شهادت امام علی ع - 3

شهادت امام علی ع - 3

شهادت امام علی ع - 3

شهادت امام علی ع - 3

شهادت امام علی ع - 3
شهادت امام علی ع - 3
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
حضرت زهرا(س)-شب نوزدهم وجودم نخل از غم بارور بود تمام حاصلم خون جگر بود ز هر شاخه هزاران میوه دادم

حضرت زهرا(س)-شب نوزدهم

 

وجودم نخل از غم بارور بود

تمام حاصلم خون جگر بود

ز هر شاخه هزاران میوه دادم

همانا پاسخم نیش تبر بود

دلم از طفل بر پستان مادر

به دیدار اجل مشتاقتر بود

اگر چه شاخههایم را شکستند

به هر شاخه هزارانم ثمر بود

چه باک از تیغ زهرآلود دشمن

علی یک عمر در کام خطر بود

هزاران زخم در دل داشتم من

که بس کاریترِ این زخم سر بود

به جان فاطمه آنکه مرا کشت

نه تیغ ابن ملجم، میخ در بود

هزاران استخوان بودم گلوگیر

هزاران نیش خارم در بصر بود

به هر آهم هزاران زخم فریاد

به هر زخمم هزارن نیشتر بود

تو ای قاتل مرا کشتی نگفتی

علی یک عمر غمخوار بشر بود

زدی شمشیر بر فرق امامی

که حتی مهربانتر از پدر بود

به اشک و خون دل بنویس "میثم"

علی از فاطمه مظلومتر بود

 

غلامرضا سازگار


تعداد بازديد : 65
شنبه 05 تیر 1395 ساعت: 15:27
نویسنده:
نظرات(0)
مناجات با خدا-شب قدر بخوان امشب ای دل سمیع الدعا را صداکن خدای سریع الرضا را الهی به حق رسول امینت

مناجات با خدا-شب قدر

 

بخوان امشب ای دل سمیع الدعا را

صداکن خدای سریع الرضا را

الهی به حق رسول امینت

امانی بده بنده ی بینوا را

الهی به حق علی شاه مردان

مگیر از دل من صفای ولا را

الهی به حق بتول شهیده

بیا با من رو سیه کن مدارا

الهی به حق الحسن از کرامت

بگردان کریما قضا و بلا را

الهی به حق الحسین از عنایت

فزون کن به قلبم غم کربلا را

الهی به زینب به حق رقیه

مسوزان دل بندۀ مبتلا را

الهی به حق اباالفضل العباس

عطا کن به چشمان تارم حیا را

الهی به سجاد و باقر به صادق

به من هدیه کن سوز و آه و بکاءرا

الهی به زندانی عشق کاظم

مرانی ز کویت اسیر بلا را

الهی به شمس الشموس ولایت

رضاکن ز دستم نگاه رضا را

الهی به حق جوادالائمه

بده رزق پاک و فراوان گدارا

الهی به هادی... علی چهارم

هدایت بفرما به میخانه ما را

الهی به حق الحسن باب مهدی

بیا واکن از لطف باغ لقا را

الهی بحجه الهی بحجه

بده اذن دیدار آن دلربا را

الهی به حق تمام قسمها

ببخش این سیه چهره ی بی وفا را

 

مجتبی روشن روان


تعداد بازديد : 105
شنبه 05 تیر 1395 ساعت: 15:27
نویسنده:
نظرات(0)
امیر المومنین(ع)-شب نوزدهم نَخْلى از اَشك تو سیراب نگردید دگر از همان لحظه كه بر فرقِ تو شمشیر آمد

امیر المومنین(ع)-شب نوزدهم

 

نَخْلى از اَشك تو سیراب نگردید دگر

از همان لحظه كه بر فرقِ تو شمشیر آمد

حوریان هم به عزاى تو سیه پوشیدند

 تا بِگوشِ فَلَكَتْ ، نَعره ى تكبیر آمد

شیر، تَجْویز به درمان سَرت كرد طبیب

هر كه آمد به مُلاقات تو، با شیر آمد

صُحبت از شیرشد و رَفت دلم كرب وبلا

 كه به میدان، پسرى با پدرى پیرآمد

قَدْرِ یك جُرعه ازین شیر، اگر داشت رُباب

طفل مى مانْد، ولى حرمله با تیر آمد

 

سعید خرازی


تعداد بازديد : 102
شنبه 05 تیر 1395 ساعت: 15:27
نویسنده:
نظرات(0)
امیر المومنین(ع)-شب نوزدهم-زمزمه یک مرد تنهای خمیده از دیگران طعنه شنیده داغ غریبی را چشیده یک عم�

امیر المومنین(ع)-شب نوزدهم-زمزمه

 

یک مرد تنهای خمیده

از دیگران طعنه شنیده

داغ غریبی را چشیده

یک عمر بیخوابی کشیده

دارد عجب شوقی برای دیدن روی شهیده

در شهر محنت‌زای کوفه

شبگرد خسته پای کوفه

بی همنفس آقای کوفه

این رهبر تنهای کوفه

رد می‌شود از خواب شوم بی خیالی‌های کوفه

سی سال اشک بی تبسم

سی سال درد مرقدی گم

سی سال تنها بین مردم

سی سال خون دل ، تلاطم

سی سال بی زهرا نخورده آب خوش با نان گندم

این آخر عشق و عبادت

شبها به گریه کرده عادت

مرد میاندار رشادت

بسته کمر بهر شهادت

یا فاطمه یا فاطمه گویان رود سوی سعادت

با مردم از فردایشان گفت

از آخر آخر زمان گفت

از راههای آسمان گفت

حرف خدا را بی امان

آرام بر بالای بام مأذنه رفت و اذان گفت

بیتاب آمد پیش منبر

نیّت نمود الله اکبر

با تیغ برّان خصم کافر

آمد به سوی فرق حیدر

ناگه امیر لافتی شد در میان خون شناور

صدیقه‌ی پهلو شکسته

از آسمان بازو شکسته

فریاد می‌زد: او شکسته

شد جلوه‌ی یاهو شکسته

فرق امیرالمؤمنین تا اوّل ابرو شکسته

 

مجتبی روشن روان


تعداد بازديد : 69
شنبه 05 تیر 1395 ساعت: 15:26
نویسنده:
نظرات(0)
امیر المومنین(ع)-شب نوزدهم عجیب خسته ز غمهای بی شمار شدم عجیب ، سیر از این خاک و این دیار شدم همیشه

امیر المومنین(ع)-شب نوزدهم

 

عجیب خسته ز غمهای بی شمار شدم

عجیب ، سیر از این خاک و این دیار شدم

همیشه منتظر این دقیقه ها بودم

که تیغ ، بر سر من خورد و رستگار شدم

ز خونِ سر که به نعلین می چکد پیداست

که من مسافرِ سمتِ دیارِ یار شدم

عجیب منتظرم میل فاطمه دارم

عجیب دل زده از دست روزگار شدم

سرم به حال دلم خون ز دیده می بارد

برای فاطمه ام سخت بی قرار شدم

امیدِ دیدن زهرا جوانه زد در من

اگر چه رنگ خزانم پُر  از بهار شدم

تمام غصۀ من زینب است و قصۀ او

به یاد معجر زینب به غم دچار شدم

امان ز مردم کوفه من از همین حالا

برای کوفۀ زینب جریحه دار شدم

سرِ شکافته ام را زِ یاد برده ام و

به یاد کوچه و بازار سوگوار شدم

 

مهدی مقیمی


تعداد بازديد : 127
شنبه 05 تیر 1395 ساعت: 15:26
نویسنده:
نظرات(0)
امیر المومنین(ع)-شب نوزدهم خوب کردی که سرِ سفره نمک هم داری چون که زخم دلم امشب به نمک داشت نیاز هم�

امیر المومنین(ع)-شب نوزدهم

 

خوب کردی که سرِ سفره نمک هم داری

چون که زخم دلم امشب به نمک داشت نیاز

همسر من که زمین از نفسش بر پا بود

به مناجات شبش حور و ملک داشت نیاز

با خودش بود  و به کار احدی کار نداشت

مهربان بود و به سوداش ، فلک داشت نیاز

خلق شد عالم هستی به وجود زهرا

به دعاهاش ، سما تا به سمک داشت نیاز

پشت در رفت حمایت کند از من  ورنه

یک چنین فاطمه ای کِی به فدک داشت نیاز

یک زن و کودکِ بی تاب ، میان کوچه

کِی به بی حرمتی و فحش و کتک داشت نیاز

جای حیدر کمک از فضه گرفت و بر خاست

پشت در سقط جنین شد به کمک داشت نیاز

با نسیمی رُخِ گلبرگِ گُلم لَک می شد

تو بگو برگ گل یاس به چَک داشت نیاز ؟؟!!

**

.. حرمله ...! تا ز عطش جان ندهد طفل رباب

چند قطره فقط از آب خنک داشت نیاز

 

مهدی مقیمی


تعداد بازديد : 89
شنبه 05 تیر 1395 ساعت: 15:25
نویسنده:
نظرات(0)
امیر المومنین(ع)-شب نوزدهم تا تَرَک خورد سَرَش دُخترش اُفتاد زمین دست بگذاشت رویِ معجرش اُفتاد زم�

امیر المومنین(ع)-شب نوزدهم

 

تا تَرَک خورد سَرَش دُخترش اُفتاد زمین

دست بگذاشت رویِ معجرش اُفتاد زمین

بیشتر تیغ فرو رفت میانِ اَبرو

تا که از ضَرب علی باسرش اُفتاد زمین

به سرش خورد ولی پهلویِ او درد گرفت

دید از ضربه ی در همسرش اُفتاد زمین

کَس نفهمید که عباس چگونه آمد

بارها تا بِرِسَد مَحضَرَش اُفتاد زمین

خواست تا خانه یِ زینب رویِ پا راه رَوَد

دو قدم رفت ولی پیکرش اُفتاد زمین

دخترش دید زمین خوردنِ بابایش را

دخترش دید و....خودش آخرش اُفتاد زمین

چقدر از رویِ تَل تا لبِ گودال دوید

چقدر بینِ همه خواهرش اُفتاد زمین

ذوالجناح آه ببین نیزه ای او را هول داد

از رویِ زین به زمین با سَرَش اُفتاد زمین

دید پایین قدمهاش سَنان می خندید

دید بالایِ سرش مادرش اُفتاد زمین

 

 

حسن لطفی


تعداد بازديد : 219
شنبه 05 تیر 1395 ساعت: 15:24
نویسنده:
نظرات(0)
امیر المومنین(ع)-شب نوزدهم یک کوچه غیرت ای قلندر تا علی مانده است شمشیر بر دارد هر آن کس با علی ماند

امیر المومنین(ع)-شب نوزدهم

 

یک کوچه غیرت ای قلندر تا علی مانده است

شمشیر بر دارد هر آن کس با علی مانده است

دیشب تمام کوچه های کوفه را گشتم

تنها علی، تنها علی، تنها علی مانده است

ای ماهتاب آهسته تر اینجا قدم بگذار!

در جزر و مد چاه، یک دریا علی مانده است

از خیل مردانی که می گفتند می مانیم

انگار تنها ابن ملجم با علی مانده است

ای مرد! بر تیغت مبادا خاک بنشیند

برخیز! تا برخاستن یک «یاعلی» مانده است

 

مهدی جهاندار


تعداد بازديد : 115
شنبه 05 تیر 1395 ساعت: 15:24
نویسنده:
نظرات(0)
امیر المومنین(ع)-شب نوزدهم گره گشای دو عالم گره به ابرو داشت تمام عمر پس از فاطمه غم او داشت شبانه �

امیر المومنین(ع)-شب نوزدهم

 

گره گشای دو عالم گره به ابرو داشت

تمام عمر پس از فاطمه غم او داشت

شبانه روز علی بود و گریه خون بود

تمام عمر عزای شکسته پهلو داشت

گره ز ابروی مولا فقط شبی وا شد

که تیغ، بین دو ابروی او تکاپو داشت

ندای قد قتل از آسمان کوفه رسید

زمین کوفه زمین لرزه و هیاهو داشت

تمام کینه دشمن به فرق مولا خورد

ولی هنوز علی با خودش دو بازو داشت

و تا حسین و حسن بازوی علی بودند

به کوفه دختر زهرا امان ز هر سو داشت

امان ز بی کسی و بی برادری روزی

که کوفه قصد جسارت به معجر او داشت

تقاص خطبه کوفه به شام اجرا شد

اگر چه قافله هشتاد و چند بانو داشت

مغیره های جدید و غلافهای قدیم

و دست دختر زهرا هنوز نیرو داشت

پیام خطبه شامش به کاخ دشمن گفت:

علی شهید عدالت، زبان حق گو داشت

همینکه رأس حسین از علی تلاوت کرد

شدید بر دهنش خیزران اصابت کرد

 

محمود ژولیده


تعداد بازديد : 59
شنبه 05 تیر 1395 ساعت: 15:23
نویسنده:
نظرات(0)
امیر المومنین(ع)-شب نوزدهم از بعد سقیفه در دلش غوغا بود یک عمر گره به ابروی مولا بود یکبار فقط گره �

امیر المومنین(ع)-شب نوزدهم

 

از بعد سقیفه در دلش غوغا بود

یک عمر گره به ابروی مولا بود

یکبار فقط گره ز ابرو وا کرد

فرقش که شکافت پهلویش زهرا بود

 

محمود ژولیده


تعداد بازديد : 107
شنبه 05 تیر 1395 ساعت: 15:23
نویسنده:
نظرات(0)
امیر المومنین(ع)-شب نوزدهم ﻋﻠﯽ از ﭘﺎ اﻓﺘﺎد ﺧﺒﺮ زﺧﻢ ﺳﺮش ورد زﺑﺎن ﻫﺎ اﻓﺘﺎد آﺳﻤﺎن ﻫﺎ ﻟ�

امیر المومنین(ع)-شب نوزدهم

 

ﻋﻠﯽ از ﭘﺎ اﻓﺘﺎد

ﺧﺒﺮ زﺧﻢ ﺳﺮش ورد زﺑﺎن ﻫﺎ اﻓﺘﺎد

آﺳﻤﺎن ﻫﺎ ﻟﺮزﯾﺪ

ﻧﺎﮔﻬﺎن وﻟﻮﻟﻪ در ﻋﺮش ﻣﻌﻠﯽ اﻓﺘﺎد

روﺿﻪ ای ﺑﺮﭘﺎ ﺷﺪ

مصطفی در وسط ﺻﺤﻦ ﻣﺼﻠﯽ اﻓﺘﺎد

ﺗﺎ زﻣﯿﻦ ﺧﻮرد ﻋﻠﯽ

ﮐﻨﺞ ﻣﺤﺮاب دﮔﺮ ﺣﻀﺮت زﻫﺮا اﻓﺘﺎد

ﯾﺎدی از فاطمه ﮐﺮد

غرق خون ﺑﺮ روی ﺳﺠﺎده ﺳﺮش ﺗﺎ اﻓﺘﺎد

ﺑﻪ در ﺧﺎﻧﻪ رﺳﯿﺪ

ﭘﯿﺶ ﭼﺸﻤﺎن ﺗﺮ زﯾﻨﺐ ﮐﺒﺮی اﻓﺘﺎد

ﺑﺎز ﻫﻢ زﺧﻢ زﺑﺎن

ﺑﺎر دﯾﮕﺮ ﺷﺮری در دل آﻗﺎ اﻓﺘﺎد

ﻫﻤﮕﯽ دﻟﮕﯿﺮﻧﺪ

ﻣﺤﻨﯽ در دل ﻣﺮﻏﺎﺑﯽ درﯾﺎ اﻓﺘﺎد

ﺑﺴﺘﺮی ﭘﻬﻦ ﮐﻪ ﺷﺪ

ﯾﺎد ﺑﺎغ ﮔﻞ اﻧﺴﯿه ی ﺤﻮرا اﻓﺘﺎد

ﻧﻪ ﻓﻘﻂ در ﮐﻮﻓﻪ

ﮐﺮﺑﻼ ﻫﻢ ﻋﻠﯽ دﯾﮕﺮی از ﭘﺎ اﻓﺘﺎد

إﺑﻦ ﻣﻠﺠﻢ آﻣﺪ

ﺣﯿﺪری در دل دشمن تک و تنها اﻓﺘﺎد

ﺑﺎز ﻫﻢ ﺿﺮب ﻋﻤﻮد

ارﺑﺎ ارﺑﺎ ﭘﺴﺮی در دل ﺻﺤﺮا اﻓﺘﺎد

ﺑﺎز ﻫﻢ ﻓﺮق دو ﻧﯿﻢ

از سر زﯾﻦ ﺑﻪ زﻣﯿﻦ اﮐﺒﺮ ﻟﯿﻼ اﻓﺘﺎد

پدر از راه رسید

ﺗﺎ ﺑﻪ زاﻧﻮ ﺑﮕﺬارد ﺳﺮش اﻣﺎ اﻓﺘاد

ساعتی بعد از آن

سر طفلی به روی شانه ی بابا افتاد

روضه در لفافه ست

سیب سرخی بغل حضرت مولا افتاد

ﻋﺎﺷﻘﯽ دردﺳﺮ اﺳﺖ

ﻫﺮ ﮐﻪ ﻫﻢ ﻧﺎم ﻋﻠﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﺧﻄﺮﻫﺎ اﻓﺘﺎد

 

علیرضا خاکساری


تعداد بازديد : 151
شنبه 05 تیر 1395 ساعت: 15:23
نویسنده:
نظرات(0)
امیر المومنین(ع)-بستر شهادت در دلم آتشی از داغِ تو بر پا شده است بیشتر از سرِ شب زخمِ سَرَت وا شده ا�

امیر المومنین(ع)-بستر شهادت

 

در دلم آتشی از داغِ تو بر پا شده است

بیشتر از سرِ شب زخمِ سَرَت وا شده است

لخته خون بسته ببین چادرِ مادر امشب

قامتت سرخ شده ، قامتِ من تا شده است

قاتل از شیرِ تو نوشیده به من میخندد

یعنی ای كوفه نشین نوبتِ بابا شده است

باز یك گوشه حسن گرم زبان میگیرد

باز این خانه پُر از روضه یِ زهرا شده است

دیدم آن روز در آن كوچه یِ باریك چه شد

دیدم آن روز كه یك مُشت مُهَیّا شده است

وای از آن چهره که دیوار غمش را حِس کرد

آه از آن گونه که زخمی به رویَش جا شده است

 

حسن لطفی


تعداد بازديد : 127
شنبه 05 تیر 1395 ساعت: 15:21
نویسنده:
نظرات(0)
مناجات با خدا و امام زمان(عج)-شب قدر-روضه شب نوزدهم ای خدا، ای بی نیاز چاره ساز بارالها، خالق بنده ن

مناجات با خدا و امام زمان(عج)-شب قدر-روضه شب نوزدهم

 

ای خدا، ای بی نیاز چاره ساز

بارالها، خالق بنده نواز

ای کریم ذوالعطا و فضل وجود

ای به سمتت کلَّ شیٍ فی السجود

ای مناجات شب شبگردها

همنشین مهربان دردها

ای نوای بی نوایان، ای اله

روسیاهم، روسیاهم، روسیاه

روسیاهم ای کریم دستگیر

دست خالی آمدم، دستم بگیر

دست خالی آمدم ای جان پناه

کوله باری دارم از جرم و گناه

هیچ می دانی چرا دورم ز تو

سالهای سال مهجورم ز تو

نفس با ابلیس تا همدست شد

بنده ی تو از گناهان مست شد

هی گنه پشت گنه پشت گنه

پیش تو واشد دگر مشت گنه

یارب امشب جرم و عصیانم ببخش

من پشیمانم، پشیمانم ببخش

تا که با جرم و گنه آمیختم

آبرویی از امامم ریختم

از من آلوده دامن هر گناه

خنجری شد بر دلش بنشست، آه!

یوسف زهرا ببین چاه مرا

بشنو از چاه گنه، آه مرا

گوشه چشمی کن به من، آقای من

سیّدی، یابن الحسن، مولای من

با دعای آتشینت کار کن

بهر این آلوده استغفار کن

ای پناه انس و جان، صاحب زمان

الامان و الامان، صاحب زمان

ماه، ماه روزی داری و دعاست

شب شب قدر و دل من در کجاست؟!

شب شب قدر و ز اشکم منجلیست

من دلم در کوفه همراه علیست

کوفه امشب با دلم بد تا نکن

خون به قلب دختر زهرا نکن

آی کوفه! دختر خیرالنسا

امشبی شد میزبان مرتضی

بود از افطار تا وقت سحر

میهمان دختر زهرا پدر

آفتابی میهمان ماه شد

ام کلثم سفره دار شاه شد

آن امام مهربان ساده زیست

سفره ی افطار را دید و گریست

در دلش انگار یاد یار کرد

باز با نان و نمک افطار کرد

در دلش آشوب بود و زمزمه

بارها گفت: "ادرکینی فاطمه"

شد دل دختر دوباره غرق خون

تا شنید " انّا الیه راجعون"

شد سحر، حیدر کمر را بست باز

تا رود مسجد به محراب نماز

می شنید از درب ها، دیوارها

از لب مرغان، لب مسمارها

امشب ای شیر خدا، مسجد نرو!

مرتضی ای مرتضی! مسجد نرو!

حیدر اما راهی کوچه شد و

با دلی شیدا به مسجد آمد و

خویش را آماده بهر یار کرد

قاتلش را هم خودش بیدار کرد

سمت کعبه، کعبه ی اهل نیاز

گفت اذان و شد مهیاّی نماز

تا که او را دشمنش در سجده دید

ناگهان شمشیر جهلش را کشید

ابن ملجم آن لعین بی حیا

ضربتی زد بر سر شیر خدا

باز قلب آفرینش آب شد

مقتل شیر خدا محراب شد

ناله ی محراب را مسجد شنفت

مرتضی فُزتُ وربّ الکعبه گفت

" قد قتل" از عرش می آمد بگوش

نالۀ جبرییل آمد در خروش:

"اهل عالم! رشته شد ارکان دین

کشته شد دیگر امیرالمومنین"

مجتبی این را شنید و دلپریش

باز هم در کوچه ها افتاد پیش

کوچه ها را پابرهنه می دوید

تا به محراب علی؛ آقا رسید،

صبحدم در پیش چشمش تار شد

گفت داغ مادرم تکرار شد

ناگهان در آن دم پر شور و شین

درب مسجد وا شد و آمد حسین

وای از وقتی که شاه کربلا

دید غرق خون سر شیر خدا

آه از چشمان بر در دوخته

دختری در داغ  مادر سوخته

دید وقتی دختر شیر خدا

مرتضی را غرق خون با مجتبا

از سویدای جگر آهی کشید

گفت یارب باز فصل غم رسید

داغ روی داغ، یارب صبر ده

بر دل بریان زینب صبر ده

دلخوشی هایم همه رفته ز دست

از برایم دو برادر مانده است

آه اگر یک روز از غم تا شوم

بی حسین و بی حسن، تنها شوم

آه اگر روزی به صحرایی عجیب

بی برادر گردم و گردم غریب

آه اگر در قتلگه با شور و شین

بین قاتل ها شود تنها حسین

آه اگر بر حنجرش خنجر رود

از تنش بر روی نیزه سر رود

 

امیر عظیمی


تعداد بازديد : 229
شنبه 05 تیر 1395 ساعت: 15:21
نویسنده:
نظرات(0)
امیر المومنین(ع)-مدح-شب قدر خدا مرا ز ولای علی جدا نکند من و خیال جدایی از او؟ خدا نکند به آنچه در ح�

امیر المومنین(ع)-مدح-شب قدر

 

خدا مرا ز ولای علی جدا نکند

من و خیال جدایی از او؟ خدا نکند

به آنچه در حق من می‌کند خوشم اما

خدا کند که دلم را ز خود جدا نکند

کسی که جانب بیگانه را نگه دارد

نمی‌شود که نگاهی به آشنا نکند

به خانه زادی او کعبه می‌کند اقرار

دل شکسته علی را چرا صدا نکند؟

کسی ز کار دلی عقده وا نخواهد کرد

اگر اشاره به دست گره‌گشا نکند

سزد به حضرت او منصب ید اللّهی

که غیر او گره از کار خلق وا نکند

مرا حواله به لعل لب مسیح مده

که جز نگاه تو درد مرا دوا نکند

خدا کند که قَدَر اَندر این لیالی قَدْر

مرا به هجر تو این قَدْر مبتلا نکند

چه لذتی است ندانم به زخم شمشیرت

که کشتۀ تو دمی فکر خونبها نکند

 

محمد علی مجاهدی


تعداد بازديد : 104
شنبه 05 تیر 1395 ساعت: 15:20
نویسنده:
نظرات(0)
امیر المومنین(ع)-ضربت-بستر شهادت هر کس برای توبه مصمم نمی شود با صد هزار موعظه آدم نمی شود امروز اگ

امیر المومنین(ع)-ضربت-بستر شهادت

 

هر کس برای توبه مصمم نمی شود

با صد هزار موعظه آدم نمی شود

امروز اگر که فرصت توبه هدر دهیم

فردا همین مجال فراهم نمی شود

طاعات ما و حلقه ی پیوند با خدا

خالص نبوده است که محکم نمی شود

نامردی است بندگی لحظه ای ما

شوق گناه و نافله با هم نمی شود

باید برای خشکی چشم التماس کرد

این چاه خشک یک شبه زمزم نمی شود

ساکت نباش، حرف بزن با خدا، بگو:

من آمدم کنار تو باشم، نمی شود؟

شاید که از نگاه تو افتاده ام دگر

وقتی دلم، شکسته و محرم نمی شود

در بین خوب ها منِ آلوده هم بخر

چیزی که از کریمی تو کم نمی شود

حلوا نخواستم، تو خودت را به من بده

حلوا برای غم زده مرهم نمی شود

جای بهشت کرب و بلا روزی ام کنید

بی کربلا بهشت، مجسم نمی شود

هرکس که آمده قدمی سمت کربلا

شرمنده ی رسول مکرم نمی شود

نان علی و فاطمه را سائلی که خورد

دیگر مقابل احدی خم نمی شود

**

شمشیر زهر خورده به فرق علی زدند

پس مرهمی براش فراهم نمی شود

جوری که آیه های سرش ریخته بهم

هر کار هم کنند منظم نمی شود

این ضربه سخت بود ولی در دل علی

بر دردهای کوچه مقدم نمی شود

زینب... مدینه، کوفه، مدینه، زمین طَف

یک زینب است و این همه ماتم؟! نمی شود

 

محمد جواد شیرازی


تعداد بازديد : 101
شنبه 05 تیر 1395 ساعت: 15:20
نویسنده:
نظرات(0)
امیر المومنین(ع)-تیغ شمشیر-مسمار در--تیر سه پر اى تیغ همیشه بى خبر مى آیى یك روز به شكل میخ در مى آیى

امیر المومنین(ع)-تیغ شمشیر-مسمار در--تیر سه پر

 

اى تیغ همیشه بى خبر مى آیى

یك روز به شكل میخ در مى آیى

امروز تو شمشیرى و فردا قطعا

درقالب یك تیر سه پر مى آیى

***

یك مرتبه كم شتاب باشى خوب است

با قاعده با حساب باشى خوب است

فكر دل فاطمه نبودى اما

فكر جگر رباب باشى خوب است

***

اى تیغ همین قَدَر نمى فهمى نه

فرق پدر و پسر نمى فهمى نه

آن روز چه قدر گریه كردم گفتم

زن آمده پشت در،نمى فهمى نه؟

***

ماندم كه چرا تو با غضب مى رفتى

این گونه سوى شاه عرب مى رفتى

آن روز كه میخ  بودى اما اى كاش

از پشت در خانه عقب مى رفتى

 

عهلی


تعداد بازديد : 127
شنبه 05 تیر 1395 ساعت: 15:14
نویسنده:
نظرات(0)
خسته از مردمِ دنیاست ، چه تنها مانده چند سالی است که در حادثه ای جا مانده وقتِ رفتن ز درِ خانه به خود

خسته از مردمِ دنیاست ، چه تنها مانده
چند سالی است که در حادثه ای جا مانده

وقتِ رفتن ز درِ خانه به خود میگوید:
روی “در” ، چند نخ از چادرِ زهرا مانده

زیرِ لب زمزمه اش ذکرِ ” اَغِثْنِی یا رَب “
فاطمه رفت ، خدا… حیدرش اینجا مانده

بعدِ سی سال غریبی و غمِ در به دری
باز ، چشمانِ علی سوی “دری” وا مانده

او فقط منتظرِ فاطمه ی زهرا بود…
پس بدیهی است که بیگانه ز دنیا مانده

زینبش گفت: پس از حادثه ی ”سیلی” و ”در”…
نه در این خانه “حسن” مانده ، نه “بابا” مانده…

سحرِ نوزدهم بود… علی راهی شد
میرَوَد سوی قراری که به فردا مانده

با چه شوقی طرفِ مسجد و محرابش رفت
در و دیوار و ستون ها به تماشا مانده

فاطمه ، منتظرِ دیدنِ روی علی و…
دو سه تا چشم ، ولی در پِیِ آقا مانده

یک طرف ، زینب و کلثوم و برادرهایش
یک طرف ، فاطمه و حضرتِ طاها مانده

یک طرف ، “خاک” عزادارِ غمِ بابایش…
یک طرف ، منتظرش عالمِ بالا مانده

ولی انگار که دلتنگِ رُخِ فاطمه است
رفت مولا و… جهان ، واله و شیدا مانده

وقتِ رفتن به لبش زمزمه ای داشت علی:
روی “در” چند نخ از چادرِ زهرا مانده

پوریا باقری


تعداد بازديد : 377
پنجشنبه 03 تیر 1395 ساعت: 10:51
نویسنده:
نظرات(0)
ﺻﺪﺍﯼ ﻧﺎﻟﻪ ﺑﻠﻨﺪ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺳﺮﺍﯼ ﻋﻠﯽ ﺩﻻ‌ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻧﺴﻮﺯﯾﻢ ﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﻠﯽ ﺣﺴﯿﻦ ﻭ ﺯﯾﻨ

یا علی (ع)

ﺻﺪﺍﯼ ﻧﺎﻟﻪ ﺑﻠﻨﺪ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺳﺮﺍﯼ ﻋﻠﯽ
ﺩﻻ‌ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻧﺴﻮﺯﯾﻢ ﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﻠﯽ
ﺣﺴﯿﻦ ﻭ ﺯﯾﻨﺐ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﻨﺪ
ﻓﺸﺎﻧﺪ ﺍﺷﮏ ﻏﻢ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﺠﺘﺒﺎﯼ ﻋﻠﯽ
ﺯ ﺩﺍﻍ ﻭ ﻣﺎﺗﻢ ﺯﻫﺮﺍ،ﺯﻏﺼﻪ ﻣﯽ ﭘﺎﺷﯿﺪ
ﺍﮔﺮ ﮐﻪ ﺑﻮﺩ-ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ-ﮐﻮﻩ ﺟﺎﯼ ﻋﻠﯽ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﺑﺪ ﺩﺭ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﻣﯽ ﭘﯿﭽﯿﺪ
ﺻﺪﺍﯼ ﻧﺎﻟﻪ ﯼ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻭ ﻫﺎﯼ ﻫﺎﯼ ﻋﻠﯽ
ﻣﺪﯾﻨﻪ ﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﭼﺎﻫﯽ ﻭ ﻧﺨﻞ ﻭ ﺻﺤﺮﺍﯾﯽ
ﻣﺪﯾﻨﻪ ﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﺍﻟﻬﯽ ﻭ ﺭﺑﻨﺎﯼ ﻋﻠﯽ
ﻣﺪﯾﻨﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﻭ ﻫﻔﺖ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﯽ
ﻭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﺨﻔﯽ ﻭ ﺑﯽ ﺻﺪﺍﯼ ﻋﻠﯽ
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺍﯼ ﺩﯾﺪﻩ!ﺧﻮﻥ ﻧﯿﻔﺸﺎﻧﯽ
ﺗﻮ ﺩﺭ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﺯﻫﺮﺍﯼ ﺑﺎ ﻭﻓﺎﯼ ﻋﻠﯽ
ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﻗﺎﻣﺘﺶ ﺍﺯ ﺑﺎﺭ ﻏﺼﻪ ﮔﺸﺘﻪ ﺩﻭﺗﺎ
ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻏﻢ ﺍﺯ ﺳﻮﺯ ﻣﺎﺟﺮﺍﯼ ﻋﻠﯽ
ﺑﯿﺎ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﯼ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﻦ ﺩﻝ ﺷﺐ
ﻧﻤﺎ ﻣﺸﺎﯾﻌﺖ ﺍﯼ ﺷﯿﻌﻪ!ﭘﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﻋﻠﯽ
ﺗﻮ ﺍﯼ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ!ﺑﺎ ﺩﻭ ﭼﺸﻢ ﺧﻮﻥ ﺁﻟﻮﺩ
ﺑﮕﯿﺮ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﻋﻠﯽ

 

ابراهیم سنایی


تعداد بازديد : 219
جمعه 26 تیر 1394 ساعت: 20:31
نویسنده:
نظرات(0)
علی آرام شد اما جهان از گریه بی تاب است زمین از غصه لبریز و زمان از گریه بی تاب است . کنار ناله‌های

علی آرام شد اما جهان از گریه بی تاب است

زمین از غصه لبریز و زمان از گریه بی تاب است

.

کنار ناله‌های جاودان چاه و نخلستان

گلوی حضرت صاحب زمان از گریه بی تاب است

.

به روی کاغذ آه و اشک و جوهر قاطی هم شد

قلم در دست‌های شاعران از گریه بی تاب است

.

دوباره شب شد اما پشت درها خالی از مهر است

به یادش دست‌های ناتوان از گریه بی تاب است

.

و چشم کودکان کوفه این دریای بی پایان

پریشان، موج خیزان، نیمه جان از گریه بی تاب است

.

علی جان چشم‌هایت را مبند این چشم‌ها بی تو

همیشه خارج از شرح و بیان از گریه بی تاب است

.

جهان از غصه لبریز و زمان سرشار دلتنگی

زمین امشب شبیه آسمان از گریه بی تاب است

 

بهروز سپید نامه


تعداد بازديد : 159
چهارشنبه 24 تیر 1394 ساعت: 10:49
نویسنده:
نظرات(0)
جای مناجات سحرهای تو خالی محراب تنها مانده و جای تو خالی امشب برای گریه کردن بر مزارت ای مرد تن�

 

جای مناجات سحرهای تو خالی

محراب تنها مانده و جای تو خالی

 

امشب برای گریه کردن بر مزارت

ای مرد تنها جای زهرای تو خالی

 

امشب میان سفرهء ایتام کوفه

خالیست جای نان و خرمای تو خالی

 

حتی میان چاه بی همراه کوفه

جای طنین درد دلهای تو خالی

 

امشب سحر با یاد مادر بعد سی سال

بر قلب من جای تسلای تو خالی

 

گیرم که امشب را به نحوی صبر کردم

در پیش زینب جای فردای تو خالی

 

امشب خلاصه هر کجای کوفه گشتیم

دیدیم کوفه جای مولای تو خالی

 

او رفت و بعدش یاد او ماند و دل ما

بغض گلوگیر علی شد حاصل ما

 

کوفه زمین را بر سرم آوار کردی

شام مرا چون شام حیدر تار کردی

 

اوهر چه خوبی کرد در حق تو اما

تو در عوض ظلم و جفا بسیار کردی

 

او حق ایتام تو را پرداخت اما

حق علی را خوردی و انکار کردی

 

در ظلم بی حد ، دیدهء عالم ندیده

کاری که تو با حیدر کرار کردی

 

اما علی ممنون شد از تو چون که با مرگ

او را جدا از غصهء مسمار کردی

 

او را به پاس لطفهای بی شمارش

با فرق خونین میهمان یار کردی

 

دفن شبانه عادت این خانواده است

کوفه تو هم تاریخ را تکرار کردی

 

شد بدرقه از سوی فرزندان یکایک

تابوت حیدر رفت بر دوش ملائک

 

شبهای دوری از علی دور و دراز است

سهم دل زینب فقط سوز و گداز است

 

آن کیسه ، سهم الارث مولانا حسن شد

بعد از شهادت هم علی مسکین نواز است

 

باشد بلند آوای مظلومیت او

این نخلهای کوفه تا در احتزاز است

 

جا دارد از غصه همه عالم بمیرند

گفتند حیدر هم مگر اهل نماز است

 

آن ظلم هایی که به زهرا و علی شد

پرونده اش تا روز محشر باز باز است

 

از بس به گوش چاه کوفه روضه خوانده

هر روز، کار چاه کوفه سوز و ساز است

 

مولای ما با خود به زیر خاک ها برد

آن سینۀ تنگی که مالامال راز است

 

درد دل آل علی درمان ندارد

رنج و غم این خاندان پایان ندارد

 

مهدی مقیمی


تعداد بازديد : 107
چهارشنبه 24 تیر 1394 ساعت: 10:19
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 36
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف