![]()
|
اشکم دگر گرفت ز چهره جمال را
بر من سراغ امده قد هلال را
همسایه گر به گریه من خنده هم کند
ساکت نمی کنم به خدا قیل و قال را
با هر نفس نفس،دو سه تا مو سپید شد
هر بازدم چشانده به من طعم سال را
تاثیر دست اوست که هم گوشواره نیست
هم سخت می شنوم اذان بلال را
این سینه با جویدن نان تیر می کشد
میخی حرام کرده غذای حلال را
در راه تو نبسته مرا راه جز غلاف
وقتی گرفته بودم از کمر تو شال را
شاید به اشک تو گیرد پرم شفا
بر زخم خویش داده ام این احتمال را
گهواره را تکان مده سالم نگاه دار
ارد رباب چون پسری نونهال را
باید حسین جان به زودی ببینمت
در قتله گاه منتظرم این وصال را
از زینبم مپرس چرا چادرش دهم
در کربلا بپرس ز(اخنس) سوال را
شاعر:چاوش اکبری
تعداد بازديد : 229
پنجشنبه 07 اسفند 1393 ساعت: 11:59
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(1)
این نظر توسط لاابل در تاریخ 1393/12/08 و 11:12 دقیقه ارسال شده است | |||
یا فاطمه الزهرا س رویت عجیب مثل پدر باوقار بود جبریل از وقار تو در احتضار بود الحق وجود پاک تو در بیت مرتضی زینت برای حیدر دلدل سوار بود بی شک خدای عزوجل قبل خلقتت در فکر خلق کردن یک افتخار بود خالق به خود تبارک و احسنت گفته است چون خلقت وجود تو یک شاهکار بود در عالم معانی و قبل از وجود لوح عصمت ز خجل روی تو در استتار بود میشد پر اشک، پلک تو با دیدن علی چشمت در این قضیه چه بی اختیار بود حالا برعکس، قلب علی بی قرار توست از صبح تا غروب فقط در کنار توست رو از رخم نگیر که چشمم پر آب شد از هجر هم نگو که دل من کباب شد ابری میان شمس و مه خانه آمد و بین من و تو دست مغیره حجاب شد چیزی نشد که فاطمه ام.... گریه می کنی چیزی نشد... عزیز تو خانه خراب شد شرمنده ام که شوهر خوبی نبوده ام شرمنده ام که پلک تو با خون خضاب شد بابای فاطمیه در آتش گرفته بود اجر نبوتت چه قدر خوب حساب شد دیدی سلام حیدر تو بی جواب ماند دیدی گلت میان لگدها گلاب شد عمر شریف دختر تو پرشتاب شد آخر دعای فاطمه ات مستجاب شد حالا خودت بیا و غمم را درست کن این نحوه ی قیام خمم را درست کن جعفر ابوالفتحی |