شهادت حضرت زینب (س) - 4

شهادت حضرت زینب (س) - 4

شهادت حضرت زینب (س) - 4

شهادت حضرت زینب (س) - 4

شهادت حضرت زینب (س) - 4
شهادت حضرت زینب (س) - 4
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
عماد بهرامی: تقدیم به شیعیان مظلوم یمن* شام تا یمن زینب (س): بسم الله.. عزت و آبروی من زینب(س) نایب شاه

 

تقدیم به شیعیان مظلوم یمن
شام تا یمن زینب (س):



عزت و آبروی من زینب(س)
نایب شاه بی کفن زینب(س)
زینت نام بوالحسن زینب(س)
عصمت الله بت شکن زینب(س)

مرد مردان به شکل زن زینب(س)

یاور شیعیان دعای علیست
رزق ما دست بچه های علیست
خونمان گردن ولای علیست
روی این دل که زیر پای علیست

نقش یا مرتضی بزن زینب(س)

مثل عشّاق مست میجنگیم
تا که خون در رگ است میجنگیم
با سعودی پست میجنگیم
نام زینب که هست میجنگیم

کربلا، سوریه، یمن زینب(س)

مالک اشتریم عماریم
نسل فیروز، مثل تَمّاریم
دار اگر دار توست سرداریم
ما کیانیم، یار مختاریم

ما اویسیم در قرن زینب(س)

فتنهء کینه را محارش کن
داعشی را بکوب و خوارش کن
هر که بد کرد تار و مارش کن
به ابالفضل واگذارش کن

ریشهء ظلم را بکن زینب(س)

هستی ماست نام محترمت
ای بنازم به این همه عظمت
سرفراز است تا ابد علمت
به خدا که به خاطر حرمت

سوریه میشود وطن زینب(س)

شد غمم آه نیمه جان یمن
شد قد قافیه کمان یمن
نگرانم برای نان یمن
قحطی آب و کودکان یمن

فرجی کن تو از عَدَن زینب(س)

مژده ای گل بهار می آید
آخر آن شهریار می آید
یل حیدر تبار می آید
زینبیون نگار می آید

بهترین ختم هر سخن زینب(س)

 

 

عماد بهرامی


تعداد بازديد : 155
جمعه 29 خرداد 1394 ساعت: 4:17
نویسنده:
نظرات(0)
من دلی دریاکرم دارم مرا نشناختید روحی ازحق،محترم دارم ،مرا نشناختید درروان نقره گون صبح چون مهر م�

من دلی دریا کرم دارم مرا نشناختید

روحی ازحق،محترم دارم ،مرا نشناختید

در روان نقره گون صبح چون مهر منیر

زر فشانی دم به دم دارم ،مرا نشناختید

از محمد (ص) نسب برده ،خدیجه فطرتم

حشمت از آن محتشم دارم مرا نشناختید

بر سرم هر دخترم درخانه ی قطب ولا

چادر نون والقلم دارم مرا نشناختید

مادرم زهرا سلیمانش کسی همچون علی

همسری غیرت حشم دارد مرا نشناختید

شب زدایی میکنم از خاطر آیینه‌ها

دیده ای خورشید دم دارم مرا نشناختید

پاسدار حرمت گلهای کوثرپرورم

من دلی چون کربلا دارم مرا نشناختید

در طواف قبله ی دلها، حسین گل جبین

حالت مرغ حرم دارم مرا نشناختید

آن برادر کو،ندیده درهمه ملک وجود

ساقی صاحب عَلم دارم مرا نشناختید

بانوی شعر دلم اما زبانی در دهن

همچنان تیغ دودم دارم مرا نشناختید

سینه ی من قتلگاه آفتاب بی سر است

خاطری از غم دلم دارم مرا نشناختید

خطبه خوان خون مظلومان عدل اندیشه ام

گیرو داری با ستم دارم مرا نشناختید

من احد را نخل پیرم در بیابانهای شام

قامتی از غصه خم دارم مرا نشناختید

ای شما خوانده مصیبتهای من بر روزگار

من سریر دشت خون دارم مرا نشناختید


تعداد بازديد : 71
دوشنبه 25 خرداد 1394 ساعت: 20:27
نویسنده:
نظرات(1)
منم همان که دلش تا همیشه دریا بود همان که عشق حسینی زمین نشینش کرد همان که منزل او اسمان بالا بود منم

یا زینب (س)

 

منم همان که دلش تا همیشه دریا بود
همان که عشق حسینی زمین نشینش کرد
همان که منزل او اسمان بالا بود
منم تجسم زهرا به یاد می ارید
که خانه ی پدری ام زمانی اینجا بود
زیادتان که نرفته منم معلمتان
و کوچه ای که گذشتیم کوچه ی ما بود
تمامتان و تصدق علیه می گفتید
ودرب خانه ی ما رو به سمتتان وا بود
زیادتان که نرفته تصدق سر ما
همیشه سفره تان پر زنان و خرما بود
تمام یک یکتان را شناختم مردم
کمال معرفتم بی اگر و اما بود
منم عقیله ترین دخت حیدر کرار
همان که اینه ی ذات حق تعالی بود
چه شد که چشم شدید و نگاهمان کردید
شما که بر دلتان حسرت تماشا بود
چه شد حسین تو ایا سوالتان این است
سری که نیزه نشین است راس اقا بود

 

مهدی نظری


تعداد بازديد : 107
پنجشنبه 17 اردیبهشت 1394 ساعت: 10:13
نویسنده:
نظرات(6)
یا زینب... مثل يك مُرده كه يك مرتبه جان ميگيرد دلم از بُردن نامت هيجان ميگيرد قلبم از كار كه افتاد ب�

یا زینب...

مثل يك مُرده كه يك مرتبه جان ميگيرد

دلم از بُردن نامت هيجان ميگيرد

قلبم از كار كه افتاد به من شوك ندهيد

اسم زينب كه بيايد، ضربان ميگيرد

من به ياد جگر سوخته ي رَبّ عطش

آب مي نوشم و خونم جريان ميگيرد

منِ بيچاره كجا ؟ گفتنِ نام تو كجا؟

ثقلِ اين ذكر عظيم است،زبان ميگيرد

هركسي دست توسّل به ضريح تو گرفت

دست حاجت به سويش خَلقِ جهان ميگيرد

ميل برگشت ندارد به حرمخانه ي عرش

تا كه جبريل به صحن تو مكان ميگيرد

هست از معجزه هاي قدم پُر خِيرت

سنگ اگر كه شرف دُرّ گران ميگيرد

گر ببندند به درگاه تو زنجيرش را

اين سگ بي سر وپا، نام و نشان ميگيرد

جان خود را سپرت كرد مدافع به حرم

پس ز عبّاس شما ، خطّ اَمان ميگيرد

 

محمد قاسمی


تعداد بازديد : 643
سه شنبه 15 اردیبهشت 1394 ساعت: 10:05
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زینب(س)-وفات غرق ماتم شد دلم امشب برای خواهرت دست خالی من و لطف و عطای خواهرت چونکه چیزی در بس�

حضرت زینب(س)-شهادت

 

غرق ماتم شد دلم امشب برای خواهرت

دست خالی من و لطف و عطای خواهرت

چونکه چیزی در بساطم نیست جز شعر و غزل

چندی بیتی شعر میگویم برای خواهرت

از میان شغل های خوب این دنیا فقط

افتخارم اینکه من هستم گدای خواهرت

من به جز این جان ناقابل ندارم تحفه ای

کاش گردد عاقبت روزی فدای خواهرت

نوکرانی که هوای کربلا دارند هم

بیشتر هستند محتاج دعای خواهرت

 

محسن زعفرانیه

 


تعداد بازديد : 86
دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 18:53
نویسنده:
نظرات(1)
حضرت زینب(س)-مدح و مرثیه مظهر عصمت و حیا زینب به رضای خدا، رضا زینب این گهر را صدف بود زهرا دُخت د�

حضرت زینب(س)-مدح و مرثیه

 

مظهر عصمت و حیا زینب

 به رضای خدا، رضا زینب

این گهر را صدف بود زهرا

 دُخت دلبند مرتضی زینب

صبر از صبر او به حیرت شد

بود صابر به هر بلا زینب

با برادر شریک غم ها بود

 دوش بر دوش و پا به پا زینب

انقلابی به کوفه بر پا کرد

 زآتشین نطق جانفزا زینب

در تزلزل فتاد کاخ یزید

تا در آنجا نهاد پا زینب

شام را شام کرد بر دشمن

تا که بگذشت زان سرا زینب

با فداکاری رقیّه نمود

 کاخ ظلم و ستم فنا زینب

با اسیری خویش زنده نمود

 تا ابد دین مصطفی زینب

تا قیام قیامت کبری

 داده درسی به ما سوی زینب

ای «هنرور»، شفیعه تو شود

 از ره مهر در جزا زینب

 

علی هنرور

 


تعداد بازديد : 162
دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 18:52
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زینب(س)-مدح و مصائب زینب ای شیرازه ی اُمّ الکتاب ای به کام تو، زبان بوتراب از بیانت سربه سر تو�

حضرت زینب(س)-مدح و مصائب

 

زینب ای شیرازه ی اُمّ الکتاب

ای به کام تو، زبان بوتراب

از بیانت سربه سر توفان خشم

نوح می دوزد به توفان تو چشم

درکلامت، هیبت شیر خدا

در زبانت، ذوالفقار مرتضی

بازگو ای جان شیرین علی

داستان درد دیرین علی

ازهمان نخلی که ازپای اوفتاد

خون پاکش نخل دین را آب داد

رازدل را با زبان آه گفت

دردهایش را به گوش چاه گفت

بازگو با ما ز درد فاطمه

زاشک گرم و آه سرد فاطمه

بازگو کن قصه مسمار را

ماجرای آن در و دیوار را

بازگو آن شب علی چون می گریست

در فراق فاطمه خون می گریست 

از بهار و از خزان او بگو

از مزار بی نشان او بگو

گو به ما از مجتبی، ابن علی

دردهای آن ولیّ بن ولی

از همان طشتی که پرخون شد ازو

دامن افلاک گلگون شد ازو

زینب ای شمع تمام افروخته

یادگار خیمه های سوخته

بازگو از کربلای دردها

قصه نامردها و مردها

بازگو از باغهای سوخته

نخلهای سربسر افروخته

بازگو از کام خشک مشکها

گریه ها وناله ها واشک ها

بازگو از مجلس شوم یزید

وان تلاوتهای قرآن مجید

بازگو از آن سر پُر خاک و خون

لاله رنگ و لاله فام و لاله گون

ماجرای آن گل خونین دهان

وان لب پرخون زچوب خیزران

با دل تنگ تو این غمها چه کرد؟

دردها و داغ و ماتمها چه کرد؟

فاطمه! گر تو علی را همسری

وز شرافت مصطفی را مادری

کار زینب هم گذشت از خواهری

کرد در حق برادر، مادری

چون تو، در دامان، که دختر پرورد؟

کی صدف، اینگونه گوهر پرورد

 

محمد علی مجاهدی

 


تعداد بازديد : 226
دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 18:51
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زینب(س)-مدح در کلامت چو حیدری زینب بی قرار برادری زینب در حیا و در استقامت و صبر تو همانند ماد

حضرت زینب(س)-مدح

 

در کلامت چو حیدری زینب

بی قرار برادری زینب

در حیا و در استقامت و صبر

تو همانند مادری زینب

چهره ات منتها به ثارالله

پس حسین مکرری زینب

خطبه هایت کمر شکن بودند

ساده گویم قلندری زینب

مسجد کوفه بر خودش لرزید

صیحه ای زد که حیدری زینب

تا صدایت رسید ، فهمیدیم

کهکشان را مسخری زینب

چوب محمل گواهی ات داده

تا همیشه تو سروری زینب

کربلا با تو شد قیامت اشک

پس بگویم تو محشری زینب

گفته بوده پدر بزرگ شما

بین غم ها شناوری زینب

آخرین لحظه های عمرت بود

یاد جسم برادری زینب

در همان لحظه ها تو می دیدی

می برید از قفا سری ، زینب

بعد آن هم هجوم آوردند

کل لشگر به پیکری ،زینب

ای که خون شد دلت برای حسین

به ! بنازم چه خواهری زینب

من نگفتم غزل برای شما

تو خودت ذره پروری زینب

 

 

سید مهدی بهار

 


تعداد بازديد : 114
دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 18:51
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زینب(س)-مصائب امیر غم امیر درد زینب و خاتون دلیر درد زینب پری‌زاد غم و رنج و مصیبت مراعات الن

حضرت زینب(س)-مصائب

 

امیر غم امیر درد زینب

و خاتون دلیر درد زینب

پری‌زاد غم و رنج و مصیبت

مراعات النظیر درد زینب

 

زهرا فولادی

 


تعداد بازديد : 65
دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 18:50
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زینب(س)-مدح و مرثیه کیست زینب؟ واله و شیدای حق هم چو مادر، عصمت کبرای حق کیست زینب؟ بنت زهرای

حضرت زینب(س)-مدح و مرثیه

 

کیست زینب؟ واله و شیدای حق

 هم چو مادر، عصمت کبرای حق

کیست زینب؟ بنت زهرای بتول

دخت حیدر، پاره قلب رسول

در بیان و علم و حکمت بی نظیر

 مثل او دیگر نبیند چرخ پیر

زینب است این، دختر شیرخداست

قهرمان داستان کربلاست

زینب است این، یاردیرین حسین

 زینب است این، جان شیرین حسین

زینب است این چون علی شیرین کلام

 زینب است این ماه سرگردان شام

شد اسیرو پیک آزادی هم اوست

 شد غمین و غمزُدای عالم اوست

گرچه در ظاهر پریشان گشته است

 چرخ در فرمان این سرگشته است

از غمش در آسمانها گفتگوست

 خاکیان را نام زینب آبروست

داد خواه خون مظلومان شده

 از بیانش ظلم بی بنیان شده

تا«حسانا»عالم هستی بپاست

 نطق زینب منعکس در گوش هاست

 

حبیب الله چایچیان

 


تعداد بازديد : 109
دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 18:49
نویسنده:
نظرات(0)
جانم زینب... زینب حسین وحسن کربلاست زینب خودش پنج تن کربلاست پشت و پناه ساقی علقمه ست دخترفاطمه خو�

جانم زینب...

زینب حسین وحسن کربلاست

زینب خودش پنج تن کربلاست

پشت و پناه ساقی علقمه ست

دخترفاطمه خودش فاطمه ست

زینب به هیچ کسی امون نمیده

معجرشو به این و اون نمیده

چه غیرتی داره!خدامیدونه

چه عصمتی داره!خدامیدونه

زینب اسیر این و اون نمیشه

کوهه قدش،کوه که کمون نمیشه

هرآنچه غم روی دلش نشست،خورد

شکسته شد ولی یزیدشکست خورد

این خورشید روزه و ماه شبه

یزید چی فکر کردی تو این زینبه

زینب برا خداش سرمیاره

پایه های کاخت و درمیاره
 
ی ذره از مقام او کم نشد

خیلی زدن ولی سرش خم نشد

خیلی زدن کنج قفس بیفته

خیلی زدن که از نفس بیفته

ولی پیام اون گلوها رو برد

آبروی بی آبروها رو برد

 لحظه آخر دست گذاشت روی دست

چشماش به در نشست دلش هم شکست

خدا ببین که بی حبیب میمیرم

مثل برادرم غریب میمیرم

چرا کسی بالاسرم نیومد

خدا چرا برادرم نیومد

منتظرم برام کفن بیاره

سر من و به دامنش بزاره

یادش بخیر به پیکرش رسیدم

کشون کشون بالاسرش رسیدم

رسیدم و دیدم کفن نداره

برادرم پیرهن به تن نداره

رسیدم و نشد روش و ببوسم

من پیر شدم تا گلوش و ببوسم

صداى آب آبش و شنيدم

من با همين چشماى خسته ديدم:

اون زخمایی که رو تنش جاشده

از بسکه جابجا شده واشده‎ ‎

خدا می دونه دیگه جون نداشتم

دیگه تو زانوهام توون نداشتم

گفتم اگرچه قدکمون اومدم

 اما شبیه سایه بون اومدم

 

علی اکبر لطیفیان


تعداد بازديد : 105
دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 18:46
نویسنده:
نظرات(0)
شكسته بال و پرت پر كشيدنت سخت است ميان اين همه يوسف خريدنت سخت است هزار و سيصدو ده نيزه بر تنت پاشي

شكسته بال و پرت پر كشيدنت سخت است

ميان اين همه يوسف خريدنت سخت است



هزار و سيصدو ده نيزه بر تنت پاشيد

درون اين همه نيزه كشيدنت سخت است



تو ميوه ي غزل باغ آل طاهايي

وبيت پنجم سيب-چيدنت سخت است



نميشود نگذارم كه قطعه قطعه شوي

به روي خاك عطشناك غلطيدنت سخت است



سگ قبيله ي جوشن ميان مقتل شد

به دست گرگ بيابان دريدنت سخت است

جهانسوز


تعداد بازديد : 91
دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 11:52
نویسنده:
نظرات(1)
سرچشمه بود، روشن و پاک و زلال بود زینب خدایِ بندگی ذوالجلال بود در قله های معرفت و عاشقیِ حق زهرا

سرچشمه بود، روشن و پاک و زلال بود

زینب خدایِ بندگی ذوالجلال بود

 

در قله های معرفت و عاشقیِ حق

زهرا سرشت و عابد و احمد خصال بود

 

در مدح او بس است همین که نوشته اند

عالِم به بطنِ هر سخن و هر سؤال بود

 

زهرا که رفت مادر یک خانواده شد

در آن زمانه ای که خودش خردسال بود

 

او سال های سال کنار حسین بود

یعنی جدایی اش ز برادر محال بود

 

اما میان کرب و بلا حرمتش شکست

روزی که داغْ دیده و بشکسته بال بود

 

خود را رساند بر سر گودال پر ز خون

با حالتی که تشنه و آشفته حال بود

 

صد تازیانه خورد ولی باز هم رسید

زینب تمام فکر و خیالش وصال بود

 

بی بی جدا نشد ز تن پاره پاره اش

مست شمیم رایحه ی لایزال بود

 

میگفت ای برادر من، از فراز تل

دیدم برای پیرهنت هم جدال بود

 

با کعبِ نی زدند بماند بقیه اش

این قد خم نتیجه ی آن انفصال بود

 

حق داشت بعد کرب و بلا روضه خوان شود

او شاهد مصیبت سخت هلال بود*

 

مقتل نوشته است "که در شام..." بگذریم

کاش آنچه گفته ابن مقرم خیال بود

 

آتش گرفت و سوخت در آن شهر بی حیا

آن جا نظر به آل پیمبر حلال بود

 

داغی چشیده است که محصور واژه نیست

این روضه های سخت برای مثال بود

 

محمد جواد شیرازی

 

*بیت یازده اشاره به روضه هلال بن نافع دارد


تعداد بازديد : 55
دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 11:51
نویسنده:
نظرات(0)
ﺗﻮ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﺣﺴﻴﻦ ,ﺟﺎﻥ ﻧﺜﺎﺭ ﻫﺴﺘﻲ ﺗﻮ ﭼﻬﺎﺭ ﻓﺼﻞ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ,ﺑﻬﺎﺭ ﻫﺴﺘﻲ ﺗﻮ ﺯ ﺷﺮﻡ ﺭ�
ﺗﻮ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﺣﺴﻴﻦ ,ﺟﺎﻥ ﻧﺜﺎﺭ ﻫﺴﺘﻲ ﺗﻮ 
ﭼﻬﺎﺭ ﻓﺼﻞ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ,ﺑﻬﺎﺭ ﻫﺴﺘﻲ ﺗﻮ
 
ﺯ ﺷﺮﻡ ﺭﻭﻱ ﺗﻮ ﮔﺎﻫﻴﺴﺖ ﻣﺎﻩ ﻣﻴﮕﻴﺮﺩ
ﺑﺮﺍﻱ ﺍﺭﺽ ﻭ ﺳﻤﺎ ,ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﻫﺴﺘﻲ ﺗﻮ
 
ﻫﺮ ﺁﻥ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻩ ﺳﺠﺪﻩ ﺍﺕ ﻛﺮﺩﻩ
ﻣﮕﺮ ﻛﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﻫﺴﺘﻲ ﺗﻮ
 
ﺑﻪ ﻭﻗﺖ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﺧﻄﺒﻪ ﻛﺴﻲ ﻧﻔﺲ ﻧﻜﺸﻴﺪ
ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ,ﺫﻭﺍﻟﻔﻘﺎﺭ ﻫﺴﺘﻲ ﺗﻮ...
 
ﺗﻮ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻠﻲ ﻭ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺍﺑﺎﻟﻔﻀﻠﻲ
ﭼﻪ ﺷﺪ ﻛﻪ ﻧﺎﻗﻪ ﻋﺮﻳﺎﻥ ,ﺳﻮﺍﺭ ﻫﺴﺘﻲ ﺗﻮ!!!
 
شاعر:ﻋﻠﻴﺮﺿﺎ ﺳﻠﻴﻤﺎﻧﻲ

تعداد بازديد : 45
دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 11:50
نویسنده:
نظرات(1)
كنج حياط خانه ي خود،بين بسترش بانو رسيده بود به ساعات آخرش خيره به گوشه اي شده بود و يكي يكي ر�

كنج حياط خانه ي خود،بين بسترش

 

بانو رسيده بود به ساعات آخرش

 

خيره به گوشه اي شده بود و يكي يكي

 

رد مي شدند خاطره ها از برابرش

 

خورشيدوار ... در تب گرماي شهر شام

 

مي سوخت آسمان ز نفسهاي آخرش

 

همراه هر نفس زدنش، آه مي كشيد

 

آن كهنه يادگاري خونين دلبرش

 

هر روز ؛روضه داشت حسينيه ي دلش

 

اين مدّتي كه بود بدون برادرش

 

يك سال و نيم ميل تبسّم نكرده بود

 

از خنده رو گرفت ، لب روضه پرورَش

 

يك سال و نيم با عطش آن كوير سُرخ

 

درياي اشك بود دو تا ديده ي ترش

 

يك سال و نيم بود كه خونابه مي چكيد

 

گاه از كنار روسري اش ؛ گاه از پرش

 

يك سال و نيم بود كه او آب رفته بود

 

يعني كه بيشتر شده بود عين مادرش

 

يك سال و نيم غير كبودي و زخم و درد

 

چيزي دگر نبود در اعضاي پيكرش

 

وقت سفر چقدر غريبانه پر كشيد

 

مثل حسين سرور و سالار بي سرش

 

شاعر:محمد قاسمی


تعداد بازديد : 55
دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 11:50
نویسنده:
نظرات(0)
پهن کن بستر مرا امروز گوشه ای از حیاط بی زحمت تا بتابد کمی به من خورشید مثل آن روز پر غم و محنت به�

پهن کن بستر مرا امروز

گوشه ای از حیاط بی زحمت

تا بتابد کمی به من خورشید

مثل آن روز پر غم و محنت

 

بهتر از هرکسی تو میدانی

غصه ام بهر چیست، عبدالله

همسر خوب من حلالم کن

زینبت رفتنیست، عبدالله..

 

آب دیدم، دوباره آب شدم

گرچه بگذشته آب از سر من

تا نمردم ز خجلت اصغر

ببر این آب را تو از بر من

 

کاملا واضح است اینکه دگر

بیش از این زنده من نمی مانم

وقت رفتن رسیده عبدالله

ساعت آخر است میدانم

 

میروم لیکن از محالات است

جلوه ی ذات من افول کند

بچه هامان شدند نذر حسین

از من و تو خدا قبول کند

 

اشک ماتم نریز همسر من

دست از این اشک و زاریت بردار

بیقراری مکن سلامت را

برسانم به جعفر طیار؟

 

میروم تا به حشر عزادار

غربت شاه بی سرم باشم

میروم جمعه ها به کرب و بلا

من کمک حال مادرم باشم

 

یک بیابان که بود کرب و بلا

کربلا نه بگو پریشانی

دور تا دورمان پر از دشمن

هشت روزی شدیم زندانی

 

از صدای مهیب هلهله ها

نگرانی ما عیان گردید

بدن کودکان ما از ترس

داخل خیمه گاه می لرزید

 

بخدا بعد کربلا من به

غم آن تشنه لب اسیر شدم

لطف کردی تحملم کردی

چند ماهی که پیرِ پیر شدم

 

غصه ی شام و کوفه پیرم کرد

یک جهان ظلم و جور و نامردی

در مدینه میان آن خیمه

از چه من را به جا نیاوردی؟

 

تو که مجروح جنگی عبدالله

قاسم و عون و جعفری هم نیست

هر دو فرزند ما شهید شدند

و ابالفضل و اکبری هم نیست

 

زیر تابوت را که میگیرد؟؟

همه که رفته اند تنهایی

تو که هستی ولی خودت بند

کفنم را ببند، تنهایی!

 

من فقط فکر آن زمانم که

وقت دفنم چه چاره ای داری

محرمی نیست تا کمک بدهد

تن من را به خاک بسپاری

 

راستی گفته ام که عاشورا

تا به گودال خون دویدم من؟

پس یقینا حسین می آید

موقع احتضار و جان دادن

 

همه ی دلخوشی من این است

که رخش را دوباره می بینم

چه رخی؟ وای خانه ی خولی!

سوختم پا به پای یاسینم

 

جامه ی غرق خون شاهم را

با خودم میبرم،خداحافظ

دست حق یارو یاورت باشد

با وفا همسرم،خداحافظ...

 

شاعر:عماد بهرامی


تعداد بازديد : 77
دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 11:49
نویسنده:
نظرات(0)
مگر ميشود بي تو هم زندگي كرد؟ وَ محض رضاي خدا بندگي كرد فقير دوعالم شده آنكسي كه بدون غمت حس دارندگي
 مگر ميشود بي تو هم زندگي كرد؟
وَ محض رضاي خدا بندگي كرد
فقير دوعالم شده آنكسي كه
بدون غمت حس دارندگي كرد
 
 
عجب آه سردي،عجب روزگاري
مگر ميشود ابر باشي نباري
من وآه و غربت،من و دور بون
و اين كهنه پيراهن يادگاري
 
گلستان بجز تو خليلي ندارد
و اين زنده ماندن دليلي ندارد
دلم قتلگاهي به عمق وجود است
اگرچه دگر اسمعيلي ندارد
 
اگر صحنه ي قتل را ديده باشي
وَ روي تني ردپا ديده باشي
تجسم بكن حال من را بداني
كه يك نيزه را در دوجا ديده باشي
 
خدا ابر را قسمت اسمان كرد
همين دور بودن مرا ناتوان كرد
غم و غصه ي دوري از چشم هايت
مرا مثل مادر ، زني قدكمان كرد
 
شاعر:محمد صادق باقي زاده

 


تعداد بازديد : 81
دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 11:49
نویسنده:
نظرات(0)
آبرو دار حقیقی در دو دنیا زینب است راه ما راه حسین ومقصد ما کربلاست افتخار و اعتبار مکتب ما زینب
 
 
راه ما راه حسین ومقصد ما کربلاست
  افتخار و اعتبار مکتب ما زینب است
 
با وقار و با صلابت -کن صدایت را بلند
چون که رمز اقتدارما دم یازینب است
 
چشم او غیر"حسین ابن علی"چیزی ندید
 روشنی "ما رأیت الا جمیلا" زینب است
 
هاله ای ازنور دورش را همیشه میگرفت
آری آن مستوره ی دور از تماشا زینب است
 
آنکه ازحجب وحیا و پاکی وشرم وعفاف
چشم همسایه ندیده سایه اش رازینب است
 
 خم به ابرویش نیامد بین طوفان بلا
آنکه صبراز دست او افتاد از پازینب است
 
آنکه باآن خطبه ی غرای خود یکباره کرد
مردمان کوفه راگریان و رسوازینب است
 
 حجت خلق خدا را باوجودش حفظ کرد
آنکه بااحیاگری اش کرد غوغا زینب است
 
 
 آنکه عصر واقعه با آن همه داغ  عزیز
دشمنان رابرد از رو ماند برجا زینب است
 
 
 
شاعر:محمدحسن بیات لو

تعداد بازديد : 77
دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 11:48
نویسنده:
نظرات(0)
ای وای ای وای... من دراین کوفه خاطره دارم همه جا با برادرم بودم. بین این کوفه روزگاری من.. بین مردم چ�

ای وای ای وای...

من دراین کوفه خاطره دارم

همه جا با برادرم بودم.

بین این کوفه روزگاری من..

بین مردم چه محترم بودم...

 

آن النگو که تو به من دادی

یاده تو هست در شب عقدم؟

عصر روز دهم به غارت رفت

هدیه ی تو.. النگوی زردم..

 

تا ببینی به یاده تو هستم

مثل تو زیر آفتابم من

خیزران و لبت بمیرم..آه

فکر آن مجلس شرابم من



شب به شب خواب نیزه میبینم

بی تو من از زمانه بی زارم

شمر ایل مرا گرفت از من

نه پسر نه برادری دارم


تشنه بود و نفس نفس میزد

تشنگی عاقبت هلاکش کرد

زنده زنده حسین من را کشت

با کف چکمه نیز خاکش کرد..

 

خنجر کهنه ای به دستش بود

لعنتی سوی شاه بی جان رفت

من که یادم نمیرود هرگز..

لحظه ای که برید و خندان رفت



هرکسی میرسد ته گودال

میزند شاه تشنه کامم را

آه که خولی عاقبت انداخت

ته خورجین سر امامم را

 

حامد جولازاده


تعداد بازديد : 99
دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 11:44
نویسنده:
نظرات(0)
یا زینب... هفتاد و دو شهيد به صحراى زينب است پايين نامه همه امضاى زینب است ميميرم و دم تو مرا زنده م�

یا زینب...

هفتاد و دو شهيد به صحراى زينب است

پايين نامه همه امضاى زینب است

 ميميرم و دم تو مرا زنده ميكند

قارى من صدات مسيحاى زینب است

از سربلندى تو سرافراز ميشوم

بالاى نيزه ها سرت آقاى زینب است

 جاى مرا گرفته اى و پس نميدهى

جاى تو نيست بر سر نى، جاى زینب است

 امروز که مشاهده کردى مرا زدند

عين همين مشاهده، فرداى زینب است

در طول زندگانى پنجاه ساله ام

اين اولين نماز فراداى زینب است

 اين جلوه هاى مختلف روى نيزه ات

از"مارايت الا جميلا"ى زينب است

 طورى قدم زدم که همه باخبر شدند

کاخ يزيد زير قدمهاى زينب است

 دارند سمت من صدقه پرت ميکنند

خرماى نخلها جلوى پاى زينب است

 هرچه زدند سنگ، سرش آخ هم نگفت

آخر حسين گرم تماشاى زينب است

 

علی اکبر لطیفیان


تعداد بازديد : 69
دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت: 11:44
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 37
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف