یا باب الحوائج... نفسم کنج قفس حال و هوایی دارد پرم از بی پری و میل رهایی دارد مثل نی نامه شده سینه ا�

یا باب الحوائج... نفسم کنج قفس حال و هوایی دارد پرم از بی پری و میل رهایی دارد مثل نی نامه شده سینه ا�

یا باب الحوائج... نفسم کنج قفس حال و هوایی دارد پرم از بی پری و میل رهایی دارد مثل نی نامه شده سینه ا�

یا باب الحوائج... نفسم کنج قفس حال و هوایی دارد پرم از بی پری و میل رهایی دارد مثل نی نامه شده سینه ا�

یا باب الحوائج... نفسم کنج قفس حال و هوایی دارد پرم از بی پری و میل رهایی دارد مثل نی نامه شده سینه ا�
یا باب الحوائج... نفسم کنج قفس حال و هوایی دارد پرم از بی پری و میل رهایی دارد مثل نی نامه شده سینه ا�
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
یا باب الحوائج... نفسم کنج قفس حال و هوایی دارد پرم از بی پری و میل رهایی دارد مثل نی نامه شده سینه ا�

یا باب الحوائج...

نفسم کنج قفس حال و هوایی دارد

پرم از بی پری و میل رهایی دارد

مثل نی نامه شده سینه ام از هجر حجاز

نای نی از نفسم شور نوایی دارد

چقدر آه کشیدم درو دیوار گریست

چقدر سنگ صبورم شنوایی دارد

میرود با نفسم تا برسد با آهم

تازیانه به تنم سعی و صفایی دارد

باز شلاق بیاور که سحر نزدیک است

دل شکستن دل شب صوت رسایی دارد

استخوان های مرا بین قفس خرد کنید

استخوان خرد شدن نیز دوایی دارد

دست اما به رگ غیرت  من مگذارید...

... ولی افسوس قفس بی سر و پایی دارد

مثل زنجیر کسی همقدم من نشده است

آه تابوت بگو  او چه وفایی دارد

هر چقدر  آه کشم  باز نفس در راه است

تا ثریا غم  آیینه بنایی دارد

بیت پایانی عمر م شده مضمون گریز

سینه من نفسی کرببلایی دارد

باز همه روضه گودال  و زنی زد فریاد

نزنیدش به خداوند خدایی دارد.

 

موسی علیمرادی


تعداد بازديد : 291
چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 ساعت: 12:50
نویسنده:
نظرات(3)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب
این نظر توسط مهدی نظری در تاریخ 1394/02/16 و 23:35 دقیقه ارسال شده است

مهدی نظری

منم همان که دلش تا همیشه دریا بود
همان که عشق حسینی زمین نشینش کرد
همان که منزل او اسمان بالا بود
منم تجسم زهرا به یاد می ارید
که خانه ی پدری ام زمانی اینجا بود
زیادتان که نرفته منم معلمتان
و کوچه ای که گذشتیم کوچه ی ما بود
تمامتان و تصدق علیه می گفتید
ودرب خانه ی ما رو به سمتتان وا بود
زیادتان که نرفته تصدق سر ما
همیشه سفره تان پر زنان و خرما بود
تمام یک یکتان را شناختم مردم
کمال معرفتم بی اگر و اما بود
منم عقیله ترین دخت حیدر کرار
همان که اینه ی ذات حق تعالی بود
چه شد که چشم شدید و نگاهمان کردید
شما که بر دلتان حسرت تماشا بود
چه شد حسین تو ایا سوالتان این است
سری که نیزه نشین است راس اقا بود


برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف