اصحاب سیدالشهداء

اصحاب سیدالشهداء

اصحاب سیدالشهداء

اصحاب سیدالشهداء

اصحاب سیدالشهداء
اصحاب سیدالشهداء
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
من کی ام، خاک زیر پای حسین

اصحاب امام حسین(ع)-جناب حبیب بن مظاهر

 

من کی ام، خاک زیر پای حسین

گرد نعلین بچه های حسین

تا شنیدم شبی صدای حسین

آمدم سمت کربلای حسین

من اگرچه نحیفم و پیرم

پای عشق حسین چون شیرم

یابن زهرا حسین، حاصل من

مهرت از کودکی است در دل من

ای که از تو سرشته شد گل من

شده تنهایی تو قاتل من

آمدم تا حبیب تو بشوم

زخم دیدی؟ طبیب تو بشوم

کوفه با مسلم تو بد تا کرد

خون به قلب علی و زهرا کرد

نامه ی مکر را که امضا کرد

فتنه ی جنگ را که برپا کرد

گفتم ای پیر بی شکیب برو

تو حبیبی، ای  حبیب برو

آمدم تا بپات جان بدهم

از غم بچه هات جان بدهم

چند دفعه برات جان بدهم

در همین کربلات جان بدهم

وه، چه خوب است جان نثار شدن

در ره دوست نیزه زار شدن

کاش آقا، سرم جدا بشود

دشنه بین گلوم جا بشود

- تن من- سهم نیزه ها بشود

با سم اسب ها فنا بشود

تو ولی طعمه ی خطر نشوی

پاره پیکر، بدون سر نشوی

ای خدا! بعد رفتن اصحاب

اهل بیت حسین را دریاب

نگرانم برای طفل رباب

می دهد هیچ کس به این ها آب؟!

تا که عباس خیمه بان باشد

حرمت خیمه در امان باشد

 

امیر عظیمی


تعداد بازديد : 209
چهارشنبه 14 مهر 1395 ساعت: 10:51
نویسنده:
نظرات(0)
گفتند مسیر عشق را کامل بست

اصحاب امام حسین(ع)-جناب حر ریاحی

 

گفتند مسیر عشق را کامل بست

خود را وسط دلبر و دل حائل بست

ای عشق ببین چه کرده ای با آن مرد

میخواست که راه را ببندد دل بست

 

ابراهیم کریمی


تعداد بازديد : 207
چهارشنبه 14 مهر 1395 ساعت: 10:49
نویسنده:
نظرات(0)
ای شاه این غلام که همرنگ موی توست

اصحاب امام حسین(ع(-جناب جون

 

ای شاه این غلام که همرنگ موی توست

عمری دراز شد که هوادار روی توست

رسواتر از سراب شوم، گر برانی ام

زیرا که آبروی من ، از آبروی توست

رویم سیه که هست، تو روزم سیه مخواه

مشکن دل مرا که در آن آرزوی توست

اشک سپید من شده تنها گواه من

کاین روسیاه عاشق روی نکوی توست

چون نافه بر سیاهی رویم نظر مکن

در قطره قطره خون دلم عطر و بوی توست

 

مرتضی جام آبادی


تعداد بازديد : 249
چهارشنبه 14 مهر 1395 ساعت: 10:48
نویسنده:
نظرات(0)
نه هر که نسب داشت حسینی شده است

اصحاب امام حسین(ع)-جناب حر ریاحی

 

نه هر که نسب داشت حسینی شده است

یا ذکر به لب داشت حسینی شده است

تاریخ نشان داده فراوان؛چون حر

هر کس که ادب داشت حسینی شده است

 

ابراهیم کریمی


تعداد بازديد : 203
چهارشنبه 14 مهر 1395 ساعت: 10:48
نویسنده:
نظرات(0)
این نامه‌ای که از تو به دستم رسیده است

اصحاب امام حسین(ع)-زبان حال جناب حبیب بن مظاهر

 

این نامه‌ای که از تو به دستم رسیده است

آتش به بند بند وجودم کشیده است

پرسید همسرم چه شده منقلب شدی؟

آقا مگر چه گفته که رنگت پریده است

در نامه ات چه آه بلندی کشیده‌ای

تیرِ «مِن الغریب» امانم بریده است

من که نمرده‌ام دم از این بی کسی مزن

این تیغ گرچه کهنه ولی آبدیده است

گر شد قدم کمان نه برای کهولت است

آقا به احترام تو پشتم خمیده است

میخواست جز تو وا نشود دیده اش به غیر

این پیر اگر که ابروی خود را نچیده است

ای مسلم ابن عوسجه! فکر حنا مباش

مولا نوشته بار حنایم رسیده است

 

میلاد حسنی


تعداد بازديد : 253
چهارشنبه 14 مهر 1395 ساعت: 10:47
نویسنده:
نظرات(0)
رو سیاهی که می رسد اینجا، عاقبت روسپید خواهد شد

اصحاب امام حسین(ع)-جناب جون و حر ریاحی

 

رو سیاهی که می رسد اینجا، عاقبت روسپید خواهد شد

سیب می بوید و کنار حسین، در نهایت شهید خواهد شد

هرکه گندم نداشت خوشه ی او، هر که خالی ترست توشه ی او

خرمنش می شود پر از برکت، کوله اش پر امید خواهد شد

انس با همنشین اثر دارد، باید از شیشه عطر بردارد

آن گلی که کنار گل باشد، مست بویى جدید خواهد شد

معجزه کار کوچکی اینجاست، از همه نوع آن یکی اینجاست

ظاهر آلوده ای به دست حسین، یوسف زر خرید خواهد شد

هرکه چشمش به چشم او افتاد، دل به دام ولایت او داد

صبح خیمه، شقی اگر بوده، ظهر میدان،سعید خواهد شد

جون و حرّاند هر دو جانبازش، این یکی بنده آن دگر آزاد

این یکیشان صدوق خواهد رفت، آن یکیشان مفید خواهد شد

 

مجید لشکری


تعداد بازديد : 203
چهارشنبه 14 مهر 1395 ساعت: 10:47
نویسنده:
نظرات(0)
در عشق بازی از طفولیت نجیب است

اصحاب امام حسین(ع)-جناب حبیب بن مظاهر

 

در عشق بازی از طفولیت نجیب است

یار غریبی های مولای غریب است

یک بار هم در کودکی جان داده بهرش

او زنده با انفاس یار و بوی سیب است

این پیر میدان دار مستان در حقیقت

بیمار عشق است و حسین او را طبیب است

او مزۀ مردن برایش را چشیده

حالا چنین بر کنج میدان بی شکیب است

موی سفیدش تشنۀ خون است آری

او دومین تصویر از شیب الخضیب است

پیر است اما شیر، پیرش هم شجاع است

این عاشق دلداه عنوانش حبیب است

در کوی رندان پیش افتاده است در عشق

در سر هوای یاری خدالتریب است

از بین زوار حریم شاه او هم

از این شکوه عشق بازی با نصیب است

 

محمد رضا علی پور


تعداد بازديد : 313
چهارشنبه 14 مهر 1395 ساعت: 10:46
نویسنده:
نظرات(1)
چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد

اصحاب امام حسین(ع)-جناب حبیب ابن مظاهر

 

چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد

خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد

سر پیری عجب شوری است در چشمانت ای مومن!

جوان بودن به ظاهر نیست، باید دل جوان باشد

چنان آتش شدی، گفتند دود از کنده بر خیزد

همان دودی که باید خار چشم کوفیان باشد

چکید از دیده ی تر اشک شوقت، تیغ آوردی

کشیدی تیغ بی تردید تا خط و نشان باشد

کمر خم کرده بودی فکر می کردند از پیری است

چنان تیری شدی، جَستی، که پنداری کمان باشد

تو آن کوه کهنسالی که می گفتند خاموش است

دهان وا کردی و دریافتند آتشفشان باشد

تو آن مردی که «قوت لا یموتش» عشق شد، آری

نمک گیر است از این سفره هر کس، جاودان باشد

به فیض دوستی نائل شدن چندان هم آسان نیست

"حبیب" است آن که پای دوستی تا پای جان باشد

 

علی فردوسی


تعداد بازديد : 239
چهارشنبه 14 مهر 1395 ساعت: 10:46
نویسنده:
نظرات(0)
ای گشته پیر مکتب ایثار ما، حبیب

اصحاب امام حسین(ع)-جناب حبیب بن مظاهر

 

ای گشته پیر مکتب ایثار ما، حبیب

در یک جهان غم آمده، غمخوار ما، حبیب

زینب دعات کرده، رسانده تو را سلام

زیرا شدی به غربت ما یار ما حبیب

با روی سرخ و موی سفید، این شبِ سیاه

روی تو گشته شمع شب تار ما حبیب

نه روز پیریَت، که ز دوران کودکی

بودی همیشه طالب دیدار ما حبیب

بازار ظلم و کفر، رواج است مرحبا

با، زاری، آمدی تو به بازار ما حبیب

پیری و لیک شیر حسینی، چه می‌شود

باشی در این دیار، علمدار ما، حبیب؟

از لحظۀ وفات رسول خدا، مدام

بوده زمانه، در پی آزار ما حبیب

پرسی اگر ز حال دل ما عیان بُوَد

از کام خشک و دیدۀ خونبار ما حبیب

در اجر تو بهشت چه قابل، بهشت تو

باشد به زیر سایۀ دیوار ما، حبیب

"میثم" از این سروده برای حبیب ما

اجرش وصال میثم تمّار ما، حبیب

 

غلامرضا سازگار


تعداد بازديد : 179
چهارشنبه 14 مهر 1395 ساعت: 10:45
نویسنده:
نظرات(0)
تقدیم به حبیب ابن مظاهر چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد خصوصاً پای فرزند علی هم در میان ب

تقدیم به حبیب ابن مظاهر 

 

چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد

خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد

 

سر پیری عجب شوری است در چشمانت ای مومن!

جوان بودن به ظاهر نیست، باید دل جوان باشد

 

چنان آتش شدی، گفتند دود از کنده بر خیزد

همان دودی که باید خار چشم کوفیان باشد

 

چکید از دیده ی تر اشک شوقت، تیغ آوردی

کشیدی تیغ بی تردید تا خط و نشان باشد

 

کمر خم کرده بودی فکر می کردند از پیری است

چنان تیری شدی، جَستی، که پنداری کمان باشد

 

تو آن کوه کهنسالی که می گفتند خاموش است

دهان وا کردی و دریافتند آتشفشان باشد

 

تو آن مردی که «قوت لا یموتش» عشق شد، آری

نمک گیر است از این سفره هر کس، جاودان باشد

 

به فیض دوستی نائل شدن چندان هم آسان نیست

«حبیب» است آن که پای دوستی تا پای جان باشد

 

علی فردوسی


تعداد بازديد : 221
یکشنبه 26 مهر 1394 ساعت: 9:55
نویسنده:
نظرات(0)
در عشق بازی از طفولیت نجیب است یار غریبی های مولای غریب است یک بار هم در کودکی جان داده بهرش او زنده با انفاس یار و بوی سیب است این پیر میدان

در عشق بازی از طفولیت نجیب است

یار غریبی های مولای غریب است

یک بار هم در کودکی جان داده بهرش

او زنده با انفاس یار و بوی سیب است

این پیر میدان دار مستان در حقیقت

بیمارعشق است و حسین اورا طبیب است

او مزه مردن برایش را چشیده

حالا چنین بر کنج میدان بی شکیب است

موی سفیدش تشنه خون است آری

او دومین تصویر از شیب الخضیب است

پیراست اما شیر، پیرش هم شجاع است

این عاشق دلداه عنوانش حبیب است

در کوی رندان پیش افتاده است در عشق

در سر هوای یاری خدالتریب است

خونین شدن در مسلخ دلدار عشق است

بی جامه بودن حسن یک جسم سلیب است

از بین زوار حریم شاه او هم

از این شکوه عشق بازی با نصیب است

شاعر: محمد علي رضاپور


تعداد بازديد : 235
سه شنبه 29 مهر 1393 ساعت: 12:52
نویسنده:
نظرات(0)
اصحاب امام حسین(ع)-جناب حبیب بن مظاهر حبیبـم مـن حبیبـم مـن حبیب آل طاهایم محبت سیل خون گردید و جاری شد به سیمایم نه تنها لاله‌گون کردم ز خو

اصحاب امام حسین(ع)-جناب حبیب بن مظاهر

 

حبیبـم مـن حبیبـم مـن حبیب آل طاهایم

محبت سیل خون گردید و جاری شد به سیمایم

نه تنها لاله‌گون کردم ز خون خود محاسن را

کمر بستم که از خون شست‌وشو گردد سراپایم

حبیبم من حبیبم من که از محبوب خـود باشد

هـزاران زخـم تیـر و نیـزه و خنجـر تمنـایم

حبیبم من حبیبم من به شوق مرگ می‌خندم

که می‌غلتم به خون خـویش، پیش چشم مولایم

حبیبم من حبیبم من که دیشب دختر زهرا

دعایـم کـرده تـا صـورت ز خون سر بیارایم

حبیبم من حبیبم من که چون پروانۀ عاشق

نباشـد لحظــه‌ای از آتـش سوزنـده پروایـم

حبیبم من حبیبم من غلام یـوسف زهرا

کـه آقایی بـه خلـق عالـمی بخشیـده آقایـم

حبیبم من کـه مولایـم برایـم نامـه بنـوشته

که جان و سر بگیرم بر کف و بر یاری‌اش آیم

حبیبم من حبیبم من که گیرم دست «میثم» را

به این اشعار جان‌سوزش شفیعش نزد زهرایم

 

غلامرضا سازگار

 


تعداد بازديد : 627
یکشنبه 27 مهر 1393 ساعت: 6:05
نویسنده:
نظرات(54)
اصحاب امام حسین(ع)-جناب حبیب بن مظاهر-نامۀ محبوب این شنیدم چون به دشت کربلا خیمـه زد سـرحلقـۀ اهـل ولا بــر حبیب‌بن‌مظاهـر نامـه داد نامـ

اصحاب امام حسین(ع)-جناب حبیب بن مظاهر-نامۀ محبوب

 

این شنیدم چون به دشت کربلا

خیمـه زد سـرحلقـۀ اهـل ولا

بــر حبیب‌بن‌مظاهـر نامـه داد

نامـه نه! یـک کوه آتش از نهاد

نامه‌ای بنـوشت بـا متن عجیب

یا حبیبی! من غریبم من غریب

ای ز دوران جـوانـی یــار مــا

همچنان عبـاس ما غمخـوار ما

تو حبیبـی لیـک محبوب منی

طالـب حقـی و مطلـوب منـی

شهد تو از دست ما جام بلاست

وعدۀ ما بـا تو دشت کربـلاست

تا کنی رخسار خود از خون خضاب

رو بـه دشت کربلا کن با شتاب

کرد قاصد روی در شهر حبیب

نامــه را آورد از بهــر حبیـب

همسرش گفتا حبیب! این نامه چیست؟

گفت پیغـام حسین‌بن‌علـی‌ست

نـامـه داده از زمیــن کـــربلا

کای وجـودت عـاشق تیـر بـلا!

یا حبیبـی یا حبیبـی یا حبیب

من غریبم من غریبم من غریب

آن زن زهـرایــی نیکـوخصـال

کرد از آن پیر عاشق این سؤال

کای حبیبِ عتـرت خیـرالبشر!

کی کنی بر بذل جان، عزم سفر؟

او که بـودی بـا امـامش ارتباط

کـرد نـزد همسر خـود احتیاط

گفت بـودم در جوانـی شیرمرد

حال می‌آید چـه کار از پیرمرد؟

گرچـه مـرد تیغ و مرد جوشنم

نیسـت نیـروی جوانـی در تنـم

زن چو این پاسخ ز یار خود شنید

دست برد و مقنعه از سر کشید

بـر سر آن شیـردل پرتـاب کرد

یـار خود را از خجـالت آب کرد

گفت بنشین در سرای خود چو زن

پیش من دیگر دم از مردی نزن

یوسف زهراست در صحرا غریب

شرم از زهرا نـداری ای حبیب؟

ریخت اشک از دیدۀ آن پیرمرد

گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد

گفت ای زن بعد من گیری عزا

سر نهی بر خاک، بی آب و غذا

زن بگفتـا از چـه داری واهمـه؟

جان مـن قربـان آل فاطمـه

چون حبیب از یار، این پاسخ شنفت

اشک شوقش ریخت بر رخسار و گفت:

کـای کنیــز آل ختــم‌المرسلین!

آفریـن بــر تــو زنِ مــردآفـرین

مــن از اول کربـــلایـی بــوده‌ام

بــا نثــار جـان ولایــی بــوده‌ام

بیـم از آنـم بـود ای نیکـوخصـال

کـه تـو نگـذاری روم سـوی قتال

همسرم! آسـوده خاطـر باش، من

از ولادت بــر تنـم کــردم کفـن

من بـه شـوق جان‌فشانی راهی‌ام

هـرچــه آیـد پـیش، ثاراللّهـی‌ا‌م

می‌روم در کوی جانـان بـا شتاب

تا محاسن را کنم از خون خضاب

سینـۀ مـن از ولادت منجلی‌ست

خون من وقف حسین‌بن‌علـی‌ست

مـی‌روم تــا در حضـور رهبـرم

با لب عطشان جـدا گردد سـرم

عــاقبت آن عــاشق دلبــاخته

جان خود را وقف جانان ساخته

بـود از بـس تشنــۀ جــام بـلا

گشت خونش وقـف خاک کربلا

پیکرش شد دفن در خاک حسین

در کنار جسم صد چاک حسین

وقف جانان شد سر و جان حبیب

جان «میثم» بـاد قربـان حبیب

 

 

غلامرضا سازگار

 


تعداد بازديد : 245
یکشنبه 27 مهر 1393 ساعت: 6:05
نویسنده:
نظرات(0)
اصحاب امام حسین(ع)-جناب حبیب بن مظاهر دست در دستِ باد می ریزد به روی شانه گیسوان سپید موج در موج می تراود نور از دو چشمش ، دو چشمه ی خورشید

اصحاب امام حسین(ع)-جناب حبیب بن مظاهر

 

دست در دستِ باد می ریزد

به روی شانه گیسوان سپید

موج در موج می تراود نور

از دو چشمش ، دو چشمه ی خورشید

 

همدم روزگار دلتنگی

آشنای قدیمی مولا

دل او از ازل گره خورده

به سر زلف سید الشهدا

 

ساحل چشمهای بارانیست

با نگاهی صمیمی و مأنوس

مثل عباس کاشف الکرب است

چشمهایش شبیه اقیانوس

 

وسعت دشت نینوا آن شب

گرمِ نجوای عاشقانه ی او

پیر روشن دل سپاه حسین

بیرق کربلا به شانه ی او

 

موعد جان فشاندنی شیرین

تشنه ی كوثر شهادت بود

می خروشید و دشت حیران از

آن همه شوکت و شهامت بود

 

سنگها گرم سجده ای خونین

بین محراب سرخ ابرویش

زخم تیر و جراحت شمشیر

لاله لاله دمیده بر رویش

 

نیزه ای تشنه و سراسیمه

سر دوانده در عمق پهلویش

پنجه ی شوم قاتلی می رفت

تا سپیدی صبح گیسویش

 

 

لحظه ای بعد ناگهان دیدند

پیش چشمانِ سرخِ عاشورا

دست در دست کوفیان می گشت

سر خونین سید القُرّا

 

مُحرم حج کربلا آن روز

تا که کامل کند طوافش را

با سرش هفت مرتبه چرخید

قبله اش ، کعبه اش ، مطافش را

 

از لب تشنه ی امام غریب

داشت أمن یجیب می بارید

می شکست و از عمق چشمانش

آه ! « أین الحبیب » می بارید

 

یوسف رحیمی

 


تعداد بازديد : 333
یکشنبه 27 مهر 1393 ساعت: 6:04
نویسنده:
نظرات(0)
اصحاب امام حسین(ع)-جناب حبیب بن مظاهر گر چه پیرم عاشقت هستم حسین من ز جامِ عشقِ تو مستم حسین در ركابت جانفشانی می كنم وقتِ پیری هم جوانی می ك

اصحاب امام حسین(ع)-جناب حبیب بن مظاهر

 

گر چه پیرم عاشقت هستم حسین

من ز جامِ عشقِ تو مستم حسین

در ركابت جانفشانی می كنم

وقتِ پیری هم جوانی می كنم

همچو قلب تو غریبم یا حسین

عاشقت هستم حبیبم یا حسین

عشق خود در دل پدید آورده ام

نزد تو موی سپید آورده ام

دم به دم زینب سلامم می دهد

شهد عشقت را به كامم می دهد

آمدم تا من شوم مهمان تو

تا شود جان و تنم قربان تو

یا حسین ای حضرت عشقِ حبیب

بر جمیع غصه هایم شو طبیب

یا حسین پیرم ولی هستم دلیر

از ازل بودم به چشمانت اسیر

یا حسین ذكرِ لبم نام تو است

آهوی  وحشیِ دل رامِ تو است

یا حسین اكنون تو فرمانم بده

یا حبیبی اذن میدانم بده

یا حسین گویم بدون واهمه

می روم اكنون به نزدِ فاطمه

یا حسین میرِ شهامت گشته ام

تشنه ی وقتِ شهادت گشته ام

یا حسین بن علی روحی فداك

من حبیبم سینه چاكِ سینه چاك

با نگاهت قهرمانم كرده ای

پیر بودم تو جوانم كرده ای

 

حسن لطفی

 


تعداد بازديد : 268
یکشنبه 27 مهر 1393 ساعت: 6:03
نویسنده:
نظرات(0)
اسدی، حبیب عترت! گل باغ آشنایی! چه سعادتی از این به، که شدی تو نینوایی تو حبیب پاکبازی، تو هماره سرفرازی به ولایت حسینی، به محبت خدایی تو اسیر

اسدی، حبیب عترت! گل باغ آشنایی!
چه سعادتی از این به، که شدی تو نینوایی
تو حبیب پاکبازی، تو هماره سرفرازی
به ولایت حسینی، به محبت خدایی
تو اسیر زلف یاری، همه عمر بی قراری
تو شدی ز نوجوانی، به هوای ما هوایی
که در این سیاهی شب، ببرد خبر به زینب
که حبیب، پیر کوفه، شده پیر کربلایی
زکرامت سرشتت، همه بوده سرنوشتت
که به پای عشق جانان، سر و جان کنی فدایی
به خدا قسم حبیبی، که تو یاور غریبی
چه خوش است با غریبان، شب غربت آشنایی
چو مرا غریب دیدند، همگان زمن بریدند
منم ودیار غربت، منم و غم جدایی
شده چشم هاجرانم همه چشمه های زمزم
به جز العطش ندارد لب خشکشان صدایی
شده قسمتت سعادت، زهی از چنین عبادت
که کند عذار سرخت، زحسین دلربایی
زمحبت تو میثم، به عنایتت زند دم
شب و روز، فکر و ذکرش شده منقبت سرایی

غلامرضاسازگار


تعداد بازديد : 389
شنبه 04 آبان 1392 ساعت: 10:04
نویسنده:
نظرات(0)
من حبیب پسر فاطمه ام، یار حسینم بنده ام بنده ولی بنده ی دربار حسینم درس آزادگیم داده از آغاز، معلّم که رها گشته ام از خویش و گرفتار حسینم دل بر

من حبیب پسر فاطمه ام، یار حسینم
بنده ام بنده ولی بنده ی دربار حسینم
درس آزادگیم داده از آغاز، معلّم
که رها گشته ام از خویش و گرفتار حسینم
دل بریدم زهمه عالم و او برد دلم را
دیده بستم زهمه، عاشق دیدار حسینم
سر و جان طرفه کلافی است به بازار محبت
که به این هدیه ی ناچیز خریدار حسینم
شرر تشنگی و تابش خورشید، حلالم
که جگر سوخته ی اشک علمدار حسینم
این تن خسته و این فرق سر، این صورت خونین
همه وقف قدم یار که من یار حسینم
به ولای علی و مالک و عمار رشیدش
من در این دشت بلا، میثم تمارِ حسینم
آب دریا چه کند با جگر سوخته ی من
که پر از سوز دل و آه شرربار حسینم
تاجر عشقم و کالای محبت همه هستم
سر به کف دارم و آشفته ی بازار حسینم
میثم این گفته ی آن پیر حسینی است که گوید
که حبیبم من و سرباز فداکار حسینم

غلامرضاسازگار


تعداد بازديد : 315
شنبه 04 آبان 1392 ساعت: 10:04
نویسنده:
نظرات(0)
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف