حضرت سکینه (س)

حضرت سکینه (س)

حضرت سکینه (س)

حضرت سکینه (س)

حضرت سکینه (س)
حضرت سکینه (س)
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
امشبم را سحر نمی آید خواب، در چشمِ تر نمی آید مدحش از من که بر نمی آید چون سکینه دگر نمی آید دختر شاه�

امشبم را سحر نمی آید
خواب، در چشمِ تر نمی آید
مدحش از من که بر نمی آید
چون سکینه دگر نمی آید

دختر شاه…گوهر نایاب
بی قرینه… درست مثل رباب

روضه می خواند، روضه با احساس
روضه اش داشت عطر و بوی یاس
شرم یک مرد… روضه ای حساس
وای از مشک پاره ی عباس

روضه ی دست و چشم و مشک عمو
روضه قطره قطره اشک عمو

روضه خوان چشم های خود را بست
مادرش دست می زند بر دست
رأس اصغر به روی نیزه نشست
پای نیزه قد سکینه شکست

خواهر اصغر است حق دارد
به خدا خواهر است حق دارد

به روی ناقه خواند نافله را
دور ناقه شنید هلهله را
چه کند خنده های حرمله را
چشم دشمن به سوی قافله را

مثل یک مرد… مثل عمه ی خود
صبر می کرد… مثل عمه ی خود

قلبش از غصه ها کباب شده
بعد سقا فقط عذاب شده
مثل او از خجالت آب شده
وارد مجلس شراب شده

خیزرانِ یزید پیرش کرد
حرف مردی پلید پیرش کرد

دختر بی قرینه ی پدرش
روضه خوان مدینه ی پدرش
همه جا شد سکینه ی پدرش
یادش افتاده سینه ی پدرش

زیر پای سوارها افتاد
روی گل، ردِ خارها افتاد

یادش افتاد آه آهِ حسین
غرق در خون همه سپاه حسین
بود یک نیزه تکیه گاه حسین
داد می زد که قتلگاهِ حسین…

…پر شد از خونِ زخم های تنش
پر شد از تیر و نیزه ها بدنش

وسط حجره ی محقر خود
چشم گریان… میان بستر خود
باز در لحظه های آخر خود
یادش افتاد داغِ خواهر خود

کنج ویرانه خواهرش جان داد
سر بابا برابرش… جان داد

علی سپهری
محمد جواد شیرازی

 

کانال تلگرام سایت حرم شاه :

https://telegram.me/harameshah2

 


تعداد بازديد : 515
پنجشنبه 26 آذر 1394 ساعت: 9:40
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت سکینه(س)-عصر عاشورا-شام غریبان نه از لباس کهنه ات نه از سرت شناختم تو را به بوی آشنای مادرت شنا

حضرت سکینه(س)-عصر عاشورا-شام غریبان

 

نه از لباس کهنه ات نه از سرت شناختم

تو را به بوی آشنای مادرت شناختم

تو را نه از صدای دلنشین روز های قبل

که از سکوت غصه دار حنجرت شناختم

تو شعر عاشقانه بودی و من این قصیده را

میان پاره پاره های دفترت شناختم

قیام در قعود را، رکوع در سجود را

من از نماز لحظه های آخرت شناختم

غروب بود و تازه من طلوع آفتاب را

به روی نیزه، از سر منورت شناختم

شکست عهد کوفه... این گناه بی شمار را

به زخم های بی شمار پیکرت شناختم

تو را به حس بی بدیل خواهر و برادری

به چشم های بی قرار خواهرت شناختم

اگرچه روی نیزه ای ولی نگاه کن مرا

نگاه کن...منم...سکینه... دخترت...شناختی

 

رضا حاج حسینی


تعداد بازديد : 275
یکشنبه 03 آبان 1394 ساعت: 10:42
نویسنده:
نظرات(0)
بسپار عجم به دست تبرا زمام را وقتی نگه نداشت عرب احترام را وقتش رسیده است که مختومه اش کنی پرونده ی �

بسپار عجم به دست تبرا زمام را

وقتی نگه نداشت عرب احترام را

وقتش رسیده است که مختومه اش کنی 

پرونده ی تقیه ی تیغ و نیام را 

 گفتم که با مغیره برادر نمی شوم

 بر سنگ قبر من بنویس این کلام را

دیگر بس است هر چه ندیده گرفته اند

آقایی قبیله ی وحدت مرام را

باید به ذوالفقار امام نجف سپرد

سرهای این خوارج نطفه حرام را

چیزی نمانده است به فتح ریاض و قدس

صهیون به گوش شیخ رسان این پیام را

شاعر: وحيد قاسمي


تعداد بازديد : 221
چهارشنبه 19 فروردین 1394 ساعت: 4:24
نویسنده:
نظرات(0)
یا بنت الحسین... چگونه پلك ترت ميل خواب داشته باشد ؟ اگر برادر تو درد آب داشته باشد تو خواهري و براي

یا بنت الحسین...

چگونه پلك ترت ميل خواب داشته باشد ؟

اگر برادر تو درد آب داشته باشد

تو خواهري و براي گلوي نازك اصغر

طبيعي است دلت اضطراب داشته باشد

خدا كند كه از اين لشگر خبيث ، اقلّاً

يكي بيايد و قصد ثواب داشته باشد

خدا كند پدرت وقت باز گشت به خيمه

رباب را كه ببيند جواب داشته باشد

حسين "شيعتي " از حلق پاره گفت به گوشت

كه شعر روضه مضامين ناب داشته باشد

هزار مرتبه راضي به مرگ مي شوي آري

اگر پدر سرِ از خون خضاب داشته باشد

اجازه مي دهي از شام چند جمله بگويم

به شرط اينكه مصيبت حجاب داشته باشد

چگونه هضم كنم ؟ اي وقار محض ، سكينه

كه دستهاي تو ردّ طناب داشته باشد

چگونه هضم كنم كه يزيد ، چوب به يك دست

به دست ديگر خود هم شراب داشته باشد

نخواستي كه بفهمد كسي ، چرا كه تو ديدي

چه قدر مي شود اين غم عذاب داشته باشد !

اراده كرد خداوند بعد رفتن اصغر

تو را به خانه كنارش ، رباب داشته باشد

تصوّرش به خدا غيرممكن است برايم

كه شصت سال، دلي ، پيچ و تاب داشته باشد

تو هم شبيه ربابي به سايه كار نداري

پس از حسين و علي اصغرش قرار نداري

 

 

محمد قاسمی


تعداد بازديد : 231
شنبه 08 فروردین 1394 ساعت: 11:52
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت سکینه(س)-مصائب گوشه ای با دردهای خویش خلوت می کند چشم هایش را انیس اشک غربت می کند در خلال هق ه

حضرت سکینه(س)-مصائب

 

گوشه ای با دردهای خویش خلوت می کند

چشم هایش را انیس اشک غربت می کند

در خلال هق هق بی انتهای هر شبش

شرحه شرحه از غم دوری حکایت می کند

بانوی غم ها سکینه...یادگار کربلا

یک به یک ما را به بزم روضه دعوت می کند

درد دل هایی که در سینه برایش مانده را

باتمام عاشقان اشک قسمت می کند

عالم و آدم به هم می ریزد از فرط عزا

تا که خاتون حرم شرح مصیبت می کند

کودک شش ماهه ای در پیش چشمش جان سپرد

از سه شعبه زیر لب دائم شکایت می کند

مشک خالی...دست بی جان...از عمو دم می زند

از عموجانی که احساس خجالت می کند

بعد عباس بن حیدر...دشمنی ها جان گرفت

خیمه ها می مانَدو...دستی که غارت می کند

راوی روضه گریز روضه های خویش را

سمت گودال عطش کم کم هدایت می کند

بانویی با خشکی لب های خود دارد هنوز

"شیعتی مهما شربتم"را روایت می کند

اشک می ریزی به یاد کربلا بنت الحسین

جان من قربان غم های تو یا بنت الحسین

 

اسماعیل شبرنگ

 


تعداد بازديد : 321
یکشنبه 07 دی 1393 ساعت: 10:19
نویسنده:
نظرات(0)
قربان زخم حنجرت بابا ای بابا گردد سکینه دخترت بابا ای بابا (2) بابا چرا سر در بدن نداری نداری(2)

 

 

قربان زخم حنجرت بابا ای بابا

گردد سکینه دخترت بابا ای بابا (2)

بابا چرا سر در بدن نداری نداری(2)

بابا چرا بر تن کفن نداری نداری (2)

بابا چرا با من سخن نداری نداری (2)  

رنجیده از من خاطرت بابا ای بابا (2)

بابا کدامین مرتد ، ستمگر ستمگر

ببریده حلق نازکت ز خنجر ز حنجر

بابا کدامین ظالم بد اختر بد اختر

ببریده از پیکر سرت بابا ای بابا (2)

قربان زخم حنجرت بابا ای بابا

گردد سکینه دخترت بابا ای بابا (2)

بابا سرت را از جفا بریدند بریدند

بابا تنت در خاک و خون کشیدند کشیدند

قربان زخم حنجرت بابا ای بابا

گردد سکینه دخترت بابا ای بابا (2)

بابا پس از تو ای پدر  حقیرم حقیرم

بابا به دست کوفیان اسیرم اسیرم

بابا چه خوش از بعد تو بمیرم بمیرم

گردد به قربان  سرت بابا ای بابا (2)

قربان زخم حنجرت بابا ای بابا

گردد سکینه دخترت بابا ای بابا (2)

ماندم غریب و خونجگر پدر جان پدر جان

گشتیم یتیم و دربدر پدر جان پدر جان

ای بع د تو خاکم به سر پدر جان پدر جان

بنگر به حال دخترت بابا ای بابا

قربان زخم حنجرت بابا ای بابا

گردد سکینه دخترت بابا ای بابا (2)

بابا نوازش کن مرا یتیمم یتیمم

از داغ هجرت دل ز غم دو نیمم دو نیمم

(نادب) بگفت از این عزا الیمم الیمم

بنگر به حال نوکرت بابا ای بابا

قربان زخم حنجرت بابا ای بابا

گردد سکینه دخترت بابا ای بابا (2)

 

 


تعداد بازديد : 709
سه شنبه 29 مرداد 1392 ساعت: 8:57
نویسنده:
نظرات(1)
دیشب فضا آبستن اندوه و غم بود فریاد مظلومی ز بیداد ستم بود دیشب زمین کربلا شوری دگر داشت حال و هو

 

 

دیشب فضا آبستن اندوه و غم بود

فریاد مظلومی ز بیداد ستم بود

دیشب زمین کربلا شوری دگر داشت

حال و هوای روز عاشورای دگر داشت

دیشب شفق از دیده در ناب می ریخت

طفلی به روی قبر بابا آب می ریخت

دیشب گلان باغ زهرا جمع بودند

پروانه از بهر طواف شمع بودند

دیشب سکینه با پدر رازی مگو داشت

رازی مگو ازجنگ آب و آبرو داشت

دیشب به بابا داستان آه می گفت

از اشک چشم و خستگی راه می گفت

دیشب بابا اشک چشمش نوش می داد

راز دلش را عمه او گوش می داد

می گفت بی تو لاله ها بی رنگ گشته

از دوری اصغر دل من تنگ گشته

بابا بگو با من علی اکبرت کو

من تشنه آبم بگو آب آورت کو

ای ساغر قالو بلا را جرعه نوشم

بانگ اناالعطشان تو آید به گوشم

روزی که می رفتی به کوی آرزویت

دیدم که عمه بوسه زد زیر گلویت

رفتی ولی فکر مرا باور نگشتی

رفتی کجا بابا دیگر برنگشتی

بابا نبودی تا ببینی خصم سرکش

درخیمه ها از راه کین افروخت آتش

بابا نبودی در شب  شام غریبان

گشتیم ما آواره کوه و بیابان

دستی که سیلی زد به روی مادر تو

نیلی نمود از کینه روی دختر تو

مانند زهرا مادرت دارم نشانه            

هم جای ضرب سیلی و هم تازیانه

بابا خبر از گوشه ویرانه دارم  

آری خبر از شمع و از پروانه دارم

آنشب سه ساله دخترت شوری به سر داشت

گویی هوای دیدن روی پدر داشت

آنشب سر تو شمع جمع عاشقان بود

برگرد تو پروانه طفلی نیم جان بود

آنشب سه ساله همت خود را نشان داد

شد مشتری با قیمت یک بوسه جان داد


تعداد بازديد : 311
سه شنبه 29 مرداد 1392 ساعت: 8:57
نویسنده:
نظرات(0)
زبانحال حضرت سکینه علیها السلام

زبانحال حضرت سکینه علیها السلام

 

بگو عمه بابا کجا می رود

که لب تشنه از پیش ما می رود

گمانم که از بهر ما کودکان

به دنبال آب بقا می رود

تو گفتی نگردم جدا از حسین

جدا از تو بابا چرا می رود

چنان گشته بیگانه از خویشتن

که با سر بر آشنا می رود

چنان می رود او که با رفتنش

بدنبال او جان ما می رود

بگفتا تو را می برم پس چرا

نبرده به همره مرا می رود

گمانم خدا گفته تنها بیا

که تنها به نزد خدا می رود


تعداد بازديد : 293
سه شنبه 29 مرداد 1392 ساعت: 8:56
نویسنده:
نظرات(0)
آنان که بهر دنیا دل از خدا بریدند گلهای باغ ما را در خاک و خون کشیدند بر روی آل احمد از کینه آب بس

 

 

آنان که بهر دنیا دل از خدا بریدند

گلهای باغ ما را در خاک و خون کشیدند

بر روی آل احمد از کینه آب بستند

فریاد العطش را از کودکان شنیدند

مانند ابن ملجم فرق علی اکبر

از ضرب تیغ کینه از راه کین دریدند

در پیش چشم نجمه لب تشنه جسم قاسم

پامال سم اسبان کردند و سر بریدند

از بهر جرعه آب لب تشنه  دست سقا

از تن جدا نمودند بر آرزو رسیدند

بر روی دست بابا شش ماهه کودکی را

مانند غنچه گل با تیر کینه چیدند

اینجامکن اقامت ترسم دوباره آیند

آنان ک ناز ما را با کعب نی خریدند

ما را ببر از اینجا بالین قبر زهرا

تا گویمش چه کردند آنان با یزید ند

ما وارثان اوییم در تازیانه خوردن

از روی ما به سیلی یک باغ لاله چیدند

ژولیده


تعداد بازديد : 257
سه شنبه 29 مرداد 1392 ساعت: 8:56
نویسنده:
نظرات(0)
عمه جان دیشب به لب آوای دیگر داشتیم سایه مهر پدر پیوسته بر سر داشتیم تا که بابا بود از دشمن به دل

 

 

عمه جان دیشب به لب آوای دیگر داشتیم

سایه مهر پدر پیوسته بر سر داشتیم

تا که بابا بود از دشمن به دل بیمی نبود

گرچه از سوز عطش ما دیده تر داشتیم

خیمه ها راهی برای یورش دشمن نداشت

تا عموئی همچو عباس دلاور داشتیم

گیسوی ما را خبر از این پریشانی نبود

تا که دل ما را در کمند زلف اکبر داشتیم

تا که قاسم بود ما را خاطری آسوده بود

هم عنانی همچو عبدالله و جعفر داشتیم

در کنار گاهواره ذبا وجود تشنگی

ذکر با قنداقه شش ماهه اصغر داشتیم

تا که بابا بود ما را صورت نیلی نبود

گرچه داغ سیلی و رخسر مادر داشتیم

قصه میخ در و گنجینه اسرار را

نقش لوح سینه گدلهای پرپر داشتیم

تازیانه خوردن ما را کسی باور نداشت

گرچه بر بازوی مادر نقش یاور داشتیم

    ژولیده


تعداد بازديد : 223
سه شنبه 29 مرداد 1392 ساعت: 8:55
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت سکینه(س)-مدح و مصائب

حضرت سکینه(س)-مدح و مصائب


ای کرامت را تو مجلای تمام

حضرتت باب الکرم بنت الکرام

با کلام الله ناطق هم کلام

ای سکینه بر کراماتت سلام

مشعل روشن ز مصباح الهدی

در عبادت غرق و مجذوب خدا

گوهر دردانۀ ناز حسین

دختر هم راز و دم ساز حسین

جده ات انسیة الحورا تو حور

چشمۀ خورشید را یک لمعه نور

زینت استی گوشوار عرش را

سرور استی بانوان فرش را

ای سکینه مسکنت دامان عشق

سوره والنجم در قرآن عشق

قلب مادر از تو تسکین دیده است

زان سکینه مادرت نامیده است

معرفت برده است در کیوان تو را

خوانده مولا خیرة النّسوان تو را

برترین زن های عصر خویشتن

یادگار ماندگار پنج تن

در دل کوثر طهارت کرده ای

پنج حجت را زیارت کرده ای

در زنان هاشمی صاحب وقار

خاندان فاطمی را افتخار

آفتابی خود که عمری در حجاب

بوده ای در سایه سار آفتاب

ای وقار از دامنت آویخته

هر نگاهت با عفاف آمیخته

چشمت از زمزم دهان از کوثر است

نامت از طوبی نشان از کوثر است

مهر و ماه معرفت را کوکبی

در جلالت هم قِران زینبی

هم نشینی با امامت با امام

دیده ای ماه ولایت را تمام

ای فصاحت بی نوایت بی نوا

صد نوا از نای تو در نینوا

ای سکینه ای هم آغوش بلا

وی تو سکّان دار فُلک کربلا

مرد میدانی و لیکن در حجاب

با امام عصر خود پا در رکاب

حرف حق نطق تو را شمشیر کرد

شیرۀ جان ربابت شیر کرد

در اسارت نقش ایفا کرده ای

پا به پای عمه غوغا کرده ای

در حرم در خیمه گه در قتلگاه

در مسیر کوفه و شام سیاه

می درخشد نام تو گفتار تو

اشک تو ایمان تو ایثار تو

جامۀ خون و شرف پوشیده ای

تشنگی را با پدر نوشیده ای

خورده بر جان و دلت مُهر عطش

شام غربت دیدی و ظهر عطش

از عطش گر چه ز پا افتاده ای

سهم آب خود به طفلان داده ای

در مصائب پایداری کرده ای

عمه را با صبر یاری کرده ای

بانوان را دل نواز پر توان

کودکان را سرپرست مهربان

دختری و صبر و همت این چنین

مرحبا بر صبرت ای صبر آفرین!

در وداع آخرینت با حسین

کز حرم برخواست بانگ یا حسین!

اولین کس را که مولا یاد کرد

نام شیرین تو را فریاد کرد

که ای سکینه حامی ایتام باش

ای دل آرام حسین آرام باش

قطره های اشک بر سیما مزن

شعله های درد بر دل ها مزن

منگرم با چشم گریان دخترم

قلب بابا را مسوزان دخترم

پیش تر آ نزد بابا پیش تر

گریه ها در پیش داری بیش تر

بعد تودیع حرم با التهاب

دست بر شمشیر زد پا در رکاب

رفت در میدان و دیگر بر نگشت

بر نگشت و از تن و از سر گذشت

رفت و پنهان از نظر شد منظرش

تا که دیدی بر فراز نی سرش

دیدی اندر خون دو نیم است آفتاب

نیمه ای بر نیزه نیمی بر تراب

چون رسیدی در حریم قتلگاه

معجر دیگر به سر کردی ز آه

طاقت از کف داده و دل باختی

خویش را بر خاک و خون انداختی

یافتی قرآن حق را جزو جزو

جسم خونین پدر را عضو عضو

یوسفت در بین گرگان مانده بود

جسم ثارالله عریان مانده بود

بر زیارت کردن سبط رسول

چون نبودت مهلت اذن دخول

زان زیارت در فضا هنگامه شد

پاره های دل زیارت نامه شد

پیکری دیدی ولیکن سر جدا

جمله اعضایش ز یکدیگر جدا

زان تن پامال اثر باقی نبود

سینه و پشتی دگر باقی نبود

چار سویش حجلۀ خون بسته بود

...

در وداع سینه سوز خویشتن

دست بردی زیر آن خونین بدن

تا گرفتی آن تن صد چاک را

سوخت آهت خیمۀ افلاک را

زخم هایش بوسه باران ساختی

مرحمی بر جسم عریان ساختی

روح بی تابت ز نو در تب نشست

خاک و خون زان بوسه ات بر لب نشست

خاک مقتل شد ز اشک تو خجل

تا سرودی این سخن از سوز دل

این بیابان گر شود از شب سیاه

بر که آرد دخترت بابا  پناه؟!

(این بیابان جای خواب ناز نیست

ایمن از صیاد تیر انداز نیست)1

ماه محمل باز انجم را بخوان

"شیعتی مهما شربتم" را بخوان

ای تجلای حرم نور خیام

چلچراغ کوفه و قندیل شام

سوخت این جا از غمت کلک و کلام

عمه جان بر روح والایت سلام

×××

1-حجت الاسلام نیّر تبریزی


تعداد بازديد : 444
پنجشنبه 28 دی 1391 ساعت: 17:34
نویسنده:
نظرات(1)
حضرت سکینه(س)-مدح و وفات تو کیستی؟ چراغ بهشت مدینه ای آیینه دار حُسن حسینی، سکینه ای باید به ر

حضرت سکینه(س)-مدح و وفات

 

تو کیستی؟ چراغ بهشت مدینه ای

آیینه دار حُسن حسینی، سکینه ای

باید به رتبه زینب ثانی بخوانمت

چون عمه ات به صبر نداری قرینه ای

در آسمان صبر فروزنده کوکبی

بین تمامی اُسرا رکن زینبی

دشمن ذلیل عزّ و وقار سکینه است

فریاد کربلای حسینی به سینه است

در مکتب مجاهدت و صبر و ابتلا

ایثار و استقامت و ایمان گزینه است

هر چند درد و رنج اسارت کشیده ای

تو خصم را به بند حقارت کشیده ای

روی تو آفتاب تماشای باب بود

آئینه تمام نمای رباب بود

در منطق تو معجزه نطق مرتضی

پیغام تو حیا و عفاف و حجاب بود

از سنگ و تازیانه که در شکوه نیستی

در قتلگه ز بردن چادر گریستی

در مجلس یزید که قلبت کباب بود

دیدی میان طشت طلا آفتاب بود

نامحرمت به دور و غمت بی حساب بود

بر چهره آستین و دو دستت حجاب بود

فریاد و آه و اشک و غم از گریه تو سوخت

حتی دل یزید هم از گریه تو سوخت

گاهی صدای گریه اصغر شنیده ای

گه ناله در شهادت اکبر کشیده ای

گاهی به روی خار مغیلان دویده ای

گه حنجر بریده به گودال دیده ای

در هر بلیّه حمد الاهیت بر لب است

الحق تو را مقاومت و صبر زینب است

ای یادگار فاطمه، ای دختر حسین

همگام زینبینی و هم سنگر حسین

در راه شام راهنمایت سر پدر

منزل به منزلی تو پیام آور حسین

هر خانه ای که هست رباب و سکینه اش

باشد صفای روضه شهر مدینه اش

تو مصحف حسین و بهشت است دامنت

بر صفحه جمال فروزنده احسنَت

پامال حرمتت شده از جور دشمنان

با تازیانه آیه نوشتند بر تنت

تو راز ناشنیده ز بابا شنیده ای

تو قاصد پیام گلوی بریده ای

ای پاکی و عفاف و حیا شرمسار تو

دشمن حقیر منزلت و اقتدار تو

پیوسته باد باغ شهادت بهار تو

تا روز حشر گریة "میثم" نثار تو

قلب حسین و چشم و چراغ مدینه ای

سر تا قدم جلال و وقار و سکینه ای


تعداد بازديد : 371
چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت: 9:03
نویسنده:
نظرات(0)
امام حسین(ع)-حضرت سکینه(س)-وداع چرا بی یاری و بهرت دگر یاور نمی آید به دُنبالت کسی جُز اشک هر دختر

امام حسین(ع)-حضرت سکینه(س)-وداع

 

 

چرا بی یاری و بهرت دگر یاور نمی آید
به دُنبالت کسی جُز اشک هر دختر نمی آید
ازین راهی که داری پیش رو لَرزد دلم، دیدم
که هر کس می رَود در خیمه ها دیگر نمی آید
علمدار تو کو، اکبر چه شد، قاسم کجا رفته؟
هزاران لشکر آن سو بهر تو لشکر نمی آید
به جان کی قسم دادی که عمّه در حرم برگشت
به دنبال برادر از چه آن خواهر نمی آید
تو روی دختر مسلم ببوسیدی و، من دیدم
مرو دختر نبوسیده مرا باور نمی آید
ز ضعف و تشنگی حرفی به لب دارم، ولی افسوس
لبانم می خورد بر هم، صدایم در نمی آمد


تعداد بازديد : 337
چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت: 9:01
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت سکینه بنت الحسین(ع)-مصائب نشست مرد و به دامن گرفت دختر را چشید طعم نفس های گرم مادر را چگون

حضرت سکینه بنت الحسین(ع)-مصائب

 

نشست مرد و به دامن گرفت دختر را

چشید طعم نفس های گرم مادر را

چگونه لب به وصیت گشاید او این دم

چگونه بار ببندد وداع آخر را

به چشم خسته ی او خیره می شود لختی

که بغض کرده گلو پاره های اصغر را

کشید دست به لب های خشک و لرزانش

و پاک کرد رَدِ اشک های پرپر را:

-اگرچه مایه ی آرامش پدر بودی

بیا و تجربه کن حس و حال دیگر را

رباب را به تو من می سپارم از امروز

غزل کن آتش آن خاطر مکدّر را

عمو نداشت، برادر نداشت، دشمن داشت

پدر، چگونه رها کرده بود دختر را؟


تعداد بازديد : 537
چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت: 9:00
نویسنده:
نظرات(0)
زبان حال حضرت سکینه(س) هر کسی گوشش به حرفای منه دیگه از تشنگی فریاد نزنه‏ هر چی مرد تو ماها بو

زبان حال حضرت سکینه(س)

 

هر کسی گوشش به حرفای منه

دیگه از تشنگی فریاد نزنه‏

هر چی مرد تو ماها بود، فدا شده

بچه‏ها بابا دیگه تنها شده‏

بابای ما دیگه سقا نداره

بره آب برای ماها بیاره‏

من از این گوشه‏ی خیمه می‏دیدم

حرفاشو با قوم کافر شنیدم‏

بچه‏ها دست بابا خونی شده

گمونم شش ماه قربونی شده‏

عبا رو طوری رو اصغر کشیده

معلومه خیلی خجالت کشیده‏

به خون فرق داداش اکبرمون

به تمام گل‏های پرپرمون‏

دیگه از خیمه‏ها بیرون نریزید

جلوی چشم بابا اشک نریزید

نذارید بابا خجالت بکشه

هر چه از دشمن کشیده بسشه‏


تعداد بازديد : 275
چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت: 9:00
نویسنده:
نظرات(0)
(به بهانه ۵ ربیع الاول، روز وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیهما السلام) حضرت سکینه(س)-وفات دلش را د

(به بهانه ۵ ربیع الاول، روز وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیهما السلام)

حضرت سکینه(س)-وفات

 

دلش را داد دست آسمان ها

که نامش زنده مانده در زمان ها

بده یک جرعه از صبر سکینه

خداوندا به ما در امتحان ها


تعداد بازديد : 415
چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت: 8:59
نویسنده:
نظرات(0)
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف