تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
در کوچه ای شد راه بندان گریه کردم با روضه زهرا فراوان گریه کردم تصویر جنگ سنگ و شیشه دردناک است میز�
در کوچه ای شد راه بندان گریه کردم
با روضه زهرا فراوان گریه کردم
تصویر جنگ سنگ و شیشه دردناک است
میزد به پشت شیشه باران، گریه کردم
من با لهوف روضه هایش خو گرفتم
با خط به خط بیت الاحزان گریه کردم
در اوج گریه روضه را انکار کردم
آتش برایش شد گلستان، گریه کردم
دیدم که زیر روسریش گریه می کرد
من نیز چندین بار پنهان گریه کردم
وقتی صدای گریه ام میرفت بالا
با آستین در بین دندان گریه کردم
شد روضه ی غسلش تمام و مثل زخمش
من بعد از آن روضه کماکان گریه کردم
محسن حنیفی
تعداد بازديد : 95
دوشنبه 11 اسفند 1393 ساعت: 10:52
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب