شب هفتم علی اصغر ع - 2

شب هفتم علی اصغر ع - 2

شب هفتم علی اصغر ع - 2

شب هفتم علی اصغر ع - 2

شب هفتم علی اصغر ع - 2
شب هفتم علی اصغر ع - 2
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
چون که از انصار دیگر کس نماند

چون که از انصار دیگر کس نماند
شاه را جز یک علی اصغر نماند

از چپ و از راست چون یاری ندید
کرد آوازی که هر گوشی شنید

باشد آیا یک تن از اهل قبول
که شود یاری ده آل رسول

جان خود سازد به راه ما فدا
که به گوش اصغر آمد این ندا

از میان گاهواره، خویشتن
درفکند اندر زمین، یعنی که من

شاه آمد، شاهزاده بر گرفت
راه آن میدان پُر لشگر گرفت

گفت یارب غیر این یک شیر خوار
کس ندارم تا تو را آرم نثار

کرد از آن پس با درون دردناک
سوی ناپاکان میدان، روی پاک

گفت آخر ای گروه ناپسند
این همه جور و تطاول تا به چند

خود چه باشد جرم طفل شیر خوار؟
الله! الله! این چه ظلم است و چه کار

طفل، عاری از گناه و از خطاست
خاصه طفلی کز نژاد مصطفاست

زآن گروه بد سرشت و بد نهاد
شاه دین را هیچ کس پاسخ نداد

کافری بنهاد تیری در کمان
کرد حلق تشنه ی او را نشان

تیر کین بر آن گلوی پاک زد
خود، گلوی پاک او را چاک زد

تیر بگذشت از گلوی نازکش
شاه را بشکافت بازو، ناوکش

عاشقانه آب مژگان می فشرد
خون ز حلق شاه زاده می ستُرد

می فشاند آن گاه سوی آسمان
کای خدای این جهان و آن جهان

باش آگه کاین گروه سست عهد
خود چها کردند با این طفل مهد

سروش اصفهانی


تعداد بازديد : 11
جمعه 30 تیر 1402 ساعت: 23:33
نویسنده:
نظرات(0)
دلم چون لاله ی پرپر در این سوزنده صحرا شد

دلم چون لاله ی پرپر در این سوزنده صحرا شد
که با تیر سه شعبه غنچه نشکفته ام وا شد

بخند اصغر که بعد از قتل هفتاد و دو سربازم
شهادتنامه امروز با خون تو امضا شد

شهیدانم همه دادند جان در دامن صحرا
تو تنها در شهادت مقتلت آغوش بابا شد

تو تا گشتی نشان تیر، خم کردی سر خود را
ندیدی قامت من در غمت مثل کمان تا شد

کنم از اشک خونین، گُل نثار جسم مجروحت
که لبخند شهیدانم ز گُلزخم تو پیدا شد

خدایا شاهدی پیش دو چشمم بر سر دستم
گلوی تشنه طفلم نشان تیر اعدا شد

ز شصت حرمله تیری به حلق اصغرم آمد
که شد آن تیر، مسمار و فرو در قلب زهرا شد

ذبیح کوچکم! تا با گلوی تشنه جان دادی
زمین از اشک چشم هاجران در خیمه دریا شد


غلامرضا سازگار (میثم)


تعداد بازديد : 13
جمعه 30 تیر 1402 ساعت: 23:32
نویسنده:
نظرات(0)
تو با لبخند از من جان گرفتی باز جان دادی

تو با لبخند از من جان گرفتی باز جان دادی
تو از خون گلو زینت به بام آسمان دادی

تو داغ ننگ بنهادی به روی آل بوسفیان
تو مظلومیت آل محمد را نشان دادی

تبسم بر لب و خون بر دهان و تیر بر حلقت
چه زیبا در کلاس عشقبازی امتحان دادی

مگر نه شیر مادر هم غذا هم آب می باشد
تو کودک، هم گرسنه بودی و هم تشنه جان دادی

تو با لبخند خونین آبرو دادی شهادت را
تو خون را تا قیامت اعتبار جاودان دادی

تو با خون گلویت کربلا را کربلا کردی
تو با اشک عزایت آب بر این بوستان دادی

من از لبهای خشکت بوسه ای می خواستم اما
تو جان خویش را بر من به رسم ارمغان دادی

همه از خاندان وحی دارند آبرو اما
تو از خون آبروی تازه بر این خاندان دادی


غلامرضا سازگار (میثم)


تعداد بازديد : 13
جمعه 30 تیر 1402 ساعت: 23:31
نویسنده:
نظرات(0)
جگرت آب شد از شدت گرما چه کنم

جگرت آب شد از شدت گرما چه کنم
روی دستم نکن اینقدر تقلا چه کنم

آب از کافر اگر خواسته بودم می داد
گره‌ام وا نشد آخر به تمنا چه کنم

کن حلالم اگر آغوش پدر امن نبود
سرزده تیر رسید و بی‌محابا چه کنم

گیرم از چشم حرم حلق تو را پوشاندم
تیر بیرون زدهِ از زیر عبا را چه کنم؟

از بدن، تجربه‌ی تیر کشیدن دارم
ولی این تیر سه شعبه است خدایا چه کنم؟


گیرم از دور، نه این حنجره پیداست نه تیر
با دو دستی که پر از خون شده حالا چه کنم

سعید خرازی


تعداد بازديد : 17
جمعه 30 تیر 1402 ساعت: 23:30
نویسنده:
نظرات(0)
انقَدر بر من اضطراب نده
یا علی اصغر سلام الله علیه
 
انقَدر بر من اضطراب نده
من صدایت زدم جواب نده...

 
انقدَر این من پر از غم را
با رگ پاره ات عذاب نده

 

دهمت به رباب یا که به خاک
تو به من حق انتخاب نده
 
تشنه ی بوسه از لبت هستم
به لبم وعده ی سراب نده
 
می روی از برم برو اما
رفتنت را فقط شتاب نده
 
با خودم گفتم ای حسین اصلا
آتشی بر دل کباب نده
 
درّ نایاب را بیا دیگر
تو به دست کسی مذاب نده
 
آن علی را به آن رباب بده....
این علی را به این رباب نده
 
ای رباب اصغر خیالی را
بین این گاهواره تاب نده
 
 
جعفر ابوالفتحی
 
 
 

پایگاه اطلاع رسانی اشعار جعفر ابوالفتحی

Jafarabolfathi.rozblog.com


تعداد بازديد : 947
دوشنبه 02 دی 1398 ساعت: 2:40
نویسنده:
نظرات(2)
آقای دنیایی و این عالم ، گدایت

مدح و مرثیه حضرت علی اصغر (علیه السلام)




آقای دنیایی و این عالم ، گدایت
ای جان به قربان صدای "خنده" هایت

ما که دخیل بند قنداق تو هستیم
محتاج دستان تو و لطف دعایت

اینکه تو را "باب الحوائج" خوانده یعنی...
کار "خدا" بوده فقط ، مدح و ثنایت

"کافر" ، "مسلمان" می شود با روضه ی تو
نام تو کرده "دشمنان" را هم "هدایت"

"پیغمبران" هم گریه کردند از غم تو
این جمله را بسیار دیدم ، در "روایت"

اسلام ، از خون گلویت جان گرفته
بر جان دین "حق" نشسته رد پایت

تو معنی " ذبح عظیم " کربلایی
کرده خدا " کل خلایق " را فدایت

طاقت نیاوردی بمانی بین خیمه
مثل عمو شد ، لحظه ای حال و هوایت

بر "نیزه" رفتی تا ببینی مادرت را
وقتی که با بی طاقتی میزد صدایت

"مدح" تو را هم "روضه ات" از یاد ما برد
چشمان ما "ابری" است این شب ها برایت

لالای دستان " ربابه " ، رفتی آخر...
ای جان به قربان صدای "گریه" هایت


پوریا_باقری


تعداد بازديد : 457
شنبه 19 فروردین 1396 ساعت: 12:05
نویسنده:
نظرات(1)
ای مادر شهزاده ی دشت بلا سلام

صل الله علیک یا امنا رباب(س)



ای مادر شهزاده ی دشت بلا سلام
ای ام شیر خواره ی خون خدا سلام

ای عالمی دخیل  به گهوار طفل تو
ای مادر شش ماه ی گره گشا سلام

بادست خود فدا تو نمودی علی خود
ای مادر شش ماهه سر از تن جدا سلام

ای مادری که مکتبو مظلوم کربلا
با خون طفل توست گرفته جلا سلام

بخشیده ای تو پاره ی قلبت به راه یار
بودی تو بر قضا و قدر هم رضا سلام

ای انکـــــــه از برکات علی تو
این خیمه ی عزاست همیشه به پا سلام

بعد علی اصغر تو اب شد روان
ای انکه شد به حق عزیزش جفا سلام

ای انکه بعد ناله ی طفلت تمام عرش
باتو گریستند شدند هم صدا سلام


ریــحان


تعداد بازديد : 393
دوشنبه 23 اسفند 1395 ساعت: 8:45
نویسنده:
نظرات(0)
هر دو عالم قطره و دریا حسین

هر دو عالم قطره و دریا حسین
در دو دنیا صورت و معنا حسین
آبرودار است بین ما حسین
شهر ما شهر خدا شد با حسین

از همه دل می‏‎کَنیم الّا حسین

صبح محشر روزگار فاطمه است
سینه‎زن جایش کنار فاطمه است
گریه هر کس کرد یار فاطمه است
این محرم ها بهار فاطمه است

پس بخوان با نوحه‎ی زهرا، حسین

من خدا را در جهان دارم فقط
مصطفی را در جهان دارم فقط
مرتضی را در جهان دارم فقط
مجتبی را در جهان دارم فقط

می‎شود اینها همه یکجا حسین

چشم آب از نهر کوثر می‎کشد
باده از دست علی سر می‎کشد
میل ما دائم به قنبر می‎کشد
هر که سر بر پای رهبر می‎کشد

می‎شود یک عبد سر تا پا حسین

جبهه‎ی فرهنگ جنگ خیبر است
پیر ما فرمود مسجد سنگر است
نسل زهرا ذوالفقار حیدر است
دشمن زهرا یقینا ابتر است

لشگری دارد تک و تنها حسین

شد منا فیض جهاد اصغرم
سایه‎ی پرچم نشد کم از سرم
کعبه راهش بسته شد رفتم حرم
دست برداریم اصلا از حرم

می‎کشد من را خودش بالا حسین

کنده اسرائیل یک چال سعود
شد یمن تاراج عمال سعود
سال بعدی می‎شود سال سعود
می‎شود آل سعود آل سقوط

می‎کند محشر به پا فردا حسین

ابرهه از قبل با ما آشناست
جان داعش دست کودک‎های ماست
اربعین گردان بچه شیعه‎هاست
سفره‎ی زهرا نجف تا کربلاست

می‎نشیند پیش ما آنجا حسین

ما نمی‎خواهیم این دینار را
مرحبا این امّت بیدار را
رهبر ما داده این هشدار را
بیعت ایران و استکبار را

هر کسی مرد است گوید یا حسین

وای از اسلام اشرافیگری
مرگ بر حکام اشرافیگری
کوفه هم شد خام اشرافیگری
این هم از فرجام اشرافیگری

گر سر درآورد از نوک نی‎ها حسین

شهر انصار علی بالا گرفت
بین کوچه پهلوی زهرا گرفت
راه را بر زینب کبری گرفت
هلهله در بین مردم پا گرفت

راستی امسال عاشورا! حسین

نوحه‎های مادری بی‎تاب، آب
کاش می‎دید اصغرش در خواب، آب
مشک را شرمنده کرده آب آب
حال می‎خواهد چه سر در آب آب

ناامید از خیمه‎ی سقا حسین

پشت سر گریه مقابل هلهله
تا به لشگر نیست دیگر فاصله
یک بدن یک پدر حیران میان غائله
بشکند دستت الهی حرمله

دست به نفرین می‎برد بالا حسین

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب هفتم محرم 95 – بیت رهبری

 


تعداد بازديد : 918
یکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 11:06
نویسنده:
نظرات(0)
نامت مقدس است و نشد تا نخوانمت

غزل مدح و مرثیه (حضرت علی اصغر "علیه السلام" )

نامت مقدس است و نشد تا نخوانمت
کوچک ترین "دلاور" بابا نخوانمت

آنقدر رحمت از پر قنداقه ات رسید
اصلا نشد که حضرت آقا نخوانمت

عیسی گرفته جان مجدد ز نام تو
حیف است بانی همه دنیا نخوانمت

جایت به روی سینه ی باباست اصغرم
زائر نمیشوم ، که در آنجا ، نخوانمت

دستم گره به پنجره های ضریح تو
یک لحظه هم نشد به تمنا نخوانمت

تو آخرین مسافر بابای خود شدی
پس حق بده که غیر مسیحا نخوانمت

تیری رسید و خنده ی تلخی زدی علی
اصلا نشد که زائر زهرا نخوانمت

بیچاره مادرت چه عذابی کشید و گفت:
بر نیزه زد ، سر تو ، که اینجا نخوانمت

دستان خالی و غم دل بی قراری و...
گهواره ای ، که قصه ی شب را نخوانمت

اصلا قبول ، هم قد اکبر شدی ولی
سخت است ، وقت خواب تو ، "لالا" نخوانمت

گلچین روزگار ، "امان ت" نداد علی
تا که علی خوش قد و بالا "بخوانمت"


 پوریا باقری

 


تعداد بازديد : 277
یکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 11:06
نویسنده:
نظرات(0)
شیرخواری مثل او مادر در این عالم نداشت

شیرخواری مثل او مادر در این عالم نداشت

بچه شیری بود که دندان شیری هم نداشت

 

بچه شیری با لطافت های آهو وار بود

سرخی گل گونه اش را فرش ابریشم نداشت

 

او علی سوم کرب و بلا بود و حسین

جنس جوری داشت،از این حیث چیزی کم نداشت

 

مادرش بوده عروس فاطمه ،چیزی که بود

هاجر از آن بی نصیب و حضرت مریم نداشت

 

برکت شش ماهه ی عمرش همین بس بود که

حاجی و کرب و بلایی بود و سنی هم نداشت

 

پیرو سقا شدن از افتخاراتش شده ست

حیف!او تنها علمداری ست که پرچم نداشت

 

خم به ابروی خودش هرگز نمی آورد علی

تا زمانی که پدر از غصه قد خم نداشت

 

آب،بابا را نمی دانم،ولی فهمیده بود

آب اگر بود اینقدر بابا نگاهش غم نداشت

 

امتحان هاجر از هجران اسماعیل چیست؟

زیر پای طفلش آیا چشمه ی زمزم نداشت؟

 

مظاهر کثیری نژاد


تعداد بازديد : 326
یکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 10:56
نویسنده:
نظرات(0)
دم ظهر است زیر آفتابی

دم ظهر است زیر آفتابی

به فکر آبی اما نیست آبی

چقدر از صبح لالا خوانده ام من

دهانم زخم شد شاید بخوابی

 

برایت گریه تاثیری ندارد

علی مادر که تقصیری ندارد

بکش ناخن بروی سینه اما

نخورده آب که شیری ندارد

 

شدی بدخواب اما خواب برگرد

بروی دست شو مهتاب برگرد

مبادا جان مادر برنگردی.

برو تشنه ولی سیراب برگرد

 

 به لرز افتاده جسم نیمه جانت

ترک افتاده بر جان لبانت

زبانم بند آمد از خجالت

نگاهم خورد وقتی بر زبانت

 

دعا کردم سرت آرام باشد

همیشه پيکرت آرام باشد

الهی تیرها دور نگردند

الهی حنجرت آرام باشد

 

مبادا باد مویت را ببیند

نگاهی رنگ و رویت را ببیند

فقط دلواپس اینم عزیزم

کمانداری گلویت را ببیند

 

میان خیمه ماندم گریه کردم

تو رفتی پای این غم گریه کردم

خودت که پیش بابایی ولی من

لباست را گرفتم گریه کردم

 

صدایی آمد و از جا پریدم

سراسیمه بسوی تو دویدم

کجا رفتی که من بر دست بابا

بغیر تیر چیزی را ندیدم

 

خودت دیدی که نامردند مادر

برایت نیزه آوردند مادر

الهی رنگ شادی را نبینند

عجب آشفته ات کردند مادر

 

همینکه بند قنداق تو وا شد

میان عرش هم غوغا بپا شد

خودم دیدم که با چه اضطرابی

پدر راهی پشت خیمه ها شد

 

سید پوریا هاشمی


تعداد بازديد : 283
یکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 10:55
نویسنده:
نظرات(0)
طفل خود را طرف لشگر نامرد گرفت

 

طفل خود را طرف لشگر نامرد گرفت

زخم پیشانی او را عرقی سرد گرفت

رو زد و آب ندادند دل مرد گرفت

حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت

 

خرمنش سوخت از برگ و برش هیچ نماند

دیگر از حرمت نام پدرش هیچ نماند

از سپیدی گلوی پسرش هیچ نماند

حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت

 

متحیر وسط خیمه و میدان مانده

به دلش حسرت یک قطره ی باران مانده

خواهرش کاش نبیند که پریشان مانده

حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت

 

مانده ام سنگ روی سنگ چرا بند شده

شمر از دیدن این صحنه چه خرسند شده

سر شش ماهه به یک پوست فقط بند شده

حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت

 

شیشه در قائله سنگ مکسر گردد

خاطر خیمه از این حرف مکدر گردد

از خجالت نتوانست حرم برگردد

حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید


تعداد بازديد : 619
یکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 10:54
نویسنده:
نظرات(0)
غنچه ای بودی و پر پر زدنت کشت مرا

غنچه ای بودی و پر پر زدنت کشت مرا

به روی دست دلاور شدنت کشت مرا

 

تک پسرها همه دلگرمی مادرهستن

یکی یکدانه ی مادرشدنت کشت مرا

 

پسر من شده هم بازی هم قد خودش

با قد تیر برابر شدنت کشت مرا

 

او عبا زیر تنش رفت تو بروی تنت

اصغر من علی اکبر شدنت کشت مرا

 

خود من یک تنه تشییع تنت را کردم

دست برگوشه ی خنجر شدنت کشت مرا

 

اهل کوفه علی دیگری از ما کشتن

حیدری کردی و حیدر شدنت کشت مرا

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید


تعداد بازديد : 337
یکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 10:54
نویسنده:
نظرات(0)
گریه وقتی میکنی مادر... قدم خم میشود

گریه وقتی میکنی مادر... قدم خم میشود

نور چشم من شبیه چشم تو کم میشود

 

دست و پا که میزنی من دست و پا گم میکنم

با زمین و آسمان در خیمه حرفم میشود

 

با نفسهایت نفسهایم بهم میریزد و

زانویم مثل رقیه زانوی غم میشود

 

اصلاً انگاری به من دنیای دیگر داده اند

نبض دست کوچکت وقتی منظم میشود

 

گریه تو بهتر است از این سکوت بیصدا

قتل من با غش و ضعف تو مسلم میشود

 

مانده ام با چه کنم سیراب لبهای ترا

راستی با خیسی مشک عمو هم میشود

 

من که هر شب تا سحر گفتم بزرگت میکنم

پای این گهواره لالایی نخوانم میشود؟

 

شوق دامادی عزیزم پیش کش ... باشد برو

با سه شعبه حنجر خشک تو درهم میشود

 

چونکه میدانی النگویم به غارت میرود

دستهایت دور دستانم چه محکم میشود

 

پرچم من را ببر بالا اگر دیدی علی

روسری هایم به روی نیزه پرچم میشود

 


تعداد بازديد : 254
یکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 10:53
نویسنده:
نظرات(0)
دست و پا می زنی انگار بغل می خواهی

دست و پا می زنی انگار بغل می خواهی

یا که جای من از این تیر عسل می خواهی

 

می شُد ای کاش به جایش که عبا اندازم

بغلت گیرم و با خنده هوا اندازم

 

لااقل بر لبِ من قند بده پیش رباب

به لبت حالتِ لبخند بده پیش رباب

 

عمه ات نَشنود این را:کَمَرم درد گرفت

چقَدَر دورِ گلویت پسرم درد گرفت

 

تیر ای کاش به سویِ پدرت می آمد

صبر می کرد که دندانِ تو در می آمد

 

صبر می کرد که یک جرعه دلِ سیر خوری

صبر می کرد که این دفعه کَمی شیر خوری

 

به لبت حداقل آب ندادند که هیچ

به روی دست تو را تاب ندادند که هیچ

 

خواستی تا بخوری آب پریدی بابا

ناگهان تیر زد از خواب پریدی بابا

 

خونِ سُرخی به رُخِ زرد گرفتی ای جان

محکم انگشتِ من از درد گرفتی ای جان

 

مادرَت بر درِ خیمه نگرانِ من و توست

نَشَود فاشِ کسی آنچه میانِ من و توست

 

همه بر خواهشِ بابا چه کنم خندیدند

به همه رو زدم اما چه کنم خندیدند

 

هِلهله زودتر از من خبرت را می بُرد

من نبودم لبه ی تیر سرت را می بُرد

 

بی تعادل شدم از زین پدَرَت می اُفتد

وای اگر خَم کُنَمَت زود سَرت می افتد

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید


تعداد بازديد : 389
یکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 10:53
نویسنده:
نظرات(1)
در تنور غمش قرارم سوخت نه قرارم که روزگارم سوخت زل زدم بس به جاده ی خورشید عاقبت چشم انتظارم سو

 

در تنور غمش قرارم سوخت

نه قرارم که روزگارم سوخت

 

زل زدم بس به جاده  ی خورشید

عاقبت چشم انتظارم سوخت

 

جاده عاشقی شرربار است

اول راه کوله بارم سوخت

 

من و امید هم قطار شدیم

در تب خوف هم قطارم سوخت

 

روز وصلت نمی رسد از راه

ساعت ثانیه شمارم سوخت

 

فصل بی آبی است ای باران

در بیابان گل بهارم سوخت

 

صحبت از آب شد کباب شدم

جگرم سوخت چشم تارم سوخت

 

آه از ان دم که مادری می گفت

از عطش طفل شیرخوارم سوخت


تعداد بازديد : 296
یکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 10:52
نویسنده:
نظرات(0)
به روی برگ گل شبنم نشسته

حضرت علی اصغر(ع)-شهادت

 

به روی برگ گل شبنم نشسته

به سوگ تشنه ای زمزم نشسته

به روی حنجر ششماهه با تیر

سه تا بوسه کنار هم نشسته

***

پر قنداقه را در خون کشیدند

ز دستان سحر، مهتاب چیدند

دل  آهن  به حال آن گلو سوخت

که با تیر سه شعبه ، سر بریدند

 

میثم مومنی نژاد


تعداد بازديد : 271
یکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 10:50
نویسنده:
نظرات(0)
بر دور تو ماه تاب باید بخورد

حضرت علی اصغر(ع)-شهادت

 

بر دور تو ماه تاب باید بخورد

بر صورت تو نقاب باید بخورد

هفتاد و دو صفحه عشق امضاش تویی

انگشت تو بر کتاب باید بخورد

این تیر خمار تا به مستی برسد

از حنجره ات شراب باید بخورد

هر جور حساب کرده نام تو علی است

با فرض بر این حساب ، باید بخورد

از نوع کشیدن کمان معلوم  است

با شدت و با شتاب باید بخورد

پاسخ به سوال تشنگی تیر نبود

پرسش که به این جواب باید بخورد؟

یک عمر پس از تو غصه ات را مادر

با این جگر کباب باید بخورد

آب آمده و رباب بی تاب تر است

بعد از تو گونه آب باید بخورد

بعد از تو که نور چشم مادر بودی

بر صورتش آفتاب باید بخورد

 

سید حسن رستگار


تعداد بازديد : 287
شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 14:26
نویسنده:
نظرات(1)
بر فراز دست خورشید آفتاب دیگری است

حضرت علی اصغر(ع)-شهادت

 

بر فراز دست خورشید آفتاب دیگری است

هر علی از نور حیدر بازتاب دیگری است

فرق دارد با علی اکبر به میدان رفتنش

اضطراب اهل خیمه اضطراب دیگری است

پاسخ لب های در حال تلظی روشن است

آب؟ نه اصغر به دنبال جواب دیگری است

مطمینم حاجتی این تیر دارد که پس از

چشم سقا باز هم دنبال باب دیگری است

تیر لالایی به گوش اصغرت خوانده رباب!

تیر لالایی بخواند خواب، خواب دیگری است

داغ پیرش کرده شاید هیچ کس نشناسدش

آن کسی که باز میگردد  رباب دیگری است !

 

حسین صادقی


تعداد بازديد : 229
شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 14:26
نویسنده:
نظرات(1)
سنگینی داغ تو ماتم را به هم ریخت

حضرت علی اصغر(ع)-شهادت

 

سنگینی داغ تو ماتم را به هم ریخت

این روضه چندین بار آدم را به هم ریخت

قلب ملائک را به درد آورد اشکت

سوز گلویت عرش اعظم را به هم ریخت

خسته شد از بس خیمه ها را مادرت گشت

هاجر که شد، آیات مریم را به هم ریخت

اصلا همین که از عطش کردی تلظی

داغ لبت در مکه زمزم را به هم ریخت

صیاد هر تیرش برای یک شکار است

پس حرمله اصلی منظم را به هم ریخت

بارید این بار از زمین بر آسمان ها

خون گلویت نظم عالم را به هم ریخت

ذاکر دو دم میداد: شش ماهه، سه شعبه

یک سینه زن با گریه اش دم را به هم ریخت

 

محسن صرامی


تعداد بازديد : 289
شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 14:25
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 24
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف