تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
با سر انگشت كوچكش دارد
مي كشد خوار از كف پايش
يك ستاره نمي شود پيدا
در دل آسمان شبهايش
چه قَدر عاشقانه مي گِريد
به سر زخميِ عموهايش
زير لب آه مي كشد، يعني
سنگ خورده دوباره بابايش
سخت مي شد اَدا كند بابا
چه كند، زخمي است لبهايش
موي او را كشيد پيرِزني
اين چنين شد خراب رويايش
شاميان با كنايه مي كردند
سر بازارها تماشايش
باز هم پاي نيزه اي دارد
مي كشد خوار از كف پايش
شاعر: رضا باقريان
تعداد بازديد : 241
چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت: 11:35
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(1)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب