شهادت امام حسن ع - 6

شهادت امام حسن ع - 6

شهادت امام حسن ع - 6

شهادت امام حسن ع - 6

شهادت امام حسن ع - 6
شهادت امام حسن ع - 6
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
سائل آمد به درِ خانه ی او ، آقا شد راه افتاده و در شهر ، عجب غوغا شد او جوا‌ن بود... ، ولی پیرِ غمِ ماد�

یا امام حسن مجتبی (ع)

 

سائل آمد به درِ خانه ی او ، آقا شد
راه افتاده و در شهر ، عجب غوغا شد

او جوا‌ن بود... ، ولی پیرِ غمِ مادر بود
سال ها غصه به دل داشت ، کمی مضطر بود

فکرِ تنهاییِ حیدر ، غمِ بی زهرایی
نفسش تنگ شد از غصه ی این تنهایی

کوچه ای تنگ و دلش سخت پریشان میشد
گریه میکرد حسن ، شهر چه طوفان میشد

دشمنش طعنه زد و حالِ حسن ریخت بهم
گفت یک حرفِ بد و حالِ حسن ریخت بهم

همسرش هم بخدا دردِ سری بود فقط
سهمِ هم خانگی اش ، خون جگری بود فقط

آخرش نقشه ی شومی که به سر داشت ، کشید
جگرش پاره شد و زینبش از راه رسید

گریه هایش همه لبریزِ غم و احساس و...
خشمگین است از این جور و جفا ، عباس و...

گفت: «وَاللّه دلم کنده شد از غربتِ او
هیچ کس حفظ نکرده بخدا حرمتِ او»

تا که شمشیر کشید از کمرش ، گفت حسین:
«صبر کن جانِ برادر ، پسرِ شیرِ حُنِین ،

صبر کن ، کرب و بلا نوبتِ جنگیدنِ توست
ظهرِ آن روزِ بلا ، نوبتِ جنگیدن توست»

گریه میکرد حسین و جگری پاره شده
خواهرش زینبِ کبری ، چه بیچاره شده

مجتبی ، دید حسین بن علی گریان است
بی قرار است و از این لخته ی خون حیران است

گفت: «لا یَومَ کَیَومَکْ ، بخدا ثارَاللّه
تو نخور غصه ی داغِ من ، اباعبداللّه

تو خودت سخت ترین روضه ی جانسوزِ منی
من کنارِ توام ، اما تو که دور از وطنی

سرِ من را تو گرفتی به روی دامانت
تو سرت روی زمین است ، حسن قربانت

شده ام کشته ولی هیچ به غارت نرود
خواهرم ، زینبِ کبری به اسارت نرود

جگرم ریخته در طشت ، ولی سَر دارم
بر تنم پیرهنی هست ، برادر دارم

ولی ای وای از آن لحظه که روی بدنت
اسب رد میشود و ، نیزه رَوَد در دهنت

مادرم هست کنارت ، همه را میبیند
شمر با خنجرِ خود ، روی سرت بنشیند

باز انگشترِ من هست ، و انگشتم هست
و دو تا کوه چو عباس و تو در پشتم هست

کفنی هست برایم ، ز حسن مانده تنی
ولی انگار برادر ، تو فقط بی کفنی. . .»


پوریا باقری


تعداد بازديد : 65
پنجشنبه 12 آذر 1394 ساعت: 14:23
نویسنده:
نظرات(0)
آسمان هم نوای غربت تو حرفی از قصّه ی فدک دارد مقتلت واژه هایی از جنس زخم های دل و نمک دارد زخم های دل�

آسمان هم نوای غربت تو
حرفی از قصّه ی فدک دارد
مقتلت واژه هایی از جنس
زخم های دل و نمک دارد

 

زخم های دلی که از جنس
کوچه و چادری پر از خاکند
ای غریب غروب های بقیع
خاطراتت چقدر غمناکند

سر نخ بغض های دم به دمت
خاطرات قدیمی کوچه است
کوچه ای که در آن به همّت سنگ
آینه در غروب شهر شکست

این همه رنج بس نبود آقا
که به قتل شما کمر بستند
چقدر مردمی نمک نشناس
چقدر پست و بی حیا هستند

عدّه ای با ریا و با تزویر
لشکرت را به هم زدند آقا
حمله کردند سوی خیمه یتان
خون دل خوردی ای عزیز خدا

حمله کردند سوی خیمه ولی
کسی آتش به جان خیمه نزد
شعله ها ماند تا غروب دهم
داغ عظمای کربلا بشود

عصر دلتنگی و غریبی ها
خیمه ها بود و شاخه های یاس
خیمه ها بود و آتش و غارت
دور از چشم غیرت عبّاس

خواهر بی قرار می بیند
جگر پاره پاره را در تشت
نیست روزی شبیه عاشورا
خیزران، لب، شراب، خون،سر،تشت

خواهرت در میان بزم شراب
دختران در اسارت زنجیر
ضربه ها را سه ساله می بیند
خیزران کرد خواهرت را پیر

بوسه گاه رسول را نزنید
نزن این سر ، سر مسلمان است
این لبی را که می زنی با چوب
قاری آیه های قرآن است

وحید محمدی


تعداد بازديد : 153
شنبه 30 آبان 1394 ساعت: 10:18
نویسنده:
نظرات(0)
به نام آنکه تو را داده است نام حسن درود احسنُ الارباب من سلام حسن سلام بر برکات سپید سایه‌ی تو که نو

به نام آنکه تو را داده است نام حسن
درود احسنُ الارباب من سلام حسن

سلام بر برکات سپید سایه‌ی تو
که نور داده به خورشید مستدام حسن

 

سلام بر درجات زبرجدت که از او
عقیق دست سلیمان گرفته وام حسن

عجیب نیست اگر خال هاشمی‌ات را
شبانه روز کند کعبه استلام حسن

فدای قامت بنده نواز تو که نماز
به احترام قدت می‌کند قیام حسن

قبول نیست سجودی که پاش مُهر تو نیست
رکوع بی تو رکوعی‌ست نا تمام حسن

به خشت خشت ستون‌های عرش رب کریم
نوشته با قلم حُسن، یا امام حسن

شکست شیشه‌ی خون دل شما روزی
به دست سوده‌ی الماس‌های شام حسن

صلات ظهر چه تشییع بی‌نظیری شد
به لطف بدرقه‌ی تیرها ز بام حسن

میلاد حسنی


تعداد بازديد : 80
شنبه 30 آبان 1394 ساعت: 10:17
نویسنده:
نظرات(0)
نامِ او شعر مرا زیبا کند عطری از حق در دلم برپا کند غربتش آتش به جانم می زند غربتش هر دیده را دریا کن�

نامِ او شعر مرا زیبا کند
عطری از حق در دلم برپا کند

غربتش آتش به جانم می زند
غربتش هر دیده را دریا کند

 

قطره اشکی در مصیبات حسن
مطمئنّم در جزا غوغا کند

با همان خُلق وخویِ عیسایی اش
مُرده را در یک نظر احیا کند

او کریم است و کرامت کار اوست
او گره از کار نوکر وا کند

ای خوش آن که در رکاب مجتبی
جان فدایِ حضرت زهرا(س)کند

شک ندارم با توسل کردنم
کربلایم را حسن امضا کند

 روح الله نوروزی


تعداد بازديد : 84
شنبه 30 آبان 1394 ساعت: 10:14
نویسنده:
نظرات(0)
امدم پشت در خانه ی آقای کریم میکشم بر سر خود خاک کف پای کریم در این خانه ز مقدار نباید دم زد با همه فر

امدم پشت در خانه ی آقای کریم
میکشم بر سر خود خاک کف پای کریم

در این خانه ز مقدار نباید دم زد
با همه فرق کند شیوه ی اهدای کریم

 

من فقط امده ام سیر نگاهش بکنم
کارمن نیست سرودن ز سجایای کریم

انبیا پشت در خانه ی او صف بستند
در خود عرش بود مرتبه و جای کریم

نان این خانه به ما عزت و شوکت بخشید
به جهان فخر کنند خیل گداهای کریم

ما گدای پسر ارشد حیدر حسنیم
پس امید همه ی ماست به مولای کریم

میرود دل به همان جا که تعلق دارد
میرود پشت در خانه ی آقای کریم

امیر علوی


تعداد بازديد : 65
جمعه 29 آبان 1394 ساعت: 11:06
نویسنده:
نظرات(0)
وقتی بنای خلقت دل را گذاشتند آن را به عشق روی تو شیدا گذاشتند هر دل که مایل قَدِ سرو تو دلبر است بهرش

وقتی بنای خلقت دل را گذاشتند
آن را به عشق روی تو شیدا گذاشتند

هر دل که مایل قَدِ سرو تو دلبر است
بهرش کنار، جنّت اعلیٰ گذاشتند

بعداز دو ماه گریه ی ما بهرکربلا
اذنی برای گریه به آقا گذاشتند

تا گریه کن به داغ عزای حسن شدم
این آبرو ذخیره ی عقبیٰ گذاشتند

هرکس که پای غربت تو سینه میزند
در طالعش سعادت فردا گذاشتند

“با صد امید حامی مادر شدی ولی”
داغ غمی ز کوچه به دلها گذاشتند

دستی پلید آمد و رویی کبود شد
آنجا بنای خونجگری را گذاشتند

آن کوچه بود قاتل تو، آن غم عظیم
روزی که بر غرور شما پا گذاشتند

خواندی تو روضه در دم آخر ز کربلا
روزی شبیه روز دهم نیست ای خدا

وحید دکامین


تعداد بازديد : 79
جمعه 29 آبان 1394 ساعت: 11:06
نویسنده:
نظرات(0)
قصد من تا شما رسیدن بود دست از از غیر تو کشیدن بود تا تو هستی دلم چه غم دارد آنکه دارد تو را چه کم دار�

قصد من تا شما رسیدن بود
دست از از غیر تو کشیدن بود

تا تو هستی دلم چه غم دارد
آنکه دارد تو را چه کم دارد

 

هر گدا عز و شوکتش با توست
از مذلت برائتش با توست

من به تو گفته ام نیازم را
سوی تو خوانده ام نمازم را

وه که مرآت فاطمی هستی
صدر سادات فاطمی هستی

عاشقت سینه چاک های نجف
صاحب کل تاک های نجف

در مرام علی ثواب تویی
ساقی و ساغر و شراب تویی

در سکوتت کلام عاشورا
زیر دینت امام‌عاشورا

چشم عالم به سیدالشهداست
خود ارباب تحت امر شماست

کتب انبیاء مجله ی توست
کل کرب و بلا محله ی توست

سلطنت بر محیط دل داری
در حرم حق آب و گل داری

به در بسته ام کلیدی تو
پدر قاسم شهیدی تو

از تن اهل خیمه ها جان رفت
ای امان از دمی که میدان رفت

کوفیان در ازای زر زدنش
قاسمت را یقین نظر زدنش

شیشه های عسل زمین افتاد
پسرت از فراز زین افتاد

با عسل نقش خاک رنگین شد
تربت از آن به بعد شیرین شد
حسین واعظی


تعداد بازديد : 63
جمعه 29 آبان 1394 ساعت: 11:05
نویسنده:
نظرات(0)
مجتبی گل پسر فاطمه بود همه جا دور و بر فاطمه بود پارهای جگر فاطمه بود شاهد چشم تر فاطمه بود بین کوچه

مجتبی گل پسر فاطمه بود
همه جا دور و بر فاطمه بود
پارهای جگر فاطمه بود
شاهد چشم تر فاطمه بود

بین کوچه سپر فاطمه بود

مادرش را همه با هم زده اند
چه لگدها که دمادم زده اند
سیلی بر روش چه محکم زده اند
بر دل اهل ولا غم زده اند

جای پا در کمر فاطمه بود

چقدر غصه و غم خورد حسن
با چه وضعی مادرش برد حسن
تا که او خورد زمین مُرد حسن
شد همه بال و پرش خرد حسن

چونکه او بال و پر فاطمه بود

شب به شب کار اَبش گریه شده
روزگار زینبش گریه شده
همه ی تاب و تبش گریه شده
مجتبایی که شبش گریه شده

اشک چشمان تر فاطمه بود

بعد آن واقعه بیمار شده
خیره بر آن در و دیوار شده
سینه اش مخزن اسرار شده
همه ی عمر عزادار شده

سبط اکبر قمر فاطمه بود

ابراهیم لآلی


تعداد بازديد : 59
جمعه 29 آبان 1394 ساعت: 11:04
نویسنده:
نظرات(0)
امام حسن(ع)-شهادت گاه از حسن و تیر و بدن می گویم گاهی ز حسین بی کفن می گویم در روضه ی هردو آب چون دار�

امام حسن(ع)-شهادت

 

گاه از حسن و تیر و بدن می گویم

گاهی ز حسین بی کفن می گویم

در روضه ی هردو آب چون دارد دست

با خوردن آب ، یا حسن می گویم

 

محسن ناصحی


تعداد بازديد : 69
جمعه 29 آبان 1394 ساعت: 10:53
نویسنده:
نظرات(0)
امام حسن مجتبی(ع)-شهادت هر صبح و ظهر و شام عزادار مادری تنها تویی که محرم اسرار مادری دیگر تمام ، م�

امام حسن مجتبی(ع)-شهادت

 

هر صبح و ظهر و شام عزادار مادری

تنها تویی که محرم اسرار مادری

دیگر تمام ، موی سرتو شده سفید

در کوچه ها هنوز تو غمخوار مادری

از داغ فاطمه جگرت تیر می کشد

آقا شهید کوچه و دیوار مادری

هرگز نگفته ای به کسی شرح ماجرا

لکنت زبان گرفته و تب دار مادری

زینب بیا و یاور من باش بعد از این

در خانه روز و شب تو پرستار مادری

هم جان احمد هستی و جانان مرتضی

تو دومین امامی و دلدار مادری

زهرا حرم نداشت تو هم بی حرم شدی

از کودکی همیشه هوادار مادری

 

حسین نجفی راد


تعداد بازديد : 35
جمعه 29 آبان 1394 ساعت: 10:53
نویسنده:
نظرات(0)
امام حسن(ع)-شهادت حسین گفتم و شد سینه بی قرار حسن برای اینکه حسین است سوگوار حسن محرم و صفر اندوهگی

امام حسن(ع)-شهادت

 

حسین گفتم و شد سینه بی قرار حسن

برای اینکه حسین است سوگوار حسن

محرم و صفر اندوهگین غربت او

دو چشم علقمه گریان و اشکبار حسن

ضریح کرببلا نقره داغ تربت او

زهیر و حر و حبیبند داغدار حسن

اگر چه دور و برش از حبیب ها خالی است

امام ها همه جمعند در کنار حسن

مزار خاکی او شد ابوترابیِ محض

از آن به بعد نجف گشت خاکسار حسن

عجب نباشد اگر که به روز رستاخیز

حسین فاطمه برخیزد از جوار حسن

برای غربت او بی قرار می گریم

شبیه شمع خیالی سر مزار حسن

برای داغ دو تا ماهپاره اش یا که

برای لحظه جانسوز احتضار حسن

برای روضه او با کنایه می خوانم

مدینه ،کوچه،فدکنامه، گوشواره، حسن

 

محسن حنیفی


تعداد بازديد : 91
جمعه 29 آبان 1394 ساعت: 10:52
نویسنده:
نظرات(0)
امام حسن(ع)-شهادت خوش آن دلی که شده دائما سرای حسن دل خراب منو لطف یک دعای حسن تمام زندگی من فدای آن

امام حسن(ع)-شهادت

 

خوش آن دلی که شده دائما سرای حسن

دل خراب منو لطف یک دعای حسن

تمام زندگی من فدای آن کس که

تمام زندگی او شده فدای حسن

من از تبار عزای محرم و صفرم

چرا که حسن ختامش بود عزای حسن

خودم فدای تمامی سینه زن هایش

پدر و مادر من نذر بچه های حسن

خدا گواست تمام مدارج عرفان

خلاصه میشود آخر به خاک پای حسن

قرار بود که تقدیر این چنین باشد

حرم برای حسین و کرم برای حسن

به لطف مادر و یاری دیده ی خیسم

نشسته ام که برای تو روضه بنویسم

قلم نوشت امان از روایت کوچه

هر آنچه شد به تو بود از مصیبت کوچه

نگاه ها همه سنگین و دستها بدتر

یکی دوتا که نبوده جسارت کوچه

تمام زخمت زهرا س به دوش حیدر بود

ولی به دوش تو افتاد زحمت کوچه

تو خواستی که فقط پیش مادرت باشی

جوانی ات سپری شد به قیمت کوچه

به گریه گفت نفهمد کسی کتک خوردم

فقط تویی که شنیدی وصیت کوچه

دلیل اینکه به خانه رسیده با دیوار

یکی ز دست عدو خورده و دوتا دیوار

که گفته قاتل تو زهر همسرت بوده?

دلیل مرگ تو سیلی مادرت بوده

به نسبت علوی تو ناسزا گفتند

چقدر بد دهن اطراف منبرت بوده

نمیشده سوی کوچه روی و دق نکنی

همیشه قاتل مادر برابرت بوده

میان شعله صدا زد بیا که زهرا س سوخت

تو که نبوده ای اما برادرت بوده

یکی میان شلوغی به در لگد میزد

جدا ز ضرب لگدهاش ،حرف بد میزد...

 

میثم میرزایی


تعداد بازديد : 54
جمعه 29 آبان 1394 ساعت: 10:52
نویسنده:
نظرات(0)
امام حسن(ع)-مدح و شهادت هرکس که بر کریم پناهنده میشود دلمرده هم اگر برسد زنده میشود آنقدر میدهند ک�

امام حسن(ع)-مدح و شهادت

 

هرکس که بر کریم پناهنده میشود

دلمرده هم اگر برسد زنده میشود

آنقدر میدهند که شرمنده می شود

آیا به روز حشر سرافکنده می شود

واللهِ اعتقاد من این است تا ابد

زین خانه نا امید گدایی نمی رود

وقتی به گریه طینت من رنگ و بو گرفت

این چهره ی سیاه کمی شستشو گرفت

کم کم تمام زندگی ام بوی او گرفت

اینگونه بود بی سر وپا آبرو گرفت

از آن به بعد خانه ی دلدار شد دلم

تا آمدم به خویش گرفتار شد دلم

امشب حسن حسن نکنم شب نمیشود

بی یا حسن تجلی یارب نمی شود

زلفی که باد خورده مرتب نمی شود

هر کس به هم نریخت مقرب نمی شود

آتش زده هوای وصالت به جان من

یا ایها الکریم و یا ایها الحسن

مارا خدا کنارِ کریمان بزرگ کرد

ریزه خورِ دیارِ کریمان بزرگ کرد

آنقدر در جوارِ کریمان بزرگ کرد

انگار از تبارِ کریمان بزرگ کرد

عمری به دستگیری ات اقرار کرده ایم

ما اعتماد بر کرم یار کرده ایم

عمری سبو زجام کرم می زنم حسن

نقش تو را به چشم ترم میزنم حسن

سربند سبز رویِ سرم میزنم حسن

با نام تو به سینه حرم می زنم حسن

باید مدینه محشر کبری به پا کنیم

بالای قبر تو حرمی را بنا کنیم

از راه دور دست تمنا گرفته ایم

عمریست در حریم تو مأوا گرفته ایم

دستان خویش سوی تو بالا گرفته ایم

هرچه گرفته ایم ز زهرا گرفته ایم

بیهوده نیست آبروی رفته می خَرَند

فرزندها ز مادرشان ارث می برند

زلفت رها کنی همه بی خانه میشویم

ابرو نشان دهی همه دیوانه میشویم

ماخاک بوس گوشه ی میخانه میشویم

گِرد تو پرکشیده و پروانه میشویم

در آسمان چشم سیاهت هوایی ام

شکر خدا ز روز ازل مجتبایی ام

چشمان من به سوی درِ بسته ی بقیع

بُغضی ست در گلویِ درِ بسته ی بقیع

سر می نَهیم رویِ درِ بسته ی بقیع

گریه شده وضویِ درِ بسته ی بقیع

ای کاش پرچمی سرِ این قبر می زدیم

با گریه پرچمی سرِ این قبر می زدیم

قربان آن جگر که چهل سال پاره بود

زخمی از آن شکستگی گوشواره بود

در کوچه ها فقط پیِ یک راهِ چاره بود

با ماه رفته بود و عصایِ ستاره بود

چون کوچه تنگ بود کسی در برابرش

بگذاشت ،پا به چادر و رد شد زمادرش

در کوچه مادرت به عصا احتیاج داشت

چشمش ندید، راهنما احتیاج داشت

پهلو شکسته ضربه کجا احتیاج داشت

سیلی که خورد،  ضربه ی پا احتیاج داشت؟؟؟

لعنت بر آنکه با لگدش بارِ او شکست

بادستِ بسته شخصیت یار او شکست

از آن به بعد خنده به لبها حرام شد

تو هفت ساله بودی و عمرت تمام شد

در شهر،  آلِ فاطمه بی احترام شد

توهینِ بر علی همه جا لفظِ عام شد

دیدی کسی که حرمت صدیقه را شکست

بر منبر پیمبر و جایِ علی نشست

آهسته تر قدم بزن ای مردِ کوچه ها

بشکن سکوتِ بی کسی و سردِ کوچه ها

مویت سپید کرده دگر دردِ کوچه ها

یادت نرفته خنده ی نامردِ کوچه ها

دیدی ز مالیات مغیره معاف شد

این ها سپاسِ شدت ضربِ قلاف شد

لعنت به هر کسی که تو را  بد صدا زده

زخمِ زبان به سینه ی درد آشنا زده

صبر تو طعنه بر همه ی انبیا زده

صلحِ تو ریشه ی همه ی فتنه را زده

آری چکیده ی علی و مصطفی توئی

بنیانگذار نهضتِ کرببلا توئی

با زهرِ همسرت جگرت ریخته به هم

زهرا کجاست؟ مویِ سرت ریخته به هم

تصویرهایِ چشم ترت ریخته به هم

خانه دوباره در نظرت ریخته به هم

بیرون بریز خون جگر های خود حسن

کمتر به پیش خواهرِ خود دست و پا بزن

خونین دهن ز کرببلا حرف میزنی

از ماجرایِ راس جدا حرف میزنی

از نیزه هایِ بی سر و پا حرف میزنی

از لشگری بدون حیا حرف میزنی

گرچه بناتِ فاطمه در تاب و در تب اند

شکر خدا محارمِ تو دورِ زینب اند

دستِ حرام زاده به معجر نمی خورد

ضربِ لگد به پهلویِ دختر نمی خورد

آتش زبانه اش به مویِ سر نمی خورد

با ناسزا به زینب تو ، بر نمی خورد

خون جگر اگر چه به لبهایِ تو نشست

آهسته جان بده که ابالفضل زنده است

در کربلا سپاهِ حرامی چه میکنند

با چشمِ خیره خواهرِ تو دوره می کنند

پوشیه ی زنان حرم پاره می کنند

زنها و دختران همه آواره میکنند

زینب پس از حسین گرفتار میشود

آواره بین کوچه و بازار میشود

 

قاسم نعمتی


تعداد بازديد : 68
جمعه 29 آبان 1394 ساعت: 10:51
نویسنده:
نظرات(0)
بخت و اقبال دلم واشد به دستان حسن بی سر و پایی ام آقا شد به دستان حسن قطره قطره حب مولا در دلم بارید ا

بخت و اقبال دلم واشد به دستان حسن
بی سر و پایی ام آقا شد به دستان حسن

قطره قطره حب مولا در دلم بارید اگر
اصلا انگاری که دریا شد به دستان حسن

 

باید از فضل علی(ع) حاصل حسن(ع) باشد فقط
مرده ای دیدم که احیا شد به دستان حسن

از کنارش این صدا را دارم ، از یک جای گرم
نامه اعمالمان “تا” شد به دستان حسن

انبیاء محتاج او هستند و آخر دیده شد
پیرزن وقتی زلیخا شد به دستان حسن

هرچه حاجت می دهد دستان او ، کار خداست
سمت و سوی قبله پیدا شد ، به دستان حسن

او قیامش را به پا کرد و به ظاهر صلح شد
دومین “انا فتحنا” شد به دستان حسن

دین اگر مهر حسن دارد اطاعت کردنیست
خط قرمزها تبرا شد به دستان حسن

حسین رویت


تعداد بازديد : 41
سه شنبه 26 آبان 1394 ساعت: 10:12
نویسنده:
نظرات(0)
عیسی آمد به در خانه دم ات را دادی موسی آمد ز کرم بیش و کم ات را دادی یک شب جمعه دم صبح حسن جان انگار یک

عیسی آمد به در خانه دم ات را دادی
موسی آمد ز کرم بیش و کم ات را دادی
یک شب جمعه دم صبح حسن جان انگار
یک نفر بی حرم آمد حرم ات را دادی


مهدی صفی یاری


تعداد بازديد : 89
شنبه 14 شهریور 1394 ساعت: 9:57
نویسنده:
نظرات(0)
تا بخشش عطای کریمان همیشگی ست در این محیط بوی خوش نان همیشگی ست انها گدایشان غم فردا نمیخورد اینجا ب

یا امام حسن (ع)

 

تا بخشش عطای کریمان همیشگی ست
در این محیط بوی خوش نان همیشگی ست


انها گدایشان غم فردا نمیخورد
اینجا بنای سفره احسان همیشگی ست


دست کریم خسته بخشش نمیشود
هر چند التماس گدایان همیشگی ست


آقایی و کمال حسن جان فاطمه
مانند آیه آیه قرآن همیشگی ست


از عرش و فرش بر در او صف کشیده اند
یعنی که رفت و آمد مهمان همیشگی ست


در خشکسال زندگی و قحطی امید
در خانه اش ترنم باران همیشگی ست


لبخند او خلاصه هر مهربانی است
رو به گدا تبسم ایشان همیشگی ست


حسن کردی


تعداد بازديد : 60
چهارشنبه 11 شهریور 1394 ساعت: 10:34
نویسنده:
نظرات(0)
از تو به یک اشاره و از ما سری بلند در سایه سار دلبریت دلبری بلند دستی بزن به مس که طلا میکند درست در ب

از تو به یک اشاره و از ما سری بلند
در سایه سار دلبریت دلبری بلند

دستی بزن به مس که طلا میکند درست
در بین حرفه کاری تو زرگری بلند

یوسف تویی ؛ کریم تویی ؛ مجتبی تویی
تا انتهای شهر صف مشتری بلند

ما از جمل ؛ شجاعت تو درک کرده ایم
این که دلیل نیست صف لشگری بلند

اصلا بهانه بود تو را جلوه گر کند
با یا حسن ؛ علی بُکند هر دری بلند

در کشتی نجات حسین ابن مرتضی
سکان به دست زینب و تو لنگری بلند

محشر دو چشم توست ؛ قیامت به پا نکن
عین الیسار تا به یمین محشری بلند

در کربلا قیامت تو یک قیامت است
کوتاه قامتی که کند پیکری بلند

با نعره های قاسم تو میخورد زمین
دشمن به گوش تا شنود حیدری بلند

این هم برای عرض ارادت به ساحتت
لطفت مدام و قدمت این نوکری بلند

ما پیرو سیادت سادات حیدریم
عمرش زیاد ؛ سایهء سرٌ رهبری بلند

ای وای از آن غمی که تو را پیر کرده است
وقتی عصا شدی که شود مادری بلند


مهدی نسترن


تعداد بازديد : 38
پنجشنبه 05 شهریور 1394 ساعت: 14:33
نویسنده:
نظرات(0)
گفتند بی بدیلی و دیدم برتری/از هر چه گفته اند و شنیدم بهتری .....خلق و خوی و خصالت عمریست/ آیینه ی تمام �

گفتند بی بدیلی و دیديم برتری

از هر چه گفته اند و شنیديم بهتری .....

استاد رزم تو علی شاه لافتا

آموزگار قاسم و عباس و اکبری

چه در زمان صلح چه هنگام جنگ و رزم

درهر دو حال باز امامی و رهبری.....

 

بادیدن تو چشم همه مات میشود

زهرا پس از تو مادر سادات میشود.....

 

ماکیستیم سائل دست کریم تو

ما کیستیم ریزه خوار قدیم تو

تو سایه ی سر همه ی عالمی ولی

بی زائر است و سایه ندارد حریم تو.....

 

ای آفتاب روشن شبهای فاطمه

گیسو کمند خوش قد و بالای فاطمه....

دردانه ی نبی پسر ارشد علی

عشق حسین یوسف زیبای فاطمه

ای همره همیشگی مادرت فقط

تنها تویی تو محرم غمهای فاطمه....

باما بگو چه کرد عدو میان کوچه ها

شیواترین جواب معنای فاطمه....

 

دستی میان کوچه غرور تورا شکست

نامرد بی هوا زد و مادر زمین نشست

 

 


تعداد بازديد : 83
چهارشنبه 14 مرداد 1394 ساعت: 19:20
نویسنده:
نظرات(0)
محمد بختیاری جلوه اش گاهی کریم العفو شد گاهی حسن من گمان کردم عوض کرده ست خالق پیرهن عقل را پای رسی�

 

جلوه اش گاهی کریم العفو شد گاهی حسن
من گمان کردم عوض کرده ست خالق پیرهن

عقل را پای رسیدن نیست آنجایی که عشق
در مصاف تیغ ابرویش به تن دارد کفن

ابر لطفش در زمین نگذاشت فصلی جز بهار
از قدمهایش نمانده هیچ ردی جز چمن

چونکه او باشد شفیع ما به روز رستخیز
می شود بار گناه من به دوزخ طعنه زن

 صبح پیشانی او چون روز محشر سر زند
چاره ای بر ما نمی ماند به غیر از سوختن

کاسه ها لبریز خواهد شد اگر روزی شود
قطره ای از صبر او بین دو عالم سرشکن

حسن رو کرد و "خیال" هستیم از دست رفت
در بساطم نیست چیز دیگری جز باختن

محمد بختیاری

 


تعداد بازديد : 91
یکشنبه 14 تیر 1394 ساعت: 13:08
نویسنده:
نظرات(0)
یاصاحب الزمان(عج)... تشنگے ما بـرایت گـر بہ قدر آبـــ بود تا کنون تکلیف صحن مجتبی مـعلوم بو

یاصاحب الزمان(عج)...

 تشنگے ما بـرایت گـر بہ قدر آبـــ بود
تا کنون تکلیف صحن مجتبی مـعلوم بود

 

 


تعداد بازديد : 156
شنبه 13 تیر 1394 ساعت: 15:51
نویسنده:
نظرات(1)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 25
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف