ولادت حضرت علی اصغر ع

ولادت حضرت علی اصغر ع

ولادت حضرت علی اصغر ع

ولادت حضرت علی اصغر ع

ولادت حضرت علی اصغر ع
ولادت حضرت علی اصغر ع
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
امشب از دُرِ ناب باید گفت از زلالیِ آب باید گفت آسمان روشن است این شب ها از حضورِ شهاب باید گفت همه �

امشب از دُرِ ناب باید گفت
از زلالیِ آب باید گفت

آسمان روشن است این شب ها
از حضورِ شهاب باید گفت

همه جا عطر یاس پیچیده
باز هم از گلاب باید گفت

هم صدا با مقربین خدا
تهنیت به رباب باید گفت

شب میلادِ حجت الله است
غزلی در حجاب باید گفت

امشب از یمن این ولادت هم
به دعا مستجاب باید گفت

گاهوارِ علی است دستِ پدر
پس نگین در رکاب باید گفت

گرچه او کودک است، در شَانش
مثل عالی جناب باید گفت

بس بزرگ است در مقاماتش
گاه از بوتراب باید گفت

نام او هر کجا که می آید
از حساب و کتاب باید گفت

رضاباقریان


تعداد بازديد : 183
دوشنبه 30 فروردین 1395 ساعت: 10:00
نویسنده:
نظرات(0)
امشب شب گدایی و عرض ارادت است باب المراد آمده و وقت حاجت است امشب دوباره خنده به لبهای مرتضی است وقت

امشب شب گدایی و عرض ارادت است
باب المراد آمده و وقت حاجت است

امشب دوباره خنده به لبهای مرتضی است
وقت نزول آیه ی ناب امامت است

یک یا جواد گفتم و دل کاظمین رفت
نوکر همیشه در پی طوفِ زیارت است

یادش بخیر جامعه خواندم میان صحن
بین بهشت… نه … حرمت فوق جنت است

وقت زیارتت همه در فکر مشهدند
از بس میان این دو عمارت شباهت است

حبّ تو را امام رضا هدیه می دهد
با این حساب عاشقتان با سعادت است

ما را ولایت تو زآتش نجات داد
خواندی مرا که عادت این در مروّت است

ما سائلان سفره ی پر برکت توایم
هرکس نشد گدای شما بی لیاقت است

توحید بی ولای شما کفر مطلق است
دینِ بدون نام تو عین ضلالت است

تنها به فعل و سیره تان اقتدا کند…
…امروز اگر که شیعه به فکر برائت است

بر خشم و کینه های تو از آن دوتن قسم
لعن عدوی فاطمه هر دم عبادت است

صد مرده زنده می شود از نام نامی ات
عیسی دخیل توست که اهل کرامت است

با ذکر یا جواد دلم زیر و رو شود
نامت برای قلب سیاهم طهارت است

شعرم اگر توان ثنای تو را نداشت
آقا ببخش شاعرتان بی بضاعت است

مهدی علی قاسمی


تعداد بازديد : 177
دوشنبه 30 فروردین 1395 ساعت: 9:59
نویسنده:
نظرات(0)
فصلِ فصل الخطاب می آید دارد عالیجناب می آید دود اسفند عرشیان پیداست بوی مشک و گلاب می آید مست کردند

فصلِ فصل الخطاب می آید
دارد عالیجناب می آید
دود اسفند عرشیان پیداست
بوی مشک و گلاب می آید


مست کردند آسمان ها هم
جای باران، شراب می آید

جای دارد که کعبه بشکافد
نوه ی بوتراب می آید

خاندان علی همه نورند
حضرت آفتاب می آید

کوریه چشم دشمنان حسین
شاهزاده رباب می آید

چشم شور حسود بگذارد
شاه از امشب سه تا علی دارد

این پسر نور چشم سادات است
کعبه ی اول مناجات است

خانقاهی که او بنا کرده
شعبه ی دوم خرابات است

گرچه او در حرای گهواره ست
روح او مظهر عبادات است

سجده بر اوست افضل الاعمال
صاحب این همه کرامات است

گره ی کور هم اگر دارید…
مثل سقاست! باب حاجات است

او که شش ماه عمر کرده
صاحب این همه مقامات است

در جوانی امام هم میشد
فاتح نیل و شام هم میشد

آمد از راه نوبهار رباب
ماهِ تابانِ شامِ تارِ رباب

آمده تا قرار باشد بر
دل همیشه بی قرار رباب

عالم از شوقِ یک علیِ دگر
میزند چرخ بر مدار رباب

خیلی احساس امنیت دارد
هست وقتی که همجوار رباب

هست ابالفضل پاسدار حسین
طفل شش ماهه پاسدار رباب

حیف اصلاً خبر ندارد که
هست شش ماه در کنار رباب

سر زده تیر بی خبر آمد
عمر شش ماهه هم به سر آمد

با همه سرعتش می آمد تیر
نشد از آمدن مردد تیر

مادرش (اِن یکاد) میخواند
دور از اصغرش بگردد تیر

هلهله میکنند کوفی ها
میکشد زوزه های ممتد تیر

به پریشانیش بگرید دشت
به تلزّیِ او بخندد تیر

وسطِ صحبتِ حسین آمد
خطبه ی شاه را به هم زد تیر

بین بازو و کتفِ بابا خورد
از گلوی پسر که شد رد تیر

آن عبایی که وقف اکبر شد
کمک حمل جسم اصغر شد

میرود پشت خیمه ها بکند
از نگاه همه…  جدا بکند

تا نفهمند خواهران علی
میرود بی سر و صدا بکند

در مقاتل ندیده ام جایی
ماه قبر ستاره را بکند

میرود قبر اصغر و خود را
پشت خیمه جدا جدا بکند

کاش میشد که چند صورت قبر
کاش میشد که چند تا بکند

کاش میشد که شر دشمن را
قبل غارت خودِ خدا بکند

عصر شد خاک زیر و رو میشد
نیزه ها در زمین فرو میشد

علیرضا وفایی (خیال)


تعداد بازديد : 140
دوشنبه 30 فروردین 1395 ساعت: 9:58
نویسنده:
نظرات(0)
کسی که از دو لبش کوثر آب مینوشید کسیکه باده به نامش شراب مینوشید کسیکه از قدمش سلسبیل سیراب است کسی�

کسی که از دو لبش کوثر آب مینوشید
کسیکه باده به نامش شراب مینوشید

کسیکه از قدمش سلسبیل سیراب است
کسیکه از دم قدسیش ، نیل سیراب است

 

همان کسیکه چکید آبشار از مشتش
همانکه داد به دریا حیات انگشتش

کسیکه صاحب آب است جده اش زهرا
کسیکه تشنه لبخند او بود سقا

کسیکه از غم او کائنات لبریز است
همانکه از کرم او فرات لبریز است

به آه تشنکی اش هیچ کس جواب نداد
کسی به حنجر خشکش دو قطره آب نداد

عطش گرفت لبش را که گفته شیر مکید؟
به جای شیر در آنجا سه جرعه تیر مکید

وحوش و طیر بیابان ، درنده ها سیراب
عزیز فاطمه لب تشنه ، اسبها سیراب

چه کرد آب؟ لب کوفیان خنک میشد
کبود شد لب اصغر ، سنان خنک میشد

بس است حرمله دنبال آب پرسه نزن
کمان بدست تو پیش رباب پرسه نزن

بس است حرمله قلب رباب می لرزد
بگو که این سر کوچک چقدر میارزد؟

صدای حرمله آتش به عمق جان می زد
عروس فاطمه را با ته کمان می زد
محمد جواد پرچمی


تعداد بازديد : 165
دوشنبه 30 فروردین 1395 ساعت: 9:57
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اصغر(ع)-ولادت غم مخور ای دِلَک غمگینم دل غربت زدۀ مسکینم تا به پرواز درآئی امشب! سفرۀ ذکر

حضرت علی اصغر(ع)-ولادت

 

غم مخور ای دِلَک غمگینم

دل غربت زدۀ مسکینم

تا به پرواز درآئی امشب!

سفرۀ ذکر علی می چینم

تکیه برخانه ارباب بزن

کن خطابش پسر یاسینم!

نظری کن به دل منتظرم

دین من مذهب من آئینم

به اباالفضل خلاص خود را

دست شش ماهۀ تو می بینم

شاد باش قدمش شادم کن

از همه غیر خود آزادم کن

ای نسیم نفست معجزه ساز!

مترادف لقبت با اعجاز

مهد تو کعبۀ عباس علی

لب خشکیدۀ تو زمزم ناز

باب حاجات خلائق اصغر

می کنی رو به گدایت در باز؟

ای بزرگان همگی آورده

جانب دست تو دستان نیاز

هیچکس چون تو ز دستان حسین

سوی زهرا ننموده پرواز

ای به ظاهر تو صغیرالشهدا

وی چو عباس امیر الشهدا

من و فیض نظرت طفل رباب!

رحمت چشم ترت طفل رباب!

علما و عرفا عارف بر...

روضۀ پر اثرت طفل رباب

کفر اشعار مرا می بخشند

انبیاء پشت درت طفل رباب

مات چشمان پریشان تو شد

چشم خون پدرت طفل رباب

کاش یک لحظه دلم می گردید

روی نی همسفرت طفل رباب

کشته ی مهر تو بودن عشق است

تا خدا بال گشودن عشق است

گرچه از یمن قدومت شادم

لیک در روضۀ حلقت! دادم

حنجرت را سحری زار زدم

در غم تو ز نفس افتادم

گر نگاهی به دلم اندازی

به خدا تا به ابد آبادم

آتشم کردی، خاکستر کن

پس... بده با نفسی بر بادم

آرزوی دل غمگین من است

که به آهی بکنی بنیادم

پسر آخر ارباب علی

دل سودا زده... دریاب علی

 

مجتبی روشن روان


تعداد بازديد : 157
دوشنبه 30 فروردین 1395 ساعت: 9:53
نویسنده:
نظرات(0)
پسری آمده از طایفه ی دریاها… پدرش سرور و سالار همه باباها پسری آمده از جنس حسین بن علی میوه ی قلب هم

پسری آمده از طایفه ی دریاها…
پدرش سرور و سالار همه باباها

پسری آمده از جنس حسین بن علی
میوه ی قلب همه فاطمه ها ، زهراها

دستِ عباس که دادند علی اصغر را…
خیره شد ، خیره به چشمِ پدر سقّاها

خانه ی حضرتِ ارباب چه نورانی شد
جبرئیل آمده با قاطبه ی* حوراها

برد قنداقه ی او را به سر عرش خدا
تا حقیقت بشود جمله ی این رویاها

نه فقط شافع دنیا و قیامت باشد
که شفاعت گر عرش است ، در آن بالاها

پسر حضرت ارباب! خودت آقایی…
ریزه خورها ، سر خان تو شدند آقاها

به چه جرمی تو نخوردی کمی از آب فرات؟
چه کسی شد سبب بدعت این فتواها؟

شد عمو راهی دریا که تو آرام شوی
فکر مادر شده جای اگر و امّاها…

آب آورد… ولی قسمت لب های تو نیست
سهم تو تیرِ سه شعبه است ، در این صحراها

خون تو ،رفت به عرش و بدنت ماند به خاک
روح تو سهم خدا ، جسمِ تو سهم ماها

پوریا باقری


تعداد بازديد : 227
یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت: 11:46
نویسنده:
نظرات(0)
نوح شش ماهه السلام علیک جان خورشید، عالی الدرجات بر طلوع محمدی وارت صدوده تا سلام و شش صلوات راه صد

نوح شش ماهه السلام علیک
جان خورشید، عالی الدرجات
بر طلوع محمدی وارت
صدوده تا سلام و شش صلوات


راه صد ساله را فقط یک شب
میشود رفت با نگاه شما
از همه ملتمس ترم اقا
باب حاجات التماس دعا
 
وارث خون سیدالشهدا!
یا رضیع الحسین ادرکنی
روزی ام را بده، گرفتارم
رازق عالمین ادرکنی
 
مثل بابای بی همانندت
شهره ای در عطا و نیکویی
از همین بخشش و کرامت توست
سائلان میکنند پر رویی
 
جشن میلاد توست خوشحالم
شادی از سینه ام سرازیر است
ما به عشقت اسیر و بابایت
پای برق نگاه تو گیر است
 
هرکه پیش خدا مقرب شد
رو به گهوارهء تو آورده
سایهء رحمت حسینی تو
صد چو فطرس فرشته پرورده
 
گرچه در حسرت زیارت تو
پشت در صد فرشته آوارست
یک نفر هم ندارد اذن دخول
تا رقیه(س) کنار گهوارست
 
یک عطای کمت مسیحا ساخت
پس همین اندک تو را عشق است
بین مشکل گشا ترین ها هم
پنجهء کوچک تو را عشق است
 
پنجهء کوچکی که میگویند
بینوا را ظهیر خواهد کرد
پدرم گفته که محبت تو
عاقبت را به خیر خواهد کرد
 
گرچه لطف تو بی نیازم کرد
گرچه خرجی بگیر درگاهم
متوسل که میشوم در دل
هرچه هست از رباب میخواهم
 
آن ربابی که یک فضیلت او
متن اوراق صد کتاب شده
بعد از آن که شدست مادر تو
تازه انگار که رباب شده
 
آن ربابی که کوه حجب و حیاست
بی خود از خود شد و تبسم کرد
تا که خندید، از شعف مولا
ناگهان دست و پای خود گم کرد
 
با خودش فکر میکند در دل
سید شیرخواره ها آمد
با چه حالی به زینبش میگفت:
مهر طومار کربلا آمد
 

شاعر : عماد بهرامی


تعداد بازديد : 139
یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت: 11:44
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اصغر(ع)-مدح هر بار سروده ایم دربارۀ تو عشاق جهان شدند آوارۀ تو این قلب شكسته هیچ، آقا زاده

حضرت علی اصغر(ع)-مدح

 

هر بار سروده ایم دربارۀ تو

عشاق جهان شدند آوارۀ تو

این قلب شكسته هیچ، آقا زاده!

افلاك شده دخیل گهوارۀ تو

 

یوسف رحیمی


تعداد بازديد : 161
یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت: 11:31
نویسنده:
نظرات(0)
دوباره عشق دوباره حکایتی دیگر دوباره شور دوباره قیامتی دیگر دوباره نغمه یِ داود می رسد امشب دوباره

دوباره عشق دوباره حکایتی دیگر
دوباره شور دوباره قیامتی دیگر

دوباره نغمه یِ داود می رسد امشب
دوباره زَمزَمه یِ رود می رسد امشب

دوباره از جگرِ کوه چشمه می جوشد
زِ کوچه هایِ مدینه کِرِشمه می جوشد

عصا به سینه ی دریا کشیده راهی را
زِ شوق حضرت موسیٰ دویده راهی را

مسیح آمده تا خانه ی مسیحایَش
کلیم سُجده کند بر قدومِ لیلایَش

خریده نوح به جانش هزار طوفان را
مگر نگاه کُنَد پیرِ مِی فروشان را

دوباره نوبتِ جام و سبو و ساغر شد
برای آمدنش انتظارها سر شد

شب است و خانه ی زهرا عجب تماشایی است
زمان دلبریِ دلبری مسیحایی است

از آسمان به زمین آفتاب آمده است
علیِ سوم ِعالی جناب آمده است

اگر چه طفل ولی نه،پیرِ هر مست است
قسم به حضرت مولا امیرِ هر مست است

رسیده آینه دارِ امام عاشورا
رسیده حُسنِ خِتامِ قیامِ عاشورا

اگرچه غُنچه ی پیچیده در قُمات است این
به لعلِ کوچکِ خود چشمه یِ حیات است این

دو طاق حُسن دو اَبرو دو تیغ آورده
برای بوسه یِ بابا عقیق آورده

برایِ حضرتِ ارباب دلبری دیگر
برای قافله سالار حیدری دیگر

فقط نه در دِلِ گهواره کودکِ باباست
قسم به او که علمدارِ کوچکِ باباست

گشود گیسوی او را جهان پُر از دِل کرد
کتابِ کربُبلا را حسین کامل کرد

به رویِ دوشِ عمو همچو آبشار علیست
رسیده است بگوید که ذوالفقارِ علیست

تبسمی زد و تا کبریا به وَجد آمد
از آن دو چشمِ خدایی خدا به وَجد آمد

عجب شبی است که روی علیست مهتابَش
رُباب گرمِ نگاهش رقیه بی تابش

هزار مرتبه عباس عزیز جان می گفت
شبی که اکبرِ لیلا به او اذان می گفت

فرشته بال به طاقِ دو اَبرویَش می زد
گلابِ یاسِ بهشتی به گیسویَش می زد

به پیشِ دیده یِ زینب حسین زینب وار
گرفت بوسه زِ لبهایِ او هزاران بار

نگاه کرد به چشمش دلش هوایی شد
هوای خانه ی ارباب کربلایی شد

دلش حسینیه بود و سَیَنجَلی می گفت
نوایِ حَیَ عَلَی العِشق را علی می گفت

بهانه کرد دلش داغ آبها را باز
به چشمهای علی دید کربلا را باز

اگر چه تشنه ولیکن زبان ندارد حیف
به رویِ دست عزیزش توان ندارد حیف

کنارِ خیمه رباب است و چشم در راه است
تمام هستی مادر شبیه یک آه است

به روی دست پدر بود و بال و پر می زد
لبان تاوَلی اش شعله بر جگر می زد

به زخمهای لبش خون تازه جاری بود
اگر غلط نکنم وقتِ نِی سواری بود

حسین دستِ غریبی به رویِ زانو زد
برای جُرعه یِ آبی به حرمله رو زد

صدایِ خنده و شور و سُرور و هِلهِله بود
بلند تر زِ همه خنده های حرمله بود

مسیرِ تیرِ سه شعبه به حَنجرش اُفتاد
به روی دست پدر وایِ من سَرَش اُفتاد

بخون کشید رُخَش را تمام گیسو را
که دوخت تیرِ سه شعبه گلو و بازو را

حسن لطفی


تعداد بازديد : 335
شنبه 28 فروردین 1395 ساعت: 10:46
نویسنده:
نظرات(0)
یک کوزه ی بی آب ، از دریا چه میداند یک مشت خاک ، از غربت صحرا چه میداند یک سائل بیچاره از آقا چه میدا�

یک کوزه ی بی آب ، از دریا چه میداند

یک مشت خاک ، از غربت صحرا چه میداند

یک سائل بیچاره از آقا چه میداند

از چهارده خورشید عقل ما چه میداند

 

ما دور از "قدریم" " اِنّا " را نمیفهمیم

«الحق که پایینیم و بالا را نمیفهمیم»

 

هر کس که در این خانه قنبر شد پشیمان نیست

کارگر اولاد حیدر شد پشیمان نیست

از خاک بود عاقبت زر شد پشیمان نیست

جاروکش صحنی مطهر شد پشیمان نیست

 

این روزها باید رضا آباد ساکن بود

یعنی میان صحن گوهرشاد ساکن بود

 

نه بار میگیریم ذکر یا رضا و بعد

نه بار میچرخیم در صحن و سرا و بعد

نه بار میسازیم راهی تا شما و بعد

نه بار می آییم تا عرش خدا و بعد

 

شاید سحر باب الجوادت روی ما وا شد

اولادنا اکبادنا امروز معنا شد

 

گفتم جواد ، از بند بند شعر رحمت ریخت

از چشمهای سائلم اشک خجالت ریخت

گفتم جواد و بر دعاهایم اجابت ریخت

آقا به این سفره نگاهی کرد و برکت ریخت

 

گفتم جواد و باز هم لکنت شکستم داد

بی معرفت بودن دوباره کار دستم داد

 

ای حسرت سجاده ها ، یا ربنای تو

رفته ست تا به عرش اعلی ربنای تو

بوی علی دارد سحرها ربنای تو

توحید میگیریم ما ، با ربنای تو

 

آقا بیا و نذر جدت با گدا تا کن

یک کاظمیه در دل هر شیعه بر پا کن

 

یک "اتق الله" از تو ، ایمان داشتن با من

ابر کرامت از تو ، باران داشتن با من

شانه ز تو، زلف پریشان داشتن با من

چه کرده این عشق کریمان داشتن با من

 

که در خیالم کاظمینی میشوم هر روز

در کاظمین تو حسینی میشوم هر روز

 

دل دست تو دادیم پس دل برنمیگردد

ناقص نباشد تا که کامل برنمیگردد

بی جیره از این خانه سائل برنمیگردد

یعنی از اینجا بی فضائل برنمیگردد

 

این دفعه را آقا بیا سائل نوازی کن

ویرانه ی قلب مرا آباد سازی کن

 

همراه ماه امشب ستاره میرسد از راه

و یک علی دارد دوباره میرسد از راه

بر گنبدی سوم مناره میرسد از راه

شیری به شکل شیرخواره میرسد از راه

 

این شاخه طوبی ثمر دارست از امشب

بی بی رباب ما پسردارست از امشب

 

این طفل کوچک میشود حیدر زمان جنگ

شمشیر خود میسازد از حنجر زمان جنگ

اصغر شد اما میشود اکبر زمان جنگ

مانند مردان میسپارد سر زمان جنگ

 

گهواره را معراج خواهد کرد این آقا

دین را به خود محتاج خواهد کرد این آقا

 

بر روی دستی خوش زبانی میکند روزی

با گریه هایش خطبه خوانی میکند روزی

قد سپاهی را کمانی میکند روزی

از سنگر دین پاسبانی میکند روزی

 

شش ماهه است اما سوی پیکار خواهد رفت

تا حد جان پای دفاع از یار خواهد رفت

 

تیری به سرعت حنجرش را میزند بر هم

یکجور می آید سرش را میزند بر هم

اصلا تمام پیکرش را میزند بر هم

در خیمه قلب مادرش را میزند بر هم

 

از گوش تا گوش سرش با تیر میپاشد

لب با سه شعبه تا شود درگیر، میپاشد

 

رازی ز مدفون بودنش بیرون نمی آید

کوری چشم دشمنش بیرون نمی آید

یک نخ هم از پیراهنش بیرون نمی آید

صد نیزه هم باشد تنش بیرون نمی آید

 

دست امامی هست ، پس دستی برابر نیست

یعنی که نبش قبر شش ماهه میسر نیست

 

سید پوریا هاشمی


تعداد بازديد : 341
چهارشنبه 09 اردیبهشت 1394 ساعت: 10:08
نویسنده:
نظرات(0)
خبرایی توی هفت اسمونه خونه ی اربابمون چراغونه خدا به رباب اخه پسر داده داره اسفند رو سرش میچرخونه د

خبرایی توی هفت اسمونه
خونه ی اربابمون چراغونه
خدا به رباب اخه پسر داده
داره اسفند رو سرش میچرخونه

دور گهوارش چه شور و حالیه!
جبریل ساکن اون حوالیه
عمه زینب به داداش حسین میگه:
جای مادر و بابامون خالیه

همه ی زندگیه مادرشه
چقدر فرشته دورو برشه
خواهرش میاد نگاهش میکنه
روی پاهای داداش اکبرشه

عمو عباس اومده با مادرش
صدقه میگردونه دورِ سرش
دور گهوارش چه عشقی میکنه
میبوسه زیر گلو و هنجرش

همه ی دلخوشیه ی مادره
جا داره بارون رحمت بباره
خود باباش تو گوشش اذون میگه
اسمشو علی اصغر میذاره

الهی خزون نشه بهارشون
گره اصلا نخوره به کارشون
چقدر دورهمی باهم خوشن!
شب تیره نشه روزگارشون

ولی شیش ماه دیگه خزون اومد...
حرمله با تیر و با کمون اومد
گلوی شیش ماه و تیر سه پر، ، ،
صدای ناله از اسمون اومد

حالا ی رباب و ی گهواره
روی سینش جای خنج شیرخواره
با خودش زبون گرفته میخونه
مثل ابرای بهاری میباره

یعنی اون روزای خوب بازم میاد!؟
یعنی باز صدای شیرخوارم میاد!؟
صدای خندش هنوز تو گوشمه...
حرمله خیلی ازت بدم میاد؛

شاعر:امیر علوی

 


تعداد بازديد : 366
چهارشنبه 09 اردیبهشت 1394 ساعت: 10:07
نویسنده:
نظرات(0)
علیرضا خاکساری امشب برای عرض ارادت به محضرت زانو زدم به رسم ادب در برابرت جاری شده ست مدحیه ات بر ز
امشب برای عرض ارادت به محضرت 
زانو زدم به رسم ادب در برابرت
 
جاری شده ست مدحیه ات بر زبان من 
مستم دوباره از نفحات معطرت
 
ای سومین علی حسینی خوش آمدی
جان جهان فدای قدوم مطهرت
 
چشم خدا بود همه جا بی قرار تو 
دست خدا بود همه جا بالش سرت
 
گهواره ای برای تو ترتیب داده اند
خوابیده ای به روی دو دست برادرت
 
اسپند دانه دانه و ذکر چهارقل 
این هم حکایت تو و هر صبح خواهرت
 
از هر چه بگذرم غزلم داغ دیده است
خون گریه میکنم به نفس های آخرت
 
مرثیه ی تو قافیه ام را بهم زده
وای از کمان و حرمله و ذبح دیگرش
 
حالا برای غربت تو گریه میکنم
ای نوگلی که تیر سه پر کرده پرپرت
***
این بیت ها بضاعت مزجات من بود
خرده مگیر بر غزلم جان مادرت
 

علیرضا خاکساری

 


تعداد بازديد : 157
سه شنبه 08 اردیبهشت 1394 ساعت: 10:46
نویسنده:
نظرات(0)
هر که هم نام علی بوده غمش بیشتر است هم غمش بیشتر و هم کرمش بیشتر است پسر حضرت ارباب اگر شش ماه ست ب

هر که هم نام علی بوده غمش بیشتر است

هم غمش بیشتر و هم کرمش بیشتر است

 

پسر حضرت ارباب اگر شش ماه ست

بین هفتادو دو تن او علمش بیشتر است

 

پنجه ی کوچک او کار خدایی بکند

ای بنازم که علی گونه کمش بیشتر است

 

روی قلب پدرش خاک شده از این رو

من بگویم که صفای حرمش بیشتر است

***

حرفِ یک تیر سه شعبه است ولی ایندفعه

از شواهد نگرانم ، رقمش بیشتر است

شاعر: سعيد رمضاني


تعداد بازديد : 117
سه شنبه 08 اردیبهشت 1394 ساعت: 10:36
نویسنده:
نظرات(0)
تا خدا فیض تو را قسمت دنیا کرده لطف دستان تو را باب مداوا کرده نفس حضرت عیسای مسیحا دم را در دم کالب

تا خدا فیض تو را قسمت دنیا کرده

لطف دستان تو را باب مداوا کرده

نفس حضرت عیسای مسیحا دم را

در دم کالبد کوچک تو جا کرده

هر کجا حرف شفا هست در این آبادی

پر قنداقه ی تو کار خودش را کرده

ظرف شش ماه ، تو چه با برکت دل بردی

ویژگیی که  فقط عمر تو پیدا کرده

روی دستان رباب آیۀ تو نازل شد

علیِ اکبر ، اگر روزی لیلا کرده

اشک درباره ی تو ، عرش نشینم کرده

این همان کرب و بلاییست که امضا کرده

پر پرواز تو آنقدر تو را بالا برد

مادرت را به سرت غرق تماشا کرده

مادرت غرق معماست که جرم تو چه بود ؟

تیر در پاسخ یک معصیت ناکرده !!!

شاعر: مجتبي كرمي


تعداد بازديد : 309
سه شنبه 08 اردیبهشت 1394 ساعت: 10:35
نویسنده:
نظرات(0)
یا طفل الصغیر... او شیخ اعظم است.که گفته؟ صغیر بود وقتی که عالَمی ، به بَرِ او حقیر بود در عرصۀ مجال �

یا طفل الصغیر...

او شیخ اعظم است.که گفته؟ صغیر بود

وقتی که عالَمی ، به بَرِ او حقیر بود

در عرصۀ مجال غزالان چو شیر بود

او در قماط ، همچو غضنفر دلیر بود

عاشق ترین نظامیِ بزمِ امیر بود

 او شیخ اعظم است، مگویش که اصغر است

در خُلق و خو و خلقت و منطق چو اکبر است

با نطق گریه بهرِ پدر، همچو مادر است

او حامی حسین ، به لحظاتِ آخر است

در عشق و شور و حکمت و عرفان کبیر بود

 او شیخ اعظم است، بزرگی به سال نیست

تا اوست پیرِ من به طریقت، ملال نیست

با حبِّ او کسی به طریقِ ضلال نیست

بی او مرا به کوی حسین پرُّ و بال نیست

تنها امامزادۀ ششماهه پیر بود

او شیخ اعظم است، عبا روی دوشِ او

پیرانِ خانقاه، همه خرقه پوشِ او

بر رویِ دستِ خونِ خدا، رفته هوش او

تیری نشسته از گلویش، تا به گوشِ او

سیر از شراب و تشنۀ پیکانِ تیر بود

 او شیخ اعظم است، اسیر غَمَست او

هل من معین شنیده، چنین مضطرست او

در یاریِ امام ز همه بهترست او

سرباز آخرست که چنین پرپرست او

گل کرد در میان گلان گرچه دیر بود

 

حسین رضایی


تعداد بازديد : 133
سه شنبه 08 اردیبهشت 1394 ساعت: 10:24
نویسنده:
نظرات(0)
یا علی اصغر... کیست این طفل که این قدر تماشا دارد با همین کوچکی اش هیبت مولا دارد چه قدر رفته به حيدر

یا علی اصغر...

کیست این طفل که این قدر تماشا دارد

با همین کوچکی اش هیبت مولا دارد

چه قدر رفته به حيدر بر و رويش ، جانم

چشمهايش شده مانند عمويش ، جانم

المثنّاي خداي دو جهان است اين طفل

شاكليد همه درهاي جنان است اين طفل

او كه آمد چه قَدَر شهر مصفّاتر شد

عرش گُلخانه ي ارباب مُعلّيٰ ترشد

چشمها باز جمال ازلي را ديدند

سوّمين بار،در اين خانه علي را ديدند

چونكه آئينه ي سلطان ولايت باشد

ديدن چهره ي او نيز عبادت باشد

اي خوشا طايفه اي كز غم او دل نكنند

"قل هوالله " بخوانيد كه چشمش نزنند

مرغ عشقي ست كه بر شانه ی ثارالله است

سرِّ مَستور نهانخانه ی ثارالله است

ناز این دلبر دُردانه کشیدن دارد

طعم شيرينيِ لبهاش ، چشيدن دارد

خیره مانده به سراپای علی چشم رباب

شده روشن به تماشای علی چشم رباب

آنچه بیش از همه در دیده ی سقّا زیباست

ذوق و شوقیست که از حال سکینه پیداست

خواهرش گفت : عجب پيچش مويي دارد

مادرش گفت:عجب زيرِ گلويي دارد

علی اکبر زده گلبوسه بر او با احساس

آب و آئينه به دست آمده از راه ، عبّاس

سايه ي لطفش اگر بر سر عالم با قي ست

آفتابي ست كه در سايه ي دست ساقي ست

آب در كاسه ي دستان عمويش خورده است

نفس گرم رقيّه به گلويش خورده است

بنويسيد رباب است و غمي همواره

همه ي زندگي اوست همين مه پاره

بنویسید رُباب از جگرش گفت حسین

با اذانی که به گوش پسرش گفت حسین

وسط ذکر اذان بود که طفلش خندید

أشهدُ انّ علیّاً ولی الله شنید

گر علي اصغر او شاه جهان خواهد شد

عالم پيــر دگر باره جوان خواهد شد

 

محمد قاسمی


تعداد بازديد : 139
شنبه 05 اردیبهشت 1394 ساعت: 10:42
نویسنده:
نظرات(1)
یا طفل الصغیر... چشمه عشق که جوشید خدا لب تر کرد با نی خلق جهان را نفس کوثر کرد هرچه جوشید علی بود ع�

یا طفل الصغیر...

چشمه عشق که جوشید خدا لب تر کرد

با نی  خلق جهان را نفس  کوثر کرد

هرچه جوشید علی بود علی بود و خدا

نمک سفره این طایفه را حیدر کرد

جاری از دامن این چشمه فقط  چشمه  شده

چشمه هایی که زمین را زفلک برتر کرد

وخدا هرچه که جوشید از آن خیر کثیر

صورت و سیرت او را علی دیگر کرد

عالمی تشنه  این طایفه چشمه شدند

کاش میشد زغبار رهشان لب تر کرد

 

بازهم  هردوجهان نیز گرفتار شده

دومین چشمه از آن چشمه پسر دار شده

 

 پسری که رخ او جلوه مولا دارد

پسری که نمک حضرت زهرا دارد

چوب گهواره  چنان دست گرفته است ببین 

به کفش باز عصا  حضرت موسی دارد

به تماشای قدش زنده شود گورستان

این که در مهد قدی محشر کبری دارد

به غبار  قدم پیر غلامش سوگند

نفس نوکر او  بوی مسیحا دارد

آنچنان  آینه حیدر کرار شده

کعبه بردارد اگر  باز  ترک جادارد

 

نام توشد علی و یاد  پدر بود حسین

نام  تو نام  پدر بود پسر بود حسین

 

خنده روی لبت زندگی  مادر شد

لای لایی شبت هر نفس خواهر شد

هرکه پرسید که دختر شده یا اینکه پسر

همه گفتند که شیری چو یل خیبر شد

سیب سرخی و پدر  هرچه تو را وصف نمود

نیمه ای حیدر یک نیمه تو کوثر شد

همه از هیبت عباسی تو میگویند

باز فرزند علی صاحب یک لشگر شد

زینت دوش ابالفضل رقیه است اگر

تن تو زینت آغوش علی اکبر شد

 

توفقط گریه نکن هرچه که شد باز بخند

 دَر غم را  به دل مادر غمدیده  ببند

 

چه قدر رخت برای تو خریدم پسرم

چه قدر نقشه برای تو کشیدم پسرم

رخت میلاد تورا تا به شب دامادی...

چه قدر  پارچه پای تو برید م  پسرم

لای لایی ششم خواب تورا می گیرد

اینقدر خفتن با ناز ندیدم  پسرم

کاش می شد که کمی  زود زبان باز کنی

چه قدر کاش از این سینه شنیدم پسرم

 نذر کردم که علمدار پدر باشی تو

علم و مشک برای تو خریدم پسرم

 

آن همه نقشه کشید و همگی رفت به باد

تا گذار پدرت بر گذر غم افتاد

 

هرچه کردند نشد قطره آبی برسد

قطره آبی به لب خشک وکبابی برسد

هرچه کردند نشد گریه تو بند شود

کاش می شد که به چشمان تو خوابی برسد

پدرت برد که تا  منت دشمن بکشد

خواست تا یک نفر از شر به ثوابی برسد

آنچنان دست پرش کرد عدو,  هیچکسی

اینچنین حدس نمی زد که جوابی برسد

خون او را به فلک داد مبادا مردم

به سرلشگر نامرد عذابی  برسد

 

چشمه عشق که جوشید خدا لب ترکرد

بانی مجلس ما  را  علی  اصغر کرد

 

موسی علیمرادی


تعداد بازديد : 199
شنبه 05 اردیبهشت 1394 ساعت: 10:42
نویسنده:
نظرات(0)
آرزوی کوه‌ها یک سجده‌ی طولانی‌اش آرزوی آسمان یک بوسه بر پیشانی‌اش دست‌هایش شاخه‌ی طوباست، مشغول دعاست ماه و خورشید و فلک در سایه ی نور�

آرزوی کوه‌ها یک سجده‌ی طولانی‌اش

آرزوی آسمان یک بوسه بر پیشانی‌اش

 دست‌هایش شاخه‌ی طوباست، مشغول دعاست

ماه و خورشید و فلک در سایه ی نورانی‌اش

 تا که شد یک شب عروس خانه ی آل عبا

شهربانوی جهان شد مادر ایرانی‌اش

 می وزد از منبرش فریادهای یاحسین

شام‌ها ویرانه‌ی هر خطبه‌ی توفانی‌اش

 در کلامش ضربت شمشیر حق حیدر است

عبدودها کشته از شور حماسی خوانی‌اش

 اوست فرزند منا و مکه فرزند صفا

چشمه‌ها می‌جوشد از هر واژه‌ی قرآنی‌اش

شاعر: اعظم سعادتمند


تعداد بازديد : 159
دوشنبه 12 خرداد 1393 ساعت: 10:31
نویسنده:
نظرات(0)
یا جواد ابن الرضا... از موج میسزد که تکاپو نشان دهد تا رود برکه میشود آن را تکان دهد مرداب شد تلاطم دریایی دلم کو یک نسیم تا به دلم بلکه جان ده�
یا جواد ابن الرضا...
از موج میسزد که تکاپو نشان دهد
 

تا رود برکه میشود آن را تکان دهد

 

مرداب شد تلاطم دریایی دلم

 

کو یک نسیم تا به دلم بلکه جان دهد

 

من ورشکسته هستم و محتاج مهلتم

 

بهره ادای دین بگو تا زمان دهد

 

حاجات دل که سهمیه بندی نمی شود

 

باب المراد را تو بگو تا کلان دهد

 

خاکم نگاه سبز نیازم سماوی است

 

روزی خاک را ملک از آسمان دهد

 

 

امشب غریق بحر پر از جود می شوم

 

مشغول این گدایی پر سود می شوم

 

 

تاثیر کرد سوز گدای ابالحسن

 

حق نو گلی نهاد به پای  ابالحسن

 

فامیل هم به قلب رضا زخم طعنه زد

 

در خنده های اوست شفای ابالحسن

 

او آمده که دلبری از عالمی کند

 

بر مسند امامت و جای ابالحسن

 

وقتی حدیث می کند این خلق تشنه را

 

در حنجرش نشسته صدای ابالحسن

 

وقتی که راه میرود انگار که رضاست

 

در زیر تار و پود ابای ابالحسن

 

نسل صدیقه را دهد این طفل امتداد

 

جانم فدای او و فدای ابالحسن

 

 

 

در باغ یاس یک گل تازه شکفته شد

 

اسرار حق به سینهء پاکش نهفته شد

 

 

 

کارش رواج ثروت وسرمایه داری است

 

سرمایه اش عبادت و پرهیزگاری است

 

خالص شوید و بعد گدای درش شوید

 

بیتش مکان محرم و از غیر عاری است

 

هفتاد قل هواله و یک حمد بهر او

 

هر کس که خواند عاری از هر نداری است

 

از آن زمان که آمده در خانهء رضا

 

آب و هوای خانهء بابا بهاری است

 

اما همین که یاد غم مادرش کند

 

رویش کبود باغچه ای لاله کاری است

 

داغ خزان یاس شده بغض سینه اش

 

حق از صدای انتقم او فراری است

 

 

 

زهرا نسب حسین صفت حیدری مزاج

 

اخلاق ناب فاطمه را می دهد رواج 

 

 

 

سائل کند به پیش قدوم تو دیده تر

 

ای آفتاب کوچهء زهرا مرا بخر

 

دست مرا بگیر ز احسان و با خودت

 

امشب به کاظمین و به کرببلا ببر

 

مشهد که میروم تو مرا جلد میکنی

 

باب الجواد مدخل من هست هر سحر

 

گفته  رضا هر انکه مرا خواند اباالجواد

 

بر نخل حاجت دل او می دهم ثمر

 

پائین پای ضامن آهو که می روم

 

دارد صفا کنار پدر روضهء پسر

 

آخر چه کس خورانده تو را زهر کینه ات

 

حال تو روشن است ز هر پارهء جگر

 

 

ساز و صدای هلهله و کف کجا و تو

 

رقص و غنا و قهقه و دف کجا و تو

 

 

 

دنیا اگر رهین علمدار بی سر است

 

عالم به زیر منت دستان اصغر است

 

باب الحوائج  است و شبیه عموی خود

 

چشمش به تار و پود گره های معجر است

 

امروز چون نگین درخشان به روی دست

 

شش ماه و چند ساعت دیگر دلاور است

 

نامش علی مرامش علی طینتش علی

 

الحق که مثل کودکی شاه صفدر است

 

تنها علیست آنکه به صحرای کربلا

 

با نیزهء سه شعبه شده پاره حنجر است

 

وقتی ز روی دست پدر رفت با شتاب

 

شد روضه خوان حنجر او مادرش رباب

 

حسین قربانچه


تعداد بازديد : 181
شنبه 20 اردیبهشت 1393 ساعت: 13:31
نویسنده:
نظرات(1)
یا رضیع الحسین... میلاد حضرت علی اصغر(ع) حسن لطفی دوباره نغمه داود می رسد امشب دوباره زمزمه ی رود می رسد امشب دوباره از جگر کوه چشمه می جوشد ز�

یا رضیع الحسین...

میلاد حضرت علی اصغر(ع) حسن لطفی

دوباره نغمه داود می رسد امشب

دوباره زمزمه ی رود می رسد امشب

دوباره از جگر کوه چشمه می جوشد

زکوچه های مدینه کرشمه می جوشد

عصا به سینه ی دریا کشیده راهی را

ز شوق حضرت موسی دویده راهی را

مسیح آمده تا خانه ی مسیحایش

کلیم سجده کند بر قدوم لیلایش

خریده نوح به جانش هزار طوفان را

مگر نگاه کند پیر مِی فروشان را

دوباره نوبت جام و سبوو ساغر شد

برای آمدنش انتظارها سر شد

شب است و خانه ی زهرا عجب تماشایی است

زمان دلبریِ دلبری مسیحایی است

از آسمان به زمین آفتاب آمده است

علی سوم عالی جناب آمده است

اگر چه طفل ولی نه پیر هر مست است

قسم به حضرت مولا امیر هر مست است

رسیده آینه دار امام عاشورا

رسیده حُسن ختام قیام عاشورا

اگرچه غُنچه ی پیچیده در قمات است این

به لعل کوچک خود چشمه ی حیات است این

دو طاق حُسن دو ابرو دو تیغ آورده

برای بوسه ی بابا عقیق آورده

برای حضرت ارباب دلبری دیگر

برای قافله سالار حیدری دیگر

فقط نه در دِلِ گهواره کودکِ باباست

قسم به او که علمدار کوچک باباست

گشود گیسوی او را جهان پُر از دل کرد

کتاب کرببلا را حسین کامل کرد

بروی دوش عمو همچو آبشار علیست

رسیده است بگوید که ذوالفقار علی است

تبسمی زد و تا کبریا به وجد آمد

از آن دو چشم خدایی خدا به وجد آمد

عجب شبی است که روی علیست مهتابش

رباب گرم نگاهش رقیه بی تابش

هزار مرتبه عباس عزیز جان می گفت

شبی که اکبرلیلا به او اذان می گفت

فرشته بال به طاق دو ابرویش می زد

گلابِ یاسِ بهشتی به گیسویش می زد

به پیش دیده ی زینب حسین زینب وار

گرفت بوسه ز لبهای او هزاران بار

نگاه کرد به چشمش دلش هوایی شد

هوای خانه ی ارباب کربلایی شد

دلش حسینیه بود و سینجلی می گفت

نوایِ حَیَ عَلَی العِشق را علی می گفت

بهانه کرد دلش داغ آبها را باز

به چشمهای علی دید کربلا را باز

اگرچه تشنه ولیکن زبان ندارد حیف

به روی دست عزیزش توان ندارد حیف

کنار خیمه رباب است و چشم در راه است

تمام هستی مادر شبیه یک آه است

به روی دست پدر بود و بال و پر می زد

لبان تاولی اش شعله بر جگر می زد

به زخمهای لبش خون تازه جاری بود

اگر غلط نکنم وقت نِی سواری بود

حسین دست غریبی به روی زانو زد

برای جُرعه ی آبی به حرمله رو زد

صدای خنده و شور و سرور و هلهله بود

بلند تر زهمه خنده های حرمله بود

سرِ تیر سه شعبه به حنجرش افتاد

به روی دست پدر وایِ من سرش افتاد

بخون کشید رُخش را تمام گیسو را

که دوخت تیر سه شعبه گلو و بازو را

 

حسن لطفی


تعداد بازديد : 156
شنبه 20 اردیبهشت 1393 ساعت: 13:28
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 4
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف