حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - 193

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - 193

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - 193

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - 193

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - 193
حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - 193
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
امیرالمونین(ع)-بستر شهادت رستگاریِ خودم را زِ سحر میبینم رویِ فرقم به خدا خونِ جگر میبینم گرچه از

امیرالمونین(ع)-بستر شهادت

 

رستگاریِ خودم را زِ سحر میبینم

رویِ فرقم به خدا خونِ جگر میبینم

گرچه از زخم، سرم تا نوکِ پا میسوزد

خویش را در وسطِ شعله در میبینم

خانه ام سوخت، گُلم سوخت، دلم سوخت،فقط

سالها هست که خاکستر و پَر میبینم

همه سرمایهٔ من فاطمه ام بود که رفت

بعدِ او خسته شدم بس که ضرر میبینم

زینبم گفت بمانم ، وَ بمانم چه کنم

من که جامانده خودم را ز سفر میبینم

دخترم گریه نکن دور نمائی داری

من تورا پشتِ سرِ نیزه و سر میبینم

 

 
مهدي قرباني

 


تعداد بازديد : 89
سه شنبه 16 تیر 1394 ساعت: 10:01
نویسنده:
نظرات(0)
امیرالمونین(ع)-بستر شهادت عُمرم به سر رسیده ببینى چه میكُنى رنگ از رُخم پریده ببینى چه میكُنى خون

امیرالمونین(ع)-بستر شهادت

 

عُمرم به سر رسیده ببینى چه میكُنى

رنگ از رُخم پریده ببینى چه میكُنى

خون ریزد از شكاف سَرم، خونجگرشدى

جسمى بخون طپیده ببینى چه میكُنى

فرقِ مرا توطاقتِ دیدن نداشتى

هِجده سرِ بُریده ببینى چه میكُنى

اینجا همه به گریه ى تو گریه میكنند

در اُوجِ گریه خنده ببینى چه میكُنى

من پیكرم به غیرِ سَرَم لطمه اى ندید

جسمى بخاك، دریده ببینى چه میكُنى

یك ضَربه زدبه فَرقِ سَرَم راحتم نمود

 تو قَتل صبرندیده، ببینى چه میكُنى

تو یكسره به چشمِ پدر بوسه میزنى

 تیرى درونِ دیده ببینى چه میكُنى

هِنگام آمدن زِشَریعه حسین را

 با قامتى خمیده ببینى چه میكُنى

طفلانِ دربِدَر به بیابانِ كربلا

چون آهوىِ رَمیده ببینى چه میكُنى

نَشنیده نامِ قاتلم، از هوش میروى

خنجر به حنجرى رسیده ببینى چه میكُنى

 

 
سعيد خرازي

 


تعداد بازديد : 211
سه شنبه 16 تیر 1394 ساعت: 9:59
نویسنده:
نظرات(0)
به یک نفس دل من را به لطف احیا کن به یک نظر در رحمت به روی من وا کن برای اینکه ببینم اسیر عشق توام بی�

به یک نفس دل من را به لطف احیا کن

به یک نظر در رحمت به روی من وا کن

برای اینکه ببینم اسیر عشق توام

بیا و دست کم این دیده را چو در یا کن

برای جامه دریدن رمق نمانده به دست

جنون و مستی و رسواییم تماشا کن

ز پشت شیشه ی مواج اشک من یک دم

ز ماه رخ شبهی بر دلم هویدا کن

مراسم شب احیای توست رشک فلک

مرا به غمزه بکش با تبسم احیا کن

شب است و قدر شب قدر را تو می دانی

به قدر من منگر قدر خویش اعطا کن

خدا کند که بمیرم نبینم اشک تو را

بیا و غصه خود شرح با دل ما کن

شنیده ام که تو راهی کوفه ای امشب

مرا ز پی ببر و داغدار مولا کن

 

دکترعلی قویدل


تعداد بازديد : 293
دوشنبه 15 تیر 1394 ساعت: 10:41
نویسنده:
نظرات(0)
زمانه بی تو به سر شد نیامدی مولا زمین هجوم خطر شد نیامدی مولا چه جمعه ها که نگاهم به در گره می خورد �

زمانه بی تو به سر شد نیامدی مولا

زمین هجوم خطر شد نیامدی مولا

چه جمعه ها که نگاهم به در گره می خورد

و دیده خشک به در شد نیامدی مولا

چه هفته ها که به امّید جمعه ی موعود

گذشت و هفته به سر شد نیامدی مولا

چه ماه ها که به شوقت هلال تازه دمید

هلال ، قرص غم شد نیامدی مولا

چه فصل ها که زمستانی و خزان زده ماند

بهار ، بی تو گذر شد نیامدی مولا

همیشه نذر دلم بود همسفر باشیم

کنون که وقت سفر شد نیامدی مولا

 

فهیمه داوری


تعداد بازديد : 121
دوشنبه 15 تیر 1394 ساعت: 10:40
نویسنده:
نظرات(0)
رمست از ان شراب تاکم بکنید ناپاک منم ز باده پاکم بکنید گر رفتم از این جهان فانی یاران با نام علی به

سرمست از آن شراب تاکم بکنید

ناپاک منم ز باده پاکم بکنید

گر رفتم از این جهان فانی یاران

با نام علی به زیر خاکم بکنید

 

حمید کریمی


تعداد بازديد : 83
دوشنبه 15 تیر 1394 ساعت: 10:38
نویسنده:
نظرات(0)
اهل بیت(علیهم السلام)-چراغ هدایت محبت اهل عرفان کرد ما را بنازم عشق انسان کرد ما را میان حق و باطل �

اهل بیت(علیهم السلام)-چراغ هدایت

 

محبت اهل عرفان کرد ما را

بنازم عشق انسان کرد ما را

میان حق و باطل مانده بودیم

حسین آمد مسلمان کرد ما را

شعار آموخت ذکر آموخت دم داد

گدا بودیم سلطان کرد ما را

کمیل و ندبه و بوحمزه خواندیم

دعا سرباز قرآن کرد ما را

مسیرکربلارا تا نشان داد

مقیم شهرجانان کرد ما را

شنیدم کافری تواب میگفت

ابوالفضل اهل ایمان کرد ما را

بنازم شیر پاک مادران را

هوادار شهیدان کرد ما را

تشکر میکنیم از حضرت حق

که همشهری سلمان کرد ما را

بسوزد قلب وهابی گرایان

که جانان اهل ایران کرد ما را

علی داریم دیگرغم نداریم

ولایت پاکدامان کرد ما را

نخواهد رفت ایران زیر ذلت

شرف شمشیر بران کرد ما را

امان نامه زنامحرم نگیریم

خمینی شیر غران کرد ما را

همه در انتظار آفتابیم

فراق یار گریان کرد ما را

 

ولی الله کلامی زنجانی

 


تعداد بازديد : 91
دوشنبه 15 تیر 1394 ساعت: 10:24
نویسنده:
نظرات(0)
اشعار مناجات با خدا – اشعار ماه مبارک رمضان لطف بی حد کریمان قابل توضیح نیست رِغبَت آنان به مهما�

اشعار مناجات با خدا – اشعار ماه مبارک رمضان

 

لطف بی حد کریمان قابل توضیح نیست

رِغبَت آنان به مهمان قابل توضیح نیست

 

با لباس مندرس در میهمانی خدا

هم نشینی پیش سلطان قابل توضیح نیست

 

وقتی از هر قطره‌ی دریا ندامت می‌چکد

گریه‌ی عبد پشیمان قابل توضیح نیست

 

با هزاران توبه و لطف خدای مهربان

کج روی در عهد و پیمان قابل توضیح نیست

 

معصیت هایی که کردم را تو میدانی و من

گفتنش براین و بر آن قابل توضیح نیست

 

سینه‌ی غرق گناهم از دعا سودی نبرد

رویش گل در بیابان قابل توضیح نیست

 

من ضمانت نامه از مشهد برایت آورم

لطف آقای خراسان قابل توضیح نیست

 

اینکه خاکم شد نجف برهیچ کس مربوط نیست

پاکی سگ در نمکدان قابل توضیح نیست

 

صبح، قرآن خواندم ودر فکر این رفتم که وای

کربلا، سرنیزه، قرآن قابل توضیح نیست

 

هرکه با هرچه به دستش داشت او را زجر داد

قتل صبر صید بی جان قابل توضیح نیست

 

بانویی که بود عنان مرکبش دست حسین

رفتنش با نیزه داران قابل توضیح نیست

 

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب سیزدهم رمضان 94

 


تعداد بازديد : 311
دوشنبه 15 تیر 1394 ساعت: 10:21
نویسنده:
نظرات(1)
هوای دلم رو گرفته غبار رسیده به لب جون تب دار من نمک ریخته روی زخم من و شده لقمه ی وقت افطار من ** شد

هوای دلم رو گرفته غبار

رسیده به لب جون تب دار من

نمک ریخته روی زخم من و

شده لقمه ی وقت افطار من

**

شدم عازم مسجد کوفه و

درِ خونه افتاد به پای منو

دلم تا مدینه یهو پر کشید

گرفت خون جلوی چشای منو

**

همش دردمو تو خودم میخورم

که چاهم نمیفهمه این ناله رو

هنوز گریه هام نذر داغ توئه

چیکارش کنم زخم سی ساله رو

**

اگرچه گذشته ولی بد گذشت

که حالا هنوز از تو شرمندمو

از اون وقت سی ساله که میگذره

ندیده کسی دیگه لبخندمو

**

...تو رو میگرفتی ازم فاطمه

من از روی نیلی خبر داشتم

شبا توی تنهایی و غربتم

چقدر حرف با میخ در داشتم


تعداد بازديد : 101
دوشنبه 15 تیر 1394 ساعت: 10:20
نویسنده:
نظرات(1)
ذکر یاحیدر به جانم نور ایمان ریخته یا علی گفتم که دیدم قلب قرآن ریخته می برد از ناودان کعبه ام دل �

ذکر یاحیدر به جانم نور ایمان ریخته

یا علی گفتم که دیدم قلب قرآن ریخته

 

می برد از ناودان کعبه ام دل بیشتر

آب باران نجف که زیر ایوان ریخته

 

مانده ام با لافتی الا علی جبریل را

از دهان منکرانت چند دندان ریخته

 

تو تعارف کرده ای از خرمای نخلستان خود

بعد دیدم فاطمه در سفره ام نان ریخته

 

مزه‌ی چای نجف بی خود نمی‌چسبد به دل

فاطمه با دست خود باده به این جان ریخته

 

در قیام و در قنوت و در سلام هر شبش

از لب زهرا فقط ذکر علی جان ریخته

 

نخل‌ها و چاه‌ها  ارزانی اهل عراق

اشک هایش را ؛ خدا در آب ایران ریخته

 

از نجف تا کربلا از کربلا تا کاظمن

نقشه‌ی راه مرا شاه خراسان ریخته

 

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب هفدهم رمضان 94


تعداد بازديد : 129
دوشنبه 15 تیر 1394 ساعت: 10:19
نویسنده:
نظرات(0)
عمري گذشت و کوچه کوچه دربدر بودم آواره‌اي از بادها آواره‌تر بودم يک عمر مثل يک غريبه زندگي ک�

 

عمري گذشت و کوچه کوچه دربدر بودم

آواره‌اي از بادها آواره‌تر بودم

 

يک عمر مثل يک غريبه زندگي کردم

از بس‌که از حال دل خود بي‌خبر بودم

 

هر شب من و دلواپسي، هر شب من و حسرت

تا صبح در تنهايي خود غوطه‌ور بودم

 

دل بستم اين دلبستگي بيچاره‌ام کرده

اي کاش در دنيا فقط يک رهگذر بودم

 

از دست دنيا اين همه بازي نمي‌خوردم

آري! اگر در فکر دنياي دگر بودم

 

ناگاه وقت رفتن است و آه دلتنگم

اي کاش گاهي هم به ياد اين سفر بودم

 

چشم انتظاري ماند و من، تا آخر اين راه

يک عمر از حال عزيزم بي‌خبر بودم...

 

یوسف رحیمی

 


تعداد بازديد : 71
دوشنبه 15 تیر 1394 ساعت: 10:18
نویسنده:
نظرات(0)
حسین رحیمیان ای ولی نعمت من، دلبر و دلدار علی می زند هر نفسم نام تو را جار علی هیچ کس جز تو مرا نیست خ

 

ای ولی نعمت من، دلبر و دلدار علی
می زند هر نفسم نام تو را جار علی
هیچ کس جز تو مرا نیست خریدار علی
کمکم کن بشوم میثم تمار علی
آمدم کار مرا باز تو راه اندازی
وقت آن است به این بنده نگاه اندازی

از تو یک عمر فقط لطف و محبت دیدم
یا علی گفتم و یک عالمه رحمت دیدم
دم به دم بر سر این سفره عنایت دیدم
از غلامان تو آن قدر کرامت دیدم
معجزه می کند آنکه به تو وابسته شود
به محب تو محال است دری بسته شود

وای از غصه جانسوز جدایی نجف
نرود از دل من میل گدایی نجف
منم آقا همه ایام هوایی نجف
مردم از دوری ایوان ِطلایی نجف
کاش من صحن تو را با مژه جارو بکشم
سحری در حرمت از ته دل هو بکشم

آمدم سوی تو ای شاه به قصد یاری
اشک چشمم شده از بی کسی تو جاری
ای که بوده روی دوش تو غم بسیاری
کمرت تا شده بود از غم بی عمّاری
چون تو مظلوم در این ارض و سما نیست علی
حق تو این همه غربت به خدا نیست علی

از چه بستند ید بت شکنت را ای وای
دیده ای سوختن یاسمنت را ای وای
پیر کردند تو را و حسنت را ای وای
شرم از فاطمه لرزاند تنت را ای وای
بین دیوار و دری زندگی ات ریخت بهم
زخم شد بال و پری زندگی ات ریخت بهم

آسمان ها همه از داغ تو گریان آقا
کوفه آورد به روی لب تو جان آقا
گفت کافر به شما بنده شیطان آقا
وای من کشت تو را حافظ قرآن آقا
عرش لرزید به خود تا که شکستند سرت
شد همین ضربه ولی مرهم زخم جگرت

رفتی و زینب و کلثوم تو دلگیر شدند
حسنین تو علی زخمی تقدیر شدند
«آن یتیمان که سر سفره تو پیر شدند
لب گودال رسیدند، همه سیر شدند»
کوفه این بار غلام طمع گندم شد
زیر نیزه تن زخمی حسینت گم شد

 

حسین رحیمیان

 


تعداد بازديد : 79
دوشنبه 15 تیر 1394 ساعت: 10:17
نویسنده:
نظرات(0)
حسین رحیمیان وقت خوش دعا شده، دست مرا بگیر درهای خیر وا شده دست مرا بگیر کرده جواب، هر کس و ناکس مرا

 

وقت خوش دعا شده، دست مرا بگیر
درهای خیر وا شده دست مرا بگیر

کرده جواب، هر کس و ناکس مرا خدا
این درد بی دوا شده، دست مرا بگیر

این التماس هام به جایی نمی رسد
بی رنگ این حنا شده، دست مرا بگیر

مثل قدیم از تو خجالت نمی کشم
این بنده بی حیا شده، دست مرا بگیر

قربانی گناه شد اخلاص سابقم
قلبم پر از ریا شده، دست مرا بگیر

بی آبرویی ام علنی شد، نشانه اش
دوری کربلا شده، دست مرا بگیر

جان همان که با لب تشنه دم غروب
سر از تنش جدا شده، دست مرا بگیر

 

حسین رحیمیان

 


تعداد بازديد : 98
دوشنبه 15 تیر 1394 ساعت: 10:16
نویسنده:
نظرات(0)
باز کن چشم ترت را که تنم میلرزدحرف رفتن نزنی که بدنم میلرزدلب اگر باز کنم من، سخنم میلرزدرحم کن، پای

 

باز کن چشم ترت را که تنم میلرزد
حرف رفتن نزنی که بدنم میلرزد
لب اگر باز کنم من، سخنم میلرزد
رحم کن، پای تو دارد حسنم میلرزد
نکند فکر رهایی به سرت افتاده
نکند شوق پریدن به پرت افتاده

همسرت نیست اگر، دختر تو مانده پدر
مثل پروانه به دور سر تو مانده، پدر
حسرت دست نوازشگر تو مانده پدر
بر دلم، داغ شب آخر تو مانده پدر
خواندم از چشم تو که میل به مادر کردی
هوس خوردن یک جام ز کوثر کردی

اندک اندک غم پرواز تو باور کردم
یک دل سیر نگاهت دم آخر کردم
گریه بر زردیِ روی تو و بستر کردم
یاد آن میخ در و کوچه و مادر کردم
عمق زخم سر تو آمده پای ابرو
میکند زخم سرت گریه به زخم پهلو

آتشِ داغ تو بر جانِ نگاهم کردند
تو چه گفتی؟ که همه خانه نگاهم کردند
با اباالفضل غریبانه نگاهم کردند
همه با غیرت مردانه نگاهم کردند
در دل خویش برای غم من زار زدی
حرفهایی ز سر کوچه و بازار زدی؟

اغلب شهر هواخواه شب قَد قُتِلند
کوفیان مشتریِ بی ادب خاک و گِلند
سنگها سنگ دلِ سنگ دلِ سنگ دلند
دخترانت سر بازار تماماً خجلند
همه را من ز دو چشم تر تو میخوانم
تو نگو! مادر من گفته، خودم میدانم

 

محمد کیخسروی

 


تعداد بازديد : 69
دوشنبه 15 تیر 1394 ساعت: 10:16
نویسنده:
نظرات(0)
یک عمر از غم روزگاری نیلگون داشت داشت بر مژه هایش رشته های اشک و خون داشت دیگر گلی روی لبش هر گز نر

یک عمر از غم روزگاری نیلگون داشت داشت

بر مژه هایش رشته های اشک و خون داشت

 

دیگر گلی روی لبش هر گز نرویید

برگونه اما لاله های واژگون داشت

 

دلتنگ زهرا بود و میزد دست بر هم

روی لبش انا الیه راجعون داشت

 

بر دوش او هفت آسمان آوار غم بود

تا بود زهرا خانه حیدر ستون داشت

 

پشت سرش زینب به گریه آب می ریخت

پشت مسافرآب پاشیدن  شگون داشت

 

خاکی که می بوسید رد پای او را

گریه ز نون والقلم ، مایسطرون داشت

 

از فرق سر باید برون ریزد غمش را

از غصه ها آتفشانی در درون داشت

 

خود ره نشان تیغ قاتل داد انگار

سر گشته ای را سوی مقصد رهنمون داشت

 

 رنگش عوض می شد ناگه صیحه میزد

گویا فلک ازرفتن حیدر جنون داشت

 

در راه مسجد تا به خانه گریه می کرد

از خاطراتش چشمهایی لالگون داشت

 

یاد زمانی که زنی پهلو شکسته

می رفت و روی خاک کوچه رد خون داشت

شاعر: موسی علیمرادی


تعداد بازديد : 51
دوشنبه 15 تیر 1394 ساعت: 10:15
نویسنده:
نظرات(0)
زده در وقت سحر یاد رفیقان به سرم شب قدری چه قَدَر ریخته مهمان سر من رحمت واسعه اش از همه سو میریزد م

زده در وقت سحر یاد رفیقان به سرم

شب قدری چه قَدَر ریخته مهمان سر من

رحمت واسعه اش از همه سو میریزد

می روم تا بچکد حضرت باران به سرم

 

باز در لحظه ی افطار به خود می گویم

چه بلایی که نیاورد همین نان به سرم

در حقیقت به سرم دست خدا باز شده

ظاهرا دیده ولی دیده که قرآن به سرم

لحظه ی گفتن ذکر به علی ٍ امشب

زده رویای حرم از دم ایوان به سرم

گرچه ده مرتبه گفتم به رضا ، یکدفعه

کاش دستی بکشد شاه خراسان به سرم

شاعر: مهدی رحیمی


تعداد بازديد : 62
دوشنبه 15 تیر 1394 ساعت: 10:15
نویسنده:
نظرات(0)
باید خلوت نشین شد، شب نشین شد خدا میگرده دنبال بهونه شبای قدر خیلی قدر داره آخه برنامه ی یکسالمونه �

باید خلوت نشین شد، شب نشین شد
خدا میگرده دنبال بهونه
شبای قدر خیلی قدر داره
آخه برنامه ی یکسالمونه

 

عجیبه، معصیت سیری نداره
خودم رو تو گناها میچرونم
بیا بگذر از اعمال بد من
شتر دیدی، ندیدی مهربونم

یه کاری کن هوایی شم یه خورده
بگو تا کی زمینگیره پر و بال؟
بیا بنویس تقدیرم بهشته
شروع “سال تقدیری” امسال

میدونم رفته پایین تر نجابت
میدونم رفته بالاتر کمی سن
دیگه راهی برا بخشش نمونده
الهی بعلیٍ بعلیٍ بعلیٍ

محمد کاظمی نیا


تعداد بازديد : 73
دوشنبه 15 تیر 1394 ساعت: 10:14
نویسنده:
نظرات(0)
این گونه ای که تو ، غرق خدا شدی ماندیم ، بنده ای ! یا کبریا شدی ؟ هرجاکه می رویم ، آنجا تویی علی کون و �

این گونه ای که تو ، غرق خدا شدی
ماندیم ، بنده ای ! یا کبریا شدی ؟

هرجاکه می رویم ، آنجا تویی علی
کون و مکان شدی ارض و سما شدی

 

 

مارا نگاهِ تو از خاک آفرید
با این حساب تو، بابای ما شدی

تا ما گدا شدیم ، بی ادّعا شدیم
جود و کرم شدی ، لطف و عطا شدی

سیلاب مشکلات، مارا ربوده بود
تا اینکه آمدی، مشکل گشا شدی

“هُمْ راکعون”شدی، “والسّابقون” شدی
هَم “إنّمایی” و ، هَم “هلْ أتیٰ”شدی

رکن و مقام ، تو ، بیت الحرام ، تو
در سرزمین وحی، سعی و صفا شدی

ای خشت، چون ادب کردی به محضرش
حالا برای خود ، ایوانْ طلا شدی

با درد آمدیم ، تسکین مان شَوی
با گریه آمدیم ، نورالبُکا شدی

ای مونس همه در وقت بی کسی
آخر خودت چرا تنها رها شدی؟

هنگامه ی فلق ، یاد تو می کنیم
چون در نماز صبح ، حاجت روا شدی

ای فرق سر ز تیغ ، وقتی شکافتی !
مانند مُصحفی ، یکباره وا شدی …

غرقاب خون خویش در بین آن گِلیم
گریان روضه ی یک بوریا شدی

شبهای قدر شد ، همراه فاطمه
شاید روانه یِ کربُــبلا شدی

محمدقاسمی


تعداد بازديد : 87
دوشنبه 15 تیر 1394 ساعت: 10:13
نویسنده:
نظرات(0)
پسر شهید اگر شد،پدر طلبکار است ز روزگار علی ع یک پسر طلب کار است پس از گذشتن نه سال در بدهکاری سی و

پسر شهید اگر شد،پدر طلبکار است

ز  روزگار  علی ع یک پسر طلب کار است

 

پس از گذشتن نه سال در بدهکاری

سی و سه سال علی ع،همسفر طلب کار است

 

و با حساب مغیره حدود سی سال است

درست از چهل و یک نفر طلب کار است

 

ولی چه فایده دارد جهان بی زهرا س

چه سود این که علی ع با ضرر طلبکار است؟؟

.

 

گرفته شال علی ع را به زور وقت سحر

چنان که از علی ع انگار در، طلب کار است

 

به جای اینکه بدهکار مرتضی ع باشد

در این معادله در بیشتر طلب کار است

 

به این دلیل برای تو کاسه آوردند

که شیر از دهن تو شکر، طلب کار است

 

کسی به غیر خودت با خدا نمی دانست

که تیغ بوسه ای از فرق سر طلب کار است

 

مهدی رحیمی (زمستان)


تعداد بازديد : 81
دوشنبه 15 تیر 1394 ساعت: 10:10
نویسنده:
نظرات(0)
رباعی شب قدر باران، دار و درخت ها را می شستناپاکی رخت و پخت ها را می شستدرآن شب قدر، ابر رحمت تا صبح�

با  نیّت مسموم،  نشسته به کمین،  تیغ
امروز چه شقّ القمری می کند این تیغ
امروز که تاریک ترین روز جهان است
تقدیر، نشانده ست به چشمان زمین ، تیغ
این سر،  نه زمینی ست، که در سایه ی عرش است
شرمی کن و  بر بال ملائک منشین تیغ!
از حنجره ی کفر زمان هلهله برخاست
وقتی که فرود آمد بر تارک دین، تیغ
شد سرخ ترین خاطره،  آن مَردترین مَرد
با زردترین ضربت نامردترین تیغ

 

<div class="\&quot;shownews_divtext1\&quot;" style="\&quot;text-align:" center;\"="">


حسین عبدی-گرگان

 

 


تعداد بازديد : 268
یکشنبه 14 تیر 1394 ساعت: 13:10
نویسنده:
نظرات(0)
سلام بر شب زیبای قدر تا سحرش قطار باغ بهشت است و باز مانده درش به سمت و سوی دلم آمده ست و سوزن بان فر


سلام بر شب زیبای قدر تا سحرش
قطار باغ بهشت است و باز مانده درش


به سمت و سوی دلم آمده ست و سوزن بان
فرشته ایست که قرآن گرفته روی سرش


صدا از آینه و سنگ در نمی آید
کسی که غرق تو باشد نمی رسد خبرش

شبی ست روز تر از صد هزار سال و دریغ
ازین دلی که درین شب شکسته بال و پرش

سیاه نامه تر از خود... تو آبرو دادی
خودت مریز،خودت جمع کن،خودت بخرش

بگیر دست زمین را،زمانه تلخی ست
ببر زمین و زمان را به سمت خوب ترش

کجاست آنکه به تقدیر خلق آگاه است

سلام و عرض ارادت،به ساحت نظرش

مسافران قطار بهشت در شب قدر
دعا کنید که او باز گردد از سفرش

نغمه مستشارنظامی


تعداد بازديد : 86
یکشنبه 14 تیر 1394 ساعت: 13:09
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 1347
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف