ای پر از غوغای کوچه از نوا افتاده ای خسته و بی تاب و در بستر ز پا افتاده ای آب می کردی و سوسو میزد

ای پر از غوغای کوچه از نوا افتاده ای خسته و بی تاب و در بستر ز پا افتاده ای آب می کردی و سوسو میزد

ای پر از غوغای کوچه از نوا افتاده ای خسته و بی تاب و در بستر ز پا افتاده ای آب می کردی و سوسو میزد

ای پر از غوغای کوچه از نوا افتاده ای خسته و بی تاب و در بستر ز پا افتاده ای آب می کردی و سوسو میزد

ای پر از غوغای کوچه از نوا افتاده ای خسته و بی تاب و در بستر ز پا افتاده ای آب می کردی و سوسو میزد
ای پر از غوغای کوچه از نوا افتاده ای خسته و بی تاب و در بستر ز پا افتاده ای آب می کردی و سوسو میزد
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
ای پر از غوغای کوچه از نوا افتاده ای خسته و بی تاب و در بستر ز پا افتاده ای آب می کردی و سوسو میزد

ای پر از غوغای کوچه از نوا افتاده ای

خسته و بی تاب و در بستر ز پا افتاده ای

آب می کردی و سوسو میزدی مانند شمع

آتشی اما خموش و بی صدا افتاده ای

 زخمهایت را مگر مرحم به غیر از مرگ نیست

کی دوای درد عالم بی دوا افتاده ای

خیز بر پا و ببین جان کندن روز و شبم

مهربان قد کمان من چرا افتاده ای

گاه پشت در اسیر آتش و میخ و لگد

گاه بین کوچه در موج بلا افتاده ای

از تمام صورتت از چادرت خون می چکید

دیدمت بر خاک با سیلی ز پا افتاده ای

در پیم با دست می گشتی و می گفتی حسن

ای فروغ چشم تارم من کجا افتاده ای


تعداد بازديد : 219
یکشنبه 20 فروردین 1391 ساعت: 19:41
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف