ولادت حضرت عباس ع - 3

ولادت حضرت عباس ع - 3

ولادت حضرت عباس ع - 3

ولادت حضرت عباس ع - 3

ولادت حضرت عباس ع - 3
ولادت حضرت عباس ع - 3
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
سید الساجدین... ای که زینت می دهد نامت به دین ای که امشب، در شب میلاد تو میشود دلهای عالم شاد تو گرمی جانها، امام چهارمین ای قرار شیعه، زین ا�

سید الساجدین...

ای که زینت می دهد نامت به دین

ای که امشب، در شب میلاد تو

میشود دلهای عالم شاد تو

گرمی جانها، امام چهارمین

ای قرار شیعه، زین العابدین

ای عبادت در نگاهت منجلی

آه ای فرزند فرزند علی

شد شب میلاد، مارا شاد کن

شهرمان را غرق در صلوات کن

هر که پای مکتب تو سوخته

ازتو عشق ومعرفت آموخته

دستگیر جملۀ افتاده ها

نام تو روشنگر سجاده ها

سجده گاهت قبلۀ اهل یقین

ای امیر عشق زین العابدین

آمده میلاد تو، مولای ما

روشنی بخش دل شبهای ما

درشب میلادت ای نیکوسرشت

روبه دل، بازاست درهای بهشت

آن پری رو، وان پری زاد آمده

عاشقان صلوات، سجاد آمده

ای وجودت معنی دلدادگی

حضرت جانها، امام سادگی

گوهر شبهای در، رازو نیاز

ای تمام عمر در حال نماز

ای عبادت شمه ای از ذات تو

صرف دین حق شده اوقات تو

ای جماعت، با همان صوت جلی

باز هم صلوات بر آل علی

مرحبا امشب شب میلاد توست

ماه شعبان است ودلها یاد توست


تعداد بازديد : 79
دوشنبه 12 خرداد 1393 ساعت: 10:35
نویسنده:
نظرات(0)
ابالفضل... عشق، امشب خودنمایی می کند تا سحر فرمانروایی می کند آمده میلاد ماهی بی نظیر می رسد فرزند دلبند امیر ای مسلمانان گل حیدر رسید کودک

ابالفضل...

عشق، امشب خودنمایی می کند

تا سحر فرمانروایی می کند

آمده میلاد ماهی بی نظیر

می رسد فرزند دلبند امیر

ای مسلمانان گل حیدر رسید

کودکی مانند پیغمبر رسید

عطر وبوی یاس، دنیا آمده

حضرت عباس دنیا آمده

آمده عمری المداری کند

لشکر اسلام را یاری کند

دین خود را برجهان اثبات کن

مجلس مارا پر از صلوات کن

این گل زیبا، ابوالفضل علیست

خوش قدو بالا ابوالفضل علیست

جلوۀ ماه بنی هاشم نکوست

اوبرای اهل ایمان آبروست

با مرام وبا کمال وبا ادب

خدمت مولای عالم روز وشب

حضرت عباس، ماه عالمین

ای که بستی عهد وپیمان با حسین 


تعداد بازديد : 69
دوشنبه 12 خرداد 1393 ساعت: 10:34
نویسنده:
نظرات(0)
وجه علی گشته میان قاب ،تصویر در قوس ابرویش شده محراب تصویر دارد تقابل می کند با ماه رویش مهتاب می گیرد از این مهتاب ، تصویر لبهای حیدر خوشه �

وجه علی گشته میان قاب ،تصویر

در قوس ابرویش شده محراب تصویر

دارد تقابل می کند با ماه رویش

مهتاب می گیرد از این مهتاب ، تصویر

لبهای حیدر خوشه می چیند ز دستش

وه  که چه زیباتر شد از این باب ، تصویر

ناگاه چشمانم بهم خورد و دلم رفت

بر گشت اینجا بعد پیچ و تاب ، تصویر

در انعکاس موج افتاده است انگار

از چهره ای زیبا میان آب ، تصویر

دیده یقینا در قنوت دست هایش

از خشکی لبها ، حرم ، ارباب ، تصویر

میمیرم آن لحظه که در ذهنم شود باز

بانگ *برادر جان * مرا دریاب ، تصویر

 

شاعر : حسین واعظی

 


 


تعداد بازديد : 55
دوشنبه 12 خرداد 1393 ساعت: 10:31
نویسنده:
نظرات(0)
خـنده هایـت طـلوع امـید است ابروانت غروب خورشید است بـین دست تـو کهکشـان ها و زیر پایـت بهشت جاوید است ماه شهر مدینه کم نور است صورت تو به �

خـنده هایـت طـلوع امـید است

ابروانت غروب خورشید است

بـین دست تـو کهکشـان ها و

زیر پایـت بهشت جاوید است

ماه شهر مدینه کم نور است

صورت تو به ماه تابیده است

سـجده کـردی بـه دامن مـادر

سجده های تواصل توحید است

بـازی ِ کودکـی  ِ تـو خـلـق

زحل ومشتری و ناهید است

روز محشر به توشه ی نوکر

گوشه چشم تو مهر تائید است

نا امیدی گرفته ایم ، بخند

خنده هایت طلوع امید است

شاعر: مجتبي خرسندي


تعداد بازديد : 85
دوشنبه 12 خرداد 1393 ساعت: 10:30
نویسنده:
نظرات(0)
نفس میکشم در هوای شما دلم روشن است از دعای شما من از چشمه ی عشق دارم وضو بود قبله ام خاک پای شما چه خوب آسمان را به زیر آورد هوای خوشِ کربلای

نفس میکشم در هوای شما

دلم روشن است از دعای شما

من از چشمه ی عشق دارم وضو

بود قبله ام خاک پای شما

چه خوب آسمان را به زیر آورد

هوای خوشِ کربلای شما

 به گوش زمین نغمه ای حس نشد

دل انگیز تر از صدای شما

 خدا در تراش جمالت گذاشت

چه سنگ تمامی برای شما

ندارد دلم گوشه ی امنیت

بجز خلوت روضه های شما

تو را دوست دارم خدا شاهد است

دل عاشق من فدای شما

 

هم اندیشه ی ما ابالفضلی است

و هم ریشه ی ما ابالفضلی است

 

ابالفضل گفتم نفس وا شده

کویر دلم مثل دریا شده

زمین خورده بودم به دست هوس

به یک یا ابالفضل دل پا شده

جنون آمد و دست دل را گرفت

جهان با ابالفضل زیبا شده

دل از نوکری درِ خانه اش

به هر جا رسیدست و آقا شده

به آرامش چشم هایش قسم

که چشمان او قبله ی ما شده

به اعجاز نام ابالفضلی اش

گره های دنیاییم وا شده

هم اندیشه ی ما ابالفضلی است

و هم ریشه ی ما ابالفضلی است

شاعر: حسن كردي


تعداد بازديد : 131
یکشنبه 11 خرداد 1393 ساعت: 9:44
نویسنده:
نظرات(1)
ظرف خالي دوباره پر شده است آسمان از ستاره پر شده است هر دو چشم ستاره بارانم از شعف از نظاره پر شده است همه ي شهر گوششان امشب از اذان مناره پر

ظرف خالي دوباره پر شده است

آسمان از ستاره پر شده است

هر دو چشم ستاره بارانم

از شعف از نظاره پر شده است

همه ي شهر گوششان امشب

از اذان مناره پر شده است

برگ برگ تمام دفترم از

غزل و چهار باره پر شده است

يادت افتاده ام كه اين گونه

شعرم از استعاره پر شده است

نوبت شعر خواني من شد

سالن جشنواره پر شده است

 

من به نامت شروع خواهم كرد

به مقامت خضوع خواهم كرد

 

به گدايي همين كه چيره شديم

به شب آسمان كه خيره شديم

ناگهان نوري از خدا آمد

ساكن گوشه ي جزيره شديم

همه از دوري قمر بوده

اگر اينگونه تار و تيره شديم

لطف زهرا به ما رسيده كه ما

نوكر ساقي عشيره شديم

نذر بي دستي ابوالفضلش

بسته ي دست دستگيره شديم

 

نفسي يا اگر حياتي هست

از دم توست التفاتي هست

 

آسمان زير دست دستانت

ماه و خورشيد هر دو مهمانت

نه فقط شيعه ، ارمني هم شد

شامل سفره هاي احسانت

هر كسي ميخورد گره كارش

به تو رو ميزند - به قربانت

چقدر كشته مرده داري تو

آذري ها چقدر ميخوانت

وقت رزمت پر از حماسه و شور

به به از اين خروش و طوفانت

گيسويت را به روي شانه بريز

كه شوم باز هم پريشانت

در امان نيست دشمنت هرگز

از تو و تيغ تيز بُرّانت

عجبي نيست از دلاوري ات

همه ي دشت گشته حيرانت

به مصاف تو هر كه مي آيد

ميزند جار ز ترس پيكانت

 

پدر مشك ، صاحب دريا

السلام عليك يا سقا

 

حس خوب پريدن پرها

آسمان همه كبوتر ها

اوج فهميدن من و مايي

اي تو بالاتر از فراتر ها

اي قيامت شكوهي از قدت

باعث رويش صنوبر ها

حاجت پشت هر در بسته

اي كليد تمامي درها

گره كور مادرم با توست

اي مجيب تمام مضطر ها

باني سفره هاي نان و پنير

آش نذري دست مادر ها

از تبار دلاوران عرب

از نژاد امير خيبر ها

پسر ذوالفقار صفين و -

پدر رزم مالكْ اشترها

تيغ تو تا نيامده بخشيد

خاتمه بر تمامي شرها

 

معني لا فتايي يا عباس

دومين مرتضايي يا عباس

 

شاعر: محمد حسن بيات لو


تعداد بازديد : 65
یکشنبه 11 خرداد 1393 ساعت: 9:43
نویسنده:
نظرات(0)
ساقیا امشب ازآن باده گلنار بگو من همه ظلمتم از ماه شب تار بگو بیخود از خودکنم و پیش من از یار بگو وصف دلدار نه یکبار که صد بار بگو کمی از آینه

ساقیا امشب ازآن باده گلنار بگو

من همه ظلمتم از ماه شب تار بگو

بیخود از خودکنم و پیش من از یار بگو

وصف دلدار نه یکبار که صد بار بگو

کمی از آینه حیدر کرار بگو

لب گشا تا سحراز چشم علمدار بگو

   دامن شعر پر از بوی خوش یاس شده

    وصف ارباب ادب حضرت عباس شده

وصف او در همه جا نقل محافل گشته

آیه نصر من اله ست که نازل گشته

ناوک دیده او قاتل هر دل گشته

مادرش ام بنین است که قابل گشته

دیده و دست فدا کرده که واصل گشته

شب میلاد خداوند فضایل گشته

پسر شیر خدا نوردوعین آمده است

کاشف الکرب زرخسار حسین آمده است

قمر هاشمیان ماه زمین آمده است

گوهر بحر ولا در ثمین آمده است

زور بازوی علی ناصر دین آمده است

قوت قلب همه حصن حصین آمده است

پاسبان حرم خسرو دین آمده است

پسر فاطمه ام بنین آمده است

اشک شوق است که با آمدنش شد همراه

همه گفتند ولا قوه الا با اله

روی دامان علی آینه روی علیست

این همان ماه درخشنده در کوی علیست

تیغ ابروش چنان تیغ دو ابروی علیست

پسر شیر خدا قوت بازوی علیست

دیده گان همه اهل ولا سوی علیست

مات و مبهوت از این منظره بانوی علیست

ساغرو باده پیمانه شده سرمستش

میزند بوسه علی اشک فشان بر دستش

زیر لب زمزمه با حی قدیرش دارد

اسد الله نظر بر روی شیرش دارد

تا سحر چشم سوی ماه منیرش دارد

راز ها با پسر وپور دلیرش دارد

نکته ها با وی از آن امر خطیرش دارد

اشک چشمش خبر از سر ضمیرش دارد

این پسر همره خود شورو نوا آورده

در مدینه خبر از کرب و بلا آورده

بر لب حور و ملک زمزمه یا عباس است

باب حاجات همه خلق خدا عباس است

این شنیدید که شمع شهدا عباس است

پاسبان حرم آل عبا عباس است

ساقی تشنه لب کرب و بلا عباس است

واپسین لحظه صدا کرد اخا عباس است

تا به خون فاطمه او را پسرم کرد خطاب

ناله زد جان اخا بیا مراهم در یاب

ذکر هر روز و شب ام بنینی عباس

قمر هاشمیان ماه زمینی عباس

عبد صالح خدا ناصر دینی عباس

به خدایی خدا حبل متینی عباس

با وفا و ادب و صبر عجینی عباس

باب حاجات همه اهل یقینی عباس

اشک شوق است که از چشم ترم میگیرم

امشب از دست ابالفصل حرم میگیرم

مجید رجبی


تعداد بازديد : 103
یکشنبه 11 خرداد 1393 ساعت: 9:41
نویسنده:
نظرات(0)
این دل ندارد طاقت آن دلبری ها کم کم هلاکم کرد این خوش باوری ها چون مرغ بی بالم که عمری از فراقت گوشه نشینم کرده بی بال وپری ها آقا شنیدم

این دل ندارد طاقت آن دلبری ها     

کم کم هلاکم کرد این خوش باوری ها

چون مرغ بی بالم که عمری از فراقت     

گوشه نشینم کرده بی بال وپری ها

آقا شنیدم دستگیر عالمینی     

شاها اسیرم کرده ذره پروری ها

من تازه فهمیدم دلیل خلقتم را     

اینکه شوم از خاندان قنبری ها

حالا که دستم را گرفتی لطف کردی     

من هم شدم مشغول شغل نوکری ها

گویا مؤدَّب گشته ی دست تو هستم     

کین گونه خاکم کرد ، خاک پادری ها

آری بدهکارم ولی ای شاه باید     

نادیده گیری این حساب دفتری ها

مدیون لطف بی حساب اهل بیتم     

در آمدم از این همه دربدری ها

. . .

عمری به اهل خیمه گه سقا تو بودی     

آمد . نیامد دارد این آب آوری ها

آقا تورفتی و عمود خیمه افتاد     

از بعد تو شد نوبت غارتگری ها

یک شب میان روضه خونم جوش آمد     

آن روضه خوان میگفت از بی معجری ها

شاعر: ميثم خنكدار


تعداد بازديد : 79
یکشنبه 11 خرداد 1393 ساعت: 9:40
نویسنده:
نظرات(0)
گلایه کرد به کرات آفتاب از آب شکستگی سر آب شد جواب از آب مسلّم است گل‌آلود می‌شود ذهنش چرا که آمده ابن ابوتراب از آب گشود برقع خود را و
گلایه کرد به کرات آفتاب از آب
 
شکستگی سر آب شد جواب از آب
 
 
مسلّم است گل‌آلود می‌شود ذهنش
 
چرا که آمده ابن ابوتراب از آب
 
 
گشود برقع خود را و بعد با دستش
 
گرفت در وسط علقمه نقاب از آب
 
 
برای آنکه ببوسد لبان خشکش را
 
فرات بست به دست عمو طناب از آب
 
 
بدون آنکه بنوشیم مست علقمه‌ایم
 
درست کرده اباالفضل ما شراب از آب
 
 
پس از تو آه تعجب نمی‌کنم هرگز
 
در این دیار بگیرند اگر گلاب از آب
 
 
به جای آنکه فرات از لبت ثواب برد
 
تو با نخوردن خود برده‌ای ثواب از آب
 
 
نداد لب چو به عباس بعد از آن خورشید
 
هنوز ظهر که شد می‌کشد حساب از آب
 
 
کتاب دست اباالفضل باز شد در رود
 
چه شد که بسته درآمد همان کتاب از آب
 
 
پس از پسر، همه عمر وقت نوشیدن
 
گرفت حضرت ام‌البنین حجاب از آب
 
 
چه قدر زود به زانو در آمدی با مشک
 
درست مثل بنایی که شد خراب از آب
 
 
و اوج فاجعه این است چون سه شعبه پرید
 
تکان نخورد ز پرتاب تیر آب از آب
 
 
حسین گریه‌کنان می‌کند خضاب از خون
 
به خنده حرمله هم می‌کند خضاب از آب
 
 
پس از گلوی علی‌اش که شد سه شعبه به تیر
 
کسی ندید بگیرد وضو رباب از آب
 
مهدی رحیمی
 
منبع : پایگاه وزین رضیع الحسین (ع)

تعداد بازديد : 29
یکشنبه 11 خرداد 1393 ساعت: 9:31
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس(ع)-مدح و ولادت ای از همــه انبیــا درودت ای روح ائمــه در وجـودت عالـم همه بـر در تـو سائل فرزنــد علــی!‌ ابوالفضائل! شمشیر حسی�

حضرت عباس(ع)-مدح و ولادت

 

ای از همــه انبیــا درودت

ای روح ائمــه در وجـودت

عالـم همه بـر در تـو سائل

فرزنــد علــی!‌ ابوالفضائل!

شمشیر حسین و شیر حیدر

سر تا بـه قدم حسین دیگـر

رخسـار تـو مـاه آل هـاشم

خـود میـرسپـاه آل هـاشم

عشق از نفست وضو گرفته

خـون از رخـت آبرو گرفته

اوصـاف تو بهترین عبادت

هر روز تـو را شـب ولادت

پاینده ز توست تـا قیـامت

توحیـد و نبـوت و امـامت

ایثـار، چـراغ مکتـب تـو

دانش زده بوسه بر لب تو

شد علم ز دور شیرخواری

با شیر بـه سینۀ تو جاری

ای چــار ولـی معلـم تـو

ذات ازلـــی معلــم تــو

در پیش تجلّــی جمـالت

حـرفی نــزدند از کمـالت

تو علم پدر بـه سینه داری

تا عرش خـدا زمینه داری

ای دست علی در آستینت

آیینــۀ کبــریــا جبینـت

تـو تشنه و آب را حیـاتی

مصبـاح سفینةالنجـاتی

ای قلب حسین حـائر تـو

زهرا شب جمعه زائـر تـو

فرزند دو فاطمه اباالفضل

نازد به تو علقمه اباالفضل

تـــو آیــنۀ خـــدانمـــایی

تــو پشـت ولــی کبریایــی

عالــم همــه یــادوارۀ تــو

هــر روز بــود هــزارۀ تــو

مدح تو کنـد امام سجّاد

این قدر و شرف مبـارکت باد

پـرواز تـو در همــه زمان‌ها

با خیـل مـلک در آسمـان‌ها

توحیــد، تمــام سیــرت تو

سرمشـق همـه بصیـرت تو

وقتـی کـه میـان آب بودی

لبخند به تشنگـی گشـودی

دریـا بـه وفـات آفرین گفت

در وصف تو آب، این‌چنین گفت

حقـا کـه تـو نجــل بوترابی

لـب‌تشنـۀ تشنگــی در آبی

دریا ز غمت به پیچ و تاب است

داغ لب تـو به قلب آب است

تنهــا نــه ز آب درگـذشتی

یک لحظه ز جان و سر گذشتی

دست و سر و چشم تو فدا شد

تقـدیم بــه حجـت خـدا شد

ای ســورۀ آیــه‌آیــۀ نــور

وی صحن و سرات، قبلۀ طور

دست همگـان بـه دامـن تو

قــرآن ورق‌ورق تــن تــو

میراث شجاعتت زحیدر

ارث ادبـت بـــود ز مـــادر

دنیا بـه هـزار رنگ و نیرنگ

بگـرفت ز حیلـه راه تو تنگ

آورد خــط امـــان بــرایت

کز جان جهـان کنـد جدایت

او را ز درت بـه خشم راندی

در یاری دوست جان فشاندی

پیوستـه حسین را تـو دستی

تا حشـر بـر او بــرادر استی

هرچند که هستی‌ات فدا شد

دست و سرت از بدن جدا شد

روزی کـه امـام عصـر آیـد

بـر خلــق، ره فـرج گشـاید

می‌بینمت ای حسین را یـار

آن روز تویـی بر او علمـدار

آن روز تـو بـا لوای نصری

صاحب علم امـام عصـری

"میثم" به ثنات خو گرفته

از خــاک تـو آبـرو گرفته

 

غلامرضا سازگار


تعداد بازديد : 87
یکشنبه 11 خرداد 1393 ساعت: 9:29
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس(ع)-مدح و ولادت عطر خوش یاس جهان را گرفت نکهت احساس جهان را گرفت مژده میلاد وشکوفائی حضرت عباس جهان را گرفت مقدمش برمسلمین مبارک �

حضرت عباس(ع)-مدح و ولادت

 

عطر خوش یاس جهان را گرفت

نکهت احساس جهان را گرفت

مژده میلاد وشکوفائی

حضرت عباس جهان را گرفت

مقدمش برمسلمین مبارک

برامیرالمؤمنین مبارک

اوکه بود نور جلال علی

آینۀ قدروکمال علی

برروی بازوی علمگیراو

بوسه زده اشک زلال علی

شده محو رخ حق پرستش

بوسه زدشیرخدا به دستش

مقدمش برمسلمین مبارک

برامیرالمؤمنین مبارک

یاس گلستان جنان آمده

مهردل افروز جهان آمده

هاشمسان را بده مژده کنون

ماه بنی هاشمیان آمده

نور خورشید وقمر رسیده

برعلی کنون پسر رسیده

مقدمش برمسلمین مبارک

برامیرالمؤمنین مبارک

اوکه بود نور دوعین علی

درهمه جا زینت وزین  علی

روز ولادتش علی گفته است

اوست علمدار حسین علی

گرچه او امیر عالمین است

کربلا اویاور حسین است

مقدمش برمسلمین مبارک

برامیرالمؤمنین مبارک

همین نه او ماه شد ومهر شد

عزیز جان خلق آگاه شد

نور امید همه ناامیدان

باب حوائج الا لله شد

عقده ازکار همه گشاید

دردجانها را دوا نماید

مقدمش برمسلمین مبارک

برامیرالمؤمنین مبارک

 

سید هاشم وفایی

 


تعداد بازديد : 209
یکشنبه 11 خرداد 1393 ساعت: 9:26
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس(ع)-ولادت ای تشنه لبان کوثر حُسن صفات گفتند که آمده است ساقی حیات برمقدم روح ادب و مردی وعشق باید که ادب کرد به ذکر صلوات

حضرت عباس(ع)-ولادت

 

ای تشنه لبان کوثر حُسن صفات

گفتند که آمده است ساقی حیات

برمقدم روح ادب و مردی وعشق

باید که ادب کرد به ذکر صلوات

 

سید هاشم وفایی

 


تعداد بازديد : 49
یکشنبه 11 خرداد 1393 ساعت: 9:25
نویسنده:
نظرات(0)
جبریل آمده خبر داده به همه مژده سحر داده خبر از فیض مستمر داده نغمه ای عاشقانه سر داده که خدا رزق بیشتر داده (نخل ام البنین ثمر داده) نسل عشق ا

 

جبریل آمده خبر داده
به همه مژده سحر داده
خبر از فیض مستمر داده
نغمه ای عاشقانه سر داده
که خدا رزق بیشتر داده
(نخل ام البنین ثمر داده)

نسل عشق است و پا به پای ادب
مادرش میشود خدای ادب
روشنی بخش کوچه های ادب
پسر کعبه نا خدای ادب
ماه شب های عشق آمده است
پاسدار دمشق آمده است

هر کسی بوسه از لبش می چید
در نگاهش حسین را میدید
بغل شاه لافتی که رسید
دست و بازوش را علی بوسید
مادرش گفت او فدای حسین
پسرم نذر بچه های حسین

عبدصالح شد و خدایی شد
بسکه مشغول دلربایی شد
روی خورشید از او طلایی شد
سبک جنگش که مجتبایی شد
با حسن گشت و عاقبت یل شد
کسب بازار عشق مختل شد

خطبه ای خوانده در سفر با عشق
از کلامش رسیده ام تا عشق
پای وعظش نشسته حالا عشق
عشق هم داد میزند ... یا عشق
باب نه , نه , نه ,  بیت حاجاتی
تو  مفاتیحی از مناجاتی

بیکرانی شبیه دریایی
خوش قد و قامتی و بالایی
قبله گاه هزار لیلایی
در نمازت عجیب شیدایی
درس غیرت به آب میدادی
آب را پیچ و تاب میدادی

جرعه جرعه حیات می ریزد
یک نظر ... کاینات می ریزد
پای مشکت فرات می ریزد
از نگاهت صفات می ریزد
باد و باران مسخرت هستند
جمله سرباز لشگرت هستند

روز آخر رسیده , بیماری
حال عشق و تب سفر داری
توی خیمه نگاه تر داری
می روی تا که مشک برداری
جای دستت دو بال میخواهی
رخصت اتصال میخواهی

در تن تو برو بیا شده بود
جای شمشیر و نیزه ها شده بود
دشمن تو چه بی حیا شده بود
قصد اصلیش خیمه ها شده بود
فصل عشق و جنون سرازیر است
از نگاه تو خون سرازیر است

ایمان کریمی

تعداد بازديد : 109
شنبه 10 خرداد 1393 ساعت: 20:49
نویسنده:
نظرات(1)
سه دسته گل هنگـامِ عظای خـالـقِ لـم یزلیست / الــطافِ الهـی آشکارا و جلیست میلاد سه دسته گلِ زهرا و علی / سجّاد و ابالفضل و حسین اِبنِ علیست دل

سه دسته گل
هنگـامِ عظای خـالـقِ لـم یزلیست / الــطافِ الهـی آشکارا و جلیست
میلاد سه دسته گلِ زهرا و علی / سجّاد و ابالفضل و حسین اِبنِ علیست


دل بی محن
این نغمه ی مرد و زن،به هرانجمن است / آمد به جهان،حسین و دل بی مَحَن است
شادنـد نبـی و علـی و زهرا زیـرا / میـلادِ بـرادرِ عـزیـزِ حسن است


اذان حرم
عمریست دخیل عَلمِ عبّا سم / مُشتاق اذان حرمِ عبّا سم
با دست تهی آمده ام اُمِّ بنین / مُحتاج عطا و کرمِ عبّا سم
دام دل


از روز ازل ، بـه دام دل اُفتـادم / مستـانه نـوای عاشقی سر دادم
طوق است به گردن و به گوشم حلقه / من بنده ی عشق حضرت سجّادم

 


حمید رضا گلرخی

 

با تشکر از شاعر گرامی بخاطر ارسال این شعر


تعداد بازديد : 291
شنبه 10 خرداد 1393 ساعت: 19:48
نویسنده:
نظرات(1)
قلمو را زِ طهورای بهشت آب کشید چشم انداخت به ابروی تو محراب کشید خواست تا یک اثر از چشم شما خلق کند دور خورشید مداری زد و یک قاب کشید بر بلند�

قلمو را زِ طهورای بهشت آب کشید

چشم انداخت به ابروی تو محراب کشید

خواست تا یک اثر از چشم شما خلق کند

دور خورشید مداری زد و یک قاب کشید

بر بلندای قَدَر شوکت پیشانی نو

یکصد و سی و سه تا جلوه­ ی مهتاب کشید

مانده بود از لب مست تو چه نقشی بزند

که لبت باز شد و منّت ارباب کشید

خوش به حالت که از اول زده بر خال لبت

نام زیبای حسین آمد و زد بال لبت

بال زد دوروبر ساحت گهواره­ ی تو

روح جبریل و از برکت گهواره­ ی تو

پخش می کرد خدا اشک برای عالم

محشری بود شب هیئت گهواره­ ی تو

اولش نور دمیدند به هر گوشه­ ی عرش

بعد اعجاز شد و نوبت گهواره­ ی تو

خانه­ ی حیدر کرار تماشایی شد

نقل جمع همه شد صحبت گهواره­ ی تو

دوره کردند تو را هرچه قمر داشت خدا

تو رسیدی همه گفتند که گُل کاشت خدا

هوس خوردن انگور به سر داشت علی

طعمی از گونه­ ی شیرین تو برداشت علی

شربتی از قدح باده­ ی چشمت نوشید

ار خُمستان نگاه تو گذر داشت علی

از حَرای نفست  بوی خدا می­ آید

از لب جوی لبت رزق سحر داشت علی

تا بغل کرد تو را زود در آغوش کشید

اصلاً انگار همین یکّه پسر داشت علی

اشک می­ ریخت چو می­ دید یل بدر و حنین

حک شده روی دو بازوت اَنَا ذُخرُ حسین

می­ دهد یک پر اشکت به دل نیل، برات

لهله لعل لبت را زند انگار، فرات

خلقت ماه جمال تو، نه اینکه نشود

بلکه از قصد خدا آینه نگذاشت برات

عین سیبید که از بین دوتایش کردند

در نگاه تو نوشتند قتیل العبرات

عرش را قامت رعنات نگه داشته است

پس یقیناً به حسینی تو، ستون فقرات

روی قنداقه­ ی تو مشک شده نقاشی

آمدی ساقی لب های برادر باشی

باده از جام لب مست تو خوردن دارد

حکمت کار به دست تو سپردن دارد

چون مسیح است نفس های تو، صدها عیسی

در مسیر قدمت حسرت مردن دارد

روی دیوار به دیوار بهشت آوردند

دل عشاق شماهاست که بردن دارد

گفته­ ای تا بنویسند به روی علمت

نفس دشمن عباس شمردن دارد

شاخ شمشادی و آئینه­ ی حیدر شده­ ای

اول آمدنت فاتح خیبر شده­ ای

تو که هستی؟ همه بر پات سر انداخته­ اند

پهلوان ها همه اینجا سپر انداخته­ اند

معجزات عَلم و تیغ تو ثابت شده است

که تو را پیش یلان قَدر انداخته­ اند

باید از دشنه ی تو قبر خودش را بکند

هر که را بی خردان با تو درانداخته­ اند

مطمئناً همه جا بُرد نهایی با توست

با تو هرکس که درافتاد ورانداخته­ اند

دست در پنجه­ ی تقدیر تو انداخته­ ایم

سرِ خود را لب شمشیر تو انداخته­ ایم

در غیاب تو رقیبان قَدَت می گفتند

چقدر دست تو و تیر و کمانت جفتند

دشمنانت همه یا «اَینَ مَفَرّ » بر لبشان

یا که از ترس تو بر روی زمین می­ افتند

خشم کردی همه گفتند جهنم شده­ است

یا که چشمان غضب کرده­ ات اینجا خفتند

تا که ابروی تو از زیر نقابت دیدند

هول کردند حریفان تو و آشفتند

چشم­هایت همه را روی زمین می­ پاید

بیرق خیمه­ ی ارباب به تو می­ آید

آفریده دم عیسائیت اینجاها را

تکیه دادند به دستان تو موسی­ ها را

از رخت پرده بینداز برِ یوسف­ ها

تا ببرّند همه دست و سر و پاها را

آن امیری که تو را منصب سقا داده

خاک بوس تو نوشته لب سقاها را

شعبه­ ی علقمه­ ی تو شده سقاخانه

به دعایت طلبد چشم رضا(ع) ماها را

یک دل سیر زیارت به خدا می چسبد

بعدِ مشهد سفر کرب و بلا می چسبد

همچو سیمرغ، هما، فاخته­ ای، تاخته­ ای

مشک بر شانه­ ات انداخته­ ای، تاخته­ ای

تا که جان بر لب بی­ جان حرم برگردد

همه­ ی هستی خود باخته­ ای، تاخته­ ای

ذوب در جذبه­ ی احساس حسینت شده­ ای

زرهت را به جنون آخته­ ای، تاخته­ ای

کفنی را که نخ چادر زهرا دارد

بر تنت کرده­ ای و تاخته­ ای، تاخته­ ای

با چنین تاختنت محشر کبری کردی

سفره­ ی ام­بنبن(ع) نذر تو تا برگردی

تنت افتاد کنار علم دستانت

مرحبا بر علمت، بر جَنم دستانت

آه از آب که می­ ریخت به هر گوشه­ ی دشت

آه از چشم تو و عمر کم دستانت

عاقبت مزد دل سوخته ات را دادند

فاطمه آمده از پاقدم دستانت

دو نفر با کمر خرد و شکسته شده اند

سینه زنهای تو گِرد حرم دستانت

با خدا فاطمه تا آخر محشر بسته­ است

در قیامت همه­ ی کار به دستِ دست است

 

 

شاعر : رضا دین پرور

قلمو را زِ طهورای بهشت آب کشید

چشم انداخت به ابروی تو محراب کشید

خواست تا یک اثر از چشم شما خلق کند

دور خورشید مداری زد و یک قاب کشید

بر بلندای قَدَر شوکت پیشانی نو

یکصد و سی و سه تا جلوه­ ی مهتاب کشید

مانده بود از لب مست تو چه نقشی بزند

که لبت باز شد و منّت ارباب کشید

خوش به حالت که از اول زده بر خال لبت

نام زیبای حسین آمد و زد بال لبت

بال زد دوروبر ساحت گهواره­ ی تو

روح جبریل و از برکت گهواره­ ی تو

پخش می کرد خدا اشک برای عالم

محشری بود شب هیئت گهواره­ ی تو

اولش نور دمیدند به هر گوشه­ ی عرش

بعد اعجاز شد و نوبت گهواره­ ی تو

خانه­ ی حیدر کرار تماشایی شد

نقل جمع همه شد صحبت گهواره­ ی تو

دوره کردند تو را هرچه قمر داشت خدا

تو رسیدی همه گفتند که گُل کاشت خدا

هوس خوردن انگور به سر داشت علی

طعمی از گونه­ ی شیرین تو برداشت علی

شربتی از قدح باده­ ی چشمت نوشید

ار خُمستان نگاه تو گذر داشت علی

از حَرای نفست  بوی خدا می­ آید

از لب جوی لبت رزق سحر داشت علی

تا بغل کرد تو را زود در آغوش کشید

اصلاً انگار همین یکّه پسر داشت علی

اشک می­ ریخت چو می­ دید یل بدر و حنین

حک شده روی دو بازوت اَنَا ذُخرُ حسین

می­ دهد یک پر اشکت به دل نیل، برات

لهله لعل لبت را زند انگار، فرات

خلقت ماه جمال تو، نه اینکه نشود

بلکه از قصد خدا آینه نگذاشت برات

عین سیبید که از بین دوتایش کردند

در نگاه تو نوشتند قتیل العبرات

عرش را قامت رعنات نگه داشته است

پس یقیناً به حسینی تو، ستون فقرات

روی قنداقه­ ی تو مشک شده نقاشی

آمدی ساقی لب های برادر باشی

باده از جام لب مست تو خوردن دارد

حکمت کار به دست تو سپردن دارد

چون مسیح است نفس های تو، صدها عیسی

در مسیر قدمت حسرت مردن دارد

روی دیوار به دیوار بهشت آوردند

دل عشاق شماهاست که بردن دارد

گفته­ ای تا بنویسند به روی علمت

نفس دشمن عباس شمردن دارد

شاخ شمشادی و آئینه­ ی حیدر شده­ ای

اول آمدنت فاتح خیبر شده­ ای

تو که هستی؟ همه بر پات سر انداخته­ اند

پهلوان ها همه اینجا سپر انداخته­ اند

معجزات عَلم و تیغ تو ثابت شده است

که تو را پیش یلان قَدر انداخته­ اند

باید از دشنه ی تو قبر خودش را بکند

هر که را بی خردان با تو درانداخته­ اند

مطمئناً همه جا بُرد نهایی با توست

با تو هرکس که درافتاد ورانداخته­ اند

دست در پنجه­ ی تقدیر تو انداخته­ ایم

سرِ خود را لب شمشیر تو انداخته­ ایم

در غیاب تو رقیبان قَدَت می گفتند

چقدر دست تو و تیر و کمانت جفتند

دشمنانت همه یا «اَینَ مَفَرّ » بر لبشان

یا که از ترس تو بر روی زمین می­ افتند

خشم کردی همه گفتند جهنم شده­ است

یا که چشمان غضب کرده­ ات اینجا خفتند

تا که ابروی تو از زیر نقابت دیدند

هول کردند حریفان تو و آشفتند

چشم­هایت همه را روی زمین می­ پاید

بیرق خیمه­ ی ارباب به تو می­ آید

آفریده دم عیسائیت اینجاها را

تکیه دادند به دستان تو موسی­ ها را

از رخت پرده بینداز برِ یوسف­ ها

تا ببرّند همه دست و سر و پاها را

آن امیری که تو را منصب سقا داده

خاک بوس تو نوشته لب سقاها را

شعبه­ ی علقمه­ ی تو شده سقاخانه

به دعایت طلبد چشم رضا(ع) ماها را

یک دل سیر زیارت به خدا می چسبد

بعدِ مشهد سفر کرب و بلا می چسبد

همچو سیمرغ، هما، فاخته­ ای، تاخته­ ای

مشک بر شانه­ ات انداخته­ ای، تاخته­ ای

تا که جان بر لب بی­ جان حرم برگردد

همه­ ی هستی خود باخته­ ای، تاخته­ ای

ذوب در جذبه­ ی احساس حسینت شده­ ای

زرهت را به جنون آخته­ ای، تاخته­ ای

کفنی را که نخ چادر زهرا دارد

بر تنت کرده­ ای و تاخته­ ای، تاخته­ ای

با چنین تاختنت محشر کبری کردی

سفره­ ی ام­بنبن(ع) نذر تو تا برگردی

تنت افتاد کنار علم دستانت

مرحبا بر علمت، بر جَنم دستانت

آه از آب که می­ ریخت به هر گوشه­ ی دشت

آه از چشم تو و عمر کم دستانت

عاقبت مزد دل سوخته ات را دادند

فاطمه آمده از پاقدم دستانت

دو نفر با کمر خرد و شکسته شده اند

سینه زنهای تو گِرد حرم دستانت

با خدا فاطمه تا آخر محشر بسته­ است

در قیامت همه­ ی کار به دستِ دست است

 

 

شاعر : رضا دین پرور


تعداد بازديد : 109
شنبه 10 خرداد 1393 ساعت: 13:03
نویسنده:
نظرات(0)
اعیاد شعبانیه دریای دُر از دلِ صدف می آید تبریکِ سه نور ، با شعف می آید خورشید و مَه و ستاره یکجا جمعند عطرِ صلوات از نجف می آید *** شعبان مَ�

اعیاد شعبانیه

 

دریای دُر از دلِ صدف می آید

تبریکِ سه نور ، با شعف می آید

خورشید و مَه و ستاره یکجا جمعند

عطرِ صلوات از نجف می آید

***

شعبان مَه با صفای خاتم باشد

میلاد سه آزادۀ عالم باشد

نذر قدم حسین و عباس و علی

ذکر صلواتِ ما دمادم باشد

 

محمود ژولیده

 


تعداد بازديد : 443
شنبه 10 خرداد 1393 ساعت: 13:00
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس(ع)-مدح و ولادت گل زهرایی باغ ولایت ، یاس آوردی صفای بیت خیر الناس خیر الناس آوردی تعالی الله که امشب یک جهان احساس آوردی عروس فاطم

حضرت عباس(ع)-مدح و ولادت

 

گل زهرایی باغ ولایت ، یاس آوردی

صفای بیت خیر الناس خیر الناس آوردی

تعالی الله که امشب یک جهان احساس آوردی

عروس فاطمه بنت اسد عباس آوردی

ز دریا گوهر آوردی ، به گیتی محشر آوردی

ز حیدر حیدر اوردی ، حسین دیگر آوردی

نبی فطرت علی غیرت حسن سیرت حسین سیما

به چشم دل نگاهش کن که تفسیر حسین است این

سراپا پای تا سر کلّ تصویر حسین است این

بنازم هیبت عباسی اش شیر حسین است این

دو تیغ ابرویش گوید که شمشیر حسین است این

جهاد و تیغ سرمستش ، جوانمردی است پابستش

علم دلداده ی دستش ، نثار راه حق هستش

نمی بندد دمی چشم از جمال یوسف زهرا

ادب را زیب و زین است این مبارک باد میلادش

پناه عالمین است این مبارک باد میلادش

علی را نور عین است این مبارک باد میلادش

علمدار حسین است این مبارک باد میلادش

ملاحت محو گفتارش ، سماحت عکس رخسارش

شجاعت مست پیکارش ، عبادت کلّ رفتارش

جمال چارده معصوم در ماه رخش پیدا

گل عباسی است و بوی ختم المرسلین دارد

شهامت ، دست ، بازو از امیرالمؤمنین دارد

ارادت را ، ادب را ، ارث از امّ البنین دارد

بحق دست امیرالمؤمنین در آستین دارد

کرامت سائل کویش ، مروّت آبی از جویش

وفا توصیفی از خویش ، علی چون گُل کند بویش

ببوسد چشم و رخسار و جبین و بازوی او را

دل از فرزند زهرا برده چشم نیم باز او

سرافرازان عالم تا قیامت سرفراز او

سروش نینوا دارد نوای دلنواز او

پیام ظهر عاشورا در آهنگ حجاز او

به لب شیر و به کف جانش ، نگه بر روی جانانش

شفاعت عهد و پیمانش ، شهادت عید قربانش

زمام مهد ناز او به دست زینب کبری

زهی عزت زهی غیرت زهی اجلال و آقایی

نگردد جمع جز در او علمداری و سقایی

ز دریا تشنه لب آید برون با چشم دریایی

تو گویی آب هم می کرد در چشمش دل آرایی

که ای عباس من آبم ، مرا دریاب بیتابم

که کامی از لبت یابم ، ببین از خجلتت آبم

بریز از لعل لب آبی به قلب آتش دریا

بنازم تشنه کامی را که با لبهای خشکیده

به دریا از سرشک دیده ی خود آب بخشیده

درون موج ، تصویر امام خویش را دیده

نه دست از آب شسته از حیاتش چشم پوشیده

ببین رسم اخوت را ، تماشا کن فتوت را

فتوّت را مروّت را ، وفا ایثار غیرت را

که دیده تشنه لب از بحر پا بیرون نهد سقا

کلاس کربلا را بین و درس عدل و احسانش

که شد فرمانده ی کلّ قوا سقای طفلانش

درود آب بر عباس و بر ایثار و ایمانش

سلام بحر تا صبح جزا بر کام عطشانش

به خشم بحر طوفنده ، به چشم ابر بارنده

که تا هستی است پاینده ، از او دریاست شرمنده

زهی غیرت ، زهی غیرت ، زهی ایمان ، زهی تقوا

مگر در عالم هستی دوباره حیدری آید

و یا در این جهان ام البنین دیگری آید

که چون عباس ، ثاراللهیان را رهبری آید

برای کربلا میر شجاعت پروری آید

پدر مدحت گرش گردد ، فلک دور سرش گردد

ملک خاک درش گردد ، ولایت رهبرش گردد

امامت متکی بر او شود در ظهر عاشورا

تو دست شیر حق در آستینی یا ابوفاضل

تو سر تا پا امیرالمؤمنینی یا ابوفاضل

تو ماه آسمانها در زمینی یا ابوفاضل

تو در عاشورها شور آفرینی یا ابوفاضل

تو در ایثار دریایی ، تو بر احرار مولایی

تو سرداری و سقایی ، تو فرزند دو زهرایی

یکی ام البنین و دیگری انسیه الحورا

زهی هاشم که چون تو در بنی هاشم قمر دارد

امیرالمؤمنین نازد که مثل تو پسر دارد

ز ایثار تو پیش از صبح میلادت خبر دارد

بهشت وحی می نازد که با خود این ثمر دارد

کلامت آیت محکم ، پیامت منجی آدم

حریمت قبله ی عالم ، مزارت کعبه ی «میثم»

جمالت تا صف محشر چراغ روشن دلها

 

 

غلامرضا سازگار

 


تعداد بازديد : 73
شنبه 10 خرداد 1393 ساعت: 12:59
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس(ع)-مدح و مناجات ذکرت ای عباس مستم می کند مست چون جام الستم می کند گرچه اهل عقل تکفیرم کنند عشق ، تاسوعا پرستم می کند درس تاسوعا مو�

حضرت عباس(ع)-مدح و مناجات

 

ذکرت ای عباس مستم می کند

مست چون جام الستم می کند

گرچه اهل عقل تکفیرم کنند

عشق ، تاسوعا پرستم می کند

درس تاسوعا مواسات و ادب

پس ادب در هر نشستم می کند

درس عباس است درس بندگی

طاعتت یکتا پرستم  می کند

روح اقدام بصیرت ساز تو

آگه از بالا و پستم می کند

شیوۀ خوب علم بگرفتنت

کار را تعلیم دستم می کند

بازهم میگویم ای مولای من

نام زیبای تو مستم می کند

ساقیا جان امیر المومنین

اکفیانی ای یل ام البنین

ای حریمت قبلۀ اهل وفا

صاحب آن بارگاه با صفا

گوشه ای از آن حرم جایم بده

تا بمانم در شبستان وفا

دست ما را هم بدستانت بگیر

دور از تو ، می شویم اهل جفا

زانچه  از سلطان به سائل می رسد

محرمم کن در عیان یا در خفا

پا نهادی جای پای رهبرت

عاشقانت هم مریدت از قفا

گر تو را مولا بنفسی انت گفت

زانکه تو بودی غلام مصطفا

ای غلام مصطفی روحی فداک

درس ها دادی به اُردوی وفا

ساقیا جان امیر المومنین

اکفیانی ای یل ام البنین

 

محمود ژولیده

 


تعداد بازديد : 85
شنبه 10 خرداد 1393 ساعت: 12:58
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس(ع)-مدح و ولادت چه خوب شد الطاف بالا بیشتر شد باران گرفت و خشکی لب ها تر شد دیشب حسین، امشب ابوفاضل و فردا چه خوب این شب ها دل ما در ب

حضرت عباس(ع)-مدح و ولادت

 

چه خوب شد الطاف بالا بیشتر شد

باران گرفت و خشکی لب ها تر شد

دیشب حسین، امشب ابوفاضل و فردا

چه خوب این شب ها دل ما در به در شد

امروز اگر با آبرویم دست من نیست

با معجزات عشق شد کاری اگر شد

بعد از نماز مغرب خورشید وقتی

شب رفت و رفت و رفت نزدیک سحر شد

آمد صدای جبرئیل از عرش بالا

ام البنین مژده که فرزندت پسر شد

از این به بعد این مزرعه ها یاس دارد

از این به بعد این روزگار عباس دارد

دیشب نشستم چشمهایت را کشیدم

پائین پایت چند تا دریا کشیدم

روح القدس، ارواح ذهنم را مدد کرد

تا عاقبت تصویری از عیسی کشیدم

پای ضریح دستهایت گریه کردم

روح خودم را تا خدا بالا کشیدم

جمعیت روی زمین را تشنه ی آب

تنها تو را در این میان سقا کشیدم

آقا اگر چه مشک تو آبی ندارد

من بین مشکت چند تا دریا کشیدم

تو از تمام آب ها آبی ترینی

ماهی ولی از ماه، مهتابی ترینی

معنا ندارد ماه من بالا نباشی

بالاتر از اندازه های ما نباشی

معنا ندارد ما همه لب تشنه باشیم

عباس ما باشی ولی دریا نباشی

با اینکه نبض نیل در دست تو باشد

اما تو ای مرد خدا موسی نباشی

تو ماهی و فرمانروای آسمانی

فرقی ندارد اینکه باشی یا نباشی

حالا که با زینب برادر می شوی تو

معنا ندارد بچه ی زهرا نباشی

تو ماهی اما مثل خورشید شبی تو

این افتخارت بس غلام زینبی تو

گفتند دریائی ولی دریا نبودی

گفتند طوبائی ولی طوبا نبودی

تنها نسیمی از نفسهایت مسیح است

گفتند عیسایی ولی عیسی نبودی

تو دستگیر عالمی و ارمنی ها

گفتند موسایی ولی موسی نبودی

دریایی و موسایی و عیسی مسیحی

تو کل اینهائی ولی اینها نبودی

سقاترین بودی و سقایی نکردی

گفتند سقایی ولی سقا نبودی

باب النّجات عالمین مولا اباالفضل 

یا کاشف الکرب الحسین مولا اباالفضل

آن روز رفتی و همه ماتم گرفتند

در ماتم تو آسمانها غم گرفتند

آن دستهای سبز نخلستان نشینت

از چشمهای خشک ما شبنم گرفتند

آرامش دنیا نه تنها از رقیه

بعد از عروجت خواب ما را هم گرفتند

شرمندگی از کودکانت بیشتر شد

وقتی دم آب آب عمو مُردم گرفتند

از علقمه تا خیمه گاه شیرخواره

خیل ملائک دسته دسته دم گرفتند

سقای دشت کربلا آقام ابالفضل

 

دستش شده از تن جدا آقام ابالفضل

 

علی اشتری

 


تعداد بازديد : 93
شنبه 10 خرداد 1393 ساعت: 12:57
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس(ع)-مدح و ولادت دریا بیا و موج بزن بر دل کویر ما را ببر به خدمت آن زاده ی امیر ما را ببر به علقمه آن قبله گاه آب امشب جواز نوکریَم را �

حضرت عباس(ع)-مدح و ولادت

 

دریا بیا و موج بزن بر دل کویر

ما را ببر به خدمت آن زاده ی امیر

ما را ببر به علقمه آن قبله گاه آب

امشب جواز نوکریَم را از او بگیر

با او بگو که بچه یِ آهو زِ ترس گرگ

با حال زار آمده است در پناه شیر

دست شماست، هرچه که خواهی به او بکن

یا که بگو بمان به بَرَم، یا بگو بمیر

امشب بیا چو دانه همه بارور شویم

از لطف شمس، زائر روی قمر شویم

امشب دوباره شهر پُر از یار می شود

یعقوب زاده راهیِ بازار می شود

اُمُّ البنین به لطفِ کنیزی اهل بیت

از حضرت امیر پسردار می شود

تعبیر خواب اُمّ بنین است این پسر

دامان او سپید و قمربار می شود

امشب دو چشم ماهِ بنی هاشمِ علی

از صورت حسین خبردار می شود

از آسمان عشق، گل یاس می رسد

ماه منیر، حضرت عباس می رسد

می آید آن کسی که بود دلبر حسین

تاجی پر افتخار به روی سر حسین

او آن کسی بود که به وقت شهادتش

فرمود«یا بُنَیَّ» به او مادر حسین

او آمده است تا که نماید چو مادرش

تا وقت مرگ، نوکری خواهر حسین

ذُخرُالحسین آمده تا روز کارزار

در لشگر خدا بشود حیدر حسین

یکتاترین برادر نایاب آمده

پشت و پناه حضرت ارباب آمده

او چشم باز کرد و جهان مست چشم او

هر هفت سرزمین جنان مست چشم او

اینکه به دست های پسر بوسه می زند

بابای اوست گریه کنان، مست چشم او

تنها علی که نه، به خدای علی قسم

چشم امام های زمان مست چشم او

امروز مست ساغر چشمش پدر شده

فردا لبان تیر و سنان مست چشم او

در پیش قامتش همگی پست می شوند

از چشم های او همه سرمست می شوند

دست خدا کشید چونقش جمال تو

گفت آفرین به کار خودم، بر کمال تو

از معنی خدای احد، "نام" مال من

هرچه که ماند مابقی اش جمله مال تو

تو عبد صالح منی و من میان خلق

ای یاور حسین ندارم مثال تو

در کربلا دو دست خودت را به من بده

تا که خودِ خودم بشوم هر دو بال تو

ای خوبتر زِ هر چه به گیتی شده است خوب

از صورت حسین تویی کاشف الکروب

ای درد مند مردِ به هر درد آشنا

باب الحوائجیّ و به یاران کرم نما

شأنت بلند مرتبه، هر چند روی نی

ماییم خاک پای تو، هر چند زیر پا

امشب دو بال لطف خودت را تکان بده

بالی بزن بزن و در این آسمان درآ

ای ساقی حسین، بیا ابر شو ببار

حُبُّ الحُسین در دل همچون کویر ما

سرچشمه ی امید وَ ای آرزوی آب

مانده هنوز چشم به راه شما رباب

 

امیر عظیمی

 


تعداد بازديد : 71
شنبه 10 خرداد 1393 ساعت: 12:57
نویسنده:
نظرات(1)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 9
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف