شب هشتم علی اکبر ع - 5

شب هشتم علی اکبر ع - 5

شب هشتم علی اکبر ع - 5

شب هشتم علی اکبر ع - 5

شب هشتم علی اکبر ع - 5
شب هشتم علی اکبر ع - 5
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
موقع رفتن میدان چه سریع پا شده ای اذن دادم به تو تا غرق تمنا شده ای حاصل عمر حسینی و خدا می داند؛ خون دل خورده ام آنقدر، که رعنا شده ای آه...حا�

موقع رفتن میدان چه سریع پا شده ای

اذن دادم به تو تا غرق تمنا شده ای

حاصل عمر حسینی و خدا می داند؛

خون دل خورده ام آنقدر، که رعنا شده ای

آه...حالا که تمام جگرم بسته به توست؛

بهر قربانی این بزم، مهیا شده ای 

قبل رفتن پسرم، پیش پدر راه برو

این دم آخری ای ماه! چه زیبا شده ای

پسرم این رجزت را ز که اموخته ای؟

بهترین حاصل آموزش سقا شده ای

  روزه را با عسل لعل پسر باز کنم؟

شکر لله که تو هم صاحب فتوا شده ای

و ان یکادی ز لبم نذر نگاهت کردم

مثل حیدر وسط معرکه آقا شده ای

 گم شدی در وسط خیل سپاه دشمن؛

از پس بارش شمشیر تو پیدا شده ای

ای وای! کجا می رود این اسب؟!...بگو برگردد

جان بابا ز چه رو اینهمه تنها شده ای؟!

اشبه الناس به پیغمبری ای ماه منیر!

عاقبت مثل تن حضرت یحیی شده ای

سه علی با خودم آورده ام اما حالا؛

تو خودت یک تنه تکثیر به صد ها شده ای

 

من چگونه بدنت را ببرم بابا جان؟

دست من بسته شده، پس که مجزا شده ای

لخته خون ز گلویت چه توقع دارد؟

که تو شرمنده این واژه ی "بابا" شده ای

تشنه ی دیدن آن چشم سیاهت هستم

و تو سیراب به دست خود طه شده ای

اکبرم!، پیش تو، بابا ز نفس افتاده است

پسرم باعث دلشوره لیلا شده ای!

مرده بودم به خدا ، عمه نجاتم داده ست

عمه هم دید که چون لاله ی حمرا شده ای

باغبان ها و تبر ها و هرس کردن ها؛

پس عجب نیست که در بین عبا جا شده ای

به سیاهی همین زلف پر از خون سوگند

این دم آخری ای ماه! چه زیبا شده ای

 

 

 


شاعر: حنیف منتظرقائم

 


تعداد بازديد : 89
شنبه 26 مهر 1393 ساعت: 16:08
نویسنده:
نظرات(0)
خواهم که بوسه زنمت اما نمی‌شود جایی برای بوسه که پیدا نمی‌شود لب را به هم بزن، نفسی زن که هیچ چیز شیرین‌تر از شنیدن بابا نمی‌شود این پیرم�

خواهم که بوسه زنمت اما نمی‌شود

جایی برای بوسه که پیدا نمی‌شود

لب را به هم بزن، نفسی زن که هیچ چیز

شیرین‌تر از شنیدن بابا نمی‌شود

این پیرمرد بی‌تو زمین‌گیر می‌شود

بی‌شانه‌ی تو مانده اگر پا نمی‌شود

هر عضو را که دیده‌ام از هم گشوده است

جز چشم تو، که بر رخ من وا نمی‌شود

خشکم زده کنار تو از خنده‌هایشان

خواهم بلند گردم از اینجا نمی‌شود

ای پاره‌پاره‌تر ز دلِ پاره پاره‌ام

گفتم بغل کنم بدنت را... نمی‌شود

باید کفن به وسعت یک دشت آورم

در یک کفن که پیکر تو جا نمی‌شود

حجله گرفته پای تنت مادرم ببین

اشکم حریف گریه‌ی زهرا نمی‌شود

شاعر : ؟؟؟


تعداد بازديد : 105
شنبه 26 مهر 1393 ساعت: 16:07
نویسنده:
نظرات(0)
دلواپسم هنوز علي اكبر(ع)نيامده آرام بـخشِ خاطرِ مضطر نيامده از حال و روزِ خويش مرا بي خبر گذاشت مـعراج رفته با دلم آخـر نيامده يك سيبِ بوسه از

دلواپسم هنوز علي اكبر(ع)نيامده
آرام بـخشِ خاطرِ مضطر نيامده
از حال و روزِ خويش مرا بي خبر گذاشت
مـعراج رفته با دلم آخـر نيامده
يك سيبِ بوسه از لبِ پيغمبري نداد
شايـد كه وقـتِ ميوه­ي نوبر نيامده
در موجِ تلخِ هلهله ها جز من از كسي
شكـرانـه­ي لِـرَبِّكَ وَانْـحَرْ نيامده
در خيمه ختمِ نادِ عـلي نذر كرده ام
از چيست بر اجـابـتِ مـادر نيامده؟
نيزه انـارِ پهلوي حَورائيش كه ريخت
يك دانه اش به دامنِ هـاجـر نيامده
مقراض هـا حريـرِ تنش را بُرش زدند
چيزي به جـز حصير از او در نيـامده
مي خواستم كه پا نَكِشد بر زميـن نشد
كاري به غيـرِ گريه ز مـن بـر نيامده
وقتي حريفِ اين همه زخمش نمي شوم
عمرم چـرا به پـايِ سـرش سر نيامده؟
تابـوتِ مـرگِ حاصلِ عـمرم تمـامِ عمر
بـر شانـه بود، حـسِ به بـاور نيامده
هر چـه كنارِ هم بـه عبا چيدمش هنوز
خيـلي شبـيـهِ اكبـرِ مـن در نيامده                   

 

شاعر : عليرضا شريف


تعداد بازديد : 81
شنبه 26 مهر 1393 ساعت: 16:07
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-شهادت دلواپسم هنوز علی اكبر نیامده آرام بـخشِ خاطرِ مضطر نیامده از حال و روزِ خویش مرا بی خبر گذاشت مـعراج رفته با دلم آخـ�

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

 

دلواپسم هنوز علی اكبر نیامده

آرام بـخشِ خاطرِ مضطر نیامده

از حال و روزِ خویش مرا بی خبر گذاشت

مـعراج رفته با دلم آخـر نیامده

یك سیبِ بوسه از لبِ پیغمبری نداد

شایـد كه وقـتِ میوۀ نوبر نیامده

در موجِ تلخِ هلهله ها جز من از كسی

شكـرانـۀ لِـرَبِّكَ وَانْـحَرْ نیامده

در خیمه ختمِ نادِ عـلی نذر كرده ام

از چیست بر اجـابـتِ مـادر نیامده؟

نیزه انـارِ پهلوی حَورائیش كه ریخت

یك دانه اش به دامنِ هـاجـر نیامده

مقراض هـا حریـرِ تنش را بُرش زدند

چیزی به جـز حصیر از او در نیـامده

می خواستم كه پا نَكِشد بر زمیـن نشد

كاری به غیـرِ گریه ز مـن بـر نیامده

وقتی حریفِ این همه زخمش نمی شوم

عمرم چـرا به پـایِ سـرش سر نیامده؟

تابـوتِ مـرگِ حاصلِ عـمرم تمـامِ عمر

بـر شانـه بود، حـسِ به بـاور نیامده

هر چـه كنارِ هم بـه عبا چیدمش هنوز

خیـلی شبـیـهِ اكبـرِ مـن در نیامده

 

علیرضا شریف


تعداد بازديد : 61
شنبه 26 مهر 1393 ساعت: 15:57
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-شهادت ماهم به خون نشست و سرشکم ستاره شد قرآن آیه آیه ی من پاره پاره شد داغ رسول بود به قلبم ز کودکی تکرار آن به داغ جوانم دوب

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

 

ماهم به خون نشست و سرشکم ستاره شد

قرآن آیه آیه ی من پاره پاره شد

داغ رسول بود به قلبم ز کودکی

تکرار آن به داغ جوانم دوباره شد

با زخم فرق چاک تو و زخم قلب من

زخم درون قاتلت امروز چاره شد

وقتی که آب خواستی از من ندادمت

آتش بلند از جگر سنگ خاره شد

وقتی زبان خود به دهانم گذاشتی

از هُرم تشنگی ات وجودم شراره شد

تنها نه آه، راه نگاه مرا گرفت

از دیده ام گرفته توان نظاره شد

هر کس رسید بر تن پاک تو زخم زد

همچون ستاره زخم تنت بی شماره شد

داغت به دل نشست و سرشکم زدیده ریخت

بغضم به سینه ماند و کلامم اشاره شد

تیغ سقیفه بود که فرق تو را شکافت

زآنجا ستم به آل پیمبر هماره شد

«میثم» به خاندان پیمبر چها گذشت

نه رحم بر جوان و نه بر شیر خواره شد

 

غلامرضا سازگار


تعداد بازديد : 299
شنبه 26 مهر 1393 ساعت: 15:56
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-شهادت نه تنها بی‌پناهان را پناهی برای اهل عالم تکیه گاهی نگاهی کن به عبد رو سیاهت تو که محوی در انوار الهی *** عطش را تو بها

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

 

نه تنها بی‌پناهان را پناهی

برای اهل عالم تکیه گاهی

نگاهی کن به عبد رو سیاهت

تو که محوی در انوار الهی

***

عطش را تو بهانه کردی ای جان

که باشد دل بریدن از تو آسان

گرفتی از پدر اذن شهادت

تو با بوسه بر آن لب‌های عطشان

***

هجوم آورد دشمن بی‌محابا

به سوی جسم بی‌جان تو بابا

میان کوفیان تنها نبودی

دلم شد با تن تو ارباً اربا

 

یوسف رحیمی

 


تعداد بازديد : 83
شنبه 26 مهر 1393 ساعت: 15:54
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-شهادت ای گل در بهار، پرپر شده باغ گل از نیزه و خنجر شده میوۀ نخل دل مجروح من پاره بدن، پاره‌تنِ روح من آب وضویت، شده خون سر�

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

 

ای گل در بهار، پرپر شده

باغ گل از نیزه و خنجر شده

میوۀ نخل دل مجروح من

پاره بدن، پاره‌تنِ روح من

آب وضویت، شده خون سرت

پاره‌تر از قلب پدر، پیکرت

داغ تو صد بار شده قاتلم

خنده زند زخم تنت بر دلم

بحر، ز فریاد تو بی‌تاب شد

آب، هم از شرم لبت آب شد

چشم به خون شسته ز هم باز کن

یا ابتا بگوی و پرواز کن

از لب خشکت خجلم راستی

سوختی و آب ز من خواستی

میوۀ قلبم جگرت شد کباب

پر شده از خون، دهنت جای آب

ای ز غمت، خونْ، دل شمشیرها

زخم تنت در جگر تیرها

آب فرات از عطشت خون گریست

چشم پدر را بنگر، چون گریست

دیده، بهر زخم تنت، دوختم

سوختم و سوختم و سوختم

جسم تو در هُرم عطش تاب خورد

خاک هم از خون سرت آب خورد

تیر که در قلب تو پرواز کرد؟

تیغ که قرآن ز سرت باز کرد؟

آنکه به خون پیکرت آغشته بود

کاش که پیش از تو مرا کشته بود

خون هزاران چو تو، تقدیم دوست

دوست به من، هر چه پسندد نکوست

دوست، به زخم تنت آراسته

دوست، تو را غرقه به خون خواسته

گریه به زخم تو اگر مشکل است

خندۀ او مرهم زخم دل است

من دو زبان مکیده‌ام در دهن

یکی زبان تو، یکی جدّ من

زبان او داد حیاتم ولی،

زبان تو کرد کبابم، علی

زبان او داد مرا شیر ناب

زبان تو قلب مرا کرد آب

زبان او روح فزاینده بود

زبان تو آتش سوزنده بود

زبان او چشمه شد و آب داد

زبان تو شعله شد و تاب داد

با نفست شعله برافروختی

"میثم"دلسوخته را سوختی

 

 

غلامرضا سازگار

 


تعداد بازديد : 83
شنبه 26 مهر 1393 ساعت: 15:54
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-شهادت عرش افتاده زمین یا پسرم افتاده؟ چیست این شور که در بین حرم افتاده؟ آه یعقوب کجایی که ببینی امروز گله ای گرگ به جان پس�

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

 

عرش افتاده زمین یا پسرم افتاده؟

چیست این شور که در بین حرم افتاده؟

آه یعقوب کجایی که ببینی امروز

گله ای گرگ به جان پسرم افتاده

شده ام آینه و نقش ترکهای لبت

مو به مو زخم شده بر جگرم افتاده

این تو هستی همه جا ریخته ای ؟ اما نه

پاره های تن من دور برم افتاده

تو سبک تر شده ای بین عبا یا اینکه

چند عضو بدنت پشت سرم افتاده

اول جنگ رسیدیم به آخر افسوس

در همان مصرع اول سپرم افتاده

 

نوید اسماعیل زاده

 


تعداد بازديد : 541
شنبه 26 مهر 1393 ساعت: 15:53
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-شهادت- زبان امام حسین(ع) خطاب به حضرت لیلا(س) مثل آیینه نیاز است تماشا بشود قطره ای روی لب تشنه ی دریا بشود با مسیحا نفس معجزه

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت- زبان امام حسین(ع) خطاب به حضرت لیلا(س)

 

مثل آیینه نیاز است تماشا بشود

قطره ای روی لب تشنه ی دریا بشود

با مسیحا نفس معجزه اش میخواهد

میوه ی قلب حسین و دل زهرا بشود

بنده ی عشق شدست و همه اذعان دارند

حق او بود فقط دلبر سقا بشود

به که لبخند لبش اوج تولاست ولی

وای اگر اخم کند اوج تبرا بشود

لشکر کفر به یک خشم به هم می ریزد

اگر از سوی رخ اکبر لیلا بشود

بال در بال ملک مثل کبوتر شده است

همه ی دشت پر از عطر پیمبر شده است

می رود در دل لشکر خبری پر بشود

خواب آلودگی دشت تلنگر بشود

خلق و خلقا به رسول است شبیه و در رزم

مثل حیدر به خدا؛وای که دلخور بشود

همه اش وقف حسین است فدای باباش

حقش این بود که در قلب صدف در بشود

میزند در دل دشمن که حرامی صفتان

نان سوغات بری شان همه آجر بشود

دلش آنقدر گرفتست که می جنگد تا

نکند سهم حرم، خنده، تمسخر ...بشود

خون حیدر به رگش بود که هی می جوشید

زره رزم پدر جد خودش را پوشید

کاش این قصه چنین شور نمی شد لیلا

چشمم از خون گلو کور نمی شد لیلا

کاش موسای تو تا نیل حرم را وا کرد

با نبی همسفر طور نمی شد لیلا

پدرش خون دلی خورد که او اکبر شد

اینقدر زود از او دور نمی شد لیلا

شیر در مخمصۀ حلقۀ روباهان رفت

کاش با نیزه و ...... محصور نمی شد لیلا

کاش میدیدم و خون راه مرا ....اینگونه

اسب این معرکه مجبور نمی شد لیلا

***

آه با هرم عطش زار و غمینش کردند

ودو تا نیزه زده نقش زمینش کردند

دست پرورده ی سقاست نشد تاش کنند

گرگ ها حلقه زده...آه کمینش کردند

نیزه، شمشیر، سنان، سنگ به اکبر خورد و

اربا اربا شد و ابعاد نگینش کردند

کاش میمردم و این صحنه نمیدیدم که

سم اسبان به تن خاک عجینش کردند

آنکه یک عمر به دوش پدرش جایش بود

سر جدا کرده ز تن، نیزه نشینش کردند

با عقاب حرف زدی خسته و دلخون شده ای

روضه مکشوف شنید ی و چه مجنون شده ای

 

مجتبی فلاح نیا

 


تعداد بازديد : 85
شنبه 26 مهر 1393 ساعت: 15:53
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-شهادت پدر بیا و ز مقتل تن پسر بردار پسر نه، از دل دریای خون جگر بردار قسم به جان رقیه حسین می میری از این شکسته ی پهلو کمی نظ�

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

 

پدر بیا و ز مقتل تن پسر بردار

پسر نه، از دل دریای خون جگر بردار

قسم به جان رقیه حسین می میری

از این شکسته ی پهلو کمی نظر بردار

نشانه رفت دلت را هزار خنده ی تیر

ز اشک ای پدر خم شده سپر بردار

برای آنکه نیفتد به زیر پای کسی

بیا و جان خودت را ز رهگذر بردار

کسی ز خیمه رسیده که سخت بی تاب است

برای خاطر خواهر ز خاک سر بردار

 

سید محمد جوادی

 


تعداد بازديد : 77
شنبه 26 مهر 1393 ساعت: 15:52
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-شهادت مُحرم میخانه جان شو، ز ساغر یاد كن شست‌ و شو در زمزم دل كن، ز كوثر یاد كن چون سپند از جای خود برخیز در راه طلب عود شو، �

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

 

مُحرم میخانه جان شو، ز ساغر یاد كن

شست‌ و شو در زمزم دل كن، ز كوثر یاد كن

چون سپند از جای خود برخیز در راه طلب

عود شو، از جان سوداسوز مجمر یاد كن

گرده نان در بغل تا چند چون ماه تمام؟!

ماه نو می‌باش از پهلوی لاغر یاد كن

موی مشكینت خبر داد از شب تاریك قبر

گیسوانت شد سپید از صبح محشر یاد كن

ای دریغا می‌روی از خاك با دست تهی

ای صدف! دریا ببین! از موج گوهر یاد كن

توبه كن! آبی به روی آتش عصیان بریز

نیمه‌شب از جُرمِ خود با دیده تر یاد كن

پر كن از شوق شهادت چون شلمچه سینه را

از دل شب‌های شورانگیز سنگر یاد كن

كعبه جان بانگ "هل من ناصر"ی دارد رسا

عازم هنگامه لبیك شو، فریاد كن

حاجیا! از مشعر آهنگ منا باید كنی

جان به قربان شهید كربلا باید كنی

شعله‌ور شد آن قَدَر تا عاشقی معنا شود

عاشقی چون او كجا در هر زمان پیدا شود؟!

مثل رعد آهنگ عمرش تند بود و پرخروش

تا زمین غرق تجلی‌های برق‌آسا شود

كشته شد تا همتش آیینه «همت» شود

كشته شد تا كه «جهان‌آرا» جهان‌آرا شود

گفت: «مثلی لا یُبایع مِثلَهُ» یعنی یزید

گاه اسرائیل غاصب گاه آمریكا شود

سرّ اكبر بود فرزندش، به میدان روی كرد

تا كه محرابِ طلوعِ عَلّمَ الأسما شود

اكبر و شوق شهادت، اكبر و شوق شهود

اكبر و شوقی كه در كم عاشقی پیدا شود

أنفِقوا مِمّا تُحِبّون را پدر آیینه است

میوه جان را فرستاده‌ست تا احیا شود

با نگاهش از جوانش می‌كند قطع امید

در دلش كم مانده تا هنگامه‌ای برپا شود

او نبی را أشبه‌الناس است هم در خَلق و خُلق

این پیمبر بعثتش فی یومِ عاشورا شود

آمد اظهار عطش كرد و پدر را آب خواست

تشنگی نزدیك بود او را توان‌فرسا شود

خاتم‌العشاق در كام پسر، خاتم نهاد

تا مبادا رازهای عاشقی افشا شود

گفت عمان: این عطش رمز است و عارف واقف است

این عطش خود چشمه جوشان استغنا شود

دفن شد پایین پای چشمه آب حیات

تا كه خضر عاشقان تا عالم بالا شود

گرچه مهر و ماه هم در محضرش زانو زدند

تیره‌روزان، شب‌پرستان طعنه‌ها بر او زدند

امّتی كه از نبی، شق‌القمر را دیده‌اند

از چه رو فرزند او را تیغ بر ابرو زدند؟!

این طرف شمشیرداران ضربه بر فرقش زدند

آن‌طرف‌تر، نیزه‌داران نیزه بر پهلو زدند

 

 

حجت الاسلام جواد محمدزمانی

 


تعداد بازديد : 105
شنبه 26 مهر 1393 ساعت: 15:52
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-شهادت ای مصحف پاره پاره من خورشید و مه و ستاره من داغت به جگر شراره من ثارالله و ابن ثاره من آیات جدا جدا ز شمشیر یکسر شده ن

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

 

ای مصحف پاره پاره من

خورشید و مه و ستاره من

داغت به جگر شراره من

ثارالله و ابن ثاره من

آیات جدا جدا ز شمشیر

یکسر شده نقطه نقطه از تیر

رخساره به خاک هشته من

آیات به خون نوشته من

تسبیح بریده رشته من

چشمی بگشا فرشته من

کی کشت تو را؟ بگو چرا کشت؟

هم کشت تو را و هم مرا کشت

ای ماه به خون شده خضابم

ای کرده غروب آفتابم

ای العطش تو کرده آبم

بگشای لب و بده جوابم

با دیدة بسته کن اشاره

یک یا ابتا بگو دوباره

تو هست منی، مرو ز دستم

لب باز کن و بگو که هستم

بالای سرت ز پا نشستم

یک باره خمیدم و شکستم

در موسم دستگیری من

بشکست عصای پیری من

فرق تو، کتاب محکم تو

چشم تو، حدیث زمزم تو

تقدیم خدای من، دم تو

هر زخم دوباره مرهم تو

یک کشته و سی هزار قاتل

ای وای به من، بسوز ای دل

نازک بدنت ز تیر دشمن

گردیده چو حلقه های جوشن

زخم تو دهن گشوده بر تن

لبخند زند به گریه من

گردیده تن تو اربا اربا

مثل دل چاک چاک بابا

زخم تو چو لاله های چیده

اعضات چو حنجر بریده

تو مثل مه به خون کشیده

من مثل هلال نو خمیده

وقتی که صدات را شنیدم

یک لحظه هزار داغ دیدم 

بر زخم تو خون دل فشاندم

فریاد به آسمان رساندم

بالای سر تو روضه خواندم

تو رفتی و من غریب ماندم

آیینة من چرا شکستی

همچون دل من به خون نشستی

بی تو نفس است آه سردم

چون شمع، میان جمع فردم

بهر تو بلند گریه کردم

خوب است به خیمه بر نگردم

بنشینم و در برت بگیرم

تا بر سر کشته ات بمیرم

زخم تو عنایت هو الهوست

داغ تو گلی است هدیه بر دوست

جان تو نثار حضرت اوست

بر دوست رضای دوست نیکوست

"میثم" هدفش رضایت ماست

دلباخته ولایت ماست

 

 


تعداد بازديد : 103
شنبه 26 مهر 1393 ساعت: 15:51
نویسنده:
نظرات(0)
علی اکبرم... دیر افتاد ولی رشته به رشته شده بود بدنش از تب خورشید برشته شده بود تا عبا زیر سرش رفت هوایی تر شد بال بالی زد و دیدند فرشته شده بو

علی اکبرم...

دیر افتاد ولی رشته به رشته شده بود

بدنش از تب خورشید برشته شده بود

تا عبا زیر سرش رفت هوایی تر شد

بال بالی زد و دیدند فرشته شده بود

داغ او ساخت از ارباب قتیل العبرات

این پیمبر تنش از روضه سرشته شده بود

رشته عمر حسین است که گفت آینه بین

مثل صد دانه تسبیح شد و ریخت زمین

از قلم کاش می افتاد رجزهاش کمی

تا که بیرون ندهد لخته پس از باز دمی

داشت خندیدنشان کار خودش را می کرد

طبق معمول رسید عمه... عجب پا قدمی

با پدر یک یک اعضاش نمی آمد راه

کاش می شد که بسازند همین جا حرمی

خوانده از قصه انگور پدر رازِ پسر

کاش می کرد کسی دور پدر را، ز پسر

کار مشکل شد و دیدند به زانو افتاد

گره ي معجر زینب به تکاپو افتاد

چادرش را که تکان داد عیان شد محشر

قسم عمه سادات به گیسو افتاد

میخ و دیوار و در خانه به چشمش آمد

گذر چشم عقیله که به پهلو افتاد

پهلویش حب علی داشت که درکوچه شکست

جگرش وقت اذان بر افق نیزه نشست

 

رضا دین پرور


تعداد بازديد : 59
شنبه 26 مهر 1393 ساعت: 15:07
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-شهادت بنشینم و از سوز جگر ناله برآرم بر صورت خونین تو صورت بگذارم بردار خدا را سری از خاک و دعا کن تا من به سر کشتۀ تو جان بس�

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

 

بنشینم و از سوز جگر ناله برآرم

بر صورت خونین تو صورت بگذارم

بردار خدا را سری از خاک و دعا کن

تا من به سر کشتۀ تو جان بسپارم

رسم است که بر نعش جوان لاله گذارند

من لاله به غیر از شرر ناله ندارم

از بس به تنت زخم روی زخم رسیده

ممکن نبود زخم تنت را بشمارم

با یاد لب خشک تو ای نور دو دیده

جا دارد اگر بر سر نی اشک ببارم

در خیمه زبان تو مکیدم جگرم سوخت

بگذار زلب های تو یک بوسه برآرم

فریاد دلم سر زند از سینۀ "میثم"

گیرم که ببندم لب و فریاد نیارم

 

 

غلامرضا سازگار

 


تعداد بازديد : 111
جمعه 25 مهر 1393 ساعت: 20:09
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-شهادت تـبـر از شــالِ خـود در آوردنـد هـمـه انـگـار كـه سـر آوردنـد چـقـدر تـیـغ را فــرو كـردنـد چـقـدر تــیــغ را در آو

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

 

تـبـر از شــالِ خـود در آوردنـد

هـمـه انـگـار كـه سـر آوردنـد

چـقـدر تـیـغ را فــرو كـردنـد

چـقـدر تــیــغ را در آوردنــد

تـرسشـان بـود عمـو صـدا بـزنی

زود رفـتـنـد و لـشكـر آوردنـد

چكـمـه هـا تـا صدایِ تـو بِبُـرند

چـه بـلائـی بـه حنـجرآوردنـد

دهـنـت را بـه زور پُـر كـردنـد

نــیــزه را آخـرِ سـر آوردنـد

حـال بـر عـمّـه¬ی تـو می خندند

گـریـه هــای مــرا در آوردنـد

هـر بـلائی كـه بـر سـر آوردنـد

رویِ دامـ‌ــانِ مــادر آوردنــد

 

حسن لطفی

 


تعداد بازديد : 109
جمعه 25 مهر 1393 ساعت: 20:08
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-شهادت من چگونه سوی خیمه خبرت را ببرم؟ خبــر ریختــن بــــــــــال و پرت را ببرم واژه های بدنت سخت به هم ریخته است سینه ات ی

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

 

من چگونه سوی خیمه خبرت را ببرم؟

خبــر ریختــن بــــــــــال و پرت را ببرم

واژه های بدنت سخت به هم ریخته است

سینه ات یـا جگـرت یــا که سرت را ببرم؟

مثل مـــــادر وسط کوچه گرفتــــار شدی

تـــن پامــــال شـــــده در گذرت را ببرم

ولــــدی لب بــزن و نـــــام مرا بــــــاز ببر

تا به همـراه نســـــــیم این اثرت را ببرم

ارباً اربا تر از این قامت تو قلب من است

چــــــونکه باید بدن مختصـــــرت را ببرم

میوه های لب تو روی زمین ریخته است

بــا عبــــــــا آمده ام تـــــا ثمرت را ببرم

بت شکن بودی وبیش از همه مبعوث شدی

حـــالیــــــــا آمــــــده ام تــا تبرت را ببرم

شبــه پیغمبـــر من معجزه هـــا داری، حیف!

قســـمت من شــده شق القــمرت را ببرم

سفره ات پهن شده در همه دشت ، کریم

ســهم من هم شده ســوز سحرت را ببرم

لشـــگر روبـرویت "آکله الاکبـــــاد" اســت

کاش می شد که علی جان جگرت را ببرم

بدنی نیســت که تشـییـع کنم ، مجبــورم

تـکه تـکه تنـــــــــی از دور و برت را ببرم

عمه ات آمده بالای ســــرت می گوید :

تو که رفتــی بگــــذار ایــن پدرت را ببرم

ترسم این است که لب بر لب تو جان بدهد

بگــــــذار ایـــن پـــــدر محتضـــرت را ببرم

مادرت نیست ولی منتظر سوغات است!

عطر گیســـوی تو از این سفرت را ببرم

مصطفی هاشمی نسب


تعداد بازديد : 307
جمعه 25 مهر 1393 ساعت: 20:08
نویسنده:
نظرات(1)
حضرت علی اکبر(ع)-شهادت به هر زخم تنت تصویر لبخند خدا دیدم خدا از من تو را می خواست من چشم از تو پوشیدم چو دیدم وقت بی آبی عقیق از تشنگی کاهد ل�

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

 

به هر زخم تنت تصویر لبخند خدا دیدم

خدا از من تو را می خواست من چشم از تو پوشیدم

چو دیدم وقت بی آبی عقیق از تشنگی کاهد

لبان تشنه ات را گه مکیدم، گاه بوسیدم

به خود گفتم که شاید چشم خود را بازبگشایی

به روی شسته از خونت، ز اشکم آب پاشیدم

نیازی نیست دیگر سر ببرند از تنم بابا

که با جان دادنت صد بار مرگ خویش را دیدم

تنم در خیمه بود و مرغ روحم با تو در میدان

تو دور مرگ گردیدی و من دور تو گردیدم

زبان سرخ خود را تا نهادی در دهان من

سراپا شعله سبزی شدم، بر خویش پیچیدم

تو جان کندی و دست و پا زدی و من نگه کردم

ز هر زخمت هزاران ناله نشنیده بشنیدم

تو آب از من طلب کردی و آبم کردی از خجلت

چو شمع سوخته، هم سوختم، هم اشک باریدم

تو را با فرق بشکسته، روی خونین و لب عطشان

چو معبودم پسندید این چنین من هم پسندیدم

اگر "میثم" ز سوز خویش دل ها را زدی آتش

من اول از شرار دل، به آهت شعله بخشیدم

 

غلامرضا سازگار

 


تعداد بازديد : 85
جمعه 25 مهر 1393 ساعت: 20:07
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-شهادت می كِشم خویش را به رویِ زمین گـاه بـر سیـنـه گاه بـر زانـو ای عصـایِ شكستـه بعـد از تـو كـمكـم كـرده بیـشتـر، زانـو

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

 

می كِشم خویش را به رویِ زمین

گـاه بـر سیـنـه گاه بـر زانـو

ای عصـایِ شكستـه بعـد از تـو

كـمكـم كـرده بیـشتـر، زانـو

 

چنـدمـیـن بـار می شود یـادِ

شـبِ دامــادیِ تــو افـتـادم

فـرصتی بـود و بعدِ عـمری شرم

بـر جـمـالِ تـو بـوسه می دادم

 

حیـف دیـگر نـمـی شود بـوسید

از لبـانی كه چـاك خـورده پـسر

وای بـر مـن چـرا مـحـاسـنِ تو؟

ایـنقـدر روی خـاك خـورده پسر

 

گـفتـه بـودی زمـانِ پـیـریِ مـا

آب هـم در دلـم تـكـان نـخـورد

تـا تـو هستـی و تـا عمویـت هست

بـاد حتـی به دخـتـران نـخـورد

 

خـواستـم رویِ پـایِ خـود خیـزم

بـاز هـم بـا سـرم زمـیـن خوردم

كــمــرم را بــگـیـر مـانـنـدِ

چــادرِ مــادرم زمـیـن خـوردم

 

زِرِه و خـود و زیـن و تـیـغـت را

زیـرِ پـایِ سـپـاه مـی بـیـنـم

چقـدر چهره ات عـوض شده است

نـكـنـد اشـتـبـاه مـی بیـنم

 

هـمـه تقصیرِ تـوست سمتِ حـرم

كِـل كِشیدنـد، بـعد خنـدیدنـد

بـعـدِ پـنجـاه و چنـد سال اینجا

عـاقبـت قـدِّ عـمـه را دیـدنـد

 

زحـمـتِ مـجـتـبی و بـابـایت

رفـتـه بـر بـاد غصه ام كـم كـن

پـیـشِ ایـن چشمـهایِ نـا مَحـرم

مـعجـرِ عمه را تـو مـحكـم كـن

 

كاش مـی شد سَرت یكی مـی گفت

زیـرِ ایـن ضربه هـا كَـمَش نكنیـد

آه ای نـیـزه هـا مـیـانِ حــرم

خـواهـرش هست دَرهَـمش نكنیـد

 

 

حسن لطفی

 


تعداد بازديد : 181
جمعه 25 مهر 1393 ساعت: 20:07
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-شهادت اینهمه زخم چرا ریخته روی بدنت؟ جای یک بوسه نماند از کف پا تا دهنت چون رکاب دهنت خرد شده، ساخته اند با سرِ نیزه رکابی ب

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

 

اینهمه زخم چرا ریخته روی بدنت؟

جای یک بوسه نماند از کف پا تا دهنت

چون رکاب دهنت خرد شده، ساخته اند

با سرِ نیزه رکابی به عقیق یمنت

تا تو می آیی علی خطبه ای آغاز کنی

می پرد سرفه و خونابه میان سخنت

تو کجا نیستی ای عشق که پیدات کنم؟

همه ی دشت پر است از همه جای بدنت

مثل یک آینه ی خردشده ریخته ای

کل صحرا متلألئ شده از نور تنت

رفته ای در وسط معرکه و خنجر و سنگ

سبقت از تیر گرفتند برای زدنت

زرهت پاره شده پیرهنت پاره تر است

قطعات بدنت پاره تر از پیرهنت

دلهره دارم علی جان، متلاشی نشوی؟

دردسر می شود این پا به زمین کوفتنت

چاره ای نیست قرار است که اکبر نشوی

می نشینم که ببینم علی اصغر شدنت

زنده کرد عمه ی تو خاطره ی مادر من

تو کمک کن ببرش مثل عموجان حسنت

سر تو بر سرِ نی همسفر باد شده

پرچم قافله شد زلف شکن در شکنت

غزل من! شده ای مثنوی طولانی

شعر تقطیع شده! خون چکد از تن/ تتن / ـَت

 

داود رحیمی

 


تعداد بازديد : 81
جمعه 25 مهر 1393 ساعت: 20:06
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-شهادت بهـار مـن، گل مـن، بـوستان پرپر من! چه کرد با تو خزان پیشِ دیدة تر من؟ محاسنم به کفِ دست بود و اشک به رخ نگـاه کـردم و �

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

 

بهـار مـن، گل مـن، بـوستان پرپر من!

چه کرد با تو خزان پیشِ دیدة تر من؟

محاسنم به کفِ دست بود و اشک به رخ

نگـاه کـردم و دیـدم تـو رفتی از بر من

چه آمدت به سر ای مصحفِ ورق ورقم

کـه آیـه آیـه شدی بـاز در برابر مــن

خدا گواست که تنها شدم، غریب شـدم

ببین چه آمده با کشتن تو بـر سـر مـن

الا تمـام جوانـان کمک كنید مــرا

کنیـد گریــه بــرایِ عــلیِّ‌‌اکبر مــن

کسی که گـریه کند در شهـادت پسرم

کند شفاعت از او روز حشر، مادر من

بلنــد شـو، بنشین و سـلام کن پسرم

کـه بهـر دیدنت آید زخیمه خواهر من

پسر کـه رفت، پدر هم غریب می‌گردد

بـه ایـن دلیل تو بودی تمامِ لشکر من

تمام هاشمیان جمع گشته، جمع کنید

که ریخته به زمین پاره‌های پیکر من

بساز اشک بریز و بسوز ای «میثم»

که نظم توست قبول خدای داور من

 

غلامرضا سازگار

 


تعداد بازديد : 109
جمعه 25 مهر 1393 ساعت: 20:06
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 21
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف