شب هشتم علی اکبر ع

شب هشتم علی اکبر ع

شب هشتم علی اکبر ع

شب هشتم علی اکبر ع

شب هشتم علی اکبر ع
شب هشتم علی اکبر ع
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
حیدر نشانی پهلوانی قد بلندی تو

یا علی اکبر علیه السلام


حیدر نشانی پهلوانی قد بلندی تو
ای بچه شیر آیا در خیبر نکندی تو؟

زلف پریشان را ببند اهل حرم را کشت
جانا نمیدانی مگر گیسو کمندی تو

از حیدر و احمد فقط خواندی رجز ها را
دلبر نگفته بودی این که خود پسندی تو

پسوند نام حیدری یا خود علی هستی
یا که برای اسم خود هم پیشوندی تو؟

گاهی زبان بی کلام عشق لبخند است
از گریه می افتد رقیه گر بخندی تو

دشمن نشان کرده است پهلوی تو را، آخر
میداند از غم های کوچه درد مندی تو

سرتا سر کربو بلا بوی تو را دارد
فهمید کل دشت این که قد بلندی تو

محمدرضا_رضایی


تعداد بازديد : 407
پنجشنبه 14 اردیبهشت 1396 ساعت: 9:39
نویسنده:
نظرات(0)
ما گرفتار آفریده شدیم

حضرت علی اکبر(ع)-مدح و شهادت

 

ما گرفتار آفریده شدیم

عاشق ِیار آفریده شدیم

خاک ما را ز باده گِل کردن

مست دیدار آفریده شدیم

به امیدى که ذبح مان بکنند

نذر دلدار آفریده شدیم

نسل در نسل عاشقت هستیم

آبرو دار آفریده شدیم

چون که آخر تو میخرى ما را

سرِ بازار آفریده شدیم

لذتى دارد این اسیر شدن

پاىِ این خانواده پیر شدن

روزگاریست در تمنائیم

مثل قطره میان دریاییم

پسرِ ارشد امام حسین

ما همه نوکرِ تو آقاییم

هر کجا بوى زلف تو آید

سر گرفته به دست مى آییم

کاش مادر بزرگ تو بود

همه امشب به یاد زهراییم

بى جهت نیست عاشقت شده ایم

بى جهت نیست مست و شیداییم

در میان عروس هاى على

ما گرفتار ام لیلاییم

ریشه دارد کسى که نوکر توست

مادر ما کنیز مادر توست

خوش بحالِ دلی که ساغر شد

گریه ها کرد تا مطهر شد

هرکسی دید ابروانِ تو

زائر صورت پیمبر شد

راه می رفتی و به دنبالت

دلِ سادات تنگ  مادر شد

همه گفتند پنج تن یک جا

رویِ دستِ حسین اکبر شد

دست پروردۀ امام حسن

چه کسی نا امید از این در شد

نمکِ سفرۀ علی خوردی

طرز جنگیدنت چو حیدر شد

با تو شش گوشه شد ضریح حسین

چون مقامِ تو فوقِ باور شد

ما همیشه حرم که آمده ایم

قبل از ارباب بر تو رو زده ایم

از پسرها جگر درست شده

از جگرها پسر درست شده

چقَدَر باغبان خمیده تا

پیش چشمش ثمر درست شده

وقت نقاشىِ سرِ زلفت

شاهکار هنر درست شده

قد کشیدى و زیر سایۀ تو

بهر عمه سپر درست شده

وقت جان دادنِ جوان انگار

دردها در کمر درست شده

با تماشاى دست و پا زدنت

قتلگاه پدر درست شده

بهر یک پیرِ مرد ِخورده زمین

چقدر درد سر درست شده

از علىِ حسین بر دستش

صد و ده تا پسر درست شده

زود عباس با عبا آمد

کار بدست قمر درست شده

عمه مضطرب شده زجا بر خیز

حرف معجر شده ز جا برخیز

خواستم تا بغل کنم بدنت

ریخت از لاى پنجه ها تنت

آبرویم میان لشگر رفت

از جگر لحظۀ صدا زدنت

یوسفم گیر گرگ افتادى

پنجه پنجه شدست پیرهنت

جگرم ریخته به هم چه کنم

با تماشاى دست و پا زدنت

چه کنم تا کمى نفس بکشى

چه کنم  وا شود کمی دهنت

از لبت خون لخته مى پاشَد

مثل جان دادن عمو حسنت

مثل کوچه تو گیر افتادى

همه با هر چه بود میزدنت

پشت در یک عبا روى مادر

کربلا این عبا شده کفنت

قد خمیده یکى یکى از خاک

در عبا جمع میکنم بدنت

 

قاسم نعمتی


تعداد بازديد : 357
دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت: 12:24
نویسنده:
نظرات(0)
ای علی جان چه شده؛ قامت تو تا خورده

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

 

ای علی جان چه شده؛ قامت تو تا خورده

نازنینم چقدَر بر بدنت پا خورده

روی جسمت چقدَر تیر و سنان میبینم

اینهمه زخمِ گِران بر دل بابا خورده

تا جوابم ندهی،دشمنِ من میخندد

بتو شمشیر،بمن تیرِ تماشا خورده

چه دگرگون شده این چهرة پیغمبری اَت

چشم زخمی است که بر یوسف لیلا خورده

ارباً اربای همه لشگرِ خود را دیدم

چه بلائیست که بر این قدِ رعنا خورده

زرِهَت با بدنِ پاره گِره خورده بهم

همه ارکان تنت نیز به یغما خورده

آه، آیا بدنی خُردتر از این میشد؟

دنده هایت چقدَر ای پسرم جا خورده

عمه اَت آمده تا زنده بمانم اما

با فراق تو دگر،رفتنم امضا خورده

جگرم سوخت علی جان، دل من ریخت بهم

این جگرخواریِ داغت، جگرم را خورده

همچو مادر،پسرم سینه شکسته شده ای

باز انگار لگد پهلوی زهرا خورده

بردنِ نعش تو تا خیمه که تنها نشود

قوَتم رفت ز زانو،کمرم تا خورده

 

محمود ژولیده


تعداد بازديد : 383
دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت: 12:24
نویسنده:
نظرات(0)
ی داغی تو دلم دارم فقط شوق حرم دارم

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

 

ی داغی تو دلم دارم

فقط شوق حرم دارم

کارِ من حسرته.. آهِ ..

بخون شعرم رو، غم دارم

 

ی غم تو سینه محبوسه

واسم رؤیاست و کابوسه

بازم دیشب دیدم تو خواب

زدم شیش گوشه رو بوسه

 

"پایین پا" نشستم باز

دلم رفته ز دستم باز

یادِ شهزاده افتادم

یاد این روضه هستم باز

 

علی راهیِ میدونه

ببین لیلا چه مجنونه

حسین دست به محاسن برد

دلش غمدیده و خوونه

 

کی فکرمیکرد که اینجورشه؟!

علی از خیمه ها دورشه

کنارِ پیکرش آقا

عبا بندازه..، مجبورشه...

 

تنش تا ارباً اربٰا شد

ز داغش خون به دلها شد

"عَلَی الدُّنیٰا عَفٰا" سر داد

حسین خسته ز دنیا شد

 

عجیب این روضه جانکاه

حسین تنها كارش آه

روی زانوهاش افتاده

هنوز تا خیمه ها راه...

 

میگن زینب رسید اینجا

وگرنه جون می داد آقا

حسینو از تو میدون بُرد

شاید دورشه از این غوغا

 

وحید دکامین


تعداد بازديد : 325
دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت: 12:23
نویسنده:
نظرات(0)
یوسف من چاه را با نیزه ها حس کرده ای

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

 

یوسف من چاه را با نیزه ها حس کرده ای

پنجه ی ناپاک صدها گرگ را حس کرده ای

چشم هایم را تماشای تو غافل گیر کرد

عضوهای اربأ اربایت پدر را پیر کرد

چشمهایت در میان موجی از خون غرق بود

بین زخم پهلویت با زخم هایت فرق بود

دیدمت جسم تو را بر نیزه ها آویختند

ذره ذره پیکرت را بر زمین می ریختند

تا تنت را لمس کردم غصه ها آغاز شد

هر کجا دستم رسید آنجا شکافی باز شد

پیکرت با تیغ های داغ جراحی شده

هر کدام از عضوهایت یک طرف راهی شده

قاتل تو نیزه ها و قاتل من خنده ها

لااقل برخیز با عمه بگو اینجا میا

 

حسن کردی


تعداد بازديد : 297
دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت: 12:23
نویسنده:
نظرات(0)
والا علی اکبر زیبا علی غوغا علی رعنا علی اکبر

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت-غزال

 

والا علی اکبر

زیبا علی غوغا علی رعنا علی اکبر

باد موافق را

با گیسویش انداخته ازپا علی اکبر

اصلا به جای زلف

پیچیده دور سر شب احیا علی اکبر

با تیغ ابرویش

جمعِ عدو را میکند منها علی اکبر

یا مظهر الوالی

یا مصطفی، یا مرتضی و یا علی اکبر

تکثیر شد حیدر

اینجا علی آنجا علی هرجا علی اکبر

اعلان ختم جنگ؛

می شد اگر می تاخت با سقا علی اکبر

پس خُلقاً و خَلقاً

پیغمبری گویاست پس گو...یا علی اکبر

الدَّهرُ یومان است:

امروز علی اصغر و فردا علی اکبر

بابا زدنیا و

می برد هرلحظه دل ازبابا علی اکبر

بعد از تو بابا گفت

ای خاک عالم بر سر دنیا علی اکبر!

این آخر روضه ست

مثل علی اصغر شده حالا علی اکبر

 

مهدی رحیمی


تعداد بازديد : 226
دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت: 12:22
نویسنده:
نظرات(0)
سینا شدن سینا شدن سینا شدن داری

حضرت علی اکبر(ع)-مدح و شهادت

 

سینا شدن سینا شدن سینا شدن داری

با این بدن اندازه ی صحرا شدن داری

آتش فروزان است قدر شعله ای ، امّا

این وادی طور است پس موسی شدن داری

داری می آیی ، خوش قد و بالایی اسماعیل!

انگیزه در قربانی بابا شدن داری

الیاس نه ، ادریس نه ، بالاتر از آنی

خونت گواهی می دهد یحیی شدن داری

گفتند پیغمبر نخواهی شد ، چه بد گفتند

وقتی شبیهی اینقدر ! طاها شدن داری

در مرغ بسمل بودنت شکی ندارم ، تو

در بطن بسم الله قصدِ ( با ) شدن داری

ممسوس در ذات خداوندی ، چه مجنونی!

فرزند لیلا ! ریشه در لیلا شدن داری

در ما رأیتُ... می شوی پیدا ، زمانی که

عزم به خون غلطیدن و زیبا شدن داری

دریا زبان زد ، تشنگی را در دهانت سوخت

ای چشمه جاری شو برو ، دریا شدن داری

دشمن علی را دیده در رزم تو ، قطعاً که

إربا شدن إربا شدن إربا شدن داری

صحرا نشد با پیکرت اندازه ، اما عشق

وقتی عبا گسترده باشد ، جا شدن داری

هل من معینی می رسد از گوشه ی مقتل

ای إرباً إربا ! باز قصدِ پا شدن داری

 

محسن ناصحی


تعداد بازديد : 171
دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت: 12:21
نویسنده:
نظرات(0)
رخش چه صبح ملیحی لبش چه آب حیاتی

حضرت علی اکبر(ع)-مدح

 

رخش چه صبح ملیحی لبش چه آب حیاتی

علی اکبرلیلاست به چه شاخه نباتی

بدون چشمه ی لعلش نبود در همه هستی

نه چشمه ای نه قناتی نه دجله ای نه فراتی

دمیده برسردنیا چه آفتاب بلندی

رسیده درشب لیلا چه ماه بابرکاتی

قدش چه سروبلندی چه گیسویی چه کمندی

چه مرتضی سکناتی چه مصطفی وجناتی

چه دلبری چه دلیری چه بی مثال و نظیری

چه یوسفی چه عزیزی چه ماورای صفاتی

حواس قافله رفته است در صدای اذانش

هلا چه حی علایی چه عجلوا بصلاتی

حسین با پسرش رد شدند از غزل من

پسر چه ماه جمیلی پدر چه باب نجاتی

چه روز ها که به لیلا گذشت ورفتی و می گفت

)مضی الزمان وقلبی یقول انک آتی

 

عباس شاه زیدی


تعداد بازديد : 353
دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت: 12:21
نویسنده:
نظرات(0)
مثل عکسی که میان قاب لذت می برد

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

 

مثل عکسی که میان قاب لذت می برد

چشم تو دارد از این محراب لذت می برد

این که گاهی چهره ات را ماه می خوانیم ما

بیشتر از هرکسی مهتاب لذت می برد

تا تو هستی توی خیمه بچه ها از بازی و

توی گهواره علی از خواب لذت می برد

هی تو دستت را به هم دادی و شکل تاب شد

هی رقیه دارد از این تاب لذت می برد

آمدی تا اذن میدان را بگیری از پدر

عمه را دیدم از این آداب لذت می برد

یک قدم برداشتی کُشتی پدر را قبل رزم

پس قدم بردار که ارباب لذت می برد

از لب خشک پدر آن جور لذت برده ای

که لب خشکیده ای از آب لذت می برد

آه ماهیگیر وقتی طعمه اش را صید کرد

دیگر از بازی با قلاب لذت می برد

ارباً اربا گشته ای این آخر کار تو نیست

از صدای استخوان قصاب لذت می برد

 

مهدی رحیمی


تعداد بازديد : 197
دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت: 12:20
نویسنده:
نظرات(0)
این داغ بزرگی است جگر می فهمد

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

 

این داغ بزرگی است جگر می فهمد

سنگین تر از آن نیست کمر می فهمد

افتاد علیِ اکبر و...............بابایش...

باید که پدر شوی پدر میفهمد

***

در رفتن با شتاب چون تیر شدی

برگشتی و قد کمان چو شمشیر شدی

تا قتلگه عمه مگر عمری راه است؟

در رفتن و آمدن چرا پیر شدی؟

 

امیر کریمی


تعداد بازديد : 191
دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت: 12:20
نویسنده:
نظرات(0)
گل باغ دل لیلا علی اكبر، علی اكبر

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

 

گل باغ دل لیلا علی اكبر، علی اكبر

ای به دستت دل بابا علی اكبر، علی اكبر

زینب آیینه و قرآن به روی دست گرفته...

شده از عشق تو شیدا علی اكبر، علی اكبر

برو اما پسر من پیش بابا قدمی زن

ای قدمهات چو زهرا، علی اكبر، علی اكبر

تشنه كامی پسر من ، پدرت تشنه تر از تو

تشنه ات نیزه ی اعدا علی اكبر، علی اكبر

لب شمشیر چه كرده كه پریشان شده جسمت

پس چه شد آن قد و بالا علی اكبر؟!علی اكبر

دیده واكن پسر من، سخنی با پدرت گو

بی تو بابا شده تنها علی اكبر ،علی اكبر

دشمنم كف زند و من كف افسوس برایت

در دل من شده غوغا علی اكبر، علی اكبر

رخ نهاده به رخ تو خواهر خونجگر من

زینبم می كند آوا علی اكبر، علی اكبر

نظری كن به اباالفضل كه پریشان تو گشته

خون چكان دیده سقا علی اكبر، علی اكبر

***

 

مجتبی روشن روان


تعداد بازديد : 221
دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت: 12:14
نویسنده:
نظرات(0)
یاسین شدی مقطعه ی کربلای من

روضه_حضرت_علی_اکبر_ع

یاسین شدی مقطعه ی کربلای من
گم شد ز دست و پا زدنت دست و پای من

انگشت من کمک به کلیمی تو نکرد
خس خس نکن فدای صدایت صدای من

یک کوچه باز شد که تو زهرا شوی علی
خیلی مدینه ای شده حال و هوای من

دیدی خودت چطور غرورم شکسته شد
دیدی که خنده شد به منو گریه های من

غارت شدی تنت هدف دزدها شده
یک پیرهن نمانده که باشد دوای من

من راضیم که جان دهم اینجا بجای تو
تو راهی حرم شوی اکبر بجای من

ناموسم آمدست ز جایت بلند شو
حالا شده حجاب عقیله بلای من

باید عبا بیاورم اینجا برای تو
باید کفن بیاورد او هم برای من

قطعه به قطعه چیدمت آرام پیش هم
سرهم شدی پیمبر ازهم جدای من

تشییع میکنند مرا پشت جسم تو
تشییع میکنند تو را برعبای من

#سید_پوریا_هاشمی

 


تعداد بازديد : 247
یکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 11:14
نویسنده:
نظرات(0)
خِس‌خِس سینه‌ات انداخت ز پا بابا را

روضه_حضرت_علی_اکبر_ع

خِس‌خِس سینه‌ات انداخت ز پا بابا را
به زمین هِی نکش آنقدر عزیزم پا را

پیرمردم همه‌ی دل‌خوشی من برخیز
برنمی‌خیزی اگر باز کن این لب‌ها را

دشت پُر گشته ز تو یا که تو از دشت پری؟
به زمین ریخته‌ای می‌نگرم هر جا را

سهم آهوی من از زندگی‌اش صیاد است
بست با نیزه به رویش ره این صحرا را

پهلویت آمدم و پهلویت آزارم داد
باز دیدم وسط آتش در، زهرا را

خُنکای جگرم! بی‌تو نمی‌خواهم من
به خدا لحظه‌ای از زندگی دنیا را

تو تجلای غم پنج‌تنی ای ولدی
که به هر زخم به تصویر کشیدی ما را

سید_پوریا_هاشمی

 


تعداد بازديد : 247
یکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 11:13
نویسنده:
نظرات(0)
عاقبت جان من از سینه به در می آید

 


روضه_حضرت_علی_اکبر_ع

عاقبت جان من از سینه به در می آید
بسکه از جوشن تو پاره جگر می آید

نکشیدی نفس و من نفسم بند آمد
بی تو عمر نفسم زود به سر می آید

به زمین ریختم از بس به زمین ریخته ای
چه کنم از لب مقراض خبر می آید

وضع زخم سر تو دیدم و گفتم تنها
این چنین زخم عمیقی ز تبر می آید

وسط کف زدن و خنده روی صورت تو
با فزع اشک من از دیده تر می آید

به سر دوش کدامین پدری غیر از من
سالها بردن تابوت پدر می آید

زندگی پای جوانی تو دادم رفتی
تو نگفتی که چه بر روز پدر می آید

حق بده! خب شده انگشت نما خواهر من
اگر از پا پدر پیرتو در می آید

بردنت رو به حرم کار من و زینب نیست
سخت تر هست از اینکه به نظر می آید

عمه ات رفت بیارد کمک از اهل حرم
سر تشییع تو با چند نفر می آید

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید


تعداد بازديد : 259
یکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 11:10
نویسنده:
نظرات(0)
از سينه اگر چه مي كشم آه برو

روضه_حضرت_علی_اکبر_ع
 

 

از سينه اگر چه مي كشم آه برو
حالا كه شدي تشنه ي اين راه برو

بي تاب سفر اگر چه هستي بگذار
تا خوب تو را ببينم آنگاه برو

بابا به فداي تو چه مردي شده اي
قدري پسرم مقابلم راه برو

يك لحظه اگر نبينمت مي ميرم
حالا چه رسد به اينكه تو ... آه برو

تو مي روي و هر قدمت مي گويد
دستم شده از دست تو كوتاه برو

از رفتن تو هنوز هم بي خبرست
پس تا نشده رقيّه آگاه برو

شرمنده براي بدرقه آبي نيست
بابا علي ام خدا به همراه برو

عمران بهروج

 


تعداد بازديد : 193
یکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 11:07
نویسنده:
نظرات(0)
زلفی به باد داده پریشان ترم کنید

زلفی به باد داده پریشان ترم کنید
آبم کنید از غم و باران ترم کنید

از روضه ای به روضه دیگر روانه ایم
از این که هست بی سرو سامان ترم کنید

بر چشمهای من نمی از چشم خود دهید
امشب کنار لطف کریمان، ترم کنید

من قبله دلم متمایل به کربلاست
من را حرم برید و مسلمان ترم کنید

زخمی شده ست سینه ما پای آهتان
روضه بخوان که چاک گریبان ترم کنید

خون می چکد ز گوشه چشمت عزیز دل
امشب حسین گفته و بی جان ترم کنید

امشب خدا به کرب وبلا صبرتان دهد
امشب چه روضه ای ست خدا صبرتان دهد

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید


تعداد بازديد : 253
یکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 11:04
نویسنده:
نظرات(0)
از پسرها جگر درست شده از جگرها پسر درست شده چقَدَر باغبان خمیده تا پیش چشمش ثمر درست شده وقت نقاشى

از پسرها جگر درست شده

از جگرها پسر درست شده

چقَدَر باغبان خمیده تا

پیش چشمش ثمر درست شده

وقت نقاشىِ سرِ زلفت

شاهکار هنر درست شده

قد کشیدى و زیر سایه تو

بهر عمه سپر درست شده

وقت جان دادنِ جوان انگار

دردها در کمر درست شده

با تماشاى دست و پا زدنت

قتلگاه پدر درست شده

بهر یک پیرِ مرد ِخورده زمین

چقدر درد سر درست شده

از على ِ حسین بر دستش

صد و ده تا پسر درست شده

زود عباس با عبا آمد

کار بدست قمر درست شده

 

عمه مضطر شده زجا بر خیز

حرف معجر شده ز جا برخیز

 

خواستم تا بغل کنم بدنت

ریخت از لاى پنجه هام تنت

آبرویم میان لشگر رفت

از جگر لحظه صدا زدنت

یوسفم گیر گرگ افتادى

پنجه پنجه شدست پیرهنت

جگرم ریخته بهم چه کنم

با تماشاى دست و پا زدنت

چه کنم تا کمى نفس بکشى

چه کنم  وا شود کمی دهنت

از لبت خون لخته مى پاشَد

مثل جان دادن عمو حسنت

مثل کوچه تو گیر افتادى

همه با هر چه بود میزدنت

پشت در یک عبا روى مادر

کربلا این عبا شده کفنت

قد خمیده یکى یکى ازخاک

در عبا جمع میکنم بدنت

قاسم نعمتی


تعداد بازديد : 231
جمعه 28 خرداد 1395 ساعت: 11:20
نویسنده:
نظرات(0)
دست و پا کمتر بزن دشمن تماشا مى کند لب گشا، لبخند تو، دفعِ بلاها مى کند کاش مى ماندى کنارم خوش قد و ب�

دست و پا کمتر بزن دشمن تماشا مى کند
لب گشا، لبخند تو، دفعِ بلاها مى کند

کاش مى ماندى کنارم خوش قد و بالاى من
خیمه از وقتى که رفتى فکر فردا مى کند

 

حلقه ى تسبیح من چه زود مى ریزى زمین
تیغ و خنجر پیکرت را ارباً اربا مى کند

دشمن از وقتى که افتادى مرا هُو مى کند
هِى تمسخر مى کند هرکار بابا مى کند

این عبا اندازه ى این تکّه هاى پاره نیست
پیش این لشکر پدر هرچه تقلّا مى کند

آبرودارِ حرم! رفت آبرویم در خطر
عمّه دارد معجر خود را ز سر وا مى کند

جوشنِ تو گرچه مانع بود دیدم نیزه دار
با چه زورى نیزه اش را در گلو جا مى کند

شاعر؟؟؟


تعداد بازديد : 569
چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت: 11:10
نویسنده:
نظرات(0)
یکی از جلوه های خالق منان علی اکبر پیمبر روح دین علامه ی عرفان علی اکبر بود ریحانه زهرا ساقه ی ریحان

یکی از جلوه های خالق منان علی اکبر
پیمبر روح دین علامه ی عرفان علی اکبر
بود ریحانه زهرا ساقه ی ریحان علی اکبر
علی قران ناطق قاری قران علی اکبر
که او اشبح ترین مردم به خیر الناس می باشد
ماذن گفت قد قامت قیامت شد از این قامت
هزاران یوسف مصری بود یک جای در جامت
چکیده صد زولیخا با تکانی از سر جامت
فتاده لرزه بر اندام کوه از ضربه ی قامت
و خاک زیر پایت رتبه اش الماس می باشد
به گردت خلیل روباهان بده شیر ولا جولان
که با هر ضربه ات دیدم سری در اسمان پران
به حق استاد رزم تو عمو عباس می باشد
شب مستی شب غوغای اقای همه هستی
برات کربلا خواهی بزن بر دامنش دستی
جان علی اکبر که با او می کنی مستی
همان کین گونه بر زلفتش دخیل عشق می بستی
حسین بسیار روی اکبرش حساس می باشد

 

حسین رستمی

 

 

کانال تلگرام سایت حرم شاه :

https://telegram.me/harameshah2

 


تعداد بازديد : 249
یکشنبه 25 بهمن 1394 ساعت: 14:39
نویسنده:
نظرات(0)
حتی تصور غم دنیا بدون تو آتش کشید بر جگر ما بدون تو چیزی بگو به خاطر بابای مضطرت جانش رسیده است به لب�

حتی تصور غم دنیا بدون تو
آتش کشید بر جگر ما بدون تو
چیزی بگو به خاطر بابای مضطرت
جانش رسیده است به لبها بدون تو
بالای پیکر تو تمام حسین ریخت
چیزی نمانده است ز بابا بدون تو
اینکه دوباره قامت او راست می شود
افتاده بین شاید و اما بدون تو
وقتی توان حرف زدن در گلویت نیست
ای اُف به هر چه نغمه و آوا بدون تو
از بسکه نیزه روی نیزه به پیلویت خورده است
افتاده یاد پهلوی زهرا بدون تو
با نعل تازه جسم تو را پخش کرده اند
جایی نمانده است به صحرا بدون تو
تو میروی و باد سراسیمه می وزد
در خیمه روی چادر زنها بدون تو
قبل از غروب بود سرش روی نیزه رفت
طاقت نداشت مأذنه ات را بدون تو


مصطفی هاشمی نسب


تعداد بازديد : 305
پنجشنبه 30 مهر 1394 ساعت: 10:25
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 21
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف