حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - 192

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - 192

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - 192

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - 192

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - 192
حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - 192
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
دلم خونست وچشمانم پرآب است تمام سینه ام از غم کباب است ببین زینب به روی دست هایم هنوزهم رد سرخی طناب

دلم خونست وچشمانم پرآب است
تمام سینه ام از غم کباب است

ببین زینب به روی دست هایم
هنوزهم رد سرخی طناب است

محمد حسن بیات لو


تعداد بازديد : 103
چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت: 13:37
نویسنده:
نظرات(0)
امیرالمونین(ع)-شهادت اسماء خدا را به صفاتش دادند از جلوه فاطمه به ذاتش دادند دلتنگ رخ فاطمه اش بود

امیرالمونین(ع)-شهادت

 

اسماء خدا را به صفاتش دادند

از جلوه فاطمه به ذاتش دادند

دلتنگ رخ فاطمه اش بود علی

وقت سحر از غصه نجاتش دادند

 

محمد رسولی

 


تعداد بازديد : 119
چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت: 13:35
نویسنده:
نظرات(0)
امام زمان(عج)-مناجات شب قدر بگیر تُو دستت سر و سامونم و رها نکن حال پریشونم و فدات بشم فقط یه بار نگ

امام زمان(عج)-مناجات شب قدر

 

بگیر تُو دستت سر و سامونم و

رها نکن حال پریشونم و

فدات بشم فقط یه بار نگام کن

منم وسط می ذارم این جونم و

 

من نمیخام وصله ناجور بشم

با کارام از تو انقدر دور بشم

اگه قراره که روت و نبینم

بهتره از همین الان کور بشم

 

نذار که تا ابد خجل بمونم

با پای لنگم توی گل بمونم

بذار سرم رو زیر پات بذارم

نذار که آرزو به دل بمونم

 

درد داریم بده دوای مارو

بیا و کم کن شر دشمنارو

میگن درای حرما رو بستن

دوباره وا کن راه کربلارو

 

برام همینکه روضه خونم بسه

همینکه گریه کن بمونم بسه

همینکه یک بار تا میگم حسین جان

مادرت از عرش بگه جونم بسه

 

میگن که هر هفته شب جمعه ها

روضه به پا میکنه تو کربلا

تو قتلگاه میگه غریب مادر

بمیره مادر که سرت شد جدا

 

محمد بیابانی

 


تعداد بازديد : 379
چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت: 13:34
نویسنده:
نظرات(0)
مناجات با امام زمان(عج) در شب قدر به حق خدای شب قدرها بیا ای دعای شب قدرها حضور تو تنها نفس می دهد ب

مناجات با امام زمان(عج) در شب قدر

 

به حق خدای شب قدرها

بیا ای دعای شب قدرها

حضور تو تنها نفس می دهد

به حال و هوای شب قدرها

پر از التماس است و آقا بیاست

در عمق صدای شب قدرها

الهی نگاهی کن از روی لطف

به آقا بیای شب قدرها

برای تمنای روز ظهور

می افتم به پای شب قدرها

کمی نقد عشق و عنایت بریز

به دست گدای شب قدرها

مریض فراقیم یابن الحسن

تو هستی دوای شب قدرها

به حق علی و به حق الحسین

به این ناله های شب قدرها

مرا یک سحر کاش مهمان کنی

نجف کربلای شب قدرها

 

محمد بیابانی

 


تعداد بازديد : 153
چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت: 13:33
نویسنده:
نظرات(0)
امام زمان(عج)-مناجات اگرچه نیستی و همدمی به جز غم نیست یقینا از سر ما لطف سایه ات کم نیست ببار حضرت

امام زمان(عج)-مناجات

 

اگرچه نیستی و همدمی به جز غم نیست

یقینا از سر ما لطف سایه ات کم نیست

ببار حضرت باران برس به داد کویر

که جز تو دادرسی در تمام عالم نیست

چه زخم ها که نخوردم من از فراق، بیا

به زخم های دلم جز وصال، مرهم نیست

دروغگوست هر آنکس که گفته منتظر است

و زیر بار فراق تو قامتش خم نیست

به خاک پای تو یابن ابوتراب! قسم

کسی که گرد عبای تو نیست آدم نیست

تویی که روز و شبت گرم در عزاداری ست

تمام سال برایت کم از محرم نیست

چقدر خواستم از تو که کربلا بدهی

ولی هنوز برات سفر فراهم نیست

 

 

محمد بیابانی

 


تعداد بازديد : 73
چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت: 13:33
نویسنده:
نظرات(0)
مناجات با خدا وقت آن است به ما باده ی نابی برسد جام در دست گرفتیم، شرابی برسد لن ترانی و ترانی چه ت�

مناجات با خدا

 

وقت آن است به ما باده ی نابی برسد

جام در دست گرفتیم، شرابی برسد

لن ترانی و ترانی چه تفاوت دارد

هدف آن است فقط از تو جوابی برسد

گنج ها هست نهان در دل هر ویرانه

پس چه خوب است به ما حال خرابی برسد

عاشق آن است که بر دیده ی منت بنهد

اگر از جانب معشوق عتابی برسد

من به بخشندگی و مهر تو ایمان دارم

چه خیالی است اگر روز حسابی برسد

گر قرار است گنهکار بخوانید مرا

روز محشر به من ای کاش نقابی برسد

همه امید من این است که در آن غوغا

زود از حضرت صدیقه خطابی برسد:

عاشقانِ پسرم را سوی دوزخ مبرید

نگذارید بر این قوم عذابی برسد!

تا که آید به میان نام "حسین بن علی"

برگه ی بخشش ما با چه شتابی برسد

 

علی ذوالقدر


تعداد بازديد : 113
چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت: 13:32
نویسنده:
نظرات(1)
امیرالمومنین(ع)-بعد شهادت شب شد و بین کوچه ها پرنده پر نمی زند کسی به غیر بی کسی حلقه به در نمی زند �

امیرالمومنین(ع)-بعد شهادت

 

شب شد و بین کوچه ها پرنده پر نمی زند

کسی به غیر بی کسی حلقه به در نمی زند

تو رفتی آه غمت به آتشم کشیده است

در دل من روضه تو به جز شرر نمی زند

بعد تو گریه میشود روزی دخترت پدر

به شام گریه های من سپیده سر نمی زند

خفته یتیم کوفه در کوچۀ انتظار تو

نمی خورد نان و به جز حرف پدر نمی زند

ز اشک هر شب تو هر درخت کوفه سبز  بود

بدون تو شکوفه ای به برگ بر نمی زند

تو رفتی و پس از تو ای سوخته دل آه کسی

شعله به چاه کوفه از آتش در نمی زند

تو رفتی و اهالی خرابه ها گریستند

که بعد از این کسی دگر خرابه سر نمی زند

 

موسی علیمرادی


تعداد بازديد : 73
چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت: 13:31
نویسنده:
نظرات(0)
امیرالمومنین(ع)-شام غریبان دیدار یار حیدر کرار می رود نزد شهیدۀ در و دیوار می رود او میهمان بانوی �

امیرالمومنین(ع)-شام غریبان

 

دیدار یار حیدر کرار می رود

نزد شهیدۀ در و دیوار می رود

او میهمان بانوی بازو شکسته است

با پرسشِ جراحتِ مسمار می رود

فرق شکسته زائر پهلو شکسته شد

دارد علی به موعدِ دیدار می رود

از سینه خون نمی چکد اما چو مادرش

دنبال یار زینب غمخوار می رود

تابوت روی دوش حسین و حسن ولی

جسم علی به وادی اسرار می رود

دنبال نعش فاتح خیبر به چشم تر

یک نوجوان ، امیر علمدار می رود

جبریل در میان ملائک به سر زنان

از کوفه تا نجف چه عزادار می رود

یا رب چگونه باور این غصه ممکن است

در خاک جسم حیدر کرار می رود

با کوهی از شکایت و انبوهی از فراق

مولا به نزد احمد مختار می رود

وقتی امیر اشک و مناجات دفن شد

دیگر حسن به غربت بسیار می رود

***

 

محمود ژولیده

 


تعداد بازديد : 106
چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت: 13:31
نویسنده:
نظرات(0)
امیرالمومنین(ع)-بعد از شهادت پدرم مرد با خدایی بود مهربان بود مثل دریا بود روی پیشانی پر از چینش ا

امیرالمومنین(ع)-بعد از شهادت

 

پدرم مرد با خدایی بود

مهربان بود مثل دریا بود

روی پیشانی پر از چینش

اثرات سجود پیدا بود

 

پدرم اسوه شجاعت بود

قهرمان شجاع بدر و حنین

ضربتش در کشاکش خندق

افضلُ مِن عبادت الثّقلین

 

تا پدر بود خوب پُر می شد

جای خالی مادرم زهرا

قصه در گوش بچه ها می گفت

شانه می زد به موی من شب ها

 

داغ مادر ولی پدر را کشت

همه مویش سپید شد پدرم

مسجد کوفه تیغ خورد اما

در مدینه شهید شد پدرم

 

پدرم خاطرات تلخی داشت

قصه آتش و در و دیوار

قصه کوچه بنی هاشم

قصه تلخ سینه و مسمار

دیگر اما به خانه ایتام

نان و خرما کسی نمی آرد

بر زمین با عبور نعلینش

گل برکت کسی نمی کارد

 

شب آخر پدر وصیت کرد

حَسنش را به عدل و حق الناس

رو به عباس کرده و فرمود:

جان تو، جان زینبم عباس

 

خوب شد کربلا نبود پدر

وقتی از روی ناقه افتادم

دیگر عباس هم نبود آنجا

تا بیاید رسد به فریادم

 

خوب شد مجلس شراب نبود

شاهد غربت پسر باشد

شاهد خیزران لب هایش

شاهد راس و طشت زر باشد

 

عباس احمدی

 


تعداد بازديد : 75
چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت: 13:30
نویسنده:
نظرات(0)
امیرالمومنین(ع)-شام غریبان-میهمان فاطمه نخل خرماست خَم و سر به گریبان علی است شب قدر است و یا شام غ�

امیرالمومنین(ع)-شام غریبان-میهمان فاطمه

 

نخل خرماست خَم و سر به گریبان علی است

شب قدر است و یا شام غریبان علی است

چشم ما پر شده از خون دل شیر خدا

دل ما قطعه ای از تربت پنهان علی است

بوی زهرا رسد از خاک بیابان نجف

امشب ای اهل نجف فاطمه مهمان علی است

پای هر نخل که در کوفه مناجات کنید

جای خونِ جگر و دیده ی گریان علی است

بعد از این شب چه شب عید بیاید چه عزا

همه شبها شب اشگ و شب هجران علی است

گر چه در سجده علی کشته شد از شدّت عدل

عدل یک لاله ی خندان زگلستان علی است

کرم و جود و جوانمردی و آقایی بین

قاتل جانِ علی دست به دامان علی است

یک طرف فاطمه، یک سو فقرا چشم به راه

یک طرف پیرزنی منتظر نان علی است

خاک، دلباخته ی سجده ی طولانی او

چاه دلسوخته ی سینه ی سوزان علی است

کاسه ی شیر یتیمان همه شد کاسه ی اشک

سیل خون است که درب چشم یتیمان علی است

به پریشانی دل های پریشان "میثم"

تا ابد امّت اسلام پریشان علی است

 

غلامرضا سازگار

 


تعداد بازديد : 75
چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت: 13:29
نویسنده:
نظرات(0)
مناجات با خدا پیش از آنی که به هر بی سر و پا دل بندم کمکم کن که به مردان خدا دل بندم من که باید به بق�

مناجات با خدا

 

پیش از آنی که به هر بی سر و پا دل بندم

کمکم کن که به مردان خدا دل بندم

من که باید به بقای ابدی ره یابم

آخر از چیست که بر اهل فنا دل بندم ؟

هیچ کس از من غفلت زده پرسش نکند

که چرا بر سخن اهل خطا دل بندم ؟

من که باید به عنایات تو دل خوش دارم

بر چنین نفس بد اندیش چرا دل بندم ؟

جسم و جانم شده بازیچه ی شیطانکها

مگذارید به فرمان هوا دل بندم

درد عصیان سرَطانِ دل بیمارم شد

کو طبیبی که به نامش به شفا دل بندم ؟

نه به قدرت طلبان و نه سیاست زدگان

جای آن است کمی بر صلحا دل بندم

دل نا اهل مرا خبره طبیبی بفرست

من نه آنم که به درمان و دوا دل بندم

من که درمان خود از تربت دلبر جویم

به کجا جز حرم کرب و بلا دل بندم ؟

شهدا کرب و بلایی شده ی واقعی اند

بگذارید به یاد شهدا دل بندم

مرغ عشق سحری گشته دلم می خواند

ای گل فاطمیان، آه ،بیا دلبندم

 

سید محمد میر هاشمی

 


تعداد بازديد : 99
چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت: 13:27
نویسنده:
نظرات(0)
مدح اميرالمومنين علي عليه السلام تا آسمان به گِرد سَرَت در تلاطم است عشوه گريِ حور و مَلَك نزدِ تو �

مدح اميرالمومنين علي عليه السلام


تا آسمان به گِرد سَرَت در تلاطم است
عشوه گريِ حور و مَلَك نزدِ تو گم است
چون وقت جلوه هاي جلالِ تو ميرسد
در ذِهنِ ما جمالِ خدا در تجسم است
گفتم كه جايگاه تو تختِ خدايي است
ديدم مقام حيدرِ ما فوقِ هفتم است
پايم كه باز ميشود آخر سوي نجف
وقتي كه نوكرت به درت در تكلُم است
وقتش رسيده كارِ مرا يكسره كني
مرگم به ديدنِ رخِ پر از تَبَسُم است
نور است حُبِ تو، كه قيامت عيان شود
فردايِ حشر مُنكِرِ تو در تَـوَهُـم است


علی احمدیان - جنت


تعداد بازديد : 61
سه شنبه 16 تیر 1394 ساعت: 13:04
نویسنده:
نظرات(0)
خون تو میچکد از عمق شکاف سرتو خون دل میخورد امشب بخدا دخترتو گرچه با پارچه ای زخم سرت را بستم می کند

خون تو میچکد از عمق شکاف سرتو
خون دل میخورد امشب بخدا دخترتو

گرچه با پارچه ای زخم سرت را بستم
می کند آب مرا سرخی پلک تر تو

 

تو نفس میکشی و من زنفس می افتم
حق بده جان بدهم پای همین بستر تو

چادر خاکی مادر به سر انداخته ام
که شده شمع وجودم همه خاکستر تو

استخوان درگلویت خاربه چشمت مانده
ازهمان روز که افتاد زمین همسر تو

هیبت حیدری تو همه را می لرزاند
ولی حالا چقدر زرد شده پیکر تو

جان من آه مکش که جگرم میسوزد
صحبتی کن به فدای سخن آخر تو

دم آخرچه وصیت به حسینت کردی؟
گفتی با گریه فدای بدن پرپر تو

ماجراچیست که اینگونه بمن میگویی
دخترم چشم طمع هست برآن معجرتو

محمدحسن بیات لو


تعداد بازديد : 127
سه شنبه 16 تیر 1394 ساعت: 10:11
نویسنده:
نظرات(0)
محمد علی کردی ابتدای تو هست نا معلوم نسبتت هست با خدا معلوم پدر خاکی و به خلقت خلق نقش تو بود از ابت�

 

ابتدای تو هست نا معلوم
نسبتت هست با خدا معلوم

پدر خاکی و به خلقت خلق
نقش تو بود از ابتدا معلوم

گیج و مبهوت بود قبله نما
جلوه ات کرد قبله را معلوم

ها عليٌ بشر و كيف بشر
از تو میزان درک ما معلوم

قاب قوسین شاید آن طرفش
خودتو بودی ازکجا معلوم؟

لم یلد مادر فلک چون تو
 وحدت تو زلافتی معلوم

تو هماره به حق و حق باتوست
شأنت ازنص (انّما)معلوم

حب و بغضت بهشت و دوزخ را
میکند در دم جزا معلوم

به پدر باید از پسر برسیم
این شد از خاک  کربلا معلوم

 

محمد علي كردي


تعداد بازديد : 139
سه شنبه 16 تیر 1394 ساعت: 10:10
نویسنده:
نظرات(1)
امیرالمومنین(ع)-بستر شهادت از شرار دل من چشم ترم می سوزد دل من بیشتر از زخم سرم می سوزد مثل نخلی كه

امیرالمومنین(ع)-بستر شهادت

 

از شرار دل من چشم ترم می سوزد

دل من بیشتر از زخم سرم  می سوزد

مثل نخلی كه فتاده است كنار دریا

دل گرفته شرر و چشم ترم  می سوزد

بر غریبی حسین و حسن و زینب خویش

همچنان شمع دل شعله ورم  می سوزد

تا به رخسارۀ عباس نگاهم افتاد

دیدم از غصه وجود پسرم  می سوزد

چون به زینب نگرم یاد كنم از زهرا

گوئیا فاطمه پیش نظرم  می سوزد

اینقدر اشك نریزید عزیزان دلم

كه من از آتش این غم جگرم می سوزد

قدری از بستر من فاصله گیرید همه

هر یتیمی كه بود دور و برم  می سوزد

بسته ام بار سفر لیك خدا می داند

نگرم چون به شما بال و پرم  می سوزد

ای« وفائی» به خدا تا ابدیت همه شب

همچنان ماه چراغ سحرم  می سوزد

 

سيد هاشم وفائي


تعداد بازديد : 131
سه شنبه 16 تیر 1394 ساعت: 10:06
نویسنده:
نظرات(0)
امیرالمومنین(ع)-بستر شهادت بابا بمان که هستی زینب فدای تو گویا نوشته اند شهادت برای تو مانند روز آ

امیرالمومنین(ع)-بستر شهادت

 

بابا بمان که هستی زینب فدای تو

گویا نوشته اند شهادت برای تو

مانند روز آخر زهرا شدی پدر

قالب تهی مکن که نبینم عزای تو

گویا جواب کرده طبیبت حسین را

مخفی کند ولی ز همه مجتبای تو

دارد عجیب این دل من شور می زند

این کاسه های شیر نباشد دوای تو

انگار اعتماد ندارم به کوفیان

گرچه نشسته اند یتیمان به پای تو

گه گاه می رسد خبری از نگاهشان

عهد تو را وفا نکند بی وفای تو

□□□

این شیر را بنوش ولی یا علی! بدان

کوفه دهد جواب همه خوبیای تو

شبها که آمدی به در خانه های ما

آید تلافی اَش به سر بچه های تو

بسپار خوب چهرۀ ما را بخاطرت

با زینبت حساب شود ماجرای تو

حالا قرار ما سرِ دروازه های شهر

سنگ است و اهل بیت تو و ابتلای تو

 

محمود ژوليده


تعداد بازديد : 91
سه شنبه 16 تیر 1394 ساعت: 10:05
نویسنده:
نظرات(0)
امیرالمومنین(ع)-بستر شهادت امشب صدای نالۀ، مولا نیامد تنهای شهر خویش در صحرا نیامد امشب تمام نخل �

امیرالمومنین(ع)-بستر شهادت

 

امشب صدای نالۀ، مولا نیامد

تنهای شهر خویش در صحرا نیامد

امشب تمام نخل های کوفه مردند

آب از سرشک دیدۀ مولا نخوردند

امشب به هر ویران سرا با اشک خونین

طفل یتیمی سفره ای را کرده رنگین

ای نخل ها معشوق صحرا را ندیدید

ای چاه ها آیا صدایش را شنیدید؟

بیمار درد و غم، طبیبت را چه کردی

ای پیر نابینا، حبیبت را چه کردی؟

ای باخبر از درد خاموشان کجائی

ای مشعل بزم فراموشان کجائی

امشب به چاه کوفه دادت را نگفتی

حتی اذان بامدادت را نگفتی

فزت و رب الکعبه ات در گوش مانده

امشب چراغ مسجدت خاموش مانده

افلاکیان ذکر علی با هم گرفتند

مرغابیان هم تا سحر ماتم گرفتند

طفلی که دیشب تا سحرگاهان نخفته

ویرانه را با اشک خونین ترک گفته

از هر کسی جویای احوال تو می گشت

در کوچه های کوفه دنبال تو می گشت

کامش گرسنه جان پاکش از بدن سیر

در دست های خالی اش ظرفی پر از شیر

رنگش چو مهتاب شب از صورت پریده

در ظرف شیرش گشته جاری اشک دیده

او پشت در پیوسته با تو راز میکرد

تو مرغ روحت از بدن پرواز میکرد

دردا که از فرق تو خون بر خاک دادند

پیشانیت را تا به ابرو چاک دادند

اعمال صبح قدر را آغاز کردند

از فرق خونین تو قرآن باز کردند

با آنهمه خوبی که عمری از تو دیدند

سرو قدت را از ستم در خون کشیدند

در سجده حقت را ادا کردند افسوس

فرق منیرت را دو تا کردند افسوس

آهت شرر بر قلب سنگ خاره میزد

خون از سر نورانیت فوّاره میزد

ای کشته در محراب از فرط عدالت

خوش بر شما دادند پاداش رسالت

از تیغ زهر آلوده و از ضرب سیلی

روی تو گلگون، روی زهرا گشت نیلی

روزی که با هم در سقیفه عهد بستند

فرق تو و پهلوی زهرا را شکستند

تشییع تو تشییع زهرا شد شبانه

هم دفن تو هم دفن او شد مخفیانه

این راز در دامان صحرا بود مخفی

هم دفن تو هم دفن زهرا بود مخفی

قبر تو ای تا صبح روز حشر مظلوم

آخر برای دوستانت گشت معلوم

دردا که یاران عقدۀ دل وانکردند

چون قبر زهرای تو را پیدا نکردند

اینک زجا خیز و به جسم شیعه جان ده

آن تربت گم گشته را بر ما نشان ده

 

غلامرضا سازگار


تعداد بازديد : 69
سه شنبه 16 تیر 1394 ساعت: 10:05
نویسنده:
نظرات(0)
امیرالمومنین(ع)-بستر شهادت بابای دهر دست منو دامن شما آقا یتیم می شوم از رفتن شما با جرم اینکه دور�

امیرالمومنین(ع)-بستر شهادت

 

بابای دهر دست منو دامن شما

آقا یتیم می شوم از رفتن شما

با جرم اینکه دوره تان نیستم , نشد

تا سر نهم شبی به سر دامن شما

در روضه کاش جان بدهم از غمت مگر

در یک زمان کفن بشوم با تن شما

عالم نداشت جامه ی در شأنتان علی

جانم فدای وصله پیراهن شما

دربین قبر منتظر دامن توام

افتاده زحمت سر من گردن شما

امشب غمت به دست فلک  ابر می دهد

دارد حسن  به  خواهر خود صبر می دهد

انگار شام عمر تو بابا سحر شده

از غصه تو زینب تو محتضر شده

آنقدر دور بستر تو لطمه میزنم

تا دیده واکنی به من خون جگر شده

بابا دو روزه جسم  تو را زهر آب کرد

مانند فاطمه تن تو مختصر شده

خون روی چشم تو چقدر لخته میشود

انگار زخم فرق سرت باز تر شده

آن پارچه که زخم تو را بسته ام به آن

واکردنش خدا چه قدر دردسر شده

از گریه های دخترت عالم به غم نشست

یک تیغ دشمنت زد و زینب چنین شکست

وای از دمی که روی تل آمد به چشم دید

هر کس رسیده  دشنه  و شمشیر می کشید

برگشت سمت شهر مدینه به گریه  گفت

یا مصطفی  برس تو  به فریاد  نا امید

این کشته‌ی فتاده به هامون حسین توست

از جور دشمنت شده اینگونه او شهید

باقی نمانده است دگر پیکری از  او

از بس که  تیغ از تن  او یاس و لاله چید

**

با آنکه شاه بی رمق افتاد روی خاک

دشمن مگرکه از سر او دست می کشید

یک عمر هم که  گریه کنم باز هم کم است

هر روز  و شب برای غلامت محرم است

 

موسي عليمرادي

 


تعداد بازديد : 163
سه شنبه 16 تیر 1394 ساعت: 10:04
نویسنده:
نظرات(0)
امیرالمومنین(ع)-مناجات-بستر شهادت من و بهانه نجف به لب ترانه نجف خدا کند سفر کنم به آستانه نجف دل

امیرالمومنین(ع)-مناجات-بستر شهادت

 

من و بهانه نجف

به لب ترانه نجف

خدا کند سفر کنم

به آستانه نجف

دل از دلم ربوده است

ماه شبانه نجف

دل من و زیارت

شاه یگانه نجف

مست و خرابم از میِ

شرابخانه نجف

کرده دلم چه عادتی

به آب و دانه نجف

از همه کس جدا شدم

گدای مرتضی شدم

من و نگاه مرتضی

جمال ماه مرتضی

منم گدای بی کس و

پر از گناه مرتضی

منِ فقیرِ خسته و

پناهگاه مرتضی

شکسته قلب آسمان

از آه آه مرتضی

به کوفه هیچ کس نزد

سری به چاه مرتضی

کسی نداشت تا شود

رفیق راه مرتضی

زمانه ای عجیب بود

غریب و بی حبیب بود

مونس هر سحر تویی

به ناله ها اثر تویی

نوح کجا علی کجا

گریۀ بیشتر تویی

دلیل مجتبی اگر

شده است خونجگر تویی

تو شاهد جسارتی

مقتل معتبر تویی

شاهد داغدیدۀ

کشتۀ پشت در تویی

همسفر کبوتر

شکسته بال و پر تویی

تویی امام فاطمه

بر تو سلام فاطمه

کنار ما بمان ، مرو

به لب رسیده جان ،مرو

به روی بام خانه ام

بیا بده اذان ، مرو

عمود آسمان من

به سمت آسمان ،مرو

ای پدر یتیم ها

پناه کودکان ،مرو

بمان کنار زینبت

تویی مرا امان ، مرو

اگر چه قامتت پدر

ز غم شده کمان ،مرو

به خواهشم نظر نما

از این سفر حذر نما

اشک مریز دخترم

ناله نزن برابرم

رسیده نوبت علی

وقت سحر مسافرم

نگاه کن عزیز من

به این نگاه آخرم

ببین میان چشم من

جمال ماه همسرم

فاطمه می زند صدا

علی بیا منتظرم

تو دیده ای زینب من

چه آمده است بر سرم

قسم به ذات کبریا

ز غصه می شوم رها

بیا بخاطر خدا

مزن شرر دل مرا

چنین مسوز زینبم

مریز اشک بی صدا

اگر به پیش چشم تو

فرق سرم شده دو تا

وای به لحظه ای که در

میان دشت کربلا

تو شاهدی به روی تل

که می شود سری جدا

تنی فتاده غرق خون

سری به روی نیزه ها

تو می زنی صدا حسین

ذبیح بالقفا حسین

 

مجتبي شكريان


تعداد بازديد : 93
سه شنبه 16 تیر 1394 ساعت: 10:03
نویسنده:
نظرات(0)
مناجات با خدا-شب قدر من که بر سینه ز یاد تو جلا بخشیدم دل خود را ز فروغ تو ضیا بخشیدم بنده ای را که پ

مناجات با خدا-شب قدر

 

من که بر سینه ز یاد تو جلا بخشیدم

دل خود را ز فروغ تو ضیا بخشیدم

بنده ای را که پُر از غفلت و عصیان گشته

می شود باز بگویی که بیا بخشیدم

گفتی ای بنده که در سایۀ قرآن منی

شب احیا ست تو را حال بکا بخشیدم

گریه کردم من و با زمزمۀ یا الله

به گلستان دل خویش صفا بخشیدم

به محمد به محمد دل من می لرزید

درد خود را به همین نام دوا بخشیدم

به حق فاطمه بر سورۀ قدر شب قدر

که ز قدرش به دلم قدر و بها بخشیدم

در جواب به علیٍ به علیٍ به علی

کاش گویی که گناهان تو را بخشیدم

تا که گفتم به در خانۀ تو بالحسنٍ

مژده آمد که تو را صبر و رضا بخشیدم

به همان ذبح عظیمی که به مقتل می گفت

هر چه را داشته  در راه خدا بخشیدم

به تو گفتم به حسین ٍ به حسینٍ ،گفتی

من تو را تذکرۀ کرب و بلا بخشیدم

به علی بن حسینت شب احیا تو بگو

که تو را حال مناجات و دعا بخشیدم

وسط حال شب قدر رسیدم به بقیع

دل به منظومه ای از شمس ضحی بخشیدم

کاظمینی شدم  و در حرم دو گل یاس

از همان باغ به دل عطر وفا بخشیدم

به رئوفی که بود مظهر تسلیم و رضا

مژده بفرست تو را من به رضا بخشیدم

به علی بن محمد به حسن بن علی

که بگو توشه برایت به جزا بخشیدم

به حق حجت موعود تو را می خوانم

شب عفو است بگو من همه را بخشیدم

کاش از عرش «وفایی» برسد آوایی

من شما را همه بی چون و چرا بخشیدم

 

سيد هاشم وفائي

 


تعداد بازديد : 93
سه شنبه 16 تیر 1394 ساعت: 10:02
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 1347
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف