حضرت رقیه(س)-شهادت عشق کاری به قیل و قال ندارد عاشقی حرف جز کمال ندارد شاه عشّاق که مثال ندارد باغ او میوه‌ای کال ندارد نخل‌های علی نهال ن�

حضرت رقیه(س)-شهادت عشق کاری به قیل و قال ندارد عاشقی حرف جز کمال ندارد شاه عشّاق که مثال ندارد باغ او میوه‌ای کال ندارد نخل‌های علی نهال ن�

حضرت رقیه(س)-شهادت عشق کاری به قیل و قال ندارد عاشقی حرف جز کمال ندارد شاه عشّاق که مثال ندارد باغ او میوه‌ای کال ندارد نخل‌های علی نهال ن�

حضرت رقیه(س)-شهادت عشق کاری به قیل و قال ندارد عاشقی حرف جز کمال ندارد شاه عشّاق که مثال ندارد باغ او میوه‌ای کال ندارد نخل‌های علی نهال ن�

حضرت رقیه(س)-شهادت عشق کاری به قیل و قال ندارد عاشقی حرف جز کمال ندارد شاه عشّاق که مثال ندارد باغ او میوه‌ای کال ندارد نخل‌های علی نهال ن�
حضرت رقیه(س)-شهادت عشق کاری به قیل و قال ندارد عاشقی حرف جز کمال ندارد شاه عشّاق که مثال ندارد باغ او میوه‌ای کال ندارد نخل‌های علی نهال ن�
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
حضرت رقیه(س)-شهادت عشق کاری به قیل و قال ندارد عاشقی حرف جز کمال ندارد شاه عشّاق که مثال ندارد باغ او میوه‌ای کال ندارد نخل‌های علی نهال ن�

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

عشق کاری به قیل و قال ندارد

عاشقی حرف جز کمال ندارد

شاه عشّاق که مثال ندارد

باغ او میوه‌ای کال ندارد

نخل‌های علی نهال ندارد

غیر راه علی مسیر ندیدم

داخل خانه‌اش صغیر ندیدم

سر بلندند؛ سر به زیر ندیدم

من در این خانه غیر شیر ندیدم

شیر بودن که سنّ و سال ندارد

چون شده حیدری تبار؛ رقیّه

هست اعجوبه‌ی وقار؛ رقیّه

مثل عمّه شد استوار؛ رقیّه

گرچه دیده سه تا بهار؛ رقیّه

در کمالات؛ او مثال ندارد

بر رخ او خدا نقاب کشیده

روی او پرده‌ی حجاب کشیده

جای چشمانش آفتاب کشیده

صورتش به ابوتراب کشیده

حیف در زندگی مجال ندارد

خوشی از عمر خویش دیده؟ ندیده

نازدانه‌ست ناسزا نشنیده

پابرهنه به روی خار دویده

گرچه کودک، ولی شده‌ست خمیده

او الفباش غیر دال ندارد

مثل یک شیشه‌ی بلور، شکسته

همچو خشتی که در تنور شکسته

سنگ خورده ولی غرور شکسته

زیورش را کسی به زور شکسته

نزن او با کسی جدال ندارد

بر سرش ریخت آسمان خرابه

زخم‌ها خورد از زبان خرابه

معجر پاره؛ تازیانه؛ خرابه

آه؛ پروانه در میان خرابه

جای سالم به روی بال ندارد

بین انظار رفت مسخره کردند

سر بازار رفت مسخره کردند

دست به دیوار رفت مسخره کردند

کوچه هر بار رفت مسخره کردند

معجر پاره قیل و قال ندارد

زجر ول‌کن نبود؛ حرمله می‌زد

دخترک را بدون فاصله می‌زد

گردنش را گرفت سلسله می‌زد

گفت جامانده‌ام ز قافله می‌زد

طفل ترسیده که سؤال ندارد

کنج ویرانه غصّه دور و برش ریخت

خشت‌ها بالشی به زیر پرش ریخت

دختر شاه بود و موی سرش ریخت

گریه‌ها وقت دیدن پدرش ریخت

خواهشی او جز وصال ندارد

 

 

محمدجواد پرچمی

 


تعداد بازديد : 119
پنجشنبه 06 آذر 1393 ساعت: 13:05
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف