امام زمان (ولادت)

امام زمان (ولادت)

امام زمان (ولادت)

امام زمان (ولادت)

امام زمان (ولادت)
امام زمان (ولادت)
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
به کام خلق نشاطی که میدهد رطبش

مدح_ولادت_حضرت_صاحب_الزمان_عج


به کام خلق نشاطی که میدهد رطبش
هزار سال دگر هم نمی رود طربش

طبابتی ست برای طبیب ما که هنوز
نرفته هیچ مریضی به جانب مطبش

ز فیض ریخته دستش چو عمر،کوتاه است
کسی که نیست بلند آه آه نیمه شبش

من انتقام دلم را ز هجر میگیرم
شبی که لب بگذارم برآستان لبش

اگر نسوخت دلم پا به پای او هر شب
خودم به دست خودم صبح میکنم ادبش

برای من سحر وصل عید قربان است
شب وصال نمردم اگر یکی طلبش

به خیل گوشه نشینان فراق را دادند
همیشه خیر ببیند مسببش ، سببش

به وقت بردن نامش به سجده می افتم
نگار ما به خداوند میرسد نسبش

دلش به ما عجمی زادگان بود مایل
اگرچه دلبر ما را نوشته اند عربش

خدا کند که تقرب از آنطرف باشد
به جای صد قدمم راضی ام به یک وجبش

" ز بخت خفته ملولم ، بود که بیداری ... "
دعا کند همه را باز در نماز شبش


علی_اکبر_لطیفیان


تعداد بازديد : 397
شنبه 23 اردیبهشت 1396 ساعت: 13:29
نویسنده:
نظرات(0)
سائـلم ، حاجتم عنایت اوســت مطمئنّــم کرم سَـجیّت اوست زنده دل بودنم به بَـرکـت اوست “دل سراپرده ی

سائـلم ، حاجتم عنایت اوســت
مطمئنّــم کرم سَـجیّت اوست
زنده دل بودنم به بَـرکـت اوست
“دل سراپرده ی مُحبّـت اوست”

“دیده آیینه دار طلعت اوست”

اوست سالار و سرورم به دو کُون
من بر او عبـد و نوکرم به دو کُون
هست عشقش مُقَـدّرم به دو کُـون
“من که سر بر نَـیاورم به دو کُون”
“گردنـَم زیر بـار مِنّــت اوست”

دیده تا هیـبتِ رَشـیدِ نـگـار
سَرو از شَرم ، پا کشـیده کنار
نیست این طُرْفه بیت خواجه،شُعار
“تو و طـُوبیٰ و ما و قـامت یار”
“فکر هر کس به قدر همّت اوست”

گر که تاریک و روشنــَم چه عجب؟
گر دَم از او نـمی زَنَم چه عجب؟
گر دل از خود نمی کَنَم چه عجب؟
“گر من آلوده دامنَـم چه عجب؟”
“همه عالم گواه عصمت اوست”

می کنم اعتـراف در همه جـــا
“با صدایی بلند و بانگ رَســـا”
گر چه من ذاکرش شدم امــّا !!!
“من که باشم در آن حَرم که صبا”
“پرده دار حـریم حُـرمت اوست”

عشقــبازی فقط شریعت ماست
عشق ، دیـنِ حنــیف ملّت ماست
—ســندِ مُحــکم هویّت ماست
“دور مجنون گذشت و نوبت ماست”
“هرکسی پنج روزه نوبت اوست”

گر به غم مبتلا شـُدیم چه باک؟
نیــنوای بلا شـُـدیم چه باک؟
با فراق آشنا شُــدیم چه باک؟
“من و دل گر فدا شدیم چه باک؟”
“غَرَض اندر میان سلامت اوست”

محمّدقاسمی


تعداد بازديد : 417
یکشنبه 02 خرداد 1395 ساعت: 13:40
نویسنده:
نظرات(0)
شعار میلاد حضرت امام زمان(عج) – سید حجت بحرالعلومی آن شب زمین سامره حس غرور داشت از بس فرشته آمد �

شعار میلاد حضرت امام زمان(عج) –  سید حجت بحرالعلومی

 

آن شب زمین سامره حس غرور داشت

از بس فرشته آمد و آنجا حضور داشت

 

احساس مادرانه ی نرگس رسید و بعد

در او یگانه منجی عالم ظهور داشت

 

آمد حکیمه دید که طفلی نشسته است

مانند ماه چهره ای از جنس نور داشت

 

موسی کجاست تا که ببیند امام ما

در بین گاهواره ی خود کوه طور داشت

 

صحبت به گاهواره دراین قوم عادت است

از کودکی به عرش الهی عبور داشت

 

در لحظه ی نخست صدا زد: خدا،نبی

کامل نمود خطبه به یا مرتضی علی

 

می خواست تا خدا هنرش را نشان دهد

از نو به قلب خسته ی عالم توان دهد

 

وقتی هوای مردم دنیا گرفته است

باید خدا به اهل زمین آسمان دهد

 

تنها نه سامرا نه فقط کشور عراق

او آمده که کل جهان را تکان دهد

 

بیهوده غصه در طلب رزق می خوریم

از یمن او خدا به همه آب و نان دهد

 

با اینهمه اهانت در شام وسامرا

وقتش رسیده است که صاحب زمان دهد

 

حالا به شام تار زمین ماه می رسد

مهدی آل فاطمه از راه می رسد

 

مجنون صفت به عشق تو لیلا نشسته است

موسی نشسته است مسیحا نشسته است

 

در چشم خیس پر غم زهرایی شما

امواج بیکرانه ی دریا نشسته است

 

دنیا بدون خال لب تو نمک نداشت

رزق حلال ماست که آنجا نشسته است

 

رکن و مقام ، واله صمصام منتقم

دیده براه، زینب کبری نشسته است

 

آقا دلم گرفته بیا جان مادرت

حالا به انتظار تو دنیا نشسته است

 

ای بر تنت لباس پیمبر ظهور کن

از کعبه با شمایل حیدر ظهور کن

 

آمد که سفره های کرم را بیاورد

او می رسد که دخل ستم را بیاورد

 

حالا ز حد جسارت دشمن گذشته است

باید مدافعان حرم را بیاورد

 

طاقت نیاورد نظر چپ به عمه اش

باشد که ذالفقار دو دم را بیاورد

 

خونم حلال زینبتان گر چه اندک است

دشمن بگو بریده سرم را بیاورد

 

تا اینکه روز حشر شود مادرت شفیع

از علقمه دو دست قلم را بیاورد

 

فکری برای صحن و سرای حسین کن

ما را شهید کرببلای حسین کن

 

سید حجت بحرالعلومی


تعداد بازديد : 223
یکشنبه 02 خرداد 1395 ساعت: 13:38
نویسنده:
نظرات(0)
اشعار میلاد حضرت امام زمان(عج) معطوف شد به عرش تمام حواس ها پیوندخورد ساقه ی نرگس به یاس ها ازتیر�

اشعار میلاد حضرت امام زمان(عج)

 

معطوف شد به عرش تمام حواس ها

پیوندخورد ساقه ی نرگس به یاس ها

ازتیرگی درآمدو نو شد لباس ها

برچیده شده ز دامن شبها حراس ها

 

پس تا طلوع صبح بیا و ثواب کن

مشتی پیاله هست درآنها شراب کن

 

کعبه تویی وماهمه قربانی توایم

درزیرناودان تو بارانی توایم

انجیل خوان مصحف قرآنی توایم

پس مسلمین مادر نصرانی توایم

 

آن دختری که مورد التاف فاطمه است

معلوم میشود که مسلمان تر از همه است

 

درآسمان تجلی شمس و ضُحی شدی

روی زمین قدم زدی وآقای ماشدی

گاهی نبی شدی وگهی مرتضی شدی

هم هل اتی وکوثر هم اِنَما شدی

 

تو جمع چهارده نفری زیر یک عبا

ما را چه میشود ببری زیریک عبا

 

با گوشه ی عبات خلیل از شرر گذشت

امواج بی خطرشد و نوح از خطرگذشت

موسی میان نیل چنان رهگذر گذشت

عیسی سر صلیب تو رادید و درگذشت

 

اینگونه شد که زنده و جاویدشد مسیح

در حوزه ی تو مرجع تقلید شد مسیح

 

خورشیدها شدن گدایان ماه تو

بی راهه ها شدن همه سر به راه تو

هرگز فقیر نسیت کسی با نگاه تو

خوش آن سری که رفت برآن سر کلاه تو

 

هرکس که فقیه و صاحب عمامه میشود

از نور چشم توست که علامه میشود

 

من چیستم به جز اثر ربنای تو

من کیستم گدای گدای گدای تو

توچیستی که نیست عیان انتهای تو

توکیستی که جان دو عالم فدای تو

 

اینجا منم منم من واین فقرناتمام

آنجا تویی و دور تو از سائل ازدحام

 

این بی قرارها که همه جان گرفته اند

این ناله ها که شعله ی کنعان گرفته اند

این کوچه ها که آینه قرآن گرفته اند

از ریسه ها که نیمه شعبان گرفته اند

 

روشن شده است تا که تو برگردی از سفر

آقا بگو که صرف نظرکردی از سفر

 

با دوستان خویش مرا هم رفیق کن

خون مرا برای شهادت رقیق کن

دست یمن تهی شده برآن عقیق کن

باذوالفقار تکیه به بیت العتیق کن

 

بیرون بکش ز خاک وبزن حَد یهود را

خاموش کن شراره ی آل سعود را

 

درجاده ام محل عبورت کجاست پس

تاریک مانده دهکده ،نورت کجاست پس

جان برکف توایم تنورت کجاست پس

آنکس که میرسد به حضورت کجاست پس

 

یک نامه داشتم برسانم کجا به کی

حداقل بگو که میایی به خواب کی

 

اینجا کسی برای تو شیخ مفید نیست

بر چوبه ی حراج شما من یزید نیست

این بنده بنده ای که خدا آفرید نیست

این ماجرای بی کسی اصلا جدید نیست

 

سنگ محک نزن دل مجنون خویش را

درخانه جا گذاشته صابون خویش را

 

در روزگار غیبتتان کار خوب چیست

جز ذکر یا حسین شفا ءالقلوب چیست

این گریه های صبح و زمان غروب چیست

اصلا بگو قضیه ی دندان وچوب چیست

 

قرآن که خواند ضربه برآن لب زدن

با کعب نی برشانه ی زینب زدن

 

افتاد باز بال کبوتر به دستها

در خیمه آن لشگر معجر به دستها

بانیزه می روند همه سر به دستها

انگشتری نمانده درآخر به دستها

 

این سو به چهره ها زنان مشت میزنند

آن سو به قصد خاتمی انگشت میزنند

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید


تعداد بازديد : 251
یکشنبه 02 خرداد 1395 ساعت: 13:37
نویسنده:
نظرات(0)
اشعار میلاد حضرت امام زمان(عج) ایلیایی ام از دهات شما از تبار ترنمات شما آسمان ها همیشه گم بودن�

اشعار میلاد حضرت امام زمان(عج)

 

ایلیایی ام از دهات شما

از تبار ترنمات شما

 

آسمان ها همیشه گم بودند

پای هر سبزه ی حیات شما

 

روزگارم گذشته شکر خدا

در جوار لب فرات شما

 

کوزه ام را دوباره پر کردم

از سر چشمه ی نجات شما

 

 

زندگی مرا چه شیرین کرد

نفس شاخه های نبات شما

 

سفره ام پهن خانه ام سر سبز

برکت دارد از زکات شما

 

آب و نانم رسیده از آن روز

که نشستم سر بساط شما

 

پنج نوبت به پشتان هستیم

وقت حی علی الصلوة شما

 

الغرض داده است بر دستم

با دو دستش خدا برات شما

 

شکر از ایل کربلا هستیم

ما زمین خورده ی شما هستیم

 

به سمرقند یا بخارایی

یا به شن زارهای صحرایی

 

محملت بی غبار و راهت سبز

خوش نشین بر براق ریبایی

 

سر راهت قبیله ی مجنون

پشت سر چشم های لیلایی

 

آی بالا بلند کشمیری

کی به این آب و خاک می آیی

 

لهجه ات هاشمی و زینب وار

مثل نهج البلاغه شیوایی

 

تا بدین ناز میروی آقا

میبری از خدا شکیبایی

 

صید کردی نگاه آهو را

یعنی آقا ز نسل زهرایی

 

به هوایت پریدنم عشق است

به رهت سر بریدنم عشق است

 

نامتان رنگ کیمیا دارد

ریشه در باور خدا دارد

 

نامتان از کجا تراوش کرد

که جنین حس ربنا دارد

 

بر عقیق دلش نوشته خدا

چقدر نامتان صفا دارد

 

سرنوشت من و شما زیباست

چارده قرن ماجرا دارد

 

چارده قرن نه پیش از عشق

پیش از پیش ابتدا دارد

 

جبرئیل از شعاع تو دانست

که خدا جلوه تا کجا دارد

 

چارده تن میان یک قاب اند

که در آن عکسی از شما دارد

 

بابی انت سید السادات

بر تو و خاندان تو صلوات

 

خانه لبریز بوی اسپند است

غرق گل های الوند است

 

پای دیوار بین شب بو ها

لاله ی دامن دماوند است

 

شب عید است حاجتش بدهید

پشت در یوسف آرزومند است

 

زود معراج میرود یعنی

ناز این طفل با خداوند است

 

پدرت سیر میشود ؟ هرگز

لب تو کهکشانی از قند است

 

از نگاه علی و زهرا باز

سهم نرگس همیشه لبخند است

 

دل ما بند توست یا عباس

نقش سربند توست یا عباس

 

عرش خود را در این سرا گم کرد

کنج ایوان سامرا گم کرد

 

بسکه چرخید در مدار شما

که زمین خط استوا گم کرد

 

آسمان با درخشش چشمت

ماه را با ستاره ها گم کرد

 

برد خورشید از محضرتان

در نواحی ناکجا گم کرد

 

باز هم در هجوم مشتاقان

نوح آمد ولی ردا گم کرد

 

خوش به چشمی که با تماشایت

بین محراب قبله را گم کرد

 

با غمت خاک سرشته شد بیا

روی پیشانی ام نوشته شد بیا

 

آتش سینه ی نیستانی

که مناجات ماه شعبانی

 

جمکران دلم گرفته ببین

میرود بی تو رو به ویرانی

 

ما قنوتی ترک ترک خورده

تو زلالی شبیه بارانی

 

از شما بر بهشت می ارزد

کاسه آبی و خرده ی نانی

 

باز باران گرفته تا دم صبح

در قنوتت مگر چه میخوانی

 

جمعه ای باز هم گذشت نشد

که رهایم کنی ز حیرانی

 

جمعه هایی که دیر می آیند

جمعه هایی عجیب و طولانی

 

راستی در کجای این خاکی

کربلا یا که در خراسانی

 

بادها می وزند و میگویند

شاید امشب بقیع میمانی

 

گاهی از بوی سیب میفهمم

علقمه رفته ای به مهمانی

 

شاید امشب مدینه ای شاید

یا که شاید دمشق میمانی

 

هرکجایی همیشه قلبت شاد

هرکجایی سرت سلامت باد

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید


تعداد بازديد : 375
یکشنبه 02 خرداد 1395 ساعت: 13:36
نویسنده:
نظرات(0)
امام زمان(عج)-مدح در چرخ امامت است انجم مهدی ماه فلک یذهب عنکم مهدی تنها دو نفر شبیه احمد هستن�

امام زمان(عج)-مدح

 

در چرخ امامت است انجم مهدی

 ماه  فلک  یذهب  عنکم   مهدی

تنها  دو نفر شبیه احمد  هستند

اول علی اکبراست و دوم مهدی

 

سید رضا موید خراسانی


تعداد بازديد : 181
یکشنبه 02 خرداد 1395 ساعت: 13:35
نویسنده:
نظرات(0)
امام زمان(عج)-ولادت سیزده بار زمین خورد دلم سیزده مرتبه افسرد دلم دفعه ی چاردهم مرد دلم ناگه از قب

امام زمان(عج)-ولادت

 

سیزده بار زمین خورد دلم

سیزده مرتبه افسرد دلم

دفعه ی چاردهم مرد دلم

ناگه از قبر خودش دل پا شد

بخت من نیمه ی شعبان وا شد

کوکب طالعم امشب خندید

باز هم نور محمد تابید

خانه روشن شده چون این خورشید

طلعتش فاطمی و حیدری است

حجت بن حسن العسگری است

پسری آمده دنیا، کاالشّمس

پسری زاده ی زهرا، کاالشّمس

صورتش، دُر دلارا، کاالشّمس

نور در نور بود در جلوات

به گل حضرت نرگس صلوات

نرجس از آمدنش مسرور است

پسرش پارچه ای از نور است

دل باباش حسن پر شور است

دست حق آمده با بیرقِ حق

زَهَقَ الباطِل و جاءَالحَقِ حق

نوه ی هاشمی عبد مناف

آل کعبه، که خودش هست مطاف

عرشیان دور سرش گرم طواف

زاده ی سید بطحا آمد

آخرین کعبه به دنیا آمد

ندبه های سحرم این آقاست

وارث تیغ دو دم، این آقاست

حیدر صاحب علم، این آقاست

خیبری زاده و خیرالناس است

هیبتش مثل عموش عباس است

تا که او ساکن این دنیا شد

پشت شیطان ز قدومش تا شد

اسوه اش فاطمه ی زهرا شد

آمده شاد کند عالم را

حیدرآباد کند عالم را

شب تاریک به نورش محتاج

بشریت، به ظهورش محتاج

دین و قرآن به حضورش محتاج

با ظهورش بنماید نابود

نسل وهّابیت و آل سعود

از سر لطف علی و زهرا

قطره افتاده میان دریا

جمکرانی شده ام، شکر خدا

جمکران موعد ما در دنیاست

مسجد کوفه ی ایران اینجاست

کاش وقتی که بیاید، باشم

برقع از چهره گشاید، باشم

تکیه بر کعبه نماید، باشم

روزی از کعبه زند بانگ جلی

طالب خون حسین بن علی

من همان منتقم خون خدام

صاحب ناحیه ی عاشورام

جد من کشته شد و بعد خیام

حرمتش را که به غارت بردند

عمه ام را به اسارت بردند

 

امیر عظیمی


تعداد بازديد : 185
یکشنبه 02 خرداد 1395 ساعت: 13:34
نویسنده:
نظرات(0)
امام زمان(عج)-ولادت این روزگار امشب به ما پا داده آقا ما را میان مجلست جا داده آقا روح الامین قندا

امام زمان(عج)-ولادت

 

این روزگار امشب به ما پا داده آقا  

ما را میان مجلست جا داده آقا

روح الامین قنداقه ات را برده تا عرش  

    قنداقه را تحویل زهرا داده آقا

امشب حضور قائم آل محمد

          قلب علی را هم تسلا داده آقا

امشب تصدقها به دست دوستانت   

  زهرا سلام الله علیها داده آقا

گفتم بیا گفتند رمزی دارد انگار  

   زهرا کلیدش را به سقا داده آقا

این نوکر بی تاب روزی چند دفعه  

 شرح دل بی تاب خود را داده آقا

فکر ظهورت تا که آب و نان من شد

ذکر لبم یابن الحسن یابن الحسن شد

تنها گلی هستی که تنهایی بهاری    

  هم فاطمه هم مرتضی را یادگاری

صد بار کارم را دعایت راه انداخت  

   " من حیث لا یشعر" هوایم را تو داری

احیا گر عدل علی در عالمینی   

     خون علی باشد به رگهای تو جاری

شمشیر حیدر بوده عمری سیف الاسلام      

 حالا شما میراث دار ذوالفقاری

هرجا که رفتم صحبت از اوصافتان بود  

       ذکر تو جاری بر لب مداح و قاری

کنعان چراغانی شده یوسف کجایی    

  یعقوب می میرد ازین چشم انتظاری

شب تیره از ظلمت شد ای مهتاب برگرد

بی تاب بی تابیم ای ارباب برگرد

باید برای بردن نامت وضو کرد 

        یک نیمه شعبان دیدنت را آرزو کرد

آقا خدا می داند این حرف دل ماست   

   هر کس که شد عبد تو کسب آبرو کرد

فرزند زهرا و علی دست خداوند        

 امشب می عشق شما را در سبو کرد

آقا به این کوچه خیابانها نظر کن   

      هر عاشقی در چنته هر چه داشت رو کرد

دلهای ما از دورهء مرحوم کافی   

    با صبح زود جمعه و با ندبه خو کرد

مادربزرگم گفت جانم یا ابالفضل     

  تا تو بیایی سفره ای را نذر او کرد

پیوند قلبی بس که دارد با ابالفضل

رمز قیامش احتمالا : یا ابالفضل

دست الهی شیعه را بر حق نوشته    

   یاس و رز و داوودی و زنبق نوشته

مولای ما را ناخدای زورق عشق   

   ما را سواری روی این زورق نوشته

این دست لطف حضرت صاحب زمان است

     ما را اسیر پرچم و بیرق نوشته

در سرنوشت ما خداوند تعالی 

       ما را به یاران شما ملحق نوشته

ای منتظر ، کوری چشم منکرانت    

  خالق شما را قائم مطلق نوشته

قنداقه ات را تا بغل کردند دیدند    

   بر روی بازوی تو جاءالحق نوشته

آیات قرآن خداوند آیهء توست

ایران ما یوم الابد در سایهء توست

وقتی علوم الکامله یعنی کمالت      

   حتما شموس الطالعه یعنی جمالت

پیغمبران عالم از آغاز خلقت       

   در حیرتند از آن همه قدر و جلالت

این جمله تکراریست اما واقعیت      

یوسف اسیر آن جمال بی مثالت

ای یوسف زهرا کجایی ورد لبهاست      

عمریست سر کردیم تنها با خیالت

دنیا به رنگ و بوی تو بر پاست مولا  

  قربان آن رخسارهء زهرا خصالت

مولای ما ای مهدی موعود گردد     

   دنیا به کام شیعه در روز وصالت

تنهای تنهاییم ای مونس کجایی

دلتنگتانیم ای گل نرگس کجایی

تو دلبری و با دل ما کار داری 

     سیصد نفر نه  تو هزاران یار داری

قلبی پر از مهر حسین و سینه ای از

    عشق علی و فاطمه سرشار داری

نیت کنی سر می شود فرش قدومت 

    نوکر فراوان ، جان به کف بسیار داری

آقا بیا دیگر بیا که شک ندارم   

         از ظلم بی حد جهان آمار داری

روز ظهورت در کنار کعبه قطعا  

  با دشمنان خود سر پیکار داری

وهابی از شمشیر تو باید بترسد 

    وقتی نشان از حیدر کرار داری

قهر خدا در چهره ات پیداست آن روز

آقا دعا گوی شما زهراست آن روز

عرشی زمینی آسمانی کهکشانی  

   مشهد نجف کرببلایی جمکرانی

در سهله ای در کوفه ای یا بیت الاقصی 

     پیداتر از خورشید هستی در نهانی

تو حاضری تو ظاهری ما غایب از تو   

  تو آن عیانی که فراتر از بیانی

فرقی ندارد شیعه یکفی بالاشاره  

    ایرانی و سوری عراقی یا یمانی

ای شیعه با یک یا علی باید به پا خاست

   گر دوستدار مهدی صاحب زمانی

پرچم به دوش آماده باید بود کم کم   

   یک صبح جمعه می رسد از او نشانی

ما شیعیان روز ظهورش سرفرازیم

با یک اشاره راه پیمای حجازیم

 

مهدی مقیمی


تعداد بازديد : 309
یکشنبه 02 خرداد 1395 ساعت: 13:34
نویسنده:
نظرات(0)
امام زمان(عج)-ولادت دل شکسته شد شب اجابت دعا بیا نیازهای کهنه را عطا کند خدا بیا به دستهای ملتمس شب

امام زمان(عج)-ولادت

 

دل شکسته شد شب اجابت دعا بیا

نیازهای کهنه را عطا کند خدا بیا

به دستهای ملتمس شبیه یک گدا بیا

مرو به سمت دیگری به این طرف کجا؟ بیا

دل از هوای مهر این و آن رها نما بیا

که دردها به میکده فقط شود دوا بیا

نسیم صبح می‌وزد ز کوچه‌های آشنا

گمان کنم که می‌رسد صدای پای آشنا

به انتظار مقدم گره‌گشای آشنا

نشسته بیقرار و دل غمین گدای آشنا

گوش بده دمی دلا  به این صدای آشنا

بگیر با ملائکه تو هم دم بیا بیا

قلم گرفت شاعری نوشت می‌رسد کسی

غزل نویس ماهری نوشت می‌رسد کسی

دم سحر مسافری نوشت می‌رسد کسی

به کوچه مرد عابری نوشت می‌رسد کسی

زن شکسته خاطری نوشت می‌رسد کسی

نگار بی بدیل را ز دل بزن صدا بیا

بگیر تیر ذکر و هر چه خواستی هدف بزن

دست توسلی به سوی میر لو کشف بزن

پیاله‌ای ز دُردِ خم تا نشدی تلف بزن

به حکم من حرام نیست به پای یار دف بزن

نثار مقدم امیر عاشقانه کف بزن

به بزم مستی و جنون دگر مکن حیا بیا

شب است و باز دلشده اسیر بی‌قراریم

قلم به کف گرفته‌ام بیا برای یاریم

ز هر چه غیر یاد تو نگاه کن که عاریم

دوباره بر لبم تویی ترانه‌ی بهاریم

به عشق بوسه بر لب مطهرت قناریم

نوای استغاثه ی اسیرِ مبتلا بیا

تمام مشکلات را لبت شکست می‌دهد

شراره‌ی حجیم را تبت شکست می‌دهد

شب سیاه ظلم را شبت شکست می‌دهد

سپاه کفر را که مذهبت شکست می‌دهد

بنای شرک را که مرکبت شکست می‌دهد

به دست تو بنای عدل و دین شود به پا بیا

به عشق پای بوسی است لب رکاب منتظر

به شوق دست تو دعای مستجاب منتظر

کنار صالحان تو منِ خراب منتظر

بیا تمام فلسفه، قلم کتاب منتظر

شبیه چشم فاطمه ابوتراب منتظر

جواب ذکر یارب کمیل مرتضی بیا

سلام عشق فاطمه سلام سوره‌ی خدا

سلام کعبه‌ی کرم سلام قبله‌ی دعا

سلام دافع البلا  سلام سایه‌ی صفا

سلام عدل منتظر سلام حق مرتضی

سلام غربت حسن سلام اشک کربلا

قسم به خشکی لب شهید کربلا بیا

تو انتهای غربت شهید فاطمیه‌ای

تو آخرین ستاره‌ی امید فاطمیه‌ای

طلوع کن غروب غم که عید فاطمیه‌ای

تو روضه‌خوان گریه‌ی شدید فاطمیه‌ای

تو جمعه‌ی عزیز سر رسید فاطمیه‌ای

صدای ناله می‌رسد میان کوچه‌ها بیا

تو بانی هزار ساله‌ی غم محرّمی

تمام صبح و شامِ سال... همدم محرمی

همیشه فکر اعتلای پرچم محرمی

صفای ذکر و زمزمه تو زمزم محرمی

تو انتظارنامه‌ی منظم محرمی

نوای گرم حنجر ذبیح مِن قفا بیا

خوشا دلی که با نگاه نافذت شکار شد

و خوشتر آن که از فراق یار بیقرار شد

خوشا کسی که دائماً ملازم نگار شد

خوشا سری که در مسیر راه تو غبار شد

خوشا خسی که بر لب عبای تو سوار شد

شکسته دل نشسته‌ام خراب و بی نوا بیا

گدا برای دیدن تو انتظار می‌کشد

نوای العجل ز عمق قلب زار می‌کشد

ترانه...؟ نه که در هوای تو هوار می‌کشد

غم تو عاقبت مرا به پای دار می‌کشد

خوشا کسی که درد را به عشق یار می‌کشد

مراد اسمه دوا، و ذکرُه شفاء بیا

ندارم از ملامت کسی به جز تو واهمه

نوشتم این سروده را به سوز و اشک و زمزمه

به اصل حرف تا رسم گذشتم از مقدمه

قسم به آن دمی که می‌روی به سمت علقمه

قسم به لحظه‌ای که می‌روی بقیع فاطمه

به "مجتبی" عنایتی به جان*مجتبی* بیا

 

مجتبی روشن روان


تعداد بازديد : 313
یکشنبه 02 خرداد 1395 ساعت: 13:33
نویسنده:
نظرات(0)
امام زمان(عج)-ولادت خوشا لحظه ای بال و پر داشتن سر کوی دلبر گذر داشتن خوشا با خدا بودن و زیستن به ی�

امام زمان(عج)-ولادت

 

خوشا لحظه ای بال و پر داشتن

سر کوی دلبر گذر داشتن

خوشا با خدا بودن و زیستن

به یاد خدا چشم تر داشتن

همیشه به سوی خدا رو زدن

همیشه صفای سحر داشتن

چه خوب است عاشق ز معشوق خویش

تمنای یک دم نظر داشتن

چه خوب است دنبال تو آمدن

و از جایگاهت خبر داشتن

چه خوب است دائم صدایت زدن

همیشه هوایت به سر داشتن

چه خوب است یک شب به همراه تو

به سرداب تو یک سفر داشتن

من امشب هوای تو دارم به سر

کرم کن مرا در کنارت ببر

در آسمان در سحر باز شد

فرشته مهیای پرواز شد

ملک در دل آسمان زد صدا:

و میلاد خورشید آغاز شد

شنیدم شبیه کلیم آمدی

و موسایی تو خبرساز شد

حسن بر گل روی تو خنده زد

پدر با وجودت سرافراز شد

برای دل مادر پاک تو

زمان سحر کشف صد راز شد

رسیدی و در سجده افتادی و

زبانت به توحید حق باز شد

پدر با تو می گفت ناگفتنی

چه اسرارهایی که ابراز شد

تو باطل ستیزی تو جاءالحقی

ولی خدا حجت مطلقی

کنار دلم گاه گاهی بیا

تو از جاده های الهی بیا

سیاه گناهم بیا نور عشق

در این دورۀ روسیاهی بیا

بیا از مدینه بیا از نجف

بیا از دل این دو راهی بیا

اگر چه فراهم نگشته هنوز

برای قیامت سپاهی بیا

بگو کی مرا می بری با خودت

چه روزی چه سالی چه ماهی بیا

ببین حال و روز دل شیعه را

شده کشته ی بی گناهی بیا

اگر تو نیایی چه کس می شود ؟

برای دل ما پناهی ؟ بیا

بیا قبل از اینکه بیاید اجل

بگیری مرا لحظه ای در بغل

مرا گاه در خاطرت فرض کن

مرا گرد و خاک درت فرض کن

من از چشم پاک تو افتاده ام

مرا اشک چشم ترت فرض کن

من ِروسیاه زمین خورده را

سیاهیّ در لشگرت فرض کن

اگر اولین عاشقت نیستم

مرا عاشق آخرت فرض کن

اگر چه لیاقت ندارم ولی

مرا کمترین زائرت فرض کن

به وقت ظهورت بیا و مرا

نگهبان در سنگرت فرض کن

بکش دست خود را به روی سرم

مرا نوکر مادرت فرض کن

ببخشا به من این خیالات را

مگیر از لبم این مناجات را

تو مرگ ستم را رقم می زنی

تو زنجیر محکم به غم می زنی

زمان ظهورت به اذن خدا

صف مشرکان را به هم می زنی

می آیی مدینه میان بقیع

به دنبال قبری قدم می زنی

میان مدینه به سمت نجف

تو طرح حرم تا حرم می زنی

می آیی سر قبر ام البنین

به یاد علمدار علم می زنی

ضریح بزرگی بنا می کنی

به روی طلایش قلم می زنی

تو با یاد و نام حسین و حسن

حسینیه های کرم می زنی

زمان طلوعت که بر خواستی

خبر کن مرا کارگر خواستی

بیا وعدۀ هر چه پیغمبر است

ز هجران ، نگاه دو عالم تر است

بیا نالۀ آه آه علی

زمانه پر از غربت حیدر است

بیا موقع اشک دشمن شده

بیا وقت خندیدن مادر است

بیا و خداهای ما را بگیر

بزن مهر باطل به هر بت پرست

بیا کربلا چشم در راه توست

و غرق نوای تو یک حنجر است

بیا ای دعای دل نیزه ها

به دنبال تو چشم هجده سر است

بیا انعکاس صدای رباب

پی تو نگاه علی اصغر است

بیا و ببین در دل علقمه

صدایت زند مادرت فاطمه

 

مجتبی شکریان


تعداد بازديد : 185
یکشنبه 02 خرداد 1395 ساعت: 13:31
نویسنده:
نظرات(0)
امام زمان(عج)-ولادت بر تو و بوی آشنات ، سلام بر تو و شهر سامرات سلام بر تو و بر محبت تو درود بر تو و �

امام زمان(عج)-ولادت

 

بر تو و بوی آشنات ، سلام

بر تو و شهر سامرات سلام

بر تو و بر محبت تو درود

بر تو و بر نشانه هات سلام

خانه های شما فراوانند

هم نجف هم به کربلات سلام

مسجد سهله مسجد کوفه

به قم و مشهدالرضات سلام

تو ستاره تو مهری و ماهی

تو عزیزی بقیت اللهی

ای برازندهء وجود شما

لفظ مولا و واژهء آقا

جان فدا می کند به روز ظهور

در رکاب تو حضرت عیسی

بند قنداقۀ بهشتی تو

می دهد بوی مادرت زهرا

چهرهء تو به مادرت رفته

قد و بالا به حضرت سقا

مات مانده امام عسکریت

از جمالِ چو ماه حیدریت

آیت اللهِ بی کرانِ خدا

حضرت صاحب الزمانِ خدا

عرش حق آستان خانۀ توست

خانۀ توست جمکران خدا

نورِ امّیدِ آخر زهرا

آخرین تیر در کمان خدا

دست خالق کشیده ریسۀ نور

از زمین سمت آسمان خدا

چه کسی هم تراز و پایۀ توست

شمس ، یک گوشه ای ز سایۀ توست

آسمان ، مِی اگر ببارد ، کم

سر به پایش اگر گذارد ، کم

بر قدومش تمام سطح زمین

یاس و نرگس اگر بکارد ، کم

سرِ تعظیم ، پایِ آقائیش

خلق عالم فرو بیارد ،کم

درب و دیوار شهر ثابت کرد

عاشقِ در به در ندارد ، کم

شامل ما عنایت و بذلش

جان فدای عمو ابالفضلش

چه بزرگان که در برت بودند

خادمِ دست پرورت بودند

چه کسانی که مثل بحرالعلوم

همۀ عمر نوکرت بودند

حائری ها طباطبائی ها

همه خدّام محضرت بودند

علمایی که با تمام وجود

خاک پاهای مادرت بودند

در رثای تو خطبه ها خواندند

عهد خواندند ، ندبه ها خواندند

ای همه شور ای سراسر نور

چشم بد از تو تا قیامت دور

ماکه خواهان روز موعودیم

چشم هر کس تو را نخواهد کور

تا سپاهی به مثل ما داری

پای خصم تو هست در لب گور

گرچه داری حضور بین ما

هست شیرینی حضور ، ظهور

گر اشاره کنی به پا خیزیم

سرِ دشمن به پای تو ریزیم

عرشیان باید اعتکاف کنند

دور قنداقه اش طواف کنند

به بزرگیّ و بی نظیریِ او

همگی باید اعتراف کنند

در ظهورش که تیغ بر دارد

همه شمشیرها غلاف کنند

ناتوانند دشمنانش تا

با یل فاطمه مصاف کنند

پشت ، بر کعبه می دهد آن روز

ریشۀ ظلم می کَند آن روز

عاقبت تکسوار می آید

شیر حیدر تبار می آید

پرچم یا حسین بر دوشش

در کفش ذوالفقار می آید

سیصد و سیبزده نفر دارد

با همه اقتدار می آید

وعدهء حق شود برآورده

این زمین را قرار می آید

پس بخوانید در همه ساعات

یک دعای فرج پس از صلوات

 

مهدی مقیمی


تعداد بازديد : 99
یکشنبه 02 خرداد 1395 ساعت: 13:31
نویسنده:
نظرات(0)
امام زمان(عج)-ولادت ز اوج آسمانهای خداوندی ندا آمد شب پرواز آسان شکسته بالها آمد بده ساقی کمی باده

امام زمان(عج)-ولادت

 

ز اوج آسمانهای خداوندی ندا آمد

شب پرواز آسان شکسته بالها آمد

بده ساقی کمی باده بر این مخمور افتاده

شب وا کردن عقده شب مشکل گشا آمد

مرو در گوشه‌ی دخمه بزن مطرب... بخوان نغمه

شب تصنیف خواندن شد شب عیش و صفا آمد

طبیب دردمندان و حبیب مستمندان و

امید اهل زندان و کلید قفلها آمد

مگو پس کو نگار ما نگار گلعذار ما

حبیب غمگسار ما ز سامرا بیا... آمد!

بیاور دست بالا و بزن کف تا توان داری

غریبی کم کن ای عاشق که عشق آشنا آمد

مبارک باد و فرخنده بساط عیش پاینده

نسیم قدسی رحمت ز سمت سامرا آمد

اگر در شور او هستی بدان منظور او هستی

به عشق او تحمل کن اگر قدری بلا آمد

هوالاول، هوالاخر، هوالباطن، هوالظاهر

تجلی تمام آیه‌های کبریا آمد

هواللطف و هو الرأفه هوالغوث هو الرحمه

بلاگردان عشاق اسیر و مبتلا آمد

هو الطور و هو النور و هو نورٌ علی نور و...

شب ظلمت فراری شد سحر شمس الضّحی آمد

هو الفتح و هو النصر و هو الصبح و هو العصر و...

غروب بی‌قراری شد ببین بدرالدجی آمد

هوالدّاعی هوالدّعوه، هو القرآن هو العتره

هو وهاب باالفطره عطا آمد سخا آمد

هو لبیک للحجٍّ امیر الحاجّ فی الحجٍّ

هو الحجُّ و هو الحُجّه صفا بخش صفا آمد

شفیع المذنبین یا رحمة للعالمین یا که ...

ابوالقاسم اباصالح محمد مصطفی آمد

بخوان با جبرئیل انا بخوان آیات اعطینا

که آخر شعبه‌ی کوثر ز عرش انما آمد

شه دلدل سوارِ ذوالفقار آخته در کف...

یگانه وارث تاج امیر لا فتی آمد

چه در صولت چه در هیبت چه در قدرت چه در عزّت

چه در همّت چه در رفعت تماماً مرتضی آمد

حدیث جام و خم خواندی؟ سقاهم ربهم خواندی؟

مرید رَتّل القرآن مراد هل اتی آمد

هوالسّر و هو المعلن، هو الحُسن و هو المحسن

رحیمی و کریمی و سخای مجتبی آمد

هوالوافی هو الکافی هو العافی هو الشّافی

شفای زخم لبهای شهید کربلا آمد

هو زمزم هو الکعبه هو المشعر هو القبله

نوای پرچم سرخ غریب نینوا آمد

هو القدس هو السبحان هو الرحم و هو الرحمان

کرامات الحسینیه بگو کهف الوری آمد

هو السّجاد فی السّجده هو الباهر هو الباقر

هو الصادق هو الکاظم دلیلِ دلربا آمد

امان الخائفین حصن حصین حبل متین یعنی...

عطوفت های سلطان سریر ارتضا آمد

غیاث المستغیثین و مناجاتُ المُحبین و...

عنایات جوادیِ جواد ابن الرضا آمد

هو السّرُ هو الاَسری هو القدر هو الاحیا

هوالهادی هو المهدی هدایت را بقا آمد

حسن صورت حسن سیرت حسن خلقت حسن هیبت

حسن رحمت حسن شوکت ببین یار از کجا آمد!

هو طه هو الحیدر هو الزّهرا هو الزّینب

هو الاکبر هو القاسم همه آل عبا آمد

هو القهر هو القاهر هو القوة هو القادر

شکوه و غیرت و مجد علمدار وفا آمد

هو المحراب و المنبر امین الله فی ارضه

ثبات و لنگر ارض و سموات عُلا آمد

سلیم است و سلام است و عنایاتش مدام است و

عزیز ذوانتقام است و معز الاولیا آمد

هو الفِطر و هو الفاطر هو الستر و هو الساتر

هو الغفران، هو الغافر، خداییِ خدا آمد

هو العزّ و هو الفخر و هو الذکر و هو الذُخر و

امید نا امیدان و جواب ربنا آمد

هو الباقی، هو المغنی، هو الفجر و هو المجری

هو الحیّ هو المحیی مسیحای شفا آمد

چه آقایی چه مولایی چه لیلای دل آرایی

چه سیمایی چه غوغایی جمال کبریا آمد

شب خوشحالی زهراست شب تکریم سائل‌ها

« الا یا ایّها الساقی ادر کأساً و ناولها »

 

مجتبی روشن روان


تعداد بازديد : 173
یکشنبه 02 خرداد 1395 ساعت: 13:29
نویسنده:
نظرات(0)
ای آخرین منجی دلهای پریشان از دوریت آخر شوم پاره گریبان بایک دعای تو به صحن شبنمستان می گردد این سائ

ای آخرین منجی دلهای پریشان
از دوریت آخر شوم پاره گریبان
بایک دعای تو به صحن شبنمستان
می گردد این سائل به راه تو مسلمان
من را به پیش مقدم پاکت بمیران
ــــــــــــــــــ
باید که کاری بهر این سائل نمایی
فکری به حال این دل غافل نمایی
باذکر یازهرا دعا کامل نمایی
مارا به لطف حضرتت شامل نمایی
آقا مرا از درگهت بیرون مگردان
ــــــــــــــــــ
بر تار زلفت نغمه ای آشفته باشم
حرف دلم را با نگاهت گفته باشم
بایک نوایت سوی تو بشکفته باشم
حیف است در روز ظهورت خفته باشم
در انتظارت بهتر از من ها فراوان
ــــــــــــــــــ
گر استجابت گردد آخر اَلعَجَل ها
گردد زمان امتحان این عمل ها
پایان رسد دیگر همه ضرب المثل ها
پا در رکابت معنی خیرالعمل ها
برگرد بهتر نیست از من این بیابان
ــــــــــــــــــ
در روز میلادت شمیم یاس دارم
در گوشه ی چشم ترم الماس دارم
چون نامتان دارم به لب، احساس دارم
در سر هوای روضه ی عباس دارم
با نام سقا می شوی اینجا تو مهمان
علی احمیان-جنت


تعداد بازديد : 145
شنبه 01 خرداد 1395 ساعت: 15:26
نویسنده:
نظرات(0)
عرض ادب ای جان و ای جانان نرگس ای سیب سبز نوبر دامان نرگس با غمزه ای دل برده ای از مادر خود محو تماشای

عرض ادب ای جان و ای جانان نرگس
ای سیب سبز نوبر دامان نرگس
با غمزه ای دل برده ای از مادر خود
محو تماشایت شده چشمان نرگس

باید وضو گیرد برای بوسه بر تو
ای صاحب آیات! ای قرآن نرگس
جان من بی مایه که ارزش ندارد
جان همه قربان تو ، قربان نرگس
از این چه بهتر حجت الله علی الارض!
دیگر پس از این میشوی از آن نرگس

آقای من یک شهر خاطرخواه داری
تو در رگ خود خون ثارالله داری

دارد خبرها میرود خانه به خانه
از فصل زیبای حضورت نازدانه!
خلقت حسن خویت حسن قطعا پس از این
دل میبری با حُسن خوداز اهل خانه
مجموعه ی پیغمبر و شیر خدایی
با روی گندمگون و قدی چهارشانه
از گونه های تو یکی سهم پدر شد
آن دیگری هم سهم مهر مادرانه
تا بوسه ای بابا ز روی تو بچیند
خال سیاه کنج لب میشد بهانه

وجه خدایی ، عین نور و نور عینی
تو در نسب إبنُ الحسن ، إبنُ الحسینی

بالاتر از نوح و شعیب ، آقا تر از هود
عابدتر از موسی تویی در نزد معبود
تحریرهای در اذانت بی نظیر است
دل میبرد لحن کلام تو ز داوود
تیغ ات “أشدا ء علی الکفار” باشد
گردن بزن ای بت شکن از قوم نمرود
در اختیار توست ای مولای عالم
آنچه سلیمان روزگاری صاحبش بود
ای صاحب سربند زرد و تیغ حیدر
ای “رَحمَهُ لِلعالمینی” در تو مشهود
در هر کتاب آسمانی هر چه هستی
هستی برای شیعیان “مهدی موعود”

طاووس اهل جنتی زیبا سرشتم
از شوق دیدار تو مشتاق بهشتم

دستی بگیر امشب اسیر عاصی ات را
یا که بخوان این عاشق وسواسی ات را
دست خودم که نیست ، اشک شوق دارم
دریاب امشب نوکر احساسی ات را
تو بوی زهرا مادرت را میدهی پس
با جان خریدارم شمیم یاسی ات را
روزی که سیلی میزنی بر جبت و طاغوت
عالم ببیند غیرت عباسی ات را
با “شاید این جمعه بیاید “خو گرفتم
اقا خدا رحمت کند اقاسی ات را

باید ببوسم خاک پاک جمکران را
تنها تجلی خانه ی پیغمبران را

ای مصلح کل ، منجی در راه مهدی
چشم امید هرچه خاطرخواه مهدی
چون روز روشن میشود شبهای تارم
تا میدرخشی مثل قرص ماه مهدی
بگذار بوسه از کف پایت بچینم
حتی به قدر لحظه ای کوتاه مهدی
من دوستت دارم بخواهی یا نخواهی
میخواهمت بینی و بین الله مهدی
“سیدعلی” ، “سیدحسن ها” دستبوس ات
ای رهبر انصار حزب الله مهدی

سبک و سیاق انقلاب تو حسینی ست
ساماندهی لشگرت کار خمینی ست

از جنس رعدی موعد طوفان می آیی
با تیغ عدل و منطق و برهان می آیی
گویا که “جاء الحق” به بازویت نوشتند
در سایه سار رحمت قرآن می آیی
سربند زرد مرتضی دور سر توست
بر ذوالجناح ، آماده ی جولان… می آیی
یابن علی تو مهدی کرار هستی
چون شیرهای شرزه ای ، غرّان می آیی
تا لشگری از قوم سلمان برگزینی
روز ظهور خود سوی ایران می آیی
با “صابری” با “عارفی” و با “جوانمرد”
تو با سپاهی از مدافعان می آیی
به انتقام خون پاک شیعیانت
من مطمئنم سمت”خان طومان” می آیی
تا که خودت گردن زنی وهابیت را
با ذوالفقار تشنه و برّان می آیی
آل سعود ، آل خلیفه چشم شان کور
آقای شیعه یاعلی گویان می آیی
با عزم فتح مکه و فتح مدینه
تنها نه بلکه با دو صد گردان می آیی
گفتم مدینه داغ دلها تازه شد باز
ای آشنای تربت پنهان می آیی!؟

قربان چشمان ترت برگرد برگرد
آقا به جان مادرت برگرد برگرد

علیرضا خاکساری


تعداد بازديد : 507
شنبه 01 خرداد 1395 ساعت: 14:51
نویسنده:
نظرات(0)
امشب دوباره لوح و قلم را طلا کنم قافیه های نابِ خدایی جدا کنم امشب تمامِ عشق ، مهیّا شده ولی باید بس�

امشب دوباره لوح و قلم را طلا کنم
قافیه های نابِ خدایی جدا کنم

امشب تمامِ عشق ، مهیّا شده ولی
باید بساطِ شور و شعف دست و پا کنم

 

یوسف نشسته است ، کلافی به روی دست
گوید : مقابلِ رخِ او من حیا کنم…

زیباترین عزیزِ دلِ فاطمه رسید
دیگر چگونه سروریِ مصر را کنم؟

موسی مقابلش سَرِ تعظیم آورد
عیسی نشسته است بگوید چه ها کنم؟

آقای بی نظیرِ دو عالم خوش آمدی
باید چگونه شکرِ تو را بر خدا کنم؟

نامَت بلندتر ز مقاماتِ انبیاست
امشب بر آن سَرَم که تو را برملا کنم

تو حیدری و فاطمه ای و محمدّی
اصلا نمیشود که شما را جدا کنم

گاهی حسین هستی و گاهی خودِ حسن
فرقی نمیکند چه کسی را صدا کنم…

زلفت چقدر بوی خوش و دلپذیر داشت
شب تا سحر گداییِ باد صبا کنم

امشب نشسته ام سَرِ بازارِ عاشقی
تا کار و بارِ زندگی ام را رها کنم

آقای آسمانِ منی و مقدّسی…
پس حق بده که رو به خودت اِلتجا کنم

ذکرت درست مثلِ «علی» «یا علی» بُوَد
نامَت عبادتی است که آن را ادا کنم

شوقِ رسیدنت ، بخدا کُشت شیعه را
پا بر سَرَم گذار ، سَرَم را فدا کنم

قنداقه ات که رفت ، دلِ مادرت شکست
میگفت بر ربابِ حسین اقتدا کنم

پا بر زمین نهادی و ما بی لیاقتیم
تو میروی و من به ظهورت دعا کنم

پوریا باقری


تعداد بازديد : 129
شنبه 01 خرداد 1395 ساعت: 14:51
نویسنده:
نظرات(0)
منم اهلِ آبادیِ آب ها منم خانه بر دوشِ گرداب ها به چشمم ببین خانه ی خویش را بنا کرده ام رویِ سیلاب ها

منم اهلِ آبادیِ آب ها
منم خانه بر دوشِ گرداب ها

به چشمم ببین خانه ی خویش را
بنا کرده ام رویِ سیلاب ها

 

من از اهِل دریایم و می شوم
بدونِ تو مانند مُرداب ها

خیالِ تماشای آبادیت
ربوده زِ چشمانِ من خواب ها

نوای نِی اَم ، آتشین تر شدم
که می سوزم از آهِ بیتاب ها

بیا تا که از طرحِ اَبروی تو
بسازیم تا کعبه محراب ها

کجایی که جامِ محبت زدیم
همه رویِ دل طاقِ نصرت زدیم

قدم زن، دلم جمکرانی شده
قنوتِ زمین آسمانی شده

و در مسجد کوفه یِ قلبِ من
دوباره به پا ندبه خوانی شده

بدون تو در کوچه های بهشت
تمامیِ گل ها خزانی شده

نصیبِ دلی که به دنبالِ توست
فقط حسرتی جاودانی شده

نگاهت چرا در پسِ اَبرهاست
نشانت چرا بی نشانی شده

در این جامِ خالی شرابی بریز
که هنگامه ی سر گِرانی شده

به آئینه بندانِ چشمم بیا
قدم زن به دامانِ چشمم بیا

قسم بر نگاهت ، دلم دستِ توست
خداوندیِ این حرم دستِ توست

نوشتم رویِ کعبه ی سینه ام
اگر اذن باشد عَلَم دستِ توست

مرا می نویسی فدایت شوم
که از روزِ اول قلم دستِ توست

در این ازدحامِ گدا آمدیم
که آئینه هایِ کَرَم دستِ توست

تبِ جزر و مدِّ زمین و زمان
تمنایِ هر زیر و بَم دست توست

طپش های قلبِ خدا هم تویی
ظهور و وجود و عدم دست توست

تو را خوانده ام تا حسابم کنی
مبادا که روزی جوابم کنی

علی چهره ای بس که حیدر شدی
که آئینه دارِ پیمبر شدی

دو رکعت به پشتِ سَرَت خواندنی ست
که با زلفِ خود سایه گستر شدی

حسینی و دل می بَری از همه
حسن هستی و مجتبیٰ تر شدی

تو زیباترین عشقِ پروردگار
تو گیراترین جامِ کوثر شدی

بده گیسوان را به دستانِ باد
که عالم ببیند چه محشر شدی

در این فصل پاییزیِ بی کسی
تو خورشیدِ گل های پرپر شدی

شبِ ما زمستانی و سردِ سرد
بهشتم ! به گلخانه ات باز گرد

بزن آتشم شعله ات پا گرفت
که کارِ من و عشق بالا گرفت

بزن آتشم نازِ چشمت که چشم
به دنبال تو راهِ دریا گرفت

چه گلهای یاسی که مجنون عشق
فقط محضِ لبخندِ لیلا گرفت

به نامت سلیمانِ دل سکه زد
شفا را زِ دستت مسیحا گرفت

برای تماشای اعجازِ تو
پرِ دامنت دستِ موسیٰ گرفت

نداریم ظرفیتت را که حق
تو را بینِ قاب معما گرفت

منم بغضِ سر در گمیِ شما
مرا کشتی از قبل، کجایی بیا

حسن لطفی


تعداد بازديد : 147
شنبه 01 خرداد 1395 ساعت: 14:50
نویسنده:
نظرات(0)
در این سینه تیرِ محبت نشسته و چشمم به امیدِ اُلفَت نشسته بهشت آرزویِ گدایی نباشد که در سایه ی طاقِ ن

در این سینه تیرِ محبت نشسته
و چشمم به امیدِ اُلفَت نشسته

بهشت آرزویِ گدایی نباشد
که در سایه ی طاقِ نُصرت نشسته

بگیر از رُخت پرده را تا ببینند
که یوسف هم اینجا به زحمت نشسته

به رویِ پَر و بالِ هم در مسیرت
فرشته فرشته به حیرت نشسته

هوایی ندارد بجز سجده بر تو
بر آن سَر که گرد محبت نشسته

دل ما رمیده ،اگر پَر کشیده
شرابی چشیده، به شوقی تپیده دویده دیده بسویت که دیده
که عطری وزیده که نوری دمیده که آقا رسیده و با دامنی پُر عنایت نشسته

*

بیا تا که زهرا به قابَت بگیرد
بیا تا که زینب گلابَت بگیرد

علی پیشت آیاتِ قرآن گرفته
بخوان تا دمِ مستجابت بگیرد

بیا تا که عباس پشتت بتازد
بیا تا که اکبر رکابت بگیرد

که عالم ببیند حسین آمد امشب
حسینی ترین انقلابت بگیرد

بیا تا که ایوان طلای نجف هم
صدو ده سَبو از شرابت بگیرد

تو آبی جوابی حساب و کتابی تو معمارِ صحنِ بقیعِ خرابی، شهابی شرابی
تو پایان خوابی نفسهای نابی
تو رسواگر چشمه های سَرابی
به دل گفته ام نذر حال خرابت بگیرد

*

بزن تکیه بر کعبه با ذوالفقارت
بزن تا که چرخد زمین در مدارت

عَلَم را بکش رویِ دوشَت نفس زن
که طوفان شود موقع تار و مارت

زمان تقاصت عمو راصدا کن
که حض می کند لحظه تار و مارت

خنک می شود سینه ها و جگرها
پس از کعبه باشد مدینه قرارت

عجب گرد و خاکی کند انتقامت
که جبریل سرمه کشد از غبارت

تو مفتاح مایی تو عین البقایی ظهور خدایی
تو وقت کَرَم مجتبایی تو قت رجز مرتضایی
توتیغ رهایی نفس های کربلایی
تو بانگ رسایی
که میریزد از سر به پا اقتدارت

*

چه جای شگفتی که کافر گریزد
که شیرِ نر از هولِ حیدر گریزد

علی هستی و وقتِ هو هویِ تیغت
سپاهی نداند که بی سر گریزد

علی هستی قبل از آن که بیایی
زِ ِبرق نگاه تو لشکر گریزد

مگر می شود آنکه روبرعلی نیست
که از تیغ ساقی کوثر گریزد

فدای امیر سپاهت که دشمن
ز یک نعره ی مالک اشتر گریزد

تو رمزِ قدیری تو ما را امیری،سعادت مسیری
تو روح کویری تو آیات حق را نظیری، توبر ناکثین مارقین قاسطین ظمهریری
تو جاءالحقی بی نظیری
امیری حسین فنعم الامیری
به سمت تو شیعه به محشر گریزد

*

بیا بشنوم لحن نورانیت را
کنارت مناجات شعبانی ات را

سرِ جاده ی مشهدم تا ببینم
شبی عاشقانِ خراسانی ات را

قدم زیرِ باران قدم میزنم تا
مگر حس کنم حال بارانی ات را

تو و سیصدو سیزده مَرد ایمان
بیا بشنوم شورِ طوفانی ات را

ببین سیدِ ما،مهیا نموده
برایت سپاه سلیمانی ات را

به حیرانی ما،پریشانی ما،پشیمانی ما نگاهی به بغض غزلخوانی ما
به این جمعه های زمستانی ما به شبهای طولانی ما
نصیبی نما صُوتِ قرآنی ات را
دعایی کن امشب جوانان ایرانی ات را

حسن لطفی


تعداد بازديد : 449
شنبه 01 خرداد 1395 ساعت: 14:50
نویسنده:
نظرات(1)
الا طراوت سر سبز بوستان دلم شکوه بی مثل اوج آسمان دلم قلم به دست من امشب عجیب میلرزد و بند آمده پیش ش

الا طراوت سر سبز بوستان دلم
شکوه بی مثل اوج آسمان دلم

قلم به دست من امشب عجیب میلرزد
و بند آمده پیش شما زبان دلم

اگرچه هیچ کجا لایق قدومت نیست
چه میشود که بیایی به جمکران دلم

کدام جاده مرا می رساندم تا تو
نشانی حرمت را بده نشان دلم

به دست های تو دستم نمی رسد آقا
چراکه بی تو شکسته است نردبان دلم

نگاه کن به کویری ترین زمین خدا
تو ای زلال ترین رود بیکران دلم

در آخر غزلم عرض میکنم این طور
که “السلام علیک صاحب الزمان” دلم

من از تو غیر تورا آرزو نخواهم کرد
تو در کنار منی جستجو نخواهم کرد

به غیر آمدن تو مرا که حاجت نیست
به غیر دست کریمت گل اجابت نیست

هوای خیمه ی سبزت چقدر روحانیست
که در بهشت خدا اینهمه طراوت نیست

و هیچ کار دگر غیر انتظار فرج
برای شیعه مهم تر و با فضیلت نیست

تو مهربان تری از مادر و پدر بر من
برای من کسی مثل تو با محبت نیست

خدا کند که نصیبم شود زیارت تو
خدا کند که بمیرم اگرکه قسمت نیست

تو هاشمی تو حسینی تو فاطمی هستی
کسی شبیه تو اینگونه با اصالت نیست

تویی که در رگ تو غیرت اباالفضل است
میان سینه ی پاک تو جز شجاعت نیست

بگیر تیغ به دست و به انتقام بیا
برای خاطر زهرا تو ای امام بیا

محمدحسن بیات لو


تعداد بازديد : 185
شنبه 01 خرداد 1395 ساعت: 14:49
نویسنده:
نظرات(0)
بیشتر از بیشتر از بیشتر مى شود از عشق دلم ریشتر من که اویسم ز قَرَن آمدم وقت ندارم به خدا بیشتر لیله

بیشتر از بیشتر از بیشتر
مى شود از عشق دلم ریشتر

من که اویسم ز قَرَن آمدم
وقت ندارم به خدا بیشتر

 

لیله ى قدرِ حسنِ عسکرى
کاش قرارِ تو شود پیشتر

ناوک مژگان تو و جان ما
خون همه گردن آن نیشتر

واى که دیوانه شدم یک کلام
سوره ى والعصر علیک السلام

همسفرِ هر سحر سامرا
اى پسرِ خوش خبرِ سامرا

اى نوه ى حضرت هادى سلام
حصن تو در دورو بر سامرا

در حرم تازه ى باباى تو
جامعه خواندیم درِ سامرا

کارگریَش که نشد قسمتم
رُفته گرم رُفته گرِ سامرا

آمده ام تا بزنم یک دو جام
سوره ى والعصر علیک السلام

تا که پدر بر لبِ تو بوسه داد
بوى گلِ نرگسى آورد باد

در شبِ میلادِ تو جودت شکُفت
لطف تو شد از سرِ عالم زیاد

دَم پرِ جبریل شدم بال زد
بال زدم از درِ بابُ الجواد

بُرد مرا اولِ شب کاظمین
بُرد مرا کرب و بلا بامداد

اى علوى جود و جوادى مرام
سوره ى والعصر علیک السلام

“آمدم اى شاه پناهم بده
خط امانى زِ گناهم بده”

پنجره فولاد مرا راه داد
جانِ رضا خوانده و راهم بده

ماه مبارک من و دست تهى
سوزِ جگر آتش آهم بده

کنجِ حرم یا دَمِ پایین پا
باز از آن لطف نگاهم بده

مى رسد عطر رضوى بر مشام
سوره ى والعصر علیک السلام

کعبه ى هفتم شد و حاجات داد
بابِ حوائج شد و خیرات داد

مادر من سفره ى نذرش گرفت
حاجت ما اکثرِ اوقات داد

ندبه ى تعجیلِ فرج رزق ما
با نَفَسِ جده ى سادات داد

اَفضَل اعمال بُوَد انتظار
ذکر فرج حالِ مناجات داد

من به مناجاتِ توأم مستدام
سوره ى والعصر علیک السلام

کاش که مردانِ ظهورت شویم
صاحبِ یک سیرت و صورت شویم

کاش که در غیبت تو استوار
مثل زمان هاى حضورت شویم

حضرت صادق تویى و کاش ما
شیعه ى تو مَردِ تنورت شویم

گفت که دربانىِ تو مى کند
کاش که ما خاک عبورت شویم

تو خودِ معراجى و ما زیرِ گام
سوره ى والعصر علیک السلام

با قدمت علم تناور شود
علم و عمل ریشه ى باور شود

شام غم جهل و خرافات ها
با نَفَس باقرى ات سر شود

فصل شکوفایى عقل است و دل
جاى روایات پیمبر شود

نور زمین ، نور زمان، سایه نور
خاک از این معجزه ها زر شود

لحظه شماریم براى قیام
سوره ى والعصر علیک السلام

دست من و برکت آبادى ات
از پَرِ سجاده ى سجادى ات

لطف دعاى تو شده مستدام
بر سرٍ ما سایه ى شمشادى ات

مثل على ابن حسینى تو و
مى رسد آوازه ى آزادى ات

فخر خدا مى کند از سجده ات
کاش شوم مُحرِم این وادى ات

رو به تو شد سجده ى بیت الحرام
سوره ى والعصر علیک السلام

چشم تو در کارِ حسین است و بس
کار تو تکرار حسین است و بس

بیرقِ سنگینِ تو وقتِ قیام
دستِ علمدار حسین است و بس

قلب تو انگار گرفتارِ اوست
هرکه گرفتارِ حسین است و بس

پرده گشا دیدنِ روى شما
لحظه ى دیدار حسین است و بس

رو به دل زینبى ات صبح و شام
سوره ى والعصر علیک السلام

زائرِ هم سفره ى غم ها حسن
عشقِ تو آقاى کَرَم ها حسن

روزِ ظهورِ تو مهم است چون
دارد از آن روز حرم ها حسن

مى رسد آن روز که بینیم ما
بینِ بقیع نقشِ عَلم ها حسن

روى ضریحى که تماشایى است
نقش نمایند قلم ها حسن

اى حَسنى جلوه و حُسن ختام
سوره ى والعصر علیک السلام

جاى حرم غربتِ زهرا که هست
یک نفر از عترتِ زهرا که هست

گرچه گره در گره ام،نیست غم
دستِ شما تربت زهرا که هست

پیشِ تو گیریم نداریم جاى
خوب قسمِ حضرتِ زهرا که هست

ما که نباشیم چه غم ؟ تو بیا
دیدن تو قسمت زهرا که هست

روز تقاص است و تویى انتقام
سوره ى والعصر علیک السلام

هیبت تو رفته به مولا على
حیدرى و محو تماشا على

مى رسد از شش جهتِ ذوالفقار
لات و هُبَل را بشکن یا على

خاطره ى رزم على در نبرد
مثل تو مى گشت مهیا على

نیست تو را قبله اى الا حسین
نیست تو را کعبه اى الا على

روز تقاص است و تویى انتقام
سوره ى والعصر علیک السلام

جلوه گرِ حضرت ختمى مآب
حضرت خورشید محمد بتاب

خاتم انگشترىِ خاتمى
جذبه ى فیزوره ى احمد رکاب

جاذبه ى گنبد خضرا بیا
تا بدرد سینه ى خود آفتاب

اى شرف و الشمس پیمبر لبت
راز مسلمانىِ اهل کتاب

ذکر سلام و صلواتم مدام
سوره ى والعصر علیک السلام

حسن لطفی


تعداد بازديد : 317
شنبه 01 خرداد 1395 ساعت: 14:48
نویسنده:
نظرات(0)
این من و این حالِ پریشانی ام عابرِ این کوچه یِ بارانی ام موجم و بر صخره سَری میزنم من زِ تو لبریزم و �

این من و این حالِ پریشانی ام
عابرِ این کوچه یِ بارانی ام

موجم و بر صخره سَری میزنم
من زِ تو لبریزم و طوفانی ام

 

آی جنون زود نجاتم بده
مانده در این حیرت و حیرانی ام

دست به رقص آمده ام با قلم
تا تو شدی شمعِ غزل خوانی ام

نام تو را گفتم و آتش شدم
شهر شده پُر ِزِ چراغانی ام

شهپرِ جبریل در آورده ام
شام شما هست و سَر آورده ام

بَه چه شبی عشق سحر کرده است
پشتِ درِ میکده سر کرده است

عقل اگر رفت به غارت چه باک
عشق از این کوچه گذر کرده است

آمده جبریل و زمین را خودش
با گُل و آئینه خبر کرده است

پشتِ درِ خانه یِ سادات باز
صحبتِ یک ماه پسر کرده است

بر درِ این خانه گدا قیمتیست
هرکه گدا هست نظر کرده است

قبله ای از سمتِ خدا آمده
شکر خدا صاحبِ ما آمده

مانده ام این جلوه تویی یا حسین
ای سَر و پا وقتِ تماشا حسین

این قدمِ توست که دل میبَرَد
یا که حسین آمده دنیا حسین

بر سرِ این کوچه بیا تا دَمی
شهر ببیند شده پیدا حسین

می وَزَد از گیسویِ تو بویِ سیب
ای نَفَست عطرِ حسن با حسین

تا که شبیه تو شَوَم ساخته
در دلِ من کرب و بلا را حسین

ما همه در سایه ی دِینِ توییم
تا به ابد مستِ حسین توییم

ماتِ تو گر هست کسی یک کلام
حضرتِ زهراست علیه السلام

مَجمعِ مجموعِ ائمه بیا
جلوه نما جلوه ی زهرا تمام

جلوه نما تا که ببیند زمین
تکیه به پشتت زده بیت الحرام

منتظر نعره ی تو ذوالفقار
چشم به راه تو بُوَد در نیام

بر سر ما بیرقِ تو سر بلند
بر سر ما سایه یِ تو مستدام

بانگ بزن حضرتِ صاحب عَلم
تا بدرد سینه یِ خود را حرم

وقت ظهورت که مقدر شود
وقت رَجَز خوانی حیدر شود

لرزه بیافتد به همه کائنات
حیدر کرار مکرر شود

هر که جگر داشت جگر میدَرَد
هر که سَری داشته بی سر شود

وقت تقاص از دو نفر میرسد
وای از آن نعره زمین کَر شود

پایِ رکاب تو ابوفاضل و
بوسه زنِ تیغِ تو اکبر شود

ناله یِ اَین اَلمَفَر از کارزار
میرسد از شش جهتِ ذوالفقار

کاش که همسایه ی ما میشدی
حیف تویی از همه محجور تر

حیف تو را دیدم و نشناختم
وای منم از همگان کور تر

آه که ما غایب و تو حاضری
از همه پیدا تر و مستور تر

کاش سلامت دهم و بشنوم
آمده ای از همه منصور تر

ما همه محتاجِ تو یابن الحسن
تشنه یِ امواجِ تو یابن الحسن

من به تو نزدیک تر از هر کجا
در حرمم در حرمِ کربلا

حسِ حضورت دلِ ما میبرَدَ
گوشه یِ شش گوشه و پایینِ پا

حسِ حضورت همه جا با من است
صحنِ نجف یا سحرِ سامرا

یا که به مشهد دَمِ بابُ الجواد
یا وسطِ سایه یِ ایوان طلا

در همه جا رفته ام و خوانده ام
باز به یاد تو و مولا رضا

آمدم ای شاه پناهم بده
خط امانی زِ گناهم بده
حسن لطفی


تعداد بازديد : 167
شنبه 01 خرداد 1395 ساعت: 14:48
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 11
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف