شهادت امام سجاد ع - 2

شهادت امام سجاد ع - 2

شهادت امام سجاد ع - 2

شهادت امام سجاد ع - 2

شهادت امام سجاد ع - 2
شهادت امام سجاد ع - 2
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
وای وای... بیشتربود دلش سوخته طفل رباب گریه و روضه بپابود اگر میدید آب پیش رویش گلویی بودکه صدپاره شده وقتی ازحرمله آنروز کشیدند حساب گ�

وای وای...

بیشتربود دلش سوخته طفل رباب

گریه و روضه بپابود اگر میدید آب

 

پیش رویش گلویی بودکه صدپاره شده

وقتی ازحرمله آنروز کشیدند حساب

 

 گریه میکرد به احوال تن بی کفنی

که پی اش نیزه وسنگ همه میشد پَرتاب

 

تب او بیشتر ازشعله آتش میشد

 از نوامیس خدا تا که ربودند نِقاب

 

 آه از آن وقت که زنهای حرم را میدید

همه باساعد و آرنج گرفتند حجاب

 

 عمه اش دست به معجربه زمین میخورد و

داد میزد بگریزید ز خیمه به شِتاب

 

 عاقبت قافله نیزه و سرراه افتاد

روی گهواره نی چشم علی رفت به خواب

 

 هرچه ازکرببلا دور شدند انگاری

سنگ اندازی مردان به زنان میشدباب

 

 چقدرکوفه جفا کرد به اطفال حسین

زینت گردنشان بود فقط ردِ طناب

 

 به دوسه خواهر او انگ کنیزی هم خورد

وسط غائله شام درآن بزم شراب

 

بدترازآن غل وزنجیر به زنجیر کشید

عابدی را غضب وطعنه مردان خراب


تعداد بازديد : 270
پنجشنبه 29 آبان 1393 ساعت: 10:10
نویسنده:
نظرات(1)
ایمان کریمی صحرا به صحرا، کو به کو هر روز گفتیم از جانِ رسول الله از آن شهید بی سری که بود این بار مهمان رسول الله او بود مهمان نبی و ما مهمان �
صحرا به صحرا، کو به کو هر روز
گفتیم از جانِ رسول الله
از آن شهید بی سری که بود
این بار مهمان رسول الله
 
او بود مهمان نبی و ما
مهمان خار و کعب نی بودیم
بالشت سنگ از ما و جایش بود
بر روی دامان رسول الله
 
صحرا به صحرا زجر می آمد
تا آن زمان که فجر می آمد
با تازیانه رقص مستی داشت
از چشم پنهان رسول الله
 
یا داد از آن ساعتی که ما
در کاخ آن مِی خوار می دیدیم
می زد به دندان پدر, گفتیم
قربان دندان رسول الله
 
بر روی پیغمبر اگر از بام
خاکستر و... دیدم سر بابام
ته مانده ی مِی را ... وَ می دیدم
چشمان گریان رسول الله
*********
صحرا به صحرا ناله و شیون
سی سال می میرد از این غم ها
حال این شب آخر به جای درد
گردیده مهمان رسول الله

 

ایمان کریمی

 


تعداد بازديد : 179
چهارشنبه 28 آبان 1393 ساعت: 12:26
نویسنده:
نظرات(0)
غرق اشكي و گريه مي باري شده دريا ز چشم تو جاري راوي روضه هاي كرب و بلا روضه ي ناشنيده اي داري اين همه گريه كرده اي بس نيست تا به كي نوحه و عز

غرق اشكي و گريه مي باري

شده دريا ز چشم تو جاري

 راوي روضه هاي كرب و بلا

 روضه ي ناشنيده اي داري

اين همه گريه كرده اي بس نيست

 تا به كي نوحه و عزاداری

 بعد آن غربت و اسيري ها

 خنده روي لبت نمي آري

 از تن نيمه جان و مجروحت

 مي چكد خون و لاله مي كاري

رنگ و رويت چه زرد و گلگون است

به گمانم هنوز بيماري

حال تو خوب مي شود آقا

عمه ات مي كند پرستاري

رد اشكي كه روي گونه ي توست

 يعني اينكه ز گريه سرشاري

 شام و كوفه چه برسرت آمد

كه تو از زندگاني بيزاري

محمد حسن بیات لو

 


تعداد بازديد : 238
چهارشنبه 28 آبان 1393 ساعت: 12:20
نویسنده:
نظرات(0)
یا سید الساجدین... بسته راه چاره دید و گریه کرد طفل بی گهواره دید و گریه کرد دختر آواره دید و گریه کرد روسری پاره دید و گریه کرد او چهل سال ا

یا سید الساجدین...

بسته راه چاره دید و گریه کرد

طفل بی گهواره دید و گریه کرد

دختر آواره دید و گریه کرد

روسری پاره دید و گریه کرد

 

او چهل سال است کارش گریه است

این چهل سال افتخارش گریه است

 

دست بسته از زنان شرمنده شد

از تمام کاروان شرمنده شد

بیشتر از دختران شرمنده شد

مجلس می، آنچنان شرمنده شد

 

در میان راه تنها مرد بود

بین یک جمعیتی نامرد بود

 

از غم ویرانه رفتن اشک ریخت

پایکوبی کرد دشمن اشک ریخت

لحظه معجر گرفتن اشک ریخت

مرد ها دنبال یک زن...اشک ریخت

 

هم زیارتنامه اش آتش گرفت

هم سرو امامه اش آتش گرفت

 

باورش میشد که غم پیرش کند؟

خواهرش را زجر زنجیرش کند

زاده مرجانه تکفیرش کند

حرمله اینقدر تحقیرش کند

 

نانجیب پست با یک مشک آب

پرسه میزد پیش چشمان رباب

 

کوچه های شام خیلی سخت بود

سنگهای بام خیلی سخت بود

طعنع و دشنام خیلی سخت بود

جام و بزم عام خیلی سخت بود

 

حرفهای تند و تیزی میشنید

واژه ای مثل کنیزی میشنید

 

خنده های شمر یادش مانده است

ماجرای شمر یادش مانده است

چکمه های شمر یادش مانده است

جای پای شمر یادش مانده است

 

کندی خنجر عذابش میدهد

ضربه آخر عذابش میدهد

 

آمد و بال و پرش را جمع کرد

دست بی انگشترش را جمع کرد

با حصیری پیکرش را جمع کرد

روی دستش حنجرش را جمع کرد

 

صورت خود را به روی خاک زد

یاد عریانی گریبان چاک زد

 

 

محمد جواد پرچمی


تعداد بازديد : 383
چهارشنبه 28 آبان 1393 ساعت: 12:18
نویسنده:
نظرات(0)
۳۰سال و اندی میشود درتاب و در تب ۳۰سال و اندی میشود میسوزی هرشب ۳۰سال و اندی میشود می باری آقا پای غزل مرثیه های عمه زینب آهت دلیل بغض دل ه�

۳۰سال و اندی میشود درتاب و در تب

۳۰سال و اندی میشود میسوزی هرشب

۳۰سال و اندی میشود می باری آقا

پای غزل مرثیه های عمه زینب

 

آهت دلیل بغض دل های تپنده ست

گفتی مرو بابا ، سنان تیغش برنده ست

چه گریه بازاری شده در خانه ی تو

کافی ست آقا روضه هایتان کشنده ست

 

بهتر نبيني گوشواره بين گوشي

بهتر همان كه تا ابد آبي ننوشي

اين ضجه آخر كار دستت ميدهد پس

بهتر همان كه پيرهن ديگر نپوشي

 

زل ميزني گاهي بسوي گاهواره

گاهي بسوي مشك آبي پاره پاره

بر سر مي اندازي عبا و آه از نو...

دق ميدهد آخر تو را يك شيرخواره

 

 بعد از قضایای ته گودال آقا

يادت مي آيد غارت اموال آقا

وقتي كه ياد عصر عاشورا مي افتي

حق داري آخر ميروي از حال آقا

 

لبخند شمر بی حیا یادت نرفته

سرهای روی نیزه ها یادت نرفته

شاید که از خاطر بری کرببلا را

اما دم دروازه را یادت نرفته

 

هرشب ز چشمان کبود لاله گفتی

از ارث آن بانوی هجده ساله گفتی

از آن شب بارانی کنج خرابه

از دردسرهای زن غساله گفتی

 

زخمی سال شصت و یک ! شيخ البكايي

با تک تک مرثیه هایم آشنایی

اي يادگار روز عاشورا همين بس

هفتاد و چندمین شهید کربلایی

 

عليرضا خاكساري


تعداد بازديد : 232
سه شنبه 27 آبان 1393 ساعت: 22:42
نویسنده:
نظرات(0)
امام سجاد(ع)-شهادت من یادگار دشت کربلایم آزادۀ صحرای نینوایم من عروه الوثقای شیعیانم من چارمین مولای شیعیانم من حجه اللهِ پس از حسینم من �

امام سجاد(ع)-شهادت

 

من یادگار دشت کربلایم

آزادۀ صحرای نینوایم

من عروه الوثقای شیعیانم

من چارمین مولای شیعیانم

من حجه اللهِ پس از حسینم

من شاهد اَسرار عالمینم

بیماریِ من حکمت الهی است

بر کربلا چشمان من گواهی است

یک نیم روزه صد بلا که دیده؟

هفتاد و دو کرب وبلا که دیده؟

من دیده ام گودال قتلگه را

چشمانِ بارانیِ خیمه گه را

من دیده ام شمشیرهای بریان

زیر گلو و نعش های عریان

چون اسبِ بی صاحب به خیمه آمد

تکثیر شد فریاد وامحمد

دیدم به خیمه غارت حرم را

در شعله آل بیت محترم را

وقتی هجوم کوفیان شد آغاز

پس اولین فرمان من شد ابراز

آغاز شد با غم امامت من

تصویر شد روز قیامت من

حکم فرار از خیمه را که دادم

با یک تهاجم بر زمین فتادم

سجاده از پایم چه بَد کشیدند

سیلی به طفلان بی عدد کشیدند

آندم که من آهی ز دل کشیدم

رأس پدر را روی نیزه دیدم

معجر به سرهای کشیده معجر

با آستین دادند پوششِ سر

چون بردگان دستان ما که بستند

سرهای ما را از جفا شکستند

باید بخون می دیدم آسمان را

بر گردنم زنجیر و ریسمان را

حرمت چو از آل علی دریدند

تا می توانستند سر بریدند

روز مرا شام سیاه دادند

ما را عبور از قتلگاه دادند

وقتی همه از کربلا گذشتیم

با خون به روی قبرها نوشتیم

این کُشته های آل مصطفایند

پرپر شده گلهای مرتضایند

من دیده ام بر عمه ام جسارت

با عمه هایم رفته ام اسارت

با تازیانه همسفر شدم من

از کعب نی خونین جگر شدم من

ما را میان شعله های کینه

از کربلا بردند تا مدینه

من دیده ام شامِ غم و بلا را

کردم اقامه هر کجا عزا را

صد جا دلم شد شعله ور ولیکن

شام بلا گردید قاتل من

از مجلس نامحرمان چه گویم

از تهمت بیگانگان چه گویم

چشمان هیزی سوی خواهرم شد

لفظ کنیزی ، خاک بر سرم شد

تا آخر عمرم چنین سُرودم

ایکاش که مادر نَزاده بودم

بس دیده ام درد و بلا خدایا

عمرم شده آه و نوا خدایا

آرام جانم گریه بر حسین است

این جان خسته هدیه بر حسین است

***

حاج محمود ژولیده


تعداد بازديد : 291
سه شنبه 27 آبان 1393 ساعت: 9:36
نویسنده:
نظرات(0)
امام سجاد(ع)-شهادت ابر خون خیمه زده بر سر چشم تر من هرگز ای كاش نمی زاد مرا مادر من آه ، ای زهر خیال جگرم راحت شد هرچه فكرش بكنی آمده عمری سر م

امام سجاد(ع)-شهادت

 

ابر خون خیمه زده بر سر چشم تر من

هرگز ای كاش نمی زاد مرا مادر من

آه ، ای زهر خیال جگرم راحت شد

هرچه فكرش بكنی آمده عمری سر من

مگر اینكه تو فقط اشك مرا پاك كنی!

شدی ای زهر امید نفس آخر من

پای درد دل چشمان تر من بنشین

در حسینیه ی گرم جگر من بنشین

جگرم محفل روضه است ، كجایی ای زهر!

لخته هایش گل روضه است ، كجایی ای زهر!

مقتل مستند كرب و بلا را بشنو

مرثیه نامه ی مردان خدا را بشنو

كربلا ، ظهر دهم ، آخر حج ، قربان بود

عید قربان كه نه ، روز خوش سلاخان بود

میهمان آمد و دعوت به ستیزش كردند

خرد نه  ، تكه نه ، ای وای كه ریزش كردند

به روی خاك كشیدند دلاورها را

در هم آن روز شكستند برادرها را

پدران و پسران را كه به خون آغشتند

شعله سوزاند تن مادر و دخترها را

دیدم از دست علمدار علم افتاده

در عوض باد برافراشته معجرها را

چه بلای به سر قافله می آوردند

محض اطفال حرم سلسله می آوردند

خیمه ها را به چه وضعی همه غارت كردند

چه قدر بر حرم الله جسارت كردند

پنجه ها وا شد و بر حلقه ی موها پیچید

تازیانه چه قدر دور گلوها پیچید

آبله آمد و طاقت ز كف پاها رفت

گوشها پاره شد و هدیه ی باباها رفت

نه دگر چادر و پوشیه سر زن ها ماند

و نه پیراهن پاره شده ، بر تن ها ماند

نیزه می رفت ولی سنگ پران می آمد

شمر می رفت ولی اسب دوان می آمد

كوفه رفتیم كسی تیغ روی ما نكشید!

پشت سر در عوضش زخم زبان می آمد

وقت ردّ صدقه از جلوی آل رسول

در غل و جامعه جان بر لبمان می آمد

جلوی محمل زینب كه صدای قرآن

با طنین ملكوتی ز سنان می آمد...

...عمه فهمید شب قبل كجا بوده حسین

بسكه از جانب نیزه بوی نان می آمد

آه ، از شام چه گویم كه كسی كم نگذاشت

پی آزار حرم پیر و جوان می آمد

دیدم از دور میان گذر قوم یهود

سنگ در دست ، زنی ، با هیجان می آمد

گفتم از جای شلوغی نبرید و بردند

جمعیت خنده به لب رقص كنان می آمد

می كشاندند نوامیس علی را در شام

به همان كوچه كه هی چشم چران می آمد

كف بازار كجا ؟ دختر زهرا...ای داد...

بزم عیاش كجا ؟ زینب كبری...ای داد...

قصه ی مجلس اشرار بماند...كافی است

خیزران و دهن یار بماند...كافی است

قصه ی گوشه ی ویرانه بماند...كافی است

شب و جا ماندن دردانه بماند...كافی است

راحتم ساز و از این ضجر در آور ای زهر!

این چهل سال عزا را به سر آور ای زهر!

علی صالحی


تعداد بازديد : 300
سه شنبه 27 آبان 1393 ساعت: 9:35
نویسنده:
نظرات(0)
امام سجاد(ع)-شهادت می شکافد تیر غربت سینه ی سجاد را زهر از غم می رهاند این دل ناشاد را می گذارم بر زمین دیگر سلاح گریه را می کشم با " یا حسینی "

امام سجاد(ع)-شهادت

 

می شکافد تیر غربت سینه ی سجاد را

زهر از غم می رهاند این دل ناشاد را

می گذارم بر زمین دیگر سلاح گریه را

می کشم با " یا حسینی " آخرین فریاد را

دیده ام بر خاک صحرا پیکر ابرار را

دیده ام بر نیزه ی اعدا سر اوتاد را

دیده ام در کربلا غم واژه ی توحید را

دیده ام در بین مقتل شادی صیاد را

هم زمان ناله ی غربت ، تبسم بر یتیم ؟!

جان به دل دادم به شام محنت این اضداد را

ناله ام احیا نماید خون ثارالله را

اشک من رسوا نماید دشمن شیاد را

باورم شد دردهای سینه سوز کوچه را

حس نمودم در اسارت غربت اجداد را

خارجی خواندم ، اسیرم کرد ، قصد جان نمود

با دو چشم خویش دیدم مرگ عدل و داد را

دیده ام در زیر پا اوراق قرآن ، دیده ام

پرچم زلف سر نیزه نشین در باد را

زهر برد از سینه تاب ، اما نبرد از خاطرم

کینه های قوم بدتر از ثمود و عاد را

گوشه ی ویرانه گم کردم ، نجستم تا کنون

گوهری که زیر دست و پای خصم افتاد را

 

 

سید محمد میر هاشمی

 


تعداد بازديد : 211
سه شنبه 27 آبان 1393 ساعت: 9:34
نویسنده:
نظرات(0)
امام سجاد(ع)-شهادت-بحر طویل همین که آب می بیند وَ یا قصاب می بیند و یاگهواره ای را بین پیچ و تاب می بیند به پیش چشم هایش چندتا تصویر می آید ز ی

امام سجاد(ع)-شهادت-بحر طویل

 

همین که آب می بیند وَ یا قصاب می بیند

و یاگهواره ای را بین پیچ و تاب می بیند

به پیش چشم هایش چندتا تصویر می آید

ز یک سو در بغل قنداقه، مردی پیر می آید

ز یک سو حرمله باتیر می آید...

جوان وقتی که می بیند به هر گوشه

می افتد یاد بابا و جگر گوشه

به یاد قد وبالای علی اکبر

و جسم اربا اربای علی اکبر

به یاد قاسمی که قامتش گردیده هم پای علی اکبر

و هی تصویر در تصویر می بیند

تمام نخل ها را تیر می بیند

که گویا راه افتاده و رفته از تن زخمی سقا سر در آورده

به طوری که تنش مثل کبوتر پر در آورده...

خودش رفته دلش در کربلا مانده

و ذهنش داخل گودال جا مانده

همان گودال که در آن دهان زخم ها بدجور وامانده

همان گودال که تاب از وجود خواهری برده

یکی از داخلش پیراهنی و یک نفر انگشتری برده

تنی را روی خاک آن رها کرده سری برده

خودش دیده که خون از جسم دنیا رفته در گودال

و دریا دستهایش زیر دریا رفته در گودال

هزار و نهصد و پنجاه تا یعنی

که تیر از تیر بالا رفته در گودال...

کمی هم آن طرف تر شهر شام و سنگ روی پشت بام و ازدحامش

بگویم از کدامش؟

به جان عمه ی سادات

نفرت دارم از دروازه ی ساعات

اگرچه قافله آنجا معطل شد

اگرچه روضه اش سنگین تر از تل شد

ولی من زود باید رد شوم، آخر

بدم می آید ازاین واژه های آستین پاره و معجر

نباید هی که دامن زد به این جریان!

نمی خواهم بگویم ناقه ی عریان

نمی خواهم که روضه شعله ور باشد

از اینکه هست دیگر بیشتر باشد

 

قرار روضه ی بعدی ما پنج صفرباشد...

 

علی زمانیان

 


تعداد بازديد : 281
سه شنبه 27 آبان 1393 ساعت: 9:33
نویسنده:
نظرات(0)
کاش اين غصه ها امان بدهند به صدايم کمی دهان بدهند تا غمم را بگويم امشب ، اگر اشک ها فرصت بيان بدهند چقدَر سخت می شود حس کرد که سری را به ا�

کاش اين غصه ها امان بدهند

به صدايم کمی دهان بدهند

 

تا غمم را بگويم امشب ، اگر

اشک ها فرصت بيان بدهند

 

چقدَر سخت می شود حس کرد

که سری را به اين و آن بدهند

 

در دلت هی تکان بيندازند

نيزه را دائماً تکان بدهند

 

غصه ات را زيادتر بکنند

عمه ات را به هم نشان بدهند

 

و برای نظاره ی اُسرا

مردم شهر را زمان بدهند

 

در کنار نماز قطعه شده

روی سجاده ها اذان بدهند

 

کودکان پا به پای مادر خود

زير اين بار ، امتحان بدهند

 

می توانی تصورش بکنی

صدقه دست کودکان بدهند؟

 

بايد امشب دوباره گريه کنم

کاش اين غصه ها امان بدهند

 

رضا ساریخانی


تعداد بازديد : 199
جمعه 16 آبان 1393 ساعت: 11:32
نویسنده:
نظرات(0)
یا سید الساجدین.... بر پای تو کوه درد و غم سجده کند نامت که نوشته شد، قلم سجده کند سجادی و بس که سجده کردی به خدا حق است که بر تو سجده هم سجده کن

یا سید الساجدین....

بر پای تو کوه درد و غم سجده کند

نامت که نوشته شد، قلم سجده کند

سجادی و بس که سجده کردی به خدا

حق است که بر تو سجده هم سجده کند

 

مجتبی خرسندی


تعداد بازديد : 213
پنجشنبه 15 آبان 1393 ساعت: 10:19
نویسنده:
نظرات(0)
شعر امام سجّاد (ع) - کربلا را دیده ام من علیم کـربلا را دیده ام کوفه و شـامِ بلا را دیده ام من علیِّ اِبـنِ حسین اِبنِ علی غربتی بی انتها را دی

شعر امام سجّاد (ع)

من علیم کـربلا را دیده ام

کوفه و شـامِ بلا را دیده ام

من علیِّ اِبـنِ حسین اِبنِ علی

غربتی بی انتها را دیده ام

روضه می خوانم برای اهــلِ دل

من تـمامِ ماجـرا را دیده ام

خیمه گاهِ اشک و آهِ شمس و ماه

قــتلگاهِ نیـنوا را دیده ام

از عطش دیدم گلی جان می دهـد

تشنگی لاله هـا را دیده ام

اِرباً اِربا خـفته در بینِ عبا

اکبـرِ خونین قـبـا را دیده ام

سینه بِشکسته ، شبیــهِ فاطـمه

قــاسم اِبـنِ المجتبی را دیده ام

روی خاکِ علقمه بی دست و سر

پهــلوانِ مَه لقا را دیده ام

بر نوکِ شمشیـری جسمِ کوچک

حاجی کرببلا را دیده ام

عصر عاشورا غریب و بی حـبیب

خامسِ آلِ عبا را دیده ام

بی کفن ، گلگون بدن ، صد پاره تن

بر زمین خونِ خدا را دیده ام

سر جدا ، پیکر ، مُرمِّل بِالدِّما

زا ده ی خـیرالنِّسا را دیده ام

بر سرِ سر نیزه ی اهـریمنان

لاله های سر جدا را دیده ام

لحظه ای که خیمه هـا آتش گرفت

کوفیانِ بی وفا را دیده ام

با پر زخمی ، به زیـرِ دست و پـا

کودکانِ بینوا را دیده ام

دختری آتش به دامن می دوید

صحنه های غم فزا را دیده ام

دیدم از گوشِ یکی خون می چکید

کینه هـای اشقیا را دیده ام

در هجومِ سیلی و مشت و لگد

گریه های بی صدا را دیده ام

در اسیری در میانِ سلسله

اهل بیت مصطفی را دیده ام

بینِ شام و کوفه عمّه خطبه خواند

گوییا که مرتضی را دیده ام

بر جمالِ فاطـمی عمّه ام

پنجه ی یک بی حیا را دیده ام

حمید رضا گلرخی


تعداد بازديد : 313
دوشنبه 12 آبان 1393 ساعت: 12:31
نویسنده:
نظرات(0)
مادر... دلی ندیده به خود دلبری که ما دیدیم ندیده ست کسی ساغری که ما دیدیم رها کنند اگر روز حشر دست مرا رها نمی کند این مادری که ما دیدیم

یا اهل بیت النبوه...

 

هنوز پرده نيانداختيم امير شديم

هنوز جلوه نکرديم بى نظير شديم

 

فقير خانه مايند بندگان خدا

براى آنکه خداوند را فقير شديم

 

غذاى سفره ما از تجليات خداست

شبانه روز ازين سفره بود سير شديم

 

بلند شانه ما را بلا شکسته نکرد

از اشتياق خدا بود زود پير شديم

 

همين که ريخته شد خون ما به جوش آمد

پس از شهيد شدن چند تا غدير شديم

 

به جان خويش خريديم درد را اما

براى دوستمان جوشن کبير شديم

 

اگرچه بسته شود دست ما ولى باز است

به دست بسته مان باز دستگير شديم

 

قرار بود اگر حرف بد به ما بزنند

چرا شهيد شديم و چرا اسير شديم؟!!!

 

درست وقت زمانش به آسمان رفتيم

نه زود آمده بوديم ما نه دير شديم

 

حاج اکبر لطیفیان


تعداد بازديد : 351
چهارشنبه 26 شهریور 1393 ساعت: 12:41
نویسنده:
نظرات(0)
اهل بیت(ع)-مناجات ما گدایانیم در عالم گدای اهل بیت ریزه خوارانیم بر خوان عطای اهل بیت همّت هرکس به قدر سعی و کوششهای اوست عمرِ ما الحمد شد ص�

اهل بیت(ع)-مناجات

 

ما گدایانیم در عالم گدای اهل بیت

ریزه خوارانیم بر خوان عطای اهل بیت

همّت هرکس به قدر سعی و کوششهای اوست

عمرِ ما الحمد شد صرف لقای اهل بیت

هیچکس را با حقارت کس نباید بنگرد

کس نداند کیست جزو اولیای اهل بیت

هرکه اشک روضه دارد احترامش واجب است

چه رسد بر کشتۀ درد و بلای اهل بیت

کینه ها در سینه ها تنها ز بغض دشمنان

دوستی با دوستان تنها برای اهل بیت

عاشقانه می توان مثل شهیدان نذر کرد

تا شود این جان ناقابل فدای اهل بیت

می توان با زندگی همراه شد امّا به شرط

شرط همراهی فقط با کربلای اهل بیت

باید از اطراف خود شِکلی بنا کرد از حرم

تا همیشه دیده بیند ماجرای اهل بیت

چیست نعمتهای دنیا از بزرگ و کوچکش

نیست جز در راستای اعتلای اهل بیت

روز و شب باید مهیای سفر بود ای دریغ

از جدایی های دلها از خدای اهل بیت

یوسف زهرا دمادم انتظار ما کشد

ما کجا و انتظار با صفای اهل بیت

کربلا در خون خود غلتید با خون خدا

تا دل ما جاودان ماند بپای اهل بیت

دست و پا می زد حسین فاطمه در خاک و خون

می رسید از خیمه گاه اما صدای اهل بیت

دور از چشم علمدار حرم حرمت شکست

پای دشمن باز شد بر خیمه های اهل بیت

رأسها بر نیزه ، پیکرها به خاک قتلگاه

می رسد آخر طبیب دل دوای اهل بیت

***

 محمود ژولیده


تعداد بازديد : 369
یکشنبه 13 بهمن 1392 ساعت: 10:11
نویسنده:
نظرات(1)
گذشت عمر و غم بی حساب دیدم من ز دست دشمن جانی عذاب دیدم من به یاد تشنگی اهل خیمه افتادم هر آن زمان که به چشم خود آب دیدم من عطش ز بسکه توانم رب

گذشت عمر و غم بی حساب دیدم من

ز دست دشمن جانی عذاب دیدم من

به یاد تشنگی اهل خیمه افتادم

هر آن زمان که به چشم خود آب دیدم من

عطش ز بسکه توانم ربوده بود آنجا

تمام کرببلا را سراب دیدم من

میان شعله آتش به عصر روز دهم

خیام را همه در التهاب دیدم من

ز خون پیکر صدپاره علی اکبر

محاسن پدرم را خضاب دیدم من

ز قتل باب خود آگه شدم چو زینب را

به حال واهمه و اضطراب دیدم من

علی به مردم کوفه هر آنچه خوبی کرد

به ظلم و کینه از آنها جواب دیدم من

خدا گواست که از خاطرم نرفته هنوز

هر آنچه را که به شام خراب دیدم من

به حال مادر او سوخت قلبم آن دم که

به نیزه ها سر طفل رباب دیدم من

ز گریه های رقیه سوال کردم گفت:

کنون سر پدرم را به خواب دیدم من

دلم زبانه گرفت تا که دخت زهرا را

میان مجلس لهو و شراب دیدم من


تعداد بازديد : 177
یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت: 19:39
نویسنده:
نظرات(1)
امام سجاد(ع)-شهادت با غل جامعه در هم بفشارید تنم را هدف سنگ نمائید ز هر سو بدنم را می‌توان پوست برید از تن رنجور من امّا نتوان دوخت ز گفتار ح

امام سجاد(ع)-شهادت

 

با غل جامعه در هم بفشارید تنم را

هدف سنگ نمائید ز هر سو بدنم را

می‌توان پوست برید از تن رنجور من امّا

نتوان دوخت ز گفتار حقایق دهنم را

لالۀ گلبن مولای جوانان بهشتم

خاک ویرانه‌سرا کرده خزان یاسمنم را

نیزه و کعب  نی و سنگ جفا بود جوابم

سر بازار شنیدند چو مردم سخنم را

راز مظلومیم آن روز شود بر همه ظاهر

که پس از مرگ برآرند ز تن پیرهنم را

هدفم نشر پیام پدرم بود در این ره

که عدو کرد هدف دست و سر و پا و تنم را

به همه خلق بگوئید که با پیکر عریان

بوریائی کفن آمد پدر بی، کفنم را

نظم «میثم» همه جوئید و به هر بیت بخوانید

قِصّۀ غُصّه و اندوه و ملال و محنم را

 

 


تعداد بازديد : 433
جمعه 08 آذر 1392 ساعت: 14:29
نویسنده:
نظرات(0)
امام سجاد(ع)-مناجات و شهادت زمین کربلا تب دارد آیا، یا تو تب داری؟ دل زینب فدایت پا برون از خیمه نگذاری بخوان در نیمه شب هایم " الهی لا تؤدّبن

امام سجاد(ع)-مناجات و شهادت

 

زمین کربلا تب دارد آیا، یا تو تب داری؟

دل زینب فدایت پا برون از خیمه نگذاری

بخوان در نیمه شب هایم " الهی لا تؤدّبنی"

بگو صد بار دیگر "ربِّ خلِّصنا من الناری

غل و زنجیر بر گردن چهل منزل بیا با من

که فردا باز فردا یوسف تنهای بازاری

تو تب دار ابالفضلی که سقا بود و عطشان بود

تو بیمار حسینی؛ راست می گویند بیماری

تو را هر روز عاشوراست... یا سبوحُ یا قدّوس

ملایک بر سر سجاده ات جمع اند بسیاری

الهی یا الهی سیدی ربّی و مولایی

و یا سبحانک اللّهمّ خلّصنا من الناری

 

 


تعداد بازديد : 237
جمعه 08 آذر 1392 ساعت: 14:29
نویسنده:
نظرات(0)
امام سجاد(ع)-تکفین و تدفین پدر دلش را داغ و غم بیت الحزن کرد وجودش را پر از رنج و محن کرد نمی دانم چگــونه با چـه حالی تن صـد چــاک بابا را کف�

امام سجاد(ع)-تکفین و تدفین پدر

 

دلش را داغ و غم بیت الحزن کرد

وجودش را پر از رنج و محن کرد

نمی دانم چگــونه با چـه حالی

تن صـد چــاک بابا را کفن کرد

***

ز اشک داغ چشمان ترم سوخت

نه تنها چشم، از پا تا سرم سوخت

کنــار جسـم صـد چاک  تو بابا

دلم آتش گرفت و پیکرم سوخت

 

 


تعداد بازديد : 181
جمعه 08 آذر 1392 ساعت: 14:28
نویسنده:
نظرات(0)
امام سجاد(ع)-مدح و شهادت آیه های نور حک گردیده بر پیشانیش مهر و مه ماتند در آئینۀ حیرانیش رو به سوی قبله می افتاد چون سجاده ای آنکه محراب دعا

امام سجاد(ع)-مدح و شهادت

 

آیه های نور حک گردیده بر پیشانیش

مهر و مه ماتند در آئینۀ حیرانیش

رو به سوی قبله می افتاد چون سجاده ای

آنکه محراب دعا زد بوسه بر پیشانیش

از شرار عشق و شیدائی ز بس آتش گرفت

اشک گل انداخت بر رخسارۀ قرآنیش

می تراوید از وجودش عطر اخلاص و یقین

سید سجاد شد از سجدۀ طولانیش

صف به صف در آسمان قدوسیان صف می زدند

بسکه دیدن داشت اشک و حالت روحانیش

در منای عشق و ایثار و وفا روز ازل

با ذبیح خویش ابراهیم شد قربانیش

مصحف او را زبور آل یاسین خوانده اند

عارفان را فیض بخشد مصحف عرفانیش

مصف پاکش شقایق پوش شد زانفاس او

جلوه کرده در همین گلزار گل افشانیش

شاهد عشق و شهید زندۀ کرببلاست

شاهدانِ غرقِ در خون و شهید ارزانیش

روز عاشورا کنار قتلگاه لاله ها

موج زد تصویر غم در دیدۀ طوفانیش

گرچه در ظاهر عدو بر گردنش زنجیر بست

بود دشمن همچو نفس سرکشی زندانیش

در غروب غم فزای کوفه و در  شام غم

شعله زد بر خرمن بیداد خطبه خوانیش

غنچه های عشق پژمردند از غم تا نسیم

گفت روزی داستان عشق و سرگردانیش

از هوای ابری چشمش دل عالم گرفت

مزرع دین سبز شد از دیدۀ بارانیش

عمر او با یاد روز سخت عاشورا گذشت

جاودان شد کربلا از گریۀ طولانیش

آشکارا شد گه غسل تن رنجور او

بر فقیران نان و خرما بردن پنهانیش

از نسیم آستانش می وزد عطر بهشت

فخر دارد جبرئیل از منصب دربانیش

بهر کسب نور می تابد بر او خورشید و ماه

حاجت نوری ندارد مدفن نورانیش

میزبانی می کند از زائرانش روز و شب

کاش ای دل یک شبی بودیم در مهمانیش

کوثر توفیق در دست «وفائی» داده است

آن که دارد آیه های نور بر پیشانیش

 

 


تعداد بازديد : 241
جمعه 08 آذر 1392 ساعت: 14:28
نویسنده:
نظرات(0)
امام سجاد(ع)-شهادت منكه عمری در تب و تاب مرارت سوختم چون شب شام غریبان در حرارت سوختم بعد بابای غریب و بی كس و مظلوم خود مثل عمه زیر زنجیر اس�

امام سجاد(ع)-شهادت

 

منكه عمری در تب و تاب مرارت سوختم

چون شب شام غریبان در حرارت سوختم

بعد بابای غریب و بی كس و مظلوم خود

مثل عمه زیر زنجیر اسارت سوختم

از حرم تا قتلگه با كعب نی كردم عبور

اولین زائر منم كز این زیارت سوختم

سوختم بابا چو بر نعشت نگاهی دوختم

بر شكاف زخم های بی شمارت سوختم

نعش بی سر را كه دیدم ناگهان خوردم زمین

بر تن بی سر و جسم بی مزارت سوختم

از همان روزی كه می كردی سفارش عمّه را

تا كنون بر خواهر شب زنده دارت سوختم

نعش ها دیدم به صحرا رأس ها دیدم به نی

هم به هفتاد دو  و هجده بهارت سوختم

گاه دیدم غارت خلخال و گاهی گوشوار

گاه بهر دختر بی گوشوارت سوختم

گاه معجر گاه سر دیدم به روی نیزه ها

گاه ای دل بر نگاه سوگوارت سوختم

دشمن آندم كه ز ما ارثِ امامت را رُبود

در تب بیماری و داغ جسارت سوختم

هیچ كس جز با تمسخر رو به رو با ما نشد

بارها در راه از دردِ حقارت سوختم

سِیلِ سیلی در اسیری سهم اهل البیت شد

بارها از دست های با مهارت سوختم

حربۀ كوفی هجوم و قتل و غارت بود و بس

از هجوم چشم ها هنگام غارت سوختم

مجلس ابن زیاد و مجلس شومِ یزید

كرد بر ناموس حق دشمن اشارت سوختم

خویش را پیروز می دانست و ما را در شكست

پیش بیگانه ز كذب این بشارت سوختم

عمه ام را خارجی خواندند و خود را اهل دین

در میان دشمنان در آن امارت سوختم

تا دم مرگم برایت گریه كردم صبح و شام

نهضتی كردم به پا حالا كنارت سوختم

***

 محمود ژولیده


تعداد بازديد : 195
جمعه 08 آذر 1392 ساعت: 14:27
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 10
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف