عید قربان

عید قربان

عید قربان

عید قربان

عید قربان
عید قربان
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
فرمود امیر شهر دلها حیدر:

عید

فرمود امیر شهر دلها حیدر:
روزی که در آن گنه نباشد عید است

جعفر ابوالفتحی


تعداد بازديد : 165
شنبه 20 آذر 1395 ساعت: 10:30
نویسنده:
نظرات(0)
عمریست که درسرم غم نان دارم یک قلب که نه، لانه شیطان دارم

رباعی عید قربان

عمریست که درسرم غم نان دارم
یک قلب که نه، لانه شیطان دارم
یک روز اگر فدای "مهدی" گردم
تبریک بگو که عید قربان دارم..

میثم جلالی


تعداد بازديد : 99
سه شنبه 23 شهریور 1395 ساعت: 17:01
نویسنده:
نظرات(0)
عید قربان مبارک باد اول عشق ست ای جان ! قل هوالله احد دف بزن ، ساغر بچرخان ، قل هوالله احد گفتم از عشق و زبانم شعله ور شد ناگهان آه از این مضم

عید قربان مبارک باد

 

اول عشق ست  ای جان ! قل هوالله احد

دف بزن ، ساغر بچرخان ، قل هوالله احد

گفتم از عشق و زبانم شعله ور شد ناگهان

آه از این مضمون سوزان ! قل هوالله احد

حضرت لیلی ! بیا در صحنه و چرخی بزن

یک غزل مجنون برقصان ، قل هوالله احد

ساغری آغوش وا کن ، یک تبسم مِی بریز

اندک اندک جمع مستان ... ، قل هوالله احد

می کنم سجاده را رنگین به می ، فتوا بده

" زهد " من را می بنوشان ، قل هوالله احد

بر سر آنم به حکم عشق ، رقص خون کنم

با دلی عاشق ، غزلخوان ، قل هوالله احد

در کمند زلف تو پیچید دل ، یا للعجب !

دید صدها عید قربان ، قل هوالله احد

زیر شمشیر غمت ، عشق ست سر دادن به شوق

دست افشان ، پایکوبان ، قل هوالله احد

من شبی تاریک تاریکم ، تبسم کن مرا

جلوه کن ای ماه تابان ! قل هوالله احد

تشنۀ وصلم ، الا یا ایهاالساقی ! وصال

اول عشق ست ای جان ! قل هوالله احد

 

 

رضا اسماعیلی

 


تعداد بازديد : 185
یکشنبه 13 مهر 1393 ساعت: 9:25
نویسنده:
نظرات(0)
طلوع عید بزرگ و مبارک اضحی فروغ وحدت و توحید داده بر دل ها ز خاک پاک منی سرکشد بدامن عرش نوای زمزمۀ گرم عاشقان خدا در آن زمین مقدّس زدند حلق�

 

طلوع عید بزرگ و مبارک اضحی

فروغ وحدت و توحید داده بر دل ها

ز خاک پاک منی سرکشد بدامن عرش

نوای زمزمۀ گرم عاشقان خدا

در آن زمین مقدّس زدند حلقۀ عشق

به اشک و ناله و افغان و شور و شوق و دعا

رسد باوج سماوات نغمۀ لبیک

زکوه و سنگ و شن و خاک و ریگ آن صحرا

زدند خیمه در آن سرزمین که هر گامش

ز اشک دیده پیغمبری گرفته صفا

محمد و علّی و فاطمه حسین و حسن

نهاده اند رخ بندگی بخاک آنجا

صدای گرم مناجات حضرت مهدی

طنین فکنده در آن سرزمین بموج فضا

خوشا بحال دل محرمی که در آن جمع

جمال گمشدۀ خویش را کند پیدا

خوشا بحال دل آنکه بشنود پاسخ

از آن دهان مقدس چو گفت یا مولا

خوشا به ناله و فریاد و سینه سوخته‌ای

که با دعای امام زمان رود بالا

روند جانب مسلخ کنند قربانی

نه گوسفند بگو گرگ نفس و دیو هوی

دوباره زنده شود خاطرات آن پدری

که زیر تیغ، پسر را نشانده بهر فدا

کشیده کارد بحلق پسر که در ره دوست

کند سر از بدن نوجوان خویش جدا

کشیده تیغ ولی آن گلو بریده نشد

که بُد نهفته در آن سرّ قادر دانا

به خشم آمد و گفتا به کارد کز چه سبب؟

نمی بُری گلوی نازک ذبیح مرا

به سنگ خورد لب تیغ تیز و سنگ شکافت

که ناگه از لبۀ تیغ شد بلند ندا

که ای خلیل تو گوئی بِبُر چسان ببُرم

که نهی میکندم ذات قادر یکتا

دراین مکالمه ناگاه گوسفند به دوش

رسید پیک خدا نزد حضرتش ز سما

که ای خلیل خدا حبذا، قبول، قبول

زهی زهی به چنین دوستی و صدق و صفا

بجای ذبح پس، گوسفند کند قربان

که هدیۀ تو پذیرفته شد به درگه ما

بُرید سر زتن گوسفند و گفت دریغ

نریخت خون ذبیحم بخاک دوست چرا؟

ندا رسید خلیلا به پیش رو، بنگر

که راز مخفی ما بر تو می شود افشا

به پیش روی نظر کرد و دید غرفه بخون

ذبیح فاطمه را در منای کرب و بلا

گشوده چنگ بسی گرگ های کوفه و شام

بقصد ریختن خون یوسف زهرا

ز تشنگی زده آتش بدامن گردون

صدای ناله اطفال سیدالشهداء

رباب اشک فشان در کنار گهواره

گلوی نازک اصغر نشان تیر جفا

سکینه بر لبش از سوز تشنگی تبخال

دو دست گشته بریده از پیکر سقّا

شکافته است جبین جوانش از دم تیغ

چنانکه فرق علی در نماز گشته دو تا

بریز خار نهان لاله های گلشن وحی

به جستجو شده کلثوم و زینب کبری

چو دید صحنۀ آن محشر عظیم خلیل

دو دست غم بسر خویش زد، فتاد زپا

ندا رسید خلیلا ثواب گریۀ تو

فزون تر است ز ذبح پسر به درگۀ ما

کدام صحنه بود همچو کربلای حسین؟

کدام روز بود همچو روز عاشورا؟

مصائب همۀ انبیاست حق حسین

که او به بزم ازل سر کشیده جام بلا

به وصف دوست نبندد لب از سخن «میثم»

اگر زبان بِبُرندش، دلش بود گویا

 


تعداد بازديد : 266
چهارشنبه 24 مهر 1392 ساعت: 8:13
نویسنده:
نظرات(1)
عید سعید قربان ای منای معرفت دل هایتان روی جانان شمع محفل هایتان در هوالهو خویش را فانی کنید عید قربان است قربانی کنید مشعر و خیف و منی را �

عید سعید قربان

 

ای منای معرفت دل هایتان

روی جانان شمع محفل هایتان

در هوالهو خویش را فانی کنید

عید قربان است قربانی کنید

مشعر و خیف و منی را بنگرید

با نگاه دل خدا را بنگرید

سینه نورانی، نفس ها مشک خیز

چشم ها چون ابر رحمت اشگ ریز

خاک با مشک و عبیر آمیخته

اشگ مهدی در بیابان ریخته

ای منی آهنگ دیگر ساز کن

دفتر اسرار خود را باز کن

وصف آن پیر خدا جو را بگو

قصّه ی قربانی او را بگو

عشق اینجا خودنمایی می کند

مرگ دائم دل ربائی می کند

کارد لرزد در کف دست پدر

روح رقصد در تن پاک پسر

بوسه های تیغ روی حنجر است

یا نوازش های دست هاجر است

عشق می جوشد به رگ های خلیل

تیغ می گوید که یَنهانی جلیل

دوست بهر دوست خود را ساخته

تیغ اینجا رنگ خود را باخته

الله الله همّتی کن جبرئیل

تا بگیری تیغ از دست خلیل

این که کرده جان خود تسلیم دوست

لحظه ای، آنی نمی گنجد به پوست

در جبینش نور احمد را به بین

دیده بگشا و محمّد را به بین

ای قضا زامر خدا تعجیل کن

خلق را قربان اسماعیل کن

ای فلک دست دعا از دل برآر

ای ملک از عرش قربانی بیار

آی حُجّاج این ندا را بشنوید

بشنوید اینک خدا را بشنوید

در منی از سوی ربّ العالمین

گوسفند آورده جبریل امین

کای خلیل از تو پذیرفتیم ما

امتحان بود آنچه را گفتیم ما

کردی اجرا آنچه را ما خواستیم

بر خلیلیّت تو را آراستیم

هر چه هست و نیست در فرمان ماست

تیغ در دست تو، حکم از آنِ ماست

بنده گی کردی خلیل ما شدی

همدم بی جبرئیل ما شدی

این ذبیح ماست رویش را ببوس

تیغ بگذار و گلویش را ببوس

گر چه طفلت تیغ ما را مشتری است

آنکه باید ذبح گردد دیگری است

او سرا پایش نشان هر بلاست

قتلگاهش در منای کربلاست

پیش از آن کآید وجودت در وجود

بوده بر سجّاده ی خونش سجود

پیش تر از خلقت این روزگار

کرده اسماعیل ها بر ما نثار

تو خلیل مایی امّا او ولی است

نام زیبایش حسین بن علی است

عشق تا شام ابد مرهون اوست

اشگ «میثم» ها نثار خون اوست

 


تعداد بازديد : 279
چهارشنبه 24 مهر 1392 ساعت: 8:13
نویسنده:
نظرات(0)
عید سعید قربان عید قربان است ای یاران گل افشانی کنید در منای دل وقوف از حج روحانی کنید تا نیفتاده است جان در پنجۀ گرگ هوا گوسفند نفس را گیری

عید سعید قربان

 

عید قربان است ای یاران گل افشانی کنید

در منای دل وقوف از حج روحانی کنید

تا نیفتاده است جان در پنجۀ گرگ هوا

گوسفند نفس را گیرید و قربانی کنید

سنگ ها از مشعر وصل الهی کرده جمع

جنگ با شیطان و ترک فعل شیطانی کنید

بانگ لبیک از درون آرید بیرون تا به تن

حلۀ احرام از انوار ربانی کنید

در مسیر وجه ربّک پای جان بگذاشته

گام اول در هوالهو خویش را فانی کنید

پای تا سر ذکر حق گردیده در عین سکوت

گفتگو با ذات پاک حی سبحانی کنید

از سر من، موی بتراشید و محو هو شوید

تا همه لبریز از نور جمال او شوید

شستشو کن روح را در چشمه عین الیقین

حلۀ احرام پوش از شهپر روح الامین

پاک کن آیینه را از زنگ تزویر و ریا

تا شوی سر تا قدم آیینة حق الیقین

گردن تسلیم اسماعیل را در زیر تیغ

تیغ ابراهیم را بر حلق اسماعیل بین

تیغ از الماس در دست پدر برنده تر

ای عجب نازک تر از گل آن گلوی نازنین

نه گلو بشکافت نه آن کارد حنجر را برید

هم پسر گردید محزون هم پدر شد خشمگین

پای تا سر شعله شد فریاد زد کای تیغ تیز

از چه کندی می کنی در امر رب العالمین

تیغ گفتا کای سراپا گشته از محبوب پر

تو به من گویی ببر اما خدا گوید نبر

ناگهان آمد ندا از جانب رب جلیل

مرحبا ای عزم تو اخلاص و صدقت را دلیل

تا بماند نور ختم المرسلین در صلب تو

فدیه آورده است بر فرزند پاکت جبرییل

ما پذیرفتیم از تو ذبح فرزند تو را

تو خلیلی تو خلیلی تو خلیلی تو خلیل

ما تو را در بوته اخلاص کردیم امتحان

ما تو را دادیم تا صبح جزا اجر جزیل

هم تو بیرون آمدی از آزمایش رو سفید

هم جلال و عزت تو کرد شیطان را ذلیل

کشتن فرزند با دست پدر سخت است سخت

چون جمال دوست دیدی این بلا آمد جمیل

تا ز چشم ابر آید بارش رحمت فرود

بر تو و بر هاجر و فرزند دلبندت درود

ای خلیل الله اسماعیل تو از آن ماست

تا قیامت زنده این سنت به صحرای مناست

غم مخور گر زنده برگردید اسماعیل تو

مقتل ذبح عظیم ما منای کربلاست

فرق ها دارند با هم این ذبیح و آن ذبیح

این سرش بر سینه تو، او سرش بر نیزه هاست

حلق اسماعیل تو دارد خراش از خنجری

حنجر او پاره پاره از دم تیغ جفاست

جسم اسماعیل تو چون روح در آغوش تو

پیکر مجروح او از سم اسبان توتیاست

ذبح تو سیراب بود و مثل گل شاداب بود

ذبح زهراعلیها سلام با لب عطشان سرش از تن جداست

ای خلیل ما بود تا سیل اشکت در دو عین

آب شو چون شمع سوزان گریه کن بهر حسین

کیستی تو مروه و سعی و صفایی یا حسین

بیت و رکن و مشعر و خیف و منایی یا حسین

تو طوافی تو مطافی تو نمازی تو دعا

تو ذبیحی تو ذبیحاً بالقفایی یا حسین

آب زمزم تشنه لعل لب خشکیده ات

تو هزاران خضر را آب بقایی یا حسین

خون تو جاری است در رگ های احکام خدا

بلکه خود خون خدا، خون خدایی یا حسین

تو حسینی تو حسین کل خلق عالمی

تو شهیدی تو شهید کربلایی یا حسین

تو تمام مصحفی، آیات زخم پیکرت

تو کتاب انبیا و اولیایی یا حسین

آفتابا بر سر خلق دو عالم سایه ای

نخل "میثم" از کتاب زخم هایت آیه ای

 


تعداد بازديد : 189
چهارشنبه 24 مهر 1392 ساعت: 8:12
نویسنده:
نظرات(0)
ناصر یمین مردوخی عید قربان عید قربان آمد ای جانم به قربان تو باد جان من ای همدم من برخی جان تو ب

عید قربان

 

عید قربان آمد ای جانم به قربان تو باد

جان من ای همدم من برخی جان تو باد

عید قربان است و بهتر نیست زین عیدی مرا

در چنین عیدی دل و جانم به قربان تو باد

سر چه باشد تا نثار مقدم جانان کنم

جانِ ناچیزم چو اسماعیل ارزان تو باد

ننگم آید در برت حرفی زما و من زنم

هرچه ما راهست یا رب جمله از آن تو باد

گر مرا شمس و قمر روزی تباریکی کشد

پایدار از بهر من نور درخشان تو باد

من بسی در حیرتم زان حسن و خوبی و کمال

تا ابد ای کاش جان مبهوت و حیران تو باد

تو گل من هستی و پائیز در راه تو نیست

طایر جان و دل من مرغ خوشخوان تو باد

ای خدا در عید قربان این بهین روز عزیز

جان «مردوخ» گر پذیری خود به قربان تو باد


تعداد بازديد : 375
جمعه 05 آبان 1391 ساعت: 10:33
نویسنده:
نظرات(0)
غلامرضا سازگار به مناسبت عید سعید قربان دل سفر کن در منا و عید قربان را ببین چشمه‌های نور و شور آ

به مناسبت عید سعید قربان

 

 

دل سفر کن در منا و عید قربان را ببین
چشمه‌های نور و شور آن بیابان را ببین
گوسفند نفس را با تیغ تقوی سر ببر
پای تا سر جان شو و رخسار جانان را ببین
سفرۀ مهمانی خاص خدا گردیده باز
لالۀ لبخند و اشک شوق مهمان را ببین
دیو نفس از پا درافکن، سنگ بر شیطان بزن
هم شکست نفس را، هم مرگ شیطان را ببین
تیغ در دست خلیل و بند در دست ذبیح
حنجر تسلیم بنگر، تیغ بران را ببین
کارد تیز و دست محکم، حلق نازک‌تر ز گل
پای تا سر چشم شو، اخلاص و ایمان را ببین
خاک گل انداخته از اشک چشم حاجیان
در دل تفتیدۀ صحرا، گلستان را ببین
گریه و اشک و دعا و توبه و تهلیل را
رحمت و لطف و عطا و عفو و غفران را ببین
آتش گرما گلستان گشته چون باغ خلیل
در دل صحرا صفای باغ رضوان را ببین
روی حق هرگز نگنجد در نگاه چشم سر
چشمِ دل بگشا جمال حی سبحان را ببین
خیمۀ حجاج را با پای جان یک یک بگرد
آتش دل، سوز سینه، چشم گریان را ببین
دل تهی از غیر کن تا بنگری دلدار را
سر بزن در خیمه‌ها شاید ببینی یار را

سینه مشعر، دل حرم، میدان دید ما مِناست 
گر ببندی لب ز حرف غیر، هر حرفت دعاست 
غم مخور گر گم شدی یا خیمه را گم کرده‌ای 
سیر کن تا بنگری گم‌گشتۀ زهرا کجاست 
لحظه‌ای آرام منشین هر که را دیدی بپرس 
یار سوی مکه رفته، یا به صحرای مناست؟ 
حیف یاران در منی رفتم ندیدم روی او 
عیب از آن رخسار زیبا نیست، عیب از چشم ماست 
حاجیان جمعند دور هم به صحرای منا 
حاجی ما در بیابان در مسیر کربلاست 
حاجیان کردند دل را خوش به ذبح گوسفند 
حاجی ما ذبح طفلش پیش پیکان بلاست 
حاجیان سر می‌تراشند از پی تقصیرشان 
حاجی ما هم چهل منزل سرش برنیزه‌هاست 
حاجیان دست دعاشان بر سما گردد بلند 
حاجی ما از بدن دست علمدارش جداست 
حاجیان را هست یک قربانی آن هم گوسفند 
حاجی ما هم ذبیحش جمله تقدیم خداست 
حاجیان را از هجوم زائرین بر تن فشار 
حاجی ما سینه‌اش از سم اسبان توتیاست 
خوش بود «میثم» همیشه سوگواری بر حسین 
حاجی آن باشد که اشکش هست جاری برحسین

تعداد بازديد : 213
جمعه 05 آبان 1391 ساعت: 10:33
نویسنده:
نظرات(0)
محمدرضا هاشمی زاده عید قربان ای عزیزان به شما هدیه زیـــــــــزدان آمد عید فرخنـــــــده ی نورا

عید قربان 

 

ای عزیزان به شما هدیه زیـــــــــزدان آمد

عید فرخنـــــــده ی نورانی قربـــــــــان آمد

حاجیان سعی شما شد به حقیقت مقبول

رحمت واسعــــه ی حضــرت ســـبحان آمد

عید قربان به حقیقـــت...زخــــــداوند کریم

آفتابی به شــــــب ظلمت انســــان آمد

جمله دل ها چو کویری ست پر از فصل عطش

بر کویــــر دل ما...نعــــــــــــمت باران آمد

خاک می سوخت در اندوه عطش با حسرت

نقش در سینه ی این خاک... گلستان آمد

امر شد تا که به قربانـــــــی اسماعیلش

آن خلیــــلی که پذیرفتـــه ز رحـــــمان آمد

امتحان داد به خوبی بخـــــــدا ابــــراهیم

جای آن ذبح عظیمی که به قربــــان آمد

آن حسینی که ز حج رفت سوی کرببــلا

به خدا بهر سر افـــــرازی قـــــــــرآن آمد...


تعداد بازديد : 283
جمعه 05 آبان 1391 ساعت: 10:32
نویسنده:
نظرات(0)
علیرضا قزوه عید قربان چرخ زدم چه ناگاه، نور شدم چه آسان روح من از مدینه ست، خاك من ازخراسان

عید قربان

 

 چرخ زدم  چه ناگاه، نور شدم  چه آسان

روح من از مدینه ست، خاك  من ازخراسان

کیست برابر من ؟ آن  سوی  مشعر من

کشته ی آن نگاهم در شب عید قربان

سنگ بزن كه در من آینه ای بروید

سنگ بزن كه در من شور گرفته شیطان

نذر دلم كن امشب  سلسلة الذهب را

چیست به غیر زنجیر سلسله های عرفان

دف بزنید امشب، با دل من بچرخید

عقل بگو بچرخد، عشق بگو بچرخان

این تب لیلة القدر یا تب عید اضحی ست

این شب عید فطر است یا شب عید قربان ؟


تعداد بازديد : 429
جمعه 05 آبان 1391 ساعت: 10:32
نویسنده:
نظرات(0)
عید قربان است یـا عیـد عنایـات خداست عید عشق و عیـد ایثار و مناجات و دعاست ذات حق با میهمـانانش

عید قربان است یـا عیـد عنایـات خداست 

عید عشق و عیـد ایثار و مناجات و دعاست 

ذات حق با میهمـانانش گرفتـه جشن عیـد 

مرکـز ایـن جشـن نورانـی بیابـان منـاست 

هر کجا رو آوریم و هـر طرف چشم افکنیم 

خیمـۀ حجـاج بیـت‌الله پیش چشـم ماست 

نـور از هر خیمـه می‌تابـد بـه بـام آسمـان 

خیمه‌ها بیت‌الله و اشک و مناجات و دعاست 

حاجیـان دارنـد بـر سـر شـوق ذبح گوسفند 

قصد هر یک کشتن دیو هوس، گرگ هواست 

ای خوش آن حاجی که در آن سرزمین کرده وقوف 

خوش‌تر آن حاجی که جای او در آغوش خداست 

جان من قربان آن حاجی کـه زیـر خیمه‌ها 

چشم او گریان به یـاد خیمه‌های کربلاست 

پیش‌تر از دید چشمم خیمه می‌آید به چشم 

ای منا پاسخ بده، پس خیمۀ مهدی کجاست؟ 

حاجیان در هر نفس دارند از هم این سؤال 

پس کدامین خیمه‌گاه مهدی موعود ماست 

این صدای گریۀ مهدی است می‌آید به گوش؛ 

یا صـدای نالۀ «‌العفـو» ختم‌الانبیـاست؟ 

نالـۀ جانسـوز «یــااللهِ» ختـم‌المـرسلین؛ 

یا صـدای گریـۀ شوق علی مرتضـاست؟ 

یا امـام مجتبا صـورت نهـاده بـر زمین؛ 

یـا نـوای آسمـان‌سـوز قتیل نینـواست؟ 

یکطرف آمـاده ابـراهیم، بـر ذبـح پسـر 

یکطرف تسلیم، اسماعیل از بهـر فداست 

جان من قربـان آن حاجی که قربانگاه او 

گاه نهـر علقمـه، گـه در کنـار قتلگاست 

جان من قربان آن حاجی که ذبح حجّ او 

طفل شیـر و نوجوان و پیرمرد پارساست 

حاجیان سر می‌تراشند و عـزیز فـاطمه 

در منای دوست می‌بینم سرش از تن جداست 

جان من قربان آن حاجی که در صحرای خون 

هـم قتیـل‌الاشقیـا و هـم ذبیـحٌ بالقفـاست 

جان من قربان آن حاجی که بعد از بذل جان 

سر به نوک نـی، تنش پامـال سمّ اسبهاست 

جان من قربان آن حاجی که در این حجّ خون 

مـروۀ او قتلگـاه او، صفـا طـشت طـلاست 

گریه کن «میثم» بر آن حاجی که اجر حجّ او

گاه سنگ و گه سنان، گه تیغ، گه تیرِ جفاست

 

پايگاه رضيع الحسين(عليه السلام)


تعداد بازديد : 265
جمعه 05 آبان 1391 ساعت: 5:54
نویسنده:
نظرات(0)
ای عزیزان به شما هدیه ز یزدان آمد عید فرخنده ی نورانی قربان آمد حاجیان سعی شما شد به حقیقت مقبول رحم

ای عزیزان به شما هدیه ز یزدان آمد
عید فرخنده ی نورانی قربان آمد
حاجیان سعی شما شد به حقیقت مقبول
رحمت واسعه ی حضرت سبحان آمد
عید قربان به حقیقت ز خداوند کریم
آفتابی به شب ظلمت انسان آمد
جمله دلها چو کویری ست پر از فصل عطش
بر کویر دل ما نعمت باران آمد
خاک میسوخت در اندوه عطش با حسرت
نقش در سینه ی این خاک گلستان آمد
امر شد تا که به قربانی اسماعیلش
آن خلیلی که پذیرفته ز رحمان آمد
امتحان داد به خوبی بخدا ابراهیم
جای آن ذبح عظیمی که به قربان آمد
آن حسینی که ز حج رفت سوی کرببلا
به خدا بهر سر افرازی قرآن آمد

 

پايگاه رضيع الحسين(عليه السلام)


تعداد بازديد : 351
جمعه 05 آبان 1391 ساعت: 5:52
نویسنده:
نظرات(0)
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف