شهادت حضرت زهرا س - 6

شهادت حضرت زهرا س - 6

شهادت حضرت زهرا س - 6

شهادت حضرت زهرا س - 6

شهادت حضرت زهرا س - 6
شهادت حضرت زهرا س - 6
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
حضرت زهرا(س)-شهادت چو آفتاب رخت را غبار ابر گرفت شکوه نام علی غربتی ستبر گرفت جهان و کن فیکونش در ا�

حضرت زهرا(س)-شهادت

 

چو آفتاب رخت را غبار ابر گرفت

شکوه نام علی غربتی ستبر گرفت

جهان و کن فیکونش در اختیار تو بود

عدو چگونه فدک را ز تو به جبر گرفت؟

خمید قامت او زیر بار اندوهت

اگر چه دست علی را عصای صبر گرفت

پدر به دیدن تو تا بهشت صبر نکرد

تو را ز دست علی در میان قبر گرفت

تمام غربت خود را گریست در دل چاه

که تا همیشه دل چاه مثل ابر گرفت

 

سید مهدی حسینی


تعداد بازديد : 83
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:41
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زهرا(س)-مدح و مصائب زهراست دختری که پدر را چو مادرست زهراست سوره ای که مُسمّا به کوثرست زهراس�

حضرت زهرا(س)-مدح و مصائب

 

زهراست دختری که پدر را چو مادرست

زهراست سوره ای که مُسمّا به کوثرست

زهراست بضعه ای که رضایش رضای حق

از خـشم او خدای مدبِّر مکدّرست

پیغمبری مگر به دو تا معجز آوری ست؟!

او نیز فضّه اش به خدا معجز آورست

همتا نداشت فاطمه، یا ایّها الأنام

کُفوَش به عالمین فقط شخص حیدرست

افسـوس در تهاجم طوفان غم شکست

آن سینه ای که مخزن اسرار داورست

دیروز جمع سالم بیت نبوّت و -

امروز جمع سرخ و کبودِ مکسَّرست

دنیا نداشت حوصـله ی فهم شأن او

درک مقام واقعی اش روز محشر ست

 

مجید لشکری


تعداد بازديد : 79
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:40
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زهرا(س)-هجوم به بیت ولایت خاک تو سرشته از سرشتی که علی ست تو کوثر جوشان بهشتی که علی ست پرسید د

حضرت زهرا(س)-هجوم به بیت ولایت

 

خاک تو سرشته از سرشتی که علی ست

تو کوثر جوشان بهشتی که علی ست

پرسید در خانه: که مولای شماست؟

با میخ به پهلوت نوشتی که علی ست

***

در حنجره اش صدای تو می شکند

مردی که فقط برای تو می شکند

در خورده به پهلوی تو اما بی بی

پهلوی علی به جای تو می شکند

 

مهدی رحیمی


تعداد بازديد : 78
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:39
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زهرا(س)-بستر شهادت-هجوم به بیت ولایت ز بس كه از بدن خوناب رفته همه گویند جسمش آب رفته بریزد اش�

حضرت زهرا(س)-بستر شهادت-هجوم به بیت ولایت

 

ز بس كه از بدن خوناب رفته

همه گویند جسمش آب رفته

بریزد اشك راحت تر زمانی

كه بیند زینبش در خواب رفته

***

از پس در صدای زهرا شنید

فكر خبیصانه به ذهنش رسید

با لگدی كه به در خانه زد

مادر سادات شد اُم الشهید

 

محسن مهدوی


تعداد بازديد : 90
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:39
نویسنده:
نظرات(0)
دیدم هجا هجا نفست در تلاطم است در هر نفس نفس زدنت قافیه گم است حرفی بزن دوباره غزلواره ی علی خورشید

دیدم هجا هجا نفست در تلاطم است

در هر نفس نفس زدنت قافیه گم است

حرفی بزن دوباره غزلواره ی علی

خورشید من، که محو رخت ،ماه وانجم است
خواب و خوراک زینب تو گشته آه و غم

آرام قلب کودک نازت تبسّم است

کلثوم جا گرفته در خواهرش

حقّا شریک زینب و معصوم پنجم است

دارد حسن دوباره فغان می کند ببین

چشمش به چادر و به در و میخ و هیزم است

گویا دوباره خاطره ها می کند مرور

او شاهد جسارت و ظلم و تهاجم است

وای از حسین و اشک و غم بی قراری اش

محتاج یک نوازش و لطف و ترحّم است

بودی تو یار و یاور و تنها امید من

بین قسمتم  ز بعد تو دشنام مردم است

حسین رضایی(حیران)


تعداد بازديد : 189
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:38
نویسنده:
نظرات(0)
بخند، گریه ات آخر مرا ز پا انداخت مرا ز پا و تورا دیگر از نوا انداخت به جان من بخورد درد تو، نخور غصه

بخند، گریه ات آخر مرا ز پا انداخت
مرا ز پا و تورا دیگر از نوا انداخت

به جان من بخورد درد تو، نخور غصه
غم تو لرزه به اندام مرتضی انداخت
غریبگی نکن ای آشنای مرد غریب
بگو چگونه تورا کوچه از صدا انداخت

بگو چه کار کنم تا مرا حلال کنی؟
تورا حمایتِ از من در این بلا انداخت

دو تا نشان زده با تیر خود، زمین خوردم
همان کسی که تورا بین کوچه ها انداخت

ببینمت!  چقدر بد زده تو را نامرد
که ضرب پنجه او روی گونه جا انداخت

ببین نتیجه سیلی بی هوا این است
ز هر کلام تو یک در میان هجا انداخت

نفس کشیدی و من بند آمده نفسم
لباس خونی تو از نفس مرا انداخت

ز لب گزیدن تو درد سینه ات پیداست
جدال دنده و سینه تو را ز پا انداخت

علی اکبر نازک کار


تعداد بازديد : 189
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:38
نویسنده:
نظرات(0)
بسترت را جمع کن٬ یک روز دیگر هم بمان التماسم را نکن رد٬ فاطمه پیشم بمان بی تو یک لحظه تو میدانی که می

بسترت را جمع کن٬ یک روز دیگر هم بمان
التماسم را نکن رد٬ فاطمه پیشم بمان
 بی تو یک لحظه تو میدانی که میمیرم ٬بمان
ای جوانم ٬تکیه گاهم ٬سرد و دلگیرم٬ بمان
یار تنهایی من٬ تنها ترینم فاطمه
باش تا جبران کنم٬ ای بهترینم فاطمه

این سه ماه آخرت پیر شدی٬ آب شدی
هی زمین خوردی و تب کردی و بیتاب شدی
از همه شهر بریدی و تو سیراب شدی
این همه دردولی باز تو مهتاب شدی

همه ی عمر علی٬ حرف دلت چیست بگو؟
قاتل محسن من فاطمه جان کیست بگو؟

میخ در،لکه ی خون،کوچه، حسن کشت مرا
نیمه شب،باز حسن..لفظ نزن..کشت مرا
شستن هر ساعت این پیرهن کشت مرا
حرف غسل دادن و تابوت و کفن کشت مرا

پیش چشمم آیه های کوثرم سوخت خدا۰۰۰
پشت در داد زدم که همسرم سوخت خدا۰۰۰

بعده تو از لیله ی تار متنفر شده ام
از سکوت خیل اشرار متنفر شده ام
دیگر از واژه ی مسمار متنفر شده ام
فاطمه از درو دیوار متنفر شده ام

شرمنگینم من ز رویت ای بهاره مرتضی
تو حلالم بکن ای دارو نداره مرتضی

حسین خیریان


تعداد بازديد : 209
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:37
نویسنده:
نظرات(0)
من و روضه خواندن که کار همیشه ست نه آن روضه هایی که بی اصل و ریشه ست همان روضه ی سنگ های مزاحم و آیینه

من و روضه خواندن که کار همیشه ست
نه آن روضه هایی که بی اصل و ریشه ست
همان روضه ی سنگ های مزاحم
و آیینه ای که لگدمال تیشه ست

در و تازیانه ، لگد ، میخ و سیلی
مصیبت در این واژه های کلیشه ست
نباشد شنیدن همانند دیدن
حسن از همه بیشتر دل پریش است
سه ماه است در بستر افتاده زهرا
ولی شهر سرگرم بازی خویش است
کسی که از این غصه از پا نشسته
همان شیر شرزه همان شیر بیشه ست
سر شانه دارد علی نیمه ی شب
همان شانه را که پر از زخم نیش است
صدایی که آویزه ی گوش مولاست
صدای زمین خوردن بار شیشه ست

علیرضا خاکساری


تعداد بازديد : 146
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:37
نویسنده:
نظرات(0)
«زبانحال امیرالمومنین (ع)» شاید آن روز پر هیاهو ،تو مانده ای پشت در زبانم لال بین نامحرمان در آن کو�

«زبانحال امیرالمومنین (ع)»

شاید آن روز پر هیاهو ،تو
مانده ای پشت در زبانم لال

بین نامحرمان در آن کوچه
یکه وبی سپر زبانم لال
نکند عشق من ،زمین خوردی
پسرم پشت سر…زبانم لال

مانده جای قلاف شمشیری
روی دست وکمر زبانم لال

دست من بسته وتورا …ای وای
مرده بودم مگر ،زبانم لال

چه کنم من اگر شود دلتنگ!
بهر دختر پدر ،زبانم لال

قبل از آنکه بیایم از مسجد
رفته باشی سفر زبانم لال

وای اگر از علی برای پدر
برده باشی خبر زبانم لال

خانم رفیعی


تعداد بازديد : 57
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:37
نویسنده:
نظرات(0)
چون باده که از خنده ی پیمانه بسوزد از آه خماران در میخانه بسوزد نه اتش عشق، اشک غریبانه ی شمع است آ�

چون باده که از خنده ی پیمانه بسوزد

از آه خماران در میخانه بسوزد

نه اتش عشق، اشک غریبانه ی شمع است

آن درد که بال و پر پروانه بسوزد

ما خانه خرابان تو بودیم از اول

غم نیست گر این خانه ی ویرانه بسوزد

در عاقل و زاهد که ندیدیم جگر را

شاید ز غم فاطمه دیوانه بسوزد

معنای شرف در گرو همسر مردیست

که پشت در سوخته مردانه بسوزد

این سوختنش بهتر از آن است که زهرا

با دیدن یک دختر و یک شانه بسوزد

زهرا سند غربت مولاست گذارید

تا روز قیامت در این خانه بسوزد

 

محمدرضا رضایی


تعداد بازديد : 33
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:36
نویسنده:
نظرات(0)
ای شعرِ ناسروده ی هستی کلام تو آیاتِ آسمانی وحی است نام تو عرشِ خداست گوشه ی ایوان بام تو حالا به الت

ای شعرِ ناسروده ی هستی کلام تو
آیاتِ آسمانی وحی است نام تو
عرشِ خداست گوشه ی ایوان بام تو
حالا به التماس نشسته امام تو
زهرای من دوباره بیا و ثواب کن
مامور قبض روحِ علی را جواب کن

با آهِ خود به ساحت آیینه غم مریز
معراجِ غم…هبوط به لوح و قلم مریز
خاک عزای رفتن خود را سرم مریز
من را شبیه صورت سرخت بهم مریز

باری ز داغ، شانه ی این مرد می برد
منهای تو تمامِ مرا درد می برد . .

بانو تو را برای رضای خدا زدند
یک شهر در مقابل چشمم تو را زدند
تا آمدم به خویش تو را بی هوا زدند
“این غم کجا بَرَم که تو را مرد ها زدند”

این داغ ها روایتِ افسوسِ حیدر است
یک تن نگفت #فاطمه_ناموس_حیدر است

در زیرِ بار درد خمیدی و…میخِ در
چیزی به غیرِ دود ندیدی و…میخِ در
از چارچوب خانه چکیدی و…میخِ در
“شد پهلویت مزارِ شهیدی و میخِ در

می خواست نبشِ قبر کند این مزار را”
این زخم سر نبسته ی دنباله دار را .

دشمن نداشت تابِ مسیحاییِ تورا
سیلی چه کرد صورتِ زهراییِ تورا
تصویرِ “سایه روشنِ” حوراییِ تورا
نشنید #محسنت دمِ لالاییِ تو را

احساسِ مادریِ تو بی گریه سَر نشد
حیدر برای دفعه ی #پنجم پدر نشد

یک مرد در میان هزاران نفر نبود
دست تو کاش حائلِ بندِ کمر نبود
یا که جنون حادثه نزدیکِ سر نبود
“بانوی من #کرامت دستت اگر نبود

این عقده ها گره به گره وا نمی شدند”
یک عده از #خراج مبرّی نمی شدند . .

افتاد… نارسیده نهالی که داشتی
درهم شکست شوکتِ بالی که داشتی
پیچیده شد فروغِ جلالی که داشتی
از من گرفت کوچه جمالی که داشتی

زخمیِ زخمِ چشمِ حسودیِ کوچه ای
تو سیبِ سرخِ رو به کبودیِ کوچه ای

چشم تو ضرب دیده که بی خواب می شود
زخمت هنوز تازه به خوناب می شود
هر روز ذره ذره تنت آب می شود
در حجم استخوان بدنت قاب می شود

سَر می کنی به طرز جلالی به سِیرِ وهم
چیزی نمانده از تو عزیزم به غیرِ وهم

تقدیر می نوشت وَبالی به بالِ بعد
دیروزمان گرفت زبانی به حالِ بعد
گفتی قرارِ گریه ی امروز مالِ بعد
می بینمت دوباره و…پنجاه سالِ بعد

با هم خمیده گوشه ی گودال می رویم
او دست و پا که می زند از حال می رویم

آن روز جای بوسه تنش نیزه می خورد
از هرکه می رسد بدنش نیزه می خورد
تکه به تکه پیرُهنش نیزه می خورد
باور نمی کنی دهنش نیزه می خورد

در پیش چشم تو سرش از پشت می بُرد
غارت که می شود کسی انگشت می برُد…

ظهیر مومنی


تعداد بازديد : 115
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:36
نویسنده:
نظرات(0)
بغض قلم شکست و اثر گریه دار شد از ابتدا همیشه سفر گریه دار شد هجده بهار، بین زمستانِ جهل خلق کوثر فق�

بغض قلم شکست و اثر گریه دار شد
از ابتدا همیشه سفر گریه دار شد

هجده بهار، بین زمستانِ جهل خلق
کوثر فقط نه، شمسُ و قمر گریه دار شد
با این حدیث جعلیِ (لا یورثُ النّبی)
از کف فدک برفت و پدر گریه دار شد

از ماجرای کوچه چه گویم؟همین بس است
مادر شکست و عُمر پسر گریه دار شد

پروانه بین شعله و گلها نظاره گر
وقتی پرش گرفت به در گریه دار شد

میخواست پای همسر خود پا شود ولی
دستش که رفت سمتِ کمر،گریه دار شد

با زینبش ز کرببلا گفت و قحط آب
وقتی رسید روضه به سر گریه دار شد

*تابوته وردیلر حرکت زینب آغلادی*
این بیت آذری چقدر گریه دار شد!!

بهنام فرشی


تعداد بازديد : 93
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:36
نویسنده:
نظرات(0)
نشستم کنارت با دلشوره هام باهمدیگه از هر دری حرف زدیم بغل کردمت این شب آخری بازم مادری دختری حرف زدی

نشستم کنارت با دلشوره هام
باهمدیگه از هر دری حرف زدیم
بغل کردمت این شب آخری
بازم مادری دختری حرف زدیم

تا پلکت میفته دلم میشکنه
روی آرزوهام تو خط میکشی
چرا چند شبه تا میام پیش تو
همش حرف مرگ و وسط می کشی

بسه ناله هاتو نریز تو خودت
تو از وضع زخمای کاریت بگو
بجا صحبت از صبح بی مادری
برام از شب خواستگاریت بگو

تا از خاطرات عروسیت میکی
منو محو غم پروریت میکنی
میگی نیستی پیشم ولی فضه هست
همش یاد بی مادریت میکنی

حالا که سرم روی پاته بگو
چى شد تو دلت مهر بابا نشست
برام قصه هدیه هاشو بگو
همون هدیه ای که تو کوچه شکست

برام از لباس عروست بگو
بجا اینکه حرف کفن رو بگی
میخوام امشبم باز برام قصه ی
همون تک یل بت شکن رو بگی

همون بت شکن که شکست خیبرو
همون پهلوون که به عرش پل زده
حالا زانوهاشو بغل کرده و
با حسرت به تابوت تو زل زده

نفسهات یک در میون بند میاد
تو بستر تا پهلو به پهلو میشی
برا اینکه بابارو دلخوش کنی
دوباره داری دست به جارو میشی

با دست شکستت به زحمت نیفت
غم دست خستت تو دل خونه کرد
فدای سفیدی موهات بشم
بجات فضه موی منو شونه کرد

بمیرم شبا وقت دلتنگیات
لباسای محسن رو بو میکنی
تو می بوسی روی حسین و منو
سفارش به زیر گلو میکنی

کفن ها رو دادی به زینب ولی
داری دخترت رو کفن میکنی
حسینم بدون کفن مونده و
من و خوش به این پیرهن میکنی

همش زیر لب گفتی از تشنگی
همش رفتی از حال و گفتی حسین
بمیرم برات این شب آخری
همش گفتی گودال و گفتی حسین
محمد جواد پرچمی


تعداد بازديد : 259
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:35
نویسنده:
نظرات(0)
وقتی که راز خلقت حق در حجاب شد انگشتر قوام علی بی رکاب شد یعنی فراری احد و خیبر و حنین با ذوالفقار و

وقتی که راز خلقت حق در حجاب شد

انگشتر قوام علی بی رکاب شد

یعنی فراری احد و خیبر و حنین

با ذوالفقار و صاحب آن بی حساب شد
بر فرض این که آب خوشی هم چشیده بود

خشت لحد که چیده شد آن هم سراب شد

از بین ناله های دعاخیز اهل او

آن وتر بی قنوت فقط مستجاب شد

زلفی که با غدیر علی شانه خورده بود

آشفته از سقیفهٔ پرپیچ و تاب شد

بیست و سه سال پیرزن کفر رو گرفت

اما پس از سه روز بدون نقاب شد

اهل کتاب قاضی و منبرنشین شدند

خانه نشین ، حقیقت أم الکتاب شد

اینگونه شد ، زر فدک و خمس اهل بیت

صرف قمار و عیش و ظروف شراب شد

داغ پسر به جان پدرها هجوم برد

موی پدر به خون پسرها خضاب شد

بر شیرخواره تیر سه شعبه حلال شد

سیلی به دختران سه ساله ثواب شد

با یک سؤال ، کفر مخالف درآمده

قبرش کجاست؟ ، منطق او بی جواب شد

سید علی احمدی


تعداد بازديد : 86
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:35
نویسنده:
نظرات(0)
هرجا نشسته اند و بجا حرف میزنند دارند از مقام شما حرف میزنند دارند از کرامتتان از شکوهتان از لحظه ه�

هرجا نشسته اند و بجا حرف میزنند
دارند از مقام شما حرف میزنند

دارند از کرامتتان از شکوهتان
از لحظه های سبز دعا حرف میزنند

 

فردا نجات شیعه فقط دست فاطمه ست
انگار از شفاعت ما حرف میزنند

چادر به سر میآیی و محشر بپا کنی
وقتی که از عذاب گدا ، حرف میزنند

قبرت کجاست دختر پیغمبر خدا ؟!
درباره اش هنوز علما حرف میزنند

انگار رفتنی شده ای ، همسر علی
این روزها همه ز عزا حرف میزنند

این روزها ، ملائکه بالای بسترت
از داغ سیدالشهدا ، حرف میزنند

حسن ختام مدح شما ، گریه بر حسین…
در روضه ات ، ز کرب و بلا حرف میزنند

پوریا باقری


تعداد بازديد : 83
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:34
نویسنده:
نظرات(0)
در شکسته مرا آخرش شکستم داد ببین که میخ در خانه کار دستم داد محمد حسن بیات لو

در شکسته مرا آخرش شکستم داد

ببین که میخ در خانه کار دستم داد

 

محمد حسن بیات لو

 


تعداد بازديد : 93
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:32
نویسنده:
نظرات(0)
اشعار فاطمیه – امام حسن(ع) دل آدم تو این روزا فقط سر گرم نوروزه ولی یک جای این دنیا داره یک خونه می

اشعار فاطمیه – امام حسن(ع)

 

دل آدم تو این روزا فقط سر گرم نوروزه

ولی یک جای این دنیا داره یک خونه میسوزه

 

تو این روزا که آدم ها با هم شادند و میخندن

یه جایی دست مردی رو دارن نامردا میبندن

 

یکی هفت سین عیدش رو داره تو خونه میندازه

یکی هم واسه خانومش داره تابوت میسازه

 

واسه تحویل سال نو شلوغ میشه سر مادر

مثه پروانه می چرخن همه دور و بر مادر

 

من اینجا به بعدش رو برات سر بسته میخونم

برات از مجتبی میگم که خوب دردش رو میدونم

 

غم انگیزه ولی دیدم غریبی که اسیر میشه

گاهی با دیدن داغی آدم یک دفعه پیر میشه

 

چقدر سخته تو دعوایی کنارت مادرت باشه

تو تنها باشی و کوچیک ولی دشمن چهل تا شه

 

همه خفاش های شهر مسیر نور و سد کردن

تا دیدن باغبون رفته گل یاس و لگد کردن

 

یکی دستاش رفت بالا نقاب ظالمین افتاد

چطور زد رو نمیشه گفت ولی مادر زمین افتاد

 

همه هم و غمش این بود یه وقت خاکی نره خونه

میدونست با چنین حالی علی زنده نمی مونه

 

همیشه آخر قصه پر از درد غم انگیزه

گلم بار سفر بسته بهارم رو به پاییزه

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید


تعداد بازديد : 43
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:30
نویسنده:
نظرات(0)
اشعار فاطمیه- زبانحال امام علی(ع) - حامد جولا زاده بعد سه ماه؛ به من ی خورده رو کن بلند شو و خونه مو

 اشعار فاطمیه- زبانحال امام علی(ع) - حامد جولا زاده

 

بعد سه ماه؛ به من ی خورده رو کن

بلند شو و خونه مونو جارو کن

 

مثل قدیما تو چشام زل بزن

تو رو خدا از شوهرت دل نکن

 

درسته که بازوی تو شکسته

یا که دیدم پهلوی تو شکسته

 

بلند شو زندگیمو رو به را کن

ی خورده گندم واسم آسیا کن

 

نذار کنیزه تو به روت بیاره

ی وقت نگی برات تابوت بیاره؟

 

بلند شو بچه هات که دیگه مردن

چند روزه هیچکدوم غذا نخوردن

 

ببین که دخترت بهونه گیره

میترسم آخرش بی تو بمیره

 

خونه فقط بوی تو رو گرفته

آتیش در روی تو رو گرفته

 

بلند شو فاطمه برام دعا کن

بلند شو زهرا گره هامو کن

 

مسمار لعنتی با تو چی کار کرد؟

دیوار لعنتی باتو چی کار کرد؟

 

بلند شو و دوباره نون درست کن

زندگیمو با من بمون درست کن

 

حیاط خونه مثل دشت خون شد

بهار عمر تو چه زود خزون شد

 

خونابه از تنت بیرون میریزه

از در هنوزم داره خون میریزه

 

به جون تو این خونه مادر میخواد

علی تو این مدینه یاور میخواد

 

توی خونه ام به زخم من نمک زد

جلو چشام دیدم تو رو کتک زد

 

چی کار کنم این همه خاطراتو

چی کار کنم گریه ی بچه هاتو

 

عیبی نداره از علی رو بگیر

عیبی نداره دست به پهلو بگیر

 

بمون دوباره منو رو به را کن

کمتر برای رفتنت دعا کن

 

خودم دیدم بانو سرت شکسته

علی بمیره که پرت شکسته

 

تا جون بگیره پای تو عزیزم

علی بمیره جای تو عزیزم

 

تو کوچه ها زد….پر تو شکستن

چهل نفر زیور تو شکستن…

 

چه جوری این غمو مهارش کنم

این حسنو بگو چی کارش کنم؟

 

سه ماهه که همه رو تار میبینی

اشتباهی در و دیوار میبینی

 

حامد جولازاده


تعداد بازديد : 91
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:28
نویسنده:
نظرات(0)
اشعار فاطمیه – مدح داده‌ست نام فاطمه، داور به زهرا داده لقب صدیقه اطهر به زهرا جنت همان توصیف

اشعار فاطمیه – مدح

 

داده‌ست نام فاطمه، داور به زهرا

داده لقب صدیقه اطهر به زهرا

 

جنت همان توصیف اجمالی زهراست

جنت به کوثر وصل شد، کوثر به زهرا

 

امّ ابیهایی‌اش امّ‌الانبیایی است

باید بگویند انبیا مادر به زهرا

 

صبرش زبانزد بوده حتی قبل خلقت

صبری که داده جلوه‌ای دیگر به زهرا

 

به رشته‌های چادرش امّید دارند

آنان که محتاجند در محشر به زهرا

 

ماندم بگویم رفته زهرا به پیمبر

یا که بگویم رفته پیغمبر به زهرا

 

در سیر معراجی خود در آخر راه

زهرا به حیدر می‌رسد حیدر به زهرا

 

خدمت به مولا هم همان خدمت به زهراست

در اصل خدمت می‌کند قنبر به زهرا

 

یعنی همه محتاج زهرای بتولیم

وقتی توسل می‌کند رهبر به زهرا

 

زهرا برای ما همیشه مادری کرد

خیلی بدهکار است این کشور به زهرا

 

تا فیض از دامان معراجش بچینید

سر می‌زند هر صبح پیغمبر به زهرا

 

وقتی پیمبر بود در شهر مدینه

عرض ادب می‌کرد حتی در به زهرا

 

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در بیت رهبری 20 اسفند94


تعداد بازديد : 219
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:27
نویسنده:
نظرات(0)
اشعار فاطمیه – مدح – محمد حسین رحیمیان ای مقام تو فراتر ز همه باورها مادر اهل یقین سایه ی بالاسر�

اشعار فاطمیه – مدح – محمد حسین رحیمیان

 

ای مقام تو فراتر ز همه باورها

مادر اهل یقین سایه ی بالاسرها

 

همه مدیون تو هستند الهی مادر

سایه ات کم نشود از سر این نوکرها

 

هر کسی واژه یا فاطمه را یاد گرفت

نشود تا به ابد بسته به رویش درها

 

ریشه در حرمت بسیار تو دارد بانو

احترامی که گرفتند همه مادرها

 

برکت داد به نسل تو خدای عالم

تا شود کور دو چشم همه ی ابترها

 

قبله ی ام بنینی و رباب و زینب

الگوی قاسم و عباس و علی اکبرها

 

خاک پای حسنینت همه صاحب نفسان

به تو دارند ارادت همه پیغمبرها

 

من ازین سوختنت پای علی فهمیدم

فاطمه هست فقط یاور بی یاورها

 

پشت در یک تنه تو محشر کبری کردی

محسنت شد سپرت جای همه لشکرها

 

آتش لات و هبل بال و پرت را سوزاند

آب شد تا به ابد قلب علی محورها

 

نا خود آگاه شود ناله ما وا اماه

تا که مسمار ببینیم به روی درها

 

حرف مسمار سد و باز نفس بند آمد

باز هم لرزه نشسته به همه پیکرها

 

آنکه از مادر این قوم خجالت نکشید

الگوی شمر شده و خولی و خیره سرها

 

روضه چادر خاکی تو را زینب خواند

کربلا ، نیمه شب غارت آن معجرها

 

محمد حسین رحیمیان


تعداد بازديد : 123
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:27
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 177
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف