تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
![]()
|
من که آن روزِ ستم در پسِ در می رفتم
تا نمایم ز علی دفع خطر می رفتم
****
خون شش ماهۀ من بود که می ریخت به خاک
شد پسر کشته به یاری پدر می رفتم
****
فکر مظلومی تو زنده نگه داشت مرا
پشت در ور نه به همراه پسر می رفتم
****
دست بشکسته چسان اشک تو را پاک کند
کاش پر سوخته با باد سحر می رفتم
****
دگر امروز ز بستر نتوانم برخاست
من که هر روز سر قبر پدر می رفتم
****
خارج از شهر پی ناله چو رفتم گویی
همچو جان از تن مجروح به در می رفتم
(مرحوم قاسم ملکی)
تعداد بازديد : 155
پنجشنبه 31 فروردین 1391 ساعت: 6:35
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب