موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان

به حجره آمد و آهسته خواند اسما را
 بیار جامه و کافور و عطر زهرا را

 چو شمع، بالشم آهسته زیر سر بگذار
ز رعشـه تـاب ندارم دگر سر و پا را

  نبود تاب که پهلـو نهم به پهلویی
وگرنه خواب نبودم شبی ز شبها را

  نمازِ غیر، روا نیست بر جنازۀ من
و امر کرد به دفـن شبانــه مـولا را

 

شکسته شد دل آیینه‌ای که یک آهش
هـزار لـرزه مـی‌افکند عرش اعلی را

 

شاعر: محمد سعید میرزایی)


تعداد بازديد : 165
پنجشنبه 10 اسفند 1391 ساعت: 6:58
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف