شب چهارم طفلان زینب س و طفلان مسلم (ع)

شب چهارم طفلان زینب س و طفلان مسلم (ع)

شب چهارم طفلان زینب س و طفلان مسلم (ع)

شب چهارم طفلان زینب س و طفلان مسلم (ع)

شب چهارم طفلان زینب س و طفلان مسلم (ع)
شب چهارم طفلان زینب س و طفلان مسلم (ع)
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
غم به دل راه نده من به غَمَت حساسم

طفلان حضرت زینب(س)-دودمه

 

غم به دل راه نده من به غَمَت حساسم

دو پسر آوردم

پایَش اُفتد خودِ من چند نفر عباسم

دو پسر آوردم

 

حسن لطفی


تعداد بازديد : 195
جمعه 16 مهر 1395 ساعت: 12:22
نویسنده:
نظرات(0)
می رود سمت برادر به تنش تب دارد

طفلان حضرت زینب(س)

 

می رود سمت برادر به تنش تب دارد

دو پسر دارد و یک زمزمه بر لب دارد 

به فدای سر تو ! هرچه که دارم این است

چه کنم؟هست همین هرچه که زینب دارد  

ارث زینب قد خم بود ، قسم داد و گرفت

إذن خود را هم از آن قدّ مورّب دارد 

پسرش رفت به میدان و شغالان دیدند

شیر این بیشه عجب باد به غبغب دارد 

رفت و فریاد برآورد برادر ! بشتاب

تیغ ورّاث علی از دو طرف لب دارد 

حق همین است که قربانی اکبر بشویم

زینب است این که دو فرزند مؤدب دارد

 از یمین می روم از سمت یسارش با تو

دشمن معرکه یک روزِ معذّب دارد 

بد به دل راه مده مطمئناً پیروزیم

مادر ماست که در خیمه ، مرتّب دارد:

زیر لب زمزمه ی ناد علی می خواند

دارد از هیبت اولاد علی می خواند 

**

تکیه دادند به هم هردو برادر اینبار

هر دو در مرکز این دایره و چون پرگار

 دور خود ساخته اند از سر دشمن کوهی

تنِ بی سر چقدر ماند و در این انبوهی 

خُدعه زد دشمن بی عُرضه و ترسو ای وای

بارش تیر شد آغاز ز هر سو ای وای

 ناگهان هردو برادر به کمین افتادند

زیر باران جفا هر دو زمین افتادند

 بدن هر دو پر از تیر ، به هم دوخته شد

چشم هر دو پسرِ شیر به هم دوخته شد 

اول از ترس در آن حال رهاشان کردند

بعد با تیغه شمشیر جداشان کردند 

 این طرف ، حادثه از چشم زنی دور افتاد

 آن طرف در وسط خیمه دلی شور افتاد 

 گَرد ، خوابید و شد آن واقعه پیدا کم کم

چشم مادر نگران شد به پسرها کم کم  

عاقبت واقعه ، شد آنچه که زینب می خواست

نذر من گشت اَدا ! شکر ، حسینم برجاست  

**

پسرانم به فدای سر تو ، غم نخوری

 هر دو قربان علی اکبر تو ، غم نخوری  

پسرانم که بماند ! خودِ زینب هم هست

جان من نذر علی اصغر تو ، غم نخوری 

 تو سفارش شده ی مادرِمانی ، قَسمت

می دهم جان من و مادر تو ، غم نخوری

  هرچه غم مال من و قول بده تا آخر

هرچه غم خورد اگر خواهر تو ، غم نخوری…

 

محسن ناصحی


تعداد بازديد : 197
جمعه 16 مهر 1395 ساعت: 12:22
نویسنده:
نظرات(0)
من را نگاهِ تو اگر از یاد بُرده بود

امام زمان(عج)-مناجات محرمی شب چهارم

 

من را نگاهِ تو اگر از یاد بُرده بود

چیزی نداشتم همه را باد بُرده بود

دیوانه ی حسینم از آن دم که مادرم

من را کنارِ پنجره فولاد بُرده بود

ما را رضا به کرببُلا بُرد و قبل از آن

ما را حسین صحنِ گوهرشاد بُرده بود

ما را حسین دست گرفته تمامِ عُمر

ما را وَگَرنَه این همه بیداد بُرده بود

از شیر مادرم نه که پیش از تولدم

دل را حسین ، خانه اش آباد بُرده بود

مجلس تمام می شود و مادر تو را

از هوش ، روضه هایِ پُر از داد بُرده بود

**

مدیون زینب است امامت وَگَرنَه غَم

جان از وجودِ حضرتِ سجاد بُرده بود

"زینب فرشته بود و پَرِ خویش وا نکرد...

پَر می گشود اگر همه را باد بُرده بود"

 

حسن لطفی


تعداد بازديد : 151
جمعه 16 مهر 1395 ساعت: 12:21
نویسنده:
نظرات(0)
خوب می دانند اینجا از کسی سر نیستند

طفلان حضرت زینب(س)

 

خوب می دانند اینجا از کسی سر نیستند

چشم در راه محبت های مادر نیستند

سخت شرمنده ست زینب از حسین خویش که

با علی ها هدیه های او برابر نیستند

وقت تزیین کردنِ عون و محمد با زره

از صمیم قلب خوشحال است دختر نیستند

مادری در خیمه اش می داد دلداری به خویش

بچه های من که رعناتر از اکبر نیستند

بچه های من اگر لب تشنه هم جان می دهند

هر دوتا هم تشنه تر از حلق اصغر نیستند

چون رباب و نجمه نه خاموش ماند و گفت که

با حسین بن علی آن ها که خواهر نیستند

تا که آرامش بگیرد بارها با خویش گفت

پیش عباس و حسین این ها برادر نیستند

تا فقط خواهر شود در کربلا این بار گفت

بچه های من خدا را شکر دیگر نیستند

 

مهدی رحیمی


تعداد بازديد : 195
جمعه 16 مهر 1395 ساعت: 12:20
نویسنده:
نظرات(0)
کیست این اُمِ ابیهایِ حسین

طفلان حضرت زینب(س)

 

1،کیست این اُمِ ابیهایِ حسین/کیست این حضرتِ زهرایِ حسین/کیست این سایه یِ هَمپای حسین /کیست پیغمبرِ فردایِ حسین/کیست جز زینب کبریٰ یِ حسین

۲،چادرش خورد تکان طوفان شد/کوه برخاست زمین حیران شد/ماه چرخی زد و سر گردان شد/کعبه هم دست بر آن دامان شد/کیست این مریم عذرای حسین

۳،مادری که دو جگر آورده/هرچه دارد به نظر آورده/پیش خورشید،قمر آورده/زحمتش را به ثَمر آورده/آمده جان بدهد پایِ حسین

۴،جان خود بر دو کبوتر داده/هر دو را سَمتِ خدا پَر داده /اذن اگر زود برادر داده/قسمِ چادرِ مادر داده/دل خوش است او به دو امضای حسین

۵،هر دو مَرد اند و صاحب عَلَم اند/ذوالفقار اند که هم پُشتِ هم اند/هر دوتا پشت و پناهِ حرم اند/هر دو در معرکه ثابت قدم اند/خویش را کرده مُهیایِ حسین

۶،پرده ی خیمه کشیده خانوم/کَم کَم انگار خمیده خانوم/رَزمِشان را که ندیده خانوم/فقط از دور شنیده خانوم/گوئیا هست خودش جایِ حسین

۷،خنده ها زود خبر آوردند/بادها یکسره پَر آوردند/سَرِ این دو ، چه مگر آوردند/تیغها را همه در آوردند/هر دو اُفتاده به صحرایِ حسین

۸،مادر است اینکه سَرَش درد گرفت /خواست خیزد کَمَرش درد گرفت/که دو جایِ جگرش درد گرفت /ناگهان بال و پَرَش درد گرفت/گفت ای وایِ من و وایِ حسین

۹،قصدِ جانِ دو برادر کردند/نیزه ها را دو برابر کردند/ضربه ها را که مُکَرَر کردند/بعد هم نیَّتِ خنجر کردند/به شماره است نفسهای حسین

۱۰،این طرف یک پسر اُفتاد زمین/قبل از آن یک تبر اُفتاد زمین/آن طرف آن دِگَر اُفتاد زمین/دشنه ای دوروبَر اُفتاد زمین/غرقِ خونابه سراپایِ حسین

۱۱،بِینِ میدان چقدر بَلوا بود/دو بدن بود هزاران پا بود/دو گلو بود و دو نِی بالا بود/دو سر اما سَرِشان دعوا بود /وای از خنده به غمهایِ حسین

۱۲،از یکی زود زِرِه را کَندَند/از یکی جوشَنَش از جا کَندَند /وقتِ غارت همه یِکجا کَندَند/بود دایی تکُ تنها کَندَند /آه از حالتِ سیمایِ حسین

۱۳،بینِ خون دید امانت ها را/بعد از آن غربت و غارت ها را/دست گردانِ غنیمت ها را/باز هم گفتنِ قیمت ها را/خواهرش در پِیِ سقایِ حسین

۱۴،شد غروب و دو پسر را می دید /بر سرِ نیزه دو سر را می دید/دو سرِ خورده تبر را می دید/دورِ خود چند نفر را می دید/مانده اما به تماشای حسین

۱۵،غمِ فرزند نمیدانی چیست/دو سه تا چین رویِ پیشانی چیست/در پیِ نیزه پریشانی چیست /بین نا محرم و حیرانی چیست/کیست زینب تک و تنهای حسین

 

حسن لطفی

 


تعداد بازديد : 253
جمعه 16 مهر 1395 ساعت: 12:20
نویسنده:
نظرات(0)
با مهر اعتبار امام شهیدها

امام حسین(ع)-مناجات اول مجلس-طفلان حضرت زینب(س)

 

با مهر اعتبار امام شهیدها

شش دانگ عشق خورده به نام شهیدها

وقتی شهید نام خداوند عالم است

یعنی خدایی اند تمام شهیدها

دشمن شکن وصیتشان اقرا بسم رب

مانده زمین سلاح پیام شهیدها

بر سردر مجامع بین الملل زنید

منشور زندگی ست کلام شهیدها

فرماندهی کل قوا مهدی است و بس

روز ظهور، روز قیام شهیدها

یک زینبیه عشق خروشیده و عدو

گوید صد آفرین به مرام شهیدها

اینان حسینی اند به زینب قسم که نیست

احلی من الحسین به کام شهیدها

اهل حرم کنار دو آلاله منتظر

آیا خبر رسیده به مام شهیدها

درک برادر است که با حس خواهری

مادر نمی رود به خیام شهیدها

چیزی نمانده بود ز ابدان پاکشان

وقتی رسیده بود امام شهیدها

سرها جدافتاده بدنها جدا جدا

تنها نه این دوگل، که تمام شهیدها

 

سید محمد میر هاشمی


تعداد بازديد : 165
جمعه 16 مهر 1395 ساعت: 12:19
نویسنده:
نظرات(0)
کفن کنید به قدِّ رسای این دو نفر

طفلان حضرت زینب(س)

 

کفن کنید به قدِّ رسای این دو نفر

کنید رحم به حال و هوای این دو نفر

شهادت علی اکبر عذابشان داده

که نیست بعدِ علی خیمه جای این دو نفر

من آمدم که بخواهم که با صدای خودت

و أن یکاد بخوانی برای این دو نفر

عزیز من تو خودت را به جای من بگذار

که دلشکسته ام از گریه های این دو نفر

حسین جان بده رخصت مباش شرمنده

که بوی خون رسد از کربلای این دو نفر

اگر برای دفاعِ حریم تو باشد

چه راحت است برایم عزای این دو نفر

برای بردنِ اکبر من آمدم اما

برون ز خیمه نیایم برای این دو نفر

خودت برو  و بیاور به سمت دارالحرب

اگر رسید ز میدان صدای این دو نفر

جدا نمی شود از تو برادرم حتی

به روی نی سرِ از تن جدای این دو نفر

 

مهدی مقیمی


تعداد بازديد : 229
جمعه 16 مهر 1395 ساعت: 12:17
نویسنده:
نظرات(0)
زین دو طوفان سوار می‌سازد

طفلان زینب (س)

 

زین دو طوفان سوار می‌سازد
مردِ روزِ شکار می‌سازد

زلفشان را به شانه می ریزد
چندتا آبشار می‌سازد

مثل خورشید باشد و از خود
دو قمر در مدار می‌سازد

دارد از سر به زیرهایِ حرم
شیعه ی سربدار می‌سازد

هر دوتا تیغه هایِ یک شمشیر
دارد او ذوالفقار می‌سازد

تیغشان را چه خوش تراشیده
هر دو را آبدار می‌سازد

به علمدار می‌کند نظر و
از روی او دو بار می‌سازد

کم اگر آورند- فرضِ محال-
از خودش تیغدار می‌سازد

می رود خود میانِ میدان و
همه را تار و مار می‌سازد

پیشِ او هرچه هست چیزی نیست
کوه باشد غبار می‌سازد

از سواران سراب می ماند
از سپاهی مزار می‌سازد

از رجزهایشان مقابلِ خود
شیون و الفرار می‌سازد

او خودش مرتضای کرار است
زینب است این،دو تا علمدار است

اگر اینجا کویر دریا من
اگر اینجا غبار صحرا من

اگر اینجا غریب اُفتادی
چه خیالیست کربلا با من

همه‌شان گرد و خاک،طوفانم
همه‌شان کوچک اند اما من

پشتِ در می روم به خاطرِ تو
مرتضایی اگر تو   زهرا من

غربتت دیدم و به من برخورد
رخصتم می دهی ، به مولا من

این زمین را به باد خواهم داد
تازه هم می کنم مدارا من

دست،بالا گرفتم از اول
بینِ یاران مچرخ آقا من...

کیست در روز بی کسی هایت
کیست در لحظه ی مبادا من

در دوراهی نشته ام آقا
یا که این دو جوان من یا من

به تو سوگند که بنی هاشم
مات اینان شوند حتی من

این غزالان غلام زاده شدند
هر دو از زینب اند اینها من

کار مگذار بر مدینه کِشَد
مکش آقا زِ دستِ ما دامن

آمدم تا به من زیان نخورد
آب هم در دلت تکان نخورد

کربلا پیش این دو جان می داد
بوسه بر این دو نو جوان می داد

هر دو نعم الامیر می گفتند
آسمان دل به آسمان می داد

تا محمد کمی رجز می‌خواند
عون هم پاسخِ همان می‌داد

اشهد انَ یا ولی الله
مثلِ این بود که اذان می‌داد

آن یکی تا جواب این می گفت
این یکی هم جواب آن می‌داد

پشت بر پشتِ خویش چرخیدند
تیغِ مولا خودی نشان می‌داد

این یکی اهل کوفه را می ریخت
دیگری حقِ شامیان می‌داد

مادری بینِ خیمه اش بود و
ظرفِ اسفند را تکان می‌داد

درد پا داشت از دویدنها
دردها را به استخوان می‌داد

فکر و ذکرش فقط حسینش بود
داشت در خیمه گاه جان می‌داد

تشنه بودند و ضعف می‌کردند
یک نفر کاشکی امان می‌داد

یک حرامی در آن طرف اما
به کفِ حرمله کمان می‌داد

به زمین روی خاک اُفتادند
وایِ من سینه چاک اُفتادند

خشک شد خشک خشک حنجرشان
خورد یکجا به سنگ ساغرشان

رو به سمتِ حریم زینب بود
بینِ خونها نگاهِ آخرشان

کار صیاد زنده کندن شد
به زمین ریخت بالشان پرشان

می‌رسد دشنه ها به سینه چه سخت
می‌کُند ضربه ها مکررشان

نیزه ها می شوند کوچکتر
تیغ ها می کنند اکبرشان

روی دوش حسین خون می ریخت
کرده آن بوسه ها معطرشان

کو محمد کدام عونِ من است
چه به هم ریخته سراسرشان

پیش روی حسین با عباس
پهن بودند در برابرشان

سوخت تا خیمه گاه،دارُالحَرب
آتش اُفتاد رویِ پیکرشان

پیش نامردهای کوفه نشین
روی ناقه نشست مادرشان

پرت می شد حواس نامحرم
غلط می‌خورد بر زمین سرشان

سرِ عباس بود و محمل زینب
گریه می‌کرد بر دلِ زینب

حسن لطفی


تعداد بازديد : 261
پنجشنبه 15 مهر 1395 ساعت: 10:10
نویسنده:
نظرات(0)
خواهر ،برادر جای خود، زینب دلی دارد

طفلان حضرت زینب(س(

 

خواهر ،برادر جای خود، زینب دلی دارد

چشم از تماشای امامش برنمیدارد

تا دید دارد لشگرش کم میشود،کم کم

طفلان خود را زد صدا با گریۀ نم نم

انگار یک لشگر مهیا میکند زینب

گویی سپاهی نذر زهرا میکند زینب

وقتی حمایل را برای نوجوانان بست

سربندِ یاحیدر به پیشانیِ طفلان بست

گاهی به لبخندی ز طفلان دلبری میکرد

گاهی شِگِرد رزم را یادآوری میکرد

عباس را بر دیدنِ آنان صدا میزد

او را به طرزِ زایدالوَصفی صَلا میزد

چون چلچراقی،آن دو را راهیِ میدان کرد

چشم حسینش را در آن غربت،چراغان کرد

چون یادِ آنان داده بود از قبل ،معنا را

بی وقفه میبردند بر لب نام زهرا را

با نام زهرا اشکِ دایی را در آوردند

پس در کفِ اخلاص در میدان سر آوردند

از دور،زینب صحنه را زیرِ نظر دارد

تا رَد نگردد هدیه هایش چشمِ تر دارد

اما مُسَلَم،نام زهرا کارِ خود را کرد

آقا،دعایی خواند و راهی سوی اعدا کرد

شمشیر چرخاندند و با هیبت رجز خواندند

کُشتند از آن لشگر و بِینِ عدو ماندند

انگار میشد ارباً اربا باز تکراری

از گرگها جز این تَوقع نیست رفتاری

زینب میان خیمه مشغول عبادت شد

دست دعا پایین نیامد تا اجابت شد

از دور نعش نوجوانان را به رفتن دید

دیگر صَلاحِ خویش را در خیمه ماندن دید

نجوا کنان میگفت ،زینب دل ندارد،نه؟

خواهر فدایت،جانِ من قابل ندارد،نه؟

ایکاش میشد من فدای غربتت گردم

دورِ سرت گردم ،شهیدِ نهضتت گردم

 

محمود ژولیده


تعداد بازديد : 311
چهارشنبه 14 مهر 1395 ساعت: 10:49
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عبدالله بن الحسن(ع( بچه شیری ز حرم اشک فشان بیرون زد نوجوانیِ حسن ماه نشان بیرون زد نسلِ صفّی�

حضرت عبدالله بن الحسن(ع(

 

بچه شیری ز حرم اشک فشان بیرون زد

نوجوانیِ حسن ماه نشان بیرون زد

نسلِ صفّینیِ خورشید وَشان بیرون زد

تازه رزمنده که فریاد کشان بیرون زد

کربلا زیر پر و پاش به طوفان افتاد

لرزه بر قاطبۀ لشگر عدوان افتاد

حیف شمشیر به دستانِ دلیرش نرسید

زِرِهی بر قد و بالای مُنیرش نرسید

فرصت بدرقۀ جنگ خطیرش نرسید

آب و آئینه به آوای سفیرش نرسید

نه زِره بلکه کسی نیست کفن پوش کند

فرصتی نیست که لشگر رَجَزش گوش کند

از همان دور که آوای صدایش دیدند

قلب بی واهمه و قدّ رسایش دیدند

دست تهدید کُنِ سرعت پایش دیدند

نقشة زجرکُشِ دوره برایش دیدند

حیله کردند در آغوش عمویش بکُشند

خنجر و تیغ و سنان بر سر و رویش بِکِشند

ابتکارِ عملش میمنه را ریخت بهم

شیوۀ جنگیِ او میسره را ریخت بهم

قهرمانانه غرور همه را ریخت بهم

با عمو گفتنِ خود علقمه را ریخت بهم

تا رسید از سرِ گودال صدا کرد عمو

تَه گودال به شهزاده دعا کرد عمو

دید گودال پر از خون و عمو بی حال است

جبریل آمده اما به نَظَر بی حال است

مقتل انگار معطر ز نبی و آل است

موجی از تیغ و سنان در وسط گودال است

بین شمشیر و سنان گم شده بود عبدالله

طعمۀ هجمۀ مردم شده بود عبدالله

نیزه را دید که بوسه ز دهان می گیرد

شمر سبقت ز  هجومِ دگران می گیرد

خولی انگار غنیمت به نهان می گیرد

اَخنث از خون خدا رقص کنان می گیرد

داغِ این منظره ها سخت گرفتارش کرد

مهرِ آغوشِ عمو محرم اسرارش کرد

دست او دفع بلا کرد ولیکن افتاد

گرمِ آغوشِ عمو شد ، سرش از تن افتاد

پای تا سر بدنش طعمۀ آهن افتاد

چشم او بر پدرش در دمِ رفتن افتاد

عاقبت در تَهِ گودال شکارش کردند

با سُم تازۀ ده اسب مهارش کردند

 

محمود ژولیده


تعداد بازديد : 265
یکشنبه 26 مهر 1394 ساعت: 9:59
نویسنده:
نظرات(0)
طفلان حضرت زینب(س) لشکر کوفه به میدان دو برادر می دید کربلا بار دگر عرصه ی محشر می دید وقت تکبیر شد

طفلان حضرت زینب(س)

 

لشکر کوفه به میدان دو برادر می دید

کربلا بار دگر عرصه ی محشر می دید

وقت تکبیر شد و گفت که ما شاالله

پسر فاطمه رزم دو دلاور می دید

بین میدان بلا رزم نمایان کردند

رزمشان کاش که می شد خود مادر می دید

عاقبت هر دو نفر را به دم تیغ زدند

بدنی داشت به خود زخم مکرر می دید

بی هوا نیزه تنی را به زمین دوخت و رفت

حنجری داشت به خود تیغه ی خنجر می دید

کاکل هر دو به دستان حرامی ها بود

دو بدن داشت به خود زخم برابر می دید

چشم ارباب پس از اکبر و قاسم به زمین

بار دیگر دو بدن پاره و بی سر می دید

خونجگر بین حرم مادرشان بی تاب است

شد دلش قرص که هم پای غم ارباب است

 

مسعود اصلانی


تعداد بازديد : 243
یکشنبه 26 مهر 1394 ساعت: 9:59
نویسنده:
نظرات(0)
اشعار شب چهارم محرم – امیر حسام یوسفی این دو سرباز به قربان اباعبدالله نذری گریه ی پنهان اباعبد

اشعار شب چهارم محرم –  امیر حسام یوسفی

 

این دو سرباز به قربان اباعبدالله

 نذری گریه ی پنهان اباعبدلله

 

دائما بر لبشان بود که جان و تنمان

به فدای لب عطشان ابا عبدالله

 

کوه صبر است که تبریک به زینب گفته

 مانده ام در کف ایمان اباعبد الله

 

نکند پشت به اولاد حسین ابن علی

 هرکسی خورده کمی نان ابا عبد الله

 

اشک من شور حسینی است، نمک خورده اوست

 پر ز عشق است نمکدان ابا عبد الله

 

اولین کوچه گذر گاه حسن بود ولی

 نرسیدست به میدان ابا عبد الله

 

کرمش دست مرا تا به ابد میگیرد

 من به قربان دو دستان اباعبدالله

 

ذره هستیم ولی فخر به عالم کردیم

 گرد و خاکیم به دامان اباعبدالله

 

من نباشم که ببینم تک و تنها شده ای

 شده‌ام زار و پریشان اباعبدالله

 

رو سپیدم کن و این دسته گلم را بپذیر

 نظری کن به دلم،جان اباعبدالله

 

این دو اسماعیل را از خواهر خود کن قبول

 تا شوند اینجا بقربان اباعبدالله

 

جزئی از کرببلا ٬قسمتی از من هستند

 غزل کوچک دیوان اباعبدالله

 

مژده ای میرسد آخر به همه مشتاقان

 که محرم همه مهمان اباعبدالله

 

شیعه برپا، همگی منتظر دستوریم

 همگی گوش به فرمان ابا عبد الله

 

ایها الناس بدانید که این دایی ما

 شیر مردی است به عنوان ابا عبدالله

 

نوکری روز قیامت سر بالا دارد

 که شده بی سرو سامان اباعبدالله

 

نه فقط جان دو طفلان عقيله بلكه

 جان عالم سر پيمان اباعبدالله

 

من مسلمان شده ی دست امام حسنم

  مانده ام همچون مسلمان ابا عبد الله

 

امیرحسام یوسفی

 


تعداد بازديد : 265
یکشنبه 26 مهر 1394 ساعت: 9:56
نویسنده:
نظرات(0)
رو سفیدم میکنند و فخر مادر میشوند نو جوان هایم سپرهای برادر میشوند این پسرها پیشکش های من وعبدلله ا

طفلان حضرت زینب (س)

 

رو سفیدم میکنند و فخر مادر میشوند
نو جوان هایم سپرهای برادر میشوند

این پسرها پیشکش های من وعبدلله اند
صحبت جنگ وجدل باشد قلندر میشوند

آینه انگار پیش مرتضی بگذاشتند
هیبت جنگی که میگیرند حیدر میشوند

دست برشمشیر میگیرند طوفان میکنند
یک تنه قطعاً حریف چند لشگر میشوند

خون قتال العرب جاریست در رگ هایشان
قابض الارواح کوفی های کافر میشوند

بوی زهرا میدهد پهلوی آقازاده ها…
چونکه بایک واسطه فرزندکوثر میشوند

زیر نیزه یاد غمهای مدینه میکنند
گریه کن های جوانمرگی مادر میشوند

هر چه باشد هردو خواهرزاده های محسن اند
منتقم های شهید ضربه ی در میشوند

اکبر تو ارباً اربا شد ولی شکر خدا
دست گل هایم پس از او زود پرپر میشوند


علیرضا وفایی


تعداد بازديد : 245
یکشنبه 26 مهر 1394 ساعت: 9:54
نویسنده:
نظرات(0)
از خجالت نذار مو سفید بشم من نیومدم که نا امید بشم این دو تا قربونی ها مو بپذیر تا جلو فاطمه رو سپید ب

طفلان حضرت زینب (س)

 

از خجالت نذار مو سفید بشم
من نیومدم که نا امید بشم
این دو تا قربونی ها مو بپذیر
تا جلو فاطمه رو سپید بشم

نذاری برن آخه بی تاب میشن
مثل زینب اسیر طناب میشن
وقتی تشنه ای خجالت میکشن
قطره قطره جلو چشمام آب میشن

میمیرن به تو اهانت که بشه
بعد تو موقع غارت که بشه
به غرور جفتشون بر میخوره
جلوشون به من جسارت که بشه

حرفی از بیا زدن خودت برو
منو که صدا زدن خودت برو
دوست دارن رو دامن تو جون بدن
اگه دست و پا زدن خودت برو

شاعر:یاسین قاسمی


تعداد بازديد : 201
یکشنبه 26 مهر 1394 ساعت: 9:53
نویسنده:
نظرات(0)
عالم علی و نور جهانتاب زینب است مثل علی و مثل نبی ناب زینب است از جلوه های فاطمه سیراب زینب است تشنه �

طفلان حضرت زینب (س)

 

عالم علی و نور جهانتاب زینب است
مثل علی و مثل نبی ناب زینب است
از جلوه های فاطمه سیراب زینب است
تشنه حسین تشنه حسن آب زینب است
یعنی که پنج تَن دل یک قاب زینب است

این کیست این عقیله آقای کربلاست
این کیست این که غیرت فردای کربلاست
این کیست این رایتُ جمیلای کربلاست
این کیست حضرت زهرای کربلاست
عصمت کم است صاحب الالقاب زینب است

آورده روی دست خودش جانِ خویش را
آماده کرده است دو قرآن خویش را
رو کرده است بر همه شیران خویش را
دو گرد باد خویش دو طوفان خویش را
خورشید این دو اخترنایاب زینب است

زخم دل شکسته ی خود را که هَم گذاشت
اذن دخول خواند به خیمه قدم گذاشت
از خود گذشت و تحفه ای از بیش و کم گذاشت
سنگِ تمام پیشِ امیرِ حرم گذاشت
قبله حسین باشد و محراب زینب است

زینب رسید و باز امام احترام کرد
مثلِ علی ،حسین به پایش قیام کرد
تا او سلام کرد خدا هم سلام کرد
زینب که است؟آن که ادب را تمام کرد
در کربلا معلم آداب زینب است

دو مرد از قبیله یِ خود انتخاب کرد
آیینه بودو رو به سوی آفتاب کرد
با التماس دامن خود را پُر آب کرد
بر روی نام مادرش اما حساب کرد
فرمود این شکسته ی بی تاب زینب است

بالی اگر که نیست برادر، دلی که هست
آورده ام به شعله کشم حاصلی که هست
حل کن به دست خویش مرا مشکلی که هست
از من بخر دو هدیه ناقابلی که هست
باور بکن که اول اصحاب زینب است

رفتند سمت معرکه پر در بیاورند
عباس گشته اند جگر در بیاوَرَند
چون ذوالفقار تیغِ دوسر در بیاورند
از یک یکِ سپاه پدر در بیاورند
این دو دو موج بوده و سیلاب زینب است

از دور دیدو گفت علمدار مرحبا
بر ضربه هایشان صدو ده بار مرحبا
بر دو امیر به دو جگردار مرحبا
زینب شدند و حیدر کرار مرحبا
اما میان خیمه ی بی آب زینب است

اما رسید لحظه درخون صدا زدن
خونین نفس نفس زدن ودست وپا زدن
یک بار تیغ وبار دگر نیزه را زدن
دوراز نگاه مادرشان بی هوازدن
دربین خمیه شاهد گرداب زینب است

یک نانجیب دشنه به ابرویشان کشید
یک بی حیا دونیزه به پهلویشان کشید
یک ناصبی که چکمه سر و رویشان کشید
یک پیرمرد پنجه به گیسویشان کشید
آنکه دوچشم او شده خوناب زینب است

آمد غروب وخنده دشمن بلند شد
وقتی صدای غارت و شیون بلند شد
دو نیزه درمقابل یک زن بلند شد
زینب نظر نکرد ولیکن بلند شد
چشم حسین از سر نی ها به زینب است

شاعر:حسن لطفی


تعداد بازديد : 217
یکشنبه 26 مهر 1394 ساعت: 9:53
نویسنده:
نظرات(0)
طفلان حضرت زینب(س) هرچه مستی ها فزونتر ، هست ساغر بیشتر چون پیام عاشقی دارد پیمبر بیشتر عشقِ خواهر

طفلان حضرت زینب(س)

 

هرچه مستی ها فزونتر ، هست ساغر بیشتر

چون پیام عاشقی دارد پیمبر بیشتر

عشقِ خواهر باشد و مِهرِ برادر بیشتر

دارد اصلاً کربلا از کوفه لشگر بیشتر

گفت زینب یا اخی من حق مهمانی دهم

دوست دارم در ره عشقت دو قربانی دهم

من به درگاه تو سوز و آه آوردم حسین

با امیدی رو به این درگاه آوردم حسین

بین سپاه خویش را همراه آوردم حسین

هستی خود را به لشگرگاه آوردم حسین

میوۀ دل نذر کردم بهر این مهمانی اَت

پارۀ جان پروراندم تا شود قربانی اَت

نو غلامانم اگر شمشیر گردانی کنند

راهی کویِ دَرَک یَلهای میدانی کنند

یا علی گویان ز رزم خویش طوفانی کنند

قلب لشگر را شکافند و مسلمانی کنند

من به دست خویش دادم درس عزم و رزمشان

نیزه و شمشیرها نقل و نباتِ بزمشان

این دلاور مردهای نوجوان مست توأند

گرچه شاگردان عباسند دلبست توأند

داغداران علی اکبر به پیوست توأند

عاشقانه کشتۀ یک بوسه از دست توأند

بسکه در رخسارشان شوق شهادت دیده ام

در رهت پرپر شدن را چون ولادت دیده ام

عاشقِ جانبازیِ کوی تو ، حیرانِ مَنَند

از اشارات شب قبل تو گریان منند

یاد ایام اسارت دل پریشان منند

دل پریشان شب شام غریبان منند

دائماً گویند مادر دست بر معجر مگیر

جان مولا گریه کم کن بوسه از حنجر مگیر

می روند اما خیالت راحت ای سالار من

آری این دیدار باشد آخرین دیدار من

این من و این حاصلِ یک عمر از گلزار من

بعد از این در خیمه پنهان می شود رخسار من

ای سلیمان هدیۀ مور است از من کن قبول

جان زهرا رد مکن جان علی جان رسول

بعد تو این داغ را با صبر جبران می کنم

با سرت منزل به منزل شرح قرآن می کنم

با اسیری رفتنم یاری جانان می کنم

با خطاب حیدری در کوفه طوفان می کنم

من ز تو شرمنده تو از من خجالت می کشی

عاقبت ما را تو از این درد غربت می کُشی

وعدۀ ما بر سر بازار باشد بعد از این

کوچۀ برده فروشان زار باشد بعد از این

قافله در معرض دیدار باشد بعد از این

چشم شامی بدتر از مسمار باشد بعد از این

بعد از این باید چه سازم با هزاران چشم هیز

وای از چشمان هیز و وای از لفظ کنیز

 

محمود ژولیده


تعداد بازديد : 177
شنبه 25 مهر 1394 ساعت: 10:20
نویسنده:
نظرات(0)
طفلان حضرت زینب(س( بتاب ای رُخت مهر و ماه منیر بده رخصت رزممان ای امیر که هستیم از زندگی هر دو سیر �

طفلان حضرت زینب(س(

 

بتاب ای رُخت مهر و ماه منیر

بده رخصت رزممان ای امیر

که هستیم از زندگی هر دو سیر

به روی سر ما تو قرآن بگیر

دو طفلان زینب به عشقت اسیر

امیری حسینُ و نعم الامیر

ز مردانگی آبرو برده اند

دل کودکان تو آزرده اند

زنان حرم غصه ها خورده اند

نه ، طفلان زینب مگر مرده اند

فدای تو گردیم مانند شیر

امیری حسین ونعم الامیر

به این پیکر خسته مان جان تویی

عدو هست سیراب و عطشان تویی

نگهدار ما بین میدان تویی

خیام حرم را نگهبان تویی

بُود ذکر تو چون دعای مجیر

امیری حسینُ و نعم الامیر

ز آه و غم و غصه آکنده ایم

حسین جان دل از زندگی کنده ایم

علی اکبرت رفت شرمنده ایم

علی اصغرت تشنه ما زنده ایم

نه یک جرعه آب و نه یک قطره شیر

امیری حسینُ و نعم الامیر

مخور غصه بعد از علی اکبرت

چو پروانه هستیم دور و برت

دو تا پیشمرگ تو و خواهرت

بگردان تو ما را به دور سرت

سپر پیش دشنه ، سپر پیش تیر

امیری حسینُ و نعم الامیر

چو حیدر عدو را عقب رانده ایم

تن دشمنت سخت لرزانده ایم

و تا پای جان پای تو مانده ایم

رجز با فنون علی خوانده ایم

که دارد عدو کینه ها از غدیر

امیری حسینُ و نعم الامیر

برای تو باید که خون داد خون

دگر موقع رزم ما شد کنون

خجالت نکش غم اگر شد فزون

که مادر نیاید ز خیمه برون

اگر چه ز غصه شود زود پیر

امیری حسینُ و نعم الامیر

مخور غصه بد می شود حال ما

دعای تو مولاست دنبال ما

به سنگ جفا بشکند بال ما

خداوندِعالم به احوالَ ما

سمیعُ بصیر علیمُ خبیر

امیری حسینُ و نعم الامیر

تو آرامش سینه هایی حسین

تو هستی که خون خدایی حسین

فدای تو این دو فدایی حسین

نبینیم داغ تو دایی حسین

لب تشنه ات خشک مثل کویر

امیری حسینُ و نعم الامیر

فدای سرت ، جسم ما پرپرت

سرت دور می گردد از پیکرت

صدا می زند بارها مادرت

تو را کنج گودال ، بالا سرت

کفن می شود پیکرت با حصیر

امیری حسینُ و نعم الامیر

نباشیم بعد از شما بهتر است

کنار تو بر نیزه ها بهتر است

به راه تو زخم از شفا بهتر است

ز شام بلا کربلا بهتر است

امان از نگاه عدو در مسیر

امیری حسینُ و نعم الامیر

 

مهدی مقیمی


تعداد بازديد : 401
شنبه 25 مهر 1394 ساعت: 10:08
نویسنده:
نظرات(0)
طفلان حضرت زینب(س) بعد از علی اکبر عوض شد کربلایت حتی عوض شد ناله هایت گریه هایت غیر از زمانی که رق�

طفلان حضرت زینب(س)

 

بعد از علی اکبر عوض شد کربلایت

حتی عوض شد ناله هایت گریه هایت

غیر از زمانی که رقیه پیشت آمد

کمتر شنید اهل حرم حتی صدایت

دیدی سکوت تو حرم را زیر و رو کرد

دایی مگر مُردند خواهر زاده هایت

اصلا خدا ما را برایت آفریده

تا که کند ما را فدایت خاک پایت

مادر درون خیمۀ خود بغض کرده

می ترسد اینکه رد کنی ما را ، فدایت

زهرا به استقبال ما می آید امروز

به شرط اینکه پشت ما باشد دعایت

وقتی بنا باشد اسیر شمر باشیم

بهتر همان که جان دهیم اینجا برایت

حج تو با قربانی ما عاشقانه است

ما را پذیرا باش مولا در منایت

دایی حسین انگار دیگر مهلتی نیست

دیدار بعدی روی نیزه در هوایت

 

مهدی مقیمی

 


تعداد بازديد : 233
شنبه 25 مهر 1394 ساعت: 10:07
نویسنده:
نظرات(0)
در میان این قبیله ما گدای زینبیم.س. ما حسینیون همیشه زیر پای زینبیم.س. زندگی اش را سراسر وقف محبوبش ن�

در میان این قبیله ما گدای زینبیم.س.
ما حسینیون همیشه زیر پای زینبیم.س.
زندگی اش را سراسر وقف محبوبش نمود
گریه کن های غم و درد و بلای زینبیم.س.

گر حسینی گشته ایم از زحمت بسیار اوست
ما همه ممنون تیغ خطبه های زینبیم.س.
ماجرای کربلا را یکتنه جمعش نمود..
زیر دین انقلاب و ماجرای زینبیم.س.
دشمنش حتی میان بزم عیش و نوش گفت:
طیب الله ما شگفت از این وفای زینبیم.س.
این علامت ها همه روز قیامت شاهد اند
تا نفس در سینه بوده در عزای زینبیم.س.
کارو بار روز محشر دست دخت مرتضاست
ما قیامت هم خدایی در ثنای زینبیم.س.
کربلای ما همه دست عقیله میرسد..
اربعین ما زائر کرببلای زینبیم.س.

حامد جولازاده


تعداد بازديد : 247
شنبه 25 مهر 1394 ساعت: 10:05
نویسنده:
نظرات(0)
یک نفر گشته گرفتار خدا رحم کند بین یک مشت خس و خار خدا رحم کند آن غریبی که پناه همه عالم بود شد پنا�

یک نفر گشته گرفتار خدا رحم کند 

بین یک مشت خس و خار خدا رحم کند

آن غریبی که پناه همه عالم بود 

شد پناهنده به دیوار خدا رحم کند 

و زمانیکه شکستند همه بیعت را 

کوفه شد بر سرش آوار خدا رحم کند 

هر کجا رفت فقط تیر سه شعبه میدید

گشت این بار عزادار خدا رحم کند 

همه جا حرف عمود و سر و تیر و نیزه است 

وای بر چشم علمدار خدا رحم کند 

نیمه شب دست روی دست زد و با خود گفت 

زینب و کوچه و بازار خدا رحم کند 

شاعر: رضاباقریان


تعداد بازديد : 281
جمعه 02 مرداد 1394 ساعت: 10:47
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 9
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف