ولادت و شهادت حضرت معصومه (س) - 5

ولادت و شهادت حضرت معصومه (س) - 5

ولادت و شهادت حضرت معصومه (س) - 5

ولادت و شهادت حضرت معصومه (س) - 5

ولادت و شهادت حضرت معصومه (س) - 5
ولادت و شهادت حضرت معصومه (س) - 5
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
قسمْ به صبح دل انگیز این حرم ، بانو جهانِ مــاست بدون تو چون عدم ، بانو هزار و یک در رحمت به روی ما وا

قسمْ به صبح دل انگیز این حرم ، بانو
جهانِ مــاست بدون تو چون عدم ، بانو

هزار و یک در رحمت به روی ما وا شد
چو آمدیم به صحن تو صبحدم ، بانو

 

نمی شدیم جدا از حریم تان ، حتّیٰ
نداشتیم اگر داغ و درد و غم ، بانو

از آستان ملک پاسبان تان، عُمری ست
نــدیــده ایم بِــوالله ، جُــز کرم ، بانو

نفس نفس زدن ماست وقف نوکری ات
چرا که فرصت عُمْر است مُغتـنم ، بانو

اگرچه خاک کف پات نیستیم ، امّـا
غبار راه تو هستیــم دست کم ، بانو

دُرُست ، بهره ای از شاعری نبردم من
ولی به عشق شما می زنم قلم ، بانو

درون پوست خود از شعف نمی گُنجم
همین که دور و برت می زنم قدم ، بانو

یکی دو تا که نه ، اینجـا هزارها سائل
شدند یک شبه نــزدِ تو مُحتشم ، بانو

امام زاده ی بی مثلِ واجبُ التَّعظیم
به محضر تو فلک گشته است خَم ، بانو

چو میرزای قمی و چونان بروجردی
مجاوران تو هســتند محتــرم ، بانو

مُدام در ره اثباتِ جُــرم می کوشــد
کسی که شــد به ولای تو مُتّهم ، بانو

به راه روزی خود گرچه لنگ هم بزنیم
نمی خوریم به اسم شما قسم ، بانو

رواست این که بخوانیم زینبت وقتی
دو خواهرید، ز هر حیث مثل هم ، بانو

محمدقاسمی


تعداد بازديد : 133
شنبه 24 مرداد 1394 ساعت: 9:11
نویسنده:
نظرات(0)
تقدیم به ساحت مقدس حضرت فاطمه معصومه(س) با اينكه بی بی جان خودم فرزند گيلانم اما در اينجا تشنه يك قط�
تقدیم به ساحت مقدس حضرت فاطمه معصومه(س)
 
با اينكه بی بی جان خودم فرزند گيلانم
اما در اينجا تشنه يك قطره بارانم
 
آرى درست است اينكه باران زاده ام، اما
باران شما هستيد بى‌شك من بيابانم
 
در صحن آيينه خودم را مُنكسر ديدم
يك بازتاب ِ روشن از ذهن پريشانم
 
گويى كه "كَالاَنعام" يا "بَل هُم اَضَل" هستم
بايد كسى يادم بيندازد كه انسانم
 
دنبال چيزى در حريم صحن می‌گردم
دنبال يك مرهم براى زخم ِ ايمانم
 
بيهوده از شهرى به شهرى می‌روم بانو
تقدير ِ من اينجا رقم خورده ست، می‌دانم
 

محمدرضا حسین زاده بازرگانی


تعداد بازديد : 61
جمعه 29 خرداد 1394 ساعت: 13:19
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت معصومه(س)-شهادت هرشب میان بستر خود گریه می کنی با حال گریه آور خود گریه می کنی اصلا تمام اهل ج�

حضرت معصومه(س)-شهادت

 

هرشب میان بستر خود گریه می کنی

با حال گریه آور خود گریه می کنی

اصلا تمام اهل جهان گریه می کنند

تا بانگاه مضطر خود گریه می کنی

"سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است"

باهر اشاره ی سر خود گریه می کنی

هرلحظه خواهرانه رضا را صدا زدی

از دوری برادر خود گریه می کنی

کشتی عمر ناب تو پهلو گرفته است

در لحظه های آخر خود گریه می کنی

وقتی که خیره بر در و دیوار می شوی

داری به یاد مادر خود گریه می کنی

آتش میان ساحت گلخانه پا گرفت

در بین کوچه ها نفس مرتضی گرفت

 

اسماعیل شبرنگ

 


تعداد بازديد : 119
یکشنبه 12 بهمن 1393 ساعت: 10:02
نویسنده:
نظرات(0)
نکرده است قلم را رها محبت زهرا نگفته است کسی بیت بی عنایت زهرا هرآنکه نوکرتان شد، شد از کرامت مولا

 نکرده است قلم را رها محبت زهرا

نگفته است کسی بیت بی عنایت زهرا

هرآنکه نوکرتان شد، شد از کرامت مولا

و هرکه زائرتان شد، گرفت رخصت زهرا

من از کجا و تو بانو! اگرکه زائرتانم

یقین که آمده این بنده با حمایت زهرا

هرآنکه گفت کجا میروی و عزم چه داری؟

قسم به حضرت تان گفته ام: زیارت زهرا!

میان صحن تو باید دوتا سلام بگویم

یکی به قبر شما و یکی به حضرت زهرا

کنار حوض زنی خورد بر زمین و نوشتم

که بیت آخر این شعر نذر غربت زهرا

 

شاعر:پیمان طالبی


تعداد بازديد : 81
یکشنبه 12 بهمن 1393 ساعت: 10:00
نویسنده:
نظرات(0)
یا فاطمة المعصومه... حرمت دلامون و جلا میده قم همیشه بوی کربلا میده بخدا شک ندارم اگه میگم برات قمم ا

 

حرمت دلامون و جلا میده
قم همیشه بوی کربلا میده
بخدا شک ندارم اگه میگم
برات قمم امام رضا میده

بانوی لطفی و بخشش و کرم
خاک پای زواراتون به سرم
ی حاجت دارم خانوم تو رو خدا
ایندفه با مادرم برم حرم

به دل سنگ و سیام نگا نکن
دلمو خونه ی غصه ها نکن
بخدا همه امیدم به شماست
بیا درهم بخر و سوا نکن

بساط گریه و دم بپا شده
شهر قم شبیه کربلا شده
دلا خود به خود میره شام بلا
هر جا حرف از روضه ی شما شده

اومدی قم چقدر با احترام
اومدی با صلوات و با سلام
پشت دروازه معطل نشدی
دیگه خارجی نگفتن به امام

دور تو رقاصه ها نرقصیدن
به حال و روزت دیگه نخندیدن
نون و خرما به تو هیچ کسی نداد
دیگه خلخال از پاهات ندزدیدن

 یهودی نبود خانوم دو رو برت
آستینت نشد حجاب رو سرت
حرمله نبود سرت داد بزنه
نا سزا کسی نگفت به مادرت

 

امیر علوی


تعداد بازديد : 361
شنبه 11 بهمن 1393 ساعت: 10:22
نویسنده:
نظرات(0)
محمود ژولیده شاهد جمعه 1393/11/10 حضرت معصومه(س)-شهادت بـاز هم جـام دیـده ها خـون شـد سینـه همـچـون مد
جمعه 1393/11/10

حضرت معصومه(س)-شهادت

 

بـاز هم جـام دیـده ها خـون شـد

سینـه همـچـون مدینه محزون شـد

از مـدینـه به سینه آه افتـاد

شـهر تا شـهر؛ نالـه راه افتـاد

کاروانـی دوبـاره از یثـرب

راه مشـرق گرفـت از مغـرب

بـاز هم نیمه شب؛ قیـام غـریب

در پیِ یـاریِ امـام غـریـب

خـواهـری از تبـار کوثـرها

بود در حـلقـه ی بـرادرهـا

در فـراق امـام خـود بانـو

مثـل زینب سفیر شد هر سـو

تـا پیـام غـریـب را بِبرد

بار صـبر و شکـیب را بِبرد

ناگهان بیـن راه غوغا شد

کربلایی دگر مهیّا شد

پیش چشمان خواهری رنجور

هجمه شد بر برادران غیور

داغ زهرا دوباره تازه شده

مقتل خون پر از جنازه شده

مقتل هیجده برادر وای

همه اینها به پیش خواهر وای

گرچه غمها کشید معصومه

شام کوفه ندید معصومه

روسری ها به نیزه ها نشدند

شعله ها خصم خیمه ها نشدند

خواهر اینجا سپاه شام ندید

بدن بی سر امام ندید

داغ معصومه مثل زینب نیست

شاهد خیلِ سُمِّ مرکب نیست

کی خرابه نشین شد این بانو

کی به زندان شده غمین بانو

قسمتش کی شده به روی کبود

ازدحام نگاه های یهود

بسکه در شام و کوفه غوغا کرد

جان خود را فدای مولا کرد

تا دم آخرش حسینی ماند

همه ی لشگرش حسینی ماند

دیده طشت طلا و سر؟ هرگز

دیده بر چهره اش اثر؟ هرگز

هیجده سر به نیزه دیده؟ نه

آستین بر سرش کشیده؟ نه

سیلی آیا چشیده رخسارش؟

تازیانه نموده دیدارش؟

سنگ کین کی نشست روی سرش

معجرش کی کشید در خطرش

ای امان - آه از دل زینب

تا کجا رفت محمل زینب

پیش چشم حرامیان پلید

تهمت خارجی ز خصم شنید

ای بنازم به سبک زندگی اش

به مرامش به طرز بندگی اش

هرچه داغ و بلا ز اعدا دید

همه را گفت خوب و زیبا دید

***

حاج محمود ژولیده


تعداد بازديد : 73
شنبه 11 بهمن 1393 ساعت: 10:21
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت معصومه(س)-مدح و شهادت مائیم گدای حضرت معصومه محتاج عطای حضرت معصومه همراه رضا ز دیده خون می ر�

حضرت معصومه(س)-مدح و شهادت

 

مائیم گدای حضرت معصومه

محتاج عطای حضرت معصومه

همراه رضا ز دیده خون می ریزیم

در روز عزای حضرت معصومه

***

آمد ز مدینه تا که در قم باشد

در مملکت امام هشتم باشد

یعنی که خدا نخواست تا مرقد او

مانند مزار فاطمه گم باشد

***

در سَر هوس دیدن دلبر دارد

بر سینۀ خود داغ برادر دارد

افسوس که تا دیار ساوه آمد

دیگر نتوانست قدم بردارد

***

زخمی به جگر داشت و در تب می سوخت

از داغ برادرش مرتب می سوخت

هر جا که سَرِ دردِ دِلش وا می شد

می گفت: امان از دل زینب... می سوخت

***

با ناله دو چشمان ترش را وا کرد

تا سِیر کند دور و برش را، وا کرد

نومید ز دیدن برادر بود و

با ذکر رضا بال و پرش را وا کرد

***

صد آه اگر بر جگرش افتاده

هر چند جدا ز دلبرش افتاده

کی بر بدن برادرش رقصیدند؟

کی دست کسی به معجرش افتاده

***

او خواهر یک امام بود و زینب....!

او شاهد احترام بود و زینب....!

که راهی شهر شام بود؟ و زینب

در مجلسی از حرام بود؟ و زینب

 

محمود مربوبی

 


تعداد بازديد : 72
شنبه 11 بهمن 1393 ساعت: 10:20
نویسنده:
نظرات(0)
باز هم ميشوم كبوترتان زير اين گنبد منورتان من نمك گير سفره ات شده ام دست خالي نرفتم از درتان ما

باز هم ميشوم كبوترتان

زير اين گنبد منورتان

 

من نمك گير سفره ات شده ام

دست خالي نرفتم از درتان

 

مادر من كنيزتان بوده

پدرم نيز بوده نوكرتان

 

جاي كرب و بلا و طوس و نجف

شده ام خاك بوس محضرتان

 

ما عجم ها چقدر خوشبختيم

شده ايران مسير آخرتان

 

اشك هايم دخيل ميبندند

به ضريح فرشته پرورتان

 

از ضريح تو ياس ميريزد

مثل چادر نماز مادرتان

 

چقدر از مدينه دور شدي

پاي دلتنگي برادرتان

 

خسته از راه دور آمده اي

خسته اي از فراق دلبرتان

 

مثل مادر خميده اي اما

نگرفته به ميخ در پرتان

 

محملت پرده داشت شكر خدا

سايبان بوده بر روي سرتان

 

گرچه شد حمله بر عشيره ي تو

شكر، غارت نگشت زيورتان

 

در ميان هجوم دست نخورد

دست نا محرمي به معجرتان

 

شد خزان گرچه نو بهار شما

كم نشد لحظه اي از وقار شما

 

غُصه ي از همه بريدن تو

غم روي رضا نديدن تو

 

گرچه آواره گشته اي خانم

گرچه غم دارم از خميدن تو

 

ناقه ات بين ازدحام نرفت

بي خطر بود اين پريدن تو

 

چادرت زير چكمه گير نكرد

لحظه ي تلخ پر كشيدن تو

 

بي برادر ميان كوچه نديد

پشت مركب كسي دويدن تو

 

ثبت شد در جريده ي تاريخ

قصه هاي به قم رسيدن تو

 

آمدي شهر قم گلستان شد

پيش  پايت زمين گل افشان شد

 

شهر قم بر تو احترام گذاشت

پيش رويت فقط سلام گذاشت

 

پير قم با بزرگ مردم قم

سر به پاي تو چون غلام گذاشت

 

بهر تو قم گذاشت سنگ تمام

كِي دگر سنگ روي بام گذاشت

 

كي به قم دختر ولي خدا

پاي در مجلس عوام گذاشت

 

بهترين جاي قم سرايت بود

كِي ميان خرابه جايت بود

 

غم طفلي عزيز يادت هست

روضه ي پر گريز يادت هست

 

دختري با سر پدر ميگفت

آن همه چشم هيز ...يادت هست

 

بر سر غارت زنان حرم

بين دشمن ستيز يادت هست

 

وسط شعله ها مرا ديدي؟

پابرهنه گريز يادت هست

 

ماجراي شراب يادم هست

ماجراي كنيز يادت هست؟

 

معجر و گوشواره ام به كنار

غارت سينه ريز يادت هست

 

بدنم درد ميكند بابا

دهنم درد ميكند بابا

 

محمد جواد پرچمی


تعداد بازديد : 225
شنبه 11 بهمن 1393 ساعت: 10:18
نویسنده:
نظرات(0)
قدمت روی چشم بی بی جان چه صفایی به خاک ما دادی به گدایان وادی سلمان با حضور خودت بها دادی ** چند روز

قدمت روی چشم بی بی جان

چه صفایی به خاک ما دادی

به گدایان وادی سلمان

با حضور خودت بها دادی

**

چند روز است در تکاپویم

تا که از جانب ات خبر برسد

لحظه ها را شمرده ایم همه

تا زمان وصال سر برسد

**

سر ما خاک راه ناقه ی تو

میشود میهمان ما بشوی

یک شبی را ز لطف ، مهمانِ

سفره ی آب و نان ما بشوی

**

گرچه ما بی بضاعتیم ولی

سینه چاکان حیدریم همه

از گدایان و از کنیزانیم

مست موسی بن جعفریم همه

**

هرکسی مشک با خود آورده

تا که سیراب آبتان بکند

آری لال گردد اگر کسی اینجا

غیر بی بی خطابتان بکند

**

گرچه دور تو ازدحام شده

چه جوان و چه پیر آمده اند

چشم ها لحظه ای نخورد به تو

مردها سر به زیر آمده اند

**

خبری نیست از دف و از ساز

حال این شهر حال جنگ که نیست

پشت بامی اگر شلوغ شده

خبری از هجوم سنگ که نیست

**

بهترین جای شهر منزل توست

دور تا دور خانه سادات اند

نه به ویرانه میبرند تو را

و نه همسایه هات الوات اند

**

تو به شهر غریبه آمدی و

گل نثار تو شد ولی زینب...

غیرت مردهای این وادی

پاسدار تو شد ولی زینب...

**

صورتش را به دست میپوشاند

تا از این داغ با خبر نشوند

این حرامی که آمده اند اینجا

خیره هستند ، خیره تر نشوند

 

سید پوریا هاشمی

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در 30/10/93


تعداد بازديد : 253
شنبه 11 بهمن 1393 ساعت: 10:18
نویسنده:
نظرات(0)
سلام حضرت بانوی مهربانی ها سلام روشنی صحن آب و آئینه سلام سنگ صبور تمام مردم شهر هزار حرف نگفته

 

سلام حضرت بانوی مهربانی ها

سلام روشنی صحن آب و آئینه

سلام سنگ صبور تمام مردم شهر

هزار حرف نگفته است با تو در سینه

**

سلام نور دو چشم امام کاظم ما

سلام زینب تنهایی امام رضا

سلام فاطمه دوم از تبار علی

چقدر رفته وقارت به مادرت زهرا

**

سلام ما به تو و مادرت که آنگونه

مزار محترمش بین اشک ها گم شد

و طبق گفته مرحوم مرعشی قبرت

شبیه تربت زهرا برای مردم شد

**

 تو آمدی به قم و شهر بی قرارت شد

رسید خیل عظیمی برای استقبال

قدم قدم همه ی شهر غرق باران بود

به عشق لحظه دیدار و شوق روز وصال

**

 زنان شهر همه دور ناقه حلقه زدند

ندید چشم کسی سایه ای ز معجر تو

و دست مردم این شهر عش آل الله

چقدر دسته گل تازه ریخت بر سر تو

**

 نمک به زخم دل نیمه جانتان نزدند

چقدر مردم این شهر مهربان بودند

ولی به شام بلا دور عمه ات زینب

هزار حرمله و شمر بد زبان بودند

**

 چه دید زینب زهرا میان بزم شراب

چه ها گذشت به او بین مجلس اغیار

زنان و دخترکان یزید در پرده

و دختران علی بین کوچه و بازار ....

 

وحید محمدی

 


تعداد بازديد : 203
شنبه 11 بهمن 1393 ساعت: 10:17
نویسنده:
نظرات(0)
محمد بختیاری خدا پوشانده بر آن قد و بالا رخت ایمان را پدر خوانده ست در او آیه آیه شرح قرآن را چه لطف

 

خدا پوشانده بر آن قد و بالا رخت ایمان را 
پدر خوانده ست در او آیه آیه شرح قرآن را
 
چه لطفی سایه اش افتاده یارب برسر این شهر 
که غم لبریز شادی می کند حال پریشان را
 
ندارم غیر باران محبت پیشکش چیزی
خداوندا مگیر از من چراغ چشم گریان را
 
به صحنش عقل من از کوچه ی زنجیر برگشته
گواه آورده در درگاه او چاک گریبان را
 
به جا مانده ست شعله جای دل در سینه از شوقش
فرستادم به جای نامه مد آه سوزان را
 
به جایی که قدم بگذارد آن بانوی پاکی ها
کرم در لحظه خالی می کند از شرم میدان را
 
هزاران بار حل کردند زائرهای گریانش
در این آیینه کاری روضه ی شاه خراسان را

 

محمد بختیاری

 


تعداد بازديد : 79
شنبه 11 بهمن 1393 ساعت: 10:16
نویسنده:
نظرات(0)
مسعود اصلانی بی هوایش پری نمی ماند چشم های تری نمی ماند واژه ی عاشقی وسط باشد واژه ی بهتری نمی ماند ت

 

بی هوایش پری نمی ماند
چشم های تری نمی ماند
واژه ی عاشقی وسط باشد
واژه ی بهتری نمی ماند
تا که قم هست و هست معصومه
بی حرم مادری نمی ماند
بانوی ما اگر اشاره کنی
به تن ما سری نمی ماند
با وجود تو و امام رضا
عرصه ی محشری نمی ماند
یا بدون مقام خواهریت
عزت خواهری نمی ماند
 
ای کریمه! همه فدای توأییم
گریه کن های غصه های توأییم
 
با غم و غصه آشنا بودی
مثل یک بغض بی صدا بودی
از همان کودکی همان اول
غرق دریای غصه ها بودی
زخم زنجیر و ساق پای پدر
به غم و درد مبتلا بودی
راهی ات کرد بغض دلتنگی
راهی دیدن رضا بودی
تو رسیدی به کشور ما و
مورد احترام ما بودی
همه گل ریختند روی سرت
گر چه از دلبرت جدا بودی
 
یادت آمد دلی که سوزان شد
خواهری را که سنگ باران شد
 
خواهری گفت اشک سهم من است
ای برادر چقدر دل شکن است
این که یک خواهری نگاه کند
به برادر که پاره پیرُهن است
بدنت را محاصره کردن
حاصلش آه، زیر و رو شدن است
درهمت کرده اند و می بینم
نیزه هایی که سهم یک بدن است
لشگر کوفه را کفن کردند
بدن تو هنوز بی کفن است
خواهرت می رود ولی افسوس
دلبرش روی خاک پاره تن است
 
در گلو بغض بی صدا مانده
بدنت روی خاک جا مانده

مسعود اصلانی

 


تعداد بازديد : 87
شنبه 11 بهمن 1393 ساعت: 10:16
نویسنده:
نظرات(0)
یوسف رحیمی آمدي و بهشت را با خود به دل اين کوير آوردی کبوترانه قدم زدي در شهر خيرهاي کثير آوردي به �

 

آمدي و بهشت را با خود
به دل اين کوير آوردی 
کبوترانه قدم زدي در شهر
خيرهاي کثير آوردي
 
به لب مردمان غمديده
با حضورت تبسم آوردي
آمدي با فرشتگان از راه
آسمان را سوی قم آوردي
 
با تو بوي بهشت پيچيده
دم به دم در فضاي بيت النور
آسمان آمده به پابوسي
آمده تا حرای بيت النور 
 
حرف رفتن که مي‌زني ناگاه
دل قم کوچه کوچه مي‌گيرد
يا کريمي که دل به تو بسته
از فراق تو آه مي‌ميرد
 
خاطر آسماني ات انگار
گاه گاهي غبار غم دارد
بغض هاي شکسته ی ناگاه 
چشم هايي که دم به دم دارد ...
 
شعله آه و ... قلب بي تابت
در تب اشتياق مي‌سوزد
باز هم قصه ی جدايي ها
جگرت از فراق مي‌سوزد
 
چشم هايت دو چشمه کوثر شد
ياد داري وداع آخر را
دل خواهر چگونه تاب آورد
حسرت ديدن برادر را
 
در هوای زیارت خورشید
چشمهايي پر از شفق داري
ديدن غربت «ولي» سخت است
بانوی بی قرار حق داري
 
آمدي از مدينه تا ايران
برساني چنين پيامت را
که تحمل نمي تواني کرد
لحظه اي غربت امامت را
 
سيره ی ناب فاطمي اين است
راه را بر همه نشان دادي
تو شهيد ولايتي بانو
در هواي امام جان دادي
 
سیره ی ناب فاطمی این است
مادری پا به پای مولایش
روز دلگیر بی طرفداری
آمد و شد فدای مولایش
 
گرچه با قامت شکسته ولی
آمد و یک تنه قیامت کرد
تا رمق داشت ماند و جانانه 
از امام خودش حمایت کرد
 
در دل کوچه ها ز پا افتاد
تا که این راه ماند پا بر جا
او غریبانه رفت تا باشد
روضه خوان غریبیِ مولا
 
تربتش بی نشانه است اما
می رسد عطر و نفحه ی یاسش
از کنار ضریح بانویی
که شد آئینه دار احساسش
 
به هوای زیارتش هر بار
آمدم دلشکسته تا اینجا
گفته ام رو به صحن آئینه:
السلامُ علیکِ یا زهرا

یوسف رحیمی

 


تعداد بازديد : 71
شنبه 11 بهمن 1393 ساعت: 10:15
نویسنده:
نظرات(0)
محمد قاسمی عمری ثنای حضرت معصومه كردم خود را گدای حضرت معصومه كردم گر سر فدای حضرت معصومه كردم نذر ه

 

عمری ثنای حضرت معصومه كردم
خود را گدای حضرت معصومه كردم
گر سر فدای حضرت معصومه كردم
نذر هوای حضرت معصومه كردم
من بر ضريحش بستم از گريه دخيلی
يافاطمه روز قيامت، إشفعی لی
 
در صحن تو جارو كشيدن آرزوم است
دور و بر گنبد پريدن آرزوم است
سمت حرم با سر دويدن آروزم است
بر آستان بوسي رسيدن آرزوم است
عمری ست كه عرض ارادت كردم اينجا
آل محمّـد را زيارت كردم اينجا
 
شكر خدا كه با حرم أُنسم مُدام است
اينجا برايم بهتر از دارالسّلام است
دنيای بي معصومه، نوكر را حرام است
بی شك بدون لطف تو كارم تمام است
شكر خدا جزئي از اين منظومه هستم 
نان و نمك پرورده ی معصومه هستم
 
جانم فدای اين همه لطف و عطايت
جانم فدای دردهايش غصّه هايت
جانم فدای گريه های بي صدايت
جانم فدای ناله ی جانم رضايت
رفتی و بيت النّـور ما بيت العزا شد
قـم درعزايت مثل دشت كربلا شد
 
ديدند زنهای قمي چشم ترت را
خالی نكردند از جفا دور و برت را
ضجّه زدند و ناله های آخرت را...
امّا مدينه، آه، مردم مادرت را...
بر داغ مُحسن مبتلا كردند و رفتند
با سينه ی زخمی رها كردند و رفتند
 
زهراست بانويی كه بازويش شكسته
پشت در افتاده ست و پهلويش شكسته
رويش شده نيلي و ابرويش شكسته
تصوير هم در چشم كم سويش شكسته
امشب اگر ذكر لبم ای وای زهراست
آخر دم معصومه هم ای وای زهراست

 

 

محمد قاسمی

 


تعداد بازديد : 87
شنبه 11 بهمن 1393 ساعت: 10:14
نویسنده:
نظرات(0)
محمد قاسمی در آستان تو حس کرده ام محبّـت را و لمس کرده ام اینجا نسیم رحمـت را خداست شاهد عرضم كه در �

 

در آستان تو حس کرده ام محبّـت را
و لمس کرده ام اینجا نسیم رحمـت را
 
خداست شاهد عرضم كه در حرم چه قَدَر
دعای نوكرتان ديده استجابت را
 
من آمدم به طواف چهارده معصوم
همیشه دیده ام این طور این زیارت را
 
به نام توست خدا پهن کرده بعد حسن
در آستان كرم، سفره ی کرامت را
 
نوشته اند پس از فاطمه پس از زینب
دخیل معجر سبزت حيا و عصمت را
 
خدا به خواسته ی مادرت نصيبت كرد
به محض آمدنت رتبه ی شفاعت را
 
نجيب زاده ی موسي بن جعفری و خدا
به خاك پای تو انداخته، نجابت را
 
ولیّ نعمت ايران پس از رضا هستي
كه داده اند به تو شأنی از ولايت را
 
علیّ عالیِ اعلي، كريمه ات خوانده ست
كسی نداشته غير از تو اين فضيلت را
 
"زيارت حرم تو زيارت طوس است"
خود رضاست كه فرموده اين روايت را
 
خودت بگو چه بگويد زبان الكن ما ؟
چهار امام بگويند اگر جلالَت را
 
هراس نيست غلام تو را ز روز حساب
كه ديده در حرمت بارها قيامت را
 
مقام خادمی ات آرزوی جبريل است
خدا نصيب كند كسب اين لياقت را
 
شقی نمي شود آن كس كه زائرت بشود
چرا كه روزی او می كنی سعادت را
 
اجازه هست به رسم توّسل هر شب
بيان كنم دوسه تا جمله از مصيبت را
 
به رغم قم كه گرفتند احترام از تو
به شام كرد تمام اهل آن جسارت را
 
تو داغ ديدی وهجران كشيدی امّا، شكر
نديد چشم تو يك لحظه هم اسارت را
 
كباب شد جگرم تا به ياد آوردم
مخدرّات حرم در زمان غارت را

 

 

محمد قاسمی

 


تعداد بازديد : 89
شنبه 11 بهمن 1393 ساعت: 10:13
نویسنده:
نظرات(1)
افتاده ام ز پا همه بال و پرم شکست آیینه بودم و نفس ِآخرم شکست من بودم و به سوی تو چشم انتظاریم!... دید

افتاده ام ز پا همه بال و پرم شکست

آیینه بودم و نفس ِآخرم شکست

من بودم و به سوی تو چشم انتظاریم!...

دیدی دلم به پای نگاه ترم شکست

دیدم به خاک و خون تن یاران خویش را

آیینه ها یکی به یکی در برم شکست

خواهر نبوده ای که ببینی بدون تو

یکباره آسمان و زمین بر سرم شکست

هر چند دیدنت نشد آخر مُقدّرم

هر چند از غمت دل نوحه گرم شکست

زینب نبوده ام که ببینم به شهر شام

در زیر سنگ و نیزه و آتش... سرم شکست

زینب نبوده ام که ببینی میانِشان

یکباره احترام من و معجرم شکست

 

شاعر:مسعود اکثیری


تعداد بازديد : 97
شنبه 11 بهمن 1393 ساعت: 10:12
نویسنده:
نظرات(0)
آفتاب این بار از مغرب طلوع کرده ببین از دیار ساوه آمد دختر شاه زمین سوی قم آمد به استقبال او حور �

  آفتاب این بار از مغرب طلوع کرده ببین

از دیار ساوه آمد دختر شاه زمین

 

سوی قم آمد به استقبال او حور وملک

موسی خزرج شده خادم به اخت نور دین

 

خوش درخشیدی کریمه،بنت موسای غریب

اختران از نور روی تو خجل،نور مبین

 

ای فدای تو که بابایت فدایت گشته است

قبر تو مثل مزار فاطمه عرش برین

 

فاطمه هم عالمه هم شافعه بر روز حشر

جان زهرا دستهایم را بگیر ای بی قرین

 

آمدی اما دلت سرشار از درد فراق

آمدی جانم به قربانت ولیکن اینچنین

 

هم غم هجر پدر،هم دوری از موسی الرضا

هم غم نامردی ساوه تو را کرده حزین

 

مثل زینب از زمانه بسکه رنجیدی ولی

مثل زینب نه نگشتی بی کس و صحرانشین

 

خوش بحالت مردم قم دوست میدارند ترا

سرپناه و مامنت شد خانه اهل یقین

 

پر زشیعه یوده اطرافت پر از حب علی

با یهودیها نگشتی هم کلام و هم نشین

 

یادم آمد دختری کنج خرابه بی پناه

ازنوک پا تاسرش پر زبنفشه زار کین

 

بسکه نازش کرده باسیلی وباشلاق و نی

دیده هر شب خواب وحشتناک یک مرد لعین

 

فاصله بین هجای هر کلامش مانده است

جان من برگرد با..بابای بشکسته جبین

 

فاطمه در شهر شام و فاطمه در شهر قم

این یکی کنج خرابه، آن یکی والانشین

 

         شاعر:علی اکبر نازک کار


تعداد بازديد : 115
شنبه 11 بهمن 1393 ساعت: 10:11
نویسنده:
نظرات(0)
بعد از پدر حالا نگارم را گرفتند از من تمام روزگارم را گرفتند از این جدایی جان من بر لب رسیده هستی

 بعد از پدر حالا نگارم را گرفتند

از من تمام روزگارم را گرفتند

 

از این جدایی جان من بر لب رسیده

هستیِ من تاب و قرارم را گرفتند

 

انگار قسمت نیست وصل ما دوباره

در ساوه شوق بی شمارم را گرفتند

 

اما خیالت تخت هر جایی رسیدم

خویشان و نزدیکان کنارم را گرفتند

 

حالم بد است اما خدا را شکر در قم

با مهربانی حال زارم را گرفتند

 

با احترام و عزت و شوکت کمی از

این بار غم هایی که دارم را گرفتند

 

حتی زمان پر زدن از این قبیله

مردم همه دور مزارم را گرفتند

 

در شام اما خواهری مضطر چنین گفت:

یارب ببین دار و ندارم را گرفتند

 

بالا و پایین رفتن از ناقه چه سخت است

وقتی همه ایل و تبارم را گرفتند

 

نیمی ز معجر سوخت...نیمی را کشیدند

اصلا تمام اعتبارم را گرفتند

 

در گوش من مانده صدای ذوالجناحش

میگفت: با نیزه سوارم را گرفتند

 

یک "یادگاری" بود... اما در خرابه

"بنت الحسین" آن یادگارم را گرفتند

 

شاعر:محمد جواد شیرازی


تعداد بازديد : 95
شنبه 11 بهمن 1393 ساعت: 10:11
نویسنده:
نظرات(0)
آيينه ي حجب و عفتي معصومه مستوره ي نور عصمتي معصومه يا فاطمه اشفعي لنا في الجنة دست كرم شفاعتي معص�

آيينه ي حجب و عفتي معصومه

مستوره ي نور عصمتي معصومه

يا فاطمه اشفعي لنا في الجنة

دست كرم شفاعتي معصومه

 

شاعر:محمد حسن بیاتلو


تعداد بازديد : 103
شنبه 11 بهمن 1393 ساعت: 10:06
نویسنده:
نظرات(0)
یا فاطمة المعصومه... اومدی پاییزمون بهار بشه دلای ما همه نو نوار بشه اومدی تا با تو و برادرت سفره ی م

یا فاطمة المعصومه...

 اومدی پاییزمون بهار بشه
دلای ما همه نو نوار بشه
اومدی تا با تو و برادرت
سفره ی موسوی برقرار بشه

توو صفات تو خدارو میبینم
عمه ی کرب و بلارو میبینم
وقتیکه به گنبدت خیره میشم
انگاری امام رضارو میبینم

میشه که حضرت زهرا به تو گفت
پدرت همش فِداها به تو گفت
بعضی حرفامو به هیچکی نمیگم
باید این حرفارو تنها به تو گفت

همه خوبا همه حیرون تواند
مریم و آسیه دربون تواند
افتخار میرزا قمی ها اینه
توی قبرستون شیخون تواند

اونقدَر امامتو صدا زدی
ناله ی رضا رضا رضا زدی
مثل زینب تو هم آواره شدی
به کوه و دشت و بیابونا زدی

هرچی هم شد پسرت رو نزدند
جلو چشمات قمرت رو نزدند
پسرِ اَشعث ِ ملعونی نبود
  با سیلی برادرت رو نزدند*

هرچیشد وارد مقتل نشدی
دیگه گریون بالای تل نشدی
سه روز و سه شب توی بیابونا
پشت دروازه معطل نشدی

توی قم بال و پرت ریخته نشد
غریبه دور و برت ریخته نشد
از رو پشت بومای خونه هاشون
آتیش و سنگ رو سرت ریخته نشد

توی قم بی احترامی ندیدی
نگاه مردای شامی ندیدی
توو خرابه های قم نبردنت
بخدا بزم حرامی ندیدی

به تو هیچکی کمتر از عزیز نگفت
هیچکسی حرفای تند و تیز نگفت
بین نامحرما یک برده فروش
زبونم لال به شما....

در کتاب ارشاد اومده که مخدرات حرم با نگرانی و دلهره بالای تل ایستادن تا حضرت رو ببینن
حضرت از فرط زخم و خستگی و تشنگی در وسط میدون جنگ بی حرکت ایستاد و تکیه ب نیزه زد نوشتند محمد ابن اشعث ملعون نزدیک حضرت شد و چنان سیلی ای ب سیدالشهدا علیه السلام زد که حضرت با صورت ب زمین خورد


تعداد بازديد : 61
پنجشنبه 09 بهمن 1393 ساعت: 12:50
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 19
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف