شهادت حضرت زهرا س - 4

شهادت حضرت زهرا س - 4

شهادت حضرت زهرا س - 4

شهادت حضرت زهرا س - 4

شهادت حضرت زهرا س - 4
شهادت حضرت زهرا س - 4
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
دردی که زهرا میدهد مانند درمان است

دردی که زهرا میدهد مانند درمان است
آنکه ندارد حب زهرا را مسلمان است؟؟؟

با دست خالی آمده پشت درش سائل
هنگام بر گشتن ولی یک پا سلیمان است

کلب در او را شدن هم روزی ما نیست
وقتی که خیل انبیا اینجا نگهبان است

کل عوالم ریزه خوار سفره اش هستند
هر چند که در سفره اش تنها فقط نان است

اثبات گشته عاشق این خاندان مائیم
زیرا که منّا اهل بیت خانه سلمان است

لطف دو چندان میکند بر ما عجم ها، چون
گریه کنانش بیشتر در خاک ایران است

سرتاسر ایران اگر که بیت الاحزان است
این مرحمت از جانب شاه خراسان است

ام ابیها مادر ما گریه کن ها گشت
پس بعد از این بابای ماها شاه مردان است

اذن دخولم را دوباره حیدر امضا کرد
این قطره های اشک لطف شیر یزدان است

ذکری که با آن فاطمه خوشنود میگیرد
گاهی حسین جان است و گاهی هم حسن جان است

 

ابراهیم لآلی


تعداد بازديد : 183
پنجشنبه 11 آذر 1395 ساعت: 7:21
نویسنده:
نظرات(0)
بابا که رفت ، غصه ی زهرا شروع شد

بابا که رفت ، غصه ی زهرا شروع شد
تازه مصیبت و غم عظما شروع شد

بابا که بود ، زندگی اش رو به راه بود
بعد از پدر ، هجوم بلاها شروع شد

غصب "خلافت" و "فدک" و "سینه" و "در" و...
جعل "حدیث" و "منبر" و "فتوا" شروع شد

حالا تمام غصه ی زهرا ، همین شده
بعد از پدر ، دو رویی دنیا شروع شد

آتش زدند قبله ی شهر مدینه را
بی احترام کردن آنها شروع شد

آتش گرفت ، پشت در خانه ی علی
صبر جلیل حضرت مولا شروع شد

با یک لگد چنان به در خانه ضربه زد
محسن که رفت ، روضه اش اما شروع شد

کوری چشم منکر گریه برای "او"
تازه شروع گریه ی ماها شروع شد



پوریا باقری

 


تعداد بازديد : 203
پنجشنبه 11 آذر 1395 ساعت: 7:20
نویسنده:
نظرات(0)
وقتی که حال و روز تو بهتر نمی شود در چهره ام امید میسر نمی شود با زحمتی دو دیده به من بازکن گلم آیینه

وقتی که حال و روز تو بهتر نمی شود
در چهره ام امید میسر نمی شود

با زحمتی دو دیده به من بازکن گلم
آیینه از نگاه، مکدر نمی شود

پرپر مزن میان قفس، ای شکسته پر
این پر برای پر زدنت پر نمی شود

از میخ در حکایت شرم مرا بپرس
رویم سپید پیش پیمبر نمی شود

بر روی زخم گونه ی خود جان مرتضی
مرهم گذار، گوشه معجر نمی شود

داغت عجیب پشت علی را شکسته است
از پا فتاده، فاتح خیبر نمی شود

باشد، حسین را به برم می کشم، برو!
اما بدان، محبت مادر نمی شود
***
با التماس گفت: مرو! پیش من بمان
زهرا اشاره کرد که، دیگر نمی شود

 

علی شکاری


تعداد بازديد : 155
چهارشنبه 03 شهریور 1395 ساعت: 10:40
نویسنده:
نظرات(0)
اشکم که چاره ى دردت نمى شود باید براى تو کارى کنم دگر آخر چقدر زانو بغلم کنم؟ بگو آخر چقدر گریه و زار�

اشکم که چاره ى دردت نمى شود
باید براى تو کارى کنم دگر
آخر چقدر زانو بغلم کنم؟ بگو
آخر چقدر گریه و زارى کنم دگر؟
زهرا!به جان خودت احتیاج نیست
با دست خسته چرا کار مى کنى؟
جارو نزن عزیز دلم!خسته مى شوى
وقتى که کار با تن بیمار مى کنى

اصلاً نیاز به گفتن ندارد و
فهمیده ام چِقَدَر درد مى کشى
هر بار پا شدم از خواب دیده ام
پهلو که هیچ!کمر درد مى کشى…

وقت نماز رو به خدا ناله مى زنى
آهسته از خدا طلب مرگ مى کنى
با گریه هاى هر شبِ ات کنج این قفس
این خانه را تو چنان ارگ مى کنى

با رفتنت غرور على خُرد مى شود
زهرا!بمان و زندگى ام را بهم نریز
اصلاً بیا به خاطر این بچه ها بمان
زهرا!بمان تورا به خدا..باشد اى عزیز؟
آرمان صائمى


تعداد بازديد : 265
دوشنبه 21 تیر 1395 ساعت: 20:26
نویسنده:
نظرات(0)
امام زمان(عج)-مناجات شعبانیه فکری برای وضع بد این گدا کنید باشد قبول من بدم اما دعا کنید هر کار می �

امام زمان(عج)-مناجات شعبانیه

 

فکری برای وضع بد این گدا کنید

باشد قبول من بدم اما دعا کنید

هر کار می کنم دلم احیا نمی‌شود

قرآن به نیت من بیچاره وا کنید

بی دردی‌است دردِ من در به در شده

بر درد عشق جان مرا مبتلا کنید

برگشته‌ام به سوی شما ایها العزیز

در خیمه‌گاه خویش مرا نیز جا کنید

بی التفاتِ دوست تقلا چه فایده؟

قدری به دست و پا زدنم اعتنا کنید

در پشت خانه‌ی تو نشستن مرا بس است

اصلا که گفته حاجت من را روا کنید؟!

یابن الحسن به حرمت شاه نجف مرا

آماده‌ی ورود به ماه خدا کنید

لطفی کنید، با همه‌ی رو سیاهی‌ام

در راه زینبیه سرم را جدا کنید

عمری‌است بنده‌ی سر کوی رقیه‌ام

اهل زمانه کفر مرا بر ملا کنید

**

بابایم آمده ز سفر یاری‌ام کنید

اهل خرابه نافله ها را رها کنید

تا که نفهمد او سر گیسوی من چه شد

یک مقنعه برای سرم دست و پا کنید

این پهلوی شکسته مرا زجر می دهد

قدری کمک کنید مرا جا به جا کنید

 

محمد جواد شیرازی


تعداد بازديد : 101
پنجشنبه 13 خرداد 1395 ساعت: 11:12
نویسنده:
نظرات(0)
ایمان کریمی ابر شاهد بوده کل اتفاق کوچه را وقت باران می شود فهمید داغ کوچه را دست سنگین، گوشه دیوا

 

ابر شاهد بوده کل اتفاق کوچه را

وقت باران می شود فهمید داغ کوچه را

 

دست سنگین، گوشه دیوار، صورت بر زمین ...

در تحیر مانده ام نوع وفاق کوچه را

 

لاله از وقتی شنیده ماجرای یاس را

چند قرنی هست میگیرد سراغ کوچه را

 

پشت حیدر میدوید از سینه اش خون می چکید

قطره قطره لاله پر کرده رواق کوچه را

 

صاعقه بر بازوی انسیةالحورا نشست ...

تا بسوزاند تبش در این علاقه کوچه را

 

یک پسر با مادرش در شهر پیغمبر شکست ...

یک پسر با خواهرش باید عراق کوچه را ...

 

وای مادر گفت خواهر در میان ازدحام

خوب میدانسته چون سبک و سیاق کوچه را ...

ایمان کریمی


تعداد بازديد : 177
سه شنبه 10 فروردین 1395 ساعت: 12:55
نویسنده:
نظرات(0)
شد فاطمیه فاطمه ماراصداکرد امسال هم شکرخدا ماراجداکرد اومادری کرده برای ماهمیشه ماها نبودیم وبرای

شد فاطمیه فاطمه ماراصداکرد
امسال هم شکرخدا ماراجداکرد
اومادری کرده برای ماهمیشه
ماها نبودیم وبرای مادعاکرد
بااینکه ما کاری برای اونکردیم
هردفعه سمت روضه اش ماراصدا کرد
اینجا کناره سفره ای که انبیایند
دستم گرفت آورددریک گوشه جاکرد
بد کردم اما اوبه روی من نیاورد
هرآنچه از اوخواستم آن را عطا کرد
رزق مرا هرسال داده فاطمیه
هرسال من را راهی کرببلا کرد
روضه بخوانم،روضه،سیلی،کوچه،نامرد
دیگر نمیگویم چه شدآنجاچه هاکرد
آنقدرگویم مادرم باسرزمین خورد
درپیش چشمان پسرمادرزمین خورد

احمدپرش


تعداد بازديد : 263
جمعه 06 فروردین 1395 ساعت: 10:08
نویسنده:
نظرات(0)
"مادر"نفس بکش نفست درشماره شد ازدرد سینه صحبت توبااشاره شد ازاستخوان سینه ی تو خون روانه است مادر ت

"مادر"نفس بکش نفست درشماره شد
ازدرد سینه صحبت توبااشاره شد
ازاستخوان سینه ی تو خون روانه است
مادر تکان بخور که غمم بی شماره است
حرفی بزن دوباره بدانم که زنده ای
پلکی بزن برای علی یاکه خنده ای
بابا که خانه نیست چرا اه میکشی
انگارناله ای زته چاه میکشی
سرهای قدسیان تو برزانوی غم است
کویا که شام اخر بانوی عالم است

 

غلامرضا میرزایی


تعداد بازديد : 131
جمعه 06 فروردین 1395 ساعت: 10:08
نویسنده:
نظرات(0)
روضه حضرت زهراـ فاطمیه دوم 94 بی قرارم، تویی قرارعلی چون همیشه بمان کنار علی من خودم عاشق نگاه توام �


بی قرارم، تویی قرارعلی
چون همیشه بمان کنار علی

من خودم عاشق نگاه توام
بی تو بی رونق است کارِ علی

بهترین روزگار عمرَم بود
از دمی که شدی بهارِ علی

افتخارم به ذکر تسبیحت
ای فرشته، تو ای مدار علی...

پس چرا رو ز من بپوشانی
همسرم ای تو ذوالفقارِ علی

پشت در حامی ولی بودی
احتراقی شدی نگار علی

رنگ رویت ز دور معلوم است
بس که نیلی شدی تو یارِ علی

خونِ رفته ز پهلویت بر در
عاقبت می شود نثارِ علی

یک مدینه مرا جواب کنند
شهرم هست چون حصارِ علی

روحمان واحد است و جسم جدا
تربتِ تو شَوَد مزارِ علی

حرفِ رفتن مرا بهم ریزد
"مثل قبلاً بمان کنارِ علی"

 


علی احمدیان


تعداد بازديد : 87
جمعه 06 فروردین 1395 ساعت: 10:07
نویسنده:
نظرات(0)
همه ی زندگی ام، بی تو مرا دنیا نیست بی تو در ظاهر علی هست ولی گویا نیست چند روز است که حرفی نزدی جان ع

همه ی زندگی ام، بی تو مرا دنیا نیست
بی تو در ظاهر علی هست ولی گویا نیست

چند روز است که حرفی نزدی جان علی
پاسخ پرسش من پلک زدن،ایما نیست

به چه سان حال تو را شرح دهم، زهرا جان
آنچه باقیست از آن فاطمه، جز رویا نیست

شاخ و برگ تو خزان برده پریشان شده ای
بید(سرو) من، قامت تو خم شده و رعنا نیست

ای همه عمر علی، رخصت دیدار بده
بی تو امروز مرا فایده ی فردا نیست

به در خانه ی این مردم نامرد مرو
غم مخور این همه، چون، با تو علی، تنها نیست

بیعت از روی زبان مکر و ریا بود فقط
پای پیمان چنین طایفه ای امضا نیست

در کشاکش بخدا فکر تو بودم تنها
بین این جمع کسی فاطمه جان با ما نیست

حال دنبال عیادت زتو هستند ولی
صدق این خواسته درباطنشان پیدا نیست

این عیادت طلبان در پی مشروعیت اند
جز علی هیچ کسی حال تو را جویا نیست

زینب ات چند صباحی ست فقط می گوید
ختم این غایله جز صحنه ی عاشورا نیست


قاسم احمدی


تعداد بازديد : 147
جمعه 06 فروردین 1395 ساعت: 9:52
نویسنده:
نظرات(0)
دیگر تمام شد غمِ بابای فاطمه… بوسه زند حسین ، کفِ پاهای فاطمه تعبیر شد حکایتِ فردای فاطمه تازه شروع

دیگر تمام شد غمِ بابای فاطمه…
بوسه زند حسین ، کفِ پاهای فاطمه
تعبیر شد حکایتِ فردای فاطمه
تازه شروع شد غمِ مولای فاطمه

قصّه تمام میشود اینجا ، ولی هنوز…
زهرا خلاص میشود اما ، علی هنوز…

دارد به غصّه ی پسرش فکر میکند
قدری به قصّه ی جگرش فکر میکند
گاهی به زخمِ بر کمرش فکر میکند
دارد به اوج دردِ سَرَش فکر میکند…

وقتی که بچه ها همه گریانِ مادرند ،
مبهوتِ خونِ تازه ی مانده بر این درند ،

حیدر شکست ، فضّه به حیدر نگاه کرد ،
اربابِ عالمین ، به خواهر نگاه کرد ،
طفلی حسن ، فقط به این “دَر” نگاه کرد
بعدش کمی به بسترِ مادر نگاه کرد ،

آرام میگریست ، به حالِ برادرش
آرام میگریست ، به احوالِ خواهرش

گریه نکن حسین ، بمیرم برای تو
عالم بسوزد از غمِ در خیمه های تو
جانم فدای آن سرِ از تن جدای تو
گریه نکن عزیزِ دلم ، من فدای تو

مادر بلند شو ، که حسین کربلا رَوَد
رأسِ بریده اش ، به سَرِ نیزه ها رَوَد

باشد قرارِ بعدیِ مان قتلگاهِ او…
باشیم هر سه تا ، سِپَر و جانْ پناهِ او
آن لحظه ای که میزند آتش نگاهِ او
زینب شَوَد برای نجاتش سپاهِ او

مادر بلند شو ، سَرِ زینب شکسته شد
در کوچه های شام بلا دست بسته شد…

پوریا باقری


تعداد بازديد : 75
جمعه 06 فروردین 1395 ساعت: 9:51
نویسنده:
نظرات(0)
دنیا نور شبمو ازم گرفت خنده های لبمو ازم گرفت ذره ذره جلو چشمای خودم مادر زینبمو ازم گرفت گله از مرد

دنیا نور شبمو ازم گرفت
خنده های لبمو ازم گرفت
ذره ذره جلو چشمای خودم
مادر زینبمو ازم گرفت

 

گله از مردم و روزگار کنم؟
فصل پاییزو چطور بهار کنم؟
گیرم این بسترو جمعش بکنم
این در شکسته رو چکار کنم

هنوزم تو فکر این اواخرم
هنوزم خاطره هات تو خاطرم
هنوزم بوی تورو میده اتاق
باید از این خونه،بعد تو برم

ندیدم کسی که فکر من کنه
فکر این درد کمر شکن کنه
مادرت نبود که تشییعت کنه
پدرت نبود تورو کفن کنه

توی خاک چادر سفید بختتو
میزارم اینجا کنار دستتو
ماه من خودت بگو با چه دلی؟
رو به قبله بزارم صورتتو

نمی خوام حرفی روی دلم باشه
حرفی تو اشکای نم نمم باشه
با توام خاکی که مدفنش شدی
حواست به دست خانومم باشه

بعد تو فکری که دخترم داره
اینه که مادر اون حرم داره
میگه بابایی نبندی دستاشو
آخه بازوهاش هنوز ورم داره

عبدالحسین مخلص آبادی


تعداد بازديد : 83
جمعه 06 فروردین 1395 ساعت: 9:51
نویسنده:
نظرات(0)
فضه سه روز هست تنم درد میکند حتی نفس نفس زدنم درد میکند شرمنده ام که شستن زخمم به دوش توست شرمنده ام

فضه سه روز هست تنم درد میکند
حتی نفس نفس زدنم درد میکند

شرمنده ام که شستن زخمم به دوش توست
شرمنده ام که پیرهنم درد میکند

خواهر…! مراقب همه ی خانواده باش
بیش از همه سر حسنم درد میکند

فضه حلال کن که کمی خسته بوده ام
فضه ببخش که سخنم درد میکند

این راز بین ماست بدان مدتیست که ؛
گوشم…لبم…سرم…دهنم…درد میکند…!.

سید نیما نجاری


تعداد بازديد : 107
جمعه 06 فروردین 1395 ساعت: 9:50
نویسنده:
نظرات(0)
صبح من!شب تمام شد برخیز بی تو بی رونق است خانه ی من رود جاریِ دشت این خانه موج دریای بی کرانه ی من ساح

صبح من!شب تمام شد برخیز
بی تو بی رونق است خانه ی من
رود جاریِ دشت این خانه
موج دریای بی کرانه ی من

 

ساحل چشم های تو خیس است
گریه اصلا به تو نمی آید
سرو بالابلند سرسبزم
این خمیدن به تو نمی آید

بازویت درد میکند من هم
جان نمانده برای زانویم
گوش تو درد می کند خانم
درد خود را به چاه می گویم

خرده هرگز مگیر فاطمه جان
تو به این اشک های سرزده ام
حق بده از تو شرمگین باشم
خودم این میخ را به در زده ام

شب که از نیمه اش گذشت،تو هم
مثل هر شب هنوز بیداری
دم صبح است،وقت آن شده که
آب پیش حسین بگذاری

کلمینی انا علی زهرا
صحبتی کن که جان به سر شده ام
جگرم را نگاه تو سوزاند
آنقدر که شبیه در شده ام

آب صحبت بریز بر دستم
خم بکن کوزه ی سکوتت را
مغرب آمد زمان افطار است
بشکن روزه ی سکوتت را

نه،انگار رفتنی شده ای
میروی ای سپاه من؟باشد…
می روی تا که بعد رفتن تو
خانه ام قتلگاه من باشد

علی مشهوری”مهزیار”


تعداد بازديد : 103
جمعه 06 فروردین 1395 ساعت: 9:50
نویسنده:
نظرات(0)
قلبم بدون بودن تو یک لحظه آرامش نداره دنیا با من از وقتی رفتی دیگه سر سازش نداره

مرثیه حضرت زهرا (س)
زبانحال حضرت امیر با همسرش زهرای مرضیه

قلبم بدون بودن تو
یک لحظه آرامش نداره
دنیا با من از وقتی رفتی
دیگه سر سازش نداره

 

در رو عوض کردم که زینب(س)
بیشتر از این گریه اش نگیره
ترسیدم از اینکه یه موقع
زینب کنار در بمیره

پاشو ببین بارون اشکام
بی وقفه باریدن گرفته
اشکام روی پلکام نشسته
از چشم من دیدن گرفته

بی تو نمیتونم بمونم
تو شهری که شد قاتل من
از بین ما وقتیکه رفتی
شد بی قرای حاصل من

وقتیکه سیلی خوردی دنیا
پیش چشام شد تیره و تار
بین در و دیوار خونه
تو بی گناه رفتی روی دار

با تازیونه زد به بازوت
ملعون میزد با پا به پهلوت
حالا باید با دست خسته
واست بسازم من یه تابوت

این خاک حاصلخیز چشمام
باز دونه ی زاری گرفته
پاشو ببین راه گلومو
یک مرگ اجباری گرفته

جعفر ابوالفتحی

 

منبع : پایگاه اطلاع رسانی اشعار آئینی جعفر ابوالفتحی

www.neyjaf.ir


تعداد بازديد : 25
جمعه 06 فروردین 1395 ساعت: 9:13
نویسنده:
نظرات(0)
روی لبان هر کسی هم جا نمیگیرد علی هم وصف او با هر قلم معنا نمیگیرد علی لطف الهی شاملش باید بگردد ب�

روی لبان هر کسی هم جا نمیگیرد علی

هم وصف او با هر قلم معنا نمیگیرد علی

 

لطف الهی شاملش باید بگردد بی گمان

درسینه ی هر ناکسی سکنی نمیگیرد علی

 

کم پیش می آیدبیاید بین مردم چون دلش

غیر از کنار فاطمه مأوا نمیگیرد علی

 

خیلی برایش بدشد آن چیزی که درآن کوچه شد

حتی سر خود را دگر بالا نمیگیرد علی

 

همسایه ها وقتی که میبینند میگویند نه!

این زندگی از نو برایت پا نمیگیرد علی

 

درخواب دیده بارها کابوس تلخی که شبی

تابوت زهرا را به روی شانه میگیرد علی

 

محمد حسن بیات لو


تعداد بازديد : 93
دوشنبه 24 اسفند 1394 ساعت: 5:35
نویسنده:
نظرات(1)
نفرین به این زمانه که حیدر نمی شناخت زهرا نمی شناخت،پیمبر نمی شناخت او دست پخت و نان خودش را همی�

نفرین به این زمانه که حیدر نمی شناخت

زهرا نمی شناخت،پیمبر  نمی شناخت

 

 او دست پخت و نان خودش را همیشه خورد

زهرا کنیز و قنبر و نوکر نمی شناخت

 

 دنیا به درک فاطمه هرگز نمی رسید

آنچه علی شناخت،ابوذر نمی شناخت

 

 او آمده است تا که شفاعت کند ولی

دنیای ما شفیعه ی محشر نمی شناخت

 

او آمده است تا که فدای علی شود

زهرا میان معرکه ها سر نمی شناخت

 

 گیرم چهل هزار نفر بین کوچه بود

زهرای ما سپاه و لشگر نمی شناخت

 

 خود را سپر گذاشت،سپر با پسر گذاشت

دیوار و میخ و لنگه ی یک در نمی شناخت

 

لازم نشد که روی بگیرد ز همسرش

دیگر علی قیافه ی مادر  نمی شناخت

 

اینروزها بحال  علی گریه  می کنم

ساقی کوثر است و کوثر نمی شناخت

 

 این بیت یک گریز به دشت بلا زده است

مانند همسری است که همسر نمی شناخت

 

 زهرا شهید گشت ولی در میان شهر

او را بجز علی کسی آخر نمی شناخت

 

نادر حسینی


تعداد بازديد : 77
دوشنبه 24 اسفند 1394 ساعت: 5:34
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زهرا(س)-تدفین آه ازخوناب دل چشم علی نمناک شد قلب هستی زین مصیبت پاره شدصدچاک شد ریخت از چشم فل

حضرت زهرا(س)-تدفین

 

آه ازخوناب دل چشم علی نمناک شد

قلب هستی زین مصیبت پاره شدصدچاک شد

ریخت از چشم فلک ،باران اشک جبرئیل

تا زداغ فاطمه قلب علی غمناک شد

ناله زد آن شب تراب از ناله های بوتراب

شعله ور از اتش غم سینۀ افلاک شد

نیمه شب دور و نهان از دیدۀ اهریمنان

خاتمی درپیش چشمان سلیمان خاک شد

 

 

سید هاشم وفائی


تعداد بازديد : 203
دوشنبه 24 اسفند 1394 ساعت: 5:32
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زهرا(س)-شام غریبان ای داغ عشق بر جگر خون فشان تو وی لاله زار زخم ، تن ارغوان تو ای آخرین بهانه �

حضرت زهرا(س)-شام غریبان

 

ای داغ عشق بر جگر خون فشان تو

وی لاله زار زخم ، تن ارغوان تو

ای آخرین بهانه ی شادابی علی!

در اول بهار رسیده خزان تو

ای ماه روشن شب قدر من ، آفتاب

پنهان شده ست در نظر مهربان تو

در آزمون عشق علی صبر می کنی

اما چه سخت میگذرد امتحان تو

با ضعف شانه بر سر دردانه می کشی!

ای من فدای خستگی بازوان تو

دیدم زمان غسل تو ، دریای سرخ من!

در خون نشسته بود کران تا کران تو*

پنهان شدی که حافظه ی چند قرن بعد

از ناله های خاک بگیرد نشان تو

 

مهرداد توماری


تعداد بازديد : 61
دوشنبه 24 اسفند 1394 ساعت: 5:31
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زهرا(س)-شام غریبان بچه ها رنگ خزانید نبیند حیدر خسته از داغ جوانید نبیند حیدر اشک آهسته فشانی

حضرت زهرا(س)-شام غریبان

 

بچه ها رنگ خزانید نبیند حیدر

خسته از داغ جوانید نبیند حیدر

اشک آهسته فشانید نبیند حیدر

همگی مرثیه خوانید نبیند حیدر

زینبش را ببرید و سرِ هر نافله ای

سرِ سجاده نشانید نبیند حیدر

شکوه از دست عدو با دل غمناک کنید

زین اهانت گله از خاک به افلاک کنید

گریه بر فاطمه با دیدهء نمناک کنید

خون دلدار علی از رخ در پاک کنید

موقع شستن خون از در و دیوار فقط

کاش می شد بتوانید نبیند حیدر

چادر فاطمه از چشم علی دور کنید

رحم بر آن دل پر غصه و رنجور کنید

چادر فاطمه را گوشه ای مستور کنید

فضه اش را پیِ این قائله مأمور کنید

لااقل دورنکردید اگر چادر را

خاک آن را بتکانید نبیند حیدر

کاش یک مرد شود حداقل پیدا کاش

که بگوید به مغیره بد و بی رحم نباش

بهر آزردن حیدر نکن اینقدر تلاش

روی زخم دل حیدر نمک اینقدر نپاش

وقت و بی وقت به همراهیِ قنفذ ، با قصد

سرِ این کوچه  نمانید نبیند حیدر

به خزان علوی دیده بهاری بکنید

اشک غم بر علی و فاطمه جاری بکنید

موقع غسل ، علی را همه یاری بکنید

کاشکی با کمک هم همه کاری بکنید

حتی الامکان رخ و بازو و هر آن چیزی را

که شما در جریانید نبیند حیدر

داده از دست ، علی دلبر و جانانۀ خود

مرتضی مانده و تاریکیِ کاشانۀ خود

میل برگشت ندارد به عزاخانۀ خود

چو علی خواست که بیرون رود از خانۀ خود

وسط حیدر و در رفته و حائل گردید

جلوی میخ بمانید نبیند حیدر

عاقبت پر زد و جان داد مسیحای علی

بی کس و یار شد آخر دل تنهای علی

هر کجا بود به پا مجلس زهرای علی

یادتان باشد اگر محض تسلای علی

قصد کردید بخوانید شما فاتحه ای

قدری آرام بخوانید نبیند حیدر

 

مهدی مقیمی


تعداد بازديد : 79
دوشنبه 24 اسفند 1394 ساعت: 5:30
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 177
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف