ولادت حضرت علی اصغر ع - 2

ولادت حضرت علی اصغر ع - 2

ولادت حضرت علی اصغر ع - 2

ولادت حضرت علی اصغر ع - 2

ولادت حضرت علی اصغر ع - 2
ولادت حضرت علی اصغر ع - 2
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
غصه ها را که میبرم از یاد میشود خانه ی دلم آباد واژه در واژه میزنم فریاد شب میلاد او مبارک باد رجبیون مه رجب آمد نخل امید را رطب آمد نه فقط دلب�

غصه ها را که میبرم از یاد
میشود خانه ی دلم آباد
واژه در واژه میزنم فریاد
شب میلاد او مبارک باد
رجبیون مه رجب آمد
نخل امید را رطب آمد

نه فقط دلبر حسین آمد
بلکه تاج سر حسین آمد
نوه ی مادر حسین آمد
علی ِ اصغر حسین آمد
او شراب خم پدر باشد
علی سوم پدر باشد

آسمانی ترین شهاب ست او
هاشمی زاده مستطاب ست او
نور چشم ابوتراب ست او
زينت دامن رباب ست او
عشق لیلی و عشق مجنون است
أخوی رقیه خاتون است

جبرئیل امین غزل خوانش
خالقش از علاقه مندانش
میبرد دل لبان خندانش
میکند عمه دست گردانش
عمه جان زينبش به يادش بود
فكر اسپند و "إن يَكاد"ش بود

ز مسیحا دمان، مسیحاتر
ز دو صد خضر و يوسف آقاتر
ز موالید خانه، زیباتر
ز رسولان حق معلّـاتر
پیر ادیانِ رایجش کردند
طفل باب الحوائجش کردند

بي قرارش جناب جبرائيل
سر به دارش جناب ميكائيل
چاي ريزش جناب اسرافيل
سر به زيرش جناب عزرائيل
اسم رمز سفينه ي ارباب
جاي او روي سينه ي ارباب

با نگاهش اگر صفا بدهد
دردهای همه دوا بدهد
لقمه نانی به هر گدا بدهد
تذکره های کربلا بدهد
بوی سیب حرم وزیده و بس
سوی روضه مرا کشیده و بس

قسمت این بود مردتر بشود
و سپس عازم سفر بشود
و برای پدر سپر بشود
و همانند محتضر بشود
قسمت این بود حرمله برسد
به حرم سوت و هلهله برسد

علیرضا خاکساری


تعداد بازديد : 257
جمعه 19 اردیبهشت 1393 ساعت: 12:13
نویسنده:
نظرات(0)
یا جواد الائمه... گدایی برای گدا آب و نان است.. خصوصا که صاحب کرم هم جوان است همین پینه ی دستهایی که دارد خودش بهر پابند بودن نشان است.. دخیل ا�

یا جواد الائمه...

گدایی برای گدا آب و نان است..

خصوصا که صاحب کرم هم جوان است

همین پینه ی دستهایی که دارد

خودش بهر پابند بودن نشان است..

دخیل است روز و شبش را به اینجا..

که بی اعتنا بر زمین و زمان است..

پر از هیچ بودم دو عالم به من داد..

گدایی چنین است و شاهی چنان است..

به جانان همان اولش جان سپردم

کسیکه مرید است کی فکر جان است؟

کجا میگشایند در را به روی

کسیکه بدون خبر میهمان است؟

به جز خانه ای در مدینه که در آن..

علی ابن موسی الرضا میزبان است

درآن شب که بابا شود مطمئنا

عطایش به بیچارگان بیکران است

به کوری چشمان سرد مدینه..

پسر دار شد پیرمرد مدینه..

ببینید ماهست در دامن او..

دگر آبرو رفت از دشمن او..

به عالم بگویید یوسف رسیده

که مست است کنعان ز پیراهن او..

ببینید آخر دعایش گرفته..

که سرسبز شد عاقبت گلشن او..

چه زیبا نگاری که عالم ندیده..

زبان ناتوان است از گفتن او..

علی چشمهایش حسن خنده هایش

بتول است چشم و رخ روشن او..

زعرش آمده صف به صف از ملائک..

کشیدند صف در پی دیدن او..

و از عرش جبرئیل آورده با خود

لباس حریری برای تن او..

چه حاجت به اسپند و این حرفها چون

خدا بسته بر طالعش جوشن او..

بدانید دل دست دلدار دادم

بدانید مردم گدای جوادم..

لیاقت بده از بهایت بگویم

از اوصاف بی انتهایت بگویم..

ازآن سجده های طویل شبانه

ازآن ذکر یا ربنایت بگویم..

زدی دست برخاک فورا طلا شد

ازین کار از کیمیایت بگویم..

ازآن بحث های عمیق اصولی

ازان علم بی ادعایت بگویم

ازآن گریه ی هرشبت بهر زهرا..

ازآن بغص بین صدایت بگویم..

ازآن مطربی که به پای تو افتاد

ازآن اتّق الله هایت  بگویم

کسی دست خالی نرفت از در تو

ازآن دست مشکل گشایت بگویم

خبر داری امروز دیگر چه روزیست؟

اجازه بده تا برایت بگویم..

به دور قدح عرش میگردد امروز

گل یاس ارباب ما آمد امروز..

چقدر آسمان حس دیدار دارد..

در این روزها شوق سرشار دارد

چقدر از سر شب به پایش نشسته..

نگاه ارادت سوی یار دارد

دراین روزهای شلوغ مدینه..

گداییست شغلی که بازار دارد..

گدایی به ما آبرو میدهد پس

مدینه چقدر آبرو دار دارد!

چقدر ازدحام گدا بی نظیر است

چقدر امشب آقای ما کار دارد..

پس از اکبر و اوسط اصغر هم آمد..

علی پس دراین خانه بسیار دارد..

درست است تکرار خسته کنندست..

علی الحق اسمیست تکرار دارد..

به یمن وجود علی اصغر ماست

اگر وجهه در خلق گهوار دارد..

به قنداقه اش تا بخواهی دخیل است

و گهواره جنبان او جبرئیل است..

بگویید یثرب به مویش بنازد..

به زیبایی ماه رویش بنازد

به آقایی و لطف بابا خسینش..

به بخشندگی عمویش بنازد..

ذر این سمت و سوها حرم رزق ماشد..

به پر رزقی سمت و سویش بنازد..

همه مست مست از سبوی  ربابند

به ساقی که دیده  سبویش بنازد؟!

گدایی که اورا علی آبرو داد..

به محشر به این آبرویش بنازد..

حسین است دریا علی نیز جویش..

طبیعست دریا به جویش بنازد..

سخن بین معشوق و عاشق به اشک است..

اگر اشک بر گفت و گویش بنازد..

کمی بعد می آید آن لحظه هایی..

که نیزه به قطر گلویش بنازد..

نشد بین مدح از غم تو نگویم

نشد تا ز عمر کم تو نگویم..

کشیدند بر دست چون پیکرت را..

به قنداقه بستند بال و پرت را..

تو بی تاب بودی و از بین لشگر..

نشان رفت حنجرزنی حنجرت را..

نوشتند از عرش تسلیت آمد..

به مو بند کردند وقتی سرت را..

تو بند دل مادرت بودی اما..

بریدند بند دل مادرت را..

بصیرت به سن و به این چیزها نیست..

نوشتی به خون غربت رهبرت را..

نوک خنجر آمد به یاری آقا..

که در خاک انداخته بسترت را..

چرا نیمه بازست چشمان نازت؟

ببند آخر این پلکهای ترت را..

سر کوچکت را روی نیزه بستند..

به هر شهر بردند خاکسترت را

نگاه تو از نی بسوی رباب است

سوی دستهایش که بین طناب است

 

 

سید پوریا هاشمی


تعداد بازديد : 142
سه شنبه 16 اردیبهشت 1393 ساعت: 16:38
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اصغر -میلاد چون دید حسین روی طفلش خندید بگرفت درآغوش و گلویش بوسید گفتند که چیست نام او

چون دید حسین روی طفلش خندید

بگرفت درآغوش و گلویش بوسید

گفتند که چیست نام او گفت علی

تا کور شود هر آنکه نتواند دید

 


تعداد بازديد : 196
یکشنبه 12 خرداد 1392 ساعت: 14:21
نویسنده:
نظرات(0)
سید رضا موید-حضرت علی اصغر-میلاد امشب از جان بهتری را در بغل دارد حسین شیرخوار اکبری را در بغل دارد
امشب از جان بهتری را در بغل دارد حسین
شیرخوار اکبری را در بغل دارد حسین
هم چو گردون اختری با جلوه های سرمدی
هم چو دریا گوهری را در بغل دارد حسین
غرقه در امواج شادی گشته آن دریای نور
زمزمی یا کوثری را در بغل دارد حسین
جان هر جانانه را بگرفته در دامن رباب
دلبر هر دلبری را در بغل دارد حسین
یاد مادر می کند زینب چو امشب بنگرد
خود حسین اصغری را در بغل دارد حسین
خود خدای عشقبازان، این سفیر کوچکش
ای عجب پیغمبری را در بغل دارد حسین
پیر کنعان گو ننازد بر جمال یوسفش
یوسف زیباتری را در بغل دارد حسین
گر که از گهواره شد آغاز اعجاز مسیح
نک مسیح دیگری را در بغل دارد حسین
هم رسالت، هم امامت از فروغش منجلی است
احمدی یا حیدری را در بغل دارد حسین
در رگ و شریان او جاری بود خون خدا
از فضایل مظهری را در بغل دارد حسین
عروه الوثقای عالم تاری از قنداقه اش
از شفاعت محشری را در بغل دارد حسین
تا شود گل های سرخ کربلا را عندلیب
مرغ قدسی پیکری را در بغل دارد حسین
این پسر مُهر شهادتنامه انصار اوست
خاتم معجزگری را در بغل دارد حسین
شاهد فردای عاشورا بود در دامنش
یا شفیع محشری را در بغل دارد حسین
عرصه گاه حق و باطل چون شود دشت بلا
بهر آنجا داوری را در بغل دارد حسین
موج خونش چون کند تضمین فتحی جاودان
طفل نه، سرلشکری را در بغل دارد حسین
با زبان بی زبانی راز گوی خلقت است
یاور نوآوری را در بغل دارد حسین
تشنه کامی جوشن و خون گلو شمشیر اوست
بوالعجائب یاوری را در بغل دارد حسین
آل عصمت هر یکی خود کارساز عالمند
کارساز دیگری را در بغل دارد حسین
ای "مؤید" هر چه خواهی نک از آن مولا بخواه
که امشب از جان بهتری را در بغل دارد حسین

 


تعداد بازديد : 175
یکشنبه 12 خرداد 1392 ساعت: 14:21
نویسنده:
نظرات(0)
روشن تر از روز است خیلی بامرامند وقتی کریمان با گدایان هم کلامند الحق که آقازاده ها یک یک امیرند

روشن تر از روز است خیلی بامرامند

وقتی کریمان با گدایان هم کلامند

 الحق که آقازاده ها یک یک امیرند

الحق که نوکرزاده ها یک یک غلامند

 در فقرِ محضِ خود غنیِّ محض هستم

وقتی گدای این درم، مردم گدامند

 عین عدم هستیم و با آنان وجودیم

پس ما همان هاییم که آن ها بنامند

 سنّ زیاد و سنّ کم، فرقی ندارد

این خانواده از طفولیت امامند

 چیزی ندارم جز «سلام الله علیهم»

فرزندهای فاطمه با احترامند

 هر صبح خورشیدند و در هر شام ماهند

این چهارده تا روشنی صبح و شامند

 این چهارده آیینه از بس که شبیه اند

وقتی ببینی شان نمی دانی کدامند

***

و الله این پروانگی ما می ارزد

هر چند خاکستر شدیم اما می ارزد

 معشوق عالم می شود یک روز، عاشق

مجنون ما اندازه لیلا می ارزد

 قلاده ما را همین گوشه ببندید

سگ هم کنار خانه این ها می ارزد

 سر می نهم بر پای تو قیمت بگیرم

هر جا نمی ارزد سرم این جا می ارزد

 یک جان ناقابل به پایت ذبح کردیم

حالا که شد مال تو از حالا می ارزد

 این گریه ها را آیه تطهیر گفتند

یک قطرهٔ آن بیش از دریا می ارزد

 با کاظمین تو بهشتی دارم این جا

پس زندگی در عالمِ دنیا می ارزد

 پس ارزش گهواره ات کعبه است حتماً

وقتی عصای حضرت موسی می ارزد!

 دستی بکش بینا کنی این چشم ها را

با معجزات تو چه نابینا می ارزد!

 کافی ست ما را این که بابای تو خندید

لبخند بابای تو یک دنیا می ارزد

***

آن که «کم»ش را نیمه شب آورد، دادت

دارد زیادش می کند لطف زیادت

 آقا منم... آن رختْ پاره... پا برهنه...

آن شب ، شب جمعه مرا که هست یادت!

 تو کیستی؟ تو از کریمان بلادم

من کیستم؟ من از گدایان بلادت

 من از در این خانه ات جایی نرفتم

پس رو مگردان از گدای خانه زادت

 آن که مرا حالا مُرید تو نوشته

حتماً تو را هم می نویسد «یا مراد»ت

 تو جان مایی، پس بگیر این حق خود را

نفرین بر آن که جان گرفتی جان ندادت

 تو هر کجا پا می نهی هر صبح خورشید

عرض ارادت می کند بر بامدادت

 بابای تو با دیدن تو گریه می کرد

با گریه لطف دیگری دارد عبادت

 آباء و اجدادت همه یک یک جوادند

پس می نویسیمت جواد بن الجوادت

***

بر روی پایت می گذارد کعبه سر هم

جبریل حتی می گذارد بال و پر هم

 به خاک پایت احتیاجی نیست اصلاً

وقتی دوا می سازم از این خاک در هم

 تو کعبه ای! آن کعبه ای که در طوافت

بال و پر ما سوخته حتی جگر هم

 با آبروی تو تهجّد آبرو یافت

فیض از مناجات تو می گیرد سحر هم

 با این جمالی که تو را دادند، باید...

بین خریداران تو باشد پدر هم

 نام مرا هم بین این عشاق بنویس

بگذار تا جا خوش کند این یک نفر هم

 ای جان به قربان تو و دورِ شلوغت

یوسف شدن بازار دارد، دردسر هم

 در کوچه جانِ ما نقابت را بیانداز!

این گونه چشمت می زنند این ها، نظر هم

 هستند یک یک شیرها دنبال دامت

چشمان آهوی خراسانِ پدر هم

 فهم من از لطف جوادی تو این است:

که آن چه را گفتیم دادی، بیشتر هم

 ما را ببر تا کاظمین این بار با هم

ما را بخر در کاظمین این بار درهم

***

جز عجز، سائل چاره ای دیگر ندارد

وقتی کریمیِ‌ خدا آخر ندارد

 ما را برای در زدن معطل نکردند

اصلاً ‌بیوت این کریمان در ندارد

 این خانواده کودکش ذاتاً بزرگ است

نام علی که اصغر و اکبر ندارد

 طفل رباب ست و ولیکن عادتش بود

از شانهٔ عمه سرش را بر ندارد

 بین مقامات رباب این شان کافی ست

که هیچ کس جز او علی اصغر ندارد

وقتی که آمد لشگر کوفه به هم ریخت

میدان علمداری ازین بهتر ندارد

 وقتی که آمد لشگر از دور پدر رفت

آخر گمان کردند که لشگر ندارد

 طفل است و بابای بلاتکلیف مانده

حیرانی است و کودکی که سر ندارد

گیرم که از فردا دوباره آب وا شد

چه فایده، شش ماهه که دیگر ندارد

 

        شاعر : علی اکبر لطیفیان

تعداد بازديد : 213
پنجشنبه 02 خرداد 1392 ساعت: 14:16
نویسنده:
نظرات(0)
از موج میسزد که تکاپو نشان دهد تا رود برکه میشود آن را تکان دهد مرداب شد تلاطم دریایی دلم کو یک ن

از موج میسزد که تکاپو نشان دهد

تا رود برکه میشود آن را تکان دهد

مرداب شد تلاطم دریایی دلم

کو یک نسیم تا به دلم بلکه جان دهد

من ورشکسته هستم و محتاج مهلتم

بهره ادای دین بگو تا زمان دهد

حاجات دل که سهمیه بندی نمی شود

باب المراد را تو بگو تا کلان دهد

خاکم نگاه سبز نیازم سماوی است

روزی خاک را ملک از آسمان دهد

امشب غریق بحر پر از جود می شوم

مشغول این گدایی پر سود می شوم

تاثیر کرد سوز گدای ابالحسن

حق نو گلی نهاد به پای  ابالحسن

فامیل هم به قلب رضا زخم طعنه زد

در خنده های اوست شفای ابالحسن

او آمده که دلبری از عالمی کند

بر مسند امامت و جای ابالحسن

وقتی حدیث می کند این خلق تشنه را

در حنجرش نشسته صدای ابالحسن

وقتی که راه میرود انگار که رضاست

در زیر تار و پود ابای ابالحسن

نسل صدیقه را دهد این طفل امتداد

جانم فدای او و فدای ابالحسن

در باغ یاس یک گل تازه شکفته شد

اسرار حق به سینهء پاکش نهفته شد

کارش رواج ثروت وسرمایه داری است

سرمایه اش عبادت و پرهیزگاری است

خالص شوید و بعد گدای درش شوید

بیتش مکان محرم و از غیر عاری است

هفتاد قل هواله و یک حمد بهر او

هر کس که خواند عاری از هر نداری است

از آن زمان که آمده در خانهء رضا

آب و هوای خانهء بابا بهاری است

اما همین که یاد غم مادرش کند

رویش کبود باغچه ای لاله کاری است

داغ خزان یاس شده بغض سینه اش

حق از صدای انتقم او فراری است

زهرا نسب حسین صفت حیدری مزاج

اخلاق ناب فاطمه را می دهد رواج 

سائل کند به پیش قدوم تو دیده تر

ای آفتاب کوچهء زهرا مرا بخر

دست مرا بگیر ز احسان و با خودت

امشب به کاظمین و به کرببلا ببر

مشهد که میروم تو مرا جلد میکنی

باب الجواد مدخل من هست هر سحر

گفته  رضا هر انکه مر خواند اباالجواد

بر نخل هاجت دل او می دهم ثمر

پائین پای ضامن آهو که می روم

دارد صفا کنار پدر روضهء پسر

آخر چه کس خورانده تو را زهر کینه ات

حال تو روشن است ز هر پارهء جگر

ساز و صدای هلهله و کف کجا و تو

رقص و غنا و قهقه و دف کجا و تو

دنیا اگر رهین علمدار بی سر است

عالم به زیر منت دستان اصغر است

باب الحوائج  است و شبیه عموی خود

چشمش به تار و پود گره های معجر است

امروز چون نگین درخشان به روی دست

شش ماه و چند ساعت دیگر دلاور است

نامش علی مرامش علی طینتش علی

الحق که مثل کودکی شاه صفدر است

تنها علیست آنکه به صحرای کربلا

با نیزهء سه شعبه شده پاره حنجر است

وقتی ز روی دست پدر رفت با شتاب

شد روضه خوان حنجر او مادرش رباب


تعداد بازديد : 139
پنجشنبه 02 خرداد 1392 ساعت: 14:06
نویسنده:
نظرات(0)
امام جواد(ع) و حضرت علی اصغر(ع)-ولادت بر شادی پیغمبر و زهرا صلوات بر آینه ی علی اعلی صلوات هم مو

امام جواد(ع) و حضرت علی اصغر(ع)-ولادت

 

بر شادی پیغمبر و زهرا صلوات

بر آینه ی علی اعلی صلوات

هم مولد اصغر است و هم روز جواد

بر کرب و بلا و طوس یکجا صلوات

***

معشوق، به باد داده گیسو صلوات

بر نوگل کربلا ز هر سو صلوات

نقّاره زدند، ماه پیدا شده است

بر جلوه ی آن هلال ابرو صلوات

***

بر دلخوشی ضامن آهو صلوات

جانم! بفرست باز بر او صلوات

آمد دو علی دو جلوه از پیغمبر

بر هر دل مشتاق علی گو صلوات

***

بر روی جواد، باز بهتر صلوات

بر ناز نگاه علی اصغر صلوات

این نیست صدای این همه جمعیت!

بفرست بلندتر به حیدر صلوات


تعداد بازديد : 175
پنجشنبه 02 خرداد 1392 ساعت: 13:48
نویسنده:
نظرات(0)
امام جواد(ع)حضرت علی اصغر(ع)-ولادت وقتی که جواد از علی دل ببرد خورشید ولایت از دو مشرق بدمد عید

امام جواد(ع)حضرت علی اصغر(ع)-ولادت

 

وقتی که جواد از علی دل ببرد

خورشید ولایت از دو مشرق بدمد

عید است و دو میلاد و بهار صلوات

بر خلق، خدا وفور نعمت بدهد


تعداد بازديد : 218
پنجشنبه 02 خرداد 1392 ساعت: 13:47
نویسنده:
نظرات(0)
ا حضرت على اصغر ع تا ديده به روى چشم مولا وا كرد دل را به فداى غربت بابا كرد با خنده ى زيب

ا حضرت على اصغر ع

تا ديده به روى چشم مولا وا كرد

دل  را  به  فداى  غربت  بابا  كرد 

با خنده ى زيباى على (ع)گونه ى خود

در قلب  محبان  على (ع) جا وا كرد

اصغر چرمى

 

 

يا رضيع الحسين ع

 يك كودك پاك و نازنين آمده است
 
زيبا وُ قشنگ و دلنشين آمده است
 
جارو بكشيد كوچه هاى دل را
 
مهمان بهشتى به زمين آمده است
 
اصغر چرمى

تعداد بازديد : 305
دوشنبه 30 اردیبهشت 1392 ساعت: 7:54
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اصغر(ع)-ولادت کهکشان داشت شوق شیدایی چه شبی شد شبی تماشایی بوی کوثر گرفت ساغر و گشت حا

حضرت علی اصغر(ع)-ولادت

 

کهکشان داشت شوق شیدایی

چه شبی شد شبی تماشایی

بوی کوثر گرفت ساغر و گشت

حالت مستی ام طهورایی

از بهشت خدا طلوع نمود

یک افق ماهتاب زهرایی

عرش گهواره را تکان می داد

جبرئیل است گرم لالایی

سر هر مأذنه اذان می داد

علی اکبر به لحن طاهایی

کام با تربت از پسر برداشت

پدری با دو چشم دریایی

و همین که نگاش کرده حسین

کربلایی صداش کرده حسین

چشم او آمده که ناز کند

نزد چشم پدر نماز کند

آمد از کارهای بسته ی ما

که گره های کور باز کند

دست های گره گشایش را

گر سوی آسمان دراز کند

آن قدر بخشد از خزانه ی غیب

خلق را تا که بی نیاز کند

آمده راز سر به مهری را

بیش از پیش غرق راز کند

سوره ی عشق را طنین انداز

از دل پرده ی حجاز کند

شد (فدیناه) شأن والایش

جلوه ای کوچک از تجلایش

هم نفس با نسیم خوش خبری

در مبارک دقایقی سحری

مژدگانی بده رباب، شدی

صاحب ماه طلعت دگری

فخر کن عاشقانه بر مریم

که نزادست این چنین پسری

(وان یکادی) بخوان که یک وقتی

نزند چشم بد بر او نظری

بار خود را ببند چندی بعد

پا به پای حسین همسفری

پا به پا در مسیر کرب و بلا

باید این نازدانه را ببری

غم مخور گر دل تو بی تاب است

مشک این قافله پر از آب است

 


تعداد بازديد : 157
دوشنبه 30 اردیبهشت 1392 ساعت: 7:51
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اصغر(ع)-ولادت و شهادت امشب از شوق چشم دلبرها لب به لب می شوند ساغرها از اهالی آسمان هست

حضرت علی اصغر(ع)-ولادت و شهادت

 

امشب از شوق چشم دلبرها

لب به لب می شوند ساغرها

از اهالی آسمان هستید

التماس دعا کبوترها

دل عالم به شوق آمده است

از سر خنده های خواهرها

چشم خود باز می کند طفلی

و به پا می شوند محشرها

چقدر دل اسیر قنداقش

چقدر زیر پای او سرها

اصغر است و لبان کوچک او

بوسه گاه لبان اکبرها

پسر آفتاب آمده است

بند جان رباب آمده است

نمک خانواده ی زهرا

شده بابای باب حاجت ها

نمک از خنده هاش می ریزد

طفل شیرین حضرت بابا

گاهی اوقات بالش سر او

می شود دست دختر زهرا

یا که گاهی رقیه می آید

تا بگیرد بغل برادر را

او برای خودش علمداری ست

عَلَمش دست حضرت سقا

روز اول حسین می دانست

می شود قصه ساز عاشورا

چقدر با وقار می آید

نوه ی ذوالفقار می آید

خنده اش اعتبار دنیا بود

همه ی دلخوشیِ بابا بود

رتبه ی بی نظیر قنداقش

مثل چادر نماز زهرا بود

هر زمانی که گریه سر می داد

قبل هر کس رقیه آن جا بود

کودکی از قبیله ی عشق است

لب او قبله گاه دریا بود

مثل عباس از همان اول

بیرق او همیشه بالا بود

عالم آن لحظه کاش می پاشید

با پدر لحظه ای که تنها بود

از برای لبان خشک و کبود

پدرش رو به حرمله زده بود

وقت پرواز او پرش افتاد

از عطش پلک مضطرش افتاد

تا رها شد سه شعبه ی دشمن

روی دست پدر سرش افتاد

پدرش داشت بوسه می زد که

راه تیری به حنجرش افتاد

مادرش نیست وقت جان دادن

لحظه ای را که در برش افتاد

ولی افسوس از سر نیزه

سر او پیش مادرش افتاد

مادرش بس که گریه سر می داد

از نفس مثل خواهرش افتاد

هدف سنگِ دست ها شده بود

از سر نیزه ها رها شده بود

 


تعداد بازديد : 179
دوشنبه 30 اردیبهشت 1392 ساعت: 7:51
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اصغر(ع)-ولادت طلوع چشم تو را آفتاب باور كرد هوای آمدنت چشم را كبوتر كرد ستاره هم به نوا

حضرت علی اصغر(ع)-ولادت

 

طلوع چشم تو را آفتاب باور كرد

هوای آمدنت چشم را كبوتر كرد

ستاره هم به نوایی رسید از نورت

حضور سبز تو حال زمانه بهتر كرد

كنار خانۀ آقا فرشته باران است

چه، خنده هات زمین را فرشته پرور كرد

به چشم های تو سوگند، ای علی چهره

خدا به خلقت چشمت دوباره محشر كرد

هزار مرتبه شكر است بر لبم، هر روز

كه حق شفاعت ما را به تو مقدر كرد

تو هم طراز دو دست رشید عباسی

و فاطمه به شما یك حساب دیگر كرد

خدا كه خواست مرا هم كسی ببیند، پس

مرا همیشه گدای علیِ اصغر كرد

سرودن از تو توانی عظیم می خواهد

عنایت از كلماتی كریم می خواهد

تو انتخاب خدایی برای فرداها

ضمانت تو امید حسینیِ ماها

اگر چه كودكی اما بزرگ دنیایی

ندیده اند شبیه تو چشم دنیاها

چه معجزی ست به چشمان فاطمی ات كه

مسیح چشم تو جان می دهد به عیسی ها

من از قبیلۀ دردم، غلام زاده ی تان

تو از قبیلۀ عشقی ز نسل آقاها

چه آهوانه مرا تا جنون كشاندی و

نوشته ایم یكی از تمام لیلاها

هنوز زمزمۀ مادرم به گوشم هست

كه می سرود شما را به جای لالاها

قسم به لحظۀ بالا نشینی ات تا عرش

مرا ببر به حریمت در اوج بالاها

ببر به سمت جنونم به عشق محرم كن

تمام سال مرا هفتم محرًم كن

طنین خندۀ تو تا به آسمان پیچید

دل حسین به هر خندۀ تو می لرزید

بدون هیچ معطل شدن به دست پدر

دوباره اسم شما هم فقط علی گردید

نشسته اند كنارت ذخیره های زمین

شده تجمع ماه و ستاره و خورشید

فقط نشانِ بزرگیِ خانوادۀ توست

كه پیر و كودكتان این چنین كرم دارید

چه كرده درس نگاهت كه این چنین گشتند

مرید و شیفتۀ تو مراجع تقلید

درست مثل دو دست گره گشای عمو

خدا به دست تو باب الحوائجی بخشید

در آرزوی علمداری ات كنار عمو

چه خواب ها كه برایت رباب خواهد دید

عزیز من پسرم پا به راه خواهی شد

تو هم برای خودت یك سپاه خواهی شد

حماسه ی تو هنوز از زبان نیفتاده

توسلِ به تو از چشممان نیفتاده

تو قصۀ شبِ مادر بزرگ هایی كه

كرامت نفست از بیان نیفتاده

شعاع دلبری ات شاهزاده بی حد بود

كه اسمت از دهن آسمان نیفتاده

عروج سرخ تو محكم نمود راه غدیر

چرا كه نام علی از اذان نیفتاده

نیامده به سفر می روی مراقب باش

كه چشم شور پیِ كاروان نیفتاده

خدا كند كه دروغ است این كه می گویند :

چه بارها كه سرت از سنان نیفتاده

دوباره شاعر دل خسته می نویسد این

دو مصرعی كه هنوز از دهان نیفتاده:

چه قدر زیر گلویت سفید و جذاب است

به قب قبت اثر بوسه های ارباب است

 


تعداد بازديد : 163
دوشنبه 30 اردیبهشت 1392 ساعت: 7:50
نویسنده:
نظرات(0)
امام جواد(ع) و حضرت علی اصغر(ع)-ولادت هر که دل بُرد، دلبر ما نیست هر که نازی فروخت، لیلا نیست هر

امام جواد(ع) و حضرت علی اصغر(ع)-ولادت

 

هر که دل بُرد، دلبر ما نیست

هر که نازی فروخت، لیلا نیست

هر که هویی کِشَد، مسیحا نیست

هر کسی با تو نیست، با ما نیست

دلبر محض، غیر مولا نیست

کیست مولا و فیه نورِ اله

قد تجلی بنورهِ الله

گه خدا آینه است و مولا گاه

وسط و ابتدا و آخر راه

ذره ای فرق بین آنها نیست

عاشقان دف به کف ز حیرانی

صف کشیدند بر غزل خوانی

تا فِتد بر که فال قربانی

رحمت حق به قوم نصرانی

نزد آن شیعه کز تو شیدا نیست

مستم از عشق و خُم به دوش تویی

نُهمین بحر باده جوش تویی

پسر سلسله فروش تویی

حق تعالای هر سروش تویی

ورنه جبریل مرد این ها نیست

ای پدر خواندۀ پیاله و خُم

هو تویی ای عزیز یازدهم

ای امیر عمارت مردم

تو به «نحنُ» بناز و من «انتم»

که کتابت به شرح آتانی است

اربعینی به شیشه مِی بوده

کس نداند که تاک کِی بوده

مِهر یا این که تیر و دِی بوده

چون عروس علی ز ری بوده

نیمی از این شراب ایرانی ست

شه به بزم جلوس می آید

منکر او عبوس می آید

جان سلطان طوس می آید

یا انیس النفوس می آید

جان دهیدش، گهِ تماشا نیست

جلوات تو مشرق سحر است

خلوات تو فیض خونجگر است

سکنات تو مو به مو پدر است

حرکات تو حیدری دگر است

لمعات تو کم ز زهرا نیست

ای غروب بهانه را مرآت

گریه کم کن بخور ز آب فرات

یافتی چون ز تشنگی تو نجات

به علی اصغر و لبش صلوات

بهتر از این به آب معنا نیست

جگرش را به روی دست گرفت

پسرش را چنان که هست گرفت

گردن نازکش شکست گرفت

بوسه ی تیر تا نشست گرفت

معنی، این غیر داغ مولا نیست

 


تعداد بازديد : 203
دوشنبه 30 اردیبهشت 1392 ساعت: 7:49
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اصغر(ع)-ولادت آن کس که به خاک درت افتاده منم آن کس به محبت تو دلداده منم دیگر چه سعادتی

حضرت علی اصغر(ع)-ولادت

 

آن کس که به خاک درت افتاده منم

آن کس به محبت تو دلداده منم

دیگر چه سعادتی از این بالاتر

شه زاده شمایی و گدا زاده منم

***

هستم همه شب یاد تو ای شه زاده

محتاج به امداد تو ای شه زاده

ای کاش که امر فرج امضا بشود

از برکت میلاد تو ای شه زاده

***

روشن شب تار می شود از امشب

غم پا به فرار می شود می شود از امشب

فصل دل عشاق علیِّ اصغر

شش ماه بهار می شود از امشب

***

شنیدم یا علی اعجاز کردی

شیندم تا خدا پرواز کردی

شیندم با همان دستان کوچک

"گره های بزرگی باز کردی"1

***

هنوزم که هنوزِ بی قرارِ

هنوزم هر دو چشمش اشکبارِ

به امیدی که برگردی علی جان

هنوزم مادرت چشم انتظارِ

××× 

1-یوسف رحیمی

 


تعداد بازديد : 168
دوشنبه 30 اردیبهشت 1392 ساعت: 7:44
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت علی اصغر(ع)-ولادت خواندیم ولی نوشته می شد خیرالعملی نوشته می شد هر جا غزلی نوشته می شد در

حضرت علی اصغر(ع)-ولادت

 

خواندیم ولی نوشته می شد

خیرالعملی نوشته می شد

هر جا غزلی نوشته می شد

در شأن علی نوشته می شد

به چه پسری حسین دارد

جز نام علی نمی گذارد

ای دلخوشی جناب ارباب

تکرار ابوتراب ارباب

ارباب میان قاب ارباب

شیرین عسل رباب ارباب

تنها نه تحول آفریدی

لبخند زدی گل آفریدی

نور به نظر رسـیده تبریک

در شهر خبر رسیده تبریک

یک یار دگر رسیده تبریک

سرباز پدر رسیده تبریک

آیینه ای از نگاه باباست

او یک تنه خود سپاه باباست

 


تعداد بازديد : 175
دوشنبه 30 اردیبهشت 1392 ساعت: 7:44
نویسنده:
نظرات(0)
بچه آهويم كه در دام شما افتاده ام گرچه در بندم وليكن بنده اي آزاده ام هر که نقش خویش را در خاکساری

بچه آهويم كه در دام شما افتاده ام

گرچه در بندم وليكن بنده اي آزاده ام

هر که نقش خویش را در خاکساری دیده است (1)

شاد از آنم خاكسار كوي " آقازاده " ام

****

محتشم با گريه " كل يوم عاشورا " بخوان

روضه اي از تشنگي و مادر و لالا.. بخوان

از كمان و تير تيز و حرمله با ما بگو

 " لافتي الا علي اصغر" براي ما بخوان

****

مادري غم زده و خون جگرم گريه مكن

همه ي دلخوشي ام ، تاج سرم گريه مكن

چه كنم نوگل من تا كه تو ناخن نكشي؟

به خدا شير ندارم پسرم گريه مكن

شاعر: عليرضا خاكساري


تعداد بازديد : 203
یکشنبه 29 اردیبهشت 1392 ساعت: 22:20
نویسنده:
نظرات(0)
غصه هارا که میبرم از یاد میشود خانه ی دلم آباد واژه در واژه میزنم فریاد شب میلاد او مبارک باد ر

غصه هارا که میبرم از یاد

میشود خانه ی دلم آباد

واژه در واژه میزنم فریاد

شب میلاد او مبارک باد


رجبیون "مه" رجب آمد

نخل امید را رطب آمد


نه فقط دلبر حسین آمد

بلکه تاج سر حسین آمد

نوه ی مادر حسین آمد

علی ِ اصغر حسین آمد


او شراب خم حسین باشد

علی سوم حسین باشد


آسمانی ترین شهاب است او

هاشمی زاده مستطاب است او

نور چشم ابوتراب است او

زينت دامن رباب است او


عشق لیلی و عشق مجنون است

أخوی رقیه خاتون است


جبرئیل امین غزل خوانش

خالقش از علاقه مندانش

میبرد دل لبان خندانش

میکند عمه دست گردانش


عمه جان زينبش به يادش بود

فكر اسپند و "وان يكاد"ش بود


ز مسیحا دمان مسیحاتر

ز دو صد خضر و يوسف آقاتر

ز موالید خانه زیباتر

ز رسولان حق معلّاتر


 پیر ادیان رایجش کردند

طفل باب الحوائجش کردند


بي قرارش جناب جبرائيل

سربه دارش جناب ميكائيل

چاي ريزش جناب اسرافيل

سربه زيرش جناب عزرائيل


اسم رمز سفينه ي ارباب

جاي او روي سينه ي ارباب


بانگاهش اگر صفابدهد

دردهای همه دوا بدهد

لقمه نانی به هر گدا بدهد

تذکره های کربلا بدهد


بوی سیب حرم وزیده و بس

سوی روضه مرا کشیده و بس


قسمت این بود بزرگ تر بشود

و سپس عازم سفر بشود

وهمانند محتضر بشود

و برای پدر سپر بشود


قسمت این بود حرمله برسد

به حرم سوت و هلهله برسد


قسمت این بود کوفه جا بزند

مادری عمه را صدا بزند

پدری قید بچه را بزند

طفل شش ماهه دست و پا بزند


قسمت این بود سه شعبه گیر کند

مادری را ز غصه پیر کند


قسمت این بود کربلا برسد

به حرم پای اشقیا برسد

بی نوایی به یک نوا برسد

وکسی پشت خیمه ها برسد


برسد تا که  نبش قبر کند

قسمت این بود ربابه صبر کند

شاعر: عليرضا خاكساري


تعداد بازديد : 163
یکشنبه 29 اردیبهشت 1392 ساعت: 22:19
نویسنده:
نظرات(0)
انگارعالم بار دیگر جان گرفته شادی مجال غم ازاین وآن گرفته ازابررحمت بازهم باران گرفته سردارخوبی ه

انگارعالم بار دیگر جان گرفته

شادی مجال غم ازاین وآن گرفته

ازابررحمت بازهم باران گرفته

سردارخوبی ها سر وسامان گرفته

 

 

امشب شب رؤیائی این عالمین است

کوچک ترین حیدر به دستان حسین است

 

 

چشم انتظاری بنی هاشم به سر شد

طوبای باغ فاطمیون پر ثمر شد

نوری مضاف جمع خورشید وقمر شد

آقا برای چندمین دفعه پدر شد

 

اجماع کلی بنی هاشم همین است

این طفل تمثال امیرالمؤمنین است

 

یک تکه الماس است بر دستان بابا

مانند یک رود است درآغوش دریا

آئینه می گردد به روی دست سقا

صف بسته قومی محضرش بهر تماشا

 

اکبر نگاهش کرد او خندید، جان گفت

ارباب در گوشش مسیحایی اذان گفت

 

وقتش رسید آقا که نام او بگوید

با سرّ اعظم نام این مه رو بگوید

این نکته باریکتر از مو بگوید

مستی کند با نام او یا هو بگوید

 

کوری چشم دشمنان حق منجلی شد

فرزند بچه شیر حق نامش علی شد

 

این طفل کوچک پیر یک دنیای عشق است

سرتا به پا آئینه و سیمای عشق است

آقا و آقا زاده آقای عشق است

مهری به طومار و به عاشورای عشق است

 

هدیه به زهرا شیره جان رباب است

از نسل آب و تشنه لبهاش آب است

 

بند قماطش را زبالا آفریدند

مشگل گشای هر دو دنیا آفریدند

محسن برای نسل زهرا آفریدند

هم رتبه و هم شأن سقا آفریدند

 

ششماهه صد ساله کند طی مدارج

آری علی اصغر بود باب الحوائج

 

گهواره اش یک قبله سیّار باشد

کعبه به دورش حاجی هشیار باشد

سرباز راه حیدر کرار باشد

پس تیر معمولی برایش خار باشد

 

از بس ابهت داشت لشگر از توان رفت

بهر شکار او سه شعبه در کمان رفت

 

با دست وپای بسته میدان را بهم ریخت

یک قوم سرگردان وحیران را بهم ریخت

نظم وفنون رزم وگردان را بهم ریخت

معنای خیر و لطف باران رابهم ریخت

 

مشگل گشا شد حرمله مشگل گشا زد

نامرد مرد کوچکی را بی هوا زد

 

داغش به قاب سینه غم تصویر کرده

انگشت حیرت بر لب تکبیر کرده

طوری زدش گویا که صد تقصیر کرده

انگار نیزه در گلویش گیر کرده

 

آن سو به صورت مادری بیچاره می زد

این سو زحلقش خون چه بد فوّاره می زد

 

طفلک میان نعره ها لرزید وپرزد

براشک بابا لحظه ای خندید و پرزد

برگ گل حلقوم او پاشید و پرزد

با تیر بر کتف پدر چسبید و پرزد

 

تیر از گلویش در نیامد غم بپا شد

در آن کشاکش ها سر از پیکر جدا شد

شاعر: مجتبي صمدي شهاب


تعداد بازديد : 121
یکشنبه 29 اردیبهشت 1392 ساعت: 22:18
نویسنده:
نظرات(0)
همیشه جای رقیه ست پای گهواره و طفل را به بغل گاه جای گهواره ... شروع میشود اینسان صدای گهواره : ب

همیشه جای رقیه ست پای گهواره

و طفل را به بغل گاه جای گهواره ...

شروع میشود اینسان صدای گهواره :

بیاورید علی را برای گهواره

خدا برای همیشه نوشت : شش ماهست

و تا عروج تمام بهشت شش ماه است

رباب گفت چه دنیا برای من زیباست

دو بال حیدریش وقت پر زدن زیباست

علی نشست بگوید که واقعا زیباست

رقیه گفت : شبیه عمو حسن زیباست

چقدر فاطمه جایش میانشان خالیست

که بنگرد ثمرات مدینه اش عالیست

ز حیث چهره در این خانه دست بالا دست

اگر نبود حوائج زیاد ، حالا هست!

برای عرض عریضه ست قلبمان پیوست

شدیم محض غلامیش نوکرش دربست

خصوصیات گداییست : جستجو دارد

می یابد آنکه بجوید ، اگر وضو دارد

زیاد نیست ابالفضل مثل و مصداقش

چقدر شکل حسین است چشم براقش

چگونه قصد نمودست جان عشاقش ؟!!!

فدای یک پر زیبای بند قنداقش

فدای خنده ی آن لب که گوشه اش شیر است

برای حاجت اگر زود می رسم دیر است

خجل نمود تمامی ادعا ها را 

و با دو دست خودش حاجت گداها را ...

همیشه می کند امضای کربلا ها را

رها نمی کند اینگونه دست ما ها را

گره گشای زمان است طفل این خانه

فرا تر است ز ادراک های مردانه

کنار خانه یشان آفتاب تاریک است

و هر دو باب حوائج به هم چه نزدیک است

میان او و ابالفضل جای تشکیک است

گمان کنم که خدا نیز گرم تبریک است

خدا به شهر مدینه ستاره می بارد

مدینه و شب جمعه چه لذتی دارد

شاعر : مجتبی کرمی


تعداد بازديد : 173
یکشنبه 29 اردیبهشت 1392 ساعت: 16:08
نویسنده:
نظرات(0)
تا دولب با مدح طفل این حرم وا می شود آسمان با احترامش تا کمر تا می شود کودک این خانواده عالم آرا

تا دولب با مدح طفل این حرم وا می شود

آسمان با احترامش تا کمر   تا می شود

کودک این خانواده عالم آرا می شود

منجیِّ روز حساب هیاتیها می شود

قفل قلبم با کلید ذکر او  وا می شود

 

یا علی اصغر دوای درد دنیا می شود

 

یا علی اصغر دوای دردهای لاعلاج

ذکر شیعه در بلا و روزهای احتیاج

سرنوشتی کربلایی بهترین راه و سِراج

کار دل با نام او در عرش می یابد رواج

حرف عاشورا که شد معنا ندارد صرفِ باج

 

شیرخواره حیدری بر دست بابا می شود

 

فاتح قلب حسین ابن علی خون خداست

این پسر سرداری از فرماندهان کربلاست

برق چشم او بلای لشکر کفر و ریاست

شک ندارم در صدای گریه اش صوتی رساست

گریه نه.... اینها رَجزهای علیِّ نینواست

 

اشکهایش ذوالفقار دلبر ما می شود

 

ذوالفقار عصر عاشورا علیِّ ابن الحسین

جشن تو راهیست تا کرب و بلا و کاظمین

از نجف آید نوای فاتح بدر و حنین

سامرا می گوید از قنداقه ات با شور و شین

شهپر قنداقه ی تو قوّت پیر خمین

 

بغض آقا در میان روضه ات  وا می شود

 

روضه خوان شیرخواره اشک مشک آب بود

مشک خشکی که امید مادری بی تاب بود

ساقیَّش بی دست بود و دستگیری ناب بود

چشم امِّید رباب و کودک بی خواب بود

لحظه های بی کسیِّ زینب و ارباب بود

 

علقمه گفتیم و دلها تنگ آقا می شود

 

چشم امِّید رباب و فاطمه دیدار توست

روضه تا اینجا رسیده بعد از اینَش کارتوست

یا اباصالح بیا که آسمانها زار ِ توست

نغمه ی لبهای مظلومین فقط تکرار توست

خال رویت هاشمیُّ و عالمی بیمار توست

 

عدل مولا روز موعود تو معنا می شود

شاعر: حسين ايماني


تعداد بازديد : 263
شنبه 11 شهریور 1391 ساعت: 0:06
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 4
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف