وفات و مدح حضرت خدیجه (س) - 6

وفات و مدح حضرت خدیجه (س) - 6

وفات و مدح حضرت خدیجه (س) - 6

وفات و مدح حضرت خدیجه (س) - 6

وفات و مدح حضرت خدیجه (س) - 6
وفات و مدح حضرت خدیجه (س) - 6
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟ مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟ حالی غریب داری و در فکر رفتنی درد

مادر سلام حال غریبت چگونه است؟

مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟

حالی غریب داری و در فکر رفتنی

دردی به سینه داری و حرفی نمی زنی

 داری برای رفتن خود چانه می زنی

موی مرا به گریه چرا شانه می زنی

با دانه های اشک تو افطار میکنم

همسایه را ز داغ تو بیدار میکنم

همسایه ها برای تو پرپر نمی زنند

داری تو میروی و به تو سر نمی زنند

مادر بگو که مکه چه آورده بر سرت

که قد خمیده میروی از پیش دخترت

مادر ! پدر غروب تو را گریه میکند

و خاطرات خوب تو را گریه میکند

بخشیده ای تمام خودت را به آفتاب

و زنده شد به مهر تو مادر ابوتراب

چیزی نمانده است که دیگر فدا کنی

باید برای رفتن زهرا دعا کنی

حالا که پر کشیدن تو گشته باورم

آیا کفن برای تو مانده است مادرم؟

هی تشنه میشوی و مرا میزنی صدا

و هی سلام می دهی امشب به کربلا

گریه گرفت و مکه دوباره در آب رفت

مادر دوباره وضو گرفت و دوباره به خواب رفت

مادر؛ پدر تشهد خود را تمام کرد

و جبرئیل آمد و بر تو سلام کرد

مادر جواب فاطمه را لااقل بده

یا لا اقل به دختر خود هم اجل بده

چشم و چراغ خانه ی خورشید الامان

رنگین کمان بیت نبوت نرو ...بمان

اینجا که مکه است مدینه چگونه است

جریان میخ و آن در و سینه چگونه است

اینجا بهانه نیست مدینه بهانه است

آنجا جواب گریه من تازیانه است

مکه اگر چه طعنه ی زخم زبان زدند

اینجا به دست های علی ریسمان زدند

مکه اگرچه در به روی خویش بسته اند

اما مدینه پهلوی من را شکسته اند

شاعر:رحمان نوازنی


تعداد بازديد : 243
شنبه 18 شهریور 1391 ساعت: 20:48
نویسنده:
نظرات(0)
وقتی خدیجه رفت پیمبر عزا گرفت آمد زمان پیری و دستی عصا گرفت شکر خدا به لرزه نیافتاد زانویش دست ر

وقتی خدیجه رفت پیمبر عزا گرفت

آمد زمان پیری و دستی عصا گرفت


شکر خدا به لرزه نیافتاد زانویش

دست رسول را چو دو دست خدا گرفت


مرهم گذار زخم تن مصطفی که رفت

زخم تنش دوباره سراغ دوا گرفت


اشکی چکید و ابر غم از پشت پلکها

باران درد بود که بی منتها گرفت


طوفان وزید و شعله غم در زبانه شد

قلب حزین دخترکی بی هوا گرفت


بابا! نبینمت که چنین گریه میکنی

بابا! اگر چه مادر ما را خدا گرفت


من خانه دار کوچک این خانه میشوم

این خانه ای که در دل او غصه جا گرفت


تنها نه مام باب که ام الائمه شد

با نقد جان ز معرکه خون بلا گرفت


تا قتلگاه،پشت در خانه علی

-آنجا که خصم غنچه نشکفته را گرفت-


با میخ در نوشت به دیوار خانه اش

گودی قتلگاه از این خانه پا گرفت 


روزی به قامت خم و با اشک و آه آه

با زین العابدین دو سر بوریا گرفت


محمود قاسمی


تعداد بازديد : 181
شنبه 18 شهریور 1391 ساعت: 20:48
نویسنده:
نظرات(0)
تو كيستي كه سينه ي ما بي قرار توست چشم زمين و چشم زمان سوگوار توست كم نيست اين كه مادر زهراي اطهري

تو كيستي كه سينه ي ما بي قرار توست

چشم زمين و چشم زمان سوگوار توست

كم نيست اين كه مادر زهراي اطهري

سوگند مي خورم كه همين افتخار توست

در هر كجا هميشه كنار پيمبرو

در هر كجا هميشه پيمبر كنار توست

مادر بزرگ محترم خانواده اي

داماد خانواده علي بي قرار توست

دنياي تو هميشه هوايش بهاري است

در بين خانه ات نوه هايت بهار توست

خيل كثير خانه ي پيغمبر از تو بود

زهراي خانه ي نبوي يادگار توست

بيخود نبي به پاي كسي پا نمي شود

هر مادري كه مادر زهرا نمي شود

دنباله دار عشق و اويس قرن شدي

در شب دليل گريه ي چشمان من شدي

جايت اگرچه زير كساي نبي نبود

مادر شدي خلاصه ي آن پنج تن شدي

در هر نماز نافله پشت پيمبرت

محو عروج هر شبي خويشتن شدي

دخت علي ز چهره ي تو ارث برده است

اي مادري كه مادر ام الحسن شدي

چندين كفن اگر چه محياي تو شده

مادر بزرگ يك نوه ي بي كفن شدي

گريان روضه هاي رسول خدا شدي

گريان داغ غربت يك پاره تن شدي

جبريل گفت روضه ي زخمي دوباره را

در روي خاك يك بدن پاره پاره را

 

مسعود اصلانی


تعداد بازديد : 339
شنبه 18 شهریور 1391 ساعت: 20:47
نویسنده:
نظرات(0)
مادر صفای خانه و آرام دختر است آن هم کسی که مادر زهرای اطهر است اشک عزای غصّه ی حامیِّ دین حق پید

مادر صفای خانه و آرام دختر است

آن هم کسی که مادر زهرای اطهر است

اشک عزای غصّه ی حامیِّ دین حق

پیدا به روی چشمه ی چشم پیمبر است

سال فراق یاور احمد پر از غم است

دنیا بدون مادر ما خاک بر سر است

یا رب قرار فاطمه ی بی قرار باش

بانوی ما همیشه همینگونه مضطر است

امشب عزای مادر و فردا غم پدر

یک روز پشت در سپر جان حیدر است

امشب دلش شکسته و آنروز با لگد

پهلو شکسته می شود و بین بستر است

هر روز عمر او پس از این روضه است تا ....

روزی که تیغ بغض علی دست دلبر است

 حسين ايماني


تعداد بازديد : 207
شنبه 18 شهریور 1391 ساعت: 20:47
نویسنده:
نظرات(0)
دیگر در این خانه برایم همدمی نیست بی مادریِّ فاطمه داغ کمی نیست بعد از تو این خانه گرفته رنگ ماتم

دیگر در این خانه برایم همدمی نیست

بی مادریِّ فاطمه داغ کمی نیست

بعد از تو این خانه گرفته رنگ ماتم

بالاتر از بغض گل یاسم غمی نیست

همراه سختیهای احمد  یا خدیجه

ما دردمند و مرهمی یا مَحرمی نیست

آن سو گرفته روضه زهرا و در این سو

امِّید ...نه   در چشم من جز شبنمی نیست

تقدیر زهرای من و تو درد و رنج است

امروز غم فردا به جز قدِّ خمی نیست

بعد از من و تو می رسد آن روزهایی

که بهر گریه کردنش جا یا دمی نیست

جایی که میخی قصد حمله کرده باشد

شیشه برایش سنگر مستحکمی نیست

تو رفته ایُّ و فاطمیِّه می رسد وای

جز العجل بر دردهایم مرهمی نیست

حسين ايماني

تعداد بازديد : 166
شنبه 18 شهریور 1391 ساعت: 20:47
نویسنده:
نظرات(0)
شد بی کفن بودن در این عالم نشان تو وقت سفر نام حسین ورد زبان تو ای بی کفن صاحب کفن از آسمان گشتی

شد بی کفن بودن در این عالم نشان تو

وقت سفر نام حسین ورد زبان تو

 

ای بی کفن صاحب کفن از آسمان گشتی

پوشیده شد در نور حق قد کمان تو

 

آمد کفنهایی که قد پنج تن باشد

شد اولینش مادر زهرا از آن تو

 

گوید حسین در عالم معنا که ای مادر

سهم من عریان و خونین نوش جان تو


جسم مرا در بوریایی جمع می سازند

این بی کفن بودن شد ارث خاندان تو


تو بانوی اسلامی و تاج سرم هستی

کوری چشم دشمنانت مادرم هستی



بیچاره دستی که در این شبها فقیرت نیست

یعنی دخیل دست های دستگیرت نیست


باید برای خانه تو زیر پایی شد

بیچاره بال جبریلی که حصیرت نیست


هرگز نمی خواهم ببینم آن شبی را که

در سفره ی افطار ما نان و پنیرت نیست


قربانی نامت شدن عین حیات ماست

مرده تر از مرده است هرکس که بمیرت نیست


تو منت دین خدا بر گردنم هستی

آری تو ام المومنینی و نظیرت نیست


تو بانوی اسلامی و تاج سرم هستی

کوری چشم دشمنانت مادرم هستی


ای همسر شایسته پیغمبر مکه

ای جده ی شهر مدینه مادر مکه


ای که برایت حاجیان احرام می بندند

قبر شریفت قبله گاه دیگر مکه


تو مادری ات نیز بوی نوکری می داد

می خواستی باشی کنیز دختر مکه


تو زینب پیغمبری و سالهای سال

سینه سپر کردی برای رهبر مکه


هرجا که پیغمبر به جنگ فتنه ها می رفت

تو یک تنه بودی برایش لشگر مکه


مکه مدینه نیست در آتش نمی افتی

کاری ندارد با تو دیوار و در مکه


تو بانوی اسلامی و تاج سرم هستی

کوری چشم دشمنانت مادرم هستی


علی اکبر لطیفیان


تعداد بازديد : 173
شنبه 18 شهریور 1391 ساعت: 20:47
نویسنده:
نظرات(0)
بیچاره دستی که در این شب ها فقیرت نیست یعنی دخیل دست های دستگیرت نیست باید برای خانه ی تو زیر پایی

 

بیچاره دستی که در این شب ها فقیرت نیست

یعنی دخیل دست های دستگیرت نیست

باید برای خانه ی تو زیر پایی شد

بیچاره بال جبریلی که حصیرت نیست

هرگر نمی خواهم ببینم آن شبی را که

در سفره ی افطار ما نان و پنیرت نیست

قربانی نامت شدن عین حیات ماست

مرده تر از مرده است هرکس که بمیرت نیست

تو منت دین خدا بر گردنم هستی

آری تو امّ المؤمنینی و نظیرت نیست

تو بانوی اسلامی و تاج سرم هستی

کوری چشم دشمنانت مادرم هستی

ای همسر شایسته ی پیغمبر مکه

ای جده ی شهر مدینه ؛ مادر مکه

ای که برایت حاجیان احرام می بندند

قبر شریفت قبله گاه دیگر مکه

تو مادری ات نیز بوی نوکری میداد

می خواستی باشی کنیز دختر مکه

تو زینب پیغمبری و سال های سال

سینه سپر کردی برای رهبر مکه

هر جا که پیغمبر به جنگ فتنه ها می رفت

تو یک تنه بودی برایش لشگر مکه

مکه مدینه نیست در آتش نمی افتی

کاری با تو ندارد دیوار و در مکه

تو بانوی اسلامی و تاج سرم هستی

کوری چشم دشمنانت مادرم هستی

شاعر : علی اکبر لطیفیان

 

 


تعداد بازديد : 171
شنبه 18 شهریور 1391 ساعت: 20:47
نویسنده:
نظرات(0)
بالاتر از بالایی و بالانشینی هر چند با ما خاکیان روی زمینی شایسته وصف زبان کردگاری نه درخور توصیف

بالاتر از بالایی و بالانشینی

هر چند با ما خاکیان روی زمینی

شایسته وصف زبان کردگاری

نه درخور توصیف های اینچنینی

ده روز آغاز مرا حسن ختامی

یعنی دعای هر شبم را آمینی

حسن تو محض با پیمبر بودنت نیست

قبل از مسلمان بودنت هم بهترینی

انگشتر پیروزی دین خدا را

تو با بهای جان و اموالت نگینی

طرد تو از سمت قریشی های مکه

باعث نشد یک لحظه هم از پابشینی

نام تو از لب های پیغمبر نیفتاد

در هر کجا همراه ختم المرسلینی

مثل فدک نام تو را هم غصب کردند

تو بهترین مصداق ام المومنینی

حالا ببین نسل تو دنیا را گرفته

با این حساب اول شما ام البنینی

* * *

این روزهای آخر عمر خودت را

هر روز با یک غصه تازه قرینی

رخساره ی تو رنگ رفتن را گرفته

احساس تلخ لحظه های واپسینی

در چشم هایت اشک حرف درد دارد

انگار از یک قصّه ی دیگر غمینی

دلواپس ایام تلخ روزگار

بعداز فراق رحمت للعالمینی

دلواپس یک سینه بی تاب هستی

دلواپس یک میخ داغ و آتشینی

رفتی که زهرا دخترت را در هجوم

چل مرد نامرد و فشار در نبینی

ای کاش بودی تا در آغوشش بگیری

وقتی که آنجا گفت یا فضّه خذینی

از همسرت جای کفن پیراهنش را

میخواستی... اما چرا با شرمگینی

ای وای از آن پیکری که بی کفن ماند

وقتی که می کردند با نی لاله چینی

 

شاعر: محمد بياباني

تعداد بازديد : 183
شنبه 18 شهریور 1391 ساعت: 20:46
نویسنده:
نظرات(0)
خدیجه تا به احمد اقتدا کرد رضا از اقتدای خود خدا کرد نبی را گشت او شایسته همسر که کسب ابرو از مصط

خدیجه تا به احمد اقتدا کرد

رضا از اقتدای خود خدا کرد

نبی را گشت او شایسته همسر

که کسب ابرو از مصطفی کرد

به عالم هر چه بودش هستی و مال

برای یاری قران فدا کرد

پی ترویج دین و شرع احمد

به سهم خویش دین خود ادا کرد

هزاران طعنه از مردم بشنید

تحمل در مصا یب با بلا کرد

به همت ثروت او کرد کاری

که شمشیر علی مر تضی کرد

به پای ثروت او هادی کل

لوای حق پرستی را بپا کرد

خدا را از گذشت خویش راضی

ز فرط صبر و تسلیم و رضا کرد

خدا بهر تلافی از عنایت

به او زهرای اطهر را عطا کرد

چه زهرایی که نسوان جهان را

به معنای حقیقت اشنا کرد

چه زهرایی که از دریای عصمت

به عالم یازده گوهر عطا کرد

چه زهرایی که از شرم وحیایش

قلم از گفتن وصفش حیا کرد

چه زهرایی که حق از هستی او

بنای هستی عالم بنا کرد

شاعر: حميد كريمي


تعداد بازديد : 191
شنبه 18 شهریور 1391 ساعت: 20:46
نویسنده:
نظرات(0)
شکر خدا که عبد خدای خدیجه ایم ما بنده ایم و زیر لوای خدیجه ایم ما عاقبت به خیرِ دعای خدیجه ایم سی

شکر خدا که عبد خدای خدیجه ایم

ما بنده ایم و زیر لوای خدیجه ایم

ما عاقبت به خیرِ دعای خدیجه ایم

سینه کبودهای عزای خدیجه ایم

 

از لطف فاطمه است که ما مادری شدیم

با یک دعای نیمه شبش کوثری شدیم

 

وقتی خدیجه مادر ما شیعه ها بُوَد

دیگر چه غم که جای من و تو کجا بُوَد

با یک دعاش، حاجت ما هم روا بُوَد

از چه پی عبای رسول خدا بُوَد؟!

 

وقف خدا شده همه مال و منال او

پیغمبر خدا شده محو خصال او

 

او اوّلین زنی است که غم پرور نبی است

کوری چشم عایشه ... او همسر نبی است

هم همسر نبی است وَ هم یاور نبی است

یعنی که بعد شیر خدا لشکر نبی است ...

 

... آثار رنج در وجناتش عیان شده

مانند محتضر شده و نیمه جان شده

 

این روزها که حال و هوایش عوض شده

از بس که گریه کرده صدایش عوض شده

مکّه، مدینه شد که صفایش عوض شده

از چه خدیجه طرز دعایش عوض شده؟!

  

دختر برای مادر خود گریه می کند

مادر برای دختر خود گریه می کند

 

دنیا بنا نداشت به زهرا وفا کند

دنیا بنا نداشت که حق را ادا کند

می خواست که خون به دل مرتضی کند

با هیزم آمده که جهنّم به پا کند

 

نامردِ بی حیا ... روی او را کبود کرد

با تازیانه بازوی او را کبود کرد

 

شاعر: محمد فردوسي

تعداد بازديد : 212
شنبه 18 شهریور 1391 ساعت: 20:42
نویسنده:
نظرات(0)
بهشت را مبر از خانه ناگهان بانو

بهشت را مبر از خانه ناگهان بانو

برای بی کسی فاطمه بمان بانو

 

به جان دختر مظلومه ات مرو از دست

مساز اشک یتیمانه را روا بانو

 

بمان و فاطمه را خود عروس کن آری

که دختران همه محتاج مادران بانو

 

برای غربت من جان به لب شدی اما

بدان که غربت زهراست بعد از آن بانو

 

به باغ یاس تو سیلی زنند باور کن

بمان که یاس نمیرد جوان جوان بانو

 

میان این در و دیوار فضه میطلبد

مرو که مشکل او را کنی نهان بانو

 

بمان برای همیشه ،همیشه یارم باش

مرا هنوز غریب وطن بدان بانو

 

نمانده هیچ برایت که یک کفن بخری

عبای ختم رسل بر تو ارمغان بانو

**

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب دهم ماه رمضان91


تعداد بازديد : 157
دوشنبه 09 مرداد 1391 ساعت: 14:44
نویسنده:
نظرات(0)
خسته شده خمیده شده خون جگر شده

خسته شده خمیده شده خون جگر شده

لاغر شده شکسته شده محتضر شده

 

زهرا برای مادر خود گریه میکند

مادر برای دختر خود دیده تر شده

 

او پا به پای همسر خود سنگ خورده است

زخم زبان شنیده و بشکسته تر شده

 

قسمت نشد عروسی او را به پا کند

با حسرت عروسی او همسفر شده

 

زهرای خویش را که بر ما سپرد گفت

دلواپس هجوم دری شعله ور شده

 

وقتی کفن نبود و عبا خواست گریه کرد

وقتی کفن رسید غمش بیشتر شده

 

او دوختن به دختر خود یاد میدهد

گویا ز غارت نوه اش با خبر شده

 

زهرا نبی خدیجه همه گریه میکنند

این یک کفن برای همه درد سر شده

**

اجرا شده توسط حاج ابوالفضل بختیاری در شب دهم ماه رمضان91



تعداد بازديد : 147
دوشنبه 09 مرداد 1391 ساعت: 14:43
نویسنده:
نظرات(0)
يا حضرت خديجه(س)
  يا حضرت خديجه(س)

در روز ِسخت ياور دين خدا شدي

در راهِ عشق همسفر مصطفا شدي

اي كه كفن برايِ تو از عرش آمده

مادر بزرگِ بي كفن كربلا شدي


تعداد بازديد : 119
دوشنبه 09 مرداد 1391 ساعت: 14:41
نویسنده:
نظرات(0)
رضا رسول زاده

حضرت خدیجه (س)-وفات


می سوزم و چو شمع سحر آب می شوم

از غصه ی فراق تو بی تاب می شوم

دارم به پای پیکر تو گریه می کنم

بر لحظه های آخر تو گریه می کنم

اکنون که زخم رفتن تو بر جگر نشست

این کوه درد بر سر دوش پدر نشست

با دخترت تو این دم آخر سخن بگو

مادر بیا و حرف دلت را به من بگو

بابای من ز هجر تو دلگیر می شود

قلب جوان او ز غمت پیر می شود

مادر بیا به خاط زهرا بمان مرو

حتی گرفته است دل آسمان مرو

مادر بمان ز بیت نبوت صفا مبر

آرامش و قرار دل مصطفی مبر

مادر بمان و از دل این خانه پا مکش

بر صورت شکسته ی خود این عبا مکش  

داری تو عزم رفتن از این خانه می کنی

سقف دل مرا ز چه ویرانه می کنی

من التماس می کنم ای مادر عزیز

امشب بیا و خاک عزا بر سرم مریز

این زندگی بدون تو دشوار می شود

تو می روی و دسته گلت خار می شود

تو می روی و فاطمه ات می شود یتیم

گردد دچار رنج و مصیبات بس عظیم

تو می روی و فاطمه آزار می کشد

آزار ها از آن در و دیوار می کشد

تو می روی و شعله کشد دست بر رخم

روزی به تازیانه دهد خلق پاسخم

تو می روی و داغ به سینه نشستنی است

روزی رسد که پهلوی زهرا شکستنی است


تعداد بازديد : 265
دوشنبه 09 مرداد 1391 ساعت: 14:39
نویسنده:
نظرات(0)
سید هاشم وفایی حضرت خدیجه(س)-مدح و وفات

حضرت خدیجه(س)-مدح و وفات

 

سرلوحۀ ایمان و امان است خدیجه

سرمشق ره حق طلبان است خدیجه

بانوی حرم خانۀ وحی نبوی اوست

در چشم نبی گوهر جان است خدیجه

گنجینه پُر گوهر تقوا و شرافت

آئینۀ توحید نشان است خدیجه

سرچشمۀ فضل و كرم و بخشش و احسان

بر جملۀ ایثارگران است خدیجه

سرسبزترین سرو سرافراز فضیلت

در فصل بهاران و خزان است خدیجه

در گلشن ارزندۀ توحید پرستی

چون كوثر جوشنده روان است خدیجه

گر فاطمه اش بانوی زن های بهشتی ست

نور دل گل های جنان است خدیجه

پیداست شب آخر عمرش، ز نگاهش

بر فاطمۀ خود نگران است خدیجه

در حسرت بی مادریِ فاطمۀ خویش

آزرده دل و اشك فشان است خدیجه

آمد كفن از سوی خداوند برایش

محبوب خداوند جهان است خدیجه

قدرش به خدا هیچ نیاید ز«وفائی»

زیرا كه فراتر ز بیان است خدیجه



تعداد بازديد : 111
دوشنبه 09 مرداد 1391 ساعت: 14:39
نویسنده:
نظرات(0)
محسن حنیفی حضرت خدیجه(س)-وفات

حضرت خدیجه(س)-وفات

 

مادر میان بستر خود روضه می خواند

 با اشک های کوثر خود روضه می خواند

نیّت نمود و شانه زد بر موی زهرا

 با مویه های آخر خود روضه می خواند

او چند مدت رنگ نیلی خواب می دید

 بر شاخۀ نیلوفر خود روضه می خواند

خیره به در می شد و یا این که به دیوار

 یا که به روی دختر خود؛ روضه می خواند

با روضه های کوچه، او از حال می رفت

 با یاد یاس پرپر خود روضه می خواند

وقتی گریز روضه هایش کربلا بود

 با نالۀ بغض آور خود روضه می خواند

مادر بزرگِ ماه های روی نیزه

 بر کشته های بی سر خود روضه می خواند

بر پارۀ قلبش که زیر دست و پا ماند

 بر پاره های پیکر خود روضه می خواند

اصلاً در عاشورا به عالم کرد رجعت

 بر روی تل، بر منبر خود روضه می خواند

از غارت و آتش درون خیمه می گفت

 می سوخت، با خاکستر خود روضه می خواند

زینب شبیه اوست، نه اصلاً خود اوست

 یعنی برای معجر خود روضه می خواند


تعداد بازديد : 109
دوشنبه 09 مرداد 1391 ساعت: 14:38
نویسنده:
نظرات(0)
مهدی نظری

حضرت خدیجه(س)-وفات

 

ای دوش تا دوش پیمبر تا همیشه

دین خدا را یار و یاور تا همیشه

ای همسر شایستۀ پیغمبر وحی

ای مادر زهرای اطهر تا همیشه

با بودنت زهرا به عالم فخر می کرد

از این که دارد چون تو مادر تا همیشه

اسلام ما با یاری تو پا گرفته

ای اولین اسلام آور تا همیشه

با بودن تو مصطفی دل گرم می شد

ای بر سر دین سایه گستر تا همیشه

از بی پسر بودن نریز ای با وفا اشک

زهرای تو نسلی ست برتر تا همیشه

تا فاطمه داری تو دیگر غم نداری

طوبای زهرا می دهد بر تا همیشه

با مرتضی شمشیر، پیغمبر اگر داشت

با بودن تو لحظه لحظه او سپر داشت  

با رفتنت اسلام از بال و پر افتاد

بار غمت بر شانۀ پیغمبر افتاد

چشمان زهرای تو مانند صدف بود

از این صدف با داغت آخر گوهر افتاد

روی مزارت بارها جبریل آمد

هر بار آمد دید زهرا با سر افتاد

افتاد پیغمبر ز پا از داغت اما

در این میان زهرات خیلی بدتر افتاد

آتش به روی چادر او پنجه انداخت

با یک لگد زهرای تو پشت در افتاد

رفتی نبودی تا ببینی دختر تو

در کوچه ها در پیش چشم شوهر افتاد

تابوت او را مرتضی با گریه می برد

روی مزارش نیمه شب ها حیدر افتاد

رفتی ندیدی از کبوتر پر بریدند

رفتی ندیدی از حسینت سر بریدند


تعداد بازديد : 169
دوشنبه 09 مرداد 1391 ساعت: 14:38
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت خدیجه(س)-وفات

حضرت خدیجه(س)-وفات


 چطوری دلت میاد  بدون ما بری سفر

حالا که داری میری، پس ما دو تا رو هم ببر

نه قرارمون نبود، رفیق نیمه راه باشی

گفتی پا به پام می مونی ،تا یه تکیه گاه باشی

به دلم آتیش نزن، گریه ی بی صدا نکن

واسه زنده موندنم، زیر لبت دعا نکن

خیلی زود داری میری!، دخترمون سه ساله شه

نذا باغِ زندگیش، رنگِ گلای لاله شه

وقت کوچت ای پرستو، نمِ پاییزی می خوای!؟

بعد عمری زندگی، تازه ازم  چیزی می خوای!؟

نگو دریای غمِ خدیجه ساحل نداره !

همه زندگیم فدات، عبام که قابل نداره !

کفنت رو قراره ازآسمونا بیارن

قراره فرشته ها حلوا و خرما بیارن

به جونم آتیش زده؛ حرفِ کفن-اسمِ عبا

یادتِ گفته بودم براتُ از کرببلا

یادتِ گفته بودم، ازیه غریبِ بی کفن

گفته بودم نوه مُ ؛ کرببلا سر می بُرن

سی هزارتا نامسلمون، نینوا می کشنش

با لبِ تشنه تو گودال بلا می کشنش

توی کربلا سرِ همین عبا بلوا میشه

سر غارتِ یه تیکه پیرهن دعوا میشه


تعداد بازديد : 107
دوشنبه 09 مرداد 1391 ساعت: 14:36
نویسنده:
نظرات(0)
حسن لطفی

حضرت خدیجه(س)-وفات


چشمم به غیر خون دلی مبتلا نداشت

این خانه بعد رفتن تو آشنا نداشت

زهرا یتیم شد غم بی مادری رسید

بی تو دل شکسته ی من هم نوا نداشت

خاک عزا به روی سرم ریختم ولی

خون گریه های دخترکت هم صدا نداشت

رفتی و در مزار تو دیدم که پیکرت

بر پای تا سرش کفنی جز عبا نداشت

بابا گرفته روضه و من گریه می کنم

در خانه ای که بعد نگاهت صفا نداشت

می گوید از من و تو و از پارۀ تنم

از تشنه ای که روی لبش جز دعا نداشت

شد رسم بعد تو که عبا را کفن کنند

اما برای قامت او کربلا نداشت

از بس که تیغ و نیزه تنش را گشوده است

گودال قتلگاه به جز بوریا نداشت


تعداد بازديد : 171
دوشنبه 09 مرداد 1391 ساعت: 14:35
نویسنده:
نظرات(0)
ام المومنين

ام المومنين

 

شکر خدا که تحت لوای خدیجه ایم

بعد از هزار سال گدای خدیجه ایم

 

مهرش نتیجه ی دهه اول من است

ما یک دهه تمام برای خدیجه ایم

 

ده شب فقط به خاطر او گریه می کنیم

ما پیش واز روز عزای خدیجه ایم

 

اصلاً به ما چه مردم دنیا پیِ چه اند؟

ماها که در پی نوه های خدیجه ایم

 

بی مهر او عبادت عالم قبول نیست

ما با خدیجه، عبد خدای خدیجه ایم

 

مهر خدیجه را به سر شانه می برم

شکر خدا که مادر زهراست، مادرم

 

در لحظه ی شکسته شدن پا شدن خوش است

در خشک سال، عاشق دریا شدن خوش است

 

دلداده ها معامله با یار می کنند

بهر رسول این همه تنها شدن خوش است

 

قبل از غدیر گفت: علی رهبر من است

قبل از غدیر شیعه مولا شدن خوش است

 

دنبال مال نیست اسیر نگارها

بانوی ما به مادر زهرا شدن خوش است

 

سختی بکش محله محله که عاقبت

مادر بزرگ طایفه ی ما شدن خوش است

 

بد نیست سنگ کوچه به پیشانی ات خورد

گاهی شبیه زینب کبری شدن خوش است

 

آن قدر سنگ خوردی و بال و پرت شکست

ای مادرم ،سرم به فدایت، سرت شکست

 

علی اکبر لطیفیان

**

نود و پنج روز باران


تعداد بازديد : 153
یکشنبه 08 مرداد 1391 ساعت: 19:50
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 8
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف