|
یا زینب...
ما سینه زنان در غم بانوی دمشقیم
شوریده بازار علمدار دمشقیم
با خون جگر در وسط سینه نوشتیم
تا کرببلا هست گرفتار دمشقیم
هم شیعه طوفان زده فاطمه هستیم
هم شیعه گریان و عزادار دمشقیم
ما را بنویسید مسلمانِ ابالفضل
ما را بپذیرید که تبدار دمشقیم
تا زینبیه فاصله داریم اگر چه
همسایه دیوار به دیوار دمشقیم
آب و گل ما را ز همین خاک سرشتند
پس تا ابدالدهر بدهکار دمشقیم
شنشیر دفاع از حرم این اشک روان است
از روز ازل چشم گوهربار دمشقیم
هر جا حرمی است یقیناً خبری هست
تا کرببلا هست مرا چشم تری هست
رضا باقریان
تعداد بازديد : 165
یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت: 8:04
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(1)
حضرت زینب(س)-روضه فراق
سر بــه دریـای غمها فرو میکنم
گـوهـر خویش را جستجو میکنم
مـن اسـیـر تـوام، نـی اسیـر عـدو
من تو را جستجو کو به کو میکنم
تـا مگر بـر مشامم رسـد بـوی تـو
هر گلی را بـه یـاد تـو، بـو میکنم
اسـتـخـوانـم شـود آب از داغ تـو
چـون تماشای آب و سبـو میکنم
صبـر من آب چشم مـرا سـد کند
عقـدهها را نهـان در گلـو میکنم
تـا دعـایـت کنـم در نـمـاز شبـم
نیمهشب با سـرشکم وضو میکنم
هـمکلامـم تـویی روز بر روی نـی
بـا خیـال تـو شـب گفتگـو میکنم
جان عالم تـو هستی و دور از منی
مـرگ خـود را دگـر آرزو میکنـم
تعداد بازديد : 201
یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت: 7:40
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
یا زینب...
ذکر و ورد ما همینکه نام کوثر میشود
اکثر اوقات ، کام ما معطر میشود
حاجت ما رفع حاجت نیست از این عاشقی
روح ما در روضه ها مثل کبوتر میشود
پیش مادر، کودک جان را، مهار اشک نیست
کودک از شیرین زبانی ناز پرور میشود
میشود با یک اشاره راه ما هموارتر
فرش این روضه اگر که بال شهپر میشود
چشمه باید شد که هر چشمی شود پر بار تر
ورنه هر گل هم بدون چشمه پرپر میشود
باید اینجا بال ما، با اشک معراجی شود
چشم ما خشک است پای روضه ها تر میشود
منت این اشک را از کربلا باید کشید
چونکه هر کس معصیت کار است اطهر میشود
روضه زینب سلام الله علیها را بخوان
گفت یار من اسیر دست خنجر میشود
رضا باقریان
تعداد بازديد : 99
پنجشنبه 13 آذر 1393 ساعت: 14:45
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
غم خادمانه گوش به فرمان زینب است
انگشت بر دهان شده حیران زینب است
خانه خراب عشقم و سر بار زینبم
در به در مجالس سالار زینبم
این نعره ها و اربده ها بی دلیل نیست
یک گوشه از شلوغی بازار زینب است
هر کس به بیرق و علمش چپ نگاه کرد
با خشم من طرف شده مختار زینب است
اتش بکش به دار بزن جا نمی زنم
جانم فداش میثم تمار زینبم
شکر خدا ی عز و جل مکتبی شدم
من با دعای خیر علی زینبی شدم
غم خاضعانه گوش به فرمان زینب است
انگشت بر دهان شده حیران زینب است
ایوب دل شکسته ی با ان همه مقام
شاگرد درس صبر دبستان زینب است
هرگز مگو که دامنش اتش گرفته است
این شعله های خیمه گلستان زینب است
اصلا عجیب نیست شکست یزیدیان
وقتی حجاب سنگر ایمان زینب است
امروز اگر حسینی و پا بند مذهبم
مدیون گریه های فراوان زینبم
مهدی نظری
تعداد بازديد : 117
چهارشنبه 05 آذر 1393 ساعت: 15:06
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
گيرم نديده است كسي زخم سرش را
گيرم نشكستند ز غم ها كمرش را
يا اينكه نكشتند به پيشش پسرش را
خون بار نكردند دو تا چشم ترش را
با جاي طناب روي دستش چه كند
درد كمرش خوب شد اما اثرش ماند
بر روي زمين زير لگد تاج سرش ماند
در علقمه هم مشك و علم هم سپرش ماند
با رفتن تو سايه زبالاي سرم رفت
رسول ملکی
تعداد بازديد : 89
دوشنبه 26 آبان 1393 ساعت: 20:28
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
عشق عنوان کتابی است که زینب دارد
شبنم صبح به رقص آمد و بر یاس نوشت
اشک از جنس گلابی است که زینب دارد
در زمین ظرفیت جلوه ی او پیدا نیست
آسمان وسعت قابی است که زینب دارد
اسکتوا گفتن لبهای ترک خورده بس است
شام تسخیر خطابی است که زینب دارد
وتر مدیون قنوتی است که در زنجیر است
ستر مدیون حجابی است که زینب دارد
سرفرازیم اگر وقت مکافات عمل
همه از لطف حسابی است که زینب دارد
وجد با شوق به پابوس قلم آمده است
مثنوی از پی بیت الغزلم آمده است
قبله میخواست که این قبله نما بشناسد
مثنوی خواست که این عاطفه را بشناسد
کیست این عاطفه ی دهر پرستار امام
خلوت سینه ی او محرم اسرار امام
کیست این معرفت لایتناهی ؟ زینب
شاهباز حرم ستر الهی زینب
تا به رگهای زمین خون زمان جاری بود
این عقیله نفسش گرم فداکاری بود
باورش سخت که در معرکه بی یاور شد
یک بغل غصه هم آغوش همین خواهر شد
روی تل رفته بپرسید چه ها می بیند
این سر کیست که از سینه جدا می بیند ؟
اول خونجگری بود که مادر را دید
به سراشیبی گودال برادر را دید
دشت هر گوشه معمای به هم ریخته داشت
منظری شکل هجاهای به هم ریخته داشت
دشت از اهل حرم موی پریشان میخواست
وسط هلهله ها پاره گریبان میخواست
زینبی ماند و سر بی سر و سامانی ها
کودکان حرم و دست به دامانی ها
زینب است و سر زلفی که رها در باد است
خیمه در خیمه سکوتی که پر از فریاد است
آتشی داشت از این غائله ها پا میشد
بی برادر سفری داشت مهیا میشد
بی برادر سفری داشت اسارت را دید
آفتاب حرم الله جسارت را دید
کوفه از دختر صدیقه حیا کرد ؟ نکرد
شام با غربت این قافله تا کرد ؟ نکرد
خیزران حرمت آن کام نگه داشت ؟ نداشت
طفل شش ماهه بپرسید گنه داشت ؟ نداشت
زین سفر ظهر عطش ظهر محن خاطره ماند
ظهر هفتاد و دو بی غسل و کفن خاطره ماند
باورش سخت که در معرکه بی یاور شد
یک بغل غصه هم آغوش همین خواهر شد
توحيد شالچيان ناظر
تعداد بازديد : 187
دوشنبه 26 آبان 1393 ساعت: 20:23
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(2)
به یاد شهید حسن طهرانی مقدم-روضه حضرت زینب(س)
السلام ای یادگار جبهه ها
شیرمردی از دیار جبهه ها
ازتبار ذوالفقاری ای حسن
تو شهید اقتداری ای حسن
غیرتت صبر اجانب را ربود
نام تو کابوس اسراییل بود
در حقیقت شیر لشگر بوده ای
باعث لبخند رهبر بوده ای
موشک از دست تو تا پرواز کرد
بند غم از قلب آقا باز کرد
یاری رهبر به قیل و قال نیست
وقت فتنه شد مشخص مرد کیست
ای جگر دار از جگرداری بگو
از مسیر عشق و بیداری بگو
عده ای با حیله و نیرنگ ها
دکلمه خوانند با آهنگ ها
ادعا دارند یار رهبرند
شیر میدان های بی دردسرند
ای حسن جای شماها خالی است
عشق بازیها همه پوشالی است
ای حسن ماه غم خون خداست
بهترین هدیه به تو این روضه هاست
عمۀ سادات آواره شده
بسته بر او راه هر چاره شده
بر سر نیزه سر دلدار شد
دخت حیدر وارد بازار شد
گشته زینب اسوه دلدادگی
گریه دارد اینهمه آوارگی
در پی دلبر به هر جا پا گذاشت
محمل بی بی ما پرده نداشت
با وجودیکه سراپا درد بود
الگوی صبر هزاران مرد بود
پابه پای راس اقا سنگ خورد
پرده های محمل او چنگ خورد
از شکوه حیدری اش کم نشد
با کتک هم قامت او خم نشد
تا که خون بر ابروی یارش نشست
راس خود با چوبه محمل شکست
یار رهبر از تبار زینب است
اوهم از زخم زبان جان برلب است
تعداد بازديد : 133
پنجشنبه 22 آبان 1393 ساعت: 11:27
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(1)
ما دسته دسته جزو غلامان زينبيم
تا روز حشر گوش به فرمان زينبيم
گر مهر شيعه گي زده حق بر جبين ما
اين است علتش كه مسلمان زينبيم
چشم طمع به سفره دنيا ندوختيم
چون كاسه ليس سفره ي احسان زينبيم
وقتي كه او مفسر آيات مي شود
شاگردهاي مكتب قرآن زينبيم
دنيا مجال دم زدن از شأن او نبود
پس در بهشت نيز ثناخوان زينبيم
سوگند بر حلاوت چای ابو علی
ایام اربعین همه مهمان زینبیم
پاي حسين ، جان و جواني گذاشتيم
چون پيروان خط جوانان زينبيم
بايد فروخت ناز به جنت چرا كه ما
گرد و غبار قالي ايوان زينبيم
اين چشم هاي خشك اگر آب مي دهند
مديون اشك ديده ي گريان زينبيم
حتي شب ولادت با سر سعادتش
گريان حال شام غريبان زينبيم
نشنيده ايد قول تشق الجيوب را
ديوانه ايم و پاره گريبان زينبيم
يك ياحسين گفت و مسخر شدند خلق
مدهوش آن طنين حسين جان زينبيم
آماده باش آمده از پادگان عشق
سربازهاي جمعه ي گردان زينبيم
گفتند ازچه خلق پريشانتان شدند؟
گفتيم چون مدام پريشان زينبيم
گفتند رد خون به سرو رويتان ز چيست؟
گفتيم زخم خورده ي طوفان زينبيم
ازسهم الارث خويش به ماسوز و اشك داد
ميراث دار سينه ي سوزان زينبيم
ما زرخريد گوشه ي چشم كسي شديم
سائل بگو كه برده ي سلطان زينبيم
تعداد بازديد : 181
جمعه 16 آبان 1393 ساعت: 11:34
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(3)
می توان مانند کوهی درد بود
شام با یک قافله شبگرد بود
می توان چون شیر دشت کربلا
نام زینب داشت اما مرد بود
کاظم علیپور
تعداد بازديد : 123
دوشنبه 12 آبان 1393 ساعت: 12:33
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید از آن «در» شروع شد
مادر به او که پیرهن کهنه را سپرد
دل شوره های زخمی خواهر شروع شد
باور نداشت آتش آن اتفاق را
تا عصر روز حادثه باور شروع شد
جمعه حدود ساعت سه بین قتلگاه
تکرار قصه ی در و مادر شروع شد
اینجا بجای میخ در و قامتی کبود
اینبار جنگ خنجر و حنجر شروع شد
زینب! بلند گریه کن اینجا مدینه نیست
حالا که سوگواری حیدر شروع شد
نه باورم نمی شود این سطر "ناحیه"
والشمرُ جالسٌ ... سر و خنجر ... شروع شد
می خواستم تمام کنم شعر را، نشد
یک غم تمام شد، غم دیگر شروع شد
خورشید روی نیزه شد و آسمان گرفت
زینب گریست ... خنده ی لشکر شروع شد
::
اینها گذشت ...چفیه و سربند را که بست،
تا بوی سیب در دل سنگر شروع شد،
رفتند دسته های عزایی که راهشان
با « انتقام سیلی مادر » شروع شد
در موج خون به سمت حرم سینه زن شدند
رنگین شد این غزل دم آخر، تمام شد
شاعر : محمد میرزایی
تعداد بازديد : 221
جمعه 09 آبان 1393 ساعت: 13:58
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
زیب زینب فخرو وفضل وعلم وجود زینب است
فضل و علم وجود هم مدیون بود زینب است
فضل وعلم جود اگر جوئی بیا در کربلا
جوهر هر انچه جویی در سجود زینب است
استادغلامرضا هادی اردبیلی .
تعداد بازديد : 137
چهارشنبه 30 مهر 1393 ساعت: 16:15
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
درتنم احياگر هر نبض يا زينب مدد
درجهان معناي صبر محض يا زينب مدد
آخرين جمله به عزراييل وقت مردنم:
تا نكردي روح من را قبض يا زينب مدد
شاعر : علی قالیباف
تعداد بازديد : 117
دوشنبه 13 مرداد 1393 ساعت: 10:10
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
استاد درس مکتب من زینب است و بس
پــس مــا رایــت پــای تــو الا جــمیل ها
حسين صيامي
تعداد بازديد : 77
چهارشنبه 18 تیر 1393 ساعت: 10:10
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
یا ام المصائب...
وای از نگاه بد هر یهودی
ممنونتم به داد من رسیدی
با خوندن قرآن روی نیزه
آبروی زینب اتو خریدی
امیررضا قدیری
تعداد بازديد : 84
شنبه 27 اردیبهشت 1393 ساعت: 19:37
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(1)
یا ام المصائب...
زینب و پاهای خسته
زینب و سر شکسته
تو بازار شامی ها آوردن و
شامی ها خندیدن و
رقصیدن و خندیدن و رفتن
<span tahoma,geneva,sans-serif;\"="">امیررضا قدیری
تعداد بازديد : 193
شنبه 27 اردیبهشت 1393 ساعت: 19:36
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
غروب می رود و آفتاب می ماند
و همچنان به دلم اضطراب می ماند
چه دیر سرزدی ای ماه من . . . نگفتی که-
چه چشم ها که به شوقت ز خواب می ماند
تنور وضع سرت را به هم زده اما
به موی سوخته عطر و گلاب می ماند
بگو به نیزه ات آهسته تر قدم بردار
که پای دیده ام از این شتاب می ماند
سرم که هست برای ادای حق سرت
چه غصه دستم اگر در طناب می ماند
به لطف خون تو تنها نه ساقه ی نیزه
زمین هم از برکاتت خضاب می ماند
شکوه نیزه تو بهتر است پس غم نیست
کجاوه ای هم اگر بی حجاب می ماند
به التماس دعاهای سنگ های جفا
سر و جبین و لبت مستجاب می ماند
میان این همه سر چشم ها چه مبهوتند
به نیزه ای که نگاه رباب می ماند
لبان خشک تو یا چوب می خورد یا سنگ
و همچنان به لبت داغ آب می ماند
شاعر: محمد بياباني
تعداد بازديد : 57
شنبه 27 اردیبهشت 1393 ساعت: 19:34
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
چه صفاييست لب تشنه و تنها مُردن
در عطش سوختن و در غم سقا مُردن
بي كفن ماند حسينم ، چه كنم با اين درد؟
چاره ام چيست؟ زدن بر سر و رو تا مُردن
بوريايي بدهيدم كه كفن جايز نيست
حق من نيست جدا از همه اينجامُردن
بگذاريد كه خورشيد بسوزد جانم
قسمتم بوده در اين شدت گرما مُردن
شد حسينم هدف تير و سرش بر ني رفت
واي از تشنگي و بر لب دريا مُردن
خيمه ها سوخت ، حرم رفت به يغما ، آري
بي نظيرست رها از غم ، دنيا مُردن
ديدم از دور تن هر دو جوانم بر خاك
ارث زهراست چنين عاشق و شيدا مُردن
مرگ من بود زماني كه حسينم گم شد
تا بيابم بدنش صد ره و صد جا مُردن
گشت خون قلب من از ناله ي محزون رباب
آرزو بود مرا ، در تب صحرا مُردن
آه ، آن شب غم ياران همه يك سو ، يك جا
غصه ي دخترك و در غم بابا مُردن
سهم ما نيست كه آسوده بميريم و تمام
شيوه ي ماست غريبانه و زيبا مُردن
شاعر: ياسر قرباني
تعداد بازديد : 107
شنبه 27 اردیبهشت 1393 ساعت: 19:33
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
به روي منبر نيزه ، به وقت صوت قرآنت
دو دست عرش را ديدم كه مي گيرند دامانت
خداي عشق بازي ها ! نگاهت هم عبادت بود
ملائك سجده مي كردند بر لبخند چشمانت
جواب تو به هر شمشير ، هزار الحمدلله بود
چه خوش تلفيق مي دادي، سلوك عشق و عرفانت
همين كه آفتاب گرم ، روي معجرم افتاد
تو روي نيزه ها خواندي نماز ناز بارانت
همان هيهات من الذله ات را شرح مي دادم
پيام خطبه هايم شد ، تجلي گاه جولانت
تو در رمز كلام من ، شدي پيداي ناپيدا
كرامت را هويدا كرد ، اين پيدا و پنهانت
سرت حتي به روي نيزه ها هم پادشاهي كرد
تو روي تخت نيزه ، عالمي شد تحت فرمانت
عجب آيينه اي بودي كه با چشمان خود ديدم
تمام سنگ هاي بام ها بودند حيرانت
سرت خورشيد امّا سايبان كاروانت بود
به زير سايه ي خورشيدي ات بوديم مهمانت
نداي وحي مي آمد ، از آن رگ هاي خونينت
نداي وحي را راهب شنيد و شد مسلمانت
امان از چوبه ي محمل ، امان از چوب نااهلان
شكست از اين سر زينب ، شكست از آن دو دندانت
تو در گودال ، خوشحالي و روي نيزه غمگيني
گذشتند از تو خيلي ساده ، پيچيده ست جريانت
به مقتل هم به خود تكليف ديدم از تو برگيرم
دو بوسه با نيابت از تمام دوست دارانت
همان دم بود عالم را (اسيرِ) بوسه ها ديدم
تو در گودال افتادي و عالم بود گريانت
شاعر: حميد رمي
تعداد بازديد : 227
شنبه 27 اردیبهشت 1393 ساعت: 19:32
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
من با رباب هر دويمان گريه ميكنيم
او بر كبوديِ رويِ تو من به مويِ تو...
رسول ملكي
تعداد بازديد : 97
شنبه 27 اردیبهشت 1393 ساعت: 19:27
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
حال و روزم پر از پريشانيست
هر تپش آه ميكشم با درد
نفسم بين سينه زندانيست
در دلم شوق پر زدن دارم
ولي امشب هوا چه طوفانيست
دلم از سنگ غم ترك خورده
كه فرو ريختن دلم آنيست
بي قرار و خراب و دلتنگم
آنقدر كه دلم به دنيا نيست
كوچه كوچه اسير و شبگردم
كار و برام هميشه حيرانيست
خسته و زار و پر تبم امشب
مرثيه خوان زينبم امشب
بانوي عشق حضرت زينب
بي كرانست رحمت زينب
همه عالم به دست من باشد
ميكشم باز منت زينب
دختر فاطمه و زين اَب است
به به از اين هويت زينب
تا قيامت شود كه درس گرفت
لحظه لحظه ز نهضت زينب
باورش هم براي ما سخت است
عمر پر از مصيبت زينب
السلام عليك يا زينب
بانوي مرد كربلا زينب
با تو زنده است نام عاشورا
تويي ركن قيام عاشورا
ضامن ماندگاري عشقي
اعتبار و دوام عاشورا
در نماز شبت دعايم كن
به تو گفته امام عاشورا
خطبه خواني تو در اوج وقار
مرتضاي نيام عاشورا
استوار و هميشه پا برجاست
با كلامت تمام عاشورا
حضرت صبر ، قهرمان بلا
سر فرازي در امتحان بلا
آمدي تو اگر ، خداي حسين
آفريده تو را براي حسين
همه ي عمر لحظه هايت را
سپري كرده اي به پاي حسين
از جواني خود گذشتي تو
همه چيزت شده فداي حسين
اولين زائر تن و زخم و
پيكر بر زمين رهاي حسين
سپر در برابر دشمن
حامي و يار بچه هاي حسين
شير زن با غرور يا زينب
در مصيبت صبور يا زينب
در دل درد پرورت چه شده؟
با نگاه ز خون ترت چه شده؟
نفست در شماره افتاده
بگو با قلب مضطرت چه شده ؟
از چه دور و برت شده خلوت
قاسم و عون و اكبرت چه شده
راستي از رقيه ات چه خبر؟
يادگار برادرت چه شده
ياد عصر دهم مزن بر سر
مگر آنروز معجرت چه شده؟
اي عزادار روضه هاي حسين
چادر توست بورياي حسين
شاعر: محمد حسن بيات لو
تعداد بازديد : 126
شنبه 27 اردیبهشت 1393 ساعت: 19:27
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)