بابا نبودی رو سریم را کشیدند… خیلی مرا بابا توی صحرا کشیدند چشمم سیاهی رفت آن وقتی که دیدم چندین نف�

بابا نبودی رو سریم را کشیدند… خیلی مرا بابا توی صحرا کشیدند چشمم سیاهی رفت آن وقتی که دیدم چندین نف�

بابا نبودی رو سریم را کشیدند… خیلی مرا بابا توی صحرا کشیدند چشمم سیاهی رفت آن وقتی که دیدم چندین نف�

بابا نبودی رو سریم را کشیدند… خیلی مرا بابا توی صحرا کشیدند چشمم سیاهی رفت آن وقتی که دیدم چندین نف�

بابا نبودی رو سریم را کشیدند… خیلی مرا بابا توی صحرا کشیدند چشمم سیاهی رفت آن وقتی که دیدم چندین نف�
بابا نبودی رو سریم را کشیدند… خیلی مرا بابا توی صحرا کشیدند چشمم سیاهی رفت آن وقتی که دیدم چندین نف�
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
بابا نبودی رو سریم را کشیدند… خیلی مرا بابا توی صحرا کشیدند چشمم سیاهی رفت آن وقتی که دیدم چندین نف�

بابا نبودی رو سری ام را کشیدند…
خیلی مرا بابا توی صحرا کشیدند
چشمم سیاهی رفت آن وقتی که دیدم
چندین نفر بر پهلوی من پا کشیدند

من کودکم با هیچ کس کاری ندارم
گفتم نکش من را ولی این ها کشیدند
رخت و لباسم را ببین پاره شده است
از پشت سر موی مرا حتی کشیدند
آخر نشد موی تو را شانه کنم من…
از بس به روی نی تو را بالا کشیدند
خیلی به جان تو خرابه سرد بود و
این بچه هایت تا سحر سرما کشیدند
هر موقعی گفتم پدر دیدم مجدد
شلاق را بر زینب کبری کشیدند

حامد جولازاده


تعداد بازديد : 61
پنجشنبه 23 مهر 1394 ساعت: 16:38
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف