حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - 1346

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - 1346

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - 1346

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - 1346

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - 1346
حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - 1346
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
حضرت رقیه (س)

مرا كه دانه اشك است دانه لازم نيست
به ناله انس گرفتم ، ترانه لازم نيست
ز اشك ديده به خاك خرابه بنوشم

به طفل خانه به دوش ، آشيانه لازم نيست

نشان آبله و سنگ و كعب نى كافى است
دگر به لاله رويم نشانه لازم نيست
به سنگ قبر من بى گناه بنويسيد
اسير سلسله را تازيانه لازم نيست

عدو بهانه گرفت و زد و به او گفتم
بزن مرا كه يتيم ، بهانه لازم نيست

مرا ز ملك جهان گوشه خرابه بس است
به بلبلى كه اسير است لانه لازم نيست

محبتت خجلم كرده ، عمه دست بدار
براى زلف به خون شسته ، شانه لازم نيست

به كودكى كه چراغ شبش سر پدر است
دگر چراغ به بزم شبانه لازم نيست

وجود سوزد از اين شعله تا ابد ((ميثم ))

سرودن غم آن نازدانه لازم نيست

حاج غلامرضا سازگار


تعداد بازديد : 335
پنجشنبه 26 آبان 1390 ساعت: 12:36
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت رقیه (س)

مرا كه دانه اشك است دانه لازم نيست
به ناله انس گرفتم ، ترانه لازم نيست
ز اشك ديده به خاك خرابه بنوشم

به طفل خانه به دوش ، آشيانه لازم نيست

نشان آبله و سنگ و كعب نى كافى است
دگر به لاله رويم نشانه لازم نيست
به سنگ قبر من بى گناه بنويسيد
اسير سلسله را تازيانه لازم نيست

عدو بهانه گرفت و زد و به او گفتم
بزن مرا كه يتيم ، بهانه لازم نيست

مرا ز ملك جهان گوشه خرابه بس است
به بلبلى كه اسير است لانه لازم نيست

محبتت خجلم كرده ، عمه دست بدار
براى زلف به خون شسته ، شانه لازم نيست

به كودكى كه چراغ شبش سر پدر است
دگر چراغ به بزم شبانه لازم نيست

وجود سوزد از اين شعله تا ابد ((ميثم ))

سرودن غم آن نازدانه لازم نيست

حاج غلامرضا سازگار


تعداد بازديد : 297
پنجشنبه 26 آبان 1390 ساعت: 12:36
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت رقیه (س)

در دلش قاصدکی بود خبر می آورد

دخترت داشت سر از کار تو در می آورد

همه عمرش به خزان بو ولی در این حال

اسمش این بود نهنهالی که ثمر می آورد

غصه می خرد ولی ید تو تسکینش بود

هر غمی داشت فقط نام پدر می آورد

او که می خواند تو را قافله ساکت می شد

عمه ناگه به میان حرف سفر می آورد

دختر و این همه غم آه سرم درد گرفت

یک نفر آن طرف انگار که سر می آورد

قسمت این بود که یک مرتبه خاموش شود

آخر او داشت سر از کار تو در می آورد

کاظم بهمنی


تعداد بازديد : 407
پنجشنبه 26 آبان 1390 ساعت: 12:34
نویسنده:
نظرات(0)
ورود به کربلا

گوید او چون باده خواران الست

هریک اندر وقت خود گشتند مست

زانبیا و اولیا، از خاص و عام

عهد هر یک شد به عهد خود تمام

نوبت ساقی سرمستان رسید

آنکه بد پا تا به سر مست ، آن رسید

آنکه بد منظور ساقی ، مست شد

وآنکه دل از دست برد ، از دست شد

گرم شد بازار عشق ذوفنون

بوالعجب عشقی جنون اندر جنون

خیره شد تقوی و زیبایی به هم

پنجه زد درد و شکیبایی به هم

سوختن با ساختن آمد قرین

گشت محنت با تحمل ، همنشین

زجر و سازش متحد شد، درد و صبر

نور و ظلمت متفق شد ، ماه و ابر

عیش و غم مدغم شد و تریاق و زهر

مهر و کین توأم شد و اشفاق و قهر

نار معشوق و نیاز عاشقی

جور عذرا و رضای وامقی

عشق، ملک قابلیت دید صاف

نزهت از قافش گرفته تا به قاف

از بساط آن ، فضایش بیشتر

جای دارد هر چه آید پیشتر

گفت اینک آمدم من ای کیا

گفت از جان آرزومندم ، بیا

گفت بنگر ، برزدستم آستین

گفت منهم برزدم دامان ، ببین

لاجرم زد خیمه عشق بی قرین

در فضای ملک آن عشق آفرین

بی قرینی با قرینی شد، همقران

لا مکانی را ، مکان شد لا مکان

کرد بر وی باز ، درهای بلا

تا کشانیدش به دشت کربلا

داد مستان شقاوت را خبر

کاینک آمد آن حریف دربدر

نک نمایید آید آنچ از دستتان

میرود فرصت ، بنازم شستتان

سرکشید از چار جانب فوج فوج

لشکر غم ، همچنان کر بحر ، موج

یافت چون سرخیل مخموران خبر

کز خمار باده آید دردسر

خواند یکسر همرهان خویش را

خواست هم بیگانه و هم خویش را

گفتشان ای مردم دنیا طلب

اهل مصر و کوفه و شام و حلب

مغزتان را شور شهوت غالبست

نفستان ، جاه و ریاست طالبست

ای اسیران قضا در این سفر

غیر تسلیم و رضا این المفر؟

همره ما را هوای خانه نیست

هر که جست از سوختن پروانه نیست

نیست در این راه غیر از تیر و تیغ

گو میا، هر کس ز جان دارد دریغ

جای پا باید به سر بشتافتن

نیست شرط راه ، رو بر تافتن

عمانسامانی


تعداد بازديد : 279
پنجشنبه 26 آبان 1390 ساعت: 12:19
نویسنده:
نظرات(0)
ورود به کربلا

كاروان غم بدشت نینوا چون در رسید

بانك تكبیر آمد و صبح بلد آن دم رسید

كربلا كرب و بلا دشت و بلا دشت بلا

خوان ذلت گسترد با حزن و حسرت املاء

جامها پر از غم و پر محنت از قالوا بلی

شاه دین را وعده بود و برویش مهمان رسید

از درد شد كربلا از خجلت ین میهمان

زان بدی پر ناله و پر آه شد ین میزبان

شه پذیرائی چنین دیدش بدادش جسم و جان

چرخ از ین خلعت بر آن حرمت بتن جامه درید

زد بكوی خیمه و برداشت از عشرت مهار

لشكر عم بهر زینب شد قطار اندر قطار

كی برادر خرگه بابم علی را بد قرار

در فرازی از چه بر عكس پدر خیمه زدند

خواهرا كز جام غم روز ازل می خورده ام

عكس روی یار را اندر پیاله دیده ام

زان سبب خرگه به عكس باب خود بستوده ام

او بفیروز ی بدی باشم ببید من شهید

زینبا بهر حسین كرب و بلا سد مرغزار

وعد قوم و دود آه و اشك چشم زرین بهار

نوجوانان لاله خون دلها شود بس داغدار

از جفا باد خزان بید برین گلشن وزید

بوده ام مرغ قطا دشت بلا دارم قفس

جان دهم لب تشنه خرگاهم بسوزد از قفس

وین همه صیاد كفر آخر همی دارد هوس

دخترانم چون غزال از خیمه گه بید رمید

كربلا گلزار غم سوته دلان بلبل زوی

تیرها خار ستم نو خط جوانان گل زوی

نغمه ها ز اهل حرم افراشته غلغل زوی

شاه تشنه دمبدم جام بلا بر سر كشید

موج زد نهر فرات و میراز او وحش و طیور

لب بخشكید از حسین سیراب شد قوم شرور

بد محرم شد محرم بر نوجوانان نی ضرور

آب و نان بر روزه دار الله اكبر چون شنید

خونی حق مغفرت را بی سزاوار است جون

توام در طریقت با جنود مشركان

شد دل " صهبائی " اندر انتظارت خون فكار

آرزوی وصل دارد با كمال امتنان

حاج ملا اقا جان زنجانی


تعداد بازديد : 545
پنجشنبه 26 آبان 1390 ساعت: 12:19
نویسنده:
نظرات(0)
ورود به کربلا

از چه می پرسی دگر نام مرا

آشنایی با من درد آشنا

غاضریه نام تو مقصود نیست

خوب می دانی که هستم کربلا

از ازل پرورده دست توأم

خلقتم با مهر تو دارد صفا

نام پاک تو عزیزم کرده است

برترم از مکه و کوی منا

خاک پای بهترینها بوده ام

ریخته بر من سرشک انبیاء

جبرئیل اینجا هزاران بار شد

روضه خوان تو به فرمان خدا

شاهد این گفته ام باشد فرات

دیده ام اشک خلیل و نوح را

سینه ام را درد سوزانی گرفت

تا شنیدم ناله های مرتضی

ناله صبراً لک می گفت او

در خطاب تو عزیز کبریا

سالهاغ چشم انتظارت بوده ام

تا نهی پا بر سرم ای با وفا

تا ابد مجنون تو هستم حسین

بی تو من بی قیمتم در دو سرا

خاک پای تو شدم تا که شدم

آخزین مقصود قلب اولیاء

آسمان قبطه به حالم میخورد

قبله گاه عرشیان کردی مرا

خاک پای بهترین مردان شدم

یاورانت را همه باشم فدا

سایه حق بر سرم افکنده شد

تا که بر پا شد به خاکم خیمه ها

بی نظیرند این جوانان بهشت

یادگاران حریم هل اتی

زیر پای قاسمت حس می کنم

عطر و بوی هاشمی مجتبی

در کنار گاهوار اصغرت

از ملائک می رسد شور ونوا

در جمال اکبرت پیدا بود

هیبت حیدر جلال مصطفی

زیر پای زینبت تربت شدم

وقف او گشتم که گشتم کیمیا

از قدوم دختر دردانه ات

می شوم بر درد بی دمان شفا

برتر از هفت آسمان دارم مقام

زیر پاهای علمدار شما

وعده تو با خدا اینجا بود

آمده اینجا ملاقاتت خدا

با همه اینها دلم دارد هراس

بر مشامم می رسد بو ی جفا

لشگری که آن طرف صف بسته اند

نیست در چشمانشان رنگ حیا

کوفیان در بی وفایی شهره اند

از خوارج بد ترند این اشقیا

وای اگر بغض غلی سر واکند

می رود بر نیزه سرهای شما

خولی و اخنس، سنان و حرمله

تشنه خون توأند این شمرها

دیده اند آموزش مهمان کشی

هر کدام از یک طریقی ای خدا

یک نفر نیزه پرانی قاهر است

یک نفر دارد کمانی بی خطا

یک نفر خنجر کشی ماهر شده

می کند راحتع سری از تن جدا

وای من از دست زینب می روی

می روی حتی به زیر دست و پا

وای بر حال عقیله خواهرت

دختر پرده نشین مرتضی

زینب و یک دشت شیر و حرمله

زینب و دردانه ها و شعله ها

زینب و یک کاروان زخم کبود

زینبو یک غربت بی انتها

زینب و تفسیر نام من حسین

کربلا یعنی همان کرب بلا


تعداد بازديد : 375
پنجشنبه 26 آبان 1390 ساعت: 12:17
نویسنده:
نظرات(0)
ورود به کربلا

جهان را از چه رو ماتم گرفته

زمین و آسمان را غم گرفته

چنان ماتم به گیتی سایه افکند

که گوئی نیر اعظم گرفته

مگر ماله محرم شد پدیدار

که مه را هاله ماتم گرفته

حسین این علی فرزند زهرا

که نور چهره اش عالم گرفته

جبین قدسیان را از ملامت

خطوط بر هم و درهم گرفته

چه باک از زخم پیکان عاشقی را

که از معشوق خود مرهم گرفته

نع تنها دامن پاکان عصمت

که آتش دامن عالم گرفته

برون کن خاتم شادی از انگشت

کزین ماتم دل خاتم گرفته

به اشک دیده گلهای نبوت

غبار غم زروی هم گرفته

دکتر قاسم رسا

تعداد بازديد : 285
پنجشنبه 26 آبان 1390 ساعت: 12:15
نویسنده:
نظرات(0)
ورود به کربلا

در بیابان بلا کعبه غم پیدا شد

اولین منزل صحرای قدم پیدا شد

زین سفر مقصد ما کرببلا بوده و هست

کربلا قبله ارباب کرم پیدا شد

ای به احرام دل سوخته محرم شدگان

بارها را بگشائید حرم پیدا شد

گفت زینب چه زمینی است خدایا که از ان

لرزه بر اهل دل و جان حرم پیدا شد

تا در این دشت نهادیم قدم دردل ما

رنج و اندوه بلا از پی هم پیداشد

سیدرضامؤید

تعداد بازديد : 325
پنجشنبه 26 آبان 1390 ساعت: 12:15
نویسنده:
نظرات(0)
ورود به کربلا

قلبم به یاد کوثر و زمزم گرفته است

مثل طلوع سوره مریم گرفته است

باران دیده های من از رحمت شماست

اشکم به اذن چشم تو نم نم گرفته است

آری در این هوای پر از بغض بی کسی

نام تو در محیط دلم دم گرفته است

آری خدا که خانه مشکی گزیده است

روضه برای شاه دو عالم گرفته است

چشمم به راه آمدن کاه گریه هاست

امشب دلم به یاد محرم گرفته است

دسته کجاست سینه زنش را صدا کنید

زنجیر کوچک دل من غم گرفته است

در انتهای کوچه سینه زنی کسی

با ناله های فاطمیش دم گرفته است

علی اشتری

تعداد بازديد : 349
پنجشنبه 26 آبان 1390 ساعت: 12:13
نویسنده:
نظرات(0)
ورود به کربلا

آسمان در نظرم تیره و تار است حسین

هر طرف می نگرم بوته خار است حسین

تا رسیدیم اخا تشنگیم افزون شد

این عطش حاصل نفرین بهار است حسین

آن سیاهی که نمایان شده نخلستان نیست

پس چرا دشت پر از نیزه سوار است حسین

خنده حرمله در دشت طنین افکنده

به گمانم که پی صید شکار است حسین

کوفیان شهره غارت گری و تاراجند

حتم دارم که دگر آخر کار است حسین


تعداد بازديد : 293
پنجشنبه 26 آبان 1390 ساعت: 12:12
نویسنده:
نظرات(0)
ورود به کربلا

هلال ماه محرم سلام حال شما

نگاه کن که مرا کشته خال شما

اگر درست بگویم تمام شبها را

کنار سفره اشکیم با خیال شما

نه یک شب و دو سه شب بلکه یازده ماه است

نشسته ام که شود رؤیت جمال شما

تو ماه نورسی و قبل سال شصت و یکم

ندیده بود کسی قامت هلال شما

هر آن زمان که بگریی زمان باران است

که وقت گریه بود ابر دستمال شما

چه خوب می شود امسال را تمام دهه

تو روضه خوان شوی ما هم از قبال شما

که دیده ای چه به روز خیام آوردند

تمام گریه شوم از نگاه حال شما

محسن عرب خالقی

تعداد بازديد : 377
پنجشنبه 26 آبان 1390 ساعت: 11:39
نویسنده:
نظرات(0)
ورود به کربلا

در این دیار هوای نفس کشیدن نیست

برای هیچ پری فرصت پریدن نیست

خدا به داد دل لاله های تو برسد

به ذهن این همه گلچین به غیر چیدن نیست

هزار سرو روان در پی ات روانه شدند

بلند قامتشان حیف قد خمیدن نیست!

در این کویر خود ساقی آب می گردد

برای نو گل تو وقت قد کشیدن نیست

لطیف ت ز گل یاس کودکان تو اند

که حقشان به دل خارهادویدن نیست

به التماس بگویم بیا که بر گردیم

دل لطیف مرا تاب زخم دیدن نیست

محسن عرب خالقی


تعداد بازديد : 259
پنجشنبه 26 آبان 1390 ساعت: 11:38
نویسنده:
نظرات(0)
ورود به کربلا

قتی نسیم می وزد این بوی سیب چیست؟

این سرزمین تیره و گرم و غریب چیست؟

بی اختیار باز دلم شور می زند

با من بگو گواه دل بی شکیب چیست؟

شاید رباب بشنود آرامتر بگو

آن تیرهای چله نشین مهیب چیست؟

حالا که تیغ خنجرشان برق می زند

فهمیده ام که معنی شیب الخضیب چیست

مادر مرا سپرده به تو جان مادرم

آوارگی و یا که اسارت نصیب چیست؟

حسن لطفی


تعداد بازديد : 281
پنجشنبه 26 آبان 1390 ساعت: 11:38
نویسنده:
نظرات(0)
ورود به کربلا

جز غم عشق تو دل آرزوی غم نکند

چشم دریا هوس بارش شبنم نکند

جز تو ای همسفر دختر زهرا و علی

کسی از ناله و دلشوره من کم نکند

ای حیاتم ز نفس های مسیحایی تو

نفسی ده که هوای دل من دم نکند

از خدا خواه که در طی مسیر غم تو

این قد خم شده را بیش از این خم نکند

شب و روزی نگذشته همه عمر به من

که دلم یاد تو و یاد محرم کند

خیمه را در دل صحرای عطش خیز مزن

تا که اسباب فراق تو فراهم نکند

این دعا بر لب من هر شب و روزی جاری است

که خدا سایه تو از سر من کم نکند


تعداد بازديد : 239
پنجشنبه 26 آبان 1390 ساعت: 11:37
نویسنده:
نظرات(0)
ورود به کربلا

راه ما طی گشت و در این دشت مأوا می کنیم

بار در منزل رسید و خیمه بر پا می کنیم

این زمین بازار و کالا و جان و ما سودا گریم

جان خود یکروزه با جانانه سودا می کنیم

خصم خواهد قامت ما خم ولی غافل از آنک

ما دوتا تنها قد خود پیش یکتا می کنیم

در همین وادی به روی دست ما با تیر کین

شیر خواری جان دهد،ما هم تماشا می کینم

روز عاشورا که پرپر می شود گل های عشق

بس تماشایی بود دعوت ز زهرا می کنیم

گر خیام آتش بگیرد کودکی گر گم شود

نعش او آخر به زیر خار پیدا می کنیم

علی انسانی


تعداد بازديد : 263
پنجشنبه 26 آبان 1390 ساعت: 11:37
نویسنده:
نظرات(0)
ورود به کربلا

ای بهترین بهانه برای گریستن

ای داغ جاودانه برای گریستن

د راه بازگشت به خود عشق کاشته ست

داغ تو را نشانه برای گریستن

شش سوی لاله می دم ای عشق باز کن

راهی از این میانه برای گریستن

در راه کربلای تو هر لاله می دهد

ما را به کف بهانه برای گریستن

اماده شو (فرید)به فتوای بازگشت

در خلوت شبانه برای گریستن

قادر طهماسبی


تعداد بازديد : 253
پنجشنبه 26 آبان 1390 ساعت: 11:36
نویسنده:
نظرات(0)
ورود به کربلا

هلال خون، مه خون، ماه اشک، ماه عزاست

عزای کیست؟ گمانم عزای خون خداست

خمیده قامت گردون، شکسته پشت فلک

روانه خون دل از چشم آدم و حوّاست

پریده رنگ ز رخسار احمد و حیدر

شراره ی دل زهرا، صدای وا ولداست

سرشک دیده ی زهرا، روان زقلب افق

قدخمیده ی زینب، هلال ماه عزاست

قسم به جان حسین ای هلال خون برگرَد

که در تو زخم علمدار کربلا پیداست

بگو فرات نجوشد که آب تشنه لبان

در این طلیعه ی خون اشک دیده ی سقاست

بگو به لاله نروید که چند روز دگر

ورق ورق به روی خاک، لاله ی لیلاست

بگو به مهر نتابد که راس پاک حسین

فراز نیزه چو خورشید روز عاشوراست

زگوش دخترکی خون روان بود گویا

که گوشواره ی او یادگاری زهراست

حسین بود خدایی، خدا حسینی بود

از آن زمان که جهان وجود را آراست

سرشک دیده ی میثم هماره جاری باد

که اشک دائم او وقف سیدالشهداست

غلامرضا سازگار


تعداد بازديد : 237
پنجشنبه 26 آبان 1390 ساعت: 11:35
نویسنده:
نظرات(0)
ورود به کربلا

اینجا بهشت سرخ بدن های بی سر است

اینجا نگارخانه ی گل های پرپر است

اینجا منا و مشعر و بیت الحرام ماست

اینجا حریم قرب شهیدان داور است

اینجاست قتلگاه شهیدان راه حق

اینجا مزار قاسم و عباس و اکبر است

اینجا به جای جامه ی احرام ما به تن

زخم هزار نیزه و شمشیر و خنجر است

اینجا دو طفل زینبم افتد به روی خاک

اینجا به روی سینه ی من قبر اصغر است

اینجا برای پیکر صد چاک عاشقان

گرد و غبار کرب و بلا مشک و عنبر است

اینجا چو آفتاب سرم بر فراز نی

بر کودکان در به درم سایه گستر است

اینجا تنم به زیر سم اسب، توتیا

اینجا سرم به دامن شمر ستمگر است

اینجا به جای جای گلوی بریده ام

گلبوسه های زینب و زهرای اطهر است

اینجا به یاد العطش کودکان من

هر صبح و شام دیده ی میثم، زخون تر است

غلامرضاسازگار


تعداد بازديد : 249
پنجشنبه 26 آبان 1390 ساعت: 11:28
نویسنده:
نظرات(0)
حـتی خـدا مـيان حسـينيهء غمـش
حـتی خـدا مـيان حسـينيهء غمـش
سوگند خورده است به ماه محرمش

شبهای قدر محترم و با فضيلت اند
امّـا نمی رسند به شبهای مـاتمش

امروز نه، غروب همان سال شصت و يك
مـا را گـره زدنـد به نخـهای پـرچمش

اين دستمال گـريه پر از نـور می شود
وقتی به دست روضـهء خورشيد می دمش

چشمی كه از برای تو گريان نمی شود
بايد حـواله داد به دست جـهنمش

جانم فدای ِ محتشم خانواده ات
با اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتمش

علی اكبر لطيفيان


تعداد بازديد : 281
یکشنبه 22 آبان 1390 ساعت: 18:37
نویسنده:
نظرات(0)
حسين ، کشته ديروز و رهبر روز است

حسين ، کشته ديروز و رهبر روز است

قيام اوست ، که پيوسته نهضت آموز است

تمام زندگي او ، عقيده بود و جهاد

اگر چه مدت جنگ حسين ، يک روز است

توان لشکر ايمان ، نمی‌رود از بين

ز فيض ياری حق ، چونکه قدرت اندوز است

حسين و ، ذلت تکريم ظالمان هيهات

که آفتاب عدالت ، ازو دل افروز است

به نزد او که شهادت ، بجز سعادت نيست

رداي مرگ ، برايش ، قبای زر دوز است

رهين همت والای سيد الشهداء است

هر آنکه از غم اسلام ، در تب و سوز است

هماره تازه بود ياد بود عاشورا

که روز حق و عدالت ، هميشه نوروز است

حرارتی که ز عشق حسين در دلهاست

برای ظالم هر عصر ، خانمان سوز است

( حسان ) ، حسين ، به ظاهر ، اگر چه شد مغلوب

شکست اوست ، که در هر زمانه پيروز است

حبیب چایچیان


تعداد بازديد : 389
یکشنبه 22 آبان 1390 ساعت: 18:35
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 1347
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف