اشعار - 5

اشعار - 5

اشعار - 5

اشعار - 5

اشعار - 5
اشعار - 5
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
غلام رضا سازگار-حضرت زهرا سلام الله علیها-مرثیه زبان حال حضرت زهرا سلام الله علیها با حضرت زی

 

غلام رضا سازگار-حضرت زهرا سلام الله علیها-مرثیه



زبان حال حضرت زهرا سلام الله علیها با حضرت زینب سلام الله علیها

زینب! مبـاد شکـوه ز بـی‌مادری کنی
آمـاده بـاش تـا کــه پدرپروری کنی
با مرگ من چو روز علی تیره می‌شود
بایـد بـر او بسـوزی و روشنگری کنی
آنسـان که مادرت به نبی مادری کند
بایـد تــو از بـرای علـی مادری کنی
من دیده‌ام زبان علی در دهان توست
بایـد تـو بـا زبـان علی، حیدری کنی
مـن کوثـر محمّـد و تو کوثر علی!
آری تـو را سـزد کـه بـر او کوثری کنی
مگذار تا حسین روَد تشنه لب به خواب
بیـدار بـاش تـا کـه بر او ساغـری کنی
از قتلگه گرفته الـی مجلس یزیـد
بایــد تــو بـر حسیـن، پیام‌آوری کنی
من پای کرسی سخنت می‌کنم جلوس
وقتی به شهر شام، سخـن‌گستری کنی
فریــادزن، خــروش برآور، سخن بگو!
آنسـان کـه از رسـول خدا دلبری کنی
«میثم» بگیر درس ولایت ز فاطمه
خواهـی اگــر بـرای علی شاعری کنی

پايگاه رضيع الحسين(عليه السلام)


تعداد بازديد : 293
سه شنبه 06 فروردین 1392 ساعت: 4:16
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
غلام رضا سازگار-حضرت زهرا سلام الله علیها-مرثیه رفتـی مــرا بــه وادی غــم وا گـذاشتی تنهـای م

 

غلام رضا سازگار-حضرت زهرا سلام الله علیها-مرثیه

رفتـی مــرا بــه وادی غــم وا گـذاشتی

تنهـای مـن! مـرا ز چـه تنهـا گذاشتی؟

یادش به خیر باد کـه نـه سال پیش بود

آن شب کـه تـو به خانۀ من پا گذاشتی
حوریـۀ بـهشت علـی! نیمه‌هــای شـب

رفتـی سوی بهشت و مـرا جـا گذاشتی

یـاسین مـن! چـقــدر غریبـانه از وطن

رفتی و سـر بـه دامـن طاهــا گذاشتی

کردی بـه هر نفس طلب مـرگ از خدا

تـا داغ خـویش بــر جگـر مـا گذاشتی

گردون به دیده‌ام چه قدر زشت گشته بود

آن شب که سر به سینۀ صحرا گذاشتی

تا ننگرم چه با تو شده، دست خویش را

هنـگام مــرگ بــر رخ زیبـا گـذاشتی

هر کس نهد ز خویش نشانی، تو بعد خود

یک قبـر بی‌نشـانه بــه دنیــا گذاشتی

دار و نــدار من همـه رفت و بـرای من

تنهـا چهـار کـودک خــود را گذاشتی

گفتــی ز داغ فاطمــه و سینــۀ علـی

«میثم!» چه داغ‌ها که به دل‌ها گذاشتی

پايگاه رضيع الحسين(عليه السلام)


تعداد بازديد : 169
سه شنبه 06 فروردین 1392 ساعت: 4:08
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
خطاب به حضرت رسول(ص) در جسارت به خانم حضرت فاطمه زهرا(س): تا که رفتی شکست آینه ات فتنه کردند ن

 

خطاب به حضرت رسول(ص) در جسارت به خانم حضرت فاطمه زهرا(س):

تا که رفتی شکست آینه ات

فتنه کردند نامسلمانها

رسم مردی عوض شد ای آقا

لاله لاله شدند قرآنها




بعد پروازتان ورق برگشت

شاخه ی یاس خانه پرپر شد

مزد آن خون دل که می خوردی

شعله هایی بروی آن در شد




گفته شد فاطمه در این خانه است

گفت با فاطمه بسوزانید

گفته شد پس گناه طفلانش

گفت گفتم همه بسوزانید




کاش ختم جسارتش این بود

بی مروّت ، ادب ، حیا که نداشت

پیش چشمان دختری مضطر

بی حیا تازیانه را برداشت




رسم مردانگی هویدا شد

حرفی از کوچه ها میان آمد

وقت رفتن رشیده ای می رفت

وقت برگشت قد کمان آمد




از اثرهای دست سنگینش

سو به چشمان دختر تو نماند

شانه غمگسار آقایی

مادرش را به درب خانه رساند




قصه آسمان به رنگ کبود

غصه ریسمان و دست پدر

غم طفلی خلاصه می شد در

گوشوار شکسته ی مادر


تعداد بازديد : 123
سه شنبه 06 فروردین 1392 ساعت: 0:11
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
همتا نداشت زهرا ست دختري كه پدر را چو مادر ست زهراست سوره اي كه مُسمّـا به كوثر ست زهر

 

همتا نداشت

زهرا ست دختري كه پدر را چو مادر ست

زهراست سوره اي كه مُسمّـا به كوثر ست



زهرا ست بضعه اي كه رضايش رضاي حق

از خـشـم او خـداي مـدبِّــر مكـدّر سـت



پيغمبري مگر به دوتا معجز آوري ست؟!

او نيز فضّه اش به خـدا معجـز آور ست۱



هـمتـا نداشـت فـاطـمـه، يـا ايّهـا الأنـام

كفوش به عالمين فقط شخص حيدر ست

***

افسـوس در تهاجم طوفان غم شكست

آن سينه اي كه مخزن اسرار داور ست۲



ديروز جمع سـالم بيـت نبـوّت و ...

امروز جمع سرخ و كبودِ مكسَّر ست



دنيا نداشت حوصـله ي فهـم شأن او

درك مقام واقعي اش روز محشر ست



۱- مفتقرا متاب رو،از در او به هیچ سو چونکه مس وجود را فضّه او طلا کند (:آيت الله غروي اصفهاني)

۲- و لست أدري خبر المسماري سل صدرها خزينة الأسراري


تعداد بازديد : 245
سه شنبه 06 فروردین 1392 ساعت: 0:05
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
قباله ی غزل کلیـد قفـل دلم را بگَـرد و پیـدا کن و قفل بسته ی دل را به روی خود وا کن بی

 

قباله ی غزل

کلیـد قفـل دلم را بگَـرد و پیـدا کن

و قفل بسته ی دل را به روی خود وا کن



بیا زبان قلم را به آیه های شبت

به ارتزاق نگاهی دوباره گویا کن



شبیه شاعر برقَع به گوشه ی چشمی

درون قـافیه «طوفـان واژه» برپا کن



قسم به نرگس مستت که یا قبولم کن

و یا که شاعر خود را خراب و رسوا کن



دعـای گربه سـیاهی دلیـل باران نیست

خودت دو دست دعا را به سوی بالا کن



گذشته از سر مان آب، بهر این اموات

سلام و فاتحه ای را بخوان و اهدا کن



اگر چه زنده ولی مُرده ایم در این شهر

مسـیح من به دمی مُرده را تو احیا کن



میان ثانیه هایی که بی تو می گذرد

بـرای دیده ی مـا گریه ای مهیّا کن

***

«چموش!ای قلم!ای جوهر!ای مرکّب من!

بیـا کـمی بـه خـدا بـا دلـم مـدارا کن»

***

کجا کشیده مرا این غزل؟ نمی دانم

که گفت قافیه ات را نثـار زهرا کن



الا ضمیر منوّر، به فضّـه ات سوگند!

به کیمیا، نظری خرج این مطلّا کن



زدم به نام تو شش دانگ شعرهایم را

قبـاله ی غزلـم را بگیـر و امضـا کـن


تعداد بازديد : 313
سه شنبه 06 فروردین 1392 ساعت: 0:04
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
بابا کنار بستر مادر نشسته بود مادر که مثل شاخه یاسی شکسته بود مادر بجز محبت بابای بی کسم دل از

 

بابا کنار بستر مادر نشسته بود
مادر که مثل شاخه یاسی شکسته بود

مادر بجز محبت بابای بی کسم
دل از تمام عالم و آدم گسسته بود

بانو نگو که ظلم چرا بیجواب ماند
دستان من به امر خداوند بسته بود

بانو به جان دخترت از پیش من نرو
این ترجمان گریه ی یک مرد خسته بود

مردی جوان که از ستم مردمان شهر
هم پیر گشته بود و هم دلشکسته بود

مادر زلال آمده بود و کبود رفت
بابا کنار بستر مادر نشسته بود


تعداد بازديد : 135
دوشنبه 05 فروردین 1392 ساعت: 23:57
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
افتادی و ازدست من کاری نمی آمد حتی کسی هم درپی یاری نمی آمد آنروز اگر توحامی م

 

افتادی و ازدست من کاری نمی آمد
حتی کسی هم درپی یاری نمی آمد

آنروز اگر توحامی مولا نمی بودی
بعدازشما قطعا علمداری نمی آمد

زهرا اگربودی و من هم در کنارتو
با نور تو بانوشب تاری نمی آمد

بعد از تو زانویم دگرطاقت نمی آرد
بر دوش من با بودنت باری نمی آمد

ای کاش می شد پشت در هرگز نمی رفتی
تا سوی پهلوی تو مسماری نمی آمد

آنروز اگر دستان من را باز می کردند
هرگز سراغ تو که بیماری نمی آمد

سنگینی داغت بروی شانه من گفت
روی سرت او بود آواری نمی آمد

زهرا خداحافظ ولی اینجا اگربودی
هرگزسراغ من گرفتاری نمی آمد

این ظلم رابا تو اگر اینسان نمی کردند
تاآخر دنیا عزاداری نمی آمد

سروده ی مهدی نظری


تعداد بازديد : 133
دوشنبه 05 فروردین 1392 ساعت: 23:56
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
دلیل خلق دو عالم فقط تویی زهرا در آیه آیه ی مریم فقط تویی زهرا فقط نه خلقت عالم، خود پیمبر گفت:

 

دلیل خلق دو عالم فقط تویی زهرا
در آیه آیه ی مریم فقط تویی زهرا

فقط نه خلقت عالم، خود پیمبر گفت:
دلیل خلقت من هم فقط تویی زهرا!

جدا زروضه و پرچم نمی شوم هرگز
چرا که صاحب پرچم فقط تویی زهرا

کسی که می کند امضا برات کرببلا
درون ماه محرم فقط تویی زهرا

خدا کند که سری هم به قبر ما بزنی
امید شیعه در آن دم فقط تویی زهرا

فقط نه ورد زبان علی و بابایت
که بر زبان خدا هم فقط تویی زهرا

چقدر نور تو در این غزل تلاطم کرد
در آن زمان که سرودم فقط تویی زهرا..

سروده ی سید حمید داودی نسب


تعداد بازديد : 289
دوشنبه 05 فروردین 1392 ساعت: 23:55
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
بانوی نور، مادر آیینــــه ها ! سلام روشن ترین تبسـم نور خدا ! ســـــلام ای کوثر کبود خــدا، با

 

بانوی نور، مادر آیینــــه ها ! سلام
روشن ترین تبسـم نور خدا ! ســـــلام

ای کوثر کبود خــدا، با سه آیــــه آه !
از ما به زخم های کبود شـــما، سلام

حزن غریب پنجره ها در غروب نـــــور
ای خواهش همیشه ی آیینه ها ســلام

ای ماه سرخ گمشده در ناکجای خاک !
بر رد پای نـور تو در ناکجـا ، ســـــــلام

غمگیــن ترین پرنده ی ســیاره ی بقیـــــــع !
بال و پر شکستــه ی روح تو را ســلام

ای باغبان دل شده ی لاله های ســرخ
ای وارث حماســه ی کرب وبــلا ! ســـلام

ای برتر از فرشته ، شبـیه خود خـــدا !
از ما به روح سبز شما ، تاخــدا، ســـلام

دست عنایتی به سـر حاجتم بکـــــش
چشمم هنوز مانده به دست شما...سلام !

سروده ی رضا اسماعیلی


تعداد بازديد : 314
دوشنبه 05 فروردین 1392 ساعت: 23:55
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
چند روزی بیشتر تا می توانی صبر کن با همین احوال تنها دل خوشی من تویی راضیم من به همین قدکمانی صب

 

چند روزی بیشتر تا می توانی صبر کن

با همین احوال تنها دل خوشی من تویی
راضیم من به همین قدکمانی صبر کن

کاش می مردم نمی دیدم مسافر می شوی
تو برای این سفر خیلی جوانی صبر کن

من بدون تو فقط یک جسم بی روحم مرو
تا بمانم عشق من باید بمانی صبر کن

خوب بگو بانو که قصد کشتم را کرده ایی؟
می روی با خود مرا هم می کشانی صبر کن

این ستون تا آن ستون شاید فرج باشد، مرو
چند روزی بیشتر تا می توانی صبر کن...

سروده ی محمد ناصری


تعداد بازديد : 121
دوشنبه 05 فروردین 1392 ساعت: 23:54
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
دل کوچه از رد پایش گرفت همان اول ماجرایش گرفت کسی راه یک کوچه را تنگ کرد کسی راه را بر خدایش گر

 

دل کوچه از رد پایش گرفت
همان اول ماجرایش گرفت

کسی راه یک کوچه را تنگ کرد
کسی راه را بر خدایش گرفت

و دستی که می شد همان ابتدا
خبرهایی از انتهایش گرفت

چه بادی وزید از ته کوچه ها
که شهر مدینه هوایش گرفت؟

نمی دانم آن شدت ناگهان
که پر درد بود از کجایش گرفت؟

سراسیمه بغضی به داداش رسید
از ضربه ایی که صدایش گرفت

مگر چه به دستان این کوچه داد؟
که زخم کبودی به جایش گرفت

مجالش نمی داد تا پا شود
حسن بود از شانه هایش گرفت

حوالی پهلوی پا خورده اش
دل آسمان هم برایش گرفت

سروده ی علی اکبر لطیفیان


تعداد بازديد : 128
دوشنبه 05 فروردین 1392 ساعت: 23:53
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
یه زمون و روزگاری ، مادری بود که وجودش مایه ی فخر ملک بود، ذکر یارب و سجودش از خوبی و مهر

 

یه زمون و روزگاری ، مادری بود که وجودش

مایه ی فخر ملک بود، ذکر یارب و سجودش



از خوبی و مهربونی، حیا و عفاف و پاکی

تو زمین و آسمونا، کسی مثل اون نبودش



خونه شو نشون می دادن، همه مردم مدینه

شهره بود تو بین اونا، کرم و عطا و جودش



نور و طلعت جمالش، گرچه می درخشه حالا

خیلی زود اونو خاموش کرد، دشمن بدو حسودش



تا اینکه یه روز همونا، آتیش و هیزم آوردن

در خونه شو سوزوندن، رفت به آسمونا دودش



یه طرف غلاف شمشیر، یه طرف چشمای پر خون

اما توی این میونه، کسی یار اون نبودش



اینقده بلا آوردن، به سرش همون نامردا

تا اینکه آخر شکستن، قد و قامت عمودش



همه رفتن آخرش موند، هم در و هم دل سوخته

چی کشید علی مظلوم، وقتی دید رخ کبودش

سروده ی کمال مومنی


تعداد بازديد : 81
دوشنبه 05 فروردین 1392 ساعت: 23:52
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
شعر رقیه ندیری برای حضرت زهرا(س) مسکین، یتیم، در شب سوم اسیر، من در می‌زنم به خواهش قرصی فَطی

 

شعر رقیه ندیری برای حضرت زهرا(س)


مسکین، یتیم، در شب سوم اسیر، من


در می‌زنم به خواهش قرصی فَطیر، من

در می‌زنم همیشه و هر جا که می‌روم

امّا دوباره مضطرب و ناگزیر، من

شاید همین دو سه شب و هی صبر، صبر، صبر

با این خیالِ خام، ولی دلپذیر، من...

شاید شبیه آن زنِ توی عروسی است

چشم‌انتظار پیرهنت در مسیر، من

اِنگار کن مرا پدرت سوی خانه‌تان...

«درمانده و گرسنه و پیر و فقیر» من

بانو! کجاست جای گلوبندتان؟ که باز

آن برده را رها کند و شاد و سیر، من...

ای، ای شما شکسته‌ترین کشتی نجات

دریا به خشم آمده، پهلو بگیر، من... !


تعداد بازديد : 279
دوشنبه 05 فروردین 1392 ساعت: 23:50
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
شعر مریم سقلاطونی برای حضرت زهرا(س) گلِ زخمی، گلِ پرپر، گل سرخ گل افتاده پشتِ در، گل سرخ ش

 

شعر مریم سقلاطونی برای حضرت زهرا(س)
گلِ زخمی، گلِ پرپر، گل سرخ


گل افتاده پشتِ در، گل سرخ

شکسته زیر آوار در و میخ

گل پژمرده پرپر، گل سرخ

گل پهلو کبودِ چهره نیلی

بهار آتشین‌پیکر، گل سرخ

گل در خون و آه و گریه غلتان

میان آتش و خنجر، گل سرخ

گل صورت بنفش غنچه مرده

رها در خون و خاکستر، گل سرخ

در آن سو کوه مردی دست‌بسته

شکسته قامت این سوتر، گل سرخ

گل بازو کبودِ ماه پیکر

گل زهرا،گل کوثر، گل سرخ.


تعداد بازديد : 251
دوشنبه 05 فروردین 1392 ساعت: 23:49
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
شعر سیرمحمد حسینی برای حضرت زهرا(س) افتاده روی خاک وسرش را گرفته بود از بس که درد دور وبرش را گرفت

 

شعر سیرمحمد حسینی برای حضرت زهرا(س)
افتاده روی خاک وسرش را گرفته بود
از بس که درد دور وبرش را گرفته بود
او زنده مانده بود علی را کمک کند
اما زدرد بال وپرش را گرفته بود
او ناتوان نبود ولی ضربه سخت بود
تیزی میخ در سپرش را گرفته بود
بعد از هجوم فضه به دادش رسیده بود
ای خاک بر سرم کمرش را گرفته بود
بارخت های بچه ی نوزاد گریه داشت
لابد که ماتم پسرش را گرفته بود
دیگر صدای نافله هایش نمیرسید
وقتی که ناله ها سحرش را گرفته بود
یک لحظه سیر چهره ی اولاد خود را ندید
اشکش امان چشم ترش را گرفته بود
با حرفهاش ریخت دل کودکان او
وقتی بهانه ی پدرش را گرفته بود


تعداد بازديد : 327
دوشنبه 05 فروردین 1392 ساعت: 23:48
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
شعر مهدی زارعی برای حضرت زهرا(س) اتاقِ کاهگلی بود و مَرد و یک گل زرد که باد، عطرِ غم انگیزِ مرگ ر

 

شعر مهدی زارعی برای حضرت زهرا(س)
اتاقِ کاهگلی بود و مَرد و یک گل زرد
که باد، عطرِ غم انگیزِ مرگ را آورد


اُتاق کاهگلی ماند و مرد و یک تابوت
و لحظه های پُر از اضطراب و ماتم و درد

ستاره ها همه از عمقِ آسمان دیدند
که یک ستاره ی پُر نور، در زمین شد سرد

اتاق کاهگلی ناگهان به خود لرزید
و سقف، در وسط خود دریچه ای وا کرد

دریچه پُر شده بود از مه غلیظ و غبار
و یک فرشته که می گفت: پیشِ ما بر گرد!

و از دریچه ی غمگین، گُلی به بالا رفت
به روی دوشِ هزاران فرشته ی شبگرد

دریچه بسته شد و سقفْ جای خود برگشت
و خانه ماند و فضای گرفته ای از گَرد

و بعد آن شب غمگین، کسی نمی داند:
کجاست قبر تو بانو، کجاست آن گل زرد


تعداد بازديد : 325
دوشنبه 05 فروردین 1392 ساعت: 23:48
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
شعر یوسف رحیمی برای شهادت حضرت فاطمه(س) مادرم! این همه بلا سخت است به خدا شرح ماجرا سخت است

 

شعر یوسف رحیمی برای شهادت حضرت فاطمه(س)

مادرم!

این همه بلا سخت است

به خدا شرح ماجرا سخت است

گفتن از روضه‌ي تو

آسان نیست

شرح آن کار روضه خوانان نیست

چشمی از داغ خونفشان باید

گریه‌ي بی امان

تلاطم اشک

مدد از صاحب الزمان بايد

کاش اين فاطميه

مادر جان

گره از کار عشق وا مي شد

روضه خوان

صاحبِ عزا مي شد

يوسف تو ز راه مي آمد

با دلي غرق آه مي آمد



مادرم!

اين همه بلا سخت است

فهم داغت براي ما سخت است

گفتن از داغ کوچه آسان نيست

آه سيلي بي هوا سخت است

در و ديوار را نمي گويم

نيستم من حريف اين روضه

کشته من را

رديف اين روضه

داغ مسمار را نمي گويم

زود بايد ز روضه ها رد شد

شرح آن کار روضه خوانان نيست



چه بگويم؟

هجوم اين مردم؟

در چوبي و تلّي از هيزم؟

شعله مي زد چه بي خبر آتش

آه مادر!

بهشت در آتش

در کنار تو شعله ور آتش

صورتت را گدازه ها مي سوخت

بارش تازيانه و کوثر

جگر داغ از اين بلا مي سوخت

آه پهلو

مگر چه شد بازو

روي نيلي

تسلي سيلي

گوشواره ، خداي من چاره ...

از غم تو زمين،‌هوا مي سوخت

دل بي تاب مرتضي مي سوخت



همه يکجا هجوم آوردند

دست بسته امام را بردند

دست او را که بسته بودند آه

پاي قتلش نشسته بودند آه

دل تو بيقرار او اما

پهلويت را شکسته بودند آه

همه پيمان گسسته بودند آه

آه از روضه هاي بي ياري

کار آن جمعيت

تماشا بود

بعد هم ناسزا و حاشا بود

چقدر حق

غريب و تنها بود

روز دلگيرِ بي طرفداري



درد غربت چگونه پايان داشت؟

واي از ماجراي دلتنگي

در دل کوچه هاي دلتنگي

کوچه اي که شميم هجران داشت

روي چشمت نشست ابري که

نود و پنج روز باران داشت

گريه هايت نه صِرف دلتنگي

شرح دلواپسي مولا بود

روضه‌ي بي کسي مولا بود

روز و شب

اشکهاي تو جاري

آه از روضه هاي بي ياري



تو سه شب

غرق آه و شيون و شين

آمدي با علي و با حسنين

به در خانه‌ي همه اصحاب

جنگجويان خيبر و احزاب

جان به کف هاي روز بدر و حنين

گفت مولا به تک تک آنان

از احاديث ناب پيغمبر

از «أولي الأمر» و مقصد قرآن

از غدير و

از آن همه پيمان

گفت از فتنه‌ي سقيفه و بعد

از فريب و خيانت شيطان

آه حجّت دگر تمام شد و

بي تفاوت شدن

حرام شد و

وعده ها

وعده‌ي قيام شد و

صبح آمد

و لحظه‌ي موعود

غير از آن چار يار ديرينه

هيچ کس ياور امام نبود

گريه کن با دل شکسته‌ي خود

گريه کن از مدينه تا به اُحد



گريه کن

مادرم غريبانه

روزها کنج بيت الاحزان و

نيمه شب

مخفيانه در خانه

گيسوي زينبت پريشان است

دست افتاده ديگر از شانه

گريه کن

مادرم غريبانه

نيمه شب که تو رفتي از خانه

مي شود مويه هاي چشمانت

روضه خوان غم يتيمانت

گريه کن

بر غريبي حيدر

مي روي همدم پريشانت

در کنار مزار پنهانت

مي رود آه مادرم از حال

مي شود قاتلش غمت هر روز

مي شود همدمش غمت سي سال

يک جهان غربت و محن داري

گريه کن

روضه‌ي حسن داري

مثل حيدر

انيس او چاه است

خنده هاي مغيره در راه است

داغهاي تو شعله ور، کوچه

جگرش پاره پاره در کوچه



شب آخر که از سفر گفتي

با نگاهي پر از شرر مادر

با دل خون و چشم تر گفتي

گفتي از روزهاي شيون و شين

نيمه شبها و

تشنگي حسين

زينبت را که جان به لب کردي

بقچه اي را اگر طلب کردي

تو به زينب

سه تا کفن دادي

ولي يک کهنه پيرهن دادي

داغ زينب حکايت زهراست

امتداد مدينه عاشوراست

گريه کن

مادرم بخوان روضه

روضه هايت هميشه معروف است

کهنه پيراهن آخر روضه ست

روضه از اين به بعد مکشوف است

وسط کوچه

اجر پيغمبر

گرچه يکبار شد ادا مادر

شعله‌ي کينه آتشين مانده

باز ياري مسلمين مانده

شد ادا گرچه با تب سيلي

اجر با تيغ و نيزه ها مانده

کربلا مانده

کربلا مانده

مادرم!

در ميانه‌ي گودال

پيکري غرق خون رها مانده

گريه کن

هاي هاي

مي بارد

خون خورشيد تو زِ سر نيزه

تيرها در طواف پيکر او

بوسه‌ي خنجرست و حنجر او

پيش چشمان خسته‌ي زينب

سر او رفته است بر نيزه

چشمهاي کبود او مثلِ

چشم نيلي و بيقرارت شد

ضجه مي زد

به جاي تو آن روز

کهنه پيراهني که غارت شد

گريه کن

با تلاوت قاري

خون ز لب هاي او شده جاري

آه از روضه هاي بي ياري


تعداد بازديد : 287
دوشنبه 05 فروردین 1392 ساعت: 23:45
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
لخته ی خون تازه از پر چادری بی نشانه در مسیری که آمد به خانه بر زمین شد روانه وای می چکد خون

 

لخته ی خون تازه
از پر چادری بی نشانه
در مسیری که آمد به خانه
بر زمین شد روانه

وای می چکد خون از معجر
پاره شد گوش مادر
ای خدای یگانه


تعداد بازديد : 419
دوشنبه 05 فروردین 1392 ساعت: 23:38
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
بارالها تو بگو زخم پرم را چه کنم این همه غصه ی پردردسرم را چه کنم بعد از آن واقعه ی تلخ و اسف

 

بارالها تو بگو زخم پرم را چه کنم

این همه غصه ی پردردسرم را چه کنم

بعد از آن واقعه ی تلخ و اسف باری که...

تو بگو دختر خونین جگرم را چه کنم

گیرم این دست ورم کرده مداوا گردد

بعد از آن زخم عمیق کمرم را چه کنم

متوجه نشدم من که ز گوشم افتاد...

یادگاری قشنگ پدرم را چه کنم

پابه پای من بیچاره علی جان میداد

درد و دل های یل محتضرم را چه کنم

به علی هم در و همسایه شکایت کردند

سوز و اشک و غم و حال سحرم را چه کنم

من زمین خوردم وطفلم جگرش گشت کباب

پاره های جگر گل پسرم را چه کنم

 علیرضا خاکساری 


تعداد بازديد : 117
دوشنبه 05 فروردین 1392 ساعت: 23:34
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
بنیانگذار در میان آفرینش شاهکاری زینبی تا ابد محبوبه ی پروردگاری زینبی دلربایی دلبری

 

بنیانگذار



در میان آفرینش شاهکاری زینبی

تا ابد محبوبه ی پروردگاری زینبی

دلربایی دلبری ای نازنین زین أبی

زینت بابای خود هستی و آری زینبی

دختر شیرین زبان حضرت صدیقه ای

در زمین و آسمان همتا نداری زینبی

نطق تو چون تیغ بابایت علی برنده است

دختر شیر خدایی ذوالفقاری زینبی

مریم و آسیه و حوا... همه شاگرد تو

بعد زهرا بهترین آموزگاری زینبی

زیر بار غصه و غم زانوانت خم نشد

مثل کوهی باصلابت استواری زینبی

مشکلات کربلا در منظرت چیزی نبود

صاحب صبر خدایی بردباری زینبی

خارج از توصیف شاعر هستی و أعجوبه ای

شوق و شوری فوق نوری باوقاری زینبی

تا أبد ترویج فرهنگ حسینی کار توست

عشق را در سینه ها بنیان گذاری زینبی


تعداد بازديد : 235
دوشنبه 05 فروردین 1392 ساعت: 23:32
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
ليست صفحات
تعداد صفحات : 14
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف