شب هشتم علی اکبر ع - 7

شب هشتم علی اکبر ع - 7

شب هشتم علی اکبر ع - 7

شب هشتم علی اکبر ع - 7

شب هشتم علی اکبر ع - 7
شب هشتم علی اکبر ع - 7
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
ولدي علي... تا جگر ِ من به سوز و آه نيفتد بَهر ِ علاجم كسي به راه نيفتد با گُنَهَم چاه درست كردم و گفتم يوسفِ من در تهِ اين چاه نيفتد ****** خَل�

ولدي علي...

 تا جگر ِ من به سوز و آه نيفتد

بَهر ِ علاجم كسي به راه نيفتد

با گُنَهَم چاه درست كردم و گفتم

يوسفِ من در تهِ اين چاه نيفتد

 ******

خَلقاً و خُلقاً شبيهِ ذاتِ رسولي

كوفه محال است به اشتباه نيفتد

 آه عقاب ِ علي مراقب ِ او باش

راكب ِ تو در دلِ سپاه نيفتد

 حداقل كاش علي اكبر ِ ليلا

رويِ زمين پيش ِ چشم ِ شاه نيفتد

زود بلند شو پسر ِ ارشدِ بابا

تا به رويِ عمه ات نگاه نيفتد

زود بلند شو كه اِبن سعد نخندد

 

بر پدر ِ تو از اين به بعد نخندد...


تعداد بازديد : 127
جمعه 02 اسفند 1392 ساعت: 23:36
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع) از تن تو همه اعضای تو منفک شده است بدنت مثل ضریحی که مشبک شده است خبرت را ز لب باد شنیدم می گفت یال پیشانی اسب تو کمی لک شده ا�

حضرت علی اکبر(ع)

از تن تو همه اعضای تو منفک شده است

بدنت مثل ضریحی که مشبک شده است

خبرت را ز لب باد شنیدم می گفت

یال پیشانی اسب تو کمی لک شده است

پاشو که بی تو اباالفضل میان میدان

وسط این همه نامرد صفت،  تک شده است

هرم این دشت نشسته به لب پر ترکت

لب تو خشک تر از سوده ی آهک شده است

چونکه پا شیده ای از هم تودراین لحظه ی تلخ

روزه ی صبر دلم دایره ی شک شده است

مثل قالی که شده ریش شده ریش دلم

خیمه گاه بدنت پاخور ِ  پاتک شده است

اوّلش تا به تو افتاد نگاهم گفتم

عمرمن زیر سم اسب چه اندک شده است

قامت سرو تو را شوردلان چشم زدند

بدنت ریز به صد قطعه ی کوچک شده است

زائرت هستم و بالا سر تو دراحرام

بدنت مثل ضریحی که مشبک شده است

 

شاعر : رضا دین پرور


تعداد بازديد : 159
سه شنبه 19 آذر 1392 ساعت: 5:05
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع) رفتی زدستهای منِ خســـــته مفت مفت شمشیر و تیر بر بدنت خورده جـــفت جفت روئیده است از همـه ی دشت، پیــــــــکرت یا نیزه زا�

حضرت علی اکبر(ع)

رفتی زدستهای منِ خســـــته مفت مفت

شمشیر و تیر بر بدنت خورده جـــفت جفت

روئیده است از همـه ی دشت، پیــــــــکرت

یا نیزه زار از افــــــــق چشم من شکفت

اینجا چــــــــقدر دست و سر و پا شبیه هم

اینجا چــــه شد صــدای نفسهات کرده افت

پاشیده اند هـــــــر طرفت را به گوشه ای

زحمت شده برای مــــن ِ پیر، روب و رفت

وقتی که می شکســـت مرا سنگ خنده ها

گویا هنوز گوش تو جان داشت، می شنفت

چیزی نمانده اســــــــت که قالب تهی کنم

زینب به سرزنان زحــــــرم تا رسید، گفت:

 

مثل لبت که خشــــــک شده خشکمان زده

نذرت قبـــــــــــول ، حـــاجی اعمال مفرده

 

افتاده زیر پا  تـــــــــن زخمیـــت بی زره

دارد چــــــقدر موی پریشان تو گــــــــره

بالا بلنــــــــــد خیمه، اذان گوی ریز ریز

افـــــــتاده بی تو جان حرم در مــــخاطره

بسکه دویده اند به جســــــــــمت سوارها

هرجاکه دست رفت، رســــــــیدم به پنجره

دارم عذاب می کشم از این سـکوت محض

چشمان نیزه دار شــــــده مات حــــــنجره

گفتی زره به تـــــن بکنم ... دیدی عاقبت،

آمد عبا به کار تنــــــــت در محــــــاصره

من با خودم نشسته ام و حــــــرف می زنم

آخر ســـری تکان بده در این منـــــــاظره

 

مُردم بــــه چشمهای سیاهت، خــــدا گواه

من مانـــــدم و مسیر تنت تا به خیمه گاه

 

شاعر : رضا دین پرور


تعداد بازديد : 191
سه شنبه 19 آذر 1392 ساعت: 4:51
نویسنده:
نظرات(0)
خوش قد و قامتم بروي خاكها چرا؟ خوردي زمين قبول ولي دست و پا چرا؟ حالا كه آمدم دو لبت وا نميكني؟ ساكت شدي نگاه به بابا نميكني؟ ساكت شدي كه من �

خوش قد و قامتم بروي خاكها چرا؟

خوردي زمين قبول ولي دست و پا چرا؟

حالا كه آمدم دو لبت وا نميكني؟

ساكت شدي نگاه به بابا نميكني؟

ساكت شدي كه من ز غمت پيرتر شوم؟

از ديدن سر تو زمينگيرتر شوم؟

خس خس نكن ببين چقدر زجر ميكشم

از عمق زخم روي زجگر زجر ميكشم

در پهلويت مدينه و مسمار ديده ام

در سينه تو هيزم و ديوار ديده ام

ديدند شكل حيدري و بي خبر زدند

جراحه ها به زخم تنت زخم تر زدند

اي واي لشگري كه به جنگ تو آمدند

دندان شكسته اي تو بگو سنگ هم زدند؟

حيف اين بدن كه روزي مردم شده علي

اي واي قطعه اي ز تنت گم شده علي

برخيز عمه ات ز حرم آمده علي

انگار باز دست به گيسو زده علي

شاعر: سيد پوريا هاشمي


تعداد بازديد : 143
دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت: 23:49
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-شهادت بگو هنوز برایت کمی توان مانده بگو هنوز برای حسین جان مانده ؟ فقط برای نمازی کنار بابا باش هنوز نیمه ای از روز تا اذان

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

 

بگو هنوز برایت کمی توان مانده

بگو هنوز برای حسین جان مانده ؟

فقط برای نمازی کنار بابا باش

هنوز نیمه ای از روز تا اذان مانده

چه میشود کمی این پلک را تکان بدهی

چرا که چشم تو خیره به آسمان مانده

کمر شکسته ام از حال و روز من پیداست

عجیب بر جگرم داغ این جوان مانده

بیا به گریه ی این پیرمرد رحمی کن

 عصای من نشکن ،قامتی کمان مانده

نسیم هم بدنت را به دست می گیرد

شبیه مشت پری که در آشیان مانده

شدی شبیه اناری که دانه دانه شده

کمی به خاک و کمی دست باغبان مانده

شبیه مادر من جمع میکنی خود را

که بین پهلوی تو درد بی امان مانده

چنان به روی سرت ریختند،ترسیدم

هزار شکر که از تو کمی نشان مانده

حساب آنچه که مانده است از تو مشکل نیست

دوباره میشِمرم چند استخوان مانده

تو را به روی عبا تکه تکه می چینم

بقیه ی تو ولی دست این و آن مانده

چقدر روی دو چشمت هلال ابرو هست

برای بدر شدن ماه من زمان مانده

چقدر تیغه لب پر ،میان دنده ی توست

چقدر نیزه شکسته در این میان مانده

تو را از این همه غم میکنم سوا اما

هنوز داغی یک نیزه در دهان مانده

قرار نیست پدر جان دهد کنار پسر

هنوز قصه ی گودال و ساربان مانده

قرار نیست فقط عمه ات بماند و من

ببینی اش که میان حرامیان مانده

کمی به روی سرم باشد و میان حرم

که چند دختر نوپا به کاروان مانده

بدون تو بدَود چند بار تا گودال

ببیندم که نگاهم به آسمان مانده

کمان حرمله تیری به سینه ام زده است

به چند جا اثر نیزه ی سنان مانده

نشسته شمر و عرق می چکد ز پیشانیش

برای ضربه ی آخر نفس زنان مانده

 

 


تعداد بازديد : 160
سه شنبه 21 آبان 1392 ساعت: 9:44
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-شهادت همین که در وسط معرکه پسر افتاد هزار مرتبه تا پیش او پدر افتاد بلند می شد و باز هم زمین می خورد همین که دید علی را چو مح�

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

 

همین که در وسط معرکه پسر افتاد

هزار مرتبه تا پیش او پدر افتاد

بلند می شد و باز هم زمین می خورد

همین که دید علی را چو محتضر، افتاد

قد رشید، جمال رسول، خُلق حسن

نتیجه اش فقط این است: با نظر افتاد

سرش اگر متلاشی شده چون از سر اسب

به روی صورت خود نه، به پشت سر افتاد

چقدر زخم عمیق است، اکبرم، پسرم

به جای نیزه مگر بر سرت تبر افتاد؟

قد رشید علی ساده نیست تجزیه اش

گمان کنم که ز دستان او سپر افتاد

کنار خیمه عقیله به زیر لب می گفت:

مدینه مادر ما هم به پشت در افتاد

 


تعداد بازديد : 139
سه شنبه 21 آبان 1392 ساعت: 9:44
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-شهادت برسان زود جوانان حرم را عباس كه بیارند به خیمه پسرم را عباس دسترنجِ همه ی عمر مرا باد تكاند جمع كن روی عبایم ثمرم را ع

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

 

برسان زود جوانان حرم را عباس

كه بیارند به خیمه پسرم را عباس

دسترنجِ همه ی عمر مرا باد تكاند

جمع كن روی عبایم ثمرم را عباس

به زمین میزندم...،داغ جوان سنگین است

پس بگیر از دو طرف زیر پرم را عباس

زخم تیری كه قرار است نصیب تو شود

كاش میدوخت به هم چشم ترم را عباس....

....تا نمیدیدم از این سوی به آن سوی زمین

پخش كردند تمام جگرم را عباس

زانویم تا شده اما به تو پشتم گرم است

نشكند كاش بلایی كمرم را عباس

اكبرم رفت تو هم گر بروی از دستم

پس به كی بسپرم این اهل حرم را عباس

بعد آن دیر نباشد كه ببیند زینب

پنجه ای چنگ زده موی سرم را عباس

 

 


تعداد بازديد : 171
سه شنبه 21 آبان 1392 ساعت: 9:41
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-شهادت تو را به دست گرفته به آسمان بدهد گل محمدی اش را به باغبان بدهد كه برگ های تو را یك به یك جدا كردند بغل گرفته به زهرا تو

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

 

تو را به دست گرفته به آسمان بدهد

گل محمدی اش را به باغبان بدهد

كه برگ های تو را یك به یك جدا كردند

بغل گرفته به زهرا تو را نشان بدهد

برید صوت تو را نیزه ی حسود كسی

به روی حنجره ات آمده اذان بدهد

تو را بریده بریده صداكند ... ولدَی

اگر كه هلهله ها یك كمی امان بدهد

بغل گرفته تو را و تن تو می ریزد

خودت بگو كه چگونه تو را تكان بدهد

بلندشو پدرت را به خیمه برگردان

وگرنه پیش تن زخمی تو جان بدهد

بلند شو به لبش بوسۀ دوباره بده

وگرنه بعد تو بوسه به خیزران بدهد

 

 


تعداد بازديد : 113
سه شنبه 21 آبان 1392 ساعت: 9:40
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-شهادت ای خفته در مقابل بابا مؤذنم واکن نگاه بسته ز خونت ببین منم در پیش دشمنان که من خنده می‌کنند بالای نعش تو بنگر سینه می

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

 

ای خفته در مقابل بابا مؤذنم

واکن نگاه بسته ز خونت ببین منم

در پیش دشمنان که من خنده می‌کنند

بالای نعش تو بنگر سینه می‌زنم

شرم از رخ محمدی تو عدو نکرد

ای در نگاه فاطمه‌ رنگ تو مسکنم

با پیکرت چه کرده لب تیغ و نیزه‌ها

پاره زره ز پهلوی پاک تو می‌کنم

در خیمه‌ها سکینه هراسان ز مرگ تو

اینجا کُشد مرا دف و آواز دشمنم

هر شاخه‌ات کناری و صد قطعه شد تنت

ای سرو قد کشیدة زیبای گلشنم

برداشتم چو صورت خود را ز صورتت

خون می‌چکید از رخ و از سینه و تنم

برخیز و باز بهر دل من اذان بگو

وقت نماز می‌گذرد ای مؤذنم

 

 


تعداد بازديد : 107
سه شنبه 21 آبان 1392 ساعت: 9:39
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-شهادت مرکب تو را تا قلب لشگر برد اکبر از هر طرف چیزی به جسمت خورد اکبر افتادی و تازه شغالان سر رسیدند هر یک ز جسمت قسمتی می ب

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

 

مرکب تو را تا قلب لشگر برد اکبر

از هر طرف چیزی به جسمت خورد اکبر

افتادی و تازه شغالان سر رسیدند

هر یک ز جسمت قسمتی می برد اکبر

معلوم شد مقصود از این ارباً اربا

سَروی به زیر دست و پا شد خُرد اکبر

انگار نیمی از تنت در  خاک رفته

از بس قد و بالای تو پا خورد اکبر

تا از لبت فریاد یا زهرا شنیدند

سر نیزه ای بر پهلویت برخورد  اکبر

آری گل رویی که شبه مصطفی بود

یکدفعه زیر چکمه ها پژمرد اکبر

می گفت بالای سرت بابای پیرت

برخیز دشمن آبرویم برد اکبر

عمه اگر اینجا نمی آمد به یاری

بابا کنار پیکرت می مرد اکبر

هر طور جمعت می کنم می پاشی از هم

کس عضوهای مانده را نشمرد اکبر

تا خیمه نعشت بارها روی زمین ریخت

بابا به دنبالت زمین می خورد اکبر

اهل حرم با نعش تو گفتند آقا

عباس بدجور از غمت افسرد اکبر

در خیمه دیدم تازه یک یک زخم ها را

مانند مادر پیکرت افشرد اکبر

 

 


تعداد بازديد : 211
سه شنبه 21 آبان 1392 ساعت: 9:39
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-شهادت هی تو را گم میکنم در شلوغی ها تو را من بارها گم میکنم بر زمین می افتی و... آسمانم را به زیر دست و پا گم میکنم بزم برپا کر

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

 

هی تو را گم میکنم

در شلوغی ها تو را من بارها گم میکنم

بر زمین می افتی و...

آسمانم را به زیر دست و پا گم میکنم

بزم برپا کرده اند

پیکرت را بین تیر و نیزه ها گم میکنم

با دهانِ غرق خون

تو تبسم میکنی من دست و پا گم میکنم

برگ های لاله را

در میان خارهای کربلا گم میکنم

چیدمت روی عبا

باز اعضای تو را بین عبا گم میکنم

ای عصای پیری ام

بین چوب و کعب نی آخر تو را گم میکنم

 

 


تعداد بازديد : 107
سه شنبه 21 آبان 1392 ساعت: 9:38
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-شهادت ای روزگار سفله! علی‌اکبر است، این آیینه‌ ملاحت پیغمبر است، این بابش امام مطلق و جدش رسول حق از تیره‌ شریف‌‌ترین

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

 

ای روزگار سفله! علی‌اکبر است، این

 آیینه‌ ملاحت پیغمبر است، این

 بابش امام مطلق و جدش رسول حق

 از تیره‌ شریف‌‌ترین مادر است، این

 دردانه‌ عزیز حسین است، این جوان

 ماه علی نشان و علی گوهر است، این

 تیغش چه می‌زنید؟ به خونش چه می‌کشید؟

 آخر ز احمد آینه‌ای دیگر است، این

 ای سفلگان! هر آینه باور که می‌کند؟

 لب‌تشنه است و آینه کوثر است، این

 ای کوفیان! که در ظلمات است، جانتان

 ماه تمام، آیت روشن‌گر است، این

 این هدیه‌ حسین به دامان فاطمه است

 شاخ شکسته است، گل پرپر است، این

 گر چشم آهوانه‌ او، خون گرفته است

 صبح بهشت در نظرش مضمر است، این

 راوی نوشت: یاد حرم کرد و باز گشت

 نزد حسین آمد و گرم نیاز گشت

 

 


تعداد بازديد : 115
سه شنبه 21 آبان 1392 ساعت: 9:38
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-مدح و شهادت مـن کیستم ولـی خداونــد اکبرم سرتا قدم محمّد و زهرا و حیدرم قـرآن روی سینه فـرزند فاطمه فرزند نور و واقعه و قدر

حضرت علی اکبر(ع)-مدح و شهادت

 

مـن کیستم ولـی خداونــد اکبرم

سرتا قدم محمّد و زهرا و حیدرم

قـرآن روی سینه فـرزند فاطمه

فرزند نور و واقعه و قدر و کوثرم

در وصف خلق و منطق و خلقم نظر کنید

زیباتـرین شبیه بـه شخص پیمبرم

زهرا جمال ختم رسل دیده در رخم

لیلا کشیـده شانـه بـه زلف معطرم

جان جهانیان که حسین است بارها

مانند جان خویش گرفته است در برم

همسنگـر شهیـد علمـدار کــربلا

تا روز حشر قلب حسین است سنگرم

مـن پیـر مکتبِ «السنا علی الحق‌«ام

مــن شیـر کربــلا اسداللهِ دیگرم

پا تا به سر چو جانم و جان مجسمم

سر تا به پا چو روحم و روح مصورم

دانــایی امــام حسـن در تکلمـم

زیبایی امــام حسین است منظـرم

مأنوس با شهادت‌ و شمشیر و زخم ‌و خون

ممسـوس در حقیقتِ خـلاقِ داورم

تسبیـح دانـه دانـة سجـادۀ حسین

قـرآن پاره پارۀ زهــرای اطهـرم

خیمه صفـا و مروه بـوَد قتلگاه من

صحرای کربلا عرفات است و مشعرم

مـن پـاره‌ای ز پیکـر پیغمبـرم ولی

گردید پاره پاره ز شمشیـر، پیکـرم

وقتی که قطعه قطعه ز شمشیر می‌شدم

دیـدم ستــاده حضرت زهرا برابرم

اشک روان و مهجۀ قلب حسین بود

خونی‌که شد به ‌صورت من جاری‌ازسرم

با آنکـه در شهادت من قامتش خمید

در نــزد فاطمه است سرافراز مادرم

این غم مرا کُشد که ببینم به نوک نی

سیلی زننـد بـر گلِ رخسارِ خواهرم

ای کاش می‌نشست به قلب شکسته‌ام

تیــری کـه هست سهم گلـوی برادرم

مـن آن شکوفـه‌ام کـه نگه کرد باغبان

چیدنـد بـا شکنجه و کردنـد پـرپـرم

در زیر تیغ بسملِ بشکسته بـال و پـر

در بحر عشق، ماهیِ در خون شناورم

«میثم» اگر به فصل جوانی شدم شهید

هـر پیـر را معلـم و استـاد و رهبـرم

 

 


تعداد بازديد : 261
سه شنبه 21 آبان 1392 ساعت: 9:37
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-شهادت پسر: پدر جان من نگویم زخم های تن مرا کُشته شرار تشنه گی سنگینی آهن مرا کشته پدر: علی ای داده در راه خدا صد بار جانت را ب

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

 

پسر: پدر جان من نگویم زخم های تن مرا کُشته

شرار تشنه گی سنگینی آهن مرا کشته

پدر: علی ای داده در راه خدا صد بار جانت را

بیا بگذار یکدم در دهان من زبانت را

پسر: زبانم خشک گردیده نیاید از دهن بیرون

لبت را بر لبم بگذار و بنگر تر شده از خون

پدر: نبی بگذاشت در کامم زبان و کرد آرامم

تو هم آئینه ی اویی زبان بگذار در کامم

پسر: زبان خشک من بابا دلت را بیشتر سوزد

نمی خواهم تو بر کام خشک من جگر سوزد

پدر: چو قرآن بوسه بر لب های خشکت می نهم بابا

زبان بگذار در کامم و گر نه جان دهم بابا

پسر: الهی جان رود از جسم مجروح جوان تو

که باشد خشک تر از کام خشک من زبان تو

پدر: عزیز دل نه تنها از عطش سوزم اگر سوزم

تو از هُرم عطش سوزی من از داغ پسر سوزم

پسر: تو بر من اشگ ریزی چشم من هم بر تو می گرید

نگه کن عمّه ام زینب برای هر دو می گرید

پدر: اگر چه داغ تو چون شمع آبم کرد فرزندم

تو را تقدیم جانان کرده ام بر گرد فرزندم

پسر: به شوق دوست در دشمن رهایم کن خداحافظ

دعایم کن، دعایم کن، دعایم کن خداحافظ

 

 


تعداد بازديد : 95
سه شنبه 21 آبان 1392 ساعت: 9:37
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-شهادت به رویت ای گل پرپر چه پرپر افتادم میـان بحر پُر از خــون شنـاور افتادم همیشه با نظـری بر جمـال اطهــر تو به یـاد چهــ

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

 

به رویت ای گل پرپر چه پرپر افتادم

میـان بحر پُر از خــون شنـاور افتادم

همیشه با نظـری بر جمـال اطهــر تو

به یـاد چهــرۀ پــاك پیمبـر افتادم

دمی كه لب بنهـادم به روی لبهایت

شــرر گرفتم و در پـای كـوثـر افتادم

پس از وداع تو نفرین به دشمنان كردم

چو شعله بر دل خصـم ستمگـر افتادم

تو را كبـوتر بسمل میـان خون دیدم

ز تیر داغ تو همچــون كبـوتـر افتادم

لبان غرق به خـون تـو را نظـر كردم

به یـاد لعــل لبــان  بــرادر افتادم

قیامتی است كنــار تنت ز نـالـۀ من

شكستـه قلبم اگر از شكستن فـرقت

ببین چگونه به صحرای محشر افتادم

به یاد فرق پُر از خـون حیــدر افتادم

همینكه دیده به پهلوی زخمی ات افتاد

به یـاد پهلـوی مجـروح مادر افتادم

چنین نوشت«وفائی» حدیث درد مرا

ستــاره بـودم و از داغ اكبـر افتادم

 

 


تعداد بازديد : 217
سه شنبه 21 آبان 1392 ساعت: 9:36
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-شهادت تا که پامال خزان شد لالۀ لیلای من دشت غم آمد بهار، از اشک خون پالای من در منای کربلا خون ذبیحم تا که ریخت عید قربان شد

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

 

تا که پامال خزان شد لالۀ لیلای من

دشت غم آمد بهار، از اشک خون پالای من

در منای کربلا خون ذبیحم تا که ریخت

عید قربان شد یکی با روز عاشورای من

از هجوم خارها مانند گل شد برگ برگ

لالۀ من یاس من تنها، گل رعنای من

کاش فرق من به جای فرق اکبر می شکافت

کاش می پاشید پیش از او زهم اعضای من

من تماشا کردم او در خون خود زد دست و پا

زین تماشا پای تا سر سوخت سر تا پای من

بی تو دیگر شد بهشت آرزوهایم خراب

از چه اَفتادی به خاک ای شاخۀ طوبای من

احتیاجی نیست تا رَخ شویم از آب فرات

شسته شد با خون سیمای علی سیمای من

دوستانم یک به یک رفتند و در این سرزمین

گوش دشمن پر شده از بانگ واویلای من

گرگ ها کردند جسم یوسفم را چنگ چنگ

وای من ای وای من ای وای من ای وای من

تشنه بودم حنجرم می سوخت کامم خشک بود

تر شد از خون گلوی اکبرم لب های من

گر چه قلبم سوخت، آهم در درون سینه ماند

سر کشد از نخل "میثم" سوز نا پیدای من

 

 


تعداد بازديد : 173
سه شنبه 21 آبان 1392 ساعت: 9:36
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-شهادت ای پیکر تو چون جگر پاره پاره ام تا کی زنی به دل ز سکوتت شراره ام با آن که سینه ام شده مجروح داغ تو لبخند قاتلت زده زخم د

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

 

ای پیکر تو چون جگر پاره پاره ام

تا کی زنی به دل ز سکوتت شراره ام

با آن که سینه ام شده مجروح داغ تو

لبخند قاتلت زده زخم دوباره ام

یک آسمان ستاره زچشمم به خاک ریخت

دیدم چو پاره پاره شده ماه پاره ام

من چاره ساز درد همه عالمم ولی

با اوفتادن تو زکف رفته چاره ام

ای تشنه لب برآر سر از خاک و آب ریز

از اشک دیده بر گلوی شیر خواره ام

چون قرص ماه آفتاب وجودم تمام سوخت

دیدم به چشم خویش غروب ستاره ام

بعد از تو ای ستارۀ صبح امید، نیست

غیر از سکوت دائم و اشک هماره ام

از چشم نیم باز تو خون پاک می کنم

شاید کنی به گوشه چشمی نظاره ام

"میثم" زسوز سینه چو شرح غمت دهد

آتش زند به عالم دل با اشاره ام

 

 


تعداد بازديد : 139
سه شنبه 21 آبان 1392 ساعت: 9:35
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-مدح و شهادت امیرالمؤمنین! صحرای محشر را تماشا کن به دشت کربلا تکرار حیدر را تماشا کن ولی‌الله! ولی‌الله دیگر را تماشا کن د

حضرت علی اکبر(ع)-مدح و شهادت

 

امیرالمؤمنین! صحرای محشر را تماشا کن

به دشت کربلا تکرار حیدر را تماشا کن

ولی‌الله! ولی‌الله دیگر را تماشا کن

دوباره خاطرات جنگ خیبر را تماشا کن

پیمبر را پیمبر را پیمبر را تماشا کن

بگو الله اکبر جنگ اکبر را تماشا کن

به تن پوشیده با دست حسین‌بن‌علی جوشن

زده بر یاری فرزند زهرا بر کمر دامن

خدا گوید تعالی‌الله پیمبر گویدش احسن

خوراک ذوالفقارش جرعه‌جرعه خون اهریمن

کند تحسین به دست و بازویش هم دوست هم دشمن

بیا ای شیر داور شیر داور را تماشا کن

سپر گردیده پیش نیزه و شمشیر، پا تا سر

رخش قرآن، تنش فرقان، دلش یاسین، لبش کوثر

نبی خلق و نبی خلق و نبی خُلق و نبی منظر

زمین کربلا صحرای بدر و او چو پیغمبر

در امواج خطر از بیم شمشیر علی‌اکبر

فرار و ترس یک دریای لشکر را تماشا کن

جبین، بشکسته تن، خسته دهن، خونین دو ‌لب، عطشان

به دیدار پدر در خیمه‌گه بشتافت از میدان

سرشکش از بصر جاری شرارش در جگر پنهان

زبان چون چوب خشکیده، نفس چون شعلۀ سوزان

سرشک عمه، اشک چشم خواهر را تماشا کن

زبانش در دهان باب و خونش جاری از حنجر

وجودش باغ گل از تیغ و تیر و نیزه و خنجر

گلو خشکیده، دل تفتیده، چشم از اشک خونین تر

پدر گفت ای همای من مزن از تشنگی پرپر

که سیرابت کند با دست خود امروز، پیغمبر

برو سقایی جدت پیمبر را تماشا کن

برو بابا! که اکنون چشم در راه‌اند قاتل‌ها

برو بابا که دریا گردد از خون تو ساحل‌ها

برو بابا! که زخمت گل کند تا حشر در دل‌ها

برو تا شعلۀ داغ تو گردد شمع محفل‌ها

برو پرپر بزن در خون خود مانند بسمل‌ها

جمال بی‌مثال حی داور را تماشا کن

دوباره در اُحد رو کرد آن پیغمبر ثانی

دوباره کربلا را کرد با یک حمله طوفانی

ز تیر و نیزه دشمن کرد بر رویش گل‌افشانی

تنش گردید از شمشیر، چون آیات قرآنی

هزاران زخم خورد و شد هزاران بار قربانی

بگرد ای آسمان؛ صدپاره پیکر را تماشا کن

دریغا! گشت نقش خاک، سرو قد دلجویش

جدا گردید تا پیشانی از هم طاق ابرویش

پدر بشتافت از میدان و رو بگذاشت بر رویش

ز اشک دیده زینب شست خون از جعد گیسویش

بیا «میثم»! خدا را دیدۀ دل بازکن سویش

به سرتاپای او زخم مکرر را تماشا کن

 

 


تعداد بازديد : 105
سه شنبه 21 آبان 1392 ساعت: 9:35
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اکبر(ع)-شهادت گلی که در چمن حُسن امتحان می داد خبر ز رویش گل های ارغوان می داد تجلیات نبی را به چهره اش دیدند فروغ و جلوه ز نورش به ک�

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

 

گلی که در چمن حُسن امتحان می داد

خبر ز رویش گل های ارغوان می داد

تجلیات نبی را به چهره اش دیدند

فروغ و جلوه ز نورش به کهکشان می داد

کلام وحی به روی لبش چو گل می کرد

ملاحت سخنش جلوه بر بیان می داد

در آبشار صدایش نسیم زمزمه بود

صدای او به دل ناتوان، توان می داد

جوانیش به جوانان حدیث عشق آموخت

مرام او ره توحید را نشان می داد

به نغمۀ "او لسنا علی الحق" از لب خود

به باغ صدق و صفا رنگ جاودان می داد

به دشت کرب وبلا تا گذاشت پا این گل

تمام دشت بلا نکهت جنان می داد

دوباره روح دگر بر نماز و دین بخشید

به صبحگاه شهادت چو او اذان می داد

میان عرصۀ عشق و شرف چنان کوشید

که درس غیرت و مردی به عاشقان می داد

صدای یا ابتای گل بهشت حسین

خبر ز فاجعۀ غم به باغبان می داد

طنین گرم وداعش شرر به دل می زد

صدا و نغمۀ او عرش را تکان می داد

گلی که جای لبان حسین بر لب داشت

فتاده بود به روی زمین و جان می داد

زمان دوباره بهم ریخت چون حسین آمد

زمین عنان دلش را به آسمان می داد

کنار آن گل صد برگ پرپر افتاده

مگر که اشک به چشمان او امان می داد

جمال حق به جمال پسر چو رخ بنهاد

هماره بوسه بر آن لعل خونفشان می داد

اگر که زینب او از حرم نیامده بود

گمان کنم که «وفائی» حسین جان می داد

 

 


تعداد بازديد : 103
سه شنبه 21 آبان 1392 ساعت: 9:34
نویسنده:
نظرات(0)
آفتاب غرور ایلت را با نگاهت به جنگ شب بردی زخم های جمل دهان وا کرد تا که نام «علی» به لب بردی تا که حرف ِعلی وسط آمد تازه شد داغ نهروانی ها
آفتاب غرور ایلت را

با نگاهت به جنگ شب بردی

زخم های جمل دهان وا کرد

تا که نام «علی» به لب بردی

 

تا که حرف ِعلی وسط آمد

تازه شد داغ نهروانی ها

دشنه دردست، درکمین بودند

فتنه ها،کینه ها،تبانی ها

 

مکرصفین نقشه ای رو کرد

تا دوباره سقیفه بُرد کند

لشگرکوفه کوچه ای وا کرد

تا علی را دوباره خُرد کند

 

کوفه ازخشکی لبت دانست

مست صهبای کوثری هستی

!نیزه ازعمد زد به پهلویت

چون که فهمید مادری هستی

 

پیش چشمان باغبان؛ پاییز

تبرش را به جان تاکِ انداخت

قدوبالای ِ دیدنی ات را

چشم شورعرب به خاک انداخت

 

شاعر: وحيد قاسمي

تعداد بازديد : 215
یکشنبه 19 آبان 1392 ساعت: 9:50
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 21
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف