![]()
|
صد و هفتاد و پنج آیینه، باز از خاک چهره وا کردند
سایه هارا غرور بشکستند، آسمان را سحر نما کردند
گر چه غمناک، صحنه زیبا بود، عشق گل کرد و اشک جولان داشت
دل درهم شکسته از غم را ، آب و آیینه ها دوا کردند
شاعران ِنجیب در میدان، همه آتش شدند از حیرت
دفتر بزم و عشقبازی را ،در دل ِشعله ها رها کردند
غزلی آتشین سرود عجیب ،عارفی سبز کوش و با احساس
که شهیدان عزیز مردن را ، باز در گوشها صدا کردند
بار دیگر جهان تما شاشد، گل سرخ و شهید معنا شد
لا له های شکسته از طوفان، باد را نفرت سیا کردند
سرِ گنجینه ی ادب بگشا ، استخوانها مقدس آمده اند
سجده زیبنده هست و رکن ِ رکوع، شهر را محضر خدا کردند
دشتِ سبزِ حضور دریا گشت ، موج بر موج،رود طغیان کرد
صد و هفتاد و پنج دریا دل، بر سر دست ها شنا کردند
اله یار خادمیان
تعداد بازديد : 201
جمعه 05 تیر 1394 ساعت: 12:43
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)