همان غریب که از هر غریب تنهاتر به روی دست خودش برده بود بالاتر دمی به سمت حرم زد ، دمی به لشکریان

همان غریب که از هر غریب تنهاتر به روی دست خودش برده بود بالاتر دمی به سمت حرم زد ، دمی به لشکریان

همان غریب که از هر غریب تنهاتر به روی دست خودش برده بود بالاتر دمی به سمت حرم زد ، دمی به لشکریان

همان غریب که از هر غریب تنهاتر به روی دست خودش برده بود بالاتر دمی به سمت حرم زد ، دمی به لشکریان

همان غریب که از هر غریب تنهاتر به روی دست خودش برده بود بالاتر دمی به سمت حرم زد ، دمی به لشکریان
همان غریب که از هر غریب تنهاتر به روی دست خودش برده بود بالاتر دمی به سمت حرم زد ، دمی به لشکریان
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
همان غریب که از هر غریب تنهاتر به روی دست خودش برده بود بالاتر دمی به سمت حرم زد ، دمی به لشکریان

همان غریب که از هر غریب تنهاتر

به روی دست خودش برده بود بالاتر

 

دمی به سمت حرم زد ، دمی به لشکریان

کسی که بود از عیسی دمش مسیحاتر

 

نگاه خسته ی او را کسی نمی فهمید

اگرچه بود نگاش از همیشه گیراتر

 

و روی دست خودش یک امام می آورد

که از تمامی مردان قوم آقاتر

 

علی شده ست مهیا برای جنگیدن

کمان حرمله آن سو شده مهیاتر

 

تمام قامت او زیر تیر پنهان شد

گلوی کوچک اش اما شده ست پیداتر

 

سه شعبه ای که علمدار را زمین انداخت

همان سه شعبه به جسمش نشست زیباتر

 

و قامتش همه در هم شده ست و پاشیده ست

و قد کوچک او گشته است رعناتر

 

دو سطر نیزه نوشتی به خط کوفی بود

به خط خون بنویسش ، به خط خواناتر

 

شاعر : مجتبی حاذق

 

 


تعداد بازديد : 301
شنبه 11 شهریور 1391 ساعت: 0:04
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف