شهادت و مدح حضرت ام البنین س

شهادت و مدح حضرت ام البنین س

شهادت و مدح حضرت ام البنین س

شهادت و مدح حضرت ام البنین س

شهادت و مدح حضرت ام البنین س
شهادت و مدح حضرت ام البنین س
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
ای به بنین تو درود همه

ای به بنین تو درود همه
فاطمه یا "فاطمه یا فاطمه

باغ گل یاس سلام علیک
مادر عباس سلام علیک

ای همه از خود سفرت تاحسین
اذن دخول حرمت یاحسین

سایه نشین حرم آفتاب
غرق شده در کرم آفتاب

فاطمه دوم حیدر شدی
مادر یک ماه و سه اختر شدی

طوبی، طوبی لک زین احترام
دختر زهرا به تو گوید سلام

قدر تو گوی شرف از ناس برد
ارث ادب را ز تو عباس برد

جز تو که بر شیرخدا شیر زاد؟
جز تو که بر شیر علی شیر داد

!جز تو که در کرب و بلای حسین
چار پسر کرده فدای!حسین

چار پسر دادی و زین افتخار
شد حرم چار امامت مزار

پاسخ آن وفا و احساس تو
فاطمه شد مادر عباس تو

چار پسر داشتی ای جان پاک
رفت غریبانه تنت زیر خاک

لیک جوانان عرب ره سپر
در پی تابوت تو همچون پسر

بر لبشان ناله یا فاطمه
اشک فشاندند برایت همه

دیده اوتاد برایت گریست
سیدسجّاد برایت گریست

نیست عجب اینکه به ترفیع تو
فاطمه آید پی تشییع تو

به غیرت و وفا و احساس تو
به خون پیشانی عباس تو

ناله جانسوز تو در گوش ماست
چوبه ی تابوت تو بر دوش ماست

باز هم آی ماه شهادت فروز
مراسم دفن تو می بود روز

بر در بیت تو شرارت نشد
بر گل روی تو جسارت نشد

ضربه به بازوت نزد هیچکس
لگد به پهلوت نزد هیچکس

کاش شود جاری اشک همه
"از حرمت تا حرم فاطمه

«میثم» آلوده دل سوخته
چشم به سوی حرمت دوخته

ذکر دل اوست به هر صبح شام
تا که دهد بر تو مکرر سلام

باغ گل یاس سلام علیک
مادر عباس سلام علیک

غلامرضا سازگار


تعداد بازديد : 5
چهارشنبه 29 شهریور 1402 ساعت: 10:59
نویسنده:
نظرات(0)
من فدایی سر موی امیرالمؤمنینم

من فدایی سر موی امیرالمؤمنینم
غیر زهرا را ندیدم در وجود آتشینم

خاک پایم سرمه ی چشم تمام عارفان و
لیک خود خاک کف پای امیرالمؤمنینم

دست بر دامان من دارد هر آن کو مانده در ره
من دخیل چادر بانوی روز واپسینم

هر گرفتاری برایم روضه می گیرد ولی من
روضه خوان خانه ی مولای افلاک برینم

خدمت درگاه من گر آرزوی اهل دل شد
خود کنیز نوگلان پاک ختم المرسلینم

در مصائب نی فقط سنگ صبور اهل دردم
در شداید محرم راز امام المتّقینم

«مَن أراد الله...» باید راه آل الله پوید
در مسیر عشق اهل البیت نهج السالکینم

در دو عالم مرتضی باشد امام الصالحین و
در دو عالم مادر شمس عمادالصالحینم

با همان دستی که در حشر است اسباب شفاعت
من سهیم بخشش جرم تمام مجرمینم

اختر اقبال خود را جست وجو می کردم اکنون
کهکشان بخت و اقبال خودم را خوشه چینم

کس نرفته ناامید از خانه ی باب الحوائج
منتهای آرزوی دست های سائلینم

خواب دیدم ماه و اختر ریخت بر دامانم آخر
گشت تعبیر همان رؤیا که امروز این چنینم

من رعیت بودم و سلطان عالم با عنایت
انتخابم کرد و زان پس ساکن کاخ گِلینم

از همان دم کآمدم در خانه ی زهرا به خدمت
رشک اهل آسمانم، غبطه ی اهل زمینم

گریه کردم پابه پای زینب اما پاک کردم
اشک او با معجر خود، اشک خود با آستینم

من کجا و مادری کردن برای آل عصمت
عذر خدمت دارم و از روی زهرا شرمگینم

دادی از آن مزد عشقم را به پای شیر یزدان
کودکی را که برای نوکری شد جانشینم

چهره اش چون ماه کامل، چشم هایش عین ساحل
کودکی حیدرشمایل، گفت مولا آفرینم

یاوه گویان بعد از آن گفتند بر اولاد زهرا
نیست آن مهر و وفاداری و عشق اولینم

هست در یاد من از این شهر، بی مهری به مولا
نیست از اهل مدینه انتظاری بیش از اینم

قد کشید عباس با شیر من و نان ولایت
نان خوشبویی که خورد از دست شاهنشاه دینم

در حضور پاک اربابان خود آموخت این که
من دوزانو باادب پایین سفره می نشینم

خرده نانِ مانده از آن سفره را دادم به عالم
عالمی حاجت گرفت از سفره ی امّ البنینم

دور آل الله گرداندم گل رعنای خود را
تا بگویم که فدایی هم منم هم مه جبینم

بود لالایی طفل کوچکم نام حسین و
یاعلی بود آیه ی فاللهُ خیرُ الحافظینم

با اباالفضلم دل آل علی را شاد کردم
من که خیرالشاکرین از لطف خیرالوارثینم

هر زمان دلگیر بود از غم حسینم گفت مادر
اول صبح آمدم عباس را اول ببینم

سایه سارانم یکایک از سرم رفتند و تنها
زینب و کلثوم من ماند و حسین نازنینم

تا علیِ اکبر و قاسم به من گفتند مادر
در دلم گفتم که اکنون واقعاً امّ البنینم

کاروان جان من راهی دشت کربلا شد
فتم عباسم تو هستی آبروی آخرینم

می روی با سید و مولای خود هرجا که او رفت
وقت برگشتن تو را بی سید و مولا نبینم

وای از آن روزی که در یثرب خبر دادند ما را
از به خاک افتادن فرزند مقطوع الیمینم

گفتم عباسم فدای زینبم شد شکر لله
من عزادار شه مظلوم مقطوع الوتینم

تا ابد در پیش فرزندان زهرا سربه زیرم
کشته من را مشک خالی، نی عمود آهنینم

محمود کریمی


تعداد بازديد : 1
چهارشنبه 29 شهریور 1402 ساعت: 10:58
نویسنده:
نظرات(0)
به نام اُمِّ عقیله ، به نام قدیسین



به نام اُمِّ عقیله ، به نام قدیسین
به نام قبله‌ی قلب قبیله‌ی یاسین

به نام سورهء دُخّان که مدح فاطمه است
لبالب است ز اوصاف او کتاب مبین

صراطِ اوست «صراط الذین اَنعمت»
برای دشمن او گفته شد «وَلَاالضّالین»

قسم به فضّه و اَسما که مادر سقا
کنیز او شد و عالم کنیز ام بنین

دلیل بارش ابر است و ساکن قوسین
به نور اوست اگر میشود کمان رنگین

بدون مرحمت مادرانه اش والله
نمیرود ز گلوگاه آب خوش پایین

اراده کرد خدا که دوباره جلوه کند
اشاره کرد به نور عظیم عرش برین

و بعد از آن به یدِ فاطرُ السَّماواتی
قلم به دست گرفت و کشید حورالعین

هزار دفعه ز حورا بلند مرتبه تر
هزار مرتبه پاکیزه تر ز ماء معین

مقابل جَلَواتش فلک به خاک افتاد
سجود کرد به این‌ جلوه خوشه‌ی پروین

و شمسْ محضر او شمع کم فروغی بود
خداست مشتری نقد ماه زهره جبین

به قدر یک ‌سر سوزن ز پرتوء آن‌ نور
قرار شد که کمی جلوه گر شود به زمین

حرا برای چهل شب سرای احمد شد
هوا هوای خدا بود و خلوتی شیرین

به تین و طور قسم که حرا چهله گرفت
برای بارش کوثر به رودهای یقین

شعور شعله کشید و شروع شد باران
شراب عشق روان شد به رودخانه‌ی دین

چکید قطره‌ی اول نوشت «اَعطینٰا»
«فَصَلِّ یا نبی الله» ای رسول امین

عجب عزای عظیمیست در دل «وَانْحَر»
حسین تشنه و نهر فرات و قوم لعین

نداشت بهره ز آبی که مهر مادر اوست
نشست شمر و همان لحظه سینه شد سنگین

کنار نهر اگر تشنه نحر شد ، باشد
ولی چرا سر او را گذاشت در خورجین

اسیر عشق حسینیم و بچه های حسین
که «اِنَّ شانِئَکَ» با حسین شد تضمین

عماد بهرامی سکوت


تعداد بازديد : 325
چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 17:42
نویسنده:
نظرات(0)
جایِ زهرا نیامدی اصلا

تقدیم به مادر علمدار کربلا حضرت ام البنین (س)

جایِ زهرا نیامدی اصلا
بیش از اینها شما ادب داری
در مقام شما همین بس که
مادر حضرت علمداری

کودکانِ یتیمِ حیدر را
بعد زهرا تو مادری کردی
بویِ نانِ تنورِ زهرا را
آمدی و به خانه آوردی

مادری کرده ای برای حسین
بانگاهِ سراسر احساست
علقمه بود و مادری کرده
فاطمه هم برای عباست

داغ فرزند دیده ای اما
خَم به اَبروی خود نیاوردی
از غم روضه های اکبر بود
گریه ای هم اگر که می کردی

داده یک عمر بعد کرب و بلا
گریه های رباب آزارت
تشنه بوده به روی دست پدر
کرده این ماجرا گرفتارت

بر لبت زمزمه است،عباسم
مرد جنگ و خطر، نبودی تو؟
لحظه ی غارت زر و خلخال
پیش زینب مگر نبودی تو؟

پهلوانم،کنار آب فرات
کرده ای رو سپید مادر را
چشم خود داده ای ولی دشمن
تا تو بودی ندید معجر را

حال بعد از غروب عاشورا
سهمم از کربلا چنین باشد
آنکه ام البنین می خواندند
بعد از این ام بی بنین باشد



علی علی بیگی


تعداد بازديد : 341
دوشنبه 23 اسفند 1395 ساعت: 8:45
نویسنده:
نظرات(0)
روایت ها فراوان است و حتما اینچنین بوده

روایت ها فراوان است و حتما اینچنین بوده
که با عباس قطعا مادری مرد آفرین بوده

سلام حق بر آن شیری که پرورده است شیری را
که اذن  ادخلوهایش سلام  آمنین بوده

کسی که بعد زهرا می شود هم خانه مولا
یقینا در ادب در پله های آخرین بوده

یدالله است اگر مولا علی بن ابیطالب
همین زن دست مولایم علی،  در آستین بوده

مرام حضرت زهرا اثر دارد اگر این طور
کسی بین زنان عصر خود فخر زمین بوده

و بعد کربلا حق داشت او با روضه ی زینب
اگر با خوردن هر جرعه ای زار و حزین بود

و حالا غربت شام بقیع از گریه های اوست
کسی که بعد مرگش هم چنان ام البنین بوده
 

 

علی_یوسفی


تعداد بازديد : 313
دوشنبه 23 اسفند 1395 ساعت: 8:41
نویسنده:
نظرات(0)
سقایت مادری دارد که او ماه آفرین باشد

السلام علیکِ یا زوجة ولی الله


سقایت مادری دارد که او ماه آفرین باشد
به زیر پای این مادر گل عرش برین باشد

شجاعت را ز بابایش به سقا منتقل کرده
پدر گر مرتضی باشد، پسر قطعا چنین باشد

تفاخر دارد این بانو که فرزندش علمدار است
ادب دربین کردارش، درافشان چون نگین باشد

چنان پروانه می گردد به گرد دلبر زهرا
به جای فاطمه او بهترین ام بنین باشد

نباشد کربلا بیند، عمود خیمه نومید است
چه بهتر شاهدش نبود، قمر نقش زمین باشد


علی احمدیان_جنت


تعداد بازديد : 403
دوشنبه 23 اسفند 1395 ساعت: 8:39
نویسنده:
نظرات(0)
به آسمان و به وقتِ سحر نیاز ندارد

مرثیه حضرت  ام البنین سلام الله علیها


به آسمان و به وقتِ سحر نیاز ندارد
که هست مادرِ ماه و قمر نیاز ندارد

چهار شیر پسر را روانه کرده به میدان
حسین(ع) بعدِ جوانش سپر نیاز ندارد

نشسته أمّ وهب پای درس ِ أمّ ادب که؛
به روزِ واقعه هرگز پسر نیاز ندارد

علی(ع) و خیلِ ملائک به وصفِ او شده مشغول
به وصفِ حدّاقلّ بشر نیاز ندارد

شده ست همسر او بوتراب! تا به ابد به؛
بنی کلاب! قبیله! پدر! نیاز ندارد

انیس و مونس قران ناطق است! به قران-
مقام و رتبه ازین بیشتر نیاز ندارد

بشیر با خبر است از علاقه اش به حسینش(ع)
همینکه از پسرانش خبر نیاز ندارد

تمام ِ دار و ندارش فدای سیدٱلعطشان
کنار علقمه سقّا به سر نیاز ندارد

بناست جان بدهد پایِ حضرتِ مظلوم
دو دست و چشم و سرش را اگر نیاز ندارد!




مرضیه_عاطفی


تعداد بازديد : 335
دوشنبه 23 اسفند 1395 ساعت: 8:38
نویسنده:
نظرات(0)
شرمنده ام که سوخت میان شرر پرت آتش گرفت باغ گل لاله در برت شرمنده ام که مشک ابالفضل پاره شد شرمنده ر�

شرمنده ام که سوخت میان شرر پرت
آتش گرفت باغ گل لاله در برت

شرمنده ام که مشک ابالفضل پاره شد
شرمنده رباب شد و کام اصغرت


مهلت نداد عمود به قولش وفا کند
عباس من که آب شد از آه آخرت

زینب حلال کن پسرم را حلال کن
قسمت نشد صدات کند چون برادرت

دست شکسته خون ز دو چشمان خون گرفت
خیلی شدم دوباره بدهکار مادرت

ای من فدای ناله ی روی بلندی ات
شرمنده ام که رفت ز دستت برادرت

سم ستور قسمت آن جسم پاک شد
بالای نیزه رفت سرش در برابرت

عباس رفت و آتش لشکر بلند شد
آتش گرفت چادر و دامان و معجرت

وحید محمدی


تعداد بازديد : 235
جمعه 06 فروردین 1395 ساعت: 10:01
نویسنده:
نظرات(0)
بعد از تو دیگر هیچ کس ام البنین نیست یعنی زنی مانند تو مرد آفرین نیست ام الادب ، ام الوفا ، ام الاباا

بعد از تو دیگر هیچ کس ام البنین نیست
یعنی زنی مانند تو مرد آفرین نیست

ام الادب ، ام الوفا ، ام الاباالفضل
غیر از تو وصف هیچ شخصی این چنین نیست
شاگرد درس صبر مولا بوده ای که
با این همه غم روی پیشانیت چین نیست

در گریه ات راهی ندارد داغ فرزند
قصد تو از این کار غیر از حفظ دین نیست

وقتی که اشک دشمنانت را درآورد
پس خطبه ای چون خطبه هایت آتشین نیست

مدح تو چون با مدح عباست گره خورد
دیگر گریز روضه هایت هم جز این نیست

شور رجزهایش نمی آمد به آن که
در راه حفظ دین خود قطع الیمین نیست

آه ! ای خوشا بر حال آن مردی که در جنگ
وقتی که دستش قطع شد بر روی زین نیست!

این چند برگ از متن قرآن است بر خاک؟
یا دست های اوست که در آستین نیست؟

یا روی پای فاطمه یا روی نیزه است!
یعنی سر عباس بر روی زمین نیست.

مجتبی خرسندی


تعداد بازديد : 175
جمعه 06 فروردین 1395 ساعت: 10:01
نویسنده:
نظرات(0)
نوکرای ساده تیم امّ البنین سر تا پا ارادتــیم امّ البنین بی بی جانم ما فقیر بیچاره ها وقفِ خانواده ت

نوکرای ساده تیم امّ البنین
سر تا پا ارادتــیم امّ البنین
بی بی جانم ما فقیر بیچاره ها
وقفِ خانواده تیم امّ البنین


خانوم خونه ی آقامون علی
محرمه محرم غمهامون علی
میتونیم شما رو مادر بخونیم
اگه رخصت بده بابامون علی

از همه غیره شما خسته شدیم
به ابالفضل تو وابسته شدیم
ما مثه عریضه های حاجتیم
به پره کبوترات بسته شدیم

از شما درس ولایت میگیریم
رخصت عرض ارادت میگیریم
تو گرفتاریامون ، برا شما
سفره میندازیم و حاجت میگیریم

خیلی زشته نوکرات کم بیارن
یا توی نوکری شون کم بذارن
هدیه میشن به شما تو مشکلات
صلواتایی که رد خور ندارن

به غم چشمای گریونِ حسین
به دل ساقی دلخونِ حسین
به امیده ناامید شده ش قسم
رو مونو نزن زمین جونِ حسین

دلامون هزار تا درد و غم داره
ولی باز امید به این عَلَم داره
برا کربلا گذرنامه ی ما
مُهره تأیید شما رو کم داره

محمّد قاسمی


تعداد بازديد : 213
جمعه 06 فروردین 1395 ساعت: 10:00
نویسنده:
نظرات(0)
« مناجات با امام زمان عج در وفات حضرت ام البنین (س) » الا که دست خدایت در آستین باشد بیا که مانده به د

« مناجات با امام زمان عج در وفات حضرت ام البنین (س) »

 الا که دست خدایت در آستین باشد
بیا که مانده به در دیده زمین باشد

گناه می کنم اما به خود نمی گویم
شرار قهر تو شاید که در کمین باشد
خوشا به حال گدایی دست چشمانش
ز ابر خرمن چشم تو خوشه چین باشد

چه می شود که دم مرگ پا نهی به سرم
خودت بخواه که تقدیرم اینچنین باشد

کنار اشک غم فاطمیه ات باید
دوباره چشم تو با غصّه ای قرین باشد

بگو به آه دل دردآورت امشب
که روضه خوان غم ام بی بنین باشد

تو روضه خوان عمویی و روضه ات باید
برای مادر عباس دلنشین باشید

محمدعلی بیابانی


تعداد بازديد : 1127
جمعه 06 فروردین 1395 ساعت: 9:59
نویسنده:
نظرات(0)
در شهادت حضرت ام البنین (س) در سِــیر راه خویش ، اگر بهترین شدم از شاخسار فضل پدر خوشه چین شدم در دست

در شهادت حضرت ام البنین (س)

در سِــیر راه خویش ، اگر بهترین شدم
از شاخسار فضل پدر خوشه چین شدم

در دست کردگار که دســتم نهاده شد
دست حسیـن فاطـمـه در آستیـن شدم

آمد بهشت نور مرا در بغـــل گرفت
این گونه آرزوی بهشــت برین شدم

دینی به جز حسین نکردم چون اختیار
گفتند اهل شرع که سقّایِ دین شدم

تطهیر ، کار من شده زیرا که از نخست
با اهل بیتِ پاک نبی ، هم نشین شدم

می خواستم به خلق بگویم که کعبه کیست؟
گـر فصل حج روانه ی آن سرزمین شدم

نذر حسین کرد تمامی خویش را
شـــادم که خرجِ نـذریِ اُمّ البنین شدم

در معرفت چو مادر من آن چنان شده ست
من در وفا و عشق و ادب این چنین شدم

آب فُرات سوخت به دستان من که خورد
مانــندِ آه اهل حرم ، آتــشـین شدم

اصلاً به فکر بال نبودم خُــدای مـن
محض رضای فاطمه ، قطعُ الیَمین شدم

شــرم از رُباب کُشت اگر مادر مرا
من از سکینه دختر او شرمگین شدم

با چشم تیر خورده و فرق شکسته ام
مقتل شدم ، مصیبت اشک آفرین شدم

مَردم ، دوباره فاطمه او را صدا زدند
از بس که گفت “أمّ بنین”بی بنین شدم

محمّد قاسمی


تعداد بازديد : 175
جمعه 06 فروردین 1395 ساعت: 9:59
نویسنده:
نظرات(0)
قسمت این بود که بر عشق گرفتار شدی خانه دار علی و محرم اسرار شدی مستفیض از نفس حیدر کرار شدی در مدار پ�

قسمت این بود که بر عشق گرفتار شدی
خانه دار علی و محرم اسرار شدی
مستفیض از نفس حیدر کرار شدی
در مدار پسر فاطمه سیار شدی
تو ادب کردی و اینگونه گهربار شدی

دامنت مرکز تربیت سقاها بود
مهد فرزانگیِ جملهء آقاها بود
سر کوی تو پُر از خیل تمانا ها بود
فکر و ذکر تو فقط ذریه طه بود

همدم زینب و  غمخوار غم یار شدی

گفته بودی که علی جان تو نخوان فاطمه ام
نسخهء ناطق قرآن تو نخوان فاطمه ام
پیش چشمان عزیزان تو نخوان فاطمه ام
میشوم مضطر و گریان تو نخوان فاطمه ام

اینچنین کردی{گفتی} و بانوی وفادار شدی

فاطمه بودی و اما به پرت ضربه نخورد
از دم در تو گذشتی و سرت ضربه نخورد
وسط معرکه روی کمرت ضربه نخورد
نوک مسمار نیامد ، پسرت ضربه نخورد

بین دیوار نماندی و پسر دار شدی

پسرانت همه خوبند ولی عباست..
بین شیران که ندارد بدلی عباست
وقت رزمش بشود مثل علی عباست
شده ضرب المثل شیر دلی عباست

مادری کردی و الگوی علمدار شدی

قمرت پر زد و آهِ جگرش گفت حسین
مشک او پاره شد و چشم ترش گفت حسین
گرز آهن به سرش خورد و سرش گفت حسین
تیر باران شد و بعدا خبرش گفت حسین

در وفاداری عباس ، تو تکرار شدی

ز  حسینت خبری آمده که مویش را..
نیزه داری که رسیده است و پهلویش را..
بسکه چرخانده کسی با کف پا سویش را..
زینب آمد دم گودال و گیسویش را ..

محمد کیخسروی


تعداد بازديد : 241
جمعه 06 فروردین 1395 ساعت: 9:58
نویسنده:
نظرات(0)
آسمانش، قمر ندارد که از حسینش خبر ندارد که غصه ها در دلش، تلنبار است شب تارش، سحر ندارد که مادرِ شیر

آسمانش، قمر ندارد که
از حسینش خبر ندارد که

غصه ها در دلش، تلنبار است
شب تارش، سحر ندارد که
مادرِ شیرهای نر! حالا
قوّتی در کمر، ندارد که

بر سر راه، روضه می خواند
سایبانی به سر ندارد که

آنقدر گریه کرده این بانو
دیگر او، چشمِ تر ندارد که

سرِ پیری، چه بی عصا شده است
کس و کاری دگر ندارد که

پسرانش مراقبش بودند
دیگر اما… پسر ندارد که

جز حلالیت از سکینه، به سر –
– فکر و ذکری، دگر ندارد که

گریه میکرد و زیرِ لب میگفت:
شیرخواره، خطر ندارد که!؟

حرمله! لعنتِ خدا بر تو!
تابِ تیرِ سه پر! ندارد که ..

ابراهیم لآلی


تعداد بازديد : 417
جمعه 06 فروردین 1395 ساعت: 9:57
نویسنده:
نظرات(0)
ای مایه ی فخر جهان… ام البنین نور زمین و آسمان… ام البنین ای نور جمع قدسیان… ام البنین صاحب کرم در �

ای مایه ی فخر جهان… ام البنین
نور زمین و آسمان… ام البنین
ای نور جمع قدسیان… ام البنین
صاحب کرم در هر زمان… ام البنین
ای دستگیر مستمندان جهان
ای ماهتاب روشن کون و مکان

تو جانشین حضرت زهرا شدی
تو بعد زهرا ، همسر مولا شدی
تو سفره دار خانه ی سقا شدی
تو روضه خوان داغ عاشورا شدی

جانم بگیر و سایه ات را کم مکن
آتش بزن بر جان من ، خاکم مکن

زهرا نهاده چادرش را بر سرت
جانم به قربان تو و آب آورت
زینب شده هم یاور و هم دخترت
لرزه فتاده از چه رو بر پیکرت؟

از غربت ارباب بر سر میزنی
با دیده ی پر آب بر سر میزنی

تو در مدینه گفتی از داغ حسین
با سوز سینه گفتی از داغ حسین
از ظلم و کینه گفتی… از داغ حسین
تو بی قرینه گفتی از داغ حسین

تا روضه میخواندی ، دل آتش میگرفت
هر دشمن ناقابل آتش میگرفت

گفتی حسین و… شهر ، عاشورا شده
گفتی حسین و… خانه ای غوغا شده
گفتی حسین و… مستمع زهرا شده
زینب دوباره از غم او  “تا”  شده

گریه کن و این شهر را ویرانه کن
ما را بگیر و محرم این خانه کن

چشم گنه کار من و دست کرم
حسرت به دل مانده ، نداری یک حرم
افکنده ای چادر سیاهت بر سرم
نامادری بچه های مادرم

برگ براتی دست این نوکر بده
قول شفاعت در صف محشر بده

پوریا باقری


تعداد بازديد : 205
جمعه 06 فروردین 1395 ساعت: 9:57
نویسنده:
نظرات(0)
تو چنان مرتبه ای محضرِ حیدر داری که برای پسرش منصبِ مادر داری تو پس از فاطمه اش ، فاطمه ی صغرایی راه

تو چنان مرتبه ای محضرِ حیدر داری
که برای پسرش منصبِ مادر داری

تو پس از فاطمه اش ، فاطمه ی صغرایی
راه در خانه ی اسرارِ پیمبر داری

پسرت ساقیِ دنیاست ، نه سقّای حسین
تو برای همه ی عُمر ،دلاور داری

دست های پسرت شافعِ عالم باشد
چه مقامی است که در عرصه ی محشر داری؟

کاش در کرب و بلا یاورِ زینب بودی
کاش میشد که بدانند تو دختر داری

کربلا… روضه ی جان دادنِ عبّاسِ تو بود
طاقتِ دیدنِ آن پیکرِ پرپر داری؟

به فدای نفسِ خسته ات ، ای مادر جان
تا قیامت بخدا خادم و نوکر داری

روضه خوان بودی و مروان به زمین می افتاد
آنقَدَر سوز در آن سینه ی مضطر داری

قدری از کرب و بلا روضه بخوان ، دلتنگم
تو خودت جای همه ، روضه و منبر داری

پوریا باقری


تعداد بازديد : 343
جمعه 06 فروردین 1395 ساعت: 9:56
نویسنده:
نظرات(0)
ای رودِ خروشان به لبِ، باغ اقاقی ای ساحل طوفان زدگان،حضرت ساقی ایام عزاداریِ مادر شده، برخیز وقتِ �

ای رودِ خروشان به لبِ، باغ اقاقی
ای ساحل طوفان زدگان،حضرت ساقی

ایام عزاداریِ مادر شده، برخیز
وقتِ غم و غمخواریِ مادر شده، برخیز

 

گویند همه فاطمیان، آجرک الله
ای ماهِ بنی هاشمیان، آجرک الله

تو ارشدِ ابناء و یلِ ام بنینی
امروز به حُزن و به غم و غصّه قرینی

شد باز قفس، گشت رها، همچو کبوتر
دیگر ز مدینه چو پدر، پر زده مادر

آن مادرِ دلخون، که برای تو غمین بود
بعدِ تو به چشمانِ تر و اشکِ جبین بود

با گریه ی او اهل مدینه به تلاطم
می سوخت چو شمعی ز فراق تو و انجُم

می گفت حسین جان و به دل شعله زنان بود
او قبله گه جمله بکائینِ زمان بود

تنها نه که شیعه، به غمِ ام بنین سوخت
دل سنگ ترین، مردِ عرب نیز، حزین سوخت

عمری زِغم و داغِ عظیمِ، جَبَلَ الصَّبر
می ساخت به گلزارِ بقیع، صورتی از قبر

آن صورتِ قبری که همیشه گِل و تَر بود
از اشکِ دو چشمانِ تَرَش، غرقِ اثر بود

دیگر به بَرَش ام بنین ناله ندارد
در بینِ بقیع، با قدِ خَم لاله ندارد

حسین رضایی(حیران)


تعداد بازديد : 217
جمعه 06 فروردین 1395 ساعت: 9:56
نویسنده:
نظرات(0)
ای سراپا عشق و پاکی وصفا اسوه ی دلداری و صبر و وفا ای بلندای عطا را قائمه مادر گلهای باغ فاطمه بر علی

ای سراپا عشق و پاکی وصفا
اسوه ی دلداری و صبر و وفا
ای بلندای عطا را قائمه
مادر گلهای باغ فاطمه

بر علی سرخیل مردان همسری
مرتضی را یاوری و دلبری
ای که در بیتِ علی بودی عزیز
از چه رو می خوانده ای خود را کنیز؟

دامنت مهدِ علمدار حسین
مهدِ شیر بیشه، کرّار حسین
چار فرزندت غلامِ حلقه گوش
شاهدانِ بزمِ پیرِ می فروش

آن فدائیانِ دشتِ کربلا
جرعه نوشانِ میِ قالو بلا
جعفر و عثمان و عون، عباس تو
جمله ی گلهای باغ یاس تو

یک به یک پرپر به نزد فاطمه
آن سه در میدان، یکی در علقمه
تو نبودی تا ببینی، رزمشان
در حمایت از ولایت، عزمشان

تو نبودی در برِ عبّاسِ خود
تا گشایی عقده و احساسِ خود
آن زمانی که ز ظلم و جور کین
تیر باران شد، فتاد از روی زین

نه دگر دستی به تن ماند و نه پا
شه می آمد قد کمان از خیمه ها
یک طرف مولا به الغوث الامان
یک طرف زهرا به زاری و فغان

گر نبودی کربلا ام البنین
سربلندی ای غریب بی بنین
چار فرزندت چه غوغا کرده اند
در دل هر شیعه جا وا کرده اند

حسین رضایی(حیران)


تعداد بازديد : 234
جمعه 06 فروردین 1395 ساعت: 9:54
نویسنده:
نظرات(0)
نشسته بود ببیند مگر جوانان را و داشت زیر نظر پهنه ی بیابان را سپاه زینب کبری که می رسید از دور بلند ش

نشسته بود ببیند مگر جوانان را
و داشت زیر نظر پهنه ی بیابان را

سپاه زینب کبری که می رسید از دور
بلند شد بتکاند غبار دامان را
بشیر بود که قبل از همه جلو آمد
بشیر بود که آورده بود طوفان را

رسیده بود که با یک خبر بلرزاند
دل گرفته ی این مادر پریشان را

خبر چه بود که ام البنین ز پا افتاد
چرا درید به یکباره او گریبان را؟

حسین گفت و زمین خورد و روی سر میزد
به آه و گریه دراورد هر مسلمان را

رسید زینب و از چشمهای یوسف گفت
رسید زینب و سوزاند قلب کنعان را

رسید و گفت که بر روی نیزه می بردند
سر بریده ی آن آفتاب تابان را

نشست از علم و مشک ودست سقا گفت
شنید حضرت ام البنین که جریان را-

رسید نوبت سوغات کربلا ی حسین
بلند شد که ببیند متاع پنهان را

خلاصه اینکه سپر را گرفت از زینب
چه بوسه ها به سپر زد چنان که قرآن را

زمان گذشت و کمی بعد مادری تنها
کشیده بود به چشم مدینه باران را

به ضجه های غریبانه اش فلک می سوخت
چنان که روی زمین ریخت اشک مروان را

دوباره باز رباب و سکینه و زینب
نشانده بود کنارش زنان حیران را

غروب مادر عباس روضه خوان میشد
که تا مرور کند کودکان عطشان را

غروب روضه به گودال می رسید آخر
به خاک و خون که کشیدند شاه عریان را

سید حجت بحرالعلوم


تعداد بازديد : 195
جمعه 06 فروردین 1395 ساعت: 9:50
نویسنده:
نظرات(0)
نمک به زخم پر از خون این جگر نزنید کتاب غصه ی این خانه را شرر نزنید به ساءلان نجیب مدینه بسپارید که پ�

نمک به زخم پر از خون این جگر نزنید
کتاب غصه ی این خانه را شرر نزنید
به ساءلان نجیب مدینه بسپارید
که پشت خانه ی ام بنین به در نزنید

از آسمان مدینه ستاره ها رفتند
در این سیاهی شب حرفی از قمر نزنید
دلش برای حسین و رقیه اش تنگ است
کنار مادر غم حرفی از پسر نزنید
برای ام بنین داغ میخ در کافیست
تو را قسم به خدا حرفی از سپر نزنید
به گریه زینب مظلومه داءما میگفت
تو را قسم به خدا اینقدر به سر نزنید
به حق بچه ی زهرا عدو چه بد کردند
حسین فاطمه را چکمه ها لگد کردند

علی حسنی


تعداد بازديد : 297
جمعه 06 فروردین 1395 ساعت: 9:43
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 10
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف