شهادت امام علی ع - 6

شهادت امام علی ع - 6

شهادت امام علی ع - 6

شهادت امام علی ع - 6

شهادت امام علی ع - 6
شهادت امام علی ع - 6
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
امیر المومنین(ع)-مدح و شهادت ای تجلیات ذات کبریایی یا علی ای یگانه شرح آیات خدایی یا علی یا ولی الل

امیر المومنین(ع)-مدح و شهادت

 

ای تجلیات ذات کبریایی یا علی

ای یگانه شرح آیات خدایی یا علی

یا ولی الله اعظم آفرینش مست توست

ساقی توحیدی جام ولایی یا علی

اهل بیتی ، خانه زادی ؛ با خدا همخانه ای

محرمی تو ، در حریم کبریایی یا علی

ملک ایمان را امیرالمومنین تنها تویی

ملک هستی را بحق فرمانروایی یا علی

مهر تو از اوجب ارکان ادیان است و بس

مهر تایید جواز انبیایی یا علی

نام تو لرزه به قلب کافران انداخته

ذوالفقار حقّی و خیبر گشایی یا علی

این تویی برتر ز فهم و عقل ابنای بشر

این منم مفتون این ایزد نمایی یا علی

این تویی پای پیاده تا خدا ره برده ای

این منم آورده ام دست گدایی یا علی

مستحق تر از من مسکین نمی یابی شها

سائلم بر لقمه نان هل اتایی یا علی

ساقیا در این عطش آباد گیر افتاده ام

باده خواهم از سبوی لافتایی یا علی

زآستین دستی برآور دستگیری کن مرا

از تباهی گناهم ده رهایی یا علی

در میان ظلمت قبرم سلامت می کنم

نور مطلق ، حضرت مولا کجایی یا علی

ای شهادت پیشه صهبای شهادت طالبم

تا خضاب خون کند رنگم حنایی یا علی

**

آن که با تیغ به زهر آلوده ات از پشت زد

خورد قلبش مهر اشق الاشقیایی، یا علی

بود بیمار و پرستاری از او کردی و  او

خوب جبران کرد با صد بی وفایی یا علی

قاتل بی شرم لبخندی به نامردی زند

که ندارد زخم زهرآگین دوایی یا علی

شیر می بخشی به او ، او مرگ تو دارد طلب

وای زینب مُرد از این بی حیایی یا علی

دست های نحسش از سیلی روایت می کند

ای که بر داغ مدینه مبتلایی یا علی

عقده ی هجران یاس نیلی ات را باز کرد

تیغ ظالم می کند مشکل گشایی یا علی

فاطمه یا فاطمه شد آخرین ذکر دلت

می شوی مهمان بانوی سمایی یا علی

 

سيد محمد ميرهاشمي


تعداد بازديد : 59
یکشنبه 14 تیر 1394 ساعت: 13:03
نویسنده:
نظرات(0)
امیرالمومنین(ع)-مدح و شهادت باز دل میل توسّل می كند یاد تـو در باغ جان گُل می كند یاعلی ای عشق حق در

امیرالمومنین(ع)-مدح و شهادت

 

باز دل میل توسّل می كند

یاد تـو در باغ جان گُل می كند

یاعلی ای عشق حق در جوهرت

سرفرازان جهان خاك درت

ای هزاران خضر سرگردان تـو

میثم و سلمان ز شاگردان تو

رهنوردان را چراغ ره توئی

رهنمای مردم آگه توئی

عاقلان در عشق تو دیوانه اند

دور شمع عشق تو پروانه اند

صبر از تو رنگ زیبا یافته

عشق با عشق تو معنا یـافته

تو گهر هستی و كعبه چون صدف

كعبه را داده خدا از تو شرف

ای نسیم مهربان سرنوشت

ای شمیم ناب گلزار بهشت

جوهر ایمان توئی عرفان توئی

عدل و فضل و عشق را میزان توئی

نور محراب تو شد نور فلك

مات و مبهوت نمازت شد ملك

در زمین گر بوترابت خوانده اند

در سماوات آفتابت خوانده اند

ره كجا یابد به قدر تو خرد

ذات تو ذات خداوند احد

یاعلی آموزگار انبیا

ای امامت را تو ختم الاوصیا

خلقت از قدرت شرافت یافته

یازده خورشید از تو تافته

ای كریم كلّ خلقت یاعلی

ای قسیم نار و جنّت یاعلی

عاشقان تو سیادت یافتند

با ولای تـو سعادت یافتند

یاعلی من از غلامان توام

خاكبوس خاكبوسان توام

ای گل امید من از بذر تو

اشك خود را كرده ام من نذر تو

نام تو با عشق دارد الفتی

نام تو با اشك دارد نسبتی

نام تو آرام بخش جان بود

نام تو بـر دردها درمان بود

یاعلی درد تو درد مكتب است

ای که ذكر یا مجیبت بر لب است

قدر نشناسان تو را نشناختند

بر حریم حُرمت تو تاختند

دوزخی مردم  بهشتت سوختند

آتشی بر گلشنت افروختند

زآتش در شعله بر دل ها زدند

پیش چشمان تو زهرا را زدند

گرچه جانت زین همه غم خسته بود

صبر می كردی و دستت بسته بود

ای كه از جهل بشر رنجیده ای

كوفه كوفه بی وفائی دیده ای

بوی غم دارد قیام آخرت

جان به قربان سلام آخرت

ای كه شد محراب خونین بسترت

خون دل می ریخت از فرق سرت

داشتی بـا چهرۀ غرقه بخون

نغمۀ اناالیه راجعون

ای كه بخشیدی«وفائی»را شرف

میهمانش كن به ایوان نجف

 

سید هاشم وفایی

 


تعداد بازديد : 117
یکشنبه 14 تیر 1394 ساعت: 13:02
نویسنده:
نظرات(0)
امیرالمونین(ع)-شب نوزدهم نمک و شیر را به دستش داد با هزار و یک آرزو دختر گفت ای دخترم کجا دیدی دو غ�

امیرالمونین(ع)-شب نوزدهم

 

نمک و شیر را به دستش داد

با هزار و یک آرزو دختر

گفت ای دخترم کجا دیدی

دو غذا روی سفرهء حیدر

 

دخترش دست را جلو آورد

تا نمک را زسفره بر دارد

تا که در هم نگاهشان گره خورد

دید بابا دوچشم تر دارد

 

گفت بابا که دخترم امشب

زخمهای دلم عمیق تر است

از روی سفره شیر را بردار

که علی با نمک رفیق تر است

 

بعد افطار با دو دیدهء خیس

گرچه با دخترش تبسم کرد

حال بابا عجیب بود عجیب

دخترش دست و پای خود گم کرد

 

دید هر لحظه بی قرارتر است

آن ابرمرد بی نظیر و شجاع

خیره می شد به آسمان ، می خواند

زیر لب آیه های استرجاع

 

شب به نیمه رسیده و دیگر

موقع رفتن امیر شده

کودکان گرسنه منتظرند

حرکت کن علی که دیر شده

 

پس عبا را به دوش خود انداخت

کیسه را پر ز نان وخرما کرد

مثل هرشب پس از " به نام خدا"

یک توسل به نام زهرا کرد

 

در دلش مجلسی ز روضه به پا

باز با قصهء جوانش شد

فقط انگار روضه خوان کم داشت

درب و دیوار روضه خوانش شد

 

سمت مقصد ، علی که حرکت کرد

ناگهان چشم اوبه در افتاد

در برایش چه روضه ای می خواند

یاد گیسوی شعله ور افتاد

 

شعله ها را کمی خنک تر کرد

اشک چشمان حیدر کرار

در هیاهوی روضه های در

نمکی هم به روضه زد دیوار

 

بعد مرغابیان داخل صحن

میخ در سد راه مولا شد

حرف میخ دری وسط آمد

در دل بوتراب غوغا شد

 

قلب حیدر رها شد از کوفه

رفت سمت مدینهء زهرا

تیزی میخ یکطرف ، وای از

داغی میخ وسینهء زهرا

 

مرتضی ناگهان به خود آمد

میخ را از عبای  خود وا کرد

پای خود را درون کوچه گذاشت

یاد کوچه دوباره غوغا کرد

 

روضه را کوچه سخت تر می خواند

یاد نامردمان بی انصاف

یاد چشم نبستهء حیدر

یاد سیلی ، طناب ، فحش ، غلاف

 

بعد از آن بین کوچهء تاریک

در دلش شور و همهمه افتاد

در سکوت شبی پر از غصه

یاد تشییع فاطمه افتاد

 

قلبش از بی وفایی محض

تک تک مردمان کوچه گرفت

بی وفایی هوای خواندن کرد

روضه را از دهان کوچه گرفت

 

کیسه کم کم سبک شد ومولا

سهم خرمای کودکان را داد

داشت کم کم دم اذان می شد

کاخرین قرصهای نان را داد

 

آسمان و زمین همه محو

قدرت گام استوار علیست

سمت مسجد روانه شد حیدر

ابن ملجم در انتظار علیست

 

رکعتی با خدای خود دل داد

بعد افتاد روی سجاده

بین محراب غرق خون خود

فاتح خیبر است افتاده

 

بی رمق گفت وای اگر بیند

غرق خون پیکر مرا زینب

کاش می شد سرم شود بسته

تا نبیند سر مرا زینب

 

روضه اینجا رسید و دلخونها

دل به دریای رستخیز زدند

روضه خوانهای شعر نوزدهم

همه به کربلا گریز زدند

 

یا علی زینب تو تاب نداشت

که شکسته سر تو را بیند

لیک خواهد رسید آن روزی

که سری را به نیزه ها بیند

***

مهدي مقيمي

 


تعداد بازديد : 413
یکشنبه 14 تیر 1394 ساعت: 12:59
نویسنده:
نظرات(0)
کوفه روزاشم مثه شب شده و بوی هجرون میرسه از همه جا یل خیبر، ای خدا تو بستره یه غمی عجیب نشسته رو دلا �

کوفه روزاشم مثه شب شده و
بوی هجرون میرسه از همه جا
یل خیبر، ای خدا تو بستره
یه غمی عجیب نشسته رو دلا

 

کوفه روزاشم مثه شب شده و
بوی هجرون میرسه از همه جا
یل خیبر، ای خدا تو بستره
یه غمی عجیب نشسته رو دلا

این روزا داغ حسن تازه شده
تو دلش زنده غمِ مادرشه
صدای سیلی به زهرا هنوزم
می پیچه توی گوش و تو سرشه

باز دوباره بستر و یه محتضر
این دفه به جای پهلو، سر شکست
ذکرِ زینب به لب أمّنْ یُجیْبه
کنار مولا با چشم تر نشست

یاد اون شبْ افتاده که مادرش
یه چیزی کنار گذاشت برا همه
زنده شد خاطره ی اون کفنا
که شمرد و گفت:یکی، چرا کمه؟!!

همه منتظر که تا طبیب بیاد
بلکه با خودش یه مرهم بیاره
ایشالا خدا بهش توون میده
شکاف زخم سرُ ، هَمْ بیاره

نانجیب شمشیرُ بس کاری زده
جای زخمْ بدجور، اذیّت میکنه
مرتضی با رفتن طبیب دیگه
داره با حسن وصیّت میکنه

میگه: غیرِ بچه های فاطمه
کسی اینجا نمونه،حرفا دارم
بمون عباس نرو،حرفم با توه
وصیت راجع به عاشورا دارم

ظهر روز دهم، عباس، پسرم
تویی که تو کربلا سقا میشی
آبُ هرجور شده، تا خیمه ببر
وقتی که راهیه با مَشکا میشی

چارهزار تا تیر، به سمتت میزنن
نکنه حسینُ تنها بذاری
دستاتم اگه تو این راه، تو دادی
نکنه که خم به ابرو بیاری

تیر اگر، به مشک آبِ تو نشست
اینجا قید خیمه رو بیا بزن
اونجا وقتی که برات چاره نموند
یا “أخا أدرک أخا” صدا بزن

وحید دکامین


تعداد بازديد : 53
یکشنبه 14 تیر 1394 ساعت: 12:56
نویسنده:
نظرات(0)
شب بودوشهرکوفه پر ازآه ودرد بود حال وهوای کوفه غم انگیزوسردبود شب بودوظلمتی که فضاراگرفته بود از ب

شب بودوشهرکوفه پر ازآه ودرد بود
حال وهوای کوفه غم انگیزوسردبود

شب بودوظلمتی که فضاراگرفته بود
از بار غم تمامی دلها گرفته بود

 

شب بودوشهرکوفه پر ازآه ودرد بود
حال وهوای کوفه غم انگیزوسردبود

شب بودوظلمتی که فضاراگرفته بود
از بار غم تمامی دلها گرفته بود

مردی غریب سوی مصلی روانه بود
دریای دیدگان ترش بی کرانه بود

میرفت وآسمانش ازاین دردمیگریست
ازآن زمان که آمدورفت اوغریب زیست

غیراز غم مدینه به لب صحبتی نداشت
غیرازوصال فاطمه اش حاجتی نداشت

تنهاترین ،غریب ترین مرد کوفه بود
کیسه بدوش کوفه وشبگردکوفه بود

عمری ز خاطرات مدینه کباب شد
تنها انیس راز دلش چاه آب شد

هم بازی تمام یتیمان کوفه بود
فکرغذاوسفره ی بی نان کوفه بود

پایان رسیده لحظه ی چشم انتظاری اش
دلشوره داشت زینب ازاین بیقراری اش

محمد حسن بیات لو


تعداد بازديد : 71
یکشنبه 14 تیر 1394 ساعت: 12:56
نویسنده:
نظرات(0)
این خبر را برسانید به عشاق نجف بوی سجاده خونین کسی می آید..

 

این خبر را برسانید به عشاق نجف
بوی سجاده خونین کسی می آید..

 

 


تعداد بازديد : 2575
شنبه 13 تیر 1394 ساعت: 15:50
نویسنده:
نظرات(0)
شب است و شاهد غم های بی کران شده ام به درد هجر گرفتار و نیمه جان شده ام به پای اشک حسن آه می کشم هر شب �

شب است و شاهد غم های بی کران شده ام
به درد هجر گرفتار و نیمه جان شده ام

به پای اشک حسن آه می کشم هر شب
نشسته ام نگران و چه بی امان شده ام

 

شب است و شاهد غم های بی کران شده ام
به درد هجر گرفتار و نیمه جان شده ام

به پای اشک حسن آه می کشم هر شب
نشسته ام نگران و چه بی امان شده ام

پدر مرا ز مصیبات با خبر کرد و
کنار سنگ مزارش سحر، زبان شده ام

مصیبت همه ی ما حسین و کرببلاست
عجیب نیست اگر این چنین کمان شده ام

شنیده ام سفری سخت، پیشِ رو دارم
شب است و شاهد غم های بی کران شده ام

رضا باقریان


تعداد بازديد : 63
شنبه 13 تیر 1394 ساعت: 15:20
نویسنده:
نظرات(0)
ایمان کریمی بوی گلاب از در و دیوار بگذرد حیدر اگر که از سر بازار بگذرد وصل علی سبب شده میثم تمام عمر

 

بوی گلاب از در و دیوار بگذرد
حیدر اگر که از سر بازار بگذرد

وصل علی سبب شده میثم تمام عمر
روزی اش نیز از قبل دار بگذرد

اسمش بدون شک علی آباد می شود
از شهرمان اگر علی یک بار بگذرد

شاداب می شود دم مردن، ابوتراب
تا از کنار خانه ی بیمار بگذرد

سردار اگر علی ست، به عمربن عبدود
گویید تا ز لفظ سپهدار بگذرد

*ای کار ساز خلق به فریاد من برس
زان پیش تر که کار من از کار بگذرد*


 

ایمان کریمی

 

 

*صایب


تعداد بازديد : 123
جمعه 05 تیر 1394 ساعت: 12:28
نویسنده:
نظرات(0)
یا علی... شبيه پود كه باشد به تار، وابسته دل من است به زلف نگار، وابسته نبوده صحبتي از جبر، كز نخست

یا علی...

شبيه پود كه باشد به تار، وابسته

دل من است به زلف نگار، وابسته

نبوده صحبتي از جبر، كز نخست جهان

دلم به او شده بي اختيار ، وابسته

يكي به درهم و دينار خويش دل داده

يكي فقط به غم هشت و چار ، وابسته

دلي به قوس كمان بلند ابرويي

دلي به منحنيِ ذوالفقار ، وابسته

منم كه شغل شريفم گداييِ علي است

حياتم است به اين كسب و كار ، وابسته

من از پياده نظام سپاه حيدرم و

---به لشگر شه دلدل سوار، وابسته

شنيدم از لب آدم ، دمِ ضريح نجف

دل من است بر اين شاهكار ، وابسته

عنايت شه لولاك خارج از عدد است

وَ ما به لطفِ علي بيشمار ، وابسته

قسم به حضرت زهرا شهيد مي ميرد

كسي كه شد به غـم انتظار، وابسته

 

 

محمد قاسمي


تعداد بازديد : 141
پنجشنبه 04 تیر 1394 ساعت: 10:37
نویسنده:
نظرات(0)
یا امیرالمومنین(ع)... تا سگ اين آستانم يااميرالمؤمنين لطف كن از در مَرانم يااميرالمؤمنين چشم و دلْ

یا امیرالمومنین(ع)...

تا سگ اين آستانم يااميرالمؤمنين

لطف كن از در مَرانم يااميرالمؤمنين

چشم و دلْ سير از كنار سفره ها پا ميشوم

داده قنبر استخوانم يااميرالمؤمنين

سنگ باران هم شوم دور تو گشتن كارم است

كوي تو كهف امانم يااميرالمؤمنين

تا كه هر دفعه به ايوان تو خيره ميشوم

بند مي آيد زبانم يااميرالؤمنين

من خودم با ياعلي هايي كه مي گويم مُدام

يك مفاتيح الجنانم يا اميرالمؤمنين

حُبّ تو معيار اصليّ حلال است و حرام

با تو كردند امتحانم يا اميرالمؤمنين

"شاطرعبّاس قمي"هستم به نامت پُخته شد

در تنورِ گرم ، نانم ، يااميرالمؤمنين

"اَشْهَدٌ اَنّ عليّاً حُجّةُ الله"ام تويي

در اقامه ، در اذانم يااميرالمؤمنين

مثل قالي هاي صحنت با دم "نادعلي"

گَردْ از دل مي تكانم يااميرالمؤمنين

بي تو اصلاً بي هُويّت، بي تو مَهدورالدَّمَم

بي تو مَجهول المكانم يا اميرالمؤمنين

بعد مرگم سوي واديّ السّلامم مي بري ؟

در نجف خُلدْ آشيانم يااميرالمؤمنين

"لافتي الّا علي،لاسيف الّا ذوالفقار"

شعر از اين بهتر ندانم يااميرالمؤمنين

ميروم هر بار پابوس رضا ، اوّل سلام

---از تو بر او مي رسانم يااميرالمؤمنين


ازنجف،ازكوفه دور،امّا به يادِ سهله اش

دوره گرد جمكرانم ، يااميرالمؤمنين

چون خودت فرموده اي مهديِّ عصر ما تويي

مَستِ "يا صاحبْ زمانم"،"يااميرالمومنين

 

محمد قاسمي


تعداد بازديد : 129
پنجشنبه 04 تیر 1394 ساعت: 10:33
نویسنده:
نظرات(0)
ﮐﻨﺎﺭ ﺑﺴﺘﺮﻡ ﺍﺯ ﺍﺷﮏ ، ﺩﻳﺪﻩ ﺗﺮ .ﻧﮑﻨﻴﺪ ﻳﺘﻴﻢ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻳﻨﺠﺎ ، ﭘﺪﺭ ﭘﺪﺭ ﻧﮑﻨﻴﺪ ﺍﮔﺮ ﮐ

ﮐﻨﺎﺭ ﺑﺴﺘﺮﻡ ﺍﺯ ﺍﺷﮏ ، ﺩﻳﺪﻩ ﺗﺮ .ﻧﮑﻨﻴﺪ

ﻳﺘﻴﻢ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻳﻨﺠﺎ ، ﭘﺪﺭ ﭘﺪﺭ ﻧﮑﻨﻴﺪ
ﺍﮔﺮ ﮐﻪ ﺑﺎﻝ ﻭ ﭘﺮ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﮐﻮﻓﻪ ﺷﮑﺴﺖ
ﺷﻤﺎ ﭼﻮ ﻣﺮﻍ، ﺳﺮ ﺑﻪ ﺯﻳﺮ ﭘﺮ ﻧﮑﻨﻴﺪ
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﮐﻪ ﺷﺒﻬﺎ ﮔﺬﺭﮔﻪ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ
ﺑﺪﻭﻥ ﺳﻔﺮﻩ ﻱ ﺧﺮﻣﺎ ﻭ ﻧﺎﻥ، ﮔﺬﺭ ﻧﮑﻨﻴﺪ
ﺑﻪ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﺟﺬﺍﻣﻲ ﺳﻼ‌ﻡ ﻣﻦ ﺑﺒﺮﻳﺪ
ﻭﻟﻲ ﺯ ﻗﺘﻞ ﻣﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﮔﺮ ﺧﺒﺮ ﻧﮑﻨﻴﺪ
ﺯ ﮐﻮﭼﻪ ﺍﻱ ﮐﻪ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﺭﺍﻩ ﻣﺎﺩﺭﺗﺎﻥ
ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻤﺮ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﭼﻮ ﻣﻦ ﮔﺬﺭ ﻧﮑﻨﻴﺪ...


حمید کریمی


تعداد بازديد : 611
شنبه 30 خرداد 1394 ساعت: 13:51
نویسنده:
نظرات(0)
همه آرزوشه یه نوکر بمیره پیش پای حیدر علی مولا بیاد کنارش بگیره شهیدش رو در بر لباشو رو لباش بزاره م�

یا علی (ع)

 

همه آرزوشه یه نوکر
بمیره پیش پای حیدر
علی مولا بیاد کنارش
بگیره شهیدش رو در بر
لباشو رو لباش بزاره
می ، بنوشه ز جام کوثر

اگه آقا یه بار بیاد و
ز کرم بزنه به ما سر
اسم و رسممونه بگیره
بزنه صدا ما رو نوکر
اونوقت جاشه که ما بخونیم
انّ نحن جیوش الحیدر

آقامون به گدا کرم کرد
دل مارو مث حرم کرد
منو دنیایی پس زد اما
تاج شاهی رو بر سرم کرد
گوش به نجوای مادرم داد
ز کرم منو نوکرم کرد

سائل علی اصغرم کرد
عاشق علی اکبرم کرد
اون که دلبر دلبرا بود
دل به من داد و دلبرم کرد
اشک به چشمای ما عطا کرد
ساقی شد منو ساغرم کرد

دل من که اجیر نمیشه
جز به مولا اسیر نمیشه
اگه بگذره صدها سالم
اون جوونه و پیر نمیشه
ماه اگر نره پیش حیدر
دیگه ماه منیر نمیشه

تشنه ی روی ماه حیدر
تشنه میمونه سیر نمیشه
تا ابد توی ملک الله
کسی جز تو امیر نمیشه
عبد حیدر و عبد زهرا
پیش هیشکی حقیر نمیشه


سر ما و کرم ، کرامت
دل ما و حرم، اسارت
چی میشه شب قدر امسال
ببریم به نجف زیارت
بهتره که دو دستت آقا
ببره دلمو به غارت

جعفر ابوالفتحی

 

منبع: www.jafarabolfathi.ir

 


 


تعداد بازديد : 303
شنبه 30 خرداد 1394 ساعت: 4:47
نویسنده:
نظرات(0)
محمد سهرابی: زبس خاک نجف نزد خداوند آبرو دارد تیمم با غبار معبرش شان وضو دارد ......جوهر کرده تیغش ا

محمد سهرابی:

 

زبس خاک نجف نزد خداوند آبرو دارد

تیمم با غبار معبرش شان وضو دارد

......جوهر کرده تیغش از شراب ناب

لحد را گر شکافی عبدود در کف سبو دارد

ثواب مومنان چرکی است بر روح شریف اینجا

نجف شیرخدا حوضی برای شستشو دارد


 

زهی کوی کسی کز خون بود آب خیابانش

ز سرهای عزیزان چیده گلدان گرد میدانش

 

به خورشید قیامت می شود منجر به هر جلوه

تشرف های آئینه به صحن شبنمستانش

 

زهی بانوی جعفر پاسبان حمزه دربانی

که صد چشمی نگه دار است اورا مرد مردانش

 

زکاتی داشت خونم گیج تحلیلش شدم دیدم

که حتی میرود عید سعید فطر، قربانش

 

به شأن خویش دارد إلتجی از فرط آگاهی

اگر دستی بگیرد در خرامیدن به دامانش

 

 

کدامین نعره از سجاده حیدر را  سفارش کرد

که می پوشد نعم یا سیدی شمشیر عریانش

 

 

دچار رنگ تیغ جلوه اش هم بهت مقبول است

شهید آید به محشر هرکه جان بازد به بهتانش

 

 

چنان وقت کرم از شش جهت بر تاخت می آید

که از پیراهن خود نیز رد گردد به طوفانش

 

 

زکوران نیز در ستر تجلی گشته او پنهان

که ممکن بود دیدارش دهد چشمی به کورانش

 

اگر میلش به اطعام تجلی می کشد حیف است

سر ما شاعران را خود نسازد آب گردانش

 

گناهانم فدای عصمت محضی چنین یا رب

که یوسف می شود با دیدن او گرگ کنعانش

 

اگر سر زیر پر پنهان کند عالم شود پنهان

عدم سازد وجود محض را یک لحظه فقدانش

 

 

چنان معصوم بگذشته است از همسایه اش کزذوق

بکارت می برد مریم هنوز از چشم جیرانش

 

اگر از ناز عزت پشت پلکی می کند نازک

همان کیفیت لطف است افتاده به مژگانش

 

به نفی و ثبت جایی هست کانجا پلکانش نیست

مدارج برنمی دارد بلوغ کفر و ایمانش

 

زنان در عالم تمثیل گردن بند مردانند

برای فاطمه عقدی است حیدر شیر یزدانش

 

به جمع پنج تن از چهار سو در هشت چشم آید

علی موسی الرضا پیدا شد از آئینه بندانش

 

به قم به چادرش افتاده جمعی یارضا گویان

گروهی حضرت معصومه گویان در خراسانش

 

قدمگاه قناعت نیست جز فرش حصیر او

تشرف خانه ی زهد است نان خالی خوانش

 

گدایان در ش در پیرسالی تازه دل گردند

تکامل می دمد از مردمان رو به نقصانش

 

چنین شأنی که من میبینم از حیث أحد کامل

ندارم شک که در خلوت پرستیدست شیطانش

 

حدیث کامل لولاک شرح کاملی دارد

و لولای در جنت بچرخد تحت فرمانش

 

عبور از شام ظلمانی است شرط مردن روشن

کلید برق هستی مانده در آنسوی دالانش

 

به دربار زنی کز غیر خود رو در حجاب آرد

نظر دارد به الله الصمد نقاش ایوانش

 

به شهر قم به چشمم از دهانی شادباش امد

کدامین پسته خندیدست به بادام سوهانش

 

به امکان کسی دلداده ام کز شدت اعجاز

جمل را در ته سوزن کند با بار کوهانش

 

بضاعت لاغر افتاده اسو او فربه طلب دارد

نشد اندازه عفوش کنم یک روز کتمانش

 

مگو گستاخ شیون بوده این نو شاعرالکن

به قدر وسع خود کرده است معنی تازه کتمانش


تعداد بازديد : 587
جمعه 29 خرداد 1394 ساعت: 4:15
نویسنده:
نظرات(0)
باده پیمای "لاتخف" شده ام مست جام شه نجف شده ام تا بلی گفته ام بلایش را پیش تیرش به جان هدف شده ام از �
باده پیمای "لاتخف" شده ام
مست جام شه نجف شده ام
تا بلی گفته ام بلایش را
پیش تیرش به جان هدف شده ام
از هجوم بلا ملالی نیست
دار بر دوش و جان به کف شده ام
عشق مولا علی است در یتیم
گوهری ناب را صدف شده ام
نام مولا کلید مشکل هاست
هر کجا با غمی طرف شده ام
تا علی هست در دلم غم نیست
غرق در شادی و شعف شده ام
شرف عالم است نوکریش
که مشرف به این شرف شده ام
هر  چه با یاد او به خیر گذشت
باقی عمر را تلف شده ام
لحظه لحظه یقینم افزون شد
بنده ی شاه "لو کشف" شده ام
 
"ها علی بشر و کیف بشر"
کیست یارب علی ؟ خداست مگر
 
نه خدا هست و نه جدا از او
که بود جلوه ی خدا از او
زمزم از شوق اوست می جوشد
مروه گردیده با صفا از او
خانه زاد خدای "لم یلد" است
کعبه شد باغ دلگشا از او
شور من شعر من شکوه شعور
ادب و معرفت وفا از او
پای تا سر اطاعت از حق بود
سر نزد لحظه ای خطا از او
بی رضای خدا نفس نکشید
که خدا بود هم رضا از او
آفتاب بلند مشرق جود
بهره ور غیر و آشنا از او
آنکه محو رکوع بود و گرفت
خاتم مکرمت گدا از او
راد مردی که بر کرانه ی رزم
پرچم فتح شد به پا از او
 
قاتل المشرکین و الکفاﺭ
اسد الله و حیدر کرار
 
گوهر عشق در خزانه ی اوست
نای هستی پر از ترانه ی اوست
شهسوار عرب امیر عجم
که فلک رام تازیانه ی اوست
اوج پیما همای رحمت و نور
بام عرش حق آشیانه ی اوست
جبرئیل امین پیمبر وحی
قنبر آسا غلام خانه ی اوست
اوست انسان کاملی که فلک
عاشق روح بیکرانه ی اوست
ملکوتی است کاخ رفعت او
که جنان خاک آستانه ی اوست
بر سر خلق عالم افکنده
سایه ی مهر جاودانه ی اوست
گوشوار فرشتگان خدای
لؤلؤ اشک دانه دانه ی اوست
نخل های مدینه و کوفه
شاهد شور عاشقانه ی اوست
 
اوست بر خیل عاشقان دلبر
کوثر مهر و ساقی کوثر
 
ﺁﻓﺮﯾﻨﺶ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﻋﻠﯽ ﺍﺳﺖ
ﻧﻪ ﻓﻠﮏ ﻣﺴﺖ ﻭ ﺑﯿﻘﺮﺍﺭ ﻋﻠﯽ ﺍﺳﺖ
ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺧﺎﮐﺒﻮﺱ ﻫﻤﺖ ﺍﻭ
ﮐﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﻋﺒﺪ ﺧﺎﮐﺴﺎﺭ ﻋﻠﯽ ﺍﺳﺖ
ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﮐﻮﭼﻪ ﮔﺮﺩ ﻣﺴﮑﯿﻨﺶ
ﮐﻬﮑﺸﺎﻥ ﺧﺎﮎ ﺭﻫﮕﺬﺍﺭ ﻋﻠﯽ ﺍﺳﺖ
ﺻﺒﺤﮕﺎﻫﺎﻥ ﻧﺴﯿﻢ ﺳﺮﻣﺴﺖ ﺍﺯ
ﻋﻄﺮ ﮔﯿﺴﻮﯼ ﻣﺸﮑﺒﺎﺭ ﻋﻠﯽ ﺍﺳﺖ
ﺩﻟﻔﺮﯾﺐ ﺍﺳﺖ ﺍﮔﺮﭼﻪ ﺑﺎﻍ ﺑﻬﺸﺖ
ﺟﻠﻮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﮔﻞ ﺑﻬﺎﺭ ﻋﻠﯽ ﺍﺳﺖ
ﺗﺎ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﺩﺭ ﺍﻣﺘﺪﺍﺩ ﺯﻣﺎﻥ
ﻣﺤﻮﺭ ﻋﺸﻖ ﺑﺮ ﻣﺪﺍﺭ ﻋﻠﯽ ﺍﺳﺖ
ﺟﻤﻌﯽ ﺍﺯ ﻗﺪﺳﯿﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﻣﺮ ﺧﺪﺍ
ﺫﮐﺮ ﺗﺴﺒﯿﺤﺸﺎﻥ ﻧﺜﺎﺭ ﻋﻠﯽ ﺍﺳﺖ
ﺟﻤﻊ ﺩﺭ ﺍﻭ ﺻﻔﺎﺕ ﺍﺿﺪﺍﺩ ﺍﺳﺖ
ﮐﺮﻡ ﻭ ﻋﺪﻝ ﺍﺯ ﺗﺒﺎﺭ ﻋﻠﯽ ﺍﺳﺖ
ﭼﺸﻢ ﺷﺐ ﺑﺎﻭﺭﺍﻥ ﻇﻠﻤﺖ ﮐﯿﺶ
ﺧﯿﺮﻩ ﺍﺯ ﺑﺮﻕ ﺫﻭﺍﻟﻔﻘﺎﺭ ﻋﻠﯽ ﺍﺳﺖ
 
ﻣﺮﮐﺐ ﻋﺰﻡ ﺍﻭ ﺭﮐﺎﺏ ﻇﻔﺮ
ﺗﻦ ﺳﭙﺮﺩﻩ ﺑﻪ ﻣﻮﺝ ﺧﯿﺰ خطر
 
ﺩﺭ ﺣﺮﯾﻢ ﺣﻀﻮﺭ ﻣﺤﺮﻡ ﺍﻭﺳﺖ
ﻋﺪﻝ ﺭﺍ ﻣﻌﻨﯽ ﻣﺠﺴﻢ ﺍﻭﺳﺖ
ﻣﺮﺷﺪ ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ ﺩﺭ ﻣﻠﮑﻮﺕ
ﯾﺎﺭ ﺩﯾﺮ ﺁﺷﻨﺎﯼ ﺁﺩﻡ ﺍﻭﺳﺖ
ﺩﻭﺭ ﺍﻭ ﭼﺮﺥ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﮔﺮﺩﻭﻥ
ﻋﻠﺖ ﺧﻠﻘﺖ ﺩﻭ ﻋﺎﻟﻢ ﺍﻭﺳﺖ
ﭼﻨﮓ ﺑﺎﯾﺪ ﺯﺩﻥ ﺑﻪ ﺣﺒﻞ ﺍﻟﻠﻪ
ﺗﺎ ﺧﺪﺍ ﺭﯾﺴﻤﺎﻥ ﻣﺤﮑﻢ ﺍﻭﺳﺖ
ﺩﺳﺘﯿﺎﺭ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﻣﺤﺸﺮ
ﻣﺎﻟﮏ ﺟﻨﺖ ﻭ ﺟﻬﻨﻢ ﺍﻭﺳﺖ
ﭘﺎﯼ ﻣﯿﺰﺍﻥ ﺩﺍﻭﺭﯼ ﺑﻪ ﯾﻘﯿﻦ
ﺁﻧﮑﻪ ﮔﯿﺮﺩ ﺯ ﻟﻄﻒ ﺩﺳﺘﻢ اوست
ﻣﺴﻠﻢ ﺍﻭﻝ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺮ ﺷﯿﻌﻪ
ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻣﻘﺘﺪﺍ ﻣﺴﻠﻢ ﺍﻭﺳﺖ
ﺫﻭﺍﻟﻔﻘﺎﺭ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺑﺪﺭ ﻭ ﺍﺣﺪ
ﺩﺭ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﮐﺮﻡ ﺍﻭﺳﺖ
 
ﺩﯾﻦ ﺣﻖ ﺟﺎﻭﺩﺍﻥ ﺯ ﺍﯾﺜﺎﺭﺵ
ﻫﻞ ﺍﺗﯽ ﯾﮏ ﻧﺸﺎﻥ ﺯ ﺍﯾﺜﺎﺭش
 
ﺷﺐ ﻣﻌﺮﺍﺝ  ﺳﯿﺪ ﺑﻄﺤﺎ
ﺷﺐ " ﺳﺒﺤﺎﻥ ﺍﻟﺬﯼ ﺍﺳﺮﯼ "
ﺷﺐ ﺭﺅﯾﺎﯾﯽ ﻭ ﺧﯿﺎﻝ ﺍﻧﮕﯿﺰ
" ﻭﺍﻗﺘﺮﺍﺑﺎ ﻋﻠﯽ ﺍﻻﻋﻠﯽ "
ﺷﺐ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺭﻭﺡ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ
ﺗﺎ ﺑﻠﻨﺪﺍﯼ ﺑﺎﻡ ﺍﺳﺘﻐﻨﺎ
ﻣﯿﻬﻤﺎﻥ ﺧﺘﻢ ﺍﻧﺒﯿﺎ، ﺍﺣﻤﺪ
ﻣﯿﺰﺑﺎﻥ ﮐﺮﺩﮔﺎﺭ ﺑﯽ ﻫﻤﺘﺎ
ﺭﻓﺖ ﺣﺘﯽ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﺍﺯ ﺟﺒﺮﯾﻞ
ﺩﻭ ﻗﺪﻡ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺗﺎ ﺣﻀﻮﺭ ﺧﺪﺍ
ﭼﻪ ﺻﻔﺎ ﺩﺍﺷﺖ ﺳﯿﺮ ﺩﺭ ﻣﻠﮑﻮﺕ
ﺑﺎ ﺗﻤﺎﺷﺎﯼ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﺎﻻ
ﺣﯿﺮﺕ ﻣﺼﻄﻔﯽ ﺩﻭ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﮔﺸﺖ
ﺩﯾﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺣﯿﺪﺭ ﺍﺳﺖ ﺁﻧﺠﺎ
ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻋﻠﯽ ﺳﺨﻦ ﻣﯽ‌ﮔﻔﺖ
ﺣﻀﺮﺕ ﻻ ﯾﺰﺍﻝ ﺑﺎ ﻃﺎﻫﺎ
 
ﮐﻪ ﺯﺑﺎﻥ خدا ﺑﻪ ﮐﺎﻡ ﻋﻠﯽ است
ﺣﺮﻑ ﺣﻖ ﮔﻔﺘﻦ، ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺍﻡ ﻋﻠﯽ است
 
ﻫﺮﭼﻪ ﻧﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺟﺒﯿﻦ ﻋﻠﯽ ﺍﺳﺖ
ﻣﺎﻩ ﻭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺧﻮﺷﻪ ﭼﯿﻦ ﻋﻠﯽ ﺍﺳﺖ
ﺧﺎﺗﻢ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺩﺭ ﺍﻧﮕﺸﺘﺶ
ﻧﻘﺶ ﺍﯾﺜﺎﺭ ﺑﺮ ﻧﮕﯿﻦ ﻋﻠﯽ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﯾﺪﺍﻟﻠﻪ ﻓﻮﻕ ﺍﯾﺪﯾﻬﻢ
ﺩﺳﺖ ﯾﺰﺩﺍﻥ ﺩﺭ ﺁﺳﺘﯿﻦ ﻋﻠﯽ ﺍﺳﺖ
ﻻﻣﮑﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺳﯿﺮ ﻗﺪﺳﯽ ﺍﻭ
ﺗﻮﺳﻦ ﻋﺰﻡ ﺯﯾﺮ ﺯﯾﻦ ﻋﻠﯽ ﺍﺳﺖ
ﻏﺮﻕ ﻧﻈﺎﺭﻩ ﯼ ﺟﻤﺎﻝ ﺧﺪﺍ
ﭼﺸﻢ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻭ ﭘﺎﮎ ﺑﯿﻦ ﻋﻠﯽ ﺍﺳﺖ
ﻟﻮﺡ ﻣﺤﻔﻮﻅ ﺭﺍ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺧﺪﺍﯼ
ﻭﺳﻌﺖ ﻗﻠﺐ ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ ﻋﻠﯽ ﺍﺳﺖ
ﺧﻀﺮ ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﻧﻮﺵ ﮐﻮﺛﺮ ﺍﻭﺳﺖ
ﺷﯿﻌﻪ ﯼ ﺣﯿﺪﺭ ﻭ ﺑﻪ ﺩﯾﻦ ﻋﻠﯽ ﺍﺳﺖ
ﺷﯿﻌﻪ ﺗﺎ ﻣﻘﺼﺪ لقاء اﻟﻠﻪ
ﭘﯿﺮﻭ ﺧﻂ ﺭﺍﺳﺘﯿﻦ ﻋﻠﯽ ﺍﺳﺖ
ﻧﻈﻢ ﻭ ﺗﻘﻮﺍﺳﺖ ﺭﻫﮕﺸﺎﯼ ﻧﺠﺎﺕ
ﺍﯾﻦ ﺳﺨﻦ ﺣﺮﻑ ﻭﺍﭘﺴﯿﻦ ﻋﻠﯽ ﺍﺳﺖ
 
ﻓﯿﺾ ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻼﻏﻪ ﺍﺵ ﺟﺎﺭﯼ ﺍﺳﺖ
ﺑﻌﺪ ﻗﺮآﻥ ﭘﯿﺎﻡ ﺑﯿﺪﺍﺭﯼ ﺍﺳﺖ
 
ﺁﻧﮑﻪ ﻣﻬﺮ ﻋﻠﯽ ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ
ﮐﯽ ﺩﮔﺮ ﮐﺎﺭ ﺑﺎ ﺟﻨﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ
ﮐﻪ ﺟﻨﺎﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﺟﻤﺎﻝ ﻋﻠﯽ ﺍﺳﺖ
ﺣﺴﺮﺕ ﻭﺻﻞ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ
ﻧﻔﺴﺶ ﻣﯽ‌ﺩﻫﺪ ﺷﻤﯿﻢ ﺑﻬﺸﺖ
ﻧﺎﻡ ﺍﻭ ﻫﺮﮐﻪ ﺑﺮ ﺯﺑﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ
ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺭﺍﻫﻬﺎﯼ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ
ﺧﺒﺮ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ
ﻧﯿﻤﻪ  ﺷﺐ ﺷﺎﻫﺪ ﺗﻬﺠﺪ ﺍﻭﺳﺖ
ﺗﺎ ﺳﺤﺮ ﭼﺸﻢ ﺧﻮﻧﻔﺸﺎﻥ دارد
ﺧﺎﺭ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﻭ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﮔﻠﻮ
ﺍﯾﻦ ﺯ  ﺻﺒﺮ ﻋﻠﯽ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ
ﮐﻮﻓﻪ ﺩﺭ ﮐﻮﻓﻪ ﺍﺷﮏ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺍﺳﺖ
ﻧﺎﻟﻪ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ
ﻏﺮﺑﺘﺶ ﺑﺲ ﮐﻪ ﭼﺎﻩ ﻣﺤﺮﻡ ﺍﻭﺳﺖ
ﻋﻘﺪﻩ ﻫﺎ ﺩﺭ ﮔﻠﻮ ﻧﻬﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ
ﺑﯽ ﮐﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﻣﯿﺪ ﻣﯽ بخشد
ﺷﮑﻮﻩ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺎﮐﺴﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ
 
ﺟﻤﻊ ﺩﺭ ﻣﺤﻔﻞ ﺳﻘﯿﻔﻪ ﺷﺪﻧﺪ
ﺟﺎﯼ ﻣﻮﻻ ﻋﻠﯽ ﺧﻠﯿﻔﻪ شدند
 
ﺭﻓﺖ ﺍﺯ ﯾﺎﺩﻫﺎ ﭘﯿﺎﻡ ﻏﺪﯾﺮ
ﻣﺎﻧﺪ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﺮﯾﻦ، ﺍﻣﺎﻡ ﻏﺪﯾﺮ
ﮔﺮﭼﻪ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻬﺎ ﻃﻨﯿﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ
ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥ ﻧﺒﯽ ﮐﻼﻡ غدیر
ﺣﯿﻒ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ
ﺭﻭﺯ ﺩﻧﯿﺎ ﻧﺸﺪ ﺑﻪ ﮐﺎﻡ ﻏﺪﯾﺮ
ﺯﯾﺮ ﺳﻘﻒ ﺳﻘﯿﻔﻪ ﻣﯽ‌ﮔﻔﺘﻨﺪ
ﻧﺎﺟﻮﺍﻧﻤﺮﺩﻫﺎ، ﮐﺪﺍﻡ ﻏﺪﯾﺮ ؟
ﺑﯿﻌﺖ ﺧﻮﺩ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﺎ ﻣﻮﻻ
ﯾﺎﺩﺷﺎﻥ ﺭﻓﺖ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻏﺪﯾﺮ
ﺭﻓﺘﻪ ﺩﺭ ﺯﯾﺮ ﭘﺮﭼﻢ ﺍﺟﻤﺎﻉ
ﺗﺎ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﺍﺛﺮ ﺯ ﻧﺎﻡ ﻏﺪﯾﺮ
ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﻋﻠﯽ
ﺟﺮﻋﻪ ﻧﻮﺵ ﺯﻻﻝ ﺟﺎﻡ ﻏﺪﯾﺮ
ﻋﻠﻢ ﺷﯿﻌﻪ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺍﻓﺮﺍﺯﻧﺪ
ﺗﺎ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺑﺎﻡ ﻏﺪﯾﺮ
ﺑﻪ ﺷﻬﯿﺪﺍﻥ ﺧﻂ ﺳﺮﺥ ﻭﻻ
ﻣﯿﺮﺳﺎﻧﺪ ﻣﻠﮏ ﺳﻼﻡ ﻏﺪﯾﺮ
 
ﺩﻝ ﺯ ﺧﻢ ﻏﺪﯾﺮ ﺳﺮﻣﺴﺖ ﺍﺳﺖ
ﺑﺎ ﻋﻠﯽ ﻋﻬﺪ ﺍﺯ ﺍﺯﻝ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ
 
ﻫﺮ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍﻋﻠﯽ ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺷﺪ
ﺩﻟﺶ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﻣﻤﺘﻠﯽ* ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﻧﺲ ﺍﻭ ﺑﺎ ﻋﻠﯽ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ
ﺣﺸﺮ ﺍﻭ ﻧﯿﺰ ﺑﺎ ﻋﻠﯽ ﺑﺎﺷﺪ
ﭘﺎﯼ ﺗﺎ ﺳﺮ ﮐﺮﺍﻣﺖ ﻭ ﻣﻬﺮ ﺍﺳﺖ
ﺩﻟﺶ ﺍﺯ ﻧﻮﺭ ﻣﻤﺘﻠﯽ ﺑﺎﺷﺪ
ﺩﻝ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺑﺰﻡ ﯾﺎﺩ ﺁﻝ ﺍﻟﻠﻪ
ﻣﺜﻞ ﺁﯾﯿﻨﻪ ﺻﯿﻘﻠﯽ ﺑﺎﺷﺪ
ﻫﺮﮐﺴﯽ ﻣﺮﺩ ﺑﯽ ﻭﻻﯼ ﻋﻠﯽ
ﺩﯾﻦ ﺍﻭ ﺩﯾﻦ ﺟﺎﻫﻠﯽ ﺑﺎﺷﺪ
ﺷﺎﻩ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻋﻠﯽ ﮐﻪ ﻧﺰﺩ ﺧﺪﺍ
ﻧﺎﺯ ﭘﺮﻭﺭﺩ ﻭ ﺳﻮﮔﻠﯽ ﺑﺎﺷﺪ
ﺧﻠﻔﺎ ﺭﺍ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﺍﺳﺖ ﻋﻠﯽ ؟
ﻫﺮﮐﻪ ﮔﻔﺘﺎ ﺑﮕﻮ : ﺑﻠﯽ، ﺑﺎﺷﺪ
ﺣﯿﺪﺭ ﺁﻣﺪ ﺧﻠﯿﻔﻪ ﯼ ﭼﺎﺭﻡ
ﺣﻀﺮﺕ ﺁﺩﻡ ﺍﻭﻟﯽ ﺑﺎﺷﺪ
ﻫﺴﺖ ﺩﺍﻭﻭﺩ ﺩﻭﻡ ﻭ ﻫﺎﺭﻭﻥ
ﺳﻮﻣﯿﻦ ﺟﻠﻮﻩ ﯼ ﺟﻠﯽ ﺑﺎﺷﺪ
 
ﻟﯿﮏ ﺩﺭ ﻣﺮﺗﺒﺖ ﺳﺒﻖ ﺑﺎ ﺍﻭﺳﺖ
ﮐﻪ علی ﺑﺎ ﺣﻖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺣﻖ ﺑﺎ اوست
 
ﯾﺎ ﻋﻠﯽ ﺍﯼ ﺟﻤﺎﻝ ﺟﻞ ﺟﻼﻝ
ﮐﯿﺴﺘﯽ ﺍﯼ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﻭﺻﻒ ﺗﻮ ﻻﻝ
ﺣﻀﺮﺕ ﺣﻖ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻗﺪﺭﺕ ﺧﻮﺩ
ﺩﻭﺧﺖ ﺑﺮ ﻗﺎﻣﺘﺖ ﻟﺒﺎﺱ ﺟﻼﻝ
ﺭﻭﺡ ﭘﺎﮎ ﺑﻠﻨﺪ ﭘﺮﻭﺍﺯﺕ
ﺭﻓﺘﻪ ﺗﺎ ﺍﻭﺝ ﻗﻠﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻤﺎﻝ
ﺯﻟﻒ ﺗﻮ ﺍﻣﺘﺪﺍﺩ ﺷﺎﻡ ﻓﺮﺍﻕ
ﺭﻭﯼ ﺗﻮ ﺭﻭﺷﻨﺎﯼ ﺻﺒﺢ ﻭﺻﺎﻝ
ﺧﻠﻮﺕ ﺍﻧﺴﺖ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﻟﺒﺮﯾﺰ
ﺳﯿﻨﻪ ﺍﺕ ﺍﺯ ﺣﻀﻮﺭ ﻣﺎﻻﻣﺎﻝ
ﻗﺪﺭ ﺗﻮ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﭼﻮ ﻟﯿﻠﻪ ﯼ ﻗﺪﺭ
ﻗﺒﺮ ﺗﻮ ﻣﺨﻔﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺻﺪ ﺳﺎﻝ
ﺭﻭﺳﻔﯿﺪﻡ ﺩﺭ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﯾﻘﯿﻦ
ﺗﻮ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﻨﯽ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﺳﺆﺍﻝ
ﺑﺴﮑﻪ ﻣﻀﻤﻮﻥ ﻣﺪﺡ ﺗﻮ ﻧﺎﺏ ﺍﺳﺖ
ﻧﺮﺳﺪ ﻫﯿﭻ ﺑﺮ ﺗﻮ ﺩﺳﺖ ﺧﯿﺎﻝ
ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺼﻄﻔﯽ ﺯ ﺩﯾﺪﺍﺭﺕ
ﮐﺮﺩ ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﻏﺼﻪ ﺭﻓﻊ ﻣﻼﻝ
 
ﺗﻮ ﺩﻋﺎ ﺭﺍ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻧﺎﺑﯽ
ﺁﺑﺮﻭﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﻭ محرابی
 
ﺣﺴﻦ ﻭﺟﻪ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺳﺖ ﺭﺧﺴﺎﺭﺕ
ﺩﻝ ﺍﻫﻞ ﻭﻻ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﺕ
ﺧﺎﺭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ ﻣﮋﻩ ﺍﺵ
ﻫﺮ ﮐﻪ ﺁﯾﺪ ﺑﻪ ﺳﯿﺮ ﮔﻠﺰﺍﺭﺕ
ﺩﻭﺭ ﺗﻤﺜﺎﻝ ﺗﻮ ﻣﻠﮏ ﺑﻪ ﻃﻮﺍﻑ
ﺩﺍﺭﺩ ﺍﺯ ﺑﺴﮑﻪ ﺷﻮﻕ ﺩﯾﺪﺍﺭﺕ
" ﯾﺸﺘﺮﯼ ﻧﻔﺴﻪ ﺍﺑﺘﻐﺎ " ﻓﺮﻣﻮﺩ
ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺷﺪ ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﺧﺮﯾﺪﺍﺭﺕ
ﺭﺍﺣﺖ ﻭ ﺍﻣﻦ ﺍﻧﺒﯿﺎﺀ ﺧﺪﺍﺳﺖ
ﺳﺎﯾﻪ ﺳﺍﺭ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﯾﻮﺍﺭﺕ
ﺻﺤﺒﺖ ﺍﺯ ﺣﺐ ﻧﻔﺲ ﻭ ﺟﺎﻩ ﻧﺒﻮﺩ
ﻣﺤﺾ ﺩﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﺻﻠﺢ ﻭ ﭘﯿﮑﺎﺭﺕ
ﺍﺯ ﻣﺘﺎﻉ ﺍﻟﻐﺮﻭﺭ ﺩﻝ ﮐﻨﺪﯼ
ﮔﺮﻡ ﺗﺎ ﻣﺤﺸﺮ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﺯﺍﺭﺕ
ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﺧﻠﻖ ﻫﺮﺷﺐ ﺑﻮﺩ
ﺑﺮﺩﻥ ﻧﺎﻥ ﺑﯽ ﮐﺴﺎﻥ ﮐﺎﺭﺕ
ﻣﻨﮑﺮ ﺍﺣﻤﺪ ﻭ ﺭﺳﺎﻟﺖ ﺍﻭﺳﺖ
ﻫﺮﮐﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﺍﻧﮑﺎﺭﺕ
 
ﺳﮑﻪ ﯼ ﺻﺒﺮ ﺭﺍ ﻋﯿﺎﺭﯼ ﺗﻮ
ﺑﺮ ﺷﺐ ﻗﺪﺭ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭﯼ تو
 
ﭘﺪﺭ ﺧﺎﮎ ﻭ ﭘﻮﺭ ﻋﻤﺮﺍﻧﯽ
ﮐﺎﺗﺐ ﻭﺣﯽ ﻭ ﺭﻭﺡ ﻗﺮآنی
ﺍﻫﻞ ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﻣﻌﻨﺎ
ﻗﺒﻠﻪ ﯼ ﻗﻠﺐ ﻭ ﮐﻌﺒﻪ ﯼ جانی
ﺧﯿﺒﺮ ﻧﻔﺲ ﺩﺭ ﺗﺼﺮﻑ ﺗﻮﺳﺖ
ﻣﯿﺮ ﺩﻭﻟﺘﺴﺮﺍﯼ ﺍﻣﮑﺎﻧﯽ
ﻫﻤﻪ ﺣﯿﺮﺕ ﻧﺼﯿﺐ ﺫﺍﺕ ﺗﻮﺍﻧﺪ
ﮐﻪ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺫﺍﺕ ﺩﻭﺳﺖ ﺣﯿﺮﺍﻧﯽ
ﺷﺎﻩ ﺑﯿﺖ ﻗﺼﯿﺪﻩ ﯼ ﺧﻠﻘﺖ
ﺑﺮ ﮐﺘﺎﺏ ﻭﺟﻮﺩ، ﻋﻨﻮﺍﻧﯽ
ﮔﺎﻩ ﺩﻟﺠﻮﯾﯽ ﺍﺯ ﯾﺘﯿﻢ، ﻧﺴﯿﻢ
ﺩﺭ ﺗﮑﺎﭘﻮﯼ ﺭﺯﻡ، ﻃﻮﻓﺎﻧﯽ
ﻣﻬﺮ ﺍﺯ ﻣﺸﺮﻕ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺗﺎﺑﺪ
ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺷﺐ ﻏﺮﯾﺒﺎﻧﯽ
ﺩﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﺑﺘﻮﻝ، ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ
ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﻮﻝ، ﺟﺎﻧﺎﻧﯽ
ﻗﻄﺮﻩ ﺭﺍ ﻧﯿﺴﺖ ﻓﻬﻢ ﺍﻗﯿﺎﻧﻮﺱ
ﺁﻧﭽﻪ ﮔﻮﯾﻢ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻧﯽ
 
ﻣﺪﺡ ﺗﻮ ﮔﻔﺘﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺍﺩﺍﺭ
ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﺷﺮﯾﻒ، ﺳﯿﺼﺪ بار
 
ﺷﻪ ﻣﺸﮑﻞ ﮔﺸﺎ ﻋﻠﯽ ﻣﺪﺩﯼ
ﺷﯿﺮ ﺣﻖ ﻣﺮﺗﻀﯽ ﻋﻠﯽ ﻣﺪﺩﯼ
ﺑﯽ ﺗﻮﻻﯼ ﺗﻮ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻫﯿﭻ
ﺭﻭﺡ ﺫﮐﺮ ﻭ ﺩﻋﺎ ﻋﻠﯽ ﻣﺪﺩﯼ
ﺍﯼ ﺩﻟﯿﻞ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ
ﺟﻠﻮﻩ ﯼ ﮐﺒﺮﯾﺎ ﻋﻠﯽ ﻣﺪﺩﯼ
ﻋﺎﺭﻑ ﻭ ﻋﺎﻣﯿﻨﺪ ﻣﺸﺘﺎﻗﺖ
ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪﺕ ﺻﺪﺍ ﻋﻠﯽ ﻣﺪﺩﯼ
ﺩﺭ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﯽ ﻭ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﯼ ﺍﺳﺖ
ﻧﺎﻟﻪ ﯼ ﺍﻭﻟﯿﺎ ﻋﻠﯽ ﻣﺪﺩﯼ
ﻫﺮﮐﺠﺎ ﺷﺪ ﮔﺮﻩ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻭ ﻣﻠﻮﻝ
ﺩﻝ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ : ﯾﺎ ﻋﻠﯽ ﻣﺪﺩﯼ
ﺗﺎ ﻧﻔﺲ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﻢ
ﺗﻮ ﻫﻢ ﺍﯼ ﺁﺷﻨﺎ ﻋﻠﯽ ﻣﺪﺩﯼ
ﻟﺤﻈﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﺒﺨﺶ ﺑﺮ ﺩﻝ ﻣﻦ
ﻓﺮﺻﺖ ﺍﻟﺘﺠﺎ ﻋﻠﯽ ﻣﺪﺩﯼ
ﻭ ﺗﻘﺒﻞ ﻣﻦ ﺍﻟﮑﻤﯿﻞ ﻗﻠﯿﻞ
ﺍﻋﻄﻨﯽ ﮐﺮﺑﻼ ﻋﻠﯽ ﻣﺪﺩﯼ
 
ﺷﻮﺭ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﻧﻐﻤﻪ ﯼ ﺳﺮﻭﺩ ﻣﻦ است
*****
ﮐﻤﯿﻞ ﮐﺎﺷﺎﻧﯽ

 


تعداد بازديد : 163
سه شنبه 08 اردیبهشت 1394 ساعت: 10:47
نویسنده:
نظرات(0)
علی جان... سی سال لب گزیدم و کابوس کوچه ها لحظه به لحظه بال و پرم را شکسته است تیغی که بین سجده شکسته

علی جان...

سی سال لب گزیدم و کابوس کوچه ها

لحظه به لحظه بال و پرم را شکسته است

تیغی که بین سجده شکسته سر مرا

قبلا غلاف او کمرم را شکسته است...

 

رضا باقریان


تعداد بازديد : 687
شنبه 02 اسفند 1393 ساعت: 19:09
نویسنده:
نظرات(0)
گر بخواهد فاطمه نام علی را میبری گفتن این اسم اعظم دل بخواهی نیست که ابراهیم لآلی

گر بخواهد فاطمه نام علی را میبری

گفتن این اسم اعظم دل بخواهی نیست که

ابراهیم لآلی


تعداد بازديد : 367
پنجشنبه 25 دی 1393 ساعت: 10:21
نویسنده:
نظرات(0)
ایمان کریمی سر به زیر آمده خورشید گدایی بکند ماه را روی تو هر بار هوایی بکند روسیاه آمده تا با قلم گ

ایمان کریمی

سر به زیر آمده خورشید گدایی بکند
ماه را روی تو هر بار هوایی بکند
 
روسیاه آمده تا با قلم گلدسته
روی خود را پر از انوار طلایی بکند
 
آمد از دور غریبی دم ایوان طلا
تا که با بردن اسم تو صفایی بکند
 
پای عشق تو گرفتار شده کهنه گدا...
پس محال است اگر فکر رهایی بکند
 
از حدیثی که (اَنَا اولُ وَالْآخِر) داشت
میشود گفت علی کار خدایی بکند...
 
کعبه از عشق برای تو گریبان بدرد
بهر مدح تو غزل جامه ی ایمان بدرد
 
کوچه کوچه نفسش را که صبا می آورد
با خودش حال مناجات و دعا می آورد
 
عطر نان و رطبش , عطر بهشت است یقین...
لقمه ای را که فقط  دست خدا می آورد
 
تا که دشمن به دلش ترس بیفتد، احمد
با خودش حرز علی را همه جا می آورد
 
از نجف تا به نجف دور زمین آشوب است
مست بودن فقط از جام ولایت خوب است
 
مثل ابری که از آن درّ و گهر می بارید
علی از خوف خدا تا به سحر می بارید
 
وقت رزمش همه دیدند که باران آمد
از هوا روی زمین یکسره سر می بارید
 
آنقدر شهر نظر تنگ به جانش افتاد 
 که فقط بر سر او چشم  نظر می بارید
 
او خودش دید میان در و دیواره ی باغ
که روی یاس و اقاقیش تبر می بارید
 
کوچه نا امن شد و دست ز حیدر نکشید
بر سر فاطمه اش گرچه خطر می بارید
 
گرچه یک روز علی کشته به محراب شده ست
لیک از داغ در و کوچه ی غم آب شده ست

 


تعداد بازديد : 149
چهارشنبه 10 دی 1393 ساعت: 12:44
نویسنده:
نظرات(0)
تقدیم به ساحت مقدس آقا امیرالمومنین(ع): روی زیـبای تــو را دیـدم و دیـوانـه شـدم شمع بودم ولی از عشق تو پـروانه شدم مـــن خــراباتی ام و راه

تقدیم به ساحت مقدس آقا امیرالمومنین(ع):

روی زیـبای تــو  را دیـدم و دیـوانـه شـدم

شمع بودم ولی از عشق تو پـروانه شدم

مـــن خــراباتی ام و راهــی ویـرانه شدم

بــا تــو آمــاده یــک مـستی جانانه شدم

مــن گــرفتار تــوام نــوکر ایـن خانه شدم

ذره ای خــاکم و بـا نــور تو من دانه شدم

کــلب حــیدر شـدم و وارد کــاشانه شدم

بـا علی صاحب این منسب شاهانه شدم

تــو که لیلای منی وصف تو ناگفتنی است

مست تو گشتم و من ساکن میخانه شدم

 

شاعر ؟


تعداد بازديد : 153
یکشنبه 30 شهریور 1393 ساعت: 9:49
نویسنده:
نظرات(1)
مادر... دلی ندیده به خود دلبری که ما دیدیم ندیده ست کسی ساغری که ما دیدیم رها کنند اگر روز حشر دست مرا رها نمی کند این مادری که ما دیدیم

یا اهل بیت النبوه...

 

هنوز پرده نيانداختيم امير شديم

هنوز جلوه نکرديم بى نظير شديم

 

فقير خانه مايند بندگان خدا

براى آنکه خداوند را فقير شديم

 

غذاى سفره ما از تجليات خداست

شبانه روز ازين سفره بود سير شديم

 

بلند شانه ما را بلا شکسته نکرد

از اشتياق خدا بود زود پير شديم

 

همين که ريخته شد خون ما به جوش آمد

پس از شهيد شدن چند تا غدير شديم

 

به جان خويش خريديم درد را اما

براى دوستمان جوشن کبير شديم

 

اگرچه بسته شود دست ما ولى باز است

به دست بسته مان باز دستگير شديم

 

قرار بود اگر حرف بد به ما بزنند

چرا شهيد شديم و چرا اسير شديم؟!!!

 

درست وقت زمانش به آسمان رفتيم

نه زود آمده بوديم ما نه دير شديم

 

حاج اکبر لطیفیان


تعداد بازديد : 351
چهارشنبه 26 شهریور 1393 ساعت: 12:41
نویسنده:
نظرات(0)
دلی که خانه مولا شود حرم گردد کز احترام علی کعبه محترم گردد من از شکستن دیوار کعبه دانستم که هر کجا که علی پا نهد حرم گردد هنوز روز خوش دش

دلی که خانه مولا شود حرم گردد

کز احترام علی کعبه محترم گردد

 

من از شکستن دیوار کعبه دانستم

که هر کجا که علی پا نهد حرم گردد

 

هنوز روز خوش دشمن است تا آن روز

که ذوالفقار زبان علی دو دم گردد

 

دلی که جام بلا را کشیده تا خط جور

چه احتیاج که دنبال جام جم گردد

 

قبول خاطر خون خدا شدن شرط است

نه هر که مرثیه‌ای ساخت محتشم گردد

 

عزای ماست که هر سال می‌شود تکرار

وگرنه حیف محرم که خرج غم گردد

 

نه هر که کشته شود می‌توان شهیدش گفت

نه هر سری که به نی می‌رود علم گردد

 

حدیث عشق و وفا ناسروده می‌ماند

مگر که دست علمدار ما قلم گردد

 

هنوز شعله‌ور از خیمه‌های عاشوراست

ز شور شیونی دل مباد کم گردد

 

شاعر : محمد علی مجاهدی


تعداد بازديد : 155
یکشنبه 26 مرداد 1393 ساعت: 11:54
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 36
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف