حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - 190

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - 190

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - 190

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - 190

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - 190
حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - 190
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
مناجات با خدا از شرم گناه خسته حالی دارم پر سوخته ام شکسته بالی دارم پُرسی تو اگر ز من، چه داری گوی

مناجات با خدا

 

از شرم گناه خسته حالی دارم

پر سوخته ام شکسته بالی دارم

پُرسی تو اگر ز من، چه داری گویم

چیزی که ندارم ، دست خالی دارم

 

سيد هاشم وفائي


تعداد بازديد : 69
چهارشنبه 24 تیر 1394 ساعت: 10:20
نویسنده:
نظرات(0)
جای مناجات سحرهای تو خالی محراب تنها مانده و جای تو خالی امشب برای گریه کردن بر مزارت ای مرد تن�

 

جای مناجات سحرهای تو خالی

محراب تنها مانده و جای تو خالی

 

امشب برای گریه کردن بر مزارت

ای مرد تنها جای زهرای تو خالی

 

امشب میان سفرهء ایتام کوفه

خالیست جای نان و خرمای تو خالی

 

حتی میان چاه بی همراه کوفه

جای طنین درد دلهای تو خالی

 

امشب سحر با یاد مادر بعد سی سال

بر قلب من جای تسلای تو خالی

 

گیرم که امشب را به نحوی صبر کردم

در پیش زینب جای فردای تو خالی

 

امشب خلاصه هر کجای کوفه گشتیم

دیدیم کوفه جای مولای تو خالی

 

او رفت و بعدش یاد او ماند و دل ما

بغض گلوگیر علی شد حاصل ما

 

کوفه زمین را بر سرم آوار کردی

شام مرا چون شام حیدر تار کردی

 

اوهر چه خوبی کرد در حق تو اما

تو در عوض ظلم و جفا بسیار کردی

 

او حق ایتام تو را پرداخت اما

حق علی را خوردی و انکار کردی

 

در ظلم بی حد ، دیدهء عالم ندیده

کاری که تو با حیدر کرار کردی

 

اما علی ممنون شد از تو چون که با مرگ

او را جدا از غصهء مسمار کردی

 

او را به پاس لطفهای بی شمارش

با فرق خونین میهمان یار کردی

 

دفن شبانه عادت این خانواده است

کوفه تو هم تاریخ را تکرار کردی

 

شد بدرقه از سوی فرزندان یکایک

تابوت حیدر رفت بر دوش ملائک

 

شبهای دوری از علی دور و دراز است

سهم دل زینب فقط سوز و گداز است

 

آن کیسه ، سهم الارث مولانا حسن شد

بعد از شهادت هم علی مسکین نواز است

 

باشد بلند آوای مظلومیت او

این نخلهای کوفه تا در احتزاز است

 

جا دارد از غصه همه عالم بمیرند

گفتند حیدر هم مگر اهل نماز است

 

آن ظلم هایی که به زهرا و علی شد

پرونده اش تا روز محشر باز باز است

 

از بس به گوش چاه کوفه روضه خوانده

هر روز، کار چاه کوفه سوز و ساز است

 

مولای ما با خود به زیر خاک ها برد

آن سینۀ تنگی که مالامال راز است

 

درد دل آل علی درمان ندارد

رنج و غم این خاندان پایان ندارد

 

مهدی مقیمی


تعداد بازديد : 105
چهارشنبه 24 تیر 1394 ساعت: 10:19
نویسنده:
نظرات(0)
ساقی شبیه ساقی کوثر نیامده جز او کسی به جای پیمبر نیامده جز او برای فاطمه همسر نیامده از کعبه جز عل

ساقی شبیه ساقی کوثر نیامده

جز او کسی به جای پیمبر نیامده

جز او برای فاطمه همسر نیامده

از کعبه جز علی احدی در نیامده

یعنی کسی به پاکی حیدر نیامده

 

هرگز نمی شود علم عشق سرنگون

عشقش کشیده است ، دلم را به خاک و خون

پایان کار عاشق او چیست ، جز جنون

او گرد خاک پای علی شد که تا کنون

سردار مثل مالک اشتر نیامده

 

گیرم نبی نبود ، وصی نبی که بود

مسند نشین بی بدل این اریکه بود

مردی که همسرش به ملائک ملیکه بود

باید خدا شوی که بفهمی علی که بود

کاری که از بنی بشری بر نیامده

 

ابروش وقت جنگ ، کم از ذوالفقار نیست

دنیا اگر خراب شود بیقرار نیست

در مکتبش ضعیف کشی افتخار نیست

مولا که در مبارزه اهل فرار نیست

این کارها به فاتح خیبر نیامده

 

اولاد مرتضي همه بالذات دلبرند

قرآن ناطقند و شفیعیان محشرند

شاهان روزگار غلامان قنبرند

خدام عرش گوش به فرمان حیدرند

دور و برش که قحطی نوکر نیامده

 

رفتی گشت چشم هزاران یتیم تر

با رفتنت شدند یتیمان یتیم تر

من از ازل اسیر توام یا قدیم تر

ای خانواده ات همه از هم کریم تر

از سفره تو با برکت تر نیامده

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید


تعداد بازديد : 137
چهارشنبه 24 تیر 1394 ساعت: 10:18
نویسنده:
نظرات(0)
دل من! در هوای مولا باش یار بی‌ادعای مولا باش گر نشد یاورش شوی همه عمر گاه گاهی برای مولا باش ب�

دل من! در هوای مولا باش

یار بی‌ادعای مولا باش

 

گر نشد یاورش شوی همه عمر

گاه گاهی برای مولا باش

 

به گدایی تو هر کجا رفتی

یک سحر هم گدای مولا باش

 

دست من! دست‌گیر مردم باش

پینه‌ي دست‌های مولا باش

 

پهن کن سفره‌ای برای یتیم

مستمند دعای مولا باش

 

پا به پایش اگر نشد بروی

لاأقل ردپای مولا باش

 

جان من! تا که در بدن هستی

باش اما فدای مولا باش

 

بندگی کن به راه و رسم علی

عبد! عبد خدای مولا باش

 

ای نَفَس! می‌روی به سینه برو

چون برآیی صدای مولا باش

 

از یمن، از دمشق و غزه بگو

شیعه‌ی زخم‌های مولا باش

 

خار در چشم‌های مولا بود

چشم من! در عزای مولا باش...

 

یوسف رحیمی


تعداد بازديد : 123
چهارشنبه 24 تیر 1394 ساعت: 10:17
نویسنده:
نظرات(0)
آمدم پیش تو از کارخودم خسته شدم دیگر از حال اسف بار خودم خسته شدم خیلی از حس دل آزار خودم خسته شدم

 

آمدم پیش تو از کارخودم خسته شدم

دیگر از حال اسف بار خودم خسته شدم

خیلی از حس دل آزار خودم خسته شدم

من ز معصیت و اصرار خودم خسته شدم

 

لطف کردی و به جایش به گناه افتادم

من به این راه کجم خواه نخواه افتادم

 

تو نجاتم بده حالا که پریشان هستم

راه گم کردم و حیران بیابان هستم

گرچه غرق گنهم زار و پریشان هستم

نیمه شب معتکف کوی کریمان هستم

 

کاش اذنی بدهی گریه طفلانه کنم

با کمیل آمده ام توبه جانانه کنم

 

لب من را به علی یا علی عادت دادند

با علی مهر قبولی عبادت دادند

به اهالی نجف نعمت جنت دادند

شکر دارد که به من عشق ولایت دادند

 

روزگاریست که خود را به یتیمی زده ام

ابتا گفتم و تا پشت درش آمده ام

 

دست خالی نشدم دست دعا را دارم

از غدیر آمده ام شیرخدا را دارم

هر شب جمعه یقین کرببلا رادارم

در همین کرببلا عرش خدا را دارم

 

ذکر هر عبد گنهکار حسین است حسین

واقعا افضل الاذکار حسین است حسین

 

شب جمعه است دلم پیش پیمبرمانده

پیش یک فاطمه درقالب حیدرمانده

حرفهاگفته شده روضه اکبرمانده

پدری پیش روی خنده لشگرمانده

 

ریز ریز بدنی زیر عباجمع شده

آیه آیه به عبا نورخداجمع شده

 

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در دعای کمیل 11 اردیبهشت 94

 


تعداد بازديد : 250
چهارشنبه 24 تیر 1394 ساعت: 10:17
نویسنده:
نظرات(0)
جابر عابدی بنده برگشته به درگاه اله رو سیاه آمده این نامه سیاه از پشیمانی و حسرت لبریز کوله باری پر

 

بنده برگشته به درگاه اله
رو سیاه آمده این نامه سیاه

از پشیمانی و حسرت لبریز
کوله باری پر از عصیان و گناه

زده غفلت به وجودش زنجیر
مانده درمانده ی درمانده ی راه

جز خجالت چه کند محضر دوست
آنکه دل بسته به یک گوشه نگاه

سر تسلیم کی آورده فرود
سرکشی دل زده دور از درگاه

چه اثر گریه ی بعد از جرمش
بی پناهی که نباشد آگاه

ولی آقای کریمی اینجاست
که ببخشد همه را در این ماه

 

جابر عابدی

 


تعداد بازديد : 39
چهارشنبه 24 تیر 1394 ساعت: 10:16
نویسنده:
نظرات(0)
جابر عابدی دل کنده از این و آنم ای مهدی جان برگرد تویی تو جانم ای مهدی جان می ترسم از این بازی دنیا آ

 

دل کنده از این و آنم ای مهدی جان
برگرد تویی تو جانم ای مهدی جان

می ترسم از این بازی دنیا آخر
از قافله جا بمانم ای مهدی جان

جابر عابدی

 


تعداد بازديد : 50
چهارشنبه 24 تیر 1394 ساعت: 10:16
نویسنده:
نظرات(0)
وقتی که شیرخواره ای از دست میرود در آسمان ستاره ای از دست میرود خواهی نخواهی ؛ آدم ؛ بیچاره میشود وق

وقتی که شیرخواره ای از دست میرود
در آسمان ستاره ای از دست میرود

خواهی نخواهی ؛ آدم ؛ بیچاره میشود
وقتی که راه چاره ای از دست میرود

خون می شود شَدید ؛ دل مادر و پدر
چون طفل ماه پاره ای از دست میرود

غنچه اگر که آب نبیند، ز شاخه اش
با کمترین اشاره ای از دست میرود

با تیر پهلوان کُش و حجم گلوی طفل
هرگونه استعاره ای از دست میرود

از خیر گوشواره مَحال است بگذرند
جایی که گاهواره ای از دست میرود


محمد قاسمـی


تعداد بازديد : 87
چهارشنبه 24 تیر 1394 ساعت: 10:15
نویسنده:
نظرات(0)
ماه خوب عاشقی دارد به پایان می رسد لحظه ی تودیع مهماندار و مهمان می رسد آسـمان چشـم های عاشـقان ابـ�

ماه خوب عاشقی دارد به پایان می رسد
لحظه ی تودیع مهماندار و مهمان می رسد

آسـمان چشـم های عاشـقان ابـری شده
مثل این سی شب دوباره بوی باران می رسد

 

پشت پایش از دو چشمم رودی از خون می رود
از هراس دوری اش دارد به لب جان می رسد

گوئیــا دیـروز بود این سـفره را انداختند
طرفه العینی گذشت و وقت هجران می رسد

با مجیر و با ابو حمزه ه چه حالی داشتیم
زود دارد افتتـاح ما به پـایـان می رسد

بی سـر و پـا آمدم ، حالا سراپـا ثروتم
آری آری بر فقیران لطف سلطان می رسد

مثل من بی آبرویی را به کویش راه داد
این فقط از خلق نیکوی کریمان می رسد

آنقَدَر بخشید از خیل گناه آلوده گان
تا که آوای فغــان از بند شیطان می رسد

تا به قدر ذره ای مژگـان من نمنـاک شد
دیدم از دریای رحمت موج غفران می رسد

تا که گفتم “بالحسین،العفو” ، دستم را گرفت
لطف او بر ما پس از ذکر “حسین جان” می رسد

هرشب اینجا پا به پای ما خدا هم روضه خواند
ناله ی واویلتا از عرش رحمان می رسد

در میان نهری از خون، جان زینب بی سلاح
چکمه پوشی سنگ دل با تیغ برّان می رسد

خواهرش بالای تل دارد تماشا می کند
مادرش با قدّ خم ، موی پریشان می رسد

کاش می شد زودتر از کربلا دورش کنند
دارد از صحرا صدای نعل اسبان می رسد

عطر سیب پیکرش گودال را پر کرد و بعد
بویی از پیراهن یوسف به کنعان می رسد

وعده ی مـا اربعیـن ، پای پیـاده از نجف
کربلا آغوش خود بگشا که مهمان می رسد

مصطفی هاشمی نسب


تعداد بازديد : 47
چهارشنبه 24 تیر 1394 ساعت: 10:15
نویسنده:
نظرات(0)
زمین و آسمون بودن به هم نزدیک تو این شب ها داره جمع میشه این سفره کی تضمین داده تا فردا..؟! ینی تا سال

زمین و آسمون بودن
به هم نزدیک تو این شب ها
داره جمع میشه این سفره
کی تضمین داده تا فردا..؟!

 

ینی تا سال دیگه باز
می مونم زنده، تا باشم..؟
تو تقدیرم شبای قدر
نوشتن کربلا باشم..؟

.نوشتن اربعین دیگه
منم راهی بشم امسال
شب جمعه حرم باشم
به من رو میکنه اقبال..؟

دلم خو کرده بود تازه
سحرها با مناجاتش
فرازای ابوحمزه
رسیدن تا کمالاتش

الهی لا تُؤَدِّبْنی
می ترسم از عقوباتت
نَکِش نقشه برام یاربّ
که بسْ سخته مکافاتت

با توفیق از خودت بوده
همین چندْ شب مناجاتم
به دل حُبّ علی دارم
نکن فردا مجازاتم

دلم قُرصه که بخشیدیم
که گریونِ غم یارم
ندارم با کسی کاری
حسینه تا کس و کارم

به حقّ اون آقایی که
تو گودال جون فدات میکرد
به حقّ استخون هایی
که می شْکست و صدات میکرد

خدایا تا نفس دارم
دلُ از ماتمش خون کن
بیا و روزی اشکِ
منو تو روضه افزون کن

وحید دکامین


تعداد بازديد : 57
چهارشنبه 24 تیر 1394 ساعت: 10:14
نویسنده:
نظرات(0)
ای نخلهای خسته مولای شما رفت ای چاههای صبر دیگر مرتضی رفت گلدسته ها را نیست جز اوای ماتم محراب را ان

ای نخلهای خسته مولای شما رفت
ای چاههای صبر دیگر مرتضی رفت
گلدسته ها را نیست جز اوای ماتم
محراب را ان شور و اهنگ و دعا رفت

 

بهر یتیمان نان و خرمایی نیاورد
انکس که می اورد نان سفره ها رفت
بر زهر تیغ ابن ملجم بس اثر ماند
اما طبیب از دست و دارویش شفا یافت
امد صدای قد قتل از اسمانها
از قلب ها بر اسمان اه عزا رفت
از فزت رب الکعبه باشد اشکارا
در اوج غربت رهنمای ما سوا رفت
سیمای مولا می کند تفسیر غربت
عدل مجسم رهبر ایینه ها رفت
گل نغمه اش انا الیه راجعون بود
بهر ملاقات خدا شیر خدا رفت
با روی گلگون قلب خون فرق شکسته
مظلوم عالم در بر خیر النسا رفت

حمید کریمی


تعداد بازديد : 130
چهارشنبه 24 تیر 1394 ساعت: 10:14
نویسنده:
نظرات(0)
از مالک وجودم کی می توان بریدن چندی به غم سرودن تا کی تو را ندیدن تقویم لحظه ها را با هر نفس شمردم در

از مالک وجودم کی می توان بریدن
چندی به غم سرودن تا کی تو را ندیدن

تقویم لحظه ها را با هر نفس شمردم
در آرزوی آنکه آنی به تو رسیدن

با ناله ی نگاهم این بوده شوق راهم
شاید به اشک و آهم مهر تو را خریدن

با یاد تو دمادم ای مهدی دو عالم
این طفل سینه هر دم آماده ی تپیدن

از عمق تار و پودم از تو به جان سرودم
در بند آن نبودم دل را به رخ کشیدن

فریاد روزگارم بی تاب انتظارم
دارم امید دیدن عمری پس از شنیدن

من باغبان جانم جان بوده همزبانم
شد قسمتم دوباره گل از لب تو چیدن

در کنج این حصارم راهی به تو ندارم
دستم مگر تو گیری تا آسمان رسیدن

من عاشق خدایم از دل بوَد صدایم
در مسلکم نباشد از یار دل بریدن

حامد فروغی


تعداد بازديد : 21
چهارشنبه 24 تیر 1394 ساعت: 10:14
نویسنده:
نظرات(0)
هر زمانی در دیارم حس غربت میکنم میروم مشهد سه روزی استراحت میکنم ای علی موسی الرضا.ع.هر دفعه میایم ح�

هر زمانی در دیارم حس غربت میکنم
میروم مشهد سه روزی استراحت میکنم
ای علی موسی الرضا.ع.هر دفعه میایم حرم
تا دو ساعت با کبوتر هات صحبت میکنم

 

جای زائرهای تو بر روی چشمان من است
من به عشق تو به زائر ها محبت میکنم
من همیشه گوشه ی باب الجوادت ساکنم
من به این باب الجوادت دارم عادت میکنم..
من کلاغم جای من صحن و سرایت نیست که
من به کفترهای تو خیلی حسادت میکنم
کفتران تو بماند؛ من به زائر های تو
تا میایم پیش شان حس حقارت میکنم
صحن جمهوری تو خیلی دلم را باز کرد
کنج دیوار حیاطت با تو خلوت میکنم
“وقت نقاره زدن داد و هوار عاشقی ست
یعنی آقا جان ببین دارم صدایت میکنم
آب و نانی برده ام از این دیار مشهدت
تا تو هستی صاحبم احساس عزت میکنم
کربلای من تویی، حج ام تویی، انگار که
کربلا را در خراسانت زیارت میکنم
بابت مهمانیت ممنونم ای آقای من
کم کم از این مشهد تو رفع زحمت میکنم

حامد جولازاده


تعداد بازديد : 503
چهارشنبه 24 تیر 1394 ساعت: 10:13
نویسنده:
نظرات(0)
شب جمعه است ، بیا حال مرا بهتر کن فکر دلواپسیِ قلب منه مضطر کن این شب جمعه اگر مقصد تو کرببلاست نزد

شب جمعه است ، بیا حال مرا بهتر کن

فکر دلواپسیِ قلب منه مضطر کن

این شب جمعه اگر مقصد تو کرببلاست

نزد ارباب دعایی به منه نوکر کن

گذر عمر منه بی سرو پا بر تو نخورد

عزم دیدار مرا در نفس آخر کن

عمر من رفت و تو را درک نکردم آقا

فهم من درخورِ درک تو نشد باور کن

چِقَدَر نام تو بردم به زبانم ، یک بار

تو صدایم بزن و خوش دلم ای دلبر کن

سهم من از تو فراق تو شده غم دارم

منّتی بر سر من نِه ،تو غمم کمتر کن

عاشق کرببلا ،عاشق دیدار توأم

هر دو را قسمت من حق شه بی سر کن

کربلا با تو صفا دارد و بی تو سخت است

سختی راه ، بر این خسته تو راحت تر کن

روضه ی جدّ غریبت شب جمعه باز است

باز روضه تو نخوان ، فکر دل مادر کن

مادری کز تَه گودال صدا زد ،ای شمر

خنجرت را نکش و شرم زِ پیغمبر کن…

…خنجرت را بکشی ، حنجر من می سوزد

فکر بد حالی من ، نزد گل پرپر کن

من نه ، اصلاً تو بیا فکر حرم باش آخر

فکر زینب کن و فکر دل این خواهر کن

پیش زینب ، به حسینم نزن انقدر لگد

بدنش ریخت بِهم ، رحم بر این پیکر کن

فکر نیزه نکن و از سر او دست بکش

لااقل قبل بریدن گلویش را تَر کن

عصرغارت شده ، رحمی تو به ناموس علی

رحم بر خیمه و بر کودک و بر معجر کن

عاقبت می رسد آن منتقم خون حسین

صبر کن ، فکر خودت شمر،در آن محشر کن

شاعر:مجتبی دسترنج (ملتمس)


تعداد بازديد : 519
چهارشنبه 24 تیر 1394 ساعت: 10:13
نویسنده:
نظرات(0)
من که صبح و شب فقط مستی تقاضا می کنم آخرش خود را در این میخانه رسوا می کنم یاد من دادند از اوّل کـه د�

من که صبح و شب فقط مستی تقاضا می کنم

آخرش خود را در این میخانه رسوا می کنم

یاد من دادند از اوّل کـه در وقـت نـیاز

هر چه را می خواهم از ساقی تمنّا می کنم

یاد ابرویش که می افتم نمی دانم چرا ؟

بیخود از خود می شوم رو بر مصلّیٰ می کنم

اعتبــار و آبرو و عزّتـــ و هَستیْم را

“هر چه را دادند یک جا خرج مولا می کنم”

گر فقط یک بار با قنبر شوم من همنفس

می روم در آسمان کار مسیحا می کنم

دردِ دوری از نجف دارد دلِ حسرتْ کِشم

دردِ خود را با علی گفتن ، مُداوا می کنم

در تولّیٰ بیشتر سهمیّه رزقم می شود

هرچه در خلوت مُصمّم تر ، تبرّا می کنم

می زنم قید بهشت عدن و قصر و حور را

تا که ایوانِ طلایش را تماشا می کنم

گر عقیق آبداری ، روزیِ دستم شود

“لافتیٰ الّا علی”را مُهر طُغریٰ می کنم

گُم شدم در جاده ی صَعبُ العُبور عشق او

عاقبت خود را میان صحن ، پیدا می کنم

موقع سینه زدن تا دستگیر من شود

در میان جمعیت هی دست بالا می کنم

چون شنیدم کفشهای شاه بوده وصله دار

کفشهای کهنه ام را بیشتر پا می کنم

تا بگیرد زخم دوری از نگارم ، التیام

می روم در آستان قدس ، مأوا می کنم

حسّ خوبی شکل میگیرد درون سینه ام

یارضا را یا علی هر بار معنا می کنم

تا غرورم لِــه شود در زیر پای زائران

خویش را گرد و غبارِ پادری ها می کنم

آب سقّاخانه را در جام زرّین خورده ام

شعر هایم را اگر مستانه انشا می کنم

بوسه می کارم به درگاه رئوف اهل بیت

حاصلش را توشه ی روز مبادا می کنم

شاعر:محمدقاسمی


تعداد بازديد : 240
چهارشنبه 24 تیر 1394 ساعت: 10:12
نویسنده:
نظرات(0)
در اعتراض به فیلم سراسر تحریف رستاخیز دلم از غصه ات ای ماه حرم لبریز است همچو برگی که تنش ریخته در پ�

در اعتراض به فیلم سراسر تحریف رستاخیز

دلم از غصه ات ای ماه حرم لبریز است
همچو برگی که تنش ریخته در پاییز است
قلب مهدی و حسین و علی و شیعه ی او
زخمی از قصه ی تحریفی رستاخیز است

جعفر ابوالفتحی

یا مهدی از دست خودی فریاد فریاد


تعداد بازديد : 78
سه شنبه 23 تیر 1394 ساعت: 20:28
نویسنده:
نظرات(0)
مناجات با خدا بی وفا بودم و حالا تو وفاداری کن نفْسِ من برده به تبعید مرا کاری کن نیمه شب رفته و بار�

مناجات با خدا

بی وفا بودم و حالا تو وفاداری کن
نفْسِ من برده به تبعید مرا کاری کن

نیمه شب رفته و بارم سرِ دوشم مانده
خم شده پشتم از این بار، خریداری کن

تو که در وقت حیاتم گنهم بخشیدی
در مماتم هم از این بنده هواداری کن

بی کس و کارم و بیماریِ عصیان دارم
تو خودت از منِ بیمار پرستاری کن

نفْسِ اَمّاره ام ای دوست، گرفتارم کرد
جلوه ای کن به دلم رفع گرفتاری کن

حال که در شب جمعه همه را بخشیدی
رحمت واسعه ات را به سرم جاری کن

به همان مرد غریبی که ندارد کفنی
از گناهی که ز من سر زده ستاّری کن

رضاباقریان


تعداد بازديد : 88
پنجشنبه 18 تیر 1394 ساعت: 14:51
نویسنده:
نظرات(1)
امیرالمومنین(ع)-بعد از شهادت كوفه پس از حیدر فضای مبهمی داشت آن شهر غم هر گوشه آثار غمی داشت در كوچ

امیرالمومنین(ع)-بعد از شهادت

 

كوفه پس از حیدر فضای مبهمی داشت

آن شهر غم هر گوشه آثار غمی داشت

در كوچه های شهر غم آلود كوفه

هرجا یتیمی بود حال درهمی داشت

آنشب فقیری از خدای خویش پرسید

كوآنكه هر شب با فقیران عالمی داشت

مرهم برای زخم او پیدا نمی شد

امّا برای زخم عالم مرهمی داشت

بردند او را نیمه شب پنهان ز مردم

رفت آنكه بهر خویش چاه  محرمی داشت

بیت ولایت بعد از او بیت الحزن شد

بر روی دیوار و درش گرد غمی داشت

هر غنچه و هر گل به گلزار ولایت

بر روی گلبرگ رخ خود شبنمی داشت

از گریۀ زینب تمام عرش لرزید

وقتی میان زمزمه ها  زمزمی داشت

یك سو حسین و سوی دیگر مجتبایش

گریان ز هجر روی بابا ماتمی داشت

عباس  او با یاد درد غُربت او

در گوشۀ تنهائی خود عالمی داشت

هرگاه می خواهم كه از دردش بگویم

گویم«وفائی» او مگر درد كمی داشت

 

سید هاشم وفایی


تعداد بازديد : 331
پنجشنبه 18 تیر 1394 ساعت: 10:16
نویسنده:
نظرات(3)
مناجات با خدا سنگ بنای نفس ، برادر ، شکستگی ست گره ذره ذره « من » شود ، آخر شکستگی ست از حلق ِ مستجا�

مناجات با خدا

 

سنگ بنای نفس ، برادر ، شکستگی ست

گره ذره ذره « من » شود ، آخر شکستگی ست

از حلق ِ مستجار ، حقیقت ظهور کرد

" اوج کمال خلق ، فقط در شکستگی ست "

خارم  چنان ، که پای « تو » سر خم نکرده ام

این سرو قامتی « من » از سر شکستگی ست

حالا که گوشه گیر بیابان غفلتم...

احساس کرده ام ، اثر پرشکستگی ست

بالم شکست و ..، بند زدند و.. ، وبال شد

" من " را رها کنید ، که بهتر شکستگی ست

کشکولم از گدایی « شب » تا سحر تهی است

این هم دلیل « روشنی » از ور شکستگی ست

پرسیدم از حبیب ، طریق وصال چیست...!؟

فرمود : راه عشق سراسر شکستگی ست

 

یاسر حوتی

 


تعداد بازديد : 74
پنجشنبه 18 تیر 1394 ساعت: 10:16
نویسنده:
نظرات(0)
مناجات با خدا خدایا رسیدم به درگاه تو رسیدم به پابوسی ماه تو تو هستی نگهدار من دائماً منم عبد فصل�

مناجات با خدا

 

خدایا رسیدم به درگاه تو

رسیدم به پابوسی ماه تو

تو هستی نگهدار من دائماً

منم عبد فصلی و گه گاه تو

تو هستی همانی که می خواستیم

ولی ما نبودیم دلخواه تو

تو بودی به هر جا صدایت زدم

ولی من نبودم به همراه تو

تو با ما همه جوره راه آمدی

ولی ما نرفتیم در راه تو

در این چند روزی که رفته فقط

منم مورد خشم و اکراه تو

من و اُنس با یاد تو روز و شب

من و نام زیبای الله تو

تمامی ترس من این نکته است

که روزی نگیرد مرا آه تو

تو را خواندم و می کشم آه آه

تو هم یاد فرما مرا گاه گاه

ذلیل و حقیر و گرفتار من

همان مجرم رفته بر دار من

صفای دل و سایه سر خدا

همان بد زبان عبد دربار من

قوی و غنی و طلبکار تو

ضعیف و فقیر و بدهکار من

دعا تو شفا تو پرستار تو

همیشه پریشان و بیمار من

همیشه تو هستی صدا می زنی

همیشه تو صد بار و یک بار من

به پای دلم چشم بیدار تو

برای گنه مانده بیمار من

خداوند تواب و ستار تو

ولی عبد در حال تکرار من

حیا تو وفا تو هوادار تو

ولی بی حیایی بسیار من

تحمل خدا و تغافل خدا

و آن عبد انگار نه انگار من

تو بنده نواز و تو آغوش باز

سر افکنده و عبد فرّار من

اگر این همه بد شدم من ، درست

خدایا خلاصه امیدم به توست

 

مجتبی شکریان


تعداد بازديد : 85
پنجشنبه 18 تیر 1394 ساعت: 10:15
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 1347
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف