تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
در تنور غمش قرارم سوخت
نه قرارم که روزگارم سوخت
زل زدم بس به جاده ی خورشید
عاقبت چشم انتظارم سوخت
جاده عاشقی شرربار است
اول راه کوله بارم سوخت
من و امید هم قطار شدیم
در تب خوف هم قطارم سوخت
روز وصلت نمی رسد از راه
ساعت ثانیه شمارم سوخت
فصل بی آبی است ای باران
در بیابان گل بهارم سوخت
صحبت از آب شد کباب شدم
جگرم سوخت چشم تارم سوخت
آه از ان دم که مادری می گفت
از عطش طفل شیرخوارم سوخت
تعداد بازديد : 295
یکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 10:52
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب