو در جنگ راه نیست
لایمکن الفرار
 
تا روز حشر ناله و فریاد میزنم
من زیر دست های تو فارغ زتن شدن
تا روز حشر من همه جا داد میزنم
عبد حسن شدم
 
امشب خلاف این همه شب غصه میخورم
قلبم زغصه های تو بی‌تاب تر شده
رویم برای گفتن قدری از این همه
پر آب ترشده
 
هر وقت که به مصرع  آخر رسیده ام
مبهوت کرده جان مرا شور و شینتان
روزی اشک را به دلم داد جمله‌ی :
عطشان حسینتان
 
ابراهیم روشن روش - قم

تعداد بازديد : 831
شنبه 20 خرداد 1396 ساعت: 11:25
نویسنده:
نظرات(0)
میان ارض و سما بزم شادی و شور است
میان ارض و سما بزم شادی و شور است 
به روی دست نبی آیه هایی از نور است 
 
بغل گرفته نبی سبط اکبر خود را 
و ان یکاد بخوان، چشم ابتران شور است 
 
گمان کنم که پیمبر به گوش او میگفت: 
خوشا به حال رسولی که با تو محشور است 
 
به رزق خوان حسن عالمی نمک گیرند 
عزیز کرده ی زهرا \"کریم\" مشهور است 
 
ز دست هیچ کسی لقمه نان نمی خواهیم 
کرامت حسنی با مزاجمان جور است 
 
گدای کوی کریمیم و نان بهانه ی ماست 
نظر به منظر جانان مراد و منظور است 
 
چقدر غبطه خورم بر کبوتران بقیع 
شکسته بال و پرم... قبر خاکی اش دور است 
به قبر خاکی او سایبان بدهکاریم 
برای گنبد و گلدسته نقشه ها داریم 
 
مرضیه نعیم امینی

تعداد بازديد : 739
شنبه 20 خرداد 1396 ساعت: 11:24
نویسنده:
نظرات(0)
سحر پانزدهم ، دل به "حسن" دادم و بس
حسن_آباد
 
سحر پانزدهم ، دل به "حسن" دادم و بس
روی پای "پسر فاطمه" افتادم و بس
 
دل من گشته خراب و "حسن" آبادش کرد
من فقط اهل دیار "حسن آبادم" و بس
 
پوریا_باقری

تعداد بازديد : 639
شنبه 20 خرداد 1396 ساعت: 11:24
نویسنده:
نظرات(0)
زیبا ترین طلیعه ی ناب غزل ، حسن

آقا امام حســـــن مجتبـــــــی(ع)
 


زیبا ترین طلیعه ی ناب غزل ، حسن
در بحث جود واژه ی ضرب المثل ، حسن

ذکر لب زمین و زمان تا ابد حسین
ذکر لب حسین بود از از ازل ، حسن

منظومه ای زشعر اگر خط کند قلم
باید که استعاره شود با زحل ، حسن

راه خدا یکیست ، مسیرش ولی دوتاست
حَیِ عَلی اَلحُسین و خَیرو العَمَل حسن

 آقای ما ، اَشجَع اولاد حیدر است
یعنی که وقت رزم بود بی بدل ؛ حسن

پِی کردن شتر شَبَحِ رزم هم نبود
فرصت نشد که جلوه کند در جمل، حسن

مارا درست ؛ گرچه خریدستمان حسین
اما به ذات بوده دلیلو علل حسن

 آل علی و فاطمه هر یک شکر ، ولی
تفسیر تین گواه ؛ که باشد عسل،حسن


محمدجوادحیدرے


تعداد بازديد : 475
چهارشنبه 10 آذر 1395 ساعت: 9:13
نویسنده:
نظرات(0)
کبوتریم و پی دانه ی امام حسن

امام حسن مجتبی(ع)-مدح

 

کبوتریم و پی دانه ی امام حسن

رسیده ایم در خانه ی امام حسن

تمام مردم این شهر ، شهرت ما را

شناختند به دیوانه ی امام حسن

عجیب نیست اگر می شوند دشمن و دوست

اسیر لطف کریمانه ی امام حسن

اگر تمام جهان میهمان او باشند

هنوز جا دارد خانه ی امام حسن

نمیرویم سراغ کسی به غیر از او

که رزق ماست به پیمانه ی امام حسن

دل شکسته ی ما آنقدر طوافش کرد

لقب گرفت به پروانه ی امام حسن

فقیر بوده ولی پادشاه می گردد

به هرکه می رسد عیدانه ی امام حسن

به نام قاسمیون مفتخر شدیم و شدیم

غلام قاسم دردانه ی امام حسن

 

مجتبی خرسندی


تعداد بازديد : 455
شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 10:46
نویسنده:
نظرات(0)
باید بچشد گرمیِ طوفانِ نجف را هرکس که ندارد تبِ سلطان نجف را ما را نه فقط بر سرِ این سفره نشاندند خو�

باید بچشد گرمیِ طوفانِ نجف را
هرکس که ندارد تبِ سلطان نجف را

ما را نه فقط بر سرِ این سفره نشاندند
خورده است نبی هم کفی از نان نجف را

 

بخشید خدا اولِ این ماهِ مبارک
پیش از همه ی خلق مسلمان نجف را

می خواست ببینیم کریمیِ علی را
رو کرد خداوند حسن جانِ نجف را

یک روز بیاییم و بسازیم مدینه
بالای سرِ فاطمه ایوان نجف را

دیدیم همه سروری آل علی را
اول پسرِ مادریِ آل علی را

*

جبریل شدم مثلِ کبوتر شدم امشب
ای شوق ببین یک کَسِ دیگر شدم امشب

نامت به لبم آمد و چسبید لبانم
انگار پُر از قندِ مُکرر شدم امشب

من از جبروت و جلواتِ تو شنیدم
ای عشق به من حق بده کافر شدم امشب

پیراهنم از عطرِ گلابت شده لبریز
از لطفِ شما لاله ی قمصر شدم امشب

آقا به ضریحی که نداری پَرِ من خورد
پیشِ تو عجب نیست اگر زر شدم امشب

باید که ببینند علی را حسنش را
نقش شرف الشمس عقیق یمنش را

*

آیینه بگیرید پیمبر شدنش را
از روز ازل حضرتِ حیدر شدنش را

باید که عقیقه بکند فاطمه امشب
شیرینیِ این لحظه یِ مادر شدنش را

یوسف سرِ این کوچه دویده است ولی باز
می دید در آن غُلغُله آخر شدنش را

چشمی که حسد داشت به ذریه ی زهرا
با رویِ حسن دید خود ابتر شدنش را

بین الحرمین اند ملائک همه امشب
تبریک بگویند برادر شدنش را

تنها نه دل ما که دو عالم حسنیه است
هر دو حرم کرببلا هم حسنیه است

*

باید که علی چند پسر داشته باشد
تا این که مدینه سه قمر داشته باشد

مانند نبی کیست که در بینِ دو عالم
از فاطمه ی خود دو جگر داشته باشد

باید که پسر دار شوی تا که بفهمی
شیرینیِ باغی که ثمر داشته باشد

هرکس که از این ایل بود موقع رزمش
در پنجه ی خود تیغِ دو سر داشته باشد

باید که پس از نامِ علی ذکرِ حسن داشت
تا تیغِ اباالفضل اثر داشته باشد

آن چشم که دیدت چقدر مست شد آقا
یک شهر پُر از کوچه ی بن بست شد آقا

*

خورشید چرا نیمه ی شب بر سر بام است
گو ماه نیاید که مرا ماه تمام است

آن کَس که در این خانه غلام است امیر است
آن کَس که امیر است بر این خانه غلام است

“در مذهبِ ما باده حلال است ولیکن
بی رویِ تو ای سرو گل اندام حرام است”

با اینهمه حُسنی که شده جمع در اینجا
حیران شده ام قبله کدام است کدام است

هر کس که جمل بود و تو را دید نوشته است
سوگند که صلح تو قیام است قیام است

لایوم….بگو تا بگدازیم برایت
ای کاش حسینیه بسازیم برایت


حسن لطفی


تعداد بازديد : 501
چهارشنبه 02 تیر 1395 ساعت: 11:45
نویسنده:
نظرات(0)
مدح امام حسن مجتبی-ولادت درعرش خیمه ای به نام حسن حق بنا کند از یمن مقدمش به همه اجر عطا کند حتماً خد�

مدح امام حسن مجتبی-ولادت


درعرش خیمه ای به نام حسن حق بنا کند
از یمن مقدمش به همه اجر عطا کند
حتماً خدا ز بردن نامش صفا کند
می بخشد هرکه را که حسن را صدا کند
ما یاکریمِ بیتِ کرم های مجتبی
سر می دهیم پای قدمهای مجتبی

نان از تو میرسد که به طبعم عسل شود
طعمِ طعام از نمکت بی بدل شود
هرجا کلام "حُسنِ حَسَن" شد مثل شود
صد مشکلم به گوشه نگاه تو حل شود
ای سفره دار دلبریت در کرامت است
انسان شدن به پیش نگاه تو راحت است

یک قطره گر رسد به عطایت شود دو رود
جاری ز چشم عاشقتان می شود، درود
از کف رها کنم به قدمهات هرچه بود
باید ز بارگاه ضریحت دگر سرود
قطعاً به دست شیعه حریمت بنا شود
بهتر ز کعبه و عرفات و منا شود

بالی بده، کبوتر جَلدت منم . . .همین
چرخی به گِردِ خاکِ مزارت زنم . . .همین
در خاطرم ضریحِ حسن می روم . . .همین
من زائرت به نیتِ مادر شوم . . .همین
مادر نگاه سمت مزار تو می کند
گلبوسه ای همیشه نثار تو می کند

 

علی احمدیان


تعداد بازديد : 238
سه شنبه 01 تیر 1395 ساعت: 11:43
نویسنده:
نظرات(0)
مادر پدرم باد فدای تو حسن جان هستند غبار کف پای تو حسن جان من رو نزدم بر احدی غیر شما چون دیدم همه هس�

مادر پدرم باد فدای تو حسن جان
هستند غبار کف پای تو حسن جان

من رو نزدم بر احدی غیر شما چون
دیدم همه هستند گدای تو حسن جان

 

شد عاقبش خیر هر آنکس که در عالم
گردید غلامی ز سرای تو حسن جان

خلقی نبود روی زمین تا که بگوید
بر او نرسیده ست عطای تو حسن جان

دل برده ز یوسف صفتان حضرت آقا
برّاقیِ گیسوی رهای تو حسن جان

آنقدر گره باز نمودی که رسولان
بستند دخیلی به عبای تو حسن جان

اصلا چه کسی گفته که عرش است مکانت
بالاتر از این هاست که جای تو حسن جان

هستند تمامیِ خلائق به صف حشر
محتاج عنایات و دعای تو حسن جان

شرمنده ی زهرای بتولیم چرا که
کم گریه نمودیم برای تو حسن جان

ما عبد تو هستیم حسن جان نظری کن
پای تو نشستیم حسن جان نظری کن

من قطره ی ناچیزم و تو حضرت دریا
خوشحالم از اینکه شده ام غرق تو مولا

یک شهر نشستند سر راه شما که
تا خوب تماشا بنمایند شما را

باید که همه محو تماشای تو باشند
سیمای شما بسکه کشیده ست به زهرا

ما را چه خیالیست ز فردای قیامت
وقتی که شفیعان خدائید شماها

ای وارث حلم و کرم حضرت احمد
از نور شما خلق شده جنت اعلا

در شأن و مقام تو همین قدر بگویم
الگوی ابوفاضلی و اکبر لیلا

مشمول عنایات تو شد عیسیِ مریم
اینگونه اگر شهره شد و گشت مسیحا

این شأن عظیمی ست که من کلب شمایم
وقتی که غلامان تو هستند چو موسی

جز کرب و بلا از تو دگر هیچ نخواهم
پس اذن حرم را به گدایت بده آقا

ما تا ابدالدّهر گدای درتانیم
ممنون عنایات تو و مادرتانیم

بر ماه بنی هاشمیان نیز تو ماهی
شاهان جهان جمله گدایند و تو شاهی

قربان تو گردم پسر ارشد مولا
داری چه مقامی چه جلالی و چه جاهی

از روز ازل تا به قیامت همگان را
تا نزد خداوند شما هادیِ راهی

ای شیر جمل حضرت ارباب دمت گرم
از کوچه ما هم بگذر گاه به گاهی

حرف همه عشّاق تو این است حسن جان
ارباب فدای تو بگردیم الهی

کار مه و خورشید کند ذرّه ی ناچیز
بر او ز کرم گر بنمائید نگاهی

شرمنده ی روی توأم ای ماه دو عالم
بر شانه ی من هست اگر بار گناهی

بار گنهم گر چه زیاد است ولیکن
در پیش تو ای کوه کرم نیست چو کاهی

می سوزم از این غم به خداوند که آقا
زوّار تو هستند فقط کفتر چاهی

ای کاش بنایی ز برای تو بسازیم
ایوان طلایی ز برای تو بسازیم

ابراهیم لآلی


تعداد بازديد : 231
سه شنبه 01 تیر 1395 ساعت: 11:31
نویسنده:
نظرات(0)
هر آنچه ناشدنی هست با حسن بشود دَمی که حضرت مُشکل گُشا حسن بشود به حُسنِ خُلق شود بین مردمان مَشهور

هر آنچه ناشدنی هست با حسن بشود
دَمی که حضرت مُشکل گُشا حسن بشود

به حُسنِ خُلق شود بین مردمان مَشهور
کسی که بارِ لبـش ذکر”یا حَسن”بشود


اسیر حُسن کس دیگری نخواهد شد
کسی که دلبرش از ابتدا حسن بشود

به دست قدرت خود چونکه قصد خلق کند
مُسلّم است که صُنـعِ خُدا حسن بشـود

هزار سبط دگر هم به مصطفی بدهند
همیــشه ، رابع اهل کسا ، حسن بشود

عزیز کرده ی خیرُ النّساست ، پس باید
عزیــز حضـرت خیرُ الـوَرا حسن بشود

به جز همان که اباالحُجّت است،در عالم
-ندیده ایم که جز مُجتبیٰ ، حسن بشود !

أخُ الکریم و إمام الکریم و إبن کریم-
-قسم به ذوالکرم ،آقای ما حسن بشود

به سینه ی احدی دست رد نخواهم زد_١
رواست صاحب این ادّعا حسن بشود

گدای لقمه ی نانی شدن ، شرافت ماست
شبی که بانی این سفره ها حسن بشود

شبی دقیق نظر کرده ایم و فهمیدیم
حسین نیز پس از حذف”یا”حسن بشود

میان این همه دلداده ی حسین،خوشیم
-به اینکه صاحب دلهای ما حسن بشود

گریز هرچه که روضه ست کربلاست ولی
گریز روضه ی کرب و بلا حسن بشود
.
که نوجوان یتیــمی بناسـت آخر کار
میان خون بزند دست و پا، حسن بشود

محمّد قاسمی


تعداد بازديد : 191
سه شنبه 01 تیر 1395 ساعت: 11:27
نویسنده:
نظرات(0)
شکر خدا که اهل دعا لطف می کنند فرقی نمی کند، همه جا، لطف می کنند اینجا اگر یکی دو درم را طلب کنیم پر

شکر خدا که اهل دعا لطف می کنند

فرقی نمی کند، همه جا، لطف می کنند

اینجا اگر یکی دو درم را طلب کنیم

پر می کنند کیسه ی ما، لطف می کنند

 

تنها بفکر آبروی سایل اند پس

بی منت و بدون صدا لطف می کنند

هرگز کسی ز درگهشان ناامید نیست

وقتی بجای نقره، طلا لطف می کنند

اینها که هیچ اهل تعلق نبوده اند

فرقی نمی کند که چه را لطف می کنند

ما ریزه خوار خوان کریمانه ی توییم
شکر خدا گدای در خانه ی توییم

ما از نگاه ساده ی تو مست می کنیم

با قطره ای ز باده ی تو مست می کنیم

عطر شراب پر شده در آسمان شهر

اندر مسیر جاده ی تو مست می کنیم

گرچه حرم به حکم حرامی، حرام شد

با گنبد نواده ی تو مست می کنیم

تقدیر ماست دست تو و خانواده ات

همواره با اراده ی تو مست می کنیم

میخانه بسته نیست اگر صاحبش تویی

تا با لب گشاده ی تو مست میکنیم

شکر خدا که باده ی بسیار می خوریم
افطار را ز لعل لب یار می خوریم

هرجا که عرصه تنگ شده اقدام کرده ای

فتنه گران طایفه را رام کرده ای

روز جمل تو یک تنه لشکر شدی و بعد

روز سپاه تفرقه را شام کرده ای

اصلا تخصص تو شکست نفاق هاست

با حرف نه که با عمل اعلام کرده ای

صلح ات کم از حماسه کربوبلا نداشت

با این حساب در عمل ایهام کرده ای

گویا خلیل هستی و داری تبر به دست

تا ضربه را حواله ی اصنام کرده ای

طوفان شده،قلب سپاه ریا زدی

از ناقه ی نفاق بپا کرده، پا زدی

خوی ات شبیه فاطمه روی ات چو مصطفی

اول پسر ز نسل بطولی و مرتضی

نامت گشایش همه ی مشکلات ماست

حاجات ما بنام حسن می شود روا

با این همه کرامت و دست خدایی ات

باید بگویم “اشهد ان الحسن…” تو را

از بخشش و عطای تو ما را همین بس است

یک رشته، نخ به ما بده از گوشه ی عبا

دولتسرای شیعه در خانه ی شماست

فیض عظیم در کف پیمانه ی شماست

تو برکت مضاعف ماه عبادتی

چارم نفر ز آل عبا و طهارتی

وصف تو نیست، کار ادیبان سخنوران

آنسو تر از حدود کلام و عبارتی

حاجت رواست هر که در خانه تو زد

تنهاترین تجسم لفظ کرامتی

اینجا که احتیاج به عرض نیاز نیست

سایل گرفته حاجت خود با اشارتی

آخر برای قبر تو گنبد بنا کنیم

عالم به دست مرحمتت آشنا کنیم
قاسم احمدی


تعداد بازديد : 230
دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت: 17:15
نویسنده:
نظرات(0)
بر طالع من حک شده دیوانه بودن با عقل و جمع عاقلان بیگانه بودن قسمت نشد که پای تو آتش بگیرم توفیق میخو

بر طالع من حک شده دیوانه بودن
با عقل و جمع عاقلان بیگانه بودن
قسمت نشد که پای تو آتش بگیرم
توفیق میخواهد مگر پروانه بودن ؟؟

لقمه دهانم میگذاری و می ارزد

تا به ابد کلب در این خانه بودن
حالا که تو مال منی معنا ندارد
دنبال مال و شهرت و کاشانه بودن
من یا کریمی گرم ذکر یا کریم ام
سیرم از این در بند آب و دانه بودن
اصلا معطل کن مرا که دلنشین است
چشم انتظار روزی ماهانه بودن

امشب به یمن مقدم خود ای نگارم
اصلا مرا گردن بزن ، حرفی ندارم

تو آمدی معنا ببخشی لفظ یل را
صید خودت کردی غزال من غزل را
تو مغز بادام رسول الله هستی
تو آمدی رونق دهی ضرب المثل را
گرم طوافت دیده ام ماه مدینه !
خورشید را زهره و ناهید و زحل را
تفسیر کن تا قسمتی شام ابد را
تعریف کن سربسته هم صبح ازل را
من باورم این است که در امر خلقت
تو مشورت دادی خدای لم یزل را
ای حیدر ثانی به تیغ تو سپردند
نابودی فتنه گر جنگ جمل را
هرکه به تو ایمان ندارد در حضورش
باید بخوانم آیه ی “بَل هُم اَضَل “را
تا پای تو یک روز خونم را بریزند
دارم به لب “الموت احلی من عسل” را

یک شهر مشتاق رهایی داری اقا
قطعا که یک دنیا فدایی داری اقا

از خواب غفلت شهر را بیدار کردی

وقتی مسیر عشق را هموار کردی
من روزه را با یا حسن افطار کردم
با مقدمت این ماه را پربار کردی
با سفره ای که در مدینه پهن کردی
امثال حاتم را دگر بیکار کردی
نان شبت را به گدای شهر دادی
مانند زهرا مادرت رفتار کردی
دار و ندار زندگی ات را سه دفعه
با شوق در راه خدا ایثار کردی
تو مرتضای دومی در زهد و تقوا
هر روز را با نان جو افطار کردی
در را که به روی فقیرانت نبستی
با روی باز از سائل ات دیدار کردی
جیب مرا پر کردی از درهم نه یکبار
این لطف را در حق من تکرار کردی

از این همه الطاف تو ممنونم آقا
من آبرویم را به تو مدیونم آقا

با هر نگاه از آجر ما نان بسازی
در کوچه ی خود خیمه الاحسان بسازی
آن قدر میبخشی که با دست کریمت
از سائل درمانده یک سلطان بسازی
تو کعبه ی لطفی اگر خلوت بمانی
با دست پر مهرخودت مهمان بسازی
کافی ست که از خانه پا بیرون گذاری
از خاک کوچه لؤلؤ و مرجان بسازی
دور از تصور نیست آقاجان شبی هم
از من فؤاد و دعبل و عمان بسازی
ترفند تو این است که ساکت بمانی
تا با هنرمندی خود جریان بسازی
تا مهربانی را بیاموزی به عالم
با طعنه و دشنام این و آن بسازی
کم مانده که با یک نگاه فوق العاده
از مرد شامی میثم و سلمان بسازی

سلمان که “منّا”شد رها از هرچه “من”شد
یک پنجم از عمر را عبدالحسن شد

ای آسمانی رزق امروز زمینی
مثل علی دست خدا در آستینی
عباس ،علی اکبر ،محمد ،عون ،قاسم
الحق و الانصاف لشگر افرینی
هرکه ذلیل ات خوانده بی شک خود ذلیل است
مولا عزیزی و مُعِزُّ المُؤمِنینی
من که زبانم بند آمد ازشکوهت
حرفی بزن با من به لحن دلنشینی
من که خبر دارم دو دفعه صبح و مغرب
نزد جزامی های شهرت مینشینی
من به تو رو می آورم فردای محشر
تو بهترین مصداقی از حبل المتینی
یکبار از نزد تو ناراضی نرفتم
از بسکه اقا مهربان و نکته بینی

عبد تو هستم بیم فردایی ندارم
من که به خوبی تو آقایی ندارم

از تو نوشتن از تو گفتن کار من نیست
بدبخت هرکس که برایت سینه زن نیست
صبر و سکوت و صلح ات آقا مصلحت بود
ورنه شبیه تو کسی که صف شکن نیست
باید زره بر تن کنی وقت نمازت
این دشمن بزدل حریف تن به تن نیست
قافیه ام تکراری است اما می ارزد
اصلا کسی به خوبی آقای من نیست
“أین الحسن “سر میدهد خاک یمن هم
این ناله های آتشین که از قرن نیست
با نام تو روحانی اینجا جلوه کردند
هرکس که نامش شد حسن حتما حسن نیست

بشکن تمام قفل ها را ناز شصتت
داری کلید باب جنت را به دستت

 

علیرضا خاکساری


تعداد بازديد : 223
دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت: 17:14
نویسنده:
نظرات(0)
ای عشق ببین حالِ پریشانی ما را ای شوق نشان آتش حیرانیِ ما را ای شور بیاور مِیِ توفانی ما را تا صبح بب�

ای عشق ببین حالِ پریشانی ما را
ای شوق نشان آتش حیرانیِ ما را
ای شور بیاور مِیِ توفانی ما را
تا صبح ببین نادِعلی خوانی ما را

 

ما مرد شرابیم اگر هست بیارید
ما را به درِ بیتِ علی مست بیارید

دیدند همه قبله ی دنیا شدنش را
ذوقِ علی و گرمِ تماشا شدنش را
دیدند و ببینید مهیا شدنش را
لبخند علی و شبِ بابا شدنش را

تنها نه پدر عاشق خندیدنِ او بود
تا صبح نبی منتظر دیدنِ او بود

انگار شبِ قدر مقدر شده امشب
انگار نبی باز پیمبر شده امشب
برخیز زمین گوش زمان کر شده امشب
برخیز و ببین فاطمه مادر شده امشب

یک جلوه زِ تصویرِ خداوند رسیده
امشب پسر شیر خداوند رسیده

بگذار که یعقوب گشاید نظرش را
تا با تو فراموش نماید پسرش را
هیچ است اگر عشق بُریده است سرش را
رو کرده خدا با تو تمامِ هنرش را

لبخند بزن گردشِ این روز و شب از توست
شیرینی افطارِ پیمبر رطب از توست

یک چشم بگردان و زمین زیر و زِبَر کُن
یک ناز بفرما همه را خون به جگر کُن
بند آمده این راه از آن کوچه گذر کُن
ما خاکِ قدمهات به ما نیز نظر کُن

چشمان تو محراب سحرهای حسین اند
آقا پسران تو پسرهای حسین اند

وای از جلوات جبروتی که تو داری
از شدت نور ملکوتی که تو داری
فریاد از آن اوج سکوتی که تو داری
حق گرمِ تماشایِ قنوتی که تو داری

پیش تو ذلیلم به ضریحی که نداری
یک عمر دخیلم به ضریحی که نداری

دور و برتان این همه بیمار اگر هست
یا این همه در شهر بدهکار اگر هست
این قدر گدا بر در و دیوار اگر هست
تقصیر که شد این همه سربار اگر هست

دیدند کَرَم رویِ کَرَم می دهی آقا
مانندِ علی بویِ کَرَم می دهی آقا

چشمِ تو سخن از غم و از درد به من گفت
از شمع شدن،شعله شدن،آب شدن گفت
با لطفِ تو چشمان من اینگونه سخن گفت
یک چشم حسینی شد و یک چشم حسن گفت

هرچند خدا خواست کَرَم داشته باشی
انگار بنا نیست حرم داشته باشی

سوزاند اگر غُصه یِ تو بال و پَرم را
سوزاند غمِ زینبیه هم جگرم را
من نذر نمودم که کنم هدیه سرم را
ای کاش بیارند از آنجا خبرم را

سوگند در این سینه غمِ خواهرِ تو هست
هستیم سپر تا حرم خواهر تو هست

حسن لطفی


تعداد بازديد : 205
دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت: 17:14
نویسنده:
نظرات(0)
حالا که آسمان دم باران گرفته است طبع سرودنم چقدر جان گرفته است از این طراوتی که پر از عطر نام توست د�

حالا که آسمان دم باران گرفته است
طبع سرودنم چقدر جان گرفته است

از این طراوتی که پر از عطر نام توست
دور و بر مرا گل ریحان گرفته است

 

ممنونم از کرامت تو ، زندگی من…
از لطف بی حدت سر و سامان گرفته است

از دست با کرامت تو سالیان سال
دستان خالی ام چقدر نان گرفته است

ای مهربان شهر مدینه امام من
یا ایها العزیز ، عزیز خدا “حسن”

هر واژه ای که لایق مدحت نمی شود
هر جمله ای که در خور وصفت نمی شود

هر کس که شعر گفت نظر کرده ی تو نیست
مضمون تو به هر کسی قسمت نمی شود

امشب بیا و حال مرا رو به راه کن
آقا اگر برای تو زحمت نمی شود

بانی سفره های شلوغ مدینه ای
یک بار هم سرای تو خلوت نمی شود

تو قهرمان جنگ جمل بوده ای ولی
از این حماسه های تو صحبت نمی شود

اسطوره ی شجاعت و قدرت امام من
یا ایها العزیز ، عزیز خدا “حسن”

دست کریم تو چقدر بی نظیر بود
دنبال مردمان غریب و فقیر بود

با دست خالی یک نفر از پیش تو نرفت
از بس که خیر مرحمت تو کثیر بود

یک بار هم خودت به غذا لب نمیزدی
اما تمام شهر ز دست تو سیر بود

لحن صدای تو همه را جذب کرده بود
از بسکه طرز صحبت تو دل پذیر بود

از بردباری ات چه بگویم که دشمنت
حتی از این صبوری تو سر به زیر بود

ای انتهای جود و کرم ای امام من
یا ایها العزیز ، عزیز خدا “حسن”

خورشید را جمال تو بیکار می کند
مهتاب بی تو میل شب تار می کند

تو آمدی و روزه ی خود را علی فقط
با بوسه بر لبان تو افطار می کند

تو هستی آن کریم که اموال خویش را
هر سال با رضای خود ایثار می کند

من از تبار میثم تمارم ، عاقبت
عشقت حواله ام به سر دار می کند

این خصلت تو که به گدا رحم میکنی
گاهی فقیر را چه طلب کار می کند

لطف تو هست شامل حالم امام من
یا ایها العزیز ، عزیز خدا “حسن”

شهر مدینه از قدم تو منور است
زیبایی تبسمت از جنس کوثر است

یک جلوه از نگاه تو یعنی خود بهشت
حتی بهشت هم ز نسیمت معطر است

قدری قدم بزن سر این کوچه و ببین
دنبال تو فرشته پی بال و شهپر است

روی خوشت مکرم الاخلاق دین ماست
با خلق و خوی تو شده کافر خدا پرست

با یاد قبر خاکی و بی زائرت ببین
چشمان عاشقان و مریدان تو تر است

ای غصه دار کوچه و سیلی امام من
یا ایها العزیز عزیز خدا “حسن”

محمدحسن بیات لو


تعداد بازديد : 217
دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت: 17:13
نویسنده:
نظرات(0)
ای روی گلعذار تو یاد آور بهشت وی یک کرشمه در رخ تو دلبر بهشت ای جلوه ای ز طلعت زیبای تو قمر وی ماهتاب

ای روی گلعذار تو یاد آور بهشت
وی یک کرشمه در رخ تو دلبر بهشت

ای جلوه ای ز طلعت زیبای تو قمر
وی ماهتاب و شمس درخشان فر بهشت
ای زینت سما و سمک، لوح و والقلم
ای گوشوار عرش حق و گوهر بهشت

ای معنی کرم،کرم حق، کریم دین
ای شاه عشق وعاشقی ای سرور بهشت

ای صد هزار یوسف مصری به سجده ات
سر خیل گلرخان تویی ای مهتر بهشت

من ساکنم به کنج شبستان بخششت
ای جایگاهِ جود تو در بستر بهشت

امشب منم گدا وتویی منشا کرم
بنشسته ام ز بهر گدایی درِ بهشت

چون مرغکی شکسته پر و زخمی ام حسن
بال و پرم بده ز پر شهپر بهشت

امشب شب ولادت و من مست و سر خوشم
گویا که ساکنم به برِ داور بهشت


حسین رضایی(حیران)


تعداد بازديد : 203
دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت: 17:12
نویسنده:
نظرات(0)
در مدح تو باید که ببندیم دهان را وقتی که بریدند ادیبانه زبان را ای آینه ی حُسن خدا، یوسف مصری با آمد�

در مدح تو باید که ببندیم دهان را
وقتی که بریدند ادیبانه زبان را

ای آینه ی حُسن خدا، یوسف مصری
با آمدنت تخته کُند زود دکان را

 

بازار سرِ زلف تو از بسکه شلوغ است!
انگشت به لب کرده زلیخا صفتان را

وصف مژه ها وخَم ابروت مرا کشت!
زحمت نده صیاد دگر تیر و کمان را

با تکه کلافی به وصالِ تو رسیدم
زهرا به حسابم زده این سود کلان را

تا سفره ی احسانِ کرم خانه تان هست
سائل نخورد ثانیه ای غصه ی نان را

زرتشت مسلمان شده ی چشم خمارت
انداختی از چشم همه دیر مغان را

ما بهتر از این روضه، بهشتی نشناسیم
بهتر که بچسبیم همین نقد جهان را

با طشت نگو،کوچه ی غم خونجگرت کرد
ترسم که به زینب برساند جریان را

وحید قاسمی


تعداد بازديد : 197
دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت: 17:11
نویسنده:
نظرات(0)
تا نقاب از چهره ی زهراییش رد می شود لاجرم خورشید در کارش مردد می شود هر کجا ساکن شود او خشت خشتش قبله

تا نقاب از چهره ی زهراییش رد می شود
لاجرم خورشید در کارش مردد می شود

هر کجا ساکن شود او خشت خشتش قبله است
گر حسن مقصود باشد خانه مقصد می شود

 

در شجاعت،در نجابت،در کرامت ذات او
اجتماع حیدر و زهرا و احمد می شود

کوری چشمان کفار حسود یثربی
بعد از او دنیا پر از نسل محمد می شود

چون یداللهی که شد آیینه حق در زمین
روی او ایزد نمای “دست ایزد” می شود

حُسن همراه حسن شد عزتش شدت گرفت
ضرب شد حرفی اگر در خود مشدّد می شود

هر که آمد دست پر برگشت بی چون و چرا
شایدِ سائل درِ این خانه باید می شود

“گر گدا کاهل بود” آقا پی او می رود
احتمال نا امیدی گدا رد می شود

در توازن نیست باهم کوه و کاه، اینجا ولی
بارها ثابت شده آقا بخواهد می شود

می رسد روزی که پیمانکار صحن مجتبی
آستان قدس شاهنشاه مشهد می شود

علی اکبر نازک کار


تعداد بازديد : 215
دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت: 17:11
نویسنده:
نظرات(0)
امام حسن مجتبی(ع)-ولادت دیشب گذری کردم از کوچه ی میخانه دیدم همه مستان را دیوانه ی دیوانه ساقیِ بل�

امام حسن مجتبی(ع)-ولادت

 

دیشب گذری کردم از کوچه ی میخانه

دیدم همه مستان را دیوانه ی دیوانه

ساقیِ بلاجویان شاداب و لبِ خندان

می داد به سرمستان پیمانه به پیمانه

من بودم و تنهایی در حلقه ی شیدایی

دستی ز کرم آمد ناگاه روی شانه

گفتا منشین خاموش در محفل ما رندان

برخیز غزل خوان شو مستانۀ مستانه

سرمست بخوان یا هو جای نگرانی نیست

مولاست که می بخشد عیدانۀ شاهانه

برخواستم و خواندم یا محسن و یا مُجمِل

ما را بنواز امشب ای لطف کریمانه!

هو هاتفی از یثرب می گفت دم مغرب

افطار بفرمایید از سفره ی جانانه

فرمود کسی مولا فرموده بفرمایید

کردند همه طاعت فرمان ملوکانه

چه سفرۀ رنگینی گسترده به ایوان بود

بسم الله هنگامِ، افطار «حسن جان» بود

ای خال و خط و چشمت تصنیف دل آرایی

نامت حَسن و حُسنت سرچشمه ی زیبایی

هم قامت تو موزون هم صورت تو محشر

پا تا سرت ای مولا! مجموعه ی غوغایی

افلاک همی گردد گِرد قد و بالایت

رخسارْ جهان افروز گیسو شب یلدایی

ای روزی هر روزم وابسته به دستانت

ای کاش که رِزقَم را همواره بیفزایی

اوّل قمر طاها اوّل پسر مولا

اوّل ثمر عشق صدیقه ی کبرایی

ای سفره ی گسترده وی رحمت بی پایان!

ما را بنواز امشب ای رأفت زهرایی

کو حاتم طایی تا، پیش تو زند زانو

سالار کریمانی تو حاتم طاهایی

ای حِلم خداوندی اسطوره ی صبری تو

فرمانده بی لشکر سردار شکیبایی

رویای شب و روزم خورشید دل افروزم

عمری ست که با عشقت می سازم و می سوزم

ای نام گران قَدرَت بسم الله قرآن ها

وی جنبش لب هایت آرامش طوفان ها

هر کس غزلی خواند در مِدحَت تو جانا

می بندد و می سوزد دیوان غزل ها را

خورشیدی و چون خورشید سلطانیِ تو محرز

ای سـیطره ات حاکم بر سلطه ی سلطان ها

ای میمنۀ هستی در میسره ی چشمت

وی هم چو علی فاتح در عرصه ی میدان ها

در چـشم بلا خیزت خون همه خوابـیده

ای کشته ی بالفطره از حُسن تو انسان ها

هم عرش تو را خواهد هم فرش تو را خواند

پایی بزن ای عرشی! در گوشه ی ویران ها

لب وا کن و لبیکی آهسته بگو آخر

مُردند به عشق تو این پاره گریبان ها

در پاسخ این پرسش «الملکُ لِمنْ اَلیوم»

رو سوی تو می چرخد انگشت سلیمان ها

فریاد زنم محشر از عمق دل مستم

از طایفه ی عشقم ... مجنون حسن هستم

امشب دل دیوانهْ بی تاب حسن گوید

با دست تهی چشمِ پر آب حسن گوید

عشق تو خیالاتی کرده است مرا آقا

هر شب دل آشفته در خواب حسن گوید

با رحمت و احسانِ چشمانِ پر از خیرت

این عاشق شیدا را دریاب...! حسن گوید

امشب همه ذرات هستی حسنی هستند

خورشید، زُحل، ناهید، مهتاب حسن گوید

کی غلغله می افتد؟ در جان همه عالم...

وقتی لبِ عطشانِ ارباب حسن گوید

ذرات به توصیف اوصاف تو مشغولند

سجاده و تسبیح و محراب حسن گوید

ای محور بخشایش در ماه عنایت ها

ماه رمضان رب الارباب حسن گوید

ای احسن اسماءِ حُسنای خداوندی

درحُسن تو می بینم غوغای خداوندی

 

مجتبی روشن روان


تعداد بازديد : 199
دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت: 17:05
نویسنده:
نظرات(0)
امام حسن مجتبی(ع)-مدح سائلی که حلقه ی در را به وقتش می زند دست صاحبخانه روزی سر به بختش می زند ای گد�

امام حسن مجتبی(ع)-مدح

 

سائلی که حلقه ی در را به وقتش می زند

دست صاحبخانه روزی سر به بختش می زند

ای گدا، بر حاتم این در سلیمان رو زده

نوح هم این آستان را بارها جارو زده

ای که محتاجی، بیا خوان طلب را پهن کن

خاک پای شاه شو، بال ادب را پهن کن

تا رسیدی پای در، لاترفعوا أصواتکم

در بزن، آرامتر، لاترفعوا أصواتکم

صبر کن آقا خودش در را به رویت وا کند

ابر رحمت، قطره ات را از کرم دریا کند

صاحب این خانه فضل الله یوءتی من یشاست

او کریم آل طاها، او حسن، او مجتباست

کیست این ماهی که بر او آسمان تعظیم کرد

ثروتش را با فقیران بارها تقسیم کرد

کیست این، فرزند وصل عادیات و کوثر است

در دلیری و شجاعت، حیدر ابن حیدر است

او که در جنگ جمل با تیغ ابرو آمده

روبرویش ناقه ی فتنه به زانو آمده

در مقام صبر او اندیشه حیران مانده است

از نظر بر حلم او احساس نالان مانده است

قامت ایوب از صبر حسن خم می شود

صلح او با غربت و تدبیر توأم می شود

روز محشر خود گواه محکم این مدعاست

مذهب شیعه، همانا درک صلح مجتباست

این امام مهربان از جنس نور و روشنی است

سینه اش، مثل حسین بن علی بوسیدنی است

سینه ای که مخزن اسرار مادر بوده و

شاهد آن کوچه و آزار مادر بوده و

کوچه ها، احساس او را هی به آتش می کشند

این مدینه، کوچه هایش آخر او را می کشند

کوچه ای تنگ و دلی سنگ و نگاه فاطمه

کشته او را خاطرات قتلگاه فاطمه

 

امیر عظیمی


تعداد بازديد : 195
دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت: 17:05
نویسنده:
نظرات(0)
امام حسن مجتبی(ع)-مدح باید که غزل هم ثمری داشته باشد بر حال خرابم اثری داشته باشد با شعر فقط عرض اد�

امام حسن مجتبی(ع)-مدح

 

باید که غزل هم ثمری داشته باشد

بر حال خرابم اثری داشته باشد

با شعر فقط عرض ادب می کند این دل

بد نیست گدا هم هنری داشته باشد

ای کاش که آقای کریمان دو عالم

بر نوکر خود هم نظری داشته باشد

هرآنکه مشرف به بقیع می شود امشب

از غربت او چشم تری داشته باشد

حتی نگذارند که بر قبر غریبش

صحن و حرم مختصری داشته باشد...

 

محسن زعفرانیه


تعداد بازديد : 181
دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت: 17:04
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 14
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف